ویژگی های انسان خویشتن ساز و سلطه جو

روش زندگی یک انسان سلطه جو شامل چهار مرحله ی فریب، ناآگاهی، کنترل و بدگمانی است. فلسفه ی انسان خویشتن ساز از زندگی نیز تحت چهار ویژگی خلاصه می شود که عبارتند از: شرافت، آگاهی، آزادی و اعتماد.
دوشنبه، 28 بهمن 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ویژگی های انسان خویشتن ساز و سلطه جو
ویژگی های انسان خویشتن ساز و سلطه جو

 

نویسنده: قاسم قاضی




 

1- خصوصیات اساسی:

روش زندگی یک انسان سلطه جو شامل چهار مرحله ی فریب، ناآگاهی، کنترل و بدگمانی است. فلسفه ی انسان خویشتن ساز از زندگی نیز تحت چهار ویژگی خلاصه می شود که عبارتند از: شرافت، آگاهی، آزادی و اعتماد.

خصوصیات اساسی سلطه جویان و خویشتن سازان

سلطه جویان

خویشتن سازان

1- فریب (تزویر، ظاهرسازی)
انسان سلطه جو از حیله ها، فنون و مانورهایی استفاده می کند. وی با عمل و ایفای نقش، نفوذ خود را اعمال می کند. احساساتی که ابراز می دارد از روی اندیشه و متناسب با موقعیت انتخاب شده است.

1- شرافت (صفا، نبوغ و بی ریایی)
انسان خویشتن ساز به درستی می تواند نمایانگر همه ی احساساتش باشد، از خصوصیات وی ساده دلی، ظاهر ساده و نشان دادن آن چه و تعمق هست، می باشد.

2- ناآگاهی (مردگی، بی حوصلگی)
انسان سلطه جو از مواهب واقعاً مهم زندگی بی خبر است. وی دارای «دیدی تونل مانند» است فقط آن چه را بخواهد می بینید و می شنود.

2- آگاهی (هشیاری، زندگی، علاقه مندی)
انسان خویشتن ساز به دقت به خود و دیگران توجه می کند و گوش می دهد. از طبیعت، و سایر ابعاد واقعی زندگی اطلاع کامل دارد.

3- کنترل (آگاه، ناخودآگاه)
انسان سلطه جو به زندگی هم چون بازی شطرنج می نگرد وی راحت به نظر می رسد ولی در واقع به شدت کنترل می شود و تمایل به کنترل کردن دیگران دارد و در عین حال کشش های خود را از مخالفت خود پنهان می دارد.

3- آزادی (رفتار خود به خودی، گشاده دلی)
انسان خویشتن ساز رفتاری خود به خودی دارد. برای اظهار توانایی های بالقوه ی خویش آزادی دارد، فرمانروای زندگی خویش است و به جای آن که یک عروسک خیمه شب بازی یا شیء باشد، حاکم بر اشیاء است.

4- بدگمانی (عدم اعتقاد)
انسان سلطه جو اصولاً نسبت به خود و دیگران بدبین است. در اعماق قلب خویش به طبیعت بشر اعتمادی ندارد. در نظر وی ارتباط با سایر افراد بشر برای دو منظور کنترل کردن یا کنترل شدن است.

4- اعتماد (ایمان، اعتقاد)
انسان خویشتن ساز نسبت به خود و دیگران، نسبت به زندگی و ادامه ی آن در هرجا که باشد اعتماد و اطمینان راسخ دارد.


در واقع جامعه ی متحول جهانی که در آن روحیه ی تجارتی به گونه ی بارزی بر همه چیز تسلط پیدا کرده است، نیل به خویشتن سازی را خیلی مشکل می سازد. تاجری را در نظر می گیریم، هنگامی که یک حمله ی قلبی او را به تفکر درباره ی ذات واقعی زندگی وادار می سازد، باز هم حاضر نیست قدمی در راه خویشتن ساز شدن بردارد. قبل از این مرحله گرفتاری وی زیادتر از آن است که بتواند واقعیت را بشناسد. نیمه ی اول حیات به ترقی کردن، کسب دانش و پیدا کردن اشتغال و ازدواج می گذرد، ولی نیمه ی دوم هنگامی است که خود درونی رشد می کند. اگر در زندگی کسی نیمه ی دوم وجود نداشته باشد، انسان بی شک مریض می شود؛ زیرا مقرراتی که برای بعدازظهر زندگی وجود دارد با مقررات صبح آن متفاوت است.

2- اختلافات سلطه جو و خویشتن ساز:

هر انسان برای دنیا چیز تازه ای و از او انتظار دارند که طبق خصوصیات ویژه ی خویش در این دنیا به سر ببرد. وظیفه ی اولیه ی هر کس، بالفعل ساختن بی مانندی خویش و توانایی های بالقوه ای است که قبل از او وجود نداشته است و بعداً هم به وجود نخواهد آمد و به این جهت نباید دنباله رو و مقلد دیگران باشد، بلکه باید در حوزه ی عمل خویش حتی به فرض آن که دیگران در آن حوزه به حد کمال رسیده باشند با حداکثر توان کوشش کند.
سلطه جو چنین تصور می کند که برای رفع نقایص خویش، بهترین راه، جنگیدن با خود و اطرافیان است. به نظر وی زندگی نوعی پیکار است که باید از استراتژی، تاکتیک، حیله یا بازی هایی که برای بقا لازم است سود جست. موقعی که در یک پیکار بازنده می شود تصور می کند همه چیز را از دست داده است. انسان خویشتن ساز زندگی را نه به صورت یک پیکار بلکه به منزله ی یک رشد مداوم می داند که می توان از طریق ادراک صحیح آن به تحول خود رسید.
انسان خویشتن ساز به صورت ترکیبی از چهار نیروی بالقوه ی سازنده است که این خصوصیات خارج از قابلیت های بالقوه ی انسان سلطه جو است.

الف) از دیکتاتور رهبر به وجود می آید.

رهبر به جای آن که دستور بدهد، هدایت می کند. وی قدرتمند است، ولی خود را تحمیل نمی کند.
نقطه ی مقابل رهبر سازنده، همدل است. همدل نه فقط محبت می کند، بلکه خوب گوش می دهد و از نقاط ضعف خویش آگاه است. وی خواستار کار خوب است، ولی در عین حال تمایلات انسان نسبت به خطاکاری را هم می پذیرد (خود بازنده).

ب) از حسابگر آدم احترام گذار به وجود می آید.

انسان خویشتن ساز به جای سوء استفاده یا استثمار، به خود و دیگران، نه به صورت اشیاء بلکه به شکل «اشخاص» احترام می گذارد. سازنده ی مقابل احترام گذار، ستایشگر است. ستایشگر نه فقط به دیگران متکی است، بلکه برای مهارت های مختلفی که دیگران باید ابراز کنند ارزش قائل است. وی از دیدگاه خود، ستایشگر عقاید و افکار مختلف است و برایش مهم نیست که دیگران مانند او فکر می کنند یا نه.

ج) از قلدر آدم حامی به وجود می آید.

خودنما دشمن را ارج می نهد، ولی در کارش رک و بی پرده است. وی همچون قلدران دشمنی ندارد و تحکم گرا نیست. سازنده ی مقابل حامی، دلسوز است. دلسوز با آدم خوب و چاپلوس فرق دارد، وی انسانی مهربان، صمیمی و عاشق واقعی مردم است. انسان خویشتن ساز ترکیبی از حمایت و دلسوزی است که در رابطه با دیگران با تحکم است، ولی در عین حال مواظب رفتار خود با دیگران نیز هست. وی پرخاشگری را با ملایمت در می آمیزد.

د) از قضاوتگر، آدم رک گو به وجود می آید.

رک گو مسئول کار دیگران نیست، ولی می تواند اعتقادات خود را با قدرت اظهار دارد.
راهنما از کسی حمایت نمی کند و به دیگران چیزی نمی آموزد، ولی با ملایمت هر فرد را یاری می کند تا راه خود را پیدا کند. وی نه برای دیگران بلکه همراه دیگران فکر می کند. وی دیگران را در کمک به خود از طریق اظهار رک و بی پرده ی عقایدش رهبری می کند، ولی در عین حال به هر کس در اخذ تصمیم آزادی عمل می دهد.

3- کسب کمال:

می توان هر فرد را به یک سیستم دو حزبی در سیاست، یا به یک باطری که دارای دو قطب مثبت و منفی است، تشبیه کرد. انسان خویشتن ساز از تکامل دو قطب سلطه جو به وجود می آید. ساده ترین مثال این امر انسانی است که به شدت احساس تنهایی می کند:

درمانگر:

خودت باش، سعی کن تنهایی خود را ظاهر کنی (آگاهی از ضعف)

‌ بیمار:

احساس ناراحتی و اندوه می کنم. من به مردم احتیاج دارم.

درمانگر:

حال سعی کن با تمام وجود سازنده ی مقابل خود باشی (دیکتاتور)

بیمار:

اوه من این ضعف لعنتی را دور می اندازم. شما می دانید که به کسی غیر از من احتیاج ندارید.

درمانگر:

حالا دوباره همان آدم ضعیف باش.

بیمار:

شما چه خوب هستید.

درمانگر:

حالا آن آدم قوی باش و به من جواب بده.

بیمار:

اگر من نباشم شما به ماشینی یک چرخ شباهت دارید، ولی من به صورت چرخ دوم باعث می شوم که بتوانیم ماشین را به حرکت درآوریم.

درمانگر:

حالا آن آدم ضعیف باش و به من پاسخ بده.

بیمار:

عجب! هیچ وقت به این موضع فکر نکرده بودم. حدس می زنم اگر با هم کار کنیم، می توانیم قوی باشیم.
آن چه در فوق خواندید، نمونه ی از یک فرد است که به دو جنبه ی «ضعف» خودبازنده و «قدرت» خودبرنده ی خویش، گوش می دهد. قطب های مخالف از طریق تضاد به مرحله ی کمال می رسند. موقعی که هر دو جنبه ی موجود ما مورد قبول قرار گرفت در ما قدرت کمال ایجاد می شود.

4- نقایص:

اشتباهی که اکثر مردم مرتکب می شوند این است که تصور می کنند افراد خویشتن ساز ابر انسان هستند و هیچ ضعفی ندارند. حقیقت این است که چنین افرادی بسیاری از اوقات احمق، مسرف یا بی فکر هستند و ممکن است عصبانی یا لحباز باشند.
منبع مقاله : قاضی، قاسم؛ (1387) سلطه جویی: از سلطه جویی تا خویشتن سازی، تهران: نشر قطره



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط