تولید کننده برای اینکه روند تولید مقرون به صرفه باشد باید عوامل تولید در دسترس خود را طوری با یکدیگر ترکیب کند که بیشترین مقدار تولید را با حداقل هزینه به دست آورد تا بتواند با فروش تولیدات خود، در بازار منتفع شده و به تولید ادامه دهد. بنابراین می توان نتیجه گرفت که هزینه های تولید (قیمت عوامل تولید) برای تولید کننده از اهمیت خاصی برخوردار است. چون اختلاف بین درآمدها و هزینه های تولید مساوی سود خواهد بود، چنانچه تولید کننده بتواند هزینه های تولید را به حداقل برساند، قادر خواهد بود سود خود را افزایش دهد. نتیجه اینکه هزینه تولید و به طوری که بعداً خواهیم دید «هزینه نهایی» با عرضه کالا رابطه ی مستقیم خواهد داشت. در این مقاله ابتدا روند تولید و سپس انواع هزینه را مورد مطالعه قرار خواهیم داد. (1)
1- تولید
تولید را می توان از یک طرف ایجاد فایده و مطلوبیت برای ارضاء خواسته ها و نیازهای بشر تلقی کرد و از طرف دیگر، تولید می تواند به عنوان رشته ای از فعالیت هایی تصور شود که به وسیله آنها عوامل تولید با یکدیگر ترکیب شده و به کالاها و خدمات تبدیل می گردند. رابطه ای که بین مقدار تولید و عوامل تولید وجود دارد را در اقتصاد «تابع تولید» (2) می نامند. چنانچه عوامل تولید سرمایه، نیروی کار و زمین در تولید مشارکت داشته باشد، تابع تولید را می توان به شکل زیر نوشت:Q = f(K, V, L)
یا
(زمین، نیروی کار، سرمایه) Q= F
برای سهولت فرض می کنیم که مقدار دو عامل زمین و سرمایه در روند تولید ثابت باشد، می خواهیم اثر تغییرات عامل نیروی کار را در مقدار تولید ارزیابی کنیم. در این صورت تابع تولید ما به صورت زیرخواهد بود. (3)
Q = f(V)
یا
(مقدار عالم نیروی کار) f= مقدار تولید
این تابع به ما می گوید که چنانچه عامل نیروی کار را یک واحد افزایش یا کاهش دهیم، چه تغییری در مقدار تولید ایجاد خواهد شد. فرض می کنیم که مقدار زمین ثابتی به علاوه مقداری ماشین آلات کشاورزی در اخیتار داریم. ابتدا یک کارگر را استخدام می کنیم که بر روی زمین کار کند. می بینیم که او بعد از یک دوره زمانی معین، مقدار مثلاً 20 کیلوگرم گندم کشت و تولید خواهد کرد. چنانچه کارگر دوم را نیز استخدام نمائیم (یعنی جمعاً در یک زمان دو کارگر روی زمین کارکنند) مقدار محصول به 50 کیلوگرم افزایش خواهد یافت. اگر کارگرهای بعدی را یک، یک اضافه کنیم، مقادیر تولید براساس جدول فرضی 14 تغییر خواهد کرد.
به طوری که در شکل 28 ملاحظه می شود محصول و تولید کل Q ابتدا تا نقطه M به صورت صعودی و سپس نزولی خواهد بود. به علاوه انحنای منحنی از نقطه O تا نقطه W مشابهتی با قسمت WM ندارد. این امر ناشی از تغییر مقدار محصول نهایی با تولید نهایی است که مقادیر آن به ازاء واحدهای مختلف نیروی کار در ستون سوم جدول ذکر شده است. محصول نهایی مقدارمحصولی است که از بکارگیری آخرین کارگر (و یا یک کارگر اضافی) به دست می آید. رابطه محصول نهایی را می توانیم به صورت زیر بنویسیم:
(محصول کل به ازای واحد n-1)- محصول کل به ازادی واحد n= محصول نهایی
ابتدا محصول نهایی یا محصول ناشی از بکارگیری یک کارگر (یا یک واحد نیروی کار) بیشتر، تا کارگر چهارم، صعودی است و سپس نزولی خواهد شد. تغییر انحنای منحنی محصول کل نیز ناشی از همین امر است. روند صعودی و سپس نزولی بودن مقدار محصول نهایی در اقتصاد که مخصوصاً در بخش کشاورزی جنبه عام به خود گرفته است را قانون بازده نزولی می نامند.
چنانچه محصول کل را بر تعداد واحدهای نیروی کار تقسیم کنیم، محصول متوسط به دست می آید که مقادیر آن در ستون چهارم جدول 14 ثبت شده است. اکنون می توانیم منحنی های محصول کل، محصول متوسط و محصول نهایی را در یک دستگاه مختصات رسم و رابطه آنها را با یکدیگر مشاهده کنیم (شکل 29).
مرحله نخست: محصول کل، محصول نهایی و محصول متوسط افزایش می یابند. هر واحد نیروی کار اضافی، محصول بیشتری از عامل قبلی تولید می کند (محصول نهایی صعودی). محصول نهایی در انتهای این مرحله به حداکثر مقدار خود خواهد رسید (ناحیه I در شکل 29).
مرحله دوم: محصول کل و محصول متوسط هنوز در حال افزایش هستند ولی محصول نهایی کاهش می یابد (محصول نهایی نزولی). محصول نهایی در آخر این مرحله مساوی محصول متوسط که حداکثرمقدار خود را دارا می باشد، خواهد بود (ناحیهII).
مرحله سوم: در این مرحله محصول کل تا حداکثر مقدار خود افزایش می یابد، ولی محصول نهایی و محصول متوسط کاهش پیدا می کنند. محصول نهایی به ازاء مقادیر مختلف نیروی کار، کمتر از محصول متوسط است و در آخر این مرحله به صفر می رسد یعنی محصول کل به حداکثر مقدار خود خواهد رسید (ناحیه III).
مرحله چهارم: محصول کل در این مرحله از تولید، کاهش یافته و محصول نهایی منفی می شود یعنی با افزایش یک واحد دیگر از عامل نیروی کار، نه تنها اضافه محصولی به دست نمی آید بلکه محصول کل نیز کاهش پیدا می کند. محصول متوسط نیز در این مرحله کاهش می یابد (ناحیه چهارم شکل 29).
2- هزینه
چگونگی رابطه بین مقدار تولید و عوامل تولید در مبحث قبل مورد بررسی قرار گرفت. اکنون می خواهیم هزینه های تولید را مطالعه کنیم. هزینه تولید در حقیقت قیمت عوامل تولیدی است که برای ساختن و تهیه کالاها و خدمات به کار می روند. (8) رابطه ای را که بین مقدار تولید و هزینه های تولید وجود دارد، تابع هزینه (9) گویند. توابع تولید و توابع هزینه با یکدیگر رابطه مستقیمی دارند. (10)تابع هزینه را به صرت عام به شکل زیر نشان می دهند.
TC = f (q)
هزینه کلf =(مقدار تولید)
یعنی هزینه تابع مقدار تولید است.
معمولاً هزینه های تولید را به هزینه ثابت و هزینه متغیر تقسیم می کنند. (11)
TC = FC + VC
هزینه متغیر + هزینه ثابت = هزینه کل
هزینه ثابت هزینه ای است که میزان آن با تغییر مقدار تولید ثابت است (یا حداقل در محدوده معینی از مقدار تولید ثابت است) ولی هزینه متغیر با تغییر در مقدار تولید، تغییر پیدا می کند. در این صورت می توان تابع هزینه را به صورت زیر نوشت:
TC = f(Q) + FC
هزینه کلf +هزینه ثابت = (مقدار تولید)
فاصله منحنی های هزینه کل و هزینه متغیر به ازاء هر مقدار از تولید مساوی هزینه ثابت می باشد. هزینه نهایی MC، هزینه کل متوسطATC، هزینه متغیر متوسط AVC و هزینه ثابت متوسط AFC نیز از انواع دیگر هزینه هستند که ذیلاً به شرح مختصر آن می پردازیم:
- هزینه نهایی: هزینه نهایی، هزینه آخرین واحد تولید است. تابع هزینه نهایی را طبق تعریف می توان به صورت زیر نوشت:
یعنی هزینه نهایی به ازاء هر مقدار تولید عبارتست از هزینه کل به ازاء آن مقدار تولید منهای هزینه کل تولید یک واحد قبل.
- هزینه کل متوسط: اگر هزینه کل را بر مقدار تولید تقسیم کنیم هزینه کل متوسط به دست می آید، که نشان دهنده هزینه هر واحد تولید می باشد. تابع این نوع هزینه به شکل زیر است:
ATC = TC / Q
مقدار تولید / هزینه کل = هزینه کل متوسط
- هزینه متغیر متوسط: این نوع هزینه از تقسیم هزینه متغیر بر مقدار تولید به دست می آید.
AVC = VC / Q
مقدار تولید / هزینه متغیر = هزینه متغیر متوسط
- هزینه ثابت متوسط: هزینه ثابت متوسط از تقسیم هزینه ثابت بر مقدار تولید به دست می آید.
AFC= FC / Q
مقدار تولید / هزینه ثابت = هزینه ثابت متوسط
جدول فرضی زیر مبالغ هزینه رای این گونه توابع را نشان می دهد (جدول 15).
8 |
7 |
6 |
5 |
4 |
3 |
2 |
1 |
MC |
AC |
AVC |
AFC |
FC + VC = TC |
Q |
||
- |
90 |
30 |
60 |
90 |
30 |
60 |
1 |
جدول 15
روابط بین منحنی های هزینه- اگر منحنی های هزینه را در یک دستگاه مختصات رسم کنیم (شکل 34) می توان چهار ناحیه تشخیص داد و روابط بین منحنی های هزینه را در این چهار ناحیه به شرح زیر خلاصه کرد: (12)
ناحیه دوم- هزینه کل افزایش پیدا کرده و هزینه نهایی نیز صعودی می باشد در حالی که هزینه کل متوسط و هزینه متغیر متوسط نزولی هستند.
ناحیه سوم- در این ناحیه، هزینه نهایی و هزینه متغیر متوسط افزایش می یابند ولی هزینه کل متوسط کاهش پیدا می کند.
ناحیه چهارم- در این ناحیه تمام منحنی های هزینه صعودی هستند.(13)
پی نوشت ها :
1- مطالب مربوط به تولید و هزینه از منابع آلمانی زبان استخراج شده است.
2- برای اطلاع بیشتر از توابع تولید مراجعه کنید به کتاب اقتصاد خرد، تألیف دکتر محتشم دولتشاهی.
3- اگر دو عامل زمین و نیروی کار را در نظر بگیریم تابع تولید به صورت Q = f(V, L) درخواهد آمد. در این صورت می توانیم منحنی های بی تفاوتی تولید یا محصول یکسان (که شبیه منحنی های بی تفاوتی در بخش رفتار مصرف کننده است) را به دست آوریم. با داشتن خط بودجه (خط هزینه) می توان مقدار محصول حد مطلوب از طریق دو عامل تولید را به دست آورد. مراجعه کنید به ضمیمه همین فصل.
4- Marginal Product – MP
5- Average Product – AP
6- Woeh, Einfuerung in die Algemeine Betriebswirtschaftslehre, Muenshen, 1977.
7- معمولاً مراحل تولید در کتاب های انگلیسی زبان به سه مرحله تقسیم می شود.
8- معمولاً اقتصاددانان هزینه را براساس هزینه فرصتهای مناسب ارزیابی می کنند که در این صورت هزینه یک عامل تولید مساوی ارزش محصولی است که از بهترین شیوه بکارگیری آن عامل به دست می آید.
9- Cost Function
10- جهت اطلاع بیشتر از توابع هزینه رجوع فرمائید به کتاب اقتصاد خرد، تألیف نگارنده.
11- معمولاً در تحلیل های اقتصادی بین کوتاه مدت و دراز مدت اختلاف قائل می شوند. در کوتاه مدت برخی از هزینه ها ثابت و بعضی متغیر هستند در حالی که هزینه ها در دراز مدت همگی می توانند متغیر باشند.
12- Woehe, Allgemine Betriebswirtschaftslehte, 13. Auflage, Muenchen, 1977, S. 363.
13- نواحی هزینه در کتب انگلیسی زبان به سه ناحیه تقسیم می شود.
محتشم دولتشاهی طهماسب (1390) مبانی علم اقتصاد: اقصاد خرد، اقتصاد کلان تهران: چاپ سی و یکم، ویراست ششم (1390)