حافظه شناسی

عقل و به تبع آن، حافظه یکی از نعمت های بسیار با اهمیت خدای متعال به انسان ها می باشد؛ زیرا اگر انسان دارای حافظه نبود، بدون تردید مشکلاتی در زندگی برایش اتفاق می افتاد و نمی توانست از زندگی بهره ای ببرد.
پنجشنبه، 1 اسفند 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
حافظه شناسی
حافظه شناسی

 

نویسنده: تقی ژاله فر




 

عقل و به تبع آن، حافظه یکی از نعمت های بسیار با اهمیت خدای متعال به انسان ها می باشد؛ زیرا اگر انسان دارای حافظه نبود، بدون تردید مشکلاتی در زندگی برایش اتفاق می افتاد و نمی توانست از زندگی بهره ای ببرد.
مولای بزرگوار، امام صادق(ع) خطاب به مفضل می فرمایند:
« آیا اندیشیده ای که اگر انسان از میان این ویژگیها فقط حافظه را کم داشت، حال و روزش چگونه بود؟
و اگر موضوعات سودمند و زیانبار و گرفته ها و داده ها و دیده ها و شنیده های خود را در حافظه اش نگه نمی داشت، چه اختلالاتی در کارها و زندگی و تجربیاتش به وجود می آمد؟
اگر راهی را بارها و بارها می پیمود، باز آن را گم می کرد، اگر همه عمرش را درس می خواند، دانشی را به خاطر نمی سپرد، به دینی اعتقاد نمی یافت و از تجربه ای بهره مند نمی شد و نمی توانست از گذشته ها کمترین عبرتی بگیرد، بطور کلی سزاوارتر بود که از انسان بودن، یکسره خارج شود.»(1)
بنابراین عقل یکی از عوامل بسیار مهم یادگیری انسان به شمارمی رود.
خداوند متعال در قرآن کریم، عقل را عامل فهم و استنباط کلام دیگران و تشخیص بهترین آنها و انتخاب درست آن مفاهیم بیان نموده است.
مولای بزرگوار، امام موسی بن جعفر(ع) خطاب به شاگرد با وفای خویش، هشام می فرماید:
« ای هشام، خداوند به اهل عقل در کتاب خود بشارت داده و فرموده است:
فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذِینَ هَدَیهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبَابِ (زمر، 18)
« مژده بده به کسانی که سخنان را می شنوند و از آنچه خوب و پسندیده است، پیروی می کنند. اینان کسانی هستند که خداوند آنها را هدایت فرموده و اینان صاحبان عقل و درایت می باشند.»(2)
این آیه شریفه، عقل انسان را عامل بسیار مهم فهم اندیشه های انسانها معرفی می فرماید. انسانها بر اساس فهم اندیشه های دیگران به انتخاب بهتر آنان اقدام می کنند و آنها را مورد پذیرش قرار می دهند، همه این عوامل بر اساس عقل انسان صورت می گیرد.
این آیه بطور تلویحی یادگیری های انسان را عامل عقل معرفی می فرماید، زیرا که به وسیله عقل، انسان می تواند به تعلیم و تعلم بپردازد و در راه دانشمند شدن به پیش برود.
مولای بزرگوار، امام صادق(ع) در تفسیر این آیه شریفه می فرمایند:
« او کسی است که حدیثی را بشنود سپس آن را چنانکه شنیده، بی کم و کاست بازگو نماید.»(3)
امام بزرگوار(ع) در تفسیر این آیه، اشاره به فردی می کند که سخنان ائمه معصومین(ع) را می شنوند و بدون اینکه کلمه ای به آن بیفزایند و یا کم بکنند، به دیگران انتقال می دهند که این عمل روش درست بیان حدیث می باشد.
نکته اساسی در این آیه و روایت این است که انسان بر اساس کدام عامل به شنیدن و حفظ و نگهداری و بیان آن به دیگران اقدام می کند؟
بطور مسلم بر اساس استدلال قرآن، عقل انسان این وظیفه مهم را بر عهده دارد و آنچه که انسان به فراگیری علم همّت می گمارد و آنها را حفظ می کند و به دیگران می آموزد، بر اساس عقل می باشد.
روایات متعددی وجود دارد که مرکز یادگیری را عقل انسان بیان می کند. این موضوع را در بحث عقل و قلب بیشتر مورد بررسی قرار خواهیم داد. در این جا تنها به ذکر یک روایت از مولای بزرگوار، امام صادق(ع) می پردازیم.
این روایت مرکز یادگیری را عقل انسان بیان می کند.
آن بزرگوار می فرمایند:
« ستون انسان عقل است و به وسیله عقل، انسان با هوش است، فهم دارد، حفظ می کند و دانشمند می گردد....»(4)
مولای بزرگوار(ع) دراین روایت، اساس فهم و درک و یادگیری و علم آموزی انسان را عقل او معرفی می فرمایند؛ زیرا که انسان به وسیله وجود چنین عاملی است که پس از فراگیری اطلاعات و یادگیری ها، به سوی دانشمند شدن گرایش پیدا می کند.
در زمینه اینکه یادگیری های انسان در عقل او صورت می پذیرد، کلام ارزنده ای از مولای بزرگوار، امیرالمؤمنین(ع) بیان گردیده است که این موضوع بسیار مهم را مورد تأیید قرار می دهد.
آن بزرگوار می فرمایند:
« عقل نگهدارنده تجربه ها است.»(5)
بنابراین عقل عامل یادگیری و حفظ آموخته های انسان می باشد؛ زیرا که انسان به وسیله عقل، مفاهیم مطالب را درک می کند و قدرت تفکر پیدا می کند و به سوی دانشمند شدن گام بر می دارد. بنابراین عقل یکی از عوامل بسیار مهم یادگیری انسان به شمار می رود.
مولای بزرگوار، امیرالمؤمنین(ع) در روایتی دیگر، عقل تجربی را در کلامی کوتاه و پر معنی بیان نموده و می فرمایند:
« عقل غریزه انسانی است که با علم آموزی و تجربه اندوزی افزایش می یابد.»(6)
در این روایت کوتاه و بسیار جالب، امام بزرگوار(ع) عقل را، هم اساس تعلیم و تربیت و هم، اساس تجربه اندوزی بیان فرموده اند؛ زیرا انسان با دارا بودن عقل می تواند تمام اندوخته ها و دانش بشری را در مدت کوتاهی بیاموزد و تجربیات افرادی را که در مدتهای طولانی در زمینه ای مهارت پیدا کرده اند، در مدت اندکی فرا بگیرد.
موجودات دیگر کره زمین به دلیل عدم این عامل، همانند انسان نمی توانند به سوی علم و دانش قدم بردارند و دانشمند گردند؛ زیرا که وجه تمایز بین انسان و سایر موجودات کره زمین، عقل است که به انسان شخصیت علمی می بخشد و او را سر آمد تمام موجودات روی زمین می گرداند.
روانشناسی غربی، مرکز یادگیری های انسان را مغز او معرفی نموده است.
از دیدگاه روایات اسلامی نیز، مرکز یادگیری انسان عقل او است که در مغز وی قرار دارد.
این موضوع را می توان در روایتی از مولای بزرگوار، امام صادق(ع) مورد بررسی قرار داد.
آن بزرگوار می فرمایند:
« جایگاه عقل مغز انسان است. آیا نمی بینید اگر مردی کم خرد باشد، به او می گویند چقدر سبک مغزی؟»(7)
این روایت به درستی ثابت می کند که مرکز عقل انسان در مغز او می باشد.
از دیدگاه زیست شناسی نیز مرکز یادگیری و عقل، مغز انسان معرفی شده است:
دانشمندان زیست شناسی بر اساس آزمایش متوجه شده اند که یک بخش دستگاه کناری به نام هیپوکامپ، نقش اختصاصی در حافظه به عهده دارد. ظاهراً در افرادی که دچار آسیب در این ناحیه می شوند توانایی اندوختن اطلاعات جدید در حافظه را از دست می دهند. این افراد می توانند مهارتها و اطلاعات فرا گرفته شده در زمانهای قبل از ایجاد ضایعه را بیاد آورند لیکن قادر به یاد آوری هیچ رویداد تازه نیستند.(8)

یافته های روانشناسان، بیانگر این حقیقت است که در اثر آسیب دیدگی هیپوکامپ، انسان نمی تواند اطلاعات جدید را به ذهن بسپارد، اما یادگیریهای قبلی وی آسیبی نمی بیند.

این آزمایش تجربی ثابت می کند که یادگیری های انسان که قبلاً صورت گرفته است در اثر حادثه مغزی از بین نمی روند و در قلب و نفس او باقی می مانند، اما به سبب آسیب دیدگی های هیپوکامپ، قدرت یادگیری از بین می رود، زیرا که اطلاعات و محرکات، دیگر از مغز به روح و قلب منتقل نمی شود.
محرکات حسی پس از عبور از اندام های حسی در مغز انسان به یادگیری تبدیل می شوند و پس از طی مراحل خاص یادگیری، در قلب ثابت می مانند و همین موضوع ثابت می کند که یادگیری های انسان در طول زمانها ثابت است. ثبات یادگیری انسان، حتّی تا زمان بعد از مرگ وی نیز ادامه دارد و با مرگ او، یادگیری های وی از بین نمی رود.
برای اثبات این موضوع که یادگیری های انسان در عقل وی صورت می گیرد، می توان با تکیه بر روایاتی که از ائمه معصومین(ع) به ما رسیده است، آن را مورد بررسی قرار داد. یکی از استدلال های بسیار مهمی که می توان ثابت کرد یادگیری های انسان در عقل وی انجام می پذیرد، وجود رؤیاهایی است که انسان درخواب مشاهده می کند؛ زیرا انسان وقتی حادثه یا واقعه ای را درخواب مشاهده کرد، پس از بیدار شدن آن را به اطرافیان خود نیز بازگو می کند. به عبارت دیگر حفظ و نگهداری اطلاعاتی که انسان در خواب به وسیله نفس یا روح عقل ادراک می کند، به وسیله ی این عامل نگهداری می شود. دلیل این موضوع آن است که وی پس از بیدار شدن آن را در حافظه خود به یاد دارد و به دیگران تعریف می کند.
برای بررسی بهتر این مسئله، شرح مناظره ای را که بین مولای بزگوار، امام صادق(ع) و یک طبیب هندی اتفاق افتاده است، مورد بررسی قرار می دهیم.
این مناظره دارای نکات بسیار عمیقی است و در تعیین موضوع یادگیری، ما را یاری می کند.
امام بزرگوار(ع) خطاب به طبیب هندی می فرمایند:
« آیا خواب دیده ای که مشغول خوردن و آشامیدنی به طوری که در قلبت احساس لذت بکنی؟»(9)
طبیب هندی: آری
امام (ع) خود را در خواب، درحال خنده و یا گریه و یا در حال گردش در شهرهایی که قبلاً آن را دیده ای، یا اصلاً ندیده ای، مشاهده کرده ای، به طوری که مشخصاتی را که از آن شهرها می دانی در خواب ببینی؟(10)
طبیب هندی: آری، بی اندازه!
امام (ع) آیا یکی از اقوام و خویشان مانند پدر یا مادر که مرده است در خواب دیده ای که مانند پیش از مرگ آنها را بشناسی؟(11)
طبیب هندی: آری، خیلی زیاد
امام (ع) درحال خواب به کمک کدام یک از حواس، قلب تو مرده ها را شناخته و با آنها سخن گفته و از غذای آنها خورده و در شب گردش کرده و خنده یا گریه نموده است؟(12)
طبیب هندی: نمی توانم بگویم با کدام حواس، این کارها در خواب از حواس ساخته نیست چون حواس در حال خواب مانند مرده ای می شوند، نه می شنوند، و نه می بینند. امام (ع)؛ پس از بیدار شدن آنچه در خواب دیده ای کاملاً به یاد داری، و بدون اینکه آنها را فراموش کرده باشی به دوستانت نقل می کنی؟(13)
طبیب هندی: آری همین طور است، بلکه گاهی می شود واقعه ای را پیش از وقوع در خواب ببینم و پیش از آن که شب شود آن واقعه درخارج اتفاق می افتد!
امام (ع)؛ کدام حس موجب می شود که آنچه را در خواب دیده ای در قلبت بماند تا پس از بیداری آن را بیان کنی؟(14)
طبیب هندی: دراین امر حس دخالتی ندارد.
امام (ع)؛ آیا اینک شایسته نیست که بدانی وقتی حواس تعطیل می شود( به خواب فرو می رود) عاملی که چیزها را در خواب مشاهده می کند و در خود حفظ و نگهداری می کند، قلب توست آن قلبی که خدای سبحان در آن ( روح) عقل قرار داده که به وسیله آن بربندگان اتمام حجّت می نماید.(15)
وقتی انسان به خواب می رود حواس پنجگانه ی او تعطیل می شود و رابطه ی او از طریق حواس پنجگانه از جهان خارج قطع می گردد، اما ارتباط او با جهان واقعی هنوز قطع نشده است.
انسان در خواب در ارتباط با جهانی است که آن را مشاهده می کند. به طور مسلم این ارتباط با هیچ کدام از حواس میّسر نیست، زیرا که خواب از قوانین دیگری به غیر از قانون حاکم بر ماده تبعیت می کند.
وقتی انسان می خوابد، نفس او به مشاهده و ادراک آنچه را که در خواب به وی عرضه می نماید، می پردازد. آنچه را که نفس در عالم خواب مشاهده و ادراک می کند توسط روح عقل، ضبط و نگهداری می شود.
بنابراین ادراک و نگهداری عوامل خواب با روح عقل می باشد و به همین خاطر است وقتی که فرد از خواب بیدار می شود آنچه را که در خواب مشاهده کرده است، به اطرافیان خود بازگو می کند.
این موضوع ثابت می کند ادراک و یادگیری توسط روح عقل یا نفس انسان انجام می پذیرد. باید توجه داشت که در عالمی بیداری نیز همین مراحل تکرار می شود.
تنها تفاوتی که مسئله خواب با عالم بیداری دارد آن است که در عالم بیداری اطلاعات توسط حواس پنجگانه به مغز می رسند و توسط روح عقل ادراک و ضبط و نگهداری می شوند، اما در عالم خواب، محرکات به وسیله ی عامل دیگری به فرد القا می شود.
نکته قابل توجه در این مناظره آن است که مولای بزرگوار(ع) مکان عقل را قلب انسان بیان می فرمایند در صورتی که در روایات قبلی، مکان عقل، مغز انسان معرفی شده بود!
برای تحلیل این موضوع باید توجه داشته باشیم که مغز انسان قابلیت و توانایی گیرنده ی محرکات محیط را دارا می باشد و پس از دریافت آنها، محرکات را به مغز و سپس به روح عقل و قلب منتقل می کند.
روح همانند خورشیدی است که می تواند پرتو تمام محرکات را به تمام نقاط بدن مخصوصاً به قلب ( معنوی) برساند. بنابراین پرتو تمام محرکات توسط روح به قلب و روح عقل نیز می رسد.
بررسی روایتی از پیامبر بزرگوار(ص) می تواند ما را در این زمینه یاری دهد.
مولای بزرگوار، امیرالمؤمنین (ع) فرمودند: از پیامبر بزرگوار(ص) در مورد خلقت عقل و اینکه عقل چگونه خلق شده است، سؤال گردید.
آن بزرگوار فرمودند:
« خدای عزوجل به تعداد خلائق آفریده شده فرشته ای آفرید و آنان که تا روز قیامت آفریده می شوند، در او سری و در هر سر، صورتی دارد و هر کدام از آن سرها، فردی از افراد انسان تعلق داشته و اسم آن شخص بر آن شخص بر آن سر نوشته است و بر هر یک از صورت ها حجابی است، تا آن شخص متولد نشده و اگر از جنس مردان است، به حد رجال، و اگر از جنس زنان است، به حد زنان نرسد، حجاب از صورت او کنار نمی رود. ولی پس از بلوغ و رسیدن کودک به حد رجال و زنان، البته حجاب کنار خواهد رفت. آنگاه در قلب او نوری واقع شده که به واسطه ی آن واجب و مستحب و زشت و زیبا و نیک و پست را درک می نماید.
و باید توجه داشت که مَثَل عقل در قلب، همانند چراغ است که در وسط خانه افروخته باشند. »(16)
در این روایت بسیار مهم، پیامبر بزرگوار(ص) ابتدا جایگاه عقل را مغز انسان بیان می فرمایند. اما بتدریج که انسان رشد می کند و به مراحل بلوغ و بعد از آن می رسد، پرتو عقلی که در سرانسان است در قلب او می تابد و به وسیله نوری که خداوند متعال در قلب انسان ایجاد می فرماید، انسان تمام ادراکات و محرکاتی را که توسط مغز دریافت کرده، در خود نگه می دارد.
بدین ترتیب می توان گفت که تشخیص خوبی ها و بدی ها و درک قوانین حاکم بر خلقت توسط روح عقل می باشد که جایگاهش در قلب است بطوری که حتی بعد از مرگ نیز آن اطلاعات از بین نمی روند.
روایت دیگری از پیامبر بزرگوار(ص) مؤید این مطلب است.
آن بزرگوار می فرمایند:
« عقل نوری است در قلب، که به وسیله آن بین حق و باطل تمیز داده می شود.»(17)
مغز انسان مرکز عقل، و قلب او مرکز تمام ادراکات وی می باشد و آنچه در مغز و ذهن وی وجود دارد، بر اساس ادراکاتی است که در قلب وی موجود می باشد؛ به عبارت دیگر تمام اطلاعات و یادگیری های انسان که در قلب و ضمیر فرد وجود دارند، بر اساس قوانینی، به ذهن و مغز او راه پیدا می کنند و انسان به وجود این اطلاعات آگاهی پیدا می کند.
بنابراین، گیرنده محرکات، حواس و مغز انسان است و تحلیل و فهم و درک آنان توسط روح عقل و قلب می باشد.
یکی از دلایلی که ثابت می کند یادگیری های انسان به وسیله ی قلب و عقل و روان او انجام می پذیرد، وجود آیات و روایات متعددی است که در قرآن و روایات اسلامی قابل مطالعه هستند که با بررسی بعضی از آنها، می توان درست بودن این موضوع را مورد تأیید قرار داد.
یکی از استدلال های مهمی که می توان به وسیله ی آن این موضوع را اثبات نمود، آیاتی از سوره ی مؤمنون می باشد.
خدای تعالی در این آیات می فرماید:
حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَ هُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ، لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحاً فِیمَا تَرَکْتُ کَلاَّ، إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا، وَ مِنْ وَرَائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ‌.
« زمانی که یکی از آنها، مرگش فرا رسد، گوید، پروردگارا مرا به دنیا برگردان تا شاید عمل شایسته ای انجام دهم در آنچه باز گذاردم.
حاشا! آن سخنی است که او گوینده اش می باشد و از ورای ( مرگ آنها) تا روزی که برانگیخته شوند عالم برزخ است. ( مؤمنون 100/ 99)
این آیات در مورد کسانی است که مرگشان فرا رسیده و عمل صالحی انجام نداده اند و پس از مشاهده ی عالمی که به آنجا وارد شده اند ( عالم برزخ) از خدای تعالی درخواست می کنند که ؛ خدایا اجازه بفرما بار دیگر ما به دنیا برگردیم و آن عمل صالحی که انجام نداده ایم، انجام دهیم.
استدلال ما بر این است که این افراد که رابطه روح و قلبشان با جسمشان قطع شده و حواس پنجگانه آنها قدرت گیرندگی محرکات را نداشته و در نتیجه پیام ها را به مغزشان نمی توانند برسانند. مغزشان از کار افتاده و دیگر ارتباطی با بدن آنها ندارد، با این همه دارای اطلاعاتی هستند که اکنون در ذهنشان وجود دارد.
این اطلاعات و ادراکات در کدامین عضو بدنشان ثبت شده است؛ زیرا که اعضای بدن آنان از هم پاشیده شده و مغز و اعصاب آنان دیگر کار نمی کند، پس این اطلاعات در کدامین سلول مغزی آنان متمرکز است؟
آیا غیر ازاین است که ادراکات در روان و قلب و روح عقل آنان متمرکز است و بر اساس همین آگاهی هاست که آنها آرزوی بازگشت دوباره به دنیا را دارند؟
برای فهم این آیات و دانستن اینکه این افراد چه کسانی هستند که در ورود به عالم برزخ آرزوی بازگشت به دنیا را دارند، به تفسیر آن از زبان پیامبر بزرگوار اسلام (ص) می پردازیم.
آن بزرگوار می فرمایند:
« ترک کننده نماز درخواست می کند که به دنیا برگردد. و این است سخن خدای متعال: زمانی که یکی از آنان را مرگش فرا رسد گوید؛ پروردگارا مرا ( به دنیا) برگردان تا شاید عمل شایسته ای انجام دهم در آنچه باز گذاردم.
نه چنین است! آن سخنی است که او گوینده اش می باشد و از ورای (مرگ آنها) تا روزی که بر انگیخته شوند عالم برزخ است. ( سوره مؤمنون آیه 100/ 99)
این روایت به خوبی بیان می دارد، کسانی که در زمان حیاتشان فریضه نماز را انجام نداده اند، زمانی که به عالم برزخ وارد می شوند، احساس ندامت سختی قلبشان را فرا می گیرد، به طوری که از خدای تعالی درخواست می کنند که آنها را بار دیگر به دنیا برگرداند تا فریضه نماز را که در دنیا انجام نداده بودند، به جا بیاورند.
نکته مهم آن است که آنها پس از مرگ و عدم کارکرد حواس پنج گانه و مغز، چگونه به یاد می آورند که نمازشان در دنیا را به جا نیاورده اند و چگونه بر اساس این آگاهی، احساس ندامت قلبشان را فرا می گیرد؟
این استدلال به خوبی ثابت می کند که یادگیری ها و ادراکات در روح عقل و قلب فرد بطور دائم وجود دارند و با عارضه ی مرگ، آن اطلاعات از بین نمی روند.
استدلال دوم دراین زمینه از قرآن کریم سوره نساء آیات 97 الی 99 می باشد.
خداوند متعال در این آیات می فرماید:
إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِکَةُ ظَالِمِی أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِیمَ کُنْتُمْ؟ قَالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ. قَالُوا اَلَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِیهَا فَأُولئِکَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَ سَاءَتْ مَصِیراً .
إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ وَ الْوِلْدَانِ لاَ یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَ لاَ یَهْتَدُونَ سَبِیلاً .
فَأُولئکَ عَسَى اللَّهُ أَنْ یَعْفُوَ عَنْهُمْ وَ کَانَ اللَّهُ عَفُوّاً غَفُوراً .
« کسانی که، فرشتگان روح آنها را می گیرند در حالی که آنان به خودشان ظلم کرده بودند به آنها گویند ( در روی زمین) در چه حالی بودید؟
گویند: ما مستضعیفن روی زمین بودیم.
فرشتگان گویند: مگر سرزمین خدا پهناور نبود که مهاجرت کنید؟
پس آنها ( عذری ندارند و) جایگاهشان دوزخ است و سرانجام بدی دارند.
مگر آن گروه از مردان و زنان و کودکان مستضعفی که نه چاره ای دارند و نه راهی ( برای نجات از آن محیط) می یابند.
آنها را ممکن است خداوند مورد عفو قرار دهد؛ زیرا خداوند عفو کننده و آمرزنده است.»
در این آیات، افرادی را که از نظر فکری و عملی آنچنان ضعیف هستند که قادر به شناسایی حق از باطل نمی شوند و یا اینکه با مشخص عقیده صحیح بر اثر ناتوانی جسمی و یا ضعف مالی و یا محدودیت هایی که محیط بر آنان تحمیل کرده، قادر به انجام وظایف خود به طور کامل نمی باشند و نمی توانند به جای دیگر مهاجرت کنند، آنها را مستضعف گویند. ( والله اعلم)
برای فهم درست این واژه و در نتیجه فهم درست این آیات لازم است کلمه مستضعفین را از زبان ائمه معصومین(ع) مورد بررسی قرار دهیم.
از مولای بزرگوار، امام موسی بن جعفر (ع) پرسیدند چه کسانی مستضعف هستند؟
آن بزرگوار فرمودند:
« مستضعف کسی است که حجت و دلیل به او نرسیده و به وجود اختلاف ( در مذهب) پی نبرده باشد. اما هنگامی که به این مطلب پر برد، دیگر مستضعف نیست.»(18)
روایت دیگری از مولای بزرگوار، امیرالمؤمنین(ع) بیان شده است که در توضیح بهتر این واژه ما را یاری می دهد.
آن بزرگوار می فرمایند:
« مستضعف کسی نیست که حجت بر او تمام شده و حق را شنیده و قلبش آن را درک کرده است.»(19)
کلام مولای بزرگوار (ع) بدین معنی می باشد که مستضعف کسی است که او در مکانی می زیسته که ندای حق به گوشش نرسیده و بدین جهت حجّت بر او تمام نشده و او همچنان در استضعاف فکری و عقیدتی باقی مانده است.
بنابراین در این آیات سخن از مستضعفینی است که به دلایلی نتوانسته اند به سوی حق راهی بیابند. البته آن گروه که امکان مهاجرت و تحقیق برایشان فراهم بوده است، هیچگونه عذری نزد خدایتعالی ندارند. مستضعفین واقعی کسانی هستند که امکان مهاجرت و رهایی از فقر فرهنگی برایشان امکان پذیر نبوده باشد. این گروه ممکن است مورد عفو و بخشش خدایتعالی قرار گیرند.
این افراد کسانی هستند که پس از انتقال به عالم برزخ مورد پرستش ملائک قرار می گیرند. این افراد باید اطلاعات کافی دراین زمینه در مقابل پرسش ملائک داشته باشند تا بتوانند پاسخگوی سؤالات آنان گردند.
سؤال این است که این آگاهی ها در کدامین عضو آنان ضبط و نگهداری شده است. با توجه به اینکه مغز و اعصاب و حواس آنها دیگر از کار افتاده است، آنان چگونه پاسخگوی سؤالات ملائک می باشند؟
آیا جز این است که جواب این سؤالات در قلب و عقل آنان ضبط و نگهداری می شود و آنان بر اساس همین اطلاعات، پاسخگوی سؤالات ملائک می باشند؟
بنابراین بر کسی پوشیده نمی ماند اطلاعاتی که در دنیا توسط روح انسان دریافت می گردد، توسط روح عقل و قلب او ضبط و نگهداری می شود و این یادگیری ها برای همیشه جاودانه است و با عارضه مرگ از بین نمی رود.
در روایات اسلامی در مورد وجود ادراکات و یادگیری ها در قلب و عقل انسان اطلاعات بسیاری زیادی وجود دارد که با بررسی آنها به این نکات پی می بریم.
روایاتی که از سوی ائمه معصومین(ع) در مورد عالم برزخ به دست ما رسیده است، همگی حاکی از آن است که ادراکات و یادگیری های انسان در قلب و روح او به طور دائم و همیشگی وجود دارند و با حادثه مرگ از بین نمی روند. وجود چنین روایاتی بسیار زیاد است که به بررسی یکی از این روایات می پردازیم:
مولای بزرگوار، امام صادق(ع) می فرمایند:
« روحها در شکل بدنهاست. در باغ بهشت ( عالم برزخ) ساکن هستند، همدیگر را می شناسند و از همدیگر می پرسند. هنگامی که یک روح به نزد ارواح آمد گویند؛ او را به حال خود واگذارید؛ زیرا از هراس بزرگی آمده است.
سپس از او سئوال می کنند: فلانی چه شد؟ فلانی چه شد؟
اگر به آنان بگوید؛ او زنده بود، به او امیدوار می شوند و اگر بگوید؛ مرده است گویند به هلاکت رسیده است ( به درک های جهنم فرو افتاده است؛ زیرا اگر با ایمان بود به نزد ما می آمد»)(20)
این روایت به خوبی ثابت می کند افرادی که پس از مرگ به عالم برزخ وارد شده اند، بطور کامل ادراکات یادگیری های دوران حیات خویش را دارا می باشند؛ زیرا در مقابل سؤالات پرسشگران، جوابگو می باشند این اطلاعات در زمان حیات که در قلب و عقل آنان ادراک گردیده، ایجاد شده است و اکنون پس از مرگ همچنان در قلب و عقل آنان باقی می ماند.

پی نوشت ها :

1. أَفَرَأَیتُ لَو نُقصَ الانسانُ مِن هذِهِ الخِلالِ الحِفظِ وَحدَهُ کَیفَ کانَت تَکُونُ حالُهُ؟ وکَم مِن خِلَلٍ کانَ یَدخُلُ عَلَیهِ فِی اُمُورِهِ و َمَعاشِهِ وَ تَجارِبِهِ إِذا لَم یَحفَظ ما لَهُ وَ عَلیهِ، وَ ما أَخَذَهُ وَ ما أَعطَی، وَ ما رَأِ وَ ما سَمِعَ ... ثُمّش کانَ لا یَهتَدی لِطَریقٍ لَو سَلَکَهُ ما لا یحصی، وَ لا یَحفَظُ عِلماً وَ لَو درَسَهُ عُمرَهُ وَ لا یَعتَقِدُ دیناً، وَ لا ینتَفِعُ بِتَجرِبَةٍ، وَ لا یَستَطیعُ أن یَعتَبِرَ شَیئاً عَلَی ما مَضی، بَل کانَ حقیقاً أن یَنسَلِخَ مِنَ الاِنسانیَّةِ أَصلاً ( میزان الحکمه، ج3، ص 1214).
2. اصول کافی، ج1، ص 14.
3. هُوَ الرَّجُلُ یَسمَعُ الحدیثُ فَیَحدِثُ بِهِ کَما سَمِعَهُ لا یَزیدُ فِیهِ و لا یَنقُص مِنه ( تفسیر نورالثقلین، ج4، ص 482).
4. دَعامَةُ الاِنسانِ العَقلُ وَ العَقلُ مِنُ الفِطنَةُ وَ الفَهمُ وَ الحِفظُ و العِلمُ... ( اصول کافی، ج1، ص 29).
5. وَالعَقلُ حِفظُ التَّجارِبِ ( الحدیث، ج2، ص 303).
6. العقلُ غَریزَةٌ تَزیدُ بِالعِلمِ وَ التَّجارِبِ ( همان، ج2، ص 303).
7. مَوضِعُ العَقلِ الدِّماغُ، اَلاتَرَی الرَّجُلَ اذا کانَ قَلیلَ العَقلِ قیلَ لَهُ: ما احَفَّ دَماغَکَ؟ ( اصول وافی، ج1، ص 14).
8. زمینه روانشناسی، ج1، ص 79.
9. فَهَل رَأَیتَ فِی المَنامِ أنَّکَ تَأکُلُ وَ تَشرَبُ حَتّی وَصَلت لَذَّةُ ذلِکَ اِلِی قَلبِکَ؟.
10. فَهِلَ رَأَیتَ انَّکَ تَضَحَکُ و تبکی وَ تَجولُ فی البُلدانِ الَّتی لَم تَرها و الَّتی قَد رأیتَها تَعلَمُ مَعالِمَ ما رایتَ مِنها؟.
11. هَل رأیتَ احداً مِن اَقارِبکَ مِن اخٍ اوابٍ اَو ذی رَحِمٍ قَدماتَ قبلَ ذَلِکَ حَتّی تَعلَمَهُ وَ تَعرِفُهُ کَمَعرِفَتِکَ اِیَّاهُ قَبلَ اَن یَموتَ؟.
12. فَاَخبِرنی ایُّ حَواسَّک اَدرَک هذِه الاشیاءَ فِی منامِکَ حَتّی دَلَّت قلبکَ عَلی مَعاینَةِ الموتی وَ کلامِهِم، وَ اَکلِ طَعامِهِم وَ الجوَلانِ فِی البُلدان، وَ الضَّحَکَ وَ البُکاءَ و غَیرَ ذلِکَ؟.
13. فَاخبِرنی حَیثُ استیقَظتَ اَلَستَ قَد ذَکَرتَ الّذی رَأَیتَ فِی منامِکَ تَحفَظُهُ وَ نَقُصُّهُ بَعدَ یَقظِکَ عَلی اِخوانِک لا تَنسی مِنهُ حَرفاً؟.
14. فَاخبِرنی ایُّ حَواسَّکَ قَرّرتَ عِلم ذلِکَ فِی قَلبِکَ حَتَّی ذَکَّرتَهُ بَعدَ ما استیقظتَ؟.
15. اَفَلَیسَ یَنبغی لَکَ ان تَعلَم حیثُ بَطَلَتِ الحَواسُ فی هذا انَّ الَّذی عاینَ تِلکَ الاشیاءَ وَ حَفَظَها فی منامِکَ قلبُکَ الَّذی جَعَل اللهُ فیهِ العَقلُ الّذی احتَجَّ بِهِ عَلی العِبادِ ( بحارالانوار، ج3، ص 168-167).
16. قال علیه السلام: خَلَقَهُ مَلَکٌ رُؤوسٍ بِعَدَدِ الخَلائِقِ مَن خُلِقَ وَ مَن یَخلُقُ اِلَی یَومِ القیامَةِ، وَلِکُلِّ وَجهٌ وَ لِکُلِّ آدمی رأسٌ مِن رُؤوسٍ العقلِ، وَآسمٌ ذلِک الانسانِ عَلَی وجهِ ذلِکَ الرَّاسِ مکتوبٌ وَ عَلَی کُلِّ وجهٍ سَترٌ مُلقی لا یُکشَفُ ذَلِکَ السَّترُ مِن ذلِکَ الوَجهِ حَتّی یُولَدُ هَذا المُولودُ وَ یبلُغَ حَدَّ الرِّجالِ اَو حدَّ النِّساءِ، فذا بَلَغ کشَفَ ذلکَ السَّترُ قَبَقَعُ فِی قلبِ هذا الانسانِ نورٌ فیفهُم الفَریضَةَ وَ السُّنَّةَ و الجیَّدَ و الرَّدیءَ، اَلا وَ مَثَل العَقلِ فی القَلبِ کَمَثَلِ السُّراجِ فِی وَسَطِ البَیتِ. ( بحارالانوار، ج1، ص 99).
17. العَقلُ نورٌ فِی القَلبِ، یُفَرِّقُ بِهِ بَینَ الحَقِّ وَ الباطِلِ ( حدیث تربیت، ج2، ص 109).
18. تارِکُ الصَّلوةِ یَسأَلُ الرَّجعَةَ إِلَی الدُّنیا. وَ ذَلِکَ قَولُ اللهِ تَعالَی « حَتَّی إِذا جاءَ احَدَهُمُ المَوتُ قالَ رَبِّ ارجعُونِ، لَعَلَی اَعمَلُ صالحاً فیما ترکتُ کَلّا، أنَّها کَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها، وَ مَن وَرائِهِم بَرزَخٌ إِلَی یَومِ یُبعَثُونَ» ( اصول وافی، ج2، ص 70).
19. الضّعیفٌ مَن لَم یُرفَع لَهُ حُجَّةٌ وَ لَم یَعرفُ الاختلافُ فذا عَرَفَ الاختِلافَ فَلَیسِ بِضَیفٍ ( تفسیرنمونه، ج4، ص 87).
20. وَلا یَقَعُ الاسمُ الاِستضعافِ عَلی بَلَغتُهُ الحُجَّةُ فَسَمعتَها اُذُنُهُ وَ دعاها قَلبَهُ ( همان، ج4، ص 87).
21. اِنَّ الارواحَ فِی صِفَةِ الاَجسادِ فی شَجَرَةٍ فِی الجَنَّةِ تَعارَفُ تَسائَلُ فَإِذا قَدِمتُ الرُّوحُ عَلَی الارواحِ، تَقولُ: دُعوها، فَانّها، قَد اَفلَتَ هَولٍ عظیم، ثُمَ یَسأَلُونَها: ما لا فَعَلَ فُلانٌ؟ وَ ما فَعَلَ فُلانٌ؟ فَان قالَت لَهُم: تَرَکتُهُ حیَّاً، اِرتَّجوهُ، وَاِن قالَت لَهُم: قَد هَلَکَ، قالوا: قَد هَوی هوی ( اصول کافی، ج1، ص 277).

منبع مقاله :
ژاله فر، تقی، (1386)، روانشناسی از دیدگاه مکتب اسلام، زنجان: نیکان کتاب، چاپ دوم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.