نویسنده: جورج کلوسکو
مترجم: خشایار دیهیمی
مترجم: خشایار دیهیمی
برای آن که « حاکمان» هرچه بیشتر بتوانند خودشان را وقف وظیفه شان کنند، باید تحت نظام مشهور شهرعدالت که نظام اشتراکی ( کمونیسم) است زندگی کنند. دو نوع نظام اشتراکی وجود دارد: اشتراک در دارایی، و اشتراک در خانواده. پاسداران باید از دارایی و خانواده، هر دو، دست بشویند تا هیچ نوع زندگی بیرون از وظایف دولت شان نداشته باشند. افلاطون معتقد است که چنین کاری ضروری است تا یقین حاصل شود که آنها از شهروندان دیگری که حکومت را به دست آنان سپرده اند سوء استفاده نکنند. در ضن، در این حالت دیگر موردی برای کشمکش میان آنان بر جای نمی ماند. گروه حاکم بنابراین متّحد خواهند ماند و این ضمانتی خواهد بود بر ثبات و پایداری شهر.
اگرچه عموماً معتقدند که جمهوری تبلیغ « نظام اشتراکی» ( کمونیسم) است، اما نظام افلاطون کمونیسم به معنای سنّتی آن نیست. افلاطون پیشنهاد می کند که پاسداران از مالکیت خصوصی صرف نظر کنند و یک زندگی نظامی دائمی داشته باشند: « پاسداران باید یکجا و با هم زندگی کنند و بر خوانهای همگانی بنشینند و غذا بخورند، چنانکه گویی در میدان جنگ به سر می برند» ( 416e) . آنها فقط سلاحشان را خواهند داشت و خلوتی نخواهند داشت. شهروندان دیگر آزاد خواهند بود که در هر زمانی از محل اقامت آنها بازدید کنند. از داشتن طلا و نقره مطلقاً منع خواهند بود، و با جیره ای زندگی خواهند کرد که طبقه سوم برایشان تدارک می بیند و ما به ازای حفاظت آنها از شهروندان است. وقتی که نظریه پردازان از « کمونیسم» یا « سیوسیالیسم» استفاده ی کنند، معمولاً منظوشان مالکیت اشتراکی وسایل تولید است. علاوه براین، این نظام مالکیت باید آگاهانه برای خیر عموم باشد، کلاً، نظریه پردازان علاقه مند به کمونیسم ( نظام اشتراکی) اعتنایی به دارای شخصی افراد از قبیل لباس، وسایل خوراکپزی، یا کتابها، یا حتی محل اقامت ندارند، بلکه بیشتر ویژگی های نظام اقتصادی را در نظر دارند که از طریق آن اعضای جامعه به ارضای نیازهای جسمانی شان می پردازند. اینها عمدتاً منابع ثروت هستند، که از مالکیت شخصی نشات می گیرند. در جامعه ای صنعتی وسایل تولید شامل کارخانه ها و مواد مصرفی در آنها ( مثل مواد خام یا منابع انرژی، و غیره) می شود. در جامعه ی کشاورزی، یعنی همان جامعه ای که افلاطون مد نظر داشت، وسایل اصلی تولید از جنس وسایل کشاورزی هستند. زندگی شهر بستگی به محصولاتی دارد که کشاورزان تولید می کنند. تنها صنعت عمده، « صنعت» صنعتگران است که ابزار، سلاح، و لباس تولید می کنند. افلاطون با صراحت می گوید که زمین باید در تملکّ شخصی باشد ( 419e) ، و در مورد تسهیلات مورد نیاز صنعتگران هم همین نظر را دارد. بنابراین، اقتصاد شهر عدالت مبتنی بر مالکیت خصوصی است و بنابراین « کمونیسم» به معنای دقیق کلمه نیست. کمونیسمی که در شهر عدالت هست، اشتراک در فقری است که پاسداران در آن می زیستند، و زیست آنان بسیار شبیه زیست راهبان در صومعه هاست. در جایی از کتاب، آدیمانتوس لب به شکایت می گشاید که پاسداران، به دلیل وضع زیستی شان، ظاهراً نفعی از موقعیتی که در فرماروایی دارند نمی برند:
اگر کسی در مقام خرده گیری برآید و بگوید: « پاسداران جامعه تو بهره ای از نیک بختی ندارند، و در این امر خود آنان مقصرند، زیرا با اینکه کشور در حقیقت متعلّق به آنان است سودی از آن نمی برند. دیگران صاحب اراضی و املاکند، برای خود خانه های بزرگ می سازند و آنها را با اثاث گرانبها می آرایند، از مال خود به خدایان قربانی نثار می کنند و از این طریق از نظر لطف آنان برخوردار می شوند، دوستان را به مهمانی می خوانند و چنانکه خود گفتن دارندگان سیم و زرند و همه وسایل خوشبختی را در اختیار دارند، در حالی که پاسداران جامعه تو چون سربازانی مزدورند که همه ی عمر را به نگهبانی می گذرانند. » در پاسخ این ایراد چه خواهی گفت.
البته آدیمانتوس بی تردید اغراق می کند. جای تردید است که طبقه سوم هم بتواند این همه متجمل و خوشگذران باشد. افلاطون می گوید یکی از وظایف اصلی پاسداران ممانعت از نابرابری اقتصادی و فزونی ثروت و فقر در شهر است ( 421e-422a) . اما مهمتر از آن، در چشم افلاطون، شهر عدالت برای این نیست که پاسدارانش خوشبخت شوند. هدف از شهر عدالت نفع رساندن به همه شهروندان است. اگر پاسداران از مالکیت خویش در جهت این هدف چشم بپوشند، بهای زیادی نپرداخته اند ( 420a-21a) . اگرچنین بنگریم، می توانیم ببینیم که شهر عدالت در معنای ضعیف آن « کمونیستی» است، چون نظام اقتصادی اش آگاهانه چنان طراحی شده است که کلّ جامعه از آن متنفع می شوند. اگرچه وسایل تولید در تملک اشخاص است، اما اقتصاد شهر بر پایه « مالکیت خصوصی» ، در معنای شدید آن، چنان که در جوامع مُدرن غربی می بینیم، نیست.
تا حدودی، نظام مالکیتی افلاطون با هنجارهای کلّی جهان یونانی مطابقت دارد که با هنجارهای جوامع مدرن تفاوت داشته است. در کل، یونانیان مفهوم مالکیت را به معنای استفاده انحصاری از یک کالا نمی گرفتند. این درک و تصور از مالکیت تازه دو هزار سال پس از افلاطون بود که پدید آمد. مثلاً، در اسپارت، شهروندان حق فروش زمینشان را نداشتند، و بنابراین، به معنای امروزی کلمه، « مالک» آن نبودند. در آتن، شهروندان ثروتمندتر می بایستی مالیات های خاصی بپردازند، که « لیتورگیا» نامیده می شد، یعنی پولی که برای خدمات عمومی دولت پرداخته می شود. بنابراین، ممکن بود از شهرندی خواسته شود که هزینه تجهیزات را متقبل شود، یا هزینه گروهی نمایشی را پرداخت کند که در مراسم مذهبی نمایشی را اجرا می کرد. لذا، این واقعیت که افلاطون حقوق مالکیت را در شهر عدالت محدود می کند تا کل جامعه منتفع شود یک نوآوری کامل و دورشدن از سنت رایج در جامعه اش نیست. امّا چون شهر به این محدودیت نیاز دارد، می توان آن را « کمونیستی» در معنای رقیقش به حساب آورد.
اما باز این پرسش به قوت خود باقی می ماند که دست کشیدن پاسداران از دارایی و مالکیت ایثاری تا چه حد بزرگ است. شهر عدالت در کل برای این طراحی شده است که به هر طبقه ای آن چیزی را بدهد که آن طبقه واقعاً می خواهد. چنانکه پیشتر گفتیم، شهر عدالت فقط در صورتی فضیلت خویشتن داری را خواهد داشت که همه طبقات به ماندن در جایگاهشان رضا دهند و به وظایف خودشان بپردازند. بنابراین، اعضای طبقه ی سوم بایستی به بخت و سرنوشت خود راضی باشند. اگرچه این مستلزم بیرون ماندن همیشگی آنان از زندگی سیاسی است. اما چون در شهر عدالت حوزه اقتصادی از حوزه سیاسی کاملاً جدا شده است، می توان پرسید آیا آنان دلشان نخواهد خواست در مصدر قدرت قرار گیرند. چون آنها دوستدار ثروت و مکنت، لذات جسمانی، و راحتی و آسودگی هستند، بعید است که طالب زندگی نظامی و پادگانی حاکمان باشند. گفتیم که کشاورزان می توانند خانه های راحت و وسایل راحتی در خانه را تا حدودی داشته باشند، چیزی که حاکمان از آن محروم هستند. چون راحتی برای کشاورزان اهمیت زیادی دارد، آنان به احتمال زیاد از آنچه دارند و از جایگاهشان راضی خواهند بود، و به قول آدیمانتوس، پاسداران را در این معامله متضرر خواهند دانست.
برهمین وجه، پشتیبانان، که تمنای جاه و شرف و افتخار دارند، می توانند با جای گرفتن در طبقه جنگجویان به خواسته خودشان برسند. تنها بازندگان در این معامله، فیلسوفان هستند که دلشان می خواهد به دنبال حکمت بروند و بنابراین حکم راندن یک تکلیف شاقّ است. اما چون شاه- فیلسوفان چندین تن هستند، پس هر کدام فقط بخشی از اوقاتش را صرف امور حکومتی خواهد کرد و بقیه اوقات را می توانند به کار مطالعه و پژوهش بگذرانند. علاوه براین، افلاطون می گوید، فیلسوفان که فارغ از کارهای پیش پا افتاده ای هستند که زندگی دیگران را پُر می کنند، بسیار خوشبخت خواهند بود ( 456c-e) . حاکمان، با آنکه وقفه هایی در کار مطالعه و پژوهششان پیش خواهد آمد، دلیل این وقفه را خواهند فهمید و بنابراین مشتاقانه کمر به خدمت خواهند بست.
بازگردیم به انتقاد آدیمانتوس. اگرچه در شهر عدالت هر طبقه ای باید به خاطر خیر کلّ جامعه فداکاری هایی بکند، چون افراد مختلف خواسته های مختلفی دارند، شهر می تواند خواسته های اصلی آنان را ارضا کند. شهر عدالت نفع یک طبقه را به نفع طبقه دیگر مرجح نخواهد داشت؛ شهر عدالت برای آن طراحی شده است که همه طبقات تا جای ممکن نیکبخت باشند. و اینها تازه مزایایی علاوه بر صلح مدنی و هماهنگی مدنی هستند که شهر را بدل به جزیره ی آرامش در آن جهان آشوب زده و پر از کشمکش یونانی می کند که در دوره افلاطون بود.
اشتراک در خانواده
پاسداران، علاوه بر چشم پوشی از حق مالکیت، باید از زندگی خانوادگی سنّتی هم چشم بپوشند. نوع نگاه افلاطون به خانواده دو جنبه متفاوت مهم دارد. به این دو جنبه در کتاب جمهوری پرداخته می شود، جایی که سقراط باید به دو « موج» نقد پاسخ بدهد. نخست این واقعیت است که باید با زنان همان رفتاری را پیشه کرد که با مردان؛ دوم زندگی خانوادگی پاسداران بدون زنان و فرزندان است.برای درک جنبه انقلابی پیشنهادهای افلاطون در مورد رفتار با زنان لازم است به این پیشنهاد با توجه به رفتار سنّتی معمول در آن زمان با زنان نگریست. چنانکه در فصل اوّل دیدیم، زنان یونانی، علی القاعده، پست تر از مردان به حساب می آمدند و رفتار با آنان نیز بر همین اساس بود. زنان زندگی بسیار پوشیده ای داشتند و بخش عمده زندگی شان در حصار خانه و در همدمی با دیگر زنان می گذشت و با مردان، جز مردان اعضای خانواده، معاشرتی نداشتند. زنان، اگرچه شهروند به حساب می آمدند، حقوق قانونی و سیاسی چندانی نداشتند. آنها نمی توانستند در امور سیاسی مشارکتی داشته باشند، و از حق مالکیت در بسیاری از شهرها بی بهره بودند. وظیفه اصلی آنان آوردن کودکانی بود که وارثان مشروع شوهرانشان باشند، اما حتی موضوع اصلی عشق های رمانتیک هم نبودند، چیزی که بیشتر خاص پسران نوجوان بود.
افلاطون از این نگاه به زنان قاطعانه فاصله می گیرد و می گوید آنها هم باید فرصت برابر برای تربیت فلسفی و حاکمیت در شهر داشته باشند. بنابراین، اصطلاح « شاه-فیلسوفان» عملاً نادرست است. افلاطون معتقد است کاری بی معناست که زنان شایسته را از رده فیلسوفان طرد کنیم. آن صفاتی که ضروری یک فیلسوف هستند ربطی به جنسیت ندارند. افلاطون معتقد است که زنان کلاً پست تر از مردان هستند. کاری نیست که مردان در آن برتر از زنان نباشند ( Rep.455c-d) . اما در عین حال زنان برتری هم وجود دارند، و این زنان را باید به حد پاسداران برکشید. هیچ یک از تفاوت های میان زنان و مردان- از جمله اینکه مردان عموماً به لحاظ جسمی قویتر هستند- ربط مستقیمی به خدمت زنان در صف پاسداران پیدا نمی کند، درست همانطور که تفاوت میان آدم های طاس و درازگیسو تاثیری در توانایی شان برای آنکه نجار شوند ندارد ( 454c-e) .
به دلیل همین نگاهی که افلاطون به زنان دارد، او را از پیشگامان مبارزه برای برابری زنان به حساب می آورند. اگرچه این نگاه کلاً موجّه است، اما در آن نباید اغراق کرد و افلاطون را یک مبارزه راه برابری جنسیتی به حساب آورد. اگرچه با برخی زنان در شهر عدالت همان رفتاری می شود که با مردان، اما این امر فقط مربوط به قلیلی از زنان برتر است. هیچ نشانه ای دالّ بر این وجود ندارد که زنان طبقه سوم- که قاعدتاً شامل بیشتر زنان شهر می شود- از وظایف سنتی شان رهایی پیدا کنند. ظاهراً افلاطون زنان برتر را به چشم فیلسوفان و دارای مرتبت خاص می نگرد، حال آن که زنان را در کل از جایگاه پست اجتماعی شان، که توجیهی هم ندارد، برنمی کشد.
به هر روی، برتر را باید به مرتبت فیلسوفان برکشید. افلاطون آشکارا از ملکه- فیلسوفان در کتاب هفتم جمهوری سخن می گوید ( 540c) . البته زنان برتر بایستی همان تربیتی را برگیرند که مردان. اگر این تربیت مستلزم برهنه ورزش کردن در کنار مردان هم باشد اشکالی ندارد. اگر عده ای این را عجیب بیابند، اهمیت چندانی ندارد. روزگاری برهنه ورزش کردن مردان هم به نظر عجیب می آمد. همان گونه که می دانیم، افلاطون وقتی فکر می کند چیزی به نفع شهر عدالت است، به عقیده مردم درباره پیشنهادش وقعی نمی نهد.
البته نظام اشتراکی در خانواده ربط مستقیمی به رفتار با زنان دارد. افلاطون بر مبنای بهسازی نژادی و وحدت اجتماعی از نظامش دفاع می کند. او دست به مقایسه ای میان انسان های تولید مثل کننده و انواع جانوران می زند. در تولید مثل سگ ها، پروندگان، یا سایر جانوران بایستی دقت فراوان به عمل آورد که جفت های مناسب با هم جفتگیری کنند تا بهترین نوع ممکن تولید شود. تولیدمثل کنندگان بهترین جفت ها را برای خودشان در میان جانوران برمی گزینند. بنابراین، در مورد پاسداران هم باید همین کار را کرد تا بهترین مثل تولید شود.
در نظامی که افلاطون پیشنهاد می کند، فعالیت جنسی با دقت تحت نظر قرار می گیرد و محدود می شود. مردان و زنان پاسدار با هم زندگی می کنند، بی آنکه ساختار خانوادگی سنتی درمیان باشد. هر ساله ازدواج های موقّتی ترتیب داده می شود تا تولید مثل انجام گیرد. تعداد ازدواجهای سالانه را « حاکمان» بر وفق استلزامات جمعیتی شهر معین می کنند. یک نظام قرعه کشی هوشمندانه طراحی می شود تا هر کسی باور کند که بخت جفتگیری اش را در هر سال بنا به قرعه تعیین شده است. اما قرعه کشی با دخل و تصرف و تقلّب صورت می گیرد تا یقین حاصل شود که بهترین جفتها با هم جفت می شوند.
فرزندانی که زاده می شوند در مهدکودک های عمومی بار آورده خواهند شد اینان فرزندان شهر هستند و نه فرزندان پدران و مادرانشان. افراد فقط در سنینی که در اوج قوّت و قدرت هستند باید از زاد و ولد کنند: مردان در سنین سی تا پنجاه و پنج سالگی، و زنان در سنین تا چهل سالگی. آشکار است که پاسداران را باید از آمیزش جنسی جز در محدوده ازدواج موقت منع کرد. اما زمانی که افراد از سالهای باروری گذشتند می توانند آزادانه آمیزش جنسی داشته باشند، البته با در نظر گرفتن تابوهای زنا، و با این شرط که کودکان حاصل از این آمیزشها کشته شوند. دلیلی که می توان آورد که مسئله افلاطون بهسازی نژادی است و نه محدود کردن فعالیت جنسی، همین واقعیت است که محدودیت ها فقط مربوط به سالهای باروری می شود.
علاوه بر اصلاح نژاد پاسداران، زندگی خانوادگی پیشنهادی افلاطون به قصد بارآوردن کودکان در کنار هم است. اعضای طبقه پاسداران فقط قرابت شهروندی ندارند؛ آنها باید خودشان را خویشاوندان همدیگر نیز بدانند، چنانکه با این ترتیبات خویشاوند هم هستند. وقتی که ساختار سنّتی خانواده وجود ندارد، پاسداران تمام عشق و دلبستگی شان معطوف طبقه شان خواهد بود. حاصل کار، وحدت فوق العاده میان دو طبقه است. افلاطون این وحدت را به وحدتی تشبیه می کند که در یک ارگانیسم هست. وقتی که جزئی از ارگانیسم به درد می آید، تمام ارگانیسم آن درد را حس می کند ( 462c-d) .
اگرچه حذف خانواده شاید به نظر کاری بس شگفت بیاید، اما منطق افلاطون بسیار روشن است. اگر ساختار سنّتی خانواده دست نخورده بماند، پاسداران بالقوه پایبندی های متفرق شخصی خواهند داشت. آنچه برای فرزند یک نفر خوب است لزوماً برای همه شهر خوب نیست. اگر پاسداران فرندانشان را بشناسند، دائماً وسوسه خواهند شد که نفع شخصی شان را دنبال کنند، فارغ از اینکه چنین چیزی به نفع جامعه هست یا نه. در نظام افلاطون، به عکس، هر پاسداری فقط با در نظر گرفتن نفع شهر است که نفع شخصی اش را ابراز می کند. این ترتیبات سبب می شود که پاسداران، پاسداران واقعی باشند:
اشتراک زنان و فرزندان سبب خواهد شد که قابلیت پاسداری به حد کمال برسد و خطر تجزیه و انحلال در جامعه راه نپاید. زیرا در آن صورت ممکن نخواهد بود که هر یک از پاسداران چیزی خاص را مال خود بشمارد و هرچه را به چنگ آورد در خانه خود نگه دارد و زن و فرزندانی خاص خود داشته باشد و در نتیجه، شادی و اندوهش از شادی و اندوه دیگران جدا گردد. بلکه در پرتو قوانین، همه ی آنان همه چیز را مال مشترک خود خواهند دانست و هدفی یگانه و مشترک خواهند داشت و در شادی و اندوه شریک یکدیگر خواهند بود( 464b-d) .
اگرچه این دو نظام اشتراکی ( کمونیسم) ممکن است به نظر خواننده مستلزم ایثاری سنگین از جانب پاسداران باشد، اما افلاطون احتمالاً معتقد بوده است که چنین نیست. پاسداران بدین ترتیب از دغدغه های دائمی مالکیت و خانواده که شهروندان سایر شهرها را دل مشغول می دارد فارغ خواهند بود. آنها دیگر نباید دلنگران مشکلات حقوقی، دیون، و نیاز به چاپلوسی نزد ثروتمندان، و چیزهایی از این قبیل باشند ( 464c-65c) . در نتیجه، اگرچه هدف سقراط طراحی شهری است که صرفاً به نفع یک طبقه نباشد، بلکه همه طبقات را نیکبخت کند، اما معتقد است که زندگی پاسداران حتی از زندگی فاتحان المپیک شادتر خواهد بود:
آن پیروزی که مردمان فاتحان میدان مسابقه را به سبب آن نیکبخت می شمارند. جزء کوچکی است از پیروزی پاسداران. پیروزی اینان بسی زیباتر از پیروزی فاتحان مسابقه است، زیرا شاهکار اینان تامین سعادت تمام جامعه است و از این رو پاداشی هم که جامعه به اینان می دهد به مراتب بیشتر از پاداشی است که آنان به دست می آورند. پاداش پاسداران این است که جامعه مایحتاج خود و فرزندان آنان را از کیسه خود می پردازد تا زنده اند آنان را به چشم تقدیر و ستایش می نگرد و چون بمیرند با حرمت و تجلیل تمام به خاکش می سپارد ( d-465c) .
اگرچه اشتراک در خانواده و اشتراک در دارایی بی تردید دو ویژگی سیار شگفت جمهوری هستند، این نهادها در قیاس با نظام تربیتی در درجه دوم اهمیت قرار می گیرند، چون نظام تربیتی است که مسئولیت فوق العاده مهم تلقین فضایل را برعهده دارد، این دو شکل از نظام اشتراکی به خودی خود تعلیم فضیلت نمی کنند. این دو نظام اشتراکی را باید صرفاً اقداماتی پیشگیرانه دانست که به نظام سیاسی ثبات و پایداری می بخشند، چون وسوسه هایی را که پاسداران ممکن است در معرض آن قرار گیرند از میان می برند. اشتراک در دارایی خیلی سرسری و فقط در دو صفحه در کتاب سوم جمهوری مورد بحث قرار می گیرد ( 415e-17b) . اما افلاطون درباره ی زنان و اشتراک در خانواده بحث مفصلتری دارد و بخش عمدهای از کتاب پنجم وقف آن شده است. اما شاید دلیل این امر غلبه بر حس شگفتی است که ممکن بوده پیشنهادهای غریب او در افکار عمومی ایجاد کند. به هر روی، اشتراک در خانواده و اشتراک در دارایی با این هدف مطرح شده اند که پشتوانه ای برای وظیفه بسیار مهمّ تربیت در شهر باشند.
منبع مقاله :
کلوسکو، جورج، (1389) ، تاریخ فلسفه سیاسی، خشایار دیهیمی، تهران، نشر نی، چاپ دوم 1391