درمان استبداد

برای علاج استبداد، چاره ای جز ریشه کن کردن قوای استبداد نیست. اگر قوای استبداد، ریشه کن نشود، هرگز رایحه عدل و آزادی و مساوات به مشام ملت نخواهد رسید. بنابراین، باید درباره راه و رسم ریشه کن کردن یکایک قوای
يکشنبه، 13 بهمن 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
درمان استبداد
 درمان استبداد

 

نویسنده: آیت الله دکتر احمد بهشتی




 

برای علاج استبداد، چاره ای جز ریشه کن کردن قوای استبداد نیست. اگر قوای استبداد، ریشه کن نشود، هرگز رایحه عدل و آزادی و مساوات به مشام ملت نخواهد رسید. بنابراین، باید درباره راه و رسم ریشه کن کردن یکایک قوای استبداد، بحث کنیم.

الف) علاج جهالت و نادانی

مهم ترین همه، علاج جهالت و نادانی است، تشریح حقیقت استبداد و معرفی چهره واقعی مشروطیت، در کمال سهولت است. در عین حال « به شرط ملایمت و عدم خشونت در بیان و حفظ اذهان از شوایب غرضانیت و تحرّز از موجبات تنفر و انزجار قلوب و تحفظ از رسیدن و مشوب شدن اذهان». (1)
قرآن کریم راه گشایی است که اطاعت از آن، انسان را در راه بیداری قلوب و آگاهی عقول، موفق می سازد. خداوند می فرماید:
(ادْعُ إِلَى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جَادِلْهُمْ بِالَّتِی هِی أَحْسَنُ)؛ (2)
با حکمت و موعظه نیکو مردم را به راه پروردگارت دعوت کن و با آن ها به روشی نیکوتر به جدال و گفت و گو بپرداز.
یگانه علت و تنها سرزمینی که پرورش دهنده و نگه دارنده استبداد است، جهل عموم و غفلت همگانی می باشد. از آن جا که توده مردم، مبتلا به جهل بسیطند و به آثار شوم استبداد و وضع خود توجه ندارند و تنها محیط زندگی را همان می دانند که در آن به سر می برند، پس با بیان و شرح آثار استبداد و نمایاندن زندگی آزادی و عزت می توان به تدریج، پرده های تاریک جهل و غفلت را از برابر عقلشان زایل نمود. به شرط آن که مردان دانشمند و دل سوز با ملایمت و دل سوزی به همان طریقی که پیمبران رفتار می نمودند، به هدایت برخیزند و نخست توده غافل و مشرک را با خدای یگانه آشنا سازند و دعوت به توحید پیمبران را پیروی نمایند. این دعوت، همان دعوت به آزادی و عزت و رستگاری و توحید قوا می باشد. کسی باید به هدایت مردم به وسیله قلم و زبان همت گمارد که خود مانند یپمبران هم آگاه باشد و هم دل سوز. تحریک بی جا و زبان بدگویی موجب رمیدگی و نتیجه مخالف دارد. کسانی که از راه تحریک و ناسزاگویی برمی خیزند یا دوستان و یا مغرضین نگه دار استبدادند و یا مقصودشان پول گرفتن و جیب پر کردن به وسیله مداحی و بدگویی است. (3)
آری «حقیقت دعوت به حریت و خلع طوق رقّیت ظالمین به نص آیات... از وظایف و شئون انبیا و اولیا علیه السلام است. پس هر کس در این وادی قدم نهد و در این صدد برآید، خواه صاحب جریده باشد یا اهل منبر یا غیر ایشان هر که باشد، باید بر طبق همان سیره مقدسه رفتار و دستورالعمل آیه مبارکه (4) را سرمشق خود نموده، به رفع جهالت و تکمیل عملیات و تهذیب اخلاق ملت، همت گمارد و لسان بدگویی را چون محمول بر فرضیات است، مطلقاً کنار بگذارد تا خود کاملاً عالم نباشد، به غرض خودنمایی و عوام یابی و هنگامه جویی و امثال ذلک، در این وادی داخل نشود. (5)
اگر گویندگان و نویسندگان به هدف والای خود عمل کنند و دین خود را به دنیا نفروشند و زبان و قلم را وسیله کسب منافع شخصی و گروهی قرار ندهند و با تمام هستی خود در خدمت آرمان های الهی و مردمی درآیند ملت را از حضیض بدبختی به اوج سعادت و از درجات پست ذلت به درجات عالی عزت می رسانند. مهم این است که کسانی که قدم در این راه می گذارند تا آخر در این راه استوار بمانند. چه بسا افرادی که آغاز کارشان ظاهراً خوب است، ولی در نهایت به بیراهه می روند، بوده اند کسانی که در آغاز در خدمت نهضت مشروطه بودند و در نهایت در صف عمله استبداد و استعمار درآمدند. اینان یا از اول در پی فرصت طلبی بوده و اخلاص و ایمانی نسبت به آزادی و آگاهی نداشته اند، یا در میانه راه تغییر عقیده داده و عاقبت به شر شده اند.
در همین انقلاب اسلامی هم افراد و گروه هایی هستند که در آغاز، هم گام با انقلاب بوده اند و اکنون به گونه ای ضد انقلاب شده اند که آن چه از سخنرانی ها و پیام ها و اعلامیه های آن ها استفاده می شود، این است که به کم تر از براندازی قانع و راضی نیستند. تز آن ها این است که یا باید همه چیز در دست خودشان باشد یا هیچ!
در صدر اسلام هم این مصیبت دامن گیر مسلمانان بود. امثال معاویه بر این باور بودند که یا خود همه کاره باشند یا اسلام برانداخته شود. هر چند همه کاره بودن آن ها هم نتیجه جز براندازی نداشت. اما خاندان پیامبر هرگز راضی به براندازی نبودند. هر چند خود خانه نشین و منزوی باشند.
بوده اند «جمله ای از جراید سابقه و بعض اهل منبر و ناطقین سابق که یا دوستان نادان و یا دشمنانی بودند دانا و معظم صدمات و لطمات وارده بر این اساس سعادت به هفوات آنان مستند است». (6)
چرا باید ملت فلک زده را به جای رساندن به آگاهی و آزادی، از حقوق خود منزجر و از مقصد اصلی دور کنند؟ چرا باید قلم ها و زبان ها در خدمت طاغوت ها و طاغوتچه ها و ائمه کفر و عُمّال ظلمه باشد؟ چرا باید آزادی قلم و بیان «که از مراتب آزادی خدادادی و حقیقتش عبارت از رها بودن از قید تحکّمات طواغیت» (7) است، در خدمت دشمنان دین و ملت قرار بگیرد؟ چرا این نعمت بزرگ و این ابزار مقدس «وسیله هتک اعراض محترمین و گرفتن حق السکوت از زید یا اجرت تعرّض به عمرو، یا کینه خواهی از بکر» (8) باشد؟

جهل بسیط و جهل مرکّب

به هر حال، باید با جهل توده مردم با روش صحیح، مبارزه کرد. منتها باید توجه داشت که جهل یا بسیط است یا مرکّب. جاهل بیچاره یا از جهل خود خبر دارد، یا خبر ندارد. اولی گرفتار جهل بسیط و دومی گرفتار جهل مرکّب است. مبارزه با جهل بسیط، آسان و مبارزه با جهل مرکّب، دشوار است. اولی عیبش تنها ندانستن است او در نادانی خود عناد و لجاج ندارد؛ ولی دومی تنها عیبش ندانستن نیست، بلکه عیب بزرگتری دارد که بسیار صعب العلاج است. او نادانی است معاند و لجوج. نادانی را می شود معالجه کرد؛ ولی با عناد و لجاج چه می توان کرد؟
شیخ الرئیس، سوفسطاییان را دو قسم کرده: متحیر و معاند. از نظر او سوفسطایی متحیر با رفع حیرتش به راه می آید و دست از سفسطه و شکّاکیت برمی دارد؛ ولی سوفسطایی معاند و شکّاک لجوج جز با انداختن در آتش یا زدن و آب و غذا ندادن، قابل علاج نیست. (9)
«اما نسبت به جهل مرکّب، خاصه آن که داستان لجاج و عناد و دو دستگی و هم چشمی... و بر سر حرف خود ایستادن و به لسان حال، النّار وَ لا العارُ گفتن هم به میان آمده باشد، در کمال صعوبت و شاید به ملایمت و مدارات و طرفیت نداشتن و مواد لجاج و عناد و دوئیت را از میانه برداشتن، تدریجاً مبادی آن رفع و ممکن العلاج شود». (10)
در عین حال، همین ها هم بر دو دسته اند: دسته ای که قابل هدایتند و هر چند به دشواری به راه می آیند، ولی به مرحله یأس و نومیدی کلی نرسیده اند. دسته دیگر آن هایند که «نه از روی اشتباه و جهالت، بلکه به واسطه غلبه هوا و غرضانیت، با سایر ظالم پرستان، هم دست و در ابقای شجره خبیثه استبداد و استعباد رقاب ملت به هر بی دینی و شقاوت و بی رحمی و قساوت، مقدم و مانند سایر فراعنه و طواغیت، تا همه جا حاضرند». (11)
با اینان چه باید کرد؟ «جز یأس کلی و انقطاع آمال ملعونه علاج دیگری برای امراض نفسانیه و اغراض شهوانیه، متصورنباشد و معهذا مقابله و تعرض شخصی به آنان هم موجب تنبیه ملت و تحذّر از مکایدشان است، باز هم ترک آن و اکتفا به همان کلیات گویی از جهات عدیده دیگر، شاید اولی باشد». (12)
پر واضح است که اگر اینان به اقدام عملی روی نیاورند و وارد عملیات براندازی نشوند، نیازی به مقابله و تعرض شخصی نیست؛ اما اگر در آشکار و پنهان، مشغول توطئه براندازی باشند، چاره ای جز برخورد و مقابله و سخت گیری نیست؛ چرا که «کلوخ انداز را پاداش سنگ است».
آری «راه همان است که اصول کلی سعادت و هدایت را باید مقصد و هدف دعوت قرار داد و مردم بسیط و غافل را هوشیار نمود. این راه دعوت درست و وسیله نجات مردم غافل و مبتلای به جهل بسیط است؛ اما نسبت به کسانی که گرفتار به غرض رانی و جهل مرکّبند و نسبت به روش کفرآمیز خود تصمیم گرفته اند، راه علاجی در پیش نیست، مانند سیره مقدس پیامبران باید از آنان اعراض نمود و به حال خودشان گذارد و از کید و نقشه های آنان در حذر بود. این ها به وسیله هوشیاری و بیداری عمومی، خود تحلیل می روند». (13)
البته مطلب فوق، مشروط به عدم ورود در توطئه براندازی و عملیات حذف نهادهای ایمان و آزادی و عدل و مساوات است. این جاست که باید مردم را هوشیار و بیدار کرد و از کید و نقشه های آن ها برحذر بود؛ ولی اگر به اقدام عملی روی آورند، چاره ای جز برخورد و مجازات نیست.
این است راهی که «برای هدایت و نجات مردم باید در پیش گرفت. ولی برای خواص و مردمان و جوانان هوشمند باید روش تعلیم و تربیت عمیق تری در پیش گرفت. باید آن ها را به علوم کلی و فلسفه خلقت و علوم اجتماع آشنا نمود و ریشه علمی مکتب اسلام را به آنان آموخت. این علوم است که مانند نور، مولد حرارت و نیرو می باشد و انسان را از محیط محدود بالا می برد و با محیط جهان بزرگ آشنا می گرداند. این گونه علم، در دل شجاعت و در زبان صراحت و در چشم بصیرت و در اعضای عمل، مقاومت ایجاد می کند. خفاش استبداد از شعاع این علم می گریزد. دست و پای استبداد و پایه تختش از این علم می لرزد. هراس و جنگ استبداد با همین است. معلومات محدودی که وسیله غفلت و افتخار فروشی و عوام فریبی و در راه کسب زندگی است، شخص را از وظایف عمومی و حقوق بشری و توجه به قوای درونی و عظمت و نظم خلقت منصرف می دارد. نه آن ها که استبداد جنگ ندارد، بلکه از جهتی کمک کار است. به این جهت، بسیاری از این علمای ناقص و کال- که مسائلی از علوم ریاضی و طبیعی و طب و مسائل فرعی و دور از ابتلا آموخته اند- با ذلت به سر می برند و با چند لقمه ای که از سفره استبداد می خورند، مفتخرند و برای گرفتن یک نشان و پولی از چنگال خون خوار استبداد از یک دیگر سبقت می گیرند و به دعا گویی و سپاس گزاری ذات اقدس می پردازند.
هر زمانی شاه گوید شیخنا
شخینا مدهوش گردد زین ندا
بلاشعور برای سلطه استبداد، محیط را آماده می سازند و بارگاه استبداد و دستگاه کهانتی که پیامبران برای برانداختنش قیام کردند، برپا می سازند. باید آن نوری را برافروخت و آن حرارت و چراغی را مشتعل ساخت که پیمبران عظام برمی افروختند و آتش به هستی بتان و بت تراشان می زدند». (14)

ب) علاج استبداد دینی

معالجه استبداد دینی اگر محال و ممتنع نباشد، دشوارترین و مشکل ترین است. «بالضروره، رادع و مانع از استبدادات و اظهار مرادات شهوانیه به عنوان دیانت به همان کلمه تقوا و عدالت، منحصر است». (15) هنگامی که علمای دین از ملکه تقوا و عدالت، بی بهره باشند، دین را در خدمت دنیا و سیاست قرار می دهند و چهره شوم و رکیک استبداد دینی ظاهر می گردد.
هیچ چیزی نمی تواند عاصم و نگهبان علمای دین باشد، مگر «اوصافی که در روایت احتجاج تعداد» (16) شده است. احمد بن علی بن ابی طالب طبرسی در کتاب احتجاج، در تفسیر آیه (وَ مِنْهُمْ أُمِّیونَ لَا یعْلَمُونَ الْکِتَابَ إِلَّا أَمَانِّی ) (17) روایتی از حضرت عسکری علیه السلام نقل کرده که در آن، اوصاف مراجع دینی ذکر شده است. این اوصاف به شرح زیر است:
صائناً لِنفسه حافظاً لدینه مخالفاً علی هواه مطیعاً لأمر مولاهُ؛ (18)
صیانت کننده نفس خود، مخافظت کننده دین خود، مخالفت هوا و شهوات خود، اطاعت کننده فرمان مولای خود.
عوام یهود از این که از عالمای بدکردار تقلید می کردند، مورد سرزنش بودند؛ زیرا با این که آن ها را به دروغ گویی، رشوه خواری و تحریف دین می شناختند و به خیانت های آن ها پی برده بودند، ولی از آنان پیروی می کردند، از این رو، در آیه شریفه فوق مورد مذمت و ملامت قرار گرفتند.
اگر عوام مسلمان نیز پیرو عالمان سوء باشند، مورد ملامت و در خور نکوهشند. تقلید باطل، غلط است. اعم از این که از ناحیه افراد مسلمان باشد یا افراد غیر مسلمان، تقلید باطل، صفت بوزینه هاست؛ ولی تقلید حق، صفت انسان های عاقل و آگاه و آزاد است.
صرف تقلید، نه مذموم است نه محمود؛ بلکه تقلید کورکورانه مذموم و تقلید آگاهانه و مطابق ضابطه و معیار، محمود است. در روایت احتجاج ضوابط یک تقلید صحیح و قانونمند ذکر شده است. آری «عوام امت ما هم مثل آنان (یهودیان) می باشند. اگر از فقها، فسق ظاهر و تعصب شدید و سگسگی بر جیوه دنیا و از بین بردن کسانی که بر آن ها تعصب می ورزند- گرچه مستحق نیکی و احسان باشند- و نیکی و بخشش نسبت به کسی که برای او تعصب می ورزند- گرچه سزاوار خواری و اهانت باشد- مشاهده نمایند.
پس هر کسی از عوام ما چنین فقهایی را تقلید و پیروی نماید، مانند همان عوام یهود است که خداوند مذمتشان نموده؛ اما هر یک از فقها که زمامدار نفس خود، نگهبان دین خود، سر پیچ از هوای خود باشد، بر عوام است که از وی تقلید نمایند و این نیست مگر بعض فقها، نه همه آن ها». (19)
جالب این است که در ذیل روایت احتجاج، درباره عالمان بدکردار چنین آمده است:
وَ هُم أضَرُّ علی ضُعَفآءِ شیعَتِنا من جیشِ یَزیدَ عَلَی الحُسین علیه السلام؛ (20)
آنان بر شیعیان ضعیف ما از لشکر یزید بر امام حسین علیه السلام زیان بخش ترند.
در تعلیمات دینی ما اوصاف علمای حق و باطل، به خوبی بیان شده است و بنابراین «باید مردم را به این اوصاف که درباره دو دسته متقابل و شبیه به یکدیگر است، آشنا نمود و جز این، راه برای نجات عوام از دام و شبکه صیادان بسیار مشکل است». (21)
عالمان بدکردا را چگونه باید شناخت؟ هنگامی که گرگ در لباس میش و باطل در لباس حق، ظاهر شود، تکلیف مردم ساده لوح چیست؟
«بهترین راه تشخیص و شناختن این دسته راهزن در لباس دین، از مردان علم و فضیلت و تقوا، همان کمک کاری و هم دستی با جباران است و چون مبارزه پیمبران و دعوت به توحید آنان روشن تر و نمایان تر از آن است که با توجیهات و پرده پوشی، اشتباه کاری نمایند، به خصوص در اساس اسلام و مذهب امامیه، پس باید مردم را به اصول اسلام دعوت؛ و تعالیم قرآن و اسرار توحید و سیره رسول اکرم صلی الله علیه و اله و جهادهای گوناگون ائمه دین علیه السلام بیش تر آشنا نمود. باید به مردم فهماند اگر ائمه دین، همکاری یا سکوت نمودند، چرا در حبس و تبعید به سر می بردند؟ چرا همه آشکارا و نهانی شهید شدند؟ به خصوص قیام و نهضت اباعبدالله الحسین- أوراحناه فداه- برای چه بود؟» (21)
مگر ممکن است بر رفتار زشت طاغوت ها و همکاران آنها- چه در لباس دین و چه در غیر لباس دین- جامه مشروعیت پوشید؟ اعانت ظالمان «چه به مساعدت و هم دستی... یا به سکوت و ترک نصرت و خذلان حق... به حساب تورّع و احتیاط از شبهات» (22) محکوم و موجب لعن ابدی است.
اگر مردم، آگاه و بیدار باشند، استبداد دینی مؤثر نخواهد بود. از این رو، مرحوم نائینی می گوید:
«در این جزء زمان که- بحمدالله- چشم و گوش ملت باز و به این امراض مزمنه مهلکه نوع پی برده و آزادی از این نوع استعبادات را اندکی برخورده اند- إن شاء الله- هر دو رشته استبداد دینی بی اثر خواهد بود. (23)
دو رشته استبداد دینی عبارتند از: همکاری با سردمداران قدرتمند که این وظیفه را وعاظ السلاطین بر عهده می گیرند و سکوت در برابر استبداد که عده ای در لباس قدس و زهد، پرچم دار آن می باشند.
برای ریشه کم شدن استبداد دینی باید از نهضت مقدس حسینی بهره کامل گرفت.
باید به جای آن که از این نهضت مقدس و داستان تاریخی و زنده، برای تحریک موقت عواطف و گریاندن ضُعفا و دردمندان و ذلت زدگان و کسب و دکان قرار دادن آن استفاده شود، به اسرار شهادت و هدف آن و وضع محیط تاریخی آنان پرداخت و خطابه های سالار شهیدان و دیگر جانبازان را به مردم مانند درس فروع و مسائل دینی آموخت خطابه های آغاز حرکت از حجاز و شب عاشورا و روز عاشورا و در بین راه را جزء به جزء برای مردم بیان نمود، تا آتش فشان خاموش جهان شیعه مشتعل شود و دنیای اسلام را بر پای دارد. (24)
امام حسین علیه السلام هدف قیام خود را در جاهای مختلف با صراحت بیان کرد و برای هیچ کس راه گریز و بهانه ای در مبارزه و مقابله با جور و فساد باقی نگذاشت.
یکی از خطابه هایی که گویا عمداً مورد غفلت قرار داده اند، خطابه آن حضرت است در میان راه قادسیه و کربلا برای اصحاب خود و سپاهیان دشمن». (25)
این خطابه، یکی از گویاترین خطابه های آن حضرت در تبیین و تحلیل هدف مقدس قیام و فداکاری و ایثار آن بزرگوار است، او به نقل طبری و ابی مخنف، در منزل گاه بیضه «برای اصحاب خود و حر خطابه خواند. پس از حمد و ثنای پروردگار فرمود: أَیُّها الناسُ، إِنَّ رسولَ اللهِ قالَ: مَن رأی سلطناً جائراً...؛ هان ای مردم! پیمبر اکرم فرمود: کسی که بنگرد سلطان جائری را که حرام خدا را حلال نموده، عهد خدا را در هم شکسته، با سنت رسول خدا مخالفت نموده و در میان مردم به گناه و ستم گری رفتار می نماید، پس برای تغییر وضع و محدود نمودن او قیام نکند، حق خداوند است- چون آن کس که در جنایات و عذاب های او شریک است- وی را در راه های او وارد سازد. آگاه باشید که این ها اطاعت شیطان را پیش گرفته و اطاعت رحمان را ترک کرده اند. فساد را ظاهر ساخته و حدود را تعطیل نموده اند. اموال عمومی را به خود اختصاص داده و حلال را حرام و حرام را حلال کرده اند. من أَولی و أَحقّم که این وضع را تغییر دهم». (26)
کنار گذاشتن این قبیل خطابه های کوبنده و آتشین از برنامه های محرم و عاشورا و اکتفا کردن به تحریک موقت عواطف و گریاندن شیعیان از راه بیان مظلومیت ها نتیجه ای جز دوری علاقه مندان و دوستان امام حسین علیه السلام از اهداف دلاورانه آن بزرگوار ندارد. تشیع، تنها گریه نیست. فریاد خشم هم هست. شیعه هم بر مظلومان راه خدا می گریست و هم بر سر ظالمان فریاد خشم برمی آورد. اشک و خشم، دو ویژگی تشیع است که باید همواره استمرار یابد. تشیع علوی یعنی اشک و خشم. اشک برای فرو نشاندن آتش خشم نیست. آگر آتش خشم فرو نشیند، ظالم همواره آسوده خاطر است و از گریه و ناله و نوحه بدون حماسه، ترس و وحشتی به دل راه نمی دهد؛ اما نوحه و حماسه، کاخ ظالم را می لرزاند و روزگارش را سیاه می کند. خطابه های امام سجاد علیه السلام و زینب کبرا در کوفه و شام، از این قبیل است. یزید و شمر هم اگر زنده باشند، در سوگواری هایی که برای فرو نشاندن آتش خشم و غضب برگزار می شود، شرکت می کنند.

ج) ریشه کن کردن شاه پرستی

باید شجره خبیثه شاه پرستی قلع و قمع شود. باید پُست ها و مقامات، مطابق درایت و لیاقت افراد باشد. باید جلو چپاول و مملکت فروشی شاه پرستان را گرفت «تا شجره ملعونه استبداد برقرار و بنیاد استعباد در مملکت استوار است، سلب این قوه و تبدیلش به علم و دانش از محلالت» (27) است. اگر سلطنت به معنیا حفظ نظم و شبانی و خدمت گزاری مردم نباشد، بلکه به معنای «مشارکت با ذات احدیت- عزت کبریائه- در مالکیت و قاهریت و فاعلیت مایشاء و عدم مسئولیت» (28) باشد، «مرجعیت نوعیات مملکت، فقط به اظهار شاه پرستی، منحصر و سلطان و رعیت به واسطه افساد و چپاول شاه پرستان از هم دیگر متوحش و متنفر و مهره سلطنت بازیچه این چپاول چیان غارت گر خواهد بود. شخص سلطان در زاویه اختفا و خوف منزوی و همش به اعلام ملت و تخریب مملکت مصروف و از لذت سلطنت و بسط عدل و آباد کردن مملکت و محبوبیت در قلوب ملت، محروم... و بدنام عالمیان است». (29)
آری راه «چاره، کندن ریشه ناپاک شاه پرستی است. تا آن گاه که این ریشه در اجتماع باقی است، رشد علمی و اخلاقی ممکن نیست، زیرا پیش رفت و به دست آوردن مقام در چنین اجتماع، شاخه های این ریشه می باشد. استعداد و لیاقت و درستی ارزشی ندارد. مردان صاحب نظر و بلند همت و آزاده، یاغی و مخل نامبرده می شوند و مردم پست و متملق، خود را مصلح و خیرخواه می نمایانند و سراسر قوای کشور، تابع اراده فرد و گوی سلطنت، بازیچه مشتی افسار گسیخته و شهوت ران قرار می گیرد. پادشاه را مانند بتی در حجاب نگاه می دارند و از لذت عدالت و تفاهم با ملت محرومش می سازند و کم کم به جنایت و کشتار و از میان برداشتن مردم بی گناه، به نام شاه پرستی و سلطنت خواهی وادارش می سازند. او از مردم، متوحش و مردم از وی متنفر می شوند». (30)
برای کندن ریشه شاه پرستی باید امر به معروف و نهی از منکر را پیشه کرد. اگر مردم این دو وظیفه را کنار بگذارند، گرفتار سلطه اشرار می شوند و بدترین عذاب های دنیوی از ناحیه اشرار دامن گیرشان می شود.
در حدیث آمده است که «باید امر به معروف کنید و نهی از منکر نمایید، وگرنه اشرار بر شما چیره می شوند و بی پروا بدترین عذاب را به شما می رسانند». (31)
این حدیث با اختلاف تعبیر در حد تواتر نقل شده، در وصایای امیرالمؤمنین علیه السلام به این مضمون است: اگر امر به معروف و نهی از منکر را ترک کردید، اشرار بر شما مسلط می شوند، پس چون دعا کنید، مستجاب نخواهد شد». (32)
چنان که اشاره کرده اند امر به معروف و نهی از منکر از پایه های مهم و ستون دین و قدرت اجرایی دیگر احکام است. مسئولیت در برابر قانون و تساوی طبقات و افراد و آزادی عمومی از آثار امر به معروف و نهی از منکر است. چون هر فردی مسئول است که آن را اجرا نماید و هر کس در هر مقامی باشد، چون منکری انجام داد، عموم مردم و افراد باید او را بازدارند. اساس دموکراسی و سوسیالیستی حقیقی همین است که همه افراد نسبت به همه مسئول باشند و هیچ قدرتی از انجام وظیفه عمومی نتواند جلوگیری نماید. پس از انحراف مسلمانان و سلطه امویان، اجرای این وظیفه محدود به افراد نسبت به یک دیگر شد. اگر کسی شراب می خورد یا آهنگِ ساز و طربی از خانه اش به گوش می رسید، مسلمانان غیور و علمای دین برای جلوگیری و انجام وظیفه خودداری نمی کردند؛ ولی اگر امیرالمؤمنین و خلیفة الله فی الأرضین شب تا صبح را به مستی می گذراند و صدها زنان نوازنده و خواننده در دربارش به رقص و طرب سرگرم بودند، هیچ رگ دینی نمی جنبید، بلکه دعا و ثنا در بدرقه اش بود. چه بسا با همان حال مستی صبح برای مسلمانان غیرت مند، امامت می فرمود. چنان که تاریخ خلفا و سلاطین را این داستان ها پر کرده. با آن که اساس امر به معروف و نهی از منکر برای ایجاد محیط عدالت و تقوا و وظیفه اجتماعی است. اگر طبقه حُکّام آزاد باشند و محیط منکر ایجاد نمایند، نهی افراد، تأثیر ثابتی ندارد. قرآن کریم در آیه 106 سوره آل عمران جهت برتری و امتیاز امت اسلام را در رتبه اول، همین امر به معروف و نهی از منکر می داند. (33)
آری «استنقاذ حریت و حقوق مغصوبه و جلوگیری از تحکّمات و ترتیب موجبات و حفظ استقلالشان به غیرت دینی و اتفاق ملی و ترک تهاون خودشان در امر به این معروف و نهی از همین اعظم منکرات، منوط است و به اندک توانی، از رقّیت فجره هم ترقی و به عبودیت کفره- العیاذ بالله- منتقل خواهند بود». (34)
مسلمانان اگر امر به معروف و نهی از منکر کنند، بهترین امت هایند. خداوند متعال فرمود:
(کُنْتُمْ خَیرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ)؛ (35)
شما بهترین امتی هستید که برای مردم بیرون آورده شده اید که امر به معروف و نهی از منکر کنید.
امام باقر علیه السلام فرمود:
به راستی امر به معروف و نهی از منکر، راه ثابت پیمبران و روشن روشن شایستگان است. وظیفه واجب و بزرگی است که دیگر وظایف به وسیله آن پایدار ماند و روش ها به آن امنیت یابد و کسب ها حلال شود. ستم ها از میان برداشته گردد. زمین رو به آبادی رود. دشمنان راه انصاف پیش گیرند و کار مستقیم شود. پس با دل و زبان از بدی ها جلوگیری کنید و به وسیله آن به روی ستم کار زنید و در راه خدا از هیچ ملامتی نهراسید. اگر پند گرفتند و به حق برگشتند، آنان را به حال خود گذارید و روشن ستم گری پیش نگیرید. تنها راه تعدی نسبت به کسانی باز است که بر مردم ستم روا می دارند و بدون حق در زمین راه فساد و فتنه می پویند. برای این ها عذابی بس دردناک است. پس با آن ها با بدن های خود جهاد کنید و با دل کینه ورزی نمایید. بی آن که جویای قدرت یا مال یا برتری باشید. تا آن که ستم کاران در سایه امر خدا بازگردند و به اطاعت وی گرایند. (36)
شایسته است که درباره این وظیفه مهم، کتابی مستقل نگاشته شود؛ چرا که بی آن، جامعه سالم و حکومت عادل و اخلاق نیکو و رفتار معتدل و عقیده استوار پدید نمی آید.
اگر انجام این وظیفه مهم به دست فراموشی سپرده شود، روز به روز بر مفاسد مالی و اخلاقی و اجتماعی افزوده می شود و کار مبارزه با مفاسد، هر روز دشوارتر می شود؛ زیرا قدرت مندان و ارباب مقام، خود گرفتار انواع مفاسد می شوند و این جاست که مبارزه با فساد، مستقیماً مبارزه با آن هاست و آن ها تمام توان خود را برای سرکوب نیروهای مخلصی که به وظیفه مقدس امر به معروف و نهی از منکر، قیام کرده اند، به کار می اندازند.
برخی گمان می کنند که زمامداران را می توان با موعظه و پند و اندرز به راه آورد و نیازی به مبارزه و قیام و نهی از منکر نیست.
اشتباه در همین است که توجه به نفسانیات انسان ندارند... شخص زمامدار، چه بسا دارای نیت پاک و عواطف خوب است؛ ولی محیط عمومی و خصوصی، او را به هر جنایت وا می دارد و در همان حال، خود را عادل و خدمت گزار می پندارند. در این محیط... هر ظلم و جنایتی را اطرافیان و حاشیه نشینان، عین عدل جلوه می دهند. مردمان جیره خوار، هر بی دینی او را با دین، منطبق می سازند. پیمبران عظام که کاخ های استبداد را ویران کردند و برای نمونه چندی عدالت اجتماعی پدید آوردند، تنها از طریق موعظه و نصیحت نبود. مردمی را تربیت کردند و قدرت به دستشان دادند، تا با قدرت شمشیر عدالت و خداپرستی، قدرت استبداد و شاه پرستی را برانداختند. آن مقاومت و خون ریزی، امروز به قانون و آرای عمومی تبدیل شده. این حقی است که می تواند مستبدین را محدود سازد. تا چشم باز کنند و سود و زیان خود و ملت را درک نمایند. امروز اوراق انتخاب به جای شمشیر و تیر و کمان انقلاب دیروز است. این یگانه چاره کندن ریشه شاه پرستی و خود پرستی و از مصادیق بارز امر به معروف و نهی از منکر می باشد که از ستون ها و ارکان اسلام است. (37)
اگر مسلمانان در حصن حصین امر به معروف و نهی از منکر قرار می گرفتند، دنیای اسلام به سبب خیانت دولت های دست نشانده و وابسته، گرفتار ضعف و ذلت نبود.
امروز شاهد بدبختی امت عظیم اسلامی می باشیم. دشمن، با دست خودمان سرکوبمان می کند. اگر دولت های وابسته و سران مزدور، به آمریکا چراغ سبز نشان نمی دادند، وقیحانه به افغانستان حمله نمی کرد. اکنون چراغ های سبز دیگری از سوی ترکیه، اردن و کویت، نشانش داده اند، تا خود را برای حمله به عراق آماده کند. صدام، روزگاری ابزار آمریکا برای سرکوب انقلاب اسلامی بود و اینک با ابزارهای دیگر می خواهند خودش را سرکوب کنند.

د) وحدت کلمه

برای ریشه کن کردن استبداد، چاره ای جز اتفاق و وحدت کلمه نیست.
نه تنها حفظ حریت رقاب و صیانت حقوق ملیه از اغتصاب و منع تعدیات اشرار و دفع تجاوزات گرگان آدمی خوار، بر آن متوقف و فایده اش فقط منحصر در این امور است، بلکه حفظ تمام موجبات شرف و نوامیس دینیه و وطنیه و استقلال قومیت... همه بر این اتحاد کلمه و عدم تشتت آرا و مختلف نشدن اهوا مترتب است. از این جهت، در شریعت مطهره در حفظ آن و رفع موجبات اختلاف و تفرق، این همه اهتمام فرموده اند. (38)
در دین مبین اسلام، به نماز جمعه و جماعت، سفارش و اعراض از آن ها منفور شمرده شده است. نماز جمعه با فراهم شدن شرایط، واجب عینی تعینی است و نماز جماعت، مستحب مؤکّد است؛ ولی در عین استحباب، اگر کسی به کلی اعراض کند، مرتکب حرام شده است.
از حکمت های منصوصه برای تشریع جمعه و جماعت که هر شبانه روزی پنج مرتبه مسلمانان در عبادات با هم مجتمع و از حال یکدیگر باخبر شوند، همین حفظ اتحاد در اخبار وارده، منصوص است. (39)
نه تنها نماز جمعه و جماعت، بلکه هر گونه تجمعی که موجب الفت و دل بستگی شود و دل ها را به یک دیگر نزدیک کند، مورد توجه دین مبین اسلام است.
آری «تحریص بر سایر اجتماعات موجبه الفت و محبت و ترغیب به ضیافت های بی تکلف و احسان های بی منت و عیادات مرضی و تشییع جنایز و تعزیت مصاب و معاونت بر قضای حوایج و اجابت خواهش و عفو و صفح از زلّات و نسخ انزوا و رهبانیت و تحریم نمیمه و ایذا و تفتین و افساد، إلی غیر ذلک، از تشریعات راجعه به استحکام اتحاد و الفت و دفع و رفع منافرت، تماماً برای حفظ این حصن حصین امت است؛ بلکه شدت اهتمام شارع مقدس در تهذیب از اخلاق رذیله خودخواهی و نفس پرستی- به مراتب و درجاتش- و تخلّق به مواسات و ایثار و نحو ذلک، همه برای استحکام مبانی اتحاد و قلع موارد تفرق است. چه بالضروره، مبدأ تفرق کلمه و تشتّت اَهوا و اختلاف آرا به همان رذیله خودخواهی و نفس پرستی و حرکت بر طبق اغراض شخصیه و تقدم بر تحکم آن ها بر مصالح و اغراض نوعیه منتهی است. مادامی که این رذایل و ملکات بهیمیه، مالک اختیار و خودپسندی و نفس پرستی در کار و مبادی مواسات و ایثار و لااقل گذشت از اغراض شخصیه و تقدیم نوعیات بر آن ها... در نفوس متمکّن نباشد، حفظ این حصن حصین از محالات است. (40)
برای این که محیط، آماده رشد استبداد نباشد، باید شعایر اجتماعی اسلام را زنده و شاداب کرد. باید روابط اجتماعی تقویت شود و اسباب نفرت و گریز، تضعیف و منهدم گردد.
اسلام دین برادری و اخوّت است. تمام مردمی که در زیر پرچم اسلام گرد آمده اند، صرف نظر از نژاد و قومیت و ملیت، با یکدیگر برادر و برابرند، مسلمانان باید از این خصیصه اسلامی بهره وافر برگیرند.
نباید غافل بود که افرادی فرصت طلب، خود را در صف مردم داخل و به ظاهر با مردم هم دلی می کنند، ولی در باطن، عامل تفرقه و اختلافند. مشروطیت از ناحیه این گونه افراد، بسیار ضرر و زیان دید.
از آفات عظیمه و دردهای بی درمان این باب، همین دخول مغرضین و چپاول پیان و کلاه برداران است در این وادی و این فرصت را غنیمت شمردن و مهره کار را به دست خود گرفتن و به اسم ملت خواهی، ملت فلک زده را به خاک سیاه نشانیدن است. چنان که عنوان شاه پرستی وسیله چپاول شاه پرستان و اسم حفظ دین، شبکه و دام آن صیادان است، ملت خواهی هم بهانه و دست آویز این دسته مردم و اغلب انزجارات، مستند به شنایع اعمال آنان است. قولاً مشروطه خواه و عملاً در استحکام مبانی استبداد از اغلب قوای ملعونه، اقوی و از اعظم موجبات تفرق کلمه و انزجار قلوبند، بلکه ضررش بر این اساس سعادت از همه بیش تر و سزاوار است در عداد همان قوای ملعونه، معدود و عقلای ملت، بر علاجش مقدم و بر همه آن ها همت گماشته، به حکمت های عملیه، این باب از فساد عظیم را- بعونه تعالی- مسدود سازند. (41)
قرآن کریم می فرماید:
(قُلْ هُوَ الْقَادِرُ عَلَى أَنْ یبْعَثَ عَلَیکُمْ عَذَاباً مِنْ فَوْقِکُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِکُمْ أَوْ یلْبِسَکُمْ شِیعاً وَ یُذِیقَ بَعْضَکُمْ بَأْسَ بَعْضٍ)؛ (42)
بگو: خداوند قادر است که بر شما عذابی از بالای سر یا از زیر پای تان برانگیزد یا جامه گروه گروه شدن بر شما بپوشاند و سرکوب برخی از شما را برخی بچشاند.
آری، هنگامی که حزب ها، جناح ها و مسلک ها متعدد شوند، هیچ وسیله ای برای سرکوب امت و ملت، مؤثرتر از خود احزاب و جناح ها نیستند.
در حدیث است که پس از نزول این آیه، پیغمبر اکرم صلی الله علیه و اله با توجه مخصوص وضو ساخت و به نماز ایستاد و از خداوند خواست که این عذاب ها را از امتش بگرداند. جبرئیل نازل شد و گفت: خداوند از آن دو عذاب اول، امت تو را پناه داد و از دو عذاب دیگر پناهشان نداد. (43)
پیامبر خدا صلی الله علیه و اله دل سوز امت بود و هم چون پدری مهربان، برای سرگذشت فرزندان روحانی و معنوی خود نگرانی داشت. او از محضر خداوند تقاضا کرد که هر چهار بلیّه را از امت برگیرد.
به دعای نبی رحمت- صلی الله علیه و آله- عذاب های آسمانی و زمینی نازله بر امم سابقه از امت، مرقوع و به همین تفرق و به هم افتادن و بأس و شدت و قتل و نهب و هتک نوامیس و سایر عذاب دنیوی به هم دیگر چشانیدن تبدیل شده است. (44)
شاید رمز برداشته نشدن عذاب سوم و چهارم، سستی مسلمانان در اسلام و ایمان است؛ چه اگر اسلام و ایمان مردم قوی باشد، اخوت و برادری از آثار قطعی و مسلّم ایمان است و اگر برادری و وفاق کلمه نباشد، معلوم است که افراد، پای بند ایمان نیستند و بر هواهای نفسانی خود پای نمی نهند و به همین جهت، وحدت کلمه و وفاق را زیر پا می گذارند و همچون پشه ها با هر بادی به حرکت در می آیند.
مبادی این اختلاف و افسادها- چه مرکز استبداد باشد یا شعبه استبداد دینی و یا شاه پرستان و یا سایر قوای ملعونه و یا عنوان ملت خواهی را بهانه و دست آویز نمودن إلی غیر ذلک، از آن چه منشأ تفرق و اختلاف و به هم افتادن است، تماماً مبادی عذاب الهی- عزّ اسمه- اند بر این امت و علاج آن از دست علمای امت و عقلا و دانایان ملت هم خارج و جز به توبه و انابه و تضرّع و ابتهال و الحاح و توسل و استشفاع از مظاهر رحمت- صلوات الله علیهم- علاج ناپذیر است. (45)

هـ) علاج سایر قوا

همان گونه که در بررسی قوای ملعونه استبداد، روشن شد، سه قوه دیگر باقی مانده که باید برای درمان آن ها هم چاره ای اندیشید.
این ها عبارت بودن از: ارعاب و شکنجه، استبداد طبقاتی و غصب اموال عمومی و به کار رگفتن آن ها در راه سرکوبی ملت.
علاج دیگر قوای استبداد، جز از راه تحدید قانونی- که موجب از بین بردن ریشه استبداد است- چاره نیست. (46)
اگر حکومت، حکومت قانون باشد و اگر قوای مقننه و مجریه و قضائیه، بدون دخالت در کار یک دیگر به وظایف خود عمل کنند و قوه مقننه در خدمت احزاب و دیکتاتورها قرار نگیرد، بقیه مشکلات به آسانی رفع می شود و آثار شوم استبداد، به کلی از بین می رود.
«تا این شجره ملعونه برقرار و اساس دل بخواهانه حکمرانی استوار و قوای فعّاله ملّیه، مغصوب است، نه تعذیب و قتل و اسر و حبس و استیصال نفوس آبیه و احرار و امجاد امت، به حدی واقف و نه اغتصاب هستی و دارایی ملت و صرف در سرکوبی خودشان به جایی منتهی» (47) می شود.
وضع همان است که شاعر از زبان جغدی به جغود دیگر چنین گفته است:
گر ملک این است و همین روزگار
زین ده ویران دهمت صد هزار
جغد اول به خواستگاری آمده بود و جغد دوم، تقاضای خرابه ای به عنوان شیربها کرده بود. جغد اول گفت: اگر دوران سلطنت این پادشاه ادامه پیدا کند، صد هزار ده ویرانه به عنوان شیربها خواهد داد.
مشکل، آباد کردن است. سازندگی هم یک جهاد است. رشد اقتصادی مملکت و توسعه آبادانی و مهار کردن تورم و بی کاری و فساد و رشوه، هنر دولت مردان و مدیران سیاسی و اقتصادی مملکت است. غصب اموال عمومی و به کار انداختن آن در راه سرکوب مردم و ایجاد محیط رعب و شکنجه و پدید آوردن استبداد طبقاتی، عجز و ناتوانی و بی هنری است. قانون مند کردن ملت و مملکت، حرف نیست، بلکه عمل است. آن ها که اهل عملند، کم تر حرف می زنند و بیش تر تلاش می کنند. آن ها که اهل عملی نیستند، حرافند و چون خود قانون مند نیستند، هرگز نمی توانند ملک و ملت را قانون مند کنند. طبعاً مملکت آن ها برای لانه و شیربهای جغدها خوب است. محیط استبداد، محیط پرورش جغدهاست. در محیط قانون مند و عدالت حریت و مساوات، انسان های رشید و متکامل پرورش می یابند و خمودی و جهالت و تکامل، از آن محیط، رخت برمی بندد و همای سعادت بر سر همگان سایه می افکند.
تا قانون جامع وظایف تمام طبقات در مملکت، مجری و عدم تفرقه بین قوی و ضعیف در احکام قانونیه... مستحکم نباشد، زورگویی اقویای مملکت... بر ضعفا بلاعلاج باشد. (48)
قانون صحیح و دقیق و جامع است که می تواند قوای فعاله را از دست غاصبان حقوق ملت خارج کند و شاه و شاه پرستان را از حیف و میل اموال عممی و غارت بیت المال باز دارد و نیروهای مسلح را در خدمت «ولی نعمت خود که قاطبه ملتند، نه غاصبینِ رقابشان» (49) قرار دهد و شأن آن ها را «که به نص مبارک سرور اوصیا- علیه و آله أفضل الصوات و السلام- حصون حافظه رعیت بودن است نه آلیّت اعدای شان» (50) حفظ کند. «صدور حکم به تحریم دادن مالیات به این ملاحظه است» (52) که قوای ملت در راه شهوت درباریان و سرکوبی و استیصال ملت به کار افتاده است و اگر در راه خدمت به مردم و رفع مشکلات زندگی آن ها به کار افتد، نه تنها دادن مالیات، حرام نیست، بلکه واجب است. در محیط تاریک استبداد، «همانا نوع عساکر و اغلب عشایر وحشی ایران، حتی از شامیان اتباع معاویه و یزید هم در بی ادراکی و غباوت، گوی سبقت ربوده اند. نه از دیانت و مسلمانی بهره و نه از فطرت انسانی نصیب و نه از وطن و نوع خواهی، عِرقی دارند». (52)
در این شرایط تلخ و در محیطی که شجره شوم سلطنت و خوی پست استبداد بالنده و نیرومند است و مردم در حال رکود و فضایل انسانی در حال سقوط و حریت و عدل و مساوات، در گمنامی و در طاق نسیان و فراموشی است، یک راه بیش تر وجود ندارد. با نصیحت و موعظه و تذکر کاری از پیش نمی رود. سکوت هم کارساز نیست، بلکه گریز از مسئولیت است. پس باید تصدیق کرد که «جز انتزاع قوا و سلب فعالیت بالکلیه- بعونه تعالی و حسن تأییده- علاج دیگری متصور نباشد». (53) انقلاب اسلامی همین راه را برگزید. منتها با حذف سلطنت؛ چرا که تجربه تلخ شکست مشروطیت، نشان داده بود که محال است با حفظ سلطنت، آرمان های والای آزادی و مساوات و دادگری بر کرسی اقتدار نشیند و بال و پر کرکس شوم خفقان و تبعیض و ظلم، چیده شود.
آن چه به نام مشروطیت، در غرب تحقق یافته بود، در ایران تحقق نیافت. مشروطیت غربی، قدرت و مسئولیت را از شاه و اطرافیانش سلب کرده و به دولت هایی سپرده است که از طریق مبارزات انتخاباتی، اکثریت نمایندگان مجلس را از آنِ خود می کنند و با گرفتن رأی اعتماد، قدرت اجرایی را در دست می گیرند و چاره ای جز این که پاسخ گوی نمایندگان ملت باشند، ندارند. به همین جهت است که مشروطیت در غرب، استمرار پیدا کرده و در سایه قوانین، روابط دولت و مردم، تنظیم می شود؛ ولی در کشور ما، از مشروطیت جز نامی وجود نداشت و سلطنت استبدادی با کمال خیره سری استمرار یافت و نمایندگانی که به مجلس رفتند، نوعاً نمایندگان واقعی مردم نبودند و جز نوکری استبداد و زر اندوزی هنری نداشتند و بنابراین، چاره ای جز براندازی نبود.
می خواستند کنیز سیاه استبداد را نگاه دارند و دستش را از استبداد بشویند. در رؤیای مرحوم تهرانی، از لسان مبارک حضرت ولی عصر- عجل الله تعالی فرجه- «تشبیه مشروطیت به شستن دست کنیز سیاه» (54) شده بود. اگر مشروطه خواهان، چنین توفیقی به دست می آوردند، به آرزوی خود رسیده بودند و آرمان های نهضت، تحقق می یافت؛ ولی حق این است که رهبری نهضت، نتوانست به تمام وظایف و مسئولیت های خود عمل کند. نوشتن کتاب تنبیه الامة و تنزیه الملة یا حکومت از نظر اسلام، هنر بزرگی است. نگارش این کتاب که اولین منشور آزادی ملت ایران است، نشان این است که مردم و علما و فرهیختگان و خیرخواهان، در صحنه مبارزه حاضر بوده اند؛ اما این حضور، نبایستی به حضور قلمی محدود می شد، بلکه لازم بود با حضور فیزیکی تکمیل می شد. اگر رهبری نهضت پس از تبیین حکومت اسلامی، از نجف اشرف به ایران می آمد، مشروطیت سرنوشت دیگری پیدا می کرد.
کاری که امام خمینی رحمة الله علیه انجام داد این بود که نخست از همان نجف اشرف، منشور حکومت اسلامی را با محوریت ولایت فقیه، به ملت مسلمان ایران اعلام کرد. سپس با مهاجرت به ایران و حضور فکری و فیزیکی در صحنه مبارزه، انقلاب را رهبری کرد، تا شجره طیبه آن به بار نشست.
در انقلاب مشروطیت، مرجعیت نجف اشرف، تنها حضور فکری داشت و بنا به علل و عواملی که نیاز به بررسی دارد، از حضور فیزیکی خودداری کرد و در نتیجه، کار به دست دشمنان نهضت افتاد و کردند با نهضت، آن چه کردند.
زیربنایِ نهضت مشروطیت هم ولایت فقیه بود. اثر گران قدر مرحوم نائینی در هفت فصل تدوین شده بود که دو فصل آخر آن «در اثبات نیابت فقهای عدول عصر غیبت، در اقامه وظایف راجعه به سیاست امور امت و فروع مترتّبه بر وجوه و کیفیات آن» (55) بود. متأسفانه این دو فصل از کتاب حذف شد. چرا؟
مرحوم نائینی علت حذف آن را این گونه بیان کرده است:
در همان رؤیای سابقه... حقیر سؤال کردم که رساله ای که مشغولش هستم، حضور حضرت مطبوع است، یا نه؟ فرمودند: بلی مطبوع است، مگر دو موضع. به قراین معلوم شد که مرادشان از آن دو موضع، همان دو فصل بود و مباحث علمیه که در آن ها تعرض شده بود با این رساله که باید عوام هم منتفع شوند، بی مناسبت بود. لهذا هر دو فصل را اسقاط و به فصول خمسه اقتصار کردیم. (56)
اگر مشکل این دو فصل، این بود که عوام منتفع نمی شدند، این مشکل با ساده گویی و ساده نویسی قابل رفع بود. امام خمینی رحمة الله علیه ولایت فقیه را به گونه ای تبیین کرد که برای عموم مردم قابل استفاده بود. او به زبان توده مردم سخن می گفت و کتاب حکومت اسلامی او در دوره طاغوت، با تمام محدودیت هایی که وجود داشت، دست به دست می گشت و مردم از آن منتفع می شدند. شاید در زمان مرحوم نائینی میوه ولایت فقیه، هنوز ناپخته و کال بود. ضرورت داشت که دورانی بر آن بگذرد و علمای بزرگواری چون مدرس، سعیدی و غفاری شهید شوند و در قیام دسته جمعی متدیّنان در روز 15 خرداد 42، هزاران نفر شربت شهادت بنوشند، تا ملت مظلوم ایران بتواند از میوه پخته و رسیده ولایت فقیه- که استمرار ولایت ائمه و انبیاست- کام خود را شیرین کند و شجره خبیثه استبداد را از بیخ و بن برکند و نهال جمهوری اسلامی را غرس کند.
اکنون که این نهال غرس شده، نباید مغرور بود. امیر مؤمنان علی علیه السلام پس از 25 سال خانه نشینی رهبری یک مبارزه سخت و دشوار، توانست نهال حکومت راستین اسلام را غرس کند، ولی ناکثین و مارقین و قاسطین با تفرقه افکنی و دشمنی با مردم، چنان مشکلاتی پدید آوردند که نهال نوپای حکومت خزان شد و پس از پنج یا شش سال از پای درآمد.
از دشمنان داخلی و خارجی این انقلاب، هیچ توقع و انتظاری نیست؛ اما از دوستان، انتظار و توقع، بسیار است. دگراندیشان، براندازی می خواهند. براندازی این نیست که یک بار دیگر، ما را به سلطنت مشروطه برگردانند؛ بلکه همان گونه که دشمنان مشروطیت، اسم را باقی گذاشتند و رسم را از بین بردند، این ها نیز خواهان چنین وضعی هستند.

پی نوشت ها :
 

1. همان، ص 159.
2. نحل (16) آیه 125.
3. تنبیه الامة و تنزیه الملة، ص 171، پاورقی.
4. (ادْعُ إِلَى سَبِیلِ رَبِّکَ...) نحل (16) آیه 125.
5. تنبیه الامة و تنزیه الملة، ص 158 و 159.
6. همان، ص 160.
7. همان.
8. همان.
9. شفاء، الهیات، مقاله 1، فصل 8.
10. همان.
11. همان.
12. همان، ص 161.
13. همان، ص 171، پاروقی.
14. همان، ص 172، پاورقی.
15. همان، ص 159.
16. همان.
17. بقره (2)، آیه 78.
18. الاحتجاج، ص 456.
19. تنبیه الامة و تنزیه الملة، ص 160، پاورقی.
20. همان، ص 173، پاورقی.
21. همان، پاورقی.
22. همان، ص 163.
23. همان.
24. همان، ص 173، پاورقی.
25. همان، ص 173، پاورقی.
26. همان، ص 173-174، پاورقی.
27. همان، ص 164.
28. همان.
29. همان، ص 164 و 165.
30. همان، ص 174، پاورقی.
31. (لتأمُرُونَّ بالمعروفِ و لَتنهَونَّ عَنِ المُنکر أَو لَیُسلَّطَنَ عَلَیکم شرارُکم فیسومونکم سوءَالعذاب) (همان، ص 163).
32. تنبیه الامة و تنزیه الملة، ص 163، پاورقی.
33. همان، ص 163-164، پاورقی.
34. همان، ص 166 و 167.
35. آل عمران (3) آیه 110.
36. تنبیه الامة و تنزیه الملة، ص 165، پاورقی.
37. همان، ص 175، پاورقی.
38. همان، ص 166.
39. همان.
40. همان، ص 169.
41. همان، ص 168-169.
42. انعام (6) آیه 65.
43. تنبیه الامة و تنزیه الملة، ص 169، پاورقی.
44. همان، ص 172.
45. همان، ص 169 و 170.
46. همان، ص 175، پاورقی.
47. همان، ص 170.
48. همان، ص 173.
49. همان، ص 174.
50. همان.
51. همان، ص 174.
52. همان.
53. همان.
54. همان، ص 175.
55. همان.
56. همان.

منبع مقاله :
بهشتی، احمد؛ (1382)، اندیشه سیاسی نائینی، قم: مؤسسه بوستان کتاب، مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما