مصرف ملی

می توان گفت که مهم ترین عامل تعیین کننده مصرف، درآمد است. این موضوع در سطح فردی هر روز از طریق تجربیات ما تأیید می شود. به زبان فنی می گوئیم مصرف تابع درآمد است عین هر چند درآمد بیشتر باشد، مصرف بیشتر
سه‌شنبه، 29 بهمن 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مصرف ملی
مصرف ملی

 

نویسنده: دکتر طهماسب محتشم دولتشاهی




 

می توان گفت که مهم ترین عامل تعیین کننده مصرف، درآمد است. این موضوع در سطح فردی هر روز از طریق تجربیات ما تأیید می شود. به زبان فنی می گوئیم مصرف تابع درآمد است عین هر چند درآمد بیشتر باشد، مصرف بیشتر خواهد بود و بالعکس. رابطه بین مصرف و درآمد را از طریق تابع مصرف نشان می دهند.
C= f(Y)
(درآمد) = f مصرف
و می خوانند: مصرف تابعی از درآمد است. (1)
جدول 1 را در نظر بگیرید. ستون یک و دو این جدول مخارج مصرفی جامعه را در سطوح مختلف درآمد نشان می دهد. این ارقام مانند منحنی تقاضا که مقادیرمختلف خرید را به ازاء قیمت های مختلف نشان می دهد، جدول مصرف و درآمد خوانده می شود. مبالغ پس انداز جامعه در سطوح مختلف درآمد در ستون سوم جدول ذکر شده است. چون پس انداز براساس تعریف مبلغی از درآمد است که به مصرف نمی رسد، بنابراین مصرف به علاوه پس انداز مساوی درآمد خواهد بود:
C + S = Y
درآمد= پس انداز + مصرف
در این مثال می بینیم که جامعه به ازاء درآمدهای بیشتر از 350 دارای پس انداز مثبت می باشد.

(1)

(2)

(3)

(4)

(5)

(6)

(7)

Y
(درآمد)

C
(مصرف)

S
(پس انداز)

APC

APS

MPC

MPS

0

60

60-

-

-

-

-

100

150

50-

1/5

0/5-

0/90

0/10

200

220

20-

1/1

0/1-

0/70

0/30

250

250

0

1

0

0/60

0/40

350

300

50

0/89

0/11

0/50

0/50

450

345

105

0/77

0/23

0/45

0/55

جدول 1- مصرف، پس انداز و سطح درآمد
مثال عددی فوق به صورت نمودار در شکل 3- الف نشان داده شده است. درآمد بر روی محور افقی و مخارج مصرفی بر روی محور عمومی اندازه گیری شده اند. تابع مصرف که مبین مخارج مصرفی در سطوح درآمد می باشد به وسیله خط CC نمایش داده می شود. تابع مصرف در این مثال به سمت راست صعودی می باشد. جهت استنباط بیشتر، ما در شکل 3-الف خط 45 درجه را از مبداء مختصات رسم کرده ایم. فاصله ی هر نقطه ای بر روی این خط از محورهای مختصات با یکدیگر فاصله ی هر نقطه ای بر روی این خط از محورهای مختصات با یکدیگر مساوی می باشند. نقاط روی خط 45 درجه بیان کننده موقعیت هایی است که در آنها مصرف مساوی درآمد می باشد. اختلاف بین خط 45 درجه و تابع مصرف مقدار پس انداز را در هر سطح درآمد نشان می دهد. در این شکل می بینیم که تا درآمد 250، مصرف بیش از درآمد می باشد، در نتیجه پس انداز منفی است. بیش از این درآمد، پس انداز مثبت می باشد.
در شکل 3- ب نمودار تابع پس اندازSS مربوط به تابع CC شکل 3- الف رسم شده است.

1- میل متوسط به مصرف و میل متوسط به پس انداز

نسبت مصرف کل به درآمد کل را میل متوسط به مصرف می نامند (1) (APC). میل متوسط به پس انداز (2) (APS) نیز مساوی نسبت پس انداز کل به درآمد کل است. ستون 4 و5 در جدول 1 نشان دهنده APC و APS به ازاء سطوح مختلف درآمد می باشد. در این مثال وقتی که درآمد افزایش پیدا کند APCکاهش یافته و APS افزایش پیدا می کند. چون در هر سطح، مصرف به علاوه پس انداز مساوی درآمد است، مجموع APC و APS به ازاء هر سطح درآمدی مساوی یک خواهد بود.

APC + APS = 1

2- میل نهایی به مصرف و میل نهایی به پس انداز

مفهوم «نهایی» در اقتصاد از اهمیت خاصی برخوردار است. این مفهوم واکنش متغیری را نسبت به تغییرات کوچک متغیر دیگر نشان می دهد. میل نهایی مصرف ((1) MPC) تغییرات مصرف (∆C) را نسبت به تغییرات درآمد (∆Y) تعیین می کند. MPC در این صورت مساوی∆C/∆Y می باشد.
این عبارت مبین شیب منحنی مصرف در شکل 3 است. به همین ترتیب میل نهایی به پس انداز (MPC)(2) مساوی ∆C/∆Y می باشد. در جدول 1 ستون های 6، 7،و MPC MPCرا در سطوح مختلف درآمد نشان می دهند. در این مثال وقتی که درآمد افزایش MPC کاهش یافته و MPS افزایش پیدا می کند. به همان ترتیب که مجموع APC و APS مساوی یک بود، جمع MPC و نیز مساوی یک می باشد. اگر تابع مصرف خطی را انتخاب کنیم، MPC و MPS به ازاء‌سطوح مختلف درآمد ثابت خواهد بود.
MPC همیشه مثبت ولی کوچکتر از یک است. وقتی که در آمد افزایش می یابد، مصرف نیز افزایش پیدا می کند ولی این افزایش کمتر از افزایش درآمد خواهد بود. این موضوع در مدل تعیین درآمد با اهمیت است. به استناد کینز دلیل کوچک تر بودن MPC از یک، وجود قانون اساسی روانی می باشد. مدت زمانی که انسان ها قادر به کار کردن می باشند کوتاهتر از طول زندگی آنها است. بنابراین انسان باید در مدت زمانی که به کار اشتغال دارد به ایامی که نمی تواند درآمدی داشته باشد بیاندیشد. پس انداز انسان به خاطر برطرف نمودن احتمالات پیش بینی نشده انجام می گردد. این موضوع مهم ترین دلیل عدم خرج تمام افزایش درآمد می باشد. حتی در درآمدهای پائین، تمام درآمد به مصرف نمی رسد. اگر MPC همیشه کوچکتر از یک باشد نتیجه می شود که MPS همیشه مثبت خواهد بود. همیشه داریم:

MPS + MPC = 1

به طور کلی می توان گفت MPC برای کشورهایی که در آن ها سطح درآمد پائین است، درصد بالایی خواهد داشت یعنی قسمت اعظم درآمد به مصرف خواهد رسید.

3- سایر عوامل مؤثر بر مصرف

عوامل دیگری نیز غیر از درآمد وجود دارند که مخارج مصرفی را تحت تأثیر قرار می دهند. حتی در مورد درآمد باید ببینیم که عامل تعیین کننده مصرف، درآمد زمان حال می باشد یا در آمد یک دوره قبل. «دوزنبری» در مورد رفتار مصرفی در آمریکا ثابت کرده است که وقتی درآمد کاهش می یابد، مصرف به همان نسبت کاهش پیدا نمی کند چون مردم که به سطح معینی از زندگی عادت کرده اند، نمی توانند مصرف خود را بیش از حد معینی کاهش دهند.
ثروت و دارایی نیز در رفتارهای مصرفی مؤثر می باشند. هر چند دارایی های موجود بیشتر باشد به همان نسبت محرک پس انداز از درآمدها کم تر است. بنابراین هرچند ثروت بیشتر باشد مصرف زیادتر است. میل به مصرف که برای گروههای مختلف درآمد متفاوت است، برای گروههای کم درآمد در سطح پائینی قرار دارد. بنابراین غیر از درآمد کل، توزیع آن نیز عامل مهمی جهت تغییر در مصرف می باشد.
به تازگی «فریدمن» بین درآمدی که واقعا دریافت می گردد (درآمد جاری) و درآمدی که مصرف کنندگان براساس آن رفتارهای مصرفی خود را تعیین می نمایند (درآمد پیش بینی شده)، اختلاف قائل شده است. فریدمن می گوید که مصرف متناسب با درآمد قابل پیش بینی که او آن را درآمد دائمی می خواند، است. میزان مصرف نیز به نظر او به عوامل مختلف اقتصادی و جمعیتی بستگی دارد. با وجودی که عواملی غیر از درآمد نیز بر مصرف تأثیر می گذارند، تحلیل ما در این کتاب براساس تابع ساده مصرف انجام می گردد که در آن مصرف فقط تابع درآمد فرض شده است. اگر اثر سایر عوامل بر مصرف را در نظر بگیریم، نتیجه تغییر خواهد کرد ولی هسته مرکزی تحلیل کم و بیش به همان ترتیب باقی خواهد ماند.

خلاصه

اقتصاددانان کلاسیک معتقد بودند که مکانیسم نیروهای بازار به طور خودکار اشتغال کامل را به وجود می آورد. ولی تکرار نوسان های اقتصادی و خصوصاً رکود سال های 1930 خلاف این نظریه را به اثبات رساند. نظریه جدید تعیین درآمد به وسیله کینز پایه گذاری شد. این نظریه از تقاضا کل به صورت کلیدی برای شناسایی عملکرد سیستم اقتصادی استفاده می کند. برای کسب درآمد در سطحی بالاتر، باید تقاضای کل در سطح بالایی نگه داشته شود. کینز در نظریه خود به دو عامل مهم تشکیل دهنده تقاضای کل یعنی مصرف و سرمایه گذاری توجه کرده و سعی می کند پدیده هایی که این دو متغیر را تحت تأثیر قرار می دهند،‌ تحلیل نماید. به طوری که در فصول بعدی خواهیم دید او این متغیرها را با متغیرهای بخش پولی ارتباط داده و مدل کاملی را از اقتصاد نمایش می دهد.
مهم ترین عامل تعیین کننده مصرف در نظریه کینز، درآمد است. رابطه بین مصرف و درآمد از طریق تابع مصرف یا میل (متوسط و نهایی) به مصرف بیان می شود. نسبت بین مصرف کل به درآمد کل را میل متوسط به مصرف گویند. میل نهایی به مصرف نیز مفهوم مهم دیگری است که تغییرات مصرف را در قبال تغییرات جزئی درآمد نشان می دهد. وقتی درآمد افزایش پیدا کند، مصرف نیز افزایش می یابد ولی میزان افزایش آن کمتر از میزان افزایش درآمد است. بدین ترتیب میل نهایی به مصرف بین صفر و یک قرار دارد. غیر از درآمد کل، عوامل دیگری مثلاً دارایی نیز بر میزان مصرف تأثیر می گذارند.

پی نوشت ها :

1- البته حداقل مصرفی وجود دارد که ارتباطی به سطح درآمد ندارد. این میزان مصرف را مصرف مستقل گویند بدین ترتیب تابع مصرف به صورت در C=a+ f(Y) خواهد آمد که در آنa مساوی مصرف مستقل است.
2- Average Propensity to Consume – APC = مصرف ملی
3-Average Propensity to Save – APS = مصرف ملی
4- Marginal Propensity to Consume - MPC
5- Marginal Propensity to Save - MPS

منبع مقاله :
محتشم دولتشاهی طهماسب (1390) مبانی علم اقتصاد: اقصاد خرد، اقتصاد کلان تهران: چاپ سی و یکم، ویراست ششم (1390)



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.