مترجم: مسعود رجب نیا
مسیحیت در شش قرن نخستین پیدایی خویش در پیرامون خاستگاهش در فلسطین، دایره وار گسترده شد. در سوی مغرب به اروپا و شمال افریقا رسید؛ در سوی مشرق اندکی کمتر پیشروی کرد و به بین النهرین، ارمنستان و قفقاز راه یافت؛ و در سوی جنوب به نوبه و حبشه گسترده شد. با برخاستن اسلام- که بی درنگ بسیاری از مسیحیان را به خود جذب کرد- وضع جغرافیایی توزیع و پخش مسیحیت دگرگون گشت و چنان شد که بیم آن می رفت مسیحیت محدود شود به بعضی کانون های پراکنده در پیرامون جهان اسلام، در واقع، مسیحیت از کانون های پیشین خویش عقب رانده شد و تنها در جناح های دورافتاده ی شرق طالع- در کوهستان های حبشه و قفقاز- جامعه های یکدست مسیحیان توانستند در برابر پیشروی اسلام پایداری و ایستادگی کنند.(1)
هر گاه قسطنطنیه به دست سپاهیان اسلام می افتاد، چنان که دوبار در آستانه ی سقوط بود،(2) مسیحیت نیز در اروپا دچار گزند فراوان می شد. اگر مسیحیت از کرانه های مدیترانه ای رانده می شد. تنها در جنگل های دوردست و دشت های پراکنده ی شمال غربی اروپا تاب پای فشردن داشت. اما در واقع، باروهای تختگاه قسطنطین در کنار بوسفور پایداری کردند؛ در نتیجه مسیحیت اروپا همانند رقیب در پهنه ی جغرافیایی و فرهنگی در برابر اسلام قد برافراشت.
با این وجود، تهدید مسلمانان موجب تغییراتی بنیادی شد. تا سال 717- 718 م/ 99 هـ که نقطه ی عطفی بحرانی بود، بیزانس با خلفای اموی بر سر نظارت بر دریا، مبارزه ای بر سر مرگ و زندگی داشت. کوشش سه باره ی مسلمانان در حمله هایی وسیع و هر بار سنگین تر برای سروری بر دریای مدیترانه شکست خورد. پس از آن با جا به جا شدن پایتخت مسلمانان به بغداد، خلفای عباسی به حمله های دریایی دیگری دست زدند. اما در همان حال، هجوم مسلمانان به مدیترانه ی غربی بیزانس ها را از آخرین سنگرهایشان در شمال افریقا پس رانده (698 م/ 79 هـ ) و بیشتر اسپانیا و بخشی از شهر ناربون در سرزمین گل را بر آنان گشوده بود (در 717 م / 99 هـ).
در ضمن آن که مسیحیت با دشواری و کامیابی ناقصی توانست جلو پیشروی مسلمانان را بگیرد، موج مهاجرت بیابان گردان دیگری از شمال، قلمرو مسیحیت را مورد تهدید و فشار قرار داد. تشکیل اتحادیه ی ترکان در مغولستان و بخش اورال آلتایی در سال های 552- 565 م، انبوهی بزرگ از بیابان گردان را به پیش راند. اینان را اروپاییان به نام آوار خوانده اند که از روسیه جنوبی که در آن جا با ساکنان پیشین این حدود دست به دست هم دادند، به اروپا تاختند. در 567 م آوارها به دشت مجارستان ریختند و یک طایفه ی ژرمنی به نام گپیدها را نابود ساختند و طایفه ی دیگری به نام لومباردها را هم ناگزیر ساختند که به سوی جنوب بگریزند. در قرن بعد، سواران آوار در بالکان ویران گری ها کردند و چندین بار تا باروهای قسطنطنیه تاختند. این تاخت و تازها مایه ی روی نمودن دو دگرگونی قومی دایمی شد. لومباردها، ایتالیا را اشغال کردند (در 568 م) و اهالی بیزانس را از شبه جریزه ی ایتالیا راندند و موجب پناهندگی روستاییان لاتینی و یونانی زبان از بالکان به کوهستان ها یا کرانه های دریا شدند. اسلاوها که جای ایشان را گرفتند، شیوه ی کشاورزی بدوی و عقب مانده ای داشتند که از نظر فنی چندان با شیوه ی زندگی دوریان های درآمده به سرزمین یونان در 1500 سال پیشتر، تفاوتی نداشت.(3)
اندکی پس از 630 م پیکارهای خانگی به تحریک سیاست چینی، اتحادیه ی بزرگ ترکان را از هم پاشید. اما، بعضی از اجزای آن در اقصای غرب بی درنگ اتحادیه ی خردتری در سرزمین های میان قفقاز و ولگای سفلا برپا ساختند که با این همه، سازمانی بسیار نیرومند بود. اتحادیه های بلغارها و خزرها که در آن ها قبایل ترک زبان دست بالا داشتند و بی شک در آن گروه های زبانی دیگر هم بودند، در این سرزمین ها اهمیتی فراوان یافتند.
در اواسط سده ی هفتم میلادی، خزرها ظاهراً بلغارها را شکست دادند و آنان را ناگزیر از فرمان برداری خود ساختند و دیگران را به سوی مغرب، به سمت دانوب سفلا راندند و ایشان در حدود 679 م، در آن سرزمین ظاهر شدند. کمابیش تا یک قرن استپ غربی ثباتی نسبی یافت.(4)
سیاست بیزانس با نهایت کوشش بر آن بود تا از خزرها در برابر بلغارها و مسلمانان بهره گیرد. امپراتوران از روابط بازرگانی با خزرها پشتیبانی می کردند و از پیوندهای زناشویی با شاهزاده خانم های خزر سر باز نمی زدند. با این همه، بیزانسیان نتوانستند از تشکیل حکومت نیرومند بلغار غربی در جایگاه جدیدشان جلوگیری کنند. با گذشت زمان، بلغارها با اسلاوهایی که به زیر فرمان آورده بودند، پیوندهای زناشویی بستند و زبان اسلاوی را پذیرفتند. پیامد این امر آن که، قبایل پراکنده ی اسلاو در شرق و مرکز بالکان دارای کانون حکومتی و نظامی بی سابقه ای شدند. با نیروی نسبی نظامی انبوهی که در حکومت بلغارها پدیدار شد، ایشان در سده های نهم و دهم میلادی/ دوم و سوم هجری، رقیبی سخت شدند برای حکومت بیزانس.
ضمناً، در غرب اروپا حرکاتی شدید در میان اقوام روی نمود. پادشاهی فرانک ها که کلوویس (ف 511 م) برپا ساخت، به دست جانشینانش تا 751 م ادامه یافت. اما پس از 638 م، شاهان خاندان مروونژینها از قدرت افتادند و قلمرو ایشان میان دو شاخه از خاندان شاهی تقسیم شد؛ ولی قدرت راستین در دست اشراف محلی سرکش ماند. قدرت مهم سیاسی در دست کاخبان شاهی ماند، چون کاخبانان آن چه از قدرت که توسط اشراف غصب نشده بود، از آن خویش ساختند. در 687 م، پین به کاخبانی رسید و هر دو شاخه ی خاندان سلطنتی را زیر فرمان آورد؛ و بدین گونه، همه ی حکومت ها فرانکها را زیر فرمان آورد. افزون بر این، وی قلمرو رقیبان خویش را که عمدتاً ساکن استان های رومی باستان در گل بودند، به تصرف آورد و آن ها را به فرمان بر دارانش که از ژرمن های سرزمین راین بودند بخشید. این امر مایه ی برخاستن موج دومی از ژرمن ها شد؛ چون سران فرانکی قبایل گل تا این هنگام لاتینی مآب شده بودند.(5)
به هنگامی که فرانک ها می کوشیدند تا سازمان دیوانی و سنت های فرهنگی رومیان را در سرزمین گل حفظ کنند و در عین حال جامعه ی ژرمنی خالص کرانه های راین را به سوی تمدن رهبری کنند، در جزایر بریتانیا کاری برجسته در جهت رواج مسیحیت و فرهنگ و کشاورزی روی می نمود. در سده ی ششم و هفتم میلادی، فرهنگ مسیحی سلتی ایرلند به اوج رسید. مبشران کامیاب ایرلندی در اسکاتلند و شمال انگلستان و سپس تا اروپا، به سرپرستی کولومبانوس قدیس (ف 615 م) پیش راندند. این قدیس سه دیر معروف و پرنفوذ در لوکسوی بورگونی و سن گال در جنوب دریاچه ی کنستانس سویس، و در بوبیو در ایتالیا برپا ساخت. آوگوستینوس قدیس به فرمان پاپ گرگوریوس یک جنبش تبلیغاتی دیگر را از جانب رم در 597 م به سوی جزایر بریتانیا، به کِنت گسیل داشت. نتیجه آن که، دو گونه مسیحیت کمابیش متفاوت- یکی از جانب روم و دیگری از سوی ایرلند در بریتانیا- برای سروری به رقابت پرداختند، کلیسای انگلیسی، در شورای ویتبی در 664 م، تصمیم گرفت از عقیده ی کلیسای رم پیروی کند. از آن پس، پادشاهی های آنگلوساکسون در انگلستان به ویژه در نورثامبریا که نفوذ ایرلند نیرومندتر بود، به سرعت سنت فرهنگ مسیحیت لاتینی را جذب کردند.(6) تا فرا رسیدن سده ی هشتم میلادی، دانش و ایمان آنگلوساکسون از آن گل بسیار افزون تر گشته شد.
***
پس از 750 م/ 133 هـ. مسیحیت از تهاجم و یورش بیگانگان نیاسود. بیزانس نیروی دریایی خویش را در قطع داد و ستد سوریه و مصر با دیگر سرزمین های مدیترانه به کار انداخت. در نتیجه، راههای بازرگانی مدیترانی به سوی شمال گرایید. بندرهای کریمه ای بیزانس کانون های برجسته ای شدند برای داد و ستد در کرانه های رودها و به درون بیشه های روسیه و در حمایت شرق در استپ های سمت ولگا و آن سوتر. طرابوزان در کرانه های جنوبی دریای سیاه، بندر مُجازی شد برای ورود کالاهای رسیده از بغداد یا بندرهای خلیج فارس. خلفای عباسی با چنین ترتیبی مخالفتی نداشتند؛ چرا که ترتیب جدید در گسترش و افزایش اهمیت و رونق عراق مؤثر بود و ضمناً از اهمیت استحکامات پیشین امویان در سوریه و مصر می کاست.(7)
در سرزمین های غربی مسیحیت، پیروزی پپن مایه ی بنیاد گرفتن امپراتوری کارولنژیان شد. به ویژه پپن کوتاه قد خوانده می شد، با اختیار کردن عنوان شاه در 751 م، به قدرتی که او و پدرانش به دست آورده بودند رسمیت داد. پسر و جانشین او، یعنی شارلمانی (768- 814 م)، قلمرو فرانک ها را تا دوردست برد. در زمان او، سپاهیان فرانک که از روستاییان پیاده بودند، با سواره نظام مزدور تقویت شد و هر سال آنان را به پیکاری گسیل می داشت. در شمال بر ساکسون دست یافت و از الب گذشت و به قلمرو اسلاوها دست اندازی کرد و حتی اردوگاه آواره ها را در مجارستان ویران ساخت. در سوی جنوب، فرانک ها جایگاه پادشاهی لومبارد را در ایتالیا گرفتند و مسلمانان را به آن سوی پیرنه راندند. این کامیابی های نظامی، شارلمانی را بر آن داشت تا به برابری با امپراتوری از پاپ رم بخواهد به او لقب «امپراتور رومیان» بدهد و در روز عید میلاد 800 م تاج بر سرش گذارد.
شارلمانی و پیشینیانش همه ی گروه های ژرمن اروپا را (جز اسکاندیناوی) در دایره ی مسیحیت آوردند. شمشیر فرانک ها، ساکسون های سرسخت را به مسیحیت درآورد و کوشش های صلح آمیز کسانی مانند قدیس ویلیبرورد (ف 738 م) و قدیس بونیفاکیوس (ف 754 م) آیین مسیحیت و سازمان کلیسای آن را به مردمی مانند فریسیان، باواریاییها و تورینکینها ارزانی داشت. فرمانروایان فرانکی از این اصول با بخشندگی بسیار پشتیبانی کردند و برای مثال، بخش هایی از املاک را برای برپا ساختن دیرها و حوزه های اسقفی تخصیص دادند. آیین مسیحیت به سبب این علل و نیز پایدار ساختن دگرگونی اجتماعی روزافزون در میان ژرمن ها، ایشان را رفته رفته به زیر فرمان آورد و با جامعه ی لاتینی سرزمین های جنوبی تر نزدیک ساخت.(8)
بدین گونه شاهد پیشرفت مسیحیت- چه به دست بیزانس و چه به دست فرانک ها- در اروپای سده ی هشتم میلادی که از تاخت و تاز بیابان گردان اروپا نسبتاً ایمنی یافته بود، هستیم. پیشروی بیزانس بیشتر وابسته به داد و ستد بود و از آن فرانک ها با فتوحات نظامی و به مسیحیت گرایاندن مردم. باری در هر دو سرزمین شرقی و غربی، پایه های مسیحیت، خواه در قلمرو جغرافیایی و خواه از نظر اجتماعی، به گونه ای شگرف و چشم گیر فزونی یافت.
با این همه از دیدگاه کلی، مسیحیت با وجود کامیابی های بسیار دچار پراکندگی شد و کلیسا به دو نیمه ی لاتینی و یونانی تقسیم شد. لئوی سوم ایسوریایی، امپراتوری بیزانس (717-741 م) با ممنوع ساختن نصب پیکره های مسیح و مریم عذرا و پاکان در کلیساها، این جدایی را تسریع کرد. این دخالت در آیینی که رواجی کهن داشت، به مخالفت مؤمنان دامن زد، به ویژه در میان دیرنشینان؛ و آن بخش از کلیسای تحت نظر پاپ و مسیحیت لاتینی را از بخش شرقی بیگانه ساخت. با این همه، کلیسای بیزانس این ممنوعیت را تا 787 م حفظ کرد. در این سال در شورای کلیساها، بار دیگر اجازه ی بازگرداندن پیکره ها داده شد. سپس از 815 م امپراتوران بیزانس بار دیگر با پیکره ها به دشمنی پرداختند تا آن که در 843 م، بار دیگر تغییر عقیده دادند.(9)
اختلاف بر سر پیکره ها مایه ی دگرگونی آشکاری در روابط پاپ ها با بیزانس شد. پس از سقوط حکومت امپراتوری رومی شارلمانی در مغرب، پاپ را بارها خود را در برابر حمله های اوسترو گوتهای آریایی و لومباردهای نیمه متمدن، نیازمند یاری سپاهیان قسطنطنیه یافتند. این امر سخت استقلال پاپ ها را تهدید می کرد. تا سده ی هشتم میلادی، وجود پادشاهی از نو جان گرفته ی فرانک ها در شمال آلپ وسیله ای به دست پاپ ها برای بازی سیاسی در میان دو دولت بزرگ مسیحی داد. پاپ استفانوس دوم از این وضع بهره گرفت و در 754 م، به دربار پین کوتاه قد سفر کرد و پادشاهی او را بر فرانک ها تقدیس کرد و لقب پین را که سه سال پیش غصب کرده بودند، به او باز داد. پین هم به جبران این نیکی، ایتالیا را در تصرف آورد، دشمنان لومباردی پاپ را شکست داد و سرزمین های گسترده در میان راونا و کامپانیا را به پاپ تقدیم داشت. چون این اتحاد میان پادشاهی فرانک ها و پاپ، در زمانی که پاپ لئوی با تاج گذاشتن بر سر شارلمانی به عنوان امپراتور روم (در 800 م)، به اوج رسید دیگر از دست بیزانس برای دشمنی کاری ساخته نبود.(10)
***
اندکی پس از مرگ شارلمانی، شکاف میان مسیحیت شرقی و غربی با تاخت و تازهای جدید بر هر دو جناح مسیحیت رو به افزایش گذاشت. نخست جبهه ی جنوبی مسیحیت در پهنه ی دریا با از دست رفتن سرزمین های شمال افریقا از دست بیزانس و افتادن آن ها به دست مسلمانان، رو به ضعف گذاشت. این ضعف در 827 م که کرت به دست دزدان دریایی مسلمان افتاد و بعضی دیگر به سیسیل رخنه کردند، آشکار شد. یک نسل بعد، بازرگانان جنگاور روس از رودهای روسیه به سوی جنوب راندند و برتری دریایی بیزانس را در دریای سیاه مورد تهدید قرار دادند و در 860 م، بر قسطنطنیه حمله ور شدند. ناوگان ناتوان گشته ی بیزانس نه می توانست در برابر روس ها پایداری کند و نه از عهده ی دزدان دریایی مسلمان که در سراسر مدیترانه به تاخت و تاز مشغول بودند، برمی آمد.(11)
پیشروی اسلام، مایه ی بی اثر شدن موانع بازرگانی ای شد که بیزانس وضع کرده بود، موجب گسترش سریع رونق داد و ستد در کرانه های شمال افریقا گشت، از صحرای افریقا سیل زر و برده ی زنگی به سوی مدیترانه سرازیر شد، و مایه ی پا گرفتن نخستین حکومت های برجسته ی زنگیان در جنوب صحرا گشت. اسپانیای اسلامی هم پس از رهایی از دست بیزانس رو به رونق رفت.
این امر که از آغاز سده ی نهم میلادی/ سوم هجری، حکومت های بیزانس و فرانک ها در جبهه های خشکی سخت گرفتار آمده بودند، خود پیشرفت های مسلمانان را در دریا توجیه می کند. سست شدن فشار امویان بر خزرها پس از 744 م/ 126هـ، موجب شد که آن اتحادیه از هر سو گسترش یابد. گروه های جنگاور خزر، جنوب قفقاز را عرصه ی تاخت و تاز قرار دادند و بر پهنه ای بزرگ از جنوب روسیه که حدود آن معلوم نیست، مسلط شدند و موج دیگری از مهاجرت بیابان گردان را به سوی مغرب روان ساختند. شاید در 839 م، خزرها با یاری متحدانی از سیبری پِچِنِگها را که بر پهنه ی میان رودهای ولگا و اورال مسلط بودند، شکست دادند؛ پچنگ ها به سوی مغرب گریختند و بر مجارها تاختند و یک اتحادیه ی فینو- اوگری- ترکی پدیدار شد. این اتحادیه که گویا از متحدان فرودست خزرها بودند، بخش میانه ی استپ روسیه را متصرف شد. مجارها به سوی مغرب گریختند و در 895 م، به اقصای استپ اروپا در دشت مجارستان رسیدند. پجنگ ها آنان را دنبال نکردند و در بخش میان دانوب سفلا و دنیپر جای گیر شدند.(12) این هر دو همسایه ی جهان مسیحیت در پهنه ای وسیع، دست به غارتگری و چپاول زدند. اگر چه گه گاه اهالی بیزانس، پچنگ های وحشی را برای جلوگیری از بلغارهای نیمه متمدن به خدمت می گرفتند؛ بلغارها (از 913- 924 م) از ضعف بیزانس بهره جستند و به قسطنطنیه حمله ها کردند.
به هنگامی که خزرها به هر سو در قلمرو بی دفاع مسیحیت می تاختند، یک کانون قدرت جدید در اسکاندیناوی پا گرفت. کشتی های وایکینگ ها در پایان سده ی هشت میلادی پدیدار شد و در سده های نهم و دهم میلادی به اوج رسید، از آبدره های (13) اسکاندیناوی به راه افتادند و آتش و غارتگری را در سراسر زمین های غربی مسیحیت گستردند. کمی ارتفاع دیواره ی این کشتی ها امکان می داد که وایکینگ ها در رودهای دشت های شمال اروپا نفوذ کنند و در پهنه های دوردست به چپاول بپردازند. چون به سرزمین های شرقی راه یافتند، از رودهای روسیه بهره گرفتند و پیش راندند؛ بدین گونه این دزدان دریایی اسکاندیناوی بر راههای آبی روسیه دست یافتند.(14) نیروی در حال گسترش روس (نامی که اسکاندیناوی ها به مردم روسیه اطلاق می کردند)، به زودی با خزرها در سرزمین های جنوب شرقی به هم رسیدند و سرانجام روس ها بر خزرها چیره شدند. در حدود یک سده ی بعد، روس ها پادگانی نظامی و کانونی بازرگانی در میانه ی مسیر دنیپر (در 826 م) برپا ساختند و توانستند پایتخت خزرها را در کنار ولگا (در 965 م) بگیرند و غارت کنند. از این ضربه ها خزرها هرگز کمر راست نکردند؛ شاید بدین سبب که بیشتر داد و ستد پر سود میان سرزمین های پرجنگل شمال با جهان متمدن جنوب را روس ها از چنگشان گرفته بودند.(15)
حکومت کارولنژین از تاخت و تاز وایکینگها، مجارها و اعراب سخت گزند دید. اما، بیزانس به سبب سیات بازی هوشمندانه- یعنی به جان هم انداختن یک دشمن علیه دشمنی دیگر و نیز به علت قدرت مالی ناشی از بازرگانی آن دولت و همچنین وجود سپاهیان ذخیره ی جان سخت آسیای صغیر- از این بلیه جست. تجدید عظمت بیزانس پس از 867 م، هنگامی که یک سردار کاردان به نام باسیلیوس اول به تخت نشست و دودمان مقدونی را پی افکند، آشکار شد.
رویداد برجسته ای که سرنوشت کلیسای شرقی را دگرگون ساخت، همانا گرویدن اسلاوها بود به آیین مسیح. در 863 م، قدیس سیریل و قدیس متودیوس برای رساندن بشارت به بخش های مرکزی اروپا راهی بوهم و موراوی شدند.(16) قدیس سیریل به منظور آسانی و پیشرفت کار از حروف یونانی برای نگارش زبان بومی بهره گرفت و بدین گونه سوادآموزی را در میان اسلاوها رواج داد. بر خلاف کلیسای رومی که زبان لاتینی را تنها وسیله ی رسمی تشریفات دینی و دیوانی ساخت، کلیسای یونانی اجازه داد که در مراسم و آیین های دینی زبان های بومی به کار گرفته شود. بنابراین، چون بلغارستان (پس از 865 م) به مسیحیت گروید، به همراه خود گروه های انبوهی اسلاوی زبان را به قلمرو کلیسای یونان آورد و زبان نوشتاری تازه ای به نام کلیسای اسلاوی کهن که مستقیماً بر پایه ی زبان بلغاری بود، برای این مردم پدیدار کرد. تا پایان سده ی نهم میلادی، مسیحیت شرقی واحدی دوگانه از درآمیختن یونانی با اسلاوی شد؛ همان گونه که مسیحیت غربی از دیرباز واحدی دوگانه از لاتین و ژرمن بود. در سده ی بعد (989 م) گرایش اسلاوهای روسیه، مسیحیت را تا سرزمین های جنگلی شمال اروپای شرقی گسترد و به عنصر اسلاوی فرهنگ در آمیخته یونانی- اسلاوی برجستگی و سنگینی بسیار بخشید.
زمانی اسلاوهای نومسیحی در پی غلبه بر بیزانس بودند. به مسیحیت گرویدن بلغارها، امیران ایشان را از دست اندازی به اورنگ بیزانس باز نداشت بلکه بر خلاف، آشنایی یافتن بیشتر با زندگی گوارا و خوش بیزانس آتش آزمندی ایشان را شعله ورتر ساخت. در نتیجه در سده ی نهم و دهم میلادی، این دو امپراتوری با شدت روزافزون به جان هم افتادند تا آن که در 1014 م، باسیلیوس دوم بلغارستان را متصرف شد. در سده ی دهم میلادی، سپاهیان بیزانس توانستند بار دیگر شمال سوریه (در 968 م) و ارمنستان (در 1020 م) را از اعراب باز گیرند؛ گو این که این پیروزی ها بیشتر ناشی از ضعف و سستی اعراب بود تا نیرومندی بیزانس. با اندک بهبودی که در نیروی دریایی بیزانس انجام داده شد، قبرس و کرت بار دیگر از اعراب باز گرفته شد؛ ولی دزدان دریایی و بازرگانان مسلمان و ایتالیایی هرگز برتری بیزانس را نپذیرفتند.
اروپای غربی از گزند نیمه متمدنان و اعراب در سده ی نهم میلادی بهبودی کندتری یافت. با این همه، تا میانه ی سده ی دهم میلادی نیروی خود را بازیافته بود. با پیدایش پادشاهی های منظم در اسکاندیناوی، تاخت و تازهای وایکینگ ها رو به کاهش گذاشت. این پادشاهی ها به مسیحیت گرویدند و بنابراین کمابیش تا پایان سده ی دهم و آغاز سده ی یازدهم میلادی متمدن شدند. در همین هنگام، مجارها از جنگی با اوتوی کبیر (در 955 م) شکستی سخت یافتند و نسل بعد آنان (در 1000 م) به مسیحیت گرویدند. این گسترش های قلمرو مسیحیت لاتینی همزمان شد با انتشار آیین کلیسای اورتودوکس در بالکان و روسیه، یعنی تا 1000 م، سراسر اروپا دست کم ظاهراً به فرهنگ مسیحیت گرویده بود. تنها بخش نسبتاً کوچکی در جنوب بالتیک که در آن شیوه ی زندگی قبیله ای ساده ای تا سده ی سیزدهم میلادی ادامه یافت، برپا ماند.
می توان گفت که بر اثر فشار نیروی اسلام، مسیحیت اروپا از کرانه های مدیترانه در 800- 1000 م عقب نشینی کرد. دریایی که در کرانه های آن تمدن کهن گرد آمده بود، خود تبدیل به بخشی بی طرف میان مرزهای اسلام و مسیحیت شد که در آن (اگر نخواهیم یاد از یک یک مراکشیان، مصریان، فرانک ها و یونانیان کنیم)، پیروان این دو آیین به غارتگری و داد و ستد می پرداختند و بدین گونه، فرهنگ های مختلف خود را با هم درآمیختند. مسیحیت با از دست دادن مدیترانه در شمال، سرزمین هایی را گشود که هزار بار جبران آن چه را از دست رفته بود کرد.
تا سال 1000 م، عقب نشینی های مسیحیت در کرانه های شرقی دریای مدیترانه چندان بسیار نبود و هرگز دست بیزانس کاملاً از دریا کوتاه نشد. با این همه، در زمان فرمانروایی دودمان مقدونی (867- 1054 م) قدرت اجتماعی و نظامی از کرانه های دریا به سوی بخش های درونی آناطولی و بالکان پس نشست. امیران ملاکی به ویژه در آسیای صغیر برخاستند که چندان نسبت به حکومت مرکزی فرمان بردار نبودند. این ملاکان، جنگاوران مسلحی داشتند که با تجیهزات، کارآزموده و برخورداری از بهترین شیوه های جنگی آن روزگار که همانا سواران سنگین اسلحه باشد. پس، امپراتوران دودمان مقدونی چنان توانی در دفاع و پیشروی در خشکی یافتند که ژوستینین هرگز بدان پایگاه نرسیده بود. ولی، بهای این کامیابیها به همان گونه که در گذشته پارتیان و ساسانیان پرداخته بودند همانا سرپرستی لرزان و سستی بود بر نیروهای نظامی. با سیلیوس دوم امپراتور «بلغارکش»، در روزگار جوانی و خامی دو بار نزدیک بود تاج و تخت خویش را در برابر شورش سران ملاک آناطولی از دست بدهد و پس از مرگ او (در 1025 م) فروپاشی حکومت مرکزی در برخورد و کشمکش میان اشراف و روستاها و شهرها که هر یک خواستار چیرگی بر حکومت امپراتوری بودند، نزدیک شد.
در زمان امپراتوران مقدونی، ساختار اجتماعی بیزانس هر چه بیشتر با حکومت ایران ساسانی همانند شد. با آن که اقتصاد شهری و پولی در جامعه ی بیزانس نابود نشد، عناصر شهری با ناتوانی دریایی رو به ضعف گذاشتند و در برابر پراکندگی و از هم گسیختگی سپاه زمینی حکومت مرکزی در سراسر کشور، مایه ی قدرت روزافزون اشراف محلی و روستایی شد. بدین گونه، نگهبانان مرزی به قدرت رسیدند که موجب گسترش قلمرو کشور در زمان دودمان مقدونی شدند؛ این دودمان بر آنان تکیه داشتند و سر انجام مایه ی نابودی دستگاه دیوانی و مرکزی حکومت شدند.
دگرگونی های روی نموده در اوضاع جغرافیایی و اجتماعی نیمه لاتینی مسیحیت، از آن چه در بیزانس پیش آمده بود نیز بیشتر بود. در سده ی هشتم میلادی، کرانه های دریای شمال و کانال مانش جای مدیترانه را گرفتند و برجسته ترین کانون قدرت لاتین غرب- هم از نظر سیاست و هم از لحاظ فرهنگ- شدند. گرایش انگلستان به مسیحیت، پیدایش حکومت فرانک ها و بریدن پیوندهای بازرگانی با شرق طالع، همه مایه ی فراهم شدن این پیامدها گشتند. افزون بر این، بهبود شگرف روی نموده در صنعت کشتی سازی (برای مثال، در شیوه ی ساختن سکان) (17) هراس از باد، توفان و مد را که در زمان رومیان در دریانوردان بسیار بود، تسکین داد. با این واقعه، کرانه های شمال و غرب اروپا به همان رونقی دست یافتند که از دیرباز بهره ی مدیترانه شده بود. داد و ستد و آمد و شد در میان فاصله های بسیار و بخش های دوردست کاری شد آسان و ارزان. در واقع رودهای قابل کشتیرانی روان به سوی شمال در دشت اروپا، مایه ی دستیابی بازرگانی دریایی به ژرفای درون اروپا شدند. در صورتی که در مدیترانه رودهای قابل کشتیرانی منحصر است به نیل و رودهای روسیه که چنین امکانی را به کشتی ها می دادند.
پیش از سال 1000 م، این امتیازات جغرافیایی هنوز بالقوه بود و به عمل در نیامده بود. وضع زندگی اقتصادی در شمال اروپا هم چنان بدوی و ابتدایی مانده بود و محصولات جاهای مختلف با هم چندان فرقی نداشتند تا انگیزه ای برای گسترش داد و ستد فراهم کنند. وانگهی، نخستین بهره ی این بهبودی وضع دریانوردی ضمناً، پیدایش دریازنی فراوان و گسترده بود که در آن وایکینگ ها ید طولایی داشتند. با این همه، در همین روزگار رکود فرهنگی و آشفتگی سیاسی و عقب ماندگی اقتصادی، بعضی فنون و نهادهایی پدیدار شدند که مایه ی پیشرفت شگرفی در اروپای قرون وسطی شدند و به سرزمین های لاتین غرب سجایا و محاسنی بخشیدند کاملاً جدا از جامعه ی بیزانس. سه جنبه از این دگرگونی اجتماعی شایان بررسی است: 1) پیشرفت کشاورزی؛ 2) پیشرفت نظامی؛ و 3) نقش خاص داد و ستد دریازنی.
1) در زمان رومیان مرداب ها و جنگل ها، بیشتر دشت شمال اروپا را پوشانده بود. کشاورزان کار خود را محدود به دامنه های کاملاً زهکشی شده، خشک و خاک مطلوب می کردند. رطوبت اقلیم اقیانوس اطلس، پر نم و پر گل بودن همیشگی، زمین را در بیشتر سال چنان نمور و پر گل نگاه می داشت که شیوه های شخم زدن و کاشت معمول در اقلیم کهن خاورمیانه و مدیترانه در آن نامطلوب و غیر عملی بود؛ جز در بعضی زمین های شنی و گچی. مشکل زهکشی زمین با به کار بستن خیش های سنگین تیغه بلند که با برگرداندن عمیق خاک و ایجاد شیارهای ژرف و خالی حتی در زمین های کاملاً هموار هم سودمند بود و در زهکشی زمین مؤثر می افتاد، برطرف می شد. شاید اندک شماری از ژرمن ها در زمان رومیان بدین شیوه دست زده باشند. ولی، این گونه خیش تا بعد از سده ی پنجم میلادی، چندان رایج نشده بود و تا سده ی دهم میلادی هم هنوز در کشاورزی مغرب به صورت وسیله ای اساسی اطلاق نمی شد.(18)
تأخیر مدیدی که در رواج این گونه خیش روی نمود، با وجود امتیازات آشکار آن در زمین های مرطوب خاک رسی خاص دشت های شمال اروپا، معلول آن بود که این خیش ها جز با چهار گاو (یا بیشتر) کشیده نمی شد. وانگهی، خیش های سنگین تیغه بلند در کشتزارهای کوچک چهار گوش، بدان سان که به روزگاری کهن در بخش های کشاورزی اروپا معمول بود، ممکن نمی شد. انگشت شماری از کشاورزان توانایی گماردن این همه گاو را برای خیش داشتند؛ بنابراین، تنها پس از دوران های قحط و غلا و آشوب و گسیخته شدن نظام مالکیت پیشین بود که مردم خواستار تقسیم مجدد اراضی شدند و کشتزارها را به گونه ای مناسب با خیش های جدید پخش کردند. در چنین اوضاعی بود که خیش مطلوب تر و کشاورزی تعاونی توانست به جامعه ی اروپا راه جوید. درست در سده ی نهم و دهم میلادی بود که بر اثر تاخت و تازهای وایکینگ ها و مجارها بر اروپای شمال غربی کشاورزی «ارباب و رعیتی» از نظر فنی به اوج بازدهی رسید و کشاورزان اروپایی توانستند مقدار شگرفی اضافه محصول را از زمین هایی که در گذشته عاطل گذاشته شده بود به دست آورند.(19) بنابراین، برای کشاورزان به زیر کشت آوردن دشت شمال اروپا، امری حتمی و مطمئن بود و اروپای قرون وسطی در کشاروزی بدان پایه ی استواری دست یافت که می توانست هم انبوهی از سپاهیان اشرافی و هم مردم سختکوش شهری را خوراک دهد.(20)
این گشایش دشت شمالی اروپا به همراه دستیابی و بهره گیری از دریاهای شمال، پایه ای شد برای پیشرفت اروپای شمال غربی تا آن جا که از نظر ثروت، توانایی و فرهنگ از کانون های تمدنی مدیترانه ای در گذشت. پیشروی کانون های سیاسی و فرهنگی در جهان غرب به سوی شمال، امری تصادفی ناشی از جغرافیای سیاسی سده های هفتم تا دهم میلادی نبود، بلکه امری بود پیوسته و مستمر در جامعه ی اروپایی.
2) پیشرفت نظامی اروپای شمال غربی در سده های نهم و دهم میلادی که مستقیماً متکی بود بر اضافه تولید کشاورزی که با شرایطی که املاک ارباب و رعیتی فراهم می ساختند، امکان پذیر شد. زیرا، با گرد آمدن عوارض و مال الاجاره ی روستاییان بود که طبقه ی جنگاور حرفه ای با تجهیزات و آموزش جنگی بر پایه ی بهترین سرمشق های فنی زمانه یعنی سواران سنگین اسلحه، پدیدار شد. چون خواست های طبقه ی جنگاوران نخست اندک بود و کشاورزی گونه ی جدید نیز نسبتاً پردرآمد، اروپای کم جمعیت و از نظر بازرگانی ابتدایی، توان آن را یافت تا هزینه ی شمار انبوهی شوالیه را کفایت کند.
این الگوی اجتماعی بسیار کهنه بود: ایران، نظامی همانند این برای دفاع در برابر مهاجمان استپ در حدود هزار سال بیشتر پی افکنده بود و هم اکنون که دودمان مقدونی بیزانس هم در همین جهت گام برداشته بود. با این همه، چون یک طبقه ی استوار و سخت از شوالیه های حرفه ای بر فراز جامعه ی کشاورزی اروپای شمال غربی جای گرفت، دیگر مهاجمان و دریازنان به زودی برتری پیشین خود را از دست دادند. البته گه گاه هم دسته های شوالیه ها اراضی یکدیگر را غارت می کردند و این گونه پیکارها در نظام فئودالی خود جنبه ی دایمی یافت و در سراسر اروپای غربی از خاستگاهش در شمال فرانسه رواج گرفت.(21) با این همه، این گونه تاخت و تازها زیان و گزند بسیار کمتری از حمله های نیمه متمدنان در بر داشت و چندان نگذشت که طبقه ی جنگاور و شوالیه راه کشورگشایی پیش گرفتند و به فراسوی مرزهای اروپا روان شدند. بدین گونه، پیشرفت اروپا پایه ای نو و بسیار مؤثر از نظر نظامی یافت. از آن رو که شوالیه های اروپایی کلاً خود را بسیار برتر از نیروهای نظامی همسایگان نمودار ساختند.(22)
3) روشن است که دریازنی فریبندگی خود را در برابر افزایش نیروی پایداری مردم و حتی برتری آنان بر تازندگان به زودی از دست داد، اما چون دیگر غارتگری سودمند نبود، بازرگانی جای آن را گرفت و بدان وسیله به همان کالاهای خارجی گرانبهای پیشین دسترسی میسر شد. نوسان میان غارت و تجارت بی گمان در طی تاریخ بارها تکرار شده و داد و ستد کالا را آسان تر ساخته است. حتی کامیاب ترین دریازنان هم نمی توانستند هر گونه کالایی را که نیاز داشتند به دست آورند و ناگزیر بودند بعضی از آن چه زیاده بر نیاز خویش فراچنگ آورده بودند، برای مثال، با وسایل اساسی مانند اسلحه و خوراکی تعویض کنند.(23)
بنابراین، با پیشرفت وسایل مؤثر و کار آمد دفاعی مردم بومی در اروپای غربی، کشتی های دریازنان و دسته های دزدان تبیدل شدند به کشتی های بازرگانی و کاروان های باری. نکته ی برجسته در یکنواختی و یکسانی خوی و رفتار دریازنان و غارتگران سده ی نهم میلادی با بازرگانان اروپایی سده ی دهم میلادی است که بی گمان دریازنان بازرگان به مقتضای احوال حرفه ی خود را عوض می کردند. با این همه، حتی پس از آن بازرگانی با گذشت روزگار بیشتر و پیشتر مقرون به عقل و احتیاط بودن خود را ثابت می کرد باز هم دسته هایی از سوداگران دوره گرد مانند پیشینیان دریازن خود انتظار داشتند رأساً به دفاع از خود دست زنند و مسلح باشند؛ و نیز بر آن بودند که با روستاییان و اربابان آنان همچون بیگانگان رفتار کنند و از آنان از طریق بهره کشی، اگر نه با زور شمشیر، بربایند. بالمال، این گونه اجتماعات بازرگانی شروع کردند به مستقر شدن در جاهای مناسب و غالباً در کنار یک اسقف نشین یا گاه در زیر باروهای دیرها، کلیساها و دژهای فئودال ها. شهرهای شمال اروپا، از این کانون های خرد بالیدند. گسترش شهرها عمدتاً پس از 1000 م روی نمود؛ اما اجتماعات مرکزی و عمده ی شهری شمال اروپا در دوران های آشفته ای که دریازنی به سوی بازرگانی می گرایید، پا گرفتند.
در بیزانس، خاورمیانه، چین و هند خوی شهریان اساساً با خوی دریازنی به آرامش گراییده ی شمال غربی اروپا متفاوت بود. بازرگانان، صنعت گران و پیشه وران دیگر کانون های تمدنی اوراسیا، عمدتاً پیرو و تابع سلیقه ی مشتریان خویش از طبقات برتر یعنی مأموران حکومتی، اربابان و فرمانروایان بودند. آنان به پذیرش عوارض و خراج های نهاده شده از بالا خو کرده بودند و در برابر متکی بودند به حمایت و پشتیبانی رهبران حکومتی. خوی تهاجمی و اتکای به نفس بازرگان اروپای غربی عمیقاً امری متفاوت بود. خصایص و صفات ممتاز روی نموده در تاریخ آینده ی غرب، بیشتر برخاسته از این امر بود؛ زیرا در اروپا و جاهای دیگر جهان تمدنی پس از گذشت دوران حل مسائل اقتصادی و نظامی از راه های غیر معقول، شهرها و مرکزهای عمده و جایگاه رشد تمدنی عالی شدند.
***
پیش از 1000 م، فرهنگ مسیحی مانند جامعه ی مسیحی کلاً بیشتر در وضع دفاع بود و می کوشید تا پاره هایی از گذشته را برای خود حفظ کند و کمتر به تحصیل چیزی تازه دست می زد یا به جلب مردم متمدن دیگری به سوی خود می پرداخت. فرهنگ ایرلند شاید استثنایی بر این امر باشد؛ زیرا تا زمان تهاجم وایکینگ ها به دیرها و جزیره ها یعنی سده ی هشتم و نهم میلادی، ایرلندیان کاملاً توانستند آثار شفاهی سلتی را با دشمن لاتینی و یونانی درآمیزند. ضمناً حماسه های اسکاندیناوی را در دوران پیشروی وایکینگ ها با حماسه های قرینه اش، سرودهای حماسی افسانه ای و تاریخی، درآمیختند و بدان ها چاشنی زدند. به مذاق مردم خوش آیند ساختند؛ ولی این ها در حواشی قلمرو مسیحیت اروپا روی می داد. بیزانس واپس گرا که چشم آفرین بر آبای کلیسا دوخته بود و گاه به آثار کهن بزرگ نیز گوشه ی خاطری داشت و با داستان های معجزات ناچیز و خرافاتی پاپ گرگوریس بزرگ سرگرم بود، بیشتر نمودار فرهنگ مسیحی زمانه هستند.
بدین گونه با وجود نوسانات و فراز و نشیب ها، فرهنگ مسیحی میان سال های 600- 1000 که مسیحیت به سبب تعصبات از جهان اسلام کاملاً جدا شده و در غرب میان فرانک های نیمه متمدن و شهرهای شکوفا اندلس اسلامی نابرابری روی نموده بود، در نازل ترین سطح قرار داشت.
پی نوشت ها :
1. بی گمان انبوهی از مسیحیان در قلمرو اسلام سکونت داشتند. با این همه در زمان عباسیان، مسیحیان در اقلیت افتادند و محدود شدند به اشتغال به بعضی مشاغل و نیز بعضی محدودیت های دیگر. با آن که استعداد مسیحیان در داد و ستد و بعضی امور دیگر بسیار بود- چنان که شمار اندک نفوس ایشان را جبران می کرد- باز هم مسیحیان جامعه هایی جزئی و وابسته در میان جامعه ی بزرگ مسلمانان شدند.
2. ناوگان معاویه در 673- 680 م/ 53-60 هـ از پایگاهی در دریای مرمره، قسطنطنیه را محاصره کردند. بیزانسیان تنها با بهره گیری از «آتش یونانی» (ترکیبی بسیار قابل اشتعال که اجزای شیمیایی آن بر ما پوشیده مانده است و گویا تازه کشف شده بود) ناوگان مسلمانان را ناگزیر به عقب نشینی کردند. چنان که گفتیم، در 717- 718 م/ 101 هـ بار دیگر مسلمانان قسطنطنیه را محاصره کردند و این بار از دریا و خشکی شهر را در میان گرفتند. تنها پس از سرکوبی شورش های شهریان بود که لئوی سوم، سرداری کاردان بر اورنگ امپراتوری دست یافت و مسلمانان را از پیرامون شهر راند.
3. در میان پژوهشگران بر سر این نکته که اسلاوها تا چه میزان ساکنان پیشین بالکان را راندند (یا جای گزین ایشان شدند)، اختلاف است.
J. P. Fallmerayer. Geschichte der Halbinsel Morea wahrend des Mittelalters (Stuttgart: J. G. Cotta, 1930).
این نویسنده استدلال کرده است که شبه جزیره ی بالکان سراسر با اسلاوها مسکون شد. نک: به شرح مختصر احجاج های دانشمندان در:
A. A. Vasiliev, History of the Byzantine Empire (new ed.; Madison, Wis.: University of Wisconsin Press, 1958), I, pp. 76-79.
کلاً چنین به نظر می رسد که هر جا پای اسلاوها در کرانه های مدیترانه در کنار اقوام هلنی (یا در کرانه های آدریاتیک، در کنار لاتین زبانان) باز شد، آن اقوام رخت بربستند. این امر شاید وابسته باشد به این واقعیت که واحد اجتماعی مشخص و ممتاز بدوی اسلاو، زادروگا، حتی با شیوه ی داد و ستد نیمه کشاورزی، آن چنان که در بخش های کشاورزی شراب و زیتون شبه جزیره ی بالکان برپا بود، سازگاری نداشت. زادروگا متضمن شیوه ی سرشکن ساختن سود و زبان در میان کشاورزان بود؛ که همانا مرکب بودند از چند خانوار کوچک سرچشمه گرفته از نیاکانی مشترک. این گونه واحد اجتماعی گویا دارای امتیازاتی بود، ولی در اوضاعی سخت دست به دهان، نابسامان و پر مخاطره. در چنین اوضاعی از ناامنی، خانوار رومی با از دست دادن پدر خانواده نابود می شد، در صورتی که در شیوه ی زادروگا با درگذشت پدر خانواده دیگر اعضای واحد کشاورزی به بیوگان و کودکان توجه و ایشان را نگه داری می کردند. درباره ی زادروگا، نک:
Philip E. Mosley, «the Peasant Family: the Zadruga, or Communal Joint Family in Balkans, and Its Recent Evolution,» in Caroline F. Ware (ed.), the Cultural Approach to History (New York: Columbia Uninversity Press, 1940), pp. 95-108.
4. خزرها با مسلمانان سخت در کشمکش بودند و حتی برای کوتاه زمانی خان ایشان پس از شکستی (در 737 م) ناگزیر از گرایش به اسلام شد. آشفتگی های وابسته با انقلاب عباسیان (744- 751 م/ 126- 133 هـ) خود مایه ی کم شدن فشار مسلمانان شد و گویا در این زمان بود که سران خزرها به سوی یهود گراییدند و بدین گونه خواستند استقلال روحانی خود را در برابر مسلمانان و مسیحیان نگاه دارند. مطالب مربوط به تاریخ استپ غربی در این دوران از منابع زیر گرفته شده است:
Rene Grousset, L' Empire des steppes (Paris; Payot, 1939), pp. 124- 142, 226-238; D. M. Dunlop, the History of the Jewish Khazars (Princeton, N. J.: Princeton University Press, 1954), pp. 41-170.
5. در 732 م، شارل مارتل، پسر پپن و جانشین او چنین صلاح اندیشید که دامنه ی زمین های غصبی پدر را به اراضی کلیسا در سرزمین گل گسترش دهد. ولی، برای نمودار ساختن ایمان خویش همچنان ماکلیت سران کلیسا را بر آن زمین ها اسماً پذیرفت و تنها از اسقف ها و کشیشان خواست تا درآمد این اراضی را به جنگاوران نیرومند اختصاص دهند. کسانی که با چنین تدبیری توانگر شدند، متعهد بودند که هر گاه شارل آنان را فرا بخواند، با تجهیزات یک سوار زره پوش سنگین اسلحه بیایند. بدین گونه، نیروی بزرگی از کاتافراکتها یا به گفته ی اروپاییان، شوالیه ها که نخستین بار در سرزمین فرانک ها پدید آمدند، فراهم ساخت.
این امر نسبت به پیاده نظام پیشین ژرمن خود پیشرفتی فراوان و برجسته بود. سواره نظام، هم در میدان کارزار و هم در رسیدن به جایی دارای تحرکی بیشتر بودند. این قدرت از زمانی بهره ی انسان شد که با اسب خو گرفت. از این برجسته تر نیرویی بود که با پیدایش رکاب و به کار بردن نیزه در حمله سواران بهره ی جنگاوران می شد. بدین گونه، همه ی فشار و سنگینی سوار و اسب بر نیزه فرود می آمد و هیچ قدرتی جز سواره نظام همانند نمی توانست در برابر آن پایداری کند. نکته ی دشوار از همانا پرورش سواران و تدارک تجهیزات گرانبهای ایشان بود. درباره ی اقدامات غصبی شارل مارتل نک:
Lynn White, Medieval Technology and Social Change (Oxford: Clarendon Press, 1962), pp. 1- 38.
6. تئودوروس طرسوسی، اسقف اعظم کانتربوری از 669 تا 690 م در آوردن کلیسای انگلستان به زیر خاتم رم مدخلیت تام داشت. سرنوشت او که در زادگاه پولس رسول در اسیای صغیر زاده شد و سپس به رم رفت و سرانجام به کانتربوری، نمودار یکپارچگی واقعی جهان مسیحیت در آن عصر پراکندگی هایسیاسی است.
7. Archibald lewis, naval power and trade in the mediterranean 500-1100, pp.89-131.
نویسنده نام برده استدلال می کند که کشمکش های اقتصادی بیزانس که در 693 م آغاز شد، پس از 718 م به ثمر رسید و بیزانس بار دیگر توانست دریاها را در زیر فرمان آورد و راه سرزمین فرانک ها را از پیوندهای اقتصادی اش با شرق طالع قطع کند. این پیوند در دوران سلطنت مروونژینها بر پایه ی داد و ستد برده و محصولات جنگلی در برابر تولیدات مشرف ادامه یافت. بیزانس دارای برده و محصولات جنگلی در شمال دریای سیاه بود در برابر گل به هیچ چیزی نیاز نداشت. بنابراین، نیروی دریایی بیزانس به اقتصاد فرانک ها و نیز سوری ها گزند رسانده بود. وانگهی، رقابت سیاسی میان فرانک ها و بیزانس در ایتالیا موجب شد که بیزانس ها جریان بازرگانی ای که حاصل آن تقویت حکومت کارولنژینها باشد، با دستیابی به درآمد، اضافی جلوگیری کند.
بدین گونه نویسنده ی مورد بحث ما، استدلال پیرن را که کسادی داد و ستد سوریه حاصل پیروزی های اعراب بود به عکس کرد و بیزانس را مسئول آن دانست. نک:
Henri Pirenne, Mohamet et Charlemagne (7th ed.; Paris: Felix Alcan, 1937); Robert S. Lopez, «East and West in the Early Middle Ages: Economic Relations,» Relazioni del X Congresso International di Scienzi Storiche, III (Florence: G, C. Senisoni, 1956), pp. 113- 163; Bryce Lyon, «L 'Euver de Henri Pirenne apres vingt- cinq ans», Le Moyen Age (1960), pp. 437- 493.
8. مسیحیت فرآیند دگرگونی اجتماعی در میان ژرمن ها را، با رواج اصل افزایش و تقدیس قدرت پادشاه و به موجب اصلی سلسله مراتب در سازمان کلیسا به پیش برد و نحوه ی جدیدی از سازمان قبیله ای و فرمان برداری در سازمان اجتماعی در سرزمین های دورافتاده ی جنگلی پراکند.
9. معلوم نیست چه عللی از مخالفت با پیکره ها پشتیبانی می کرده است. لئوی سوم از سپاهیان و از بومیان مشرق اسیای صغیر بود و در بحران شهربندان بزرگ قسطنطنیه به دست امویان (717- 718) به قدرت رسید. مخالفت او با پیکره ها شاید ریشه ای عقیدتی داشته یا برای بی اثر ساختن تهمت «بت پرستی» بوده مسلمانان به مسیحیان می زدند و ای بسا خواسته بود که احساسات سادگی و بی پیرایگی اعتقاد مردم آسیای صغیر را بیشتر جنگاوران دلاور بیزانس از میان آنان به سپاهی گرفته می شدند، برانگیزد؛ یا آن که می خواسته دیرها را از این اشیای گرانبها خالی کند و قدرت آنها را بگیرد. بی گمان، مردم به ویژه سپاهیان بسیاری پشتیبان این عمل بودند. شیفتگان پیکره ها که سرانجام پیروز شدند، چنان شواهد را نابود کردند که بررسی این امر میسر نیست. نک:
A. A. Vasiliev, History of the Byzantine Empire, I. pp 25158, pp. 263- 264; P. J. Alexander, the Patriarch Nicephorus of Constantinople: Ecclesiastical Policy and Image Worship in the Byzantine Empire (Oxford: Clarendon Press, 1958), pp. 111- 125, 214-225.
10. در 812 م، امپراتور بیزانس در برابر واگذاری سرزمین های پهناوری در کرانه های شمال شرقی آدریاتیک عنوان خاص شارلمانی را شناخت و بدان رسمیت بخشید.
11. در 904 م، سالونیک دومین شهر بیزانس به دست مسلمانان افتاد؛ تنها گشودن قسطنطنیه می توانست بلیه ای بزرگ تر از این باشد.
A. Lewis, Naval Power and Trade in the Meditennanean, PP. 120- 131.
لویس در این کتاب، نظریات جالب توجهی درباره ی علل انحطاط ناوگان بیزانس عرضه کرده است. این امر را اساساً حاصل خط مشی بازدارنده و ممنوعیت ها در داد و ستد می داند که بیزانس از آغاز سده ی هشتم میلادی به آن دست زده بود. وی این مشی را مایه ی براندازی رونق دریایی یونان می داند و نیز کسادی بازرگانی سوریه و مصر. با انحطاط ناوگان بازرگانی یونان، دزدان دریایی شمال افریقا و ایتالیا که از گرفتاری سختگیری های قسطنطنیه رها گشته بودند، دست به تاخت و تاز گشودند. پایگاه استوار دریایی بیزانس رو به ضعف گذاشت تا آن که در 827 م به حضیض رسید. این نظریه ی جالب توجه را می توان امروزه با داد و ستد آزاد مقایسه کرد.
12. مواقع جغرافیای کاملاً مجهول است. ولی نک:
D. M. Dunlop, Histrory of the Jewish Khazars, pp. 196- 204; C. A. Macartney, the Magyars in the Ninth Century (Cambridge University Press, 1930); George Vernadsky and Michael de Ferdinandy, Studien zur ungarischen Fruhgeschichte (Munich: Verlag R. Oldenbourg, 1957).
13. Fjords
14. سکه های ساسانی، اموی و عباسی پیدا شده در اسکاندیناوی، گواه است بر وجود روابط گسترده ی بازرگانی میان خاورمیانه و اسکاندیناوی از روزگاران شگفت کهن، رخنه ی روس ها در راه های آبی روسیه، گویا از سده ی هشتم میلادی آغاز شده باشد؛ وی چنین می نماید که در حدود 840 م، مردم بومی ایشان را راندند و نسل بعدی بومیان ایشان را (در 862 م) با شرط هایی به سرزمین خویش راه دادند؛ زیرا در برابر تاخت و تاز خزرها (یا شاید مجارهای متحد با خزرها) به پشتیبانی نظامی مردم شمال نیاز داشتند. نک:
George Vernadsky, A History of Russia (new rev. ed.; New Haven, Conn.: Yale University Press, 1944), pp. 19- 30' Archibald R. Lewis, the Northern Seas: Shipping and Commerce in Northern Europe, A. D. 300- 1100 (Princeton N. J.: Princeton University Press, 1958), pp. 270- 274, S. F. Cross, «the Scandinavian Infiltration into Russia,» Speculum, XXI (1946), PP. 505-514; F. Dvornik, the Making of Central and Eastern Europe (London: Polish Research Center, 1949), pp. 5, 61-64.
15. کامیابیهای روس ها گویا تا حدود عمده ای بر فزونی شمار ایشان متکی بود؛ زیرا به همان گونه که بلغارها در جامعه ی اسلاوها که بر آن دست یافته بودند مستحیل شدند، جنگاوران اسکاندیناوی هم جذب روس ها شدد. بدین گونه، فشار انبوهی از مردم کشاورز با روس ها همراه شد، در صورتی که خزرها شاید بیشتر متکی بودند بر جامعه ای بیابان گرد با جمعیتی اندک.
روش ها و سیاست های جنگ رودخانه ای کاملاً مجهول مانده است؛ اگر جنگ تن به تن و کشتیرانی به کار می رفته است، پس بیابان گردان در آن ناتوان بودند. سواران بیابان گرد فقط می توانستند از کرانه ی رود کشتی ها را تیر باران و تهدید کنند؛ ولی نمی توانستند با چنین روش های جنگی آن ها را از حرکت باز دارند. مگر آن که در شیب های تند رودها، از ادامه ی حرکت کشتی ها یا از انتقال آنها از رودی به رودی دیگر جلوگیری کنند. بیشتر جاهای انتقال کشتی ها از رودی به رود دیگر در جنگل ها و سرچشمه های رودها بود که بیابان گردان به آن ها دسترسی نداشتند. شیب های تندی همانند شیب دنیپر در نزدیک پطروسک، محل خوبی برای بستن راه بر کاوران کشتی ها بود که از آن بیابان گردان بهره ی فراوان می گرفتند.
16. Matthew Spinka, A History of Christianity in the Balkans: A study in the Spread of Byzantine Cullture among the Slavs (Chicago: American Socity of Church History, 1953), pp. 22- 56.
17. Lynn White, «Technology and Invention in the Middle Ages,» Speculum, XV (1940).
18. شواهد اساسی درباره ی این مطالب مبتنی است بر بررسی شکل کشتزارها، بدین سبب که خیش های سنگین تیغه بلند چندان امکان گردش نداشتند و در زمین های دراز، کار آن آسان تر بود. درباره ی جزئیات آن نک:
Marc Bloch, Les Caracteres originaux de l, histoire francc,aise, (Paris: A. Colin, 1952); Lynn White, «Technology and Invention in the Middle Ages,» pp. 141- 159; Cambridge Economic History of Europe, I. pp. 127-132; Charles Singer (ed.) A History of Technology, II, PP. 86- 93.
19. چون تاریخ کشاورزی ارباب و رعیتی تنها از نظر حقوقی بررسی شده است، دگرگونی های روی نموده در کشاورزی اروپا در سده های نهم و دهم میلادی، از دیدگاه فنی مورد توجه قرار نگرفته است. روابط ارباب و رعیتی امری بود مانده از روزگار رومیان که در اوضاع جدید هم حفظ شد؛ ولی املاک اربابی جدید به جای کاشت در کشتزارهای کوچک وابسته به خانوارهای مستقل یا بهره برداری از بخش های پهناور با گروه های بردگان، متکی بود بر خیش سنگین تیغه بلند که کشیدنش چارپایان بارکش و کشتزارهای دراز و کم عرض لازم داشت، نگارنده مطالب خود را در باره ی املاک بزرگ قرون وسطایی، از مباحث بسیط و بسیار رسا و مستدل منابع زیر گرفته است:
C. S. Orwin, the Open Fields (Oxford: Clarendon Press, 1938); Lynn White, Medival Technology and Sicial Change, pp. 39 ff.
20. اقلیم معتدل و تابستان مرطوب شمال غربی اروپا که حاصل جریان گلف استریم است، وسیله ای بود برای کشت بهاره و پاییزه ی غلات. بدین گونه، وضع ثابت فصلی خاص مدیترانه در کشت غلات در اروپا دگرگون و مطلوب می شد. یک کشاورز مدیترانه ای تنها در سه یا چهار ماه از سال می تواند به کشت و کار سرگرم باشد، در صورتی که یک کشاورز قرون وسطایی شمال غربی اروپا در بیشتر سال به کار شخم زنی و درو می پرداخت؛ جز در زمستان که فقدان علیق برای چارپایان او را از کارهای سخت بازمی داشت و سرما زمین کشتزار را منجمد می ساخت. در تابستان که کشتزارهای دیگر زیر محصول بودند، زمین های آیشی به شخم زدن نیاز داشتند تا آماده ی کاشت غلات برای زمستان شوند و در پاییز و آغاز بهار، کشتزارهای غلات باز هم نیاز به چنین امری داشتند. در نتیجه، سطح زیر کاشت افزایش یافت. مثلاً یک خانواده ی انگلیسی در قرون وسطای می توانست سی جریب را کشت کند، وانگهی، چون کار در سراسر سال با فرصت های بیشتری انجام داده می شد، یک خانوار روستایی می توانست اضافه تولیدی را فراهم کند بسیار بیشتر از آن چه در جهان کهن به دست می آمد. تدارک غلات برای شهرهای کوچک و بزرگ، همواره در یونان و روم کهن مسئله ای بود دشوار، ولی در اروپای قرون وسطا با روی نمودن اوضاع نامطلوب کشاوری، چنین حالی دست می داد. از همین روست که در قرون وسطا امکان پیدایش شهرها آسان تر از کشورهای کهن شد.
21. تباهی کامل حکومت پادشاهی در این سرزمین در سده ی نهم میلادی، موجبات فراهم آمدن وسایل دفاع محلی را ضروری ساخت. سلسله مراتب کمابیش تخیلی ارباب و مباشر که پایین تر از پادشاه قرار داشتند، جنبه ای قانونی به این مطلبی که در آن زمان ابتدا به چشم امری وحشیانه نگریسته می شد، بخشید. علت دیگری بر رواج این وضع در شمال فرانسه آن بود که روستاییان بیشتر از فرزندان مهاجران رومی بودند که از دیرباز خوی دفاع از خود را فرو گذاشته و از نظام جنگاوری قبیله ای بریده بودند و آسان زیر بار مردان مسلح جنگاوری می رفتند که خود را از پیش خویش به فرمانروایی و اربابی منصوب می کردند.
در بخش های ژرمن نشین شرقی تر، سنت جنگاوری قبیله ای هنوز زنده بود و اهالی قبیله ای آسان خود را تسلیم فرمان برداری نکردند و برای دوک ها (یا شاهان ژرمن)، یافتن راه هایی برای به خدمت گرفتن شمار کافی از شوالیه ها امری بود دشوار و پیادگان پیکارگر به شیوه ی جنگلی شارلمانی، در برابر نیروهای سواره ی سریع مجار و کشتیبانان وایکینگ یا شوالیه های تازه پا گرفته به شیوه ی فرانسوی به چیزی نمی آمدند. بنابراین، دستگاه کهنه ی نظامی امپراتوران ساکسون (919- 1024 م)، جای به شوالیه گری و ارباب و رعیتی داد؛ ولی رواج نظامی فئودالی در آلمان مایه ی تباهی و نابودی بخش بزرگی از قدرت پادشاهی آلمان شد؛ همچنان که در فرانسه نیز چنین شد.
22. این برتری ناشی از شیوه ی بهره گیری از رکاب اسب و نیزه در تاخت و تازها و فرونهادن بهره گیری از کمان بود که در جاهای دیگر جهان هنوز سلاح مهم و برجسته ی سواره نظام به شمار می رفت. نک:
Lynn White, Medieval Technology and Social Change, pp. 1- 38.
فرانک ها با برتری دادن به ضربه های کوبنده و جنگ تن به تن، شیوه ی جنگی قرون وسطا را به قهقرا بردند تا دست کم به زمان میسنیان برسانند. شاید ضرورت جنگ در جنگ ها با انبوه درختان که در آن ها تیر و نیزه به کار نمی آمد، موجب این دست بردن به شیوه ی کهن شده باشد.
23. درباره ی بازرگانی وایکینگ ها نک :
Archibald R. Lewis, the Northern Seas, pp. 282- 286ff.
هاردی مک نیل، ویلیام؛ (1388)، بیداری غرب، ترجمه ی مسعود رجب نیا، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول.