بطور کلی پی بردن به تعریف، ماهیت و هدف هر علمی توسط دانشجو، کنجکاوی طبیعی او را نشان می دهد. دانشجوی رشته اقتصاد و شاخه های وابسته نیز بطور طبیعی می خواهد بداند که اقتصاد چیست؟ تلاش زیادی از جانب اقتصاددانان برای پاسخ به این سؤال و سؤالات مربوط به آن صورت گرفته، ولی تاکنون هیچ کدام از تعاریف اقتصادی، تعاریف قابل قبول و جامعی نبودند. در حال تکامل بودن این علم تقریباً نوپا، دلیل اصلی در عدم امکان دستیابی به تعریفی جامع از علم اقتصاد است. همان طور که یکی از اقتصاددانان مشهور جهان به نام «جان استوارت میل» در قریب به یک قرن پیش گفته است: «تعریف یک علم، بطور اجتناب ناپذیر بعد از طرح موضوعات آن و در زمانی دورتر، امکان پذیر است». علم اقتصاد هنوز به عنوان یک علم کامل و تکامل یافته مورد شناسایی قرار نگرفته است. لذا این نظر که «اقتصاد یک علم تکامل نیافته ولی بی پایان است» معتبر می باشد. بنابراین اگر علم اقتصاد در حال حاضر نتواند بطور جامع تعریف شود، شگفت آور نخواهد بود. در هر صورت اقتصاددانان در مقاطع مختلف زمانی، هر کدام به نوعی علم اقتصاد را تعریف و هدف و موضوع اصلی آنرا در مراحل رشد این علم به عنوان یکی از شاخه های علوم اجتماعی مشخص کرده اند. مروری مختصر بر تعاریف علم اقتصاد، تحول و سیر تکامل این تعاریف را نشان می دهد. بطور کلی تعاریف و نظریات مختلف راجع به علم اقتصاد را در گذر زمان می توان به چهار گروه خلاصه کرد: 1- تعاریف اولیه، 2- تعاریف کلاسیک ها 3- تعاریف نئوکلاسیک ها، 4- تعاریف مدرن. اکنون بطور مختصر، نظری به این گروه از تعاریف خواهیم انداخت.
1- تعاریف اولیه
علم اقتصاد تا اواسط قرن هجدهم در مرحله ی ابتدایی بود. در آن زمان، علم اقتصاد ترکیبی از مباحث سیاسی، اخلاقی، فلسفه و منطق به شمار می رفت. فلاسفه یونان باستان یعنی افلاطون و ارسطو اعقتاد داشتند که علم اقتصاد به عنوان هنر مدیریت خانواده است. ثروت در سال های بعدی نقش و جایگاه ویژه ای در زندگی ملت ها باز می کرد.ذخایر فلزات گرانبها در اواسط این دوره، کالایی به شمار می رفت که برای زمامداران و بازرگانان از اهمیت خاصی برخوردار بود. تصور می شد فلزات گرانبها از قبیل طلا و نقره، بهترین نشانه موفقیت و رفاه اشخاص و همچنین کشورها است.
از این رو اندیشمندان اقتصادی آن زمان به موضوعی که به مالکیت و مدیریت ثروت ملل مربوط می شد علاقمند شدند. در طول دوره مرکانتی لیست ها (1) تا نیمه دوم قرن هجدهم، علم اقتصاد تا جایگاه «اقتصاد سیاسی» پیشرفته و هدف آن اداره ثروت ملل و کشورها به شمار می رفت.
2- تعاریف کلاسیک ها
تلاش برای جدا کردن موضوعات علم اقتصاد به عنوان یک شاخه مستقل از علوم اجتماعی با کتاب معروف آدام اسمیت به نام «تحقیقی در ماهیت و علل ثروت ملل» در سال 1776 آغاز گردید. اسمیت که پدر علم اقتصاد لقب گرفته، موضوع علم اقتصاد را تحقیق در ماهیت و علل ثروت ملل تعریف می کند. او همزمان اقتصاد را «علم ثروت» می نامد. اکثر اقتصاد دانان دوره کلاسیک (نیمه دوم قرن هجدهم) طرفدار تعریف ارایه شده توسط اسمیت بودند. آنها هدف علم اقتصاد را در دستیابی به ثروت مادی و افزایش رفاه ملت ها محدود کردند. ولی باید گفت که در آن زمان نیز تأکید بر ثروت مادی و رفاه ملت ها به عنوان موضوع اصلی علم اقتصاد، مورد انتقاد شدید اندیشمندان سایر بخش های جامعه قرار گرفت. برخی اقتصاد را علم پریشان کننده، علم بدلی و علم نان و کره تعریف کردند.به هر صورت تعریف اسمیت از علم اقتصاد تا اواخر قرن نوزدهم زمانی که آلفرد مارشال، تلاش مجددی را برای ارایه تعریف جامعی از علم اقتصاد آغاز کرد، به وقت خود باقی بوده و اعتبار داشت.
3- تعاریف نئوکلاسیک ها
آلفرد مارشال اقتصاددان و معمار مکتب نئوکلاسیک، علم اقتصاد را به طرف مطالعه رفتار انسان سوق داده و سعی نمود از این بُعد، تعریف جامع تری از علم اقتصاد، ارایه دهد. به نظر «مارشال» اقتصاد سیاسی یا علم اقتصاد، مطالعه رفتار انسان در کار و کسب معمولی زندگی است. به اعتقاد او، اقتصاد، آن قسمت از فعالیت های اشخاص و اجتماع را در بر می گیرد که به اکتساب ثروت و چگونگی بر آوردن نیازهای مادی مربوط می شود. بطور کلی می توان گفت که به نظر او، اقتصاد از یک طرف، مطالعه ثروت است و از طرف دیگر بخشی از مطالعه فعالیت های اقتصادی انسان بشمار می رود. ملاحظه می شود که مارشال، هدف و موضوع علم اقتصاد را گسترش داده و آنرا شامل مطالعه فعالیت انسان در جهت تأمین رفاه مادی تلقی می کند. طرفدران «مارشال» و دیگر اقتصاد دانان نئوکلاسیک سنتی، اقتصاد را با مفهوم مشابهی تعریف کرده اند.4- تعریف جدید
در تعاریف جدید علم اقتصاد، موارد زیر در نظر گرفته می شود:4-1- انسان از بُعد فردی و اجتماعی دارای نیازهای متعددی است که باید برآورده شود (از قبیل نیاز به غذا، مسکن و غیره). بعلاوه نیازهای انسان بخصوص نیازهایی که در رابطه با کل اجتماع بوجود می آیند کاملاً نامحدود هستند. به عنوان مثال دفاع ملی که یک کالای عمومی (2) بوده و نیاز اجتماع را بر آورده می کند کالایی نامحدود است. ما هر چند دفاع ملی را با کیفیت و کمیت بهتر و بیشتری بتوانیم تحقق بخشیده و تأمین کنیم، باز هم جای تکمیل آن وجود دارد.
4-2- کالاهایی که برای برآوردن نیازهای انسان مورد استفاده قرار می گیرند (از قبیل غذا، مسکن، اتومبیل و غیره) از طریق عواملی تولید می شوند که خود آن عوامل در طبیعت به مقدار و تعداد محدود یافت می شوند. عوامل تولید در طبیعت را معمولاً به سه گروه کلی نیروی کار، زمین و سرمایه تقسیم می کنند. البته در تقسیم بندی های جدید عامل چهارمی را نیز به نام مدیریت به عوامل سه گانه فوق افزوده اند.
4-3- حال بشر برای آشتی دادن بین نیازهای نامحدود خود وعوامل تولید محدود، احتیاج به موازین و معیارهای خاصی دارد. این موازین و معیارها چیزی جز علم اقتصاد نیست.
براین اساس «علم اقتصاد، علمی است که رفتار بشر را به عنوان رابط بین نیازهای نامحدود و عوامل تولید کیماب که موارد استفاده متعددی نیز دارند، مطالعه می کند». علم اقتصاد در این تعریف به تخصیص منابع کمیاب بین استفاده های مختلف آنها مربوط می شود.
بنابراین ملاحظه می شود چیزی که تعریف جدید علم اقتصاد را تعاریف قدیم و سنتی تفکیک می کند، موضوع کمیابی است. چون عوامل تولید (کار، سرمایه و زمین) در طبیعت کمیاب هستند، لذا انسان ناچار به اقتصادی رفتار کردن است.
بدین ترتیب است که پیروی از اصول و موازین علم اقتصاد برای بشر اجتناب ناپذیر خواهد شد. انسان باید در زندگی فردی و اجتماعی، برای برآوردن نیازهای خود، آنها را الویت بندی کرده و هر کدام که فوری ترند مقدم بر سایر نیازها بر آورده سازد. بدین ترتیب علم اقتصاد، علم انتخاب نامیده شده است. یعنی انتخاب بین نیازها و برآوردن آنها از طریق کالاها و با توجه به یک برنامه ی زمان بندی شده.
بدین ترتیب ملاحظه می شود که قلمرو و ماهیت علم اقتصاد گسترش یافته و تکامل پیدا کرده است. ولی با این حال چون در حال حاضر هنوز قادر به حل مشکلات اقتصادی کشورهای مختلف جهان نیست، کما کان «علمی در حال تکامل» تلقی می شود.
به هر حال در این مؤخره کوتاه سعی شده برخی گروه بندی های مربوط به تعاریف علم اقتصاد ارایه شده تا دانشجو و خواننده گرامی با مباحثی که در این زمینه وجود دارد، آشنا شود.
قدر مسلم اینکه استفاده از معیارها، موازین، قواعد و قانون های طبیعی اقتصادی، این امکان را برای جوامع بوجود می آورد که از نعماتی که خداوند به رایگان در اختیار بشر گذاشته است، بطور مطلوب استفاده نماید. لذا آگاهی از این علم و مباحث آن و همچنین بکار بستن موازین و معیارهای مربوط به آن در زندگی روزمره و همچنین در برنامه ریزی های کوتاه مدت، میان مدت و دراز مدت اقتصادی در کشورهای مختلف و به همین ترتیب در سطح بین المللی جهت دست یابی به رفاه و پیشرفت اقتصادی، اجتناب ناپذیر است. باید در هر کشور برای گروه اقتصاددانان، این امکان بوجود آید تا از طریق علمی، بیماری های «اقتصاد کشور»، (از قبیل تورم، بیکاری، رکود و...) را با توسل به ابزارهای علم اقتصاد مورد شناسایی قرار داده و راهکارهای لازم را به سیاستمداران ارایه تا با اجرای آنها، شاهد اقتصادی شکوفا، جوامعی سالم و به دور از فساد و ناهنجاری های اجتماعی باشیم. ظاهراً در حال حاضر نمی توان به علم اقتصاد، «علم پریشان کننده» و یا «علم بدلی» اطلاق کرد. درست است که اغلب وقتی از نظریه های اقتصادی نام می بریم، نام یک یا چند اقتصاددان خارجی نیز به ذهن متبادر می شود، ولی این نظریه ها، خاص کشورهایی که در آنها مطرح شده نیستند. امروزه، نظریه های اقتصادی در همه کشورها اعم از شرق و غرب، شمال و جنوب، فقیر و غنی بطور جدی مطرح و اقتصاددانان بومی هر کشور می کوشند با استفاده از ابزارهای موجود در قالب سنن و فرهنگ داخلی، حداکثر استفاده را در هدایت فعالیت های داخلی اقتصادی بدست آورند.
پی نوشت ها :
1- مرکانتی لیست ها یا زراندوزان؛ به گروهی از اقتصاد دانان گفته می شود که اعتقاد داشتند ثروت ملل که از طریق گسترش تجارت (با بدست آوردن طلا) حاصل می شود، افزایش یافته و موجب رفاه ملت خواهد شد. مراجعه کنید به اقتصاد بین الملل، نوشته ی نگارنده، انتشارات پشتوتن چاپ هشتم 1384.
2- توضیحاً اضافه می شود کالای عمومی، کالایی است که اولاً نیاز اجتماعی را بر آورده می کند و در ثانی تملک یک فرد بر آن مانع تملک دیگران نمی شود. در یک زمان واحد همگی می توانند از دفاع ملی و یا سایر کالاهای عمومی استفاده کنند. در مقابل، کالاهای خصوصی وجود دارند که تملک یکی بر آن باعث ساقط شدن تملک فرد دوم و سوم می شود. مثل کالاهای مصرفی از قبیل اتومبیل و غیره.
محتشم دولتشاهی طهماسب (1390) مبانی علم اقتصاد: اقصاد خرد، اقتصاد کلان تهران: چاپ سی و یکم، ویراست ششم (1390).