معنا و دامنه ی علم هرمنویتیک

تعاریف مختلف گوشه های متفاوت ولیکن مهمی از مسئله ی هرمنویتیکی را بالا می زنند. و از این جاست که برای علم هرمنویتیک رو کرده به روش و اعتبار و نیز برای علم هرمنویتیک متمرکز بر تاریخ مندی فهم جایی هست، ولو آن که
يکشنبه، 20 بهمن 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
معنا و دامنه ی علم هرمنویتیک
 معنا و دامنه ی علم هرمنویتیک

 

نویسنده: ریچارد ا.پالمر
مترجم: محمد سعید حنایی کاشانی



 

تعاریف مختلف گوشه های متفاوت ولیکن مهمی از مسئله ی هرمنویتیکی را بالا می زنند. و از این جاست که برای علم هرمنویتیک رو کرده به روش و اعتبار و نیز برای علم هرمنویتیک متمرکز بر تاریخ مندی فهم جایی هست، ولو آن که این دو به مفروضات متضادی ملزم شده باشند و در مسئله ی عینیت به موافقت نرسند. شاید در میان چندین صورت از علم هرمنویتیک تفاوت هایی وجود داشت باشد، اما شباهت های اساسی بسیاری نیز وجود دارد. این وجوه مختلف در نظریه ی هرمنویتیکی در ذات خودشان مثال بارز اصل هرمنویتیکی اند، بدین معنی که: تأویل را پرسشی شکل می دهد که تأویل کننده با آن به موضوعش روی می آورد. این بهترین تصدیق است که وجوه مختلف تحول در علم هرمنویتیک موضوع قرار گرفتن پاسخ ها برای پرسش هایی است که چند تأویل کننده خودشان مطرح کرده اند.
از آن جا که هیرش آن نوع علم هرمنویتیکی را می جوید که تأویلات معتبر به دست می دهد، از ابتدا مسئله ی اعتبار شکل دهنده ی جریان پرسشگری اوست . اما چه خواهد شد اگر پرسش راهنما دیگر « چگونه می توانم تأویلات معتبر حاصل کنم؟» نباشد بلکه « ماهیت خود فهم چیست؟» باشد. اشتغال خاطر با احکام معتبر باعث می شود که پرسش از این که چه عناصری در هر گونه فهم دخیل است از نظر دور بماند؛ و به عکس، توجه به ماهیت ذاتی هر گونه فهم نیز مؤدی به کنار گذاشتن تحول ضروری نظام های متمایز کننده ی تأویلات معتبر از نامعتبر می شود. هر دو پرسش ارزشمندند و کاوش آن ها مساهمتی است در فهم مسئله ی هرمنویتیکی.
به اعتقاد من مسئله ی هرمنویتیکی کلاً بسیار مهم و نیز پیچیده تر از آن است که به تملک مکتب فکری واحدی درآید. تعاریف یک سویه و محدود و مقید علم هرمنویتیک شاید در مقاصد محدود کارگر افتد ولیکن باید مراقب بود تا آن ها مطلق فرض نشوند. یقیناً بحث درباره ی مسائل شخصی، مانند خصلت فهم تاریخی و عینیت تاریخی، منظم است؛ ولیکن ادعای بتی و هیرش مبنی بر این که علم هرمنویتیک گادامر معیاری عینی برای متمایز کردن تأویلات معتبر از نامعتبر به دست نخواهد داد به نیت اصلی تفکر گادامر توجه کافی مبذول نمی کند، یعنی: آزمودن پویایی های خود فهم. گادامر، اگر می خواست به نقض مشابهی در نظریه ی عینیت اشاره کند، می توانست بپرسد که چرا بتی از بحث خصلت هستی شناختی زبان غفلت می کند، یا چرا هیرش هیچ شرح کافی و وافی به معنایی از واقعه ی پیچیده ی خود فهم ارائه نمی کند. چنین انتقادهایی، انتقادهایی که از نظریه می خواهد آن چیزی را انجام دهد که هرگز در مرتبه ی اول مدعی انجام دادن آن نبوده، اساساً بحث هایی غیرمستقیم اند در باب ماهیت و دامنه ی خود علم هرمنویتیک، آن ها فی حد ذاتها نظریه ی مخالف را بی اعتبار نمی کنند. علم هرمنویتیک، با وجود نزاع معاصر، باید میدان مطالعه باقی بماند و پیوسته حیطه ی مسئله را برای مساعی بسیاری از سنت های متفاوت و گاهی متنازع فراخ و باز کند.

کانون مضاعف علم هرمنویتیک: واقعه ی فهم و مسئله ی هرمنویتیکی

تحول تاریخی علم هرمنویتیک در مقام رشته ای مستقل ظاهراً دو کانون جدا را در خود جا داد: یکی در نظریه ی فهم به معنای عام، و دیگر در آنچه در تفسیر متون زبانی دخیل است، یعنی مسئله ی هرمنویتیکی. لازم نیست که این دو کانون یا ناقض خود و یا مطلقاً مستقل باشند. با این همه بهتر است که آن ها در حد لزوم جدا نگه داشته شوند تا یکی به دیگری چیز بیاموزد.
علم هرمنویتیک در نزد شلایرماخر و دیلتای به جهت گذشته ی بزرگ آن، وقتی که فرض می شود علم هرمنویتیک جهتش را از نظریه ی عام فهمی زبانی می گیرد. علمی حقیقی است، باید مهیای اندیشیدن از طریق ماهیت فهم شد و با وسیع ترین معنای ممکن لفظ باید پرسید: فهم چیست؟ وقتی که می گویم « می فهمم» چه روی می دهد؟ این پرسش اخیر به طور مشخص تأکیدی است بر خصلت واقعه ی فهم. نظریه ی فهم مناسب ترین نام برای علم هرمنویتیک است، وقتی که تجربه ی زندگی فرض می شود و واقعه ی فهم به منزله ی نقطه ی شروع آن. بدین طریق، تفکر به امری واقع روی می آورد، واقعه با همه ی انضمامی بودنش و نه به ایده یا تصور؛ و این به پدیدارشناسی واقعه ی فهم بدل می شود، هر چند، این گونه پدیدارشناسی فهم به طرز دقیق و نظری به تصور درنیامده است، اما چون به روی همه ی رشته های دیگر باز است می تواند مساهمتی داشته باشد و در فهم کامل تر این که در فهم چه روی می دهد و چگونه روی می دهد، از قبیل علم شناسی، هستی شناسی، پدیدارشناسی ادراک، نظریه ی آموزش، فلسفه ی نمادها، تحلیل منطقی والخ.
کانون دوم، که « مسئله ی هرمنویتیکی» نام گرفت، نمونه ی مشخص واقعه ی فهم است: این کانون همواره متضمن زبان، مواجهه با افق انسانی دیگر و فعل نفوذ تاریخی متن است. علم هرمنویتیک باید همواره در این فعل پیچیده ی فهم عمیق تر شود؛ باید برای به ضابطه درآوردن نظریه ی فهم زبانی و تاریخی چنان که در تأویل متن به کار آید تلاش کند. چنین نظریه ای باید با پدیدارشناسی عام فهم هماهنگ و مرتبط شود؛ و در عین حال، خود آن نیز در فراهم شدن چنین رشته ی عامی مساهمت کند.
این تأویل گسترده از مسئله ی علم هرمنویتیکی واقعه ی فهم را متنی لحاظ می کند که همواره متضمن سویه ی نسبت داشتن با زمان حال است؛ در حقیقت، غیاب این نسبت داشتن بی درنگ به مسئله ای هرمنویتیکی بدل خواهد شد. نظر ارائه شده ی هیرش در باب مسئله ی هرمنویتیکی، سویه ی خود فهم را کنار خواهد گذاشت و به لزوم قضاوت در میان چند فهم توجه خواهد کرد؛ و آن وقت علم هرمنویتیک در صورت پدیدارشناسی فهم در نمی آید. بلکه به منطق اعتبار بخشی تبدیل می شود. بدین ترتیب قصد علم هرمنویتیک محدود به تعیین صرف «آنچه مؤلف مقصود داشته» خواهد شد و پرسش از این که چگونه این اثر برای ما معنادار می شود طرد می گردد. گرچه منطق اعتباربخشی باید از اجزاء مشروع مسئله ی هرمنویتیکی محسوب شود، مسئله ی هرمنویتیکی، در صورتی که در معنای وسیع تر آن فهمیده شود، این تحدی بنیادی تر را در خصوص درک پرمعنایی متن و به درک درآمدن پرمعنایی متن مطرح می کند. پس مسئله ی عمیق تر مسئله ی رسیدن به همسخنی پرمعنا با متن در مرتبه ی اول است و این باید مبتنی بر کامل ترین تعریف ممکن از آنچه به معنای فهم متن است باشد؛ و این فقط به معنای فهم داورانه در میان تأویلات رقیب نیست.

مساهمت بالقوه ی رشته های دیگر در علم هرمنویتیک

وقتی که کانون های علم هرمنویتیک مشتمل بر پدیدارشناسی عام فهم و پدیدارشناسی خاص واقعه ی تأویل متن تعریف می شوند، آن وقت دامنه ی علم هرمنویتیک در حقیقت بسیار وسیع می شود. به هر تقدیر، همان طور که گفته شده است، دامنه و گسترده ی مسئله ی هرمنویتیکی چنان است که علم هرمنویتیک نمی تواند خود را از آن برکنار بدارد و مدعی داشتن میدانی تخصصی و بسته شود. در حقیقت، یکی از بزرگ ترین موانع برای تحول تاریخی علم هرمنویتیک غیرتخصصی آن بوده است که در دانشی مستقر خانه نداشته است. علم هرمنویتیک کلامی، که زمانی مرحله ی کودکی علم کلام بود و زمانی مولود زشت روی علم لغت، تنها اکنون است که به عصری می رسد که میدانی خاص خود دارد. به هر تقدیر، با علاقه ای که اکنون نسبت به این موضوع پدید آمده است، به اهتمام جنبش هرمنویتیک نوین و بتی و گادامر و هیرش و ریکور و تفکر متاخر هایدگر، دلیلی هست تا به آینده ای درخشان تر برای آن امیدوار باشیم.
با این وصف، علم هرمنویتیک در حقیقت شاید در مرحله ی نسبتاً اولیه ی تحولش برای رسیدن به نظامی از قواعد عام باشد. یقیناً بعید است که تاکنون به شیوه ای نظام مند در خصوص آنچه دیگر میدان های مطالعه می توانسته اند به نظریه ی هرمنویتیکی کمک کنند مبادرت به کاوش شده باشد. مطالعه ی درخشان ریکو درباره ی فروید حاکی از مساهمت پرثمری است که کاوش نظامی تأویلی می تواند به همراه داشته باشد. اثر ماندگار بتی حاوی بخشی از نظام های تأویلی در علوم انسانی است. جستار گادامر در علم هرمنویتیک فلسفی را می توان نشان دهنده ی تأثیر پرثمر تحلیل هستی شناختی هایدگر از فهم انگاشت.
با این همه بسیاری از میدان های دیگر را نیز باید با توجه به اهمیتی که آن ها می توانند برای نظریه ی هرمنویتیکی داشته باشند کاوش کرد. محض نمونه حیطه های تحقیقی بسیاری هستند که با زبان سروکار دارند، مانند زبان شناسی فلسفه ی زبان و تحلیل منطقی و نظریه ی ترجمه و نظریه ی اطلاع و نظریه ی تأویل شفاهی ( کلام). نقد ادبی - نه فقط گونه ی پدیدارشناختی آن در فرانسه و در آثار رومن اینگاردن، بلکه همچنین « نقد نوین» زمینه نگر و نقد اسطوره - را باید به دلیل اهمیت آن برای نظریه ی عام تأویل کاوش کرد. پدیدارشناسی زبان نیز برای نظریه ی هرمنویتیکی لازم است و از آن نمی توان چشم پوشید، و نه فقط اثر تازه ی مرلوپونتی، گوسدورف [ Gusdorf]، کوانت [ kwant] و دیگران بلکه همچنین کار هوسرل در این زمینه، از جمله اثر اولیه ی او پژوهش های منطقی را باید بررسی کرد.
البته بسیاری از رشته های دیگر نیز که به طور مشخص با زبان مربوط نیستند اهمیت بالقوه بزرگی برای علم هرمنویتیک دارند. از کل تحول فلسفه ی ذهن و بحث علم شناسی در قرن ما نمی توان غفلت کرد. اکثر کاسیرر در این میدان و نیز فلسفه ی عام صورت های نمادین او، برای نظریه ی هرمنویتیکی حایز اهمیت است. صورت های مختلف پدیدارشناسی - پدیدارشناسی ادراک، فهم موسیقی، زیباشناسی - در نشان دادن ریشه های زمانی و وجودی فهم سودمندند.
فلسفه تأویل حقوقی و تاریخی و کلامی - به ویژه جنبش هرمنویتیک نوین به تازگی و طرح پیش تر اسطوره زدایی - همه عناصر مهمی را در پدیدار تأویل نشان می دهند. پرسش های نوآوری و خلاقیت در زیباشناسی به طوری که هاوسمن [Hausman] و دیگران کاویده اند مساهمت های مناسبی هستند برای وظیفه ی هرمنویتیکی فهم آنچه در بیرون از افق کنونی فهم آدمی قرار می گیرد. کل پرسش روش شناسی در فلسفه ی علم، آزمایشها با روش های شرکت - مشاهده در جامعه شناسی، روان شناسی آموزش و روان شناسی تخیل، همه ی این ها برای وجوه تازه در تفکر درباره ی این عملی که ما تأویل می نامیم بسیار فکر برانگیزند. بسیاری دیگر از حیطه ها را نیز می توانستیم نام ببریم، اما همین ها کافی است تا فرض کنیم که علم هرمنویتیک می تواند به صورت چهارراهی میان رشته ای برای تفکر مهمی درآید که قادر باشد برخی از این رشته ها را در حیطه های مسئله ی خودشان در متنی مفهوم تر ببیبند. مطالعات انضمامی بسیار لازم است تا اهمیت این میدان ها برای نظریه ی هرمنویتیکی معلوم و واضح شود.
منبع مقاله :
ا. پالمر، ریچارد؛ (1391)، علم هرمنویتیک، محمد سعید حنانی کاشانی، تهران: سازمان چاپ و انتشار اوقاف، چاپ هفتم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما