قلب شناسی ( درون نگری)

شناخت قلب یکی از پیچیده ترین مسائلی است که دانشمندان با تمام توان علمی خود هنوز نتوانسته اند ماهیت و چگونگی آن را کشف کنند و به شناخت آن موفق شوند و نمی توان کتابی را سراغ داشت که در مورد قلب اطلاعاتی در اختیار
پنجشنبه، 1 اسفند 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
قلب شناسی ( درون نگری)
 قلب شناسی ( درون نگری)

 

نویسنده: تقی ژاله فر




 

شناخت قلب یکی از پیچیده ترین مسائلی است که دانشمندان با تمام توان علمی خود هنوز نتوانسته اند ماهیت و چگونگی آن را کشف کنند و به شناخت آن موفق شوند و نمی توان کتابی را سراغ داشت که در مورد قلب اطلاعاتی در اختیار انسان قرار دهد.
در این میان تنها شاعران از دل و قلب سخن ها سخن گفته اند و آثارشان لبریز از توصیف دل است بی آنکه از راز علمی آن آگاهی داشته باشند.
خوشبختانه تنها منبعی که می توان ما را در رسیدن به این هدف بزرگ راهنمایی و یاری نماید، وجود آیات قرآن کریم و روایاتی است که از سوی ائمه معصومین(ع) به دست ما رسیده است.
بدین لحاظ روایات اسلامی همانند گنجینه هایی هستند که در اختیار ما قرار گرفته اند و تنها کافی است که ما این گنجینه ها را به درستی مورد شناسایی قرار دهیم و مطالب علمی را از آنها استخراج کنیم.
امید است با تأکید برآیات قرآن کریم و مطالعه و بررسی در روایات ارائه شده و با توجه به بضاعت علمی خود بتوانیم در شناخت قلب، گامی برداشته باشیم.
در مورد شناخت قلب روایت بسیار جالبی از پیامبر بزرگوار(ص) بیان گردیده است که می تواند آغاز گر مناسبی در زمینه شناخت قلب باشد.
پیامبر بزرگوار اسلام (ص) می فرمایند:
« در بدن انسان مضغه ای است که وقتی به صلاح گراید تمام بدن به صلاح آید و وقتی فاسد شود، همه بدن فاسد شود و آن قلب است.»(1)
در این روایت، پیامبر بزرگوار (ص) قلب را به عنوان مضغه بیان فرموده اند که اگر سالم باشد، می تواند انسان را اصلاح کند و اگر فاسد باشد همه بدن از فساد آن تباه می گردد.
دومین روایتی که ما را در شناخت قلب یاری می دهد، روایتی از مولای بزرگوار، امام صادق(ع) می باشد که می تواند راهنمای دیگری برای شناخت قلب باشد.
آن بزرگوار می فرمایند:
« ای فرزند آدم، اگر قلب ترا پرنده ای بخورد، سرش نکند و اگر بر چشمت سوراخ سوزنی نهند، آن را بپوشاند. تو می خواهی با این دو، ملکوت آسمانی ها و زمین را بشناسی اگر راست می گویی این خورشید را که مخلوقی ازمخلوقات است چشمت را بدوز.
اگر توانستی، چنان است که تو گویی!»(2)
در این دو روایت هر دو عامل مادی و معنوی قلب با هم مورد مطالعه قرار گرفته است. باید دانست که قلب تنها عامل مادی نیست؛ بلکه عامل اصلی قلب، معنوی بودن آن است و به وسیله عامل معنوی قلب است که انسان توانایی پیدا می کند که ملکوت آسمانها و زمین را مورد مشاهده قرار دهد.
روایتی ارزنده از مولای بزرگوار، امام صادق(ع) در شناساندن موقعیت معنوی قلب، ما را یاری می دهد.
آن بزرگوار می فرمایند:
« براستی که قبل میان سینه و گلوگاه لرزان است تا به ایمان بسته شود و چون به ایمان بسته شد، آرام و قرار گیرد.
این است که کلام خدای عز و جل که می فرماید:
وَ مَنْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ ( تغابن، آیه 11)
« هر کس به خدا ایمان آورد، قلبش هدایت یابد.»(3)
در این روایت، قلب دارای مکان خاصی نمی باشد، بین گلوگاه و سینه در نوسان است تا به ایمان بسته شود. اما همین که به حق گرایش پیدا کرد، در درون سینه آرام و قرار می گیرد.
این روایت بیان می دارد که قلب، آن قلبی نیست که در زیر شش قرار دارد و خون را به تمام اندامهای بدن منتقل می کند، اگر چه با آن قلب در رابطه می باشد.
روایت زیبای دیگری، رابطه بین قلب معنوی و قلب مادی را به خوبی مورد بررسی قرار می دهد.
مولای بزرگوار، امام صادق(ع) می فرمایند:
« و خدایتعالی قلب را چون میوه درخت صنوبر آفرید، زیرا وارونه است. سرش را باریک کرده تا در ریه در آید و از طپش آن ریه خنک شود، مبادا مغز از حرارت خود بسوزد.
ریه را دو قطعه آفرید تا قلب در درون آن درآید و از حرکت آن خنک شود.»(4)
در این روایت، قلب مادی به عنوان جایگاهی برای قلب معنوی مورد مطالعه قرار گرفته است و علت خنک شدن شش، طپش قلب مادی معرفی شده است؛ زیرا که قلب با طپش های خود موجب می شود که ریه متحرک شود و دراثر تنفس خنک شود و بر اثر خنک شدن ریه، فؤاد ( بخشی از قلب معنوی) خنک می شود تا مغز از حرارت خود نمی سوزد.
چنان که گفته شد، قلب یکی از پیچیده ترین عضو انسان است که مطالعه اش بدون در نظر گرفتن آیات و روایات اسلامی امکان پذیر نمی باشد.
اما باید توجه داشت که قلب، با تمام پیچیدگی هایش تا حدودی قابل مطالعه و قابل تجزیه به عوامل دیگر می باشد.
بنابراین برای سهولت مطالعه قلب، لازم است آن را تجزیه نموده و هر کدام را به طور جداگانه مورد بررسی قرار دهیم. این روش بهترین وسیله ای است که می تواند ما را با شناخت قلب آشنا سازد.
برای مطالعه عوامل قلب، روایتی ارزنده از مولای بزرگوار، امیرالمؤمنین(ع) می تواند راهنمای ما در این زمینه باشد.
آن بزرگوار می فرمایند:
« قلبها دارای چهار عامل هستند:
صدر، قلب، فؤاد و لّبّ
صدر، جایگاه اسلام است ( چنانکه خدای تعالی فرماید)
أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلاَمِ.
« آیا کسی را که خداوند سینه اش را به اسلام گشاده داشته است...»( زمر،22)
قلب، جایگاه ایمان است( چنانکه خدای تعالی فرماید)
أُولئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ .
« آنان کسانی هستند که ( خداوند) ایمان را در قلبهایشان نگاشته است.» ( مجادله، 22)
فؤاد، که جایگاه معرفت و شناخت می باشد( چنانکه خدای تعالی می فرماید)
مَا کَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى‌
« فؤاد در آنچه دیده بود، دروغ نگفت.» (نجم،11)
لَبّ، که جایگاه ذکر و یاد خداست ( چنانکه خدایتعالی فرماید)
وَ لِیَذَّکَّرَ أُولُوا الْأَلْبَابِ‌
« و تا صاحبان لُبّ ( عقل) متذکر گردند.» (ابراهیم،52).(5)
مولای بزرگوار(ع) در این کلام ارزشمند، چهار عامل مهم قلب را بر اساس آیات قرآن کریم تبیین نموده اند.
باید توجه داشت که علاوه بر چهار عامل فوق، عامل دیگری را نیز در قلب می توان مورد مطالعه قرار داد و آن ضمیر قلب است.
مطالعه علمی عوامل فوق بر اساس آیات نورانی قرآن کریم و آیات معتبر اسلامی، می تواند ما را به طور کامل در شناخت قلب یاری نماید.
بنابراین لازم است که هر کدام از آن ها را به طور جداگانه مورد بررسی قرار دهیم.

صدر

اولین عاملی که می تواند در شناخت قلب یاری گر ما باشد، مطالعه صدر است.
صدر در ادبیات فارسی، به مفهوم « سینه» ترجمه شده است، اما تصور می رود که مفهوم صدر فراتر از مفهوم سینه در زبان فارسی باشد.
بررسی آیه ای که در معرفی صدر ارائه گردیده، می تواند ما را در شناخت این عامل یاری دهد.
این اصطلاح در قرآن کریم بسیار بکار برده شده است. خدای کریم در سوره « شرح» خطاب به پیامبر بزرگوار(ص) می فرماید:
اَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ‌.
« آیا سینه ات را برایت گشاده نداشتیم؟»
روایاتی که در زمینه صدر بیان گردیده است، آن را جایگاه اسلام معرفی نموده است.
از بررسی این روایات می توان دریافت که صدر، جایگاه اسلام است و اگر خداوند خبر بنده ای را بخواهد، سینه اش را برای اسلام گشاده می گرداند.
مولای بزرگوار، امام باقر(ع) می فرمایند:
« براستی که قلب از جایگاه خود تا حنجره در گردش است تا به حق برسد و آنگاه که به حق رسید، آرام گیرد.
آنگاه امام (ع) انگشتان خود را جمع کرده و این آیه را خواندند:
فَمَنْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلاَمِ وَ مَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقاً حَرَجاً
( انعام، 125)
« هر کس که خداوند هدایتش را بخواهد سینه اش را به پذیرش اسلام می گشاید و هر کس را که بخواهد، بیراه واگذارد.»(6)
این روایت بسیار ارزنده، عامل مهم قلب، یعنی صدر را، جایگاه اسلام بیان می دارد و آن زمانی است که انسان بر اساس مطالعه پژوهش، به حقیقت رسیده باشد و سینه اش با دیدگاهی بسیار وسیع، پذیرای اسلام گردد زمانی که فرد به این مرحله از آگاهی رسید، خداوند متعال سینه اش را برای پذیرش اسلام گشاده می گرداند و او می تواند حقیقت اسلام را بپذیرد.
بنابراین می توان دریافت که صدر، بخشی از قلب معنوی انسان می باشد که می تواند مکان دیدگاه های انسان محسوب گردد.
کسانی که دارای دیدگاهی وسیع بدارند و سخنان مخالفین خود را به آسانی مورد پذیرش قرار می دهند، در حقیقت دارای سعه صدر می باشند که اینگونه در مقابل مخالفان خود عمل می کنند.
افرادی که دارای دیدگاه کفر و شرک دارند، دارای دیدگاهی ضعیف تر می باشند؛ زیرا نمی توانند به آسانی حقیقت را مورد پذیرش قرار دهند.
بنابراین به طور کلی می توان دریافت که صدر جایگاه دیدگاه انسان می باشد، چه دیدگاه مثبت و چه دیدگاه منفی، زیرا بر اساس دیدگاه است که فرد می تواند حقیقتی را بپذیرد و یا رد کند.

قلب

دومین عامل قابل مطالعه قلب، خود قلب می باشد که جایگاه ایمان می باشد.
ایمان زمانی می تواند در قلب جایگزین گردد که فرد بر اساس تکامل ایمان، خود را به این مرحله رسانده باشد. در چنین مرحله ای، خداوند متعال، قلب او را لبریز از ایمان می سازد. اگر خداوند متعال نسبت به بنده ای اراده خیر فرماید، بر اساس اعمال صالح و شایسته اش، قلب او را منور به نور ایمان می گرداند.
بنابراین می توان گفت که در ایجاد روح ایمان در قلب، عمل خود انسان تعیین کننده می باشد و خداوند متعال بر اساس اعمال صالح انسانها، موهبت عظیم ایمان را در قلب آنان مستقر می گرداند.
کلام مولای بزرگوار امیرالمؤمنین (ع) می تواند بیانگر ایجاد روح ایمان در قلب بندگان مؤمن باشد.
آن بزرگوار می فرمایند:
« ایمان در قلب، روشنایی کوچکی است که در اثر اعمال صالح بنده رشد می کند و بزرگ می شود و سرانجام تمام قلب را فرا می گیرد».
کسی که با مطالعه و تحقیق و عمل به آنها تصمیم بگیرد، راه حق را بپیماید، خدایتعالی در مقابل این انگیزه بنده اش، او را در راه مستقیم قرار می دهد و بدین لحاظ روز به روز ایمان در قلب او به تکامل می گراید.

فؤاد

یکی دیگر از عوامل بسیار مهم در مطالعه قلب، فؤاد می باشد. فؤاد، جایگاه معرفت و شناخت خدای تعالی است.
فؤاد از دیدگاه عرفان، دارای مقام با ارزشی است؛ زیرا که اگر خداوند متعال به بنده ای خیری عطا فرماید، چشم دل او ( فؤاد) را باز می کند و او بدین وسیله حقایق هستی و خدای تعالی را مشاهده می کند!
روایتی از مولای بزرگوار، امیرالمؤمنین (ع) بیانگر این حقیقت شورانگیز می باشد.
از آن بزرگوار پرسیدند، آیا رسول خدا (ص) پروردگار خود را می دید؟ فرمودند:
« آری با قلب خود. مگر کلام خدای عزو جل را نشنیده ای که می فرماید:
« مَا کَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى»
« دل در آنچه دیده بود، دروغ نگفت.»‌ (نجم12)
( از این آیه به خوبی بر می آید) که آن جناب پروردگار خود را می دیده است و لیکن نه با چشم سر، بلکه با چشم قلب ( فؤاد)(7)»
این روایت به خوبی ثابت می کند که پیامبر بزرگوار(ص) همواره بر اثر ایمان برتر خود خدایتعالی را با چشم قلب(فواد) مشاده می کرده است و این بر اساس باز شدن چشم قلب ( فؤاد) می باشد که اگر هر فردی بتواند خود را به مراحل والای تکامل برساند، چنین لطفی به او عطا می گردد.(8)
بدین مناسبت، بررسی فؤاد یکی از مهمترین موضوع مطالعه قلب می باشد.
علاوه بر این، فؤاد نقش تعیین کننده ای در زندگی انسان دارد و اگر خطری متوجه او گردد، زندگی انسان به خطر می افتد.
روایتی از مولای بزرگوار، امام صادق(ع) در تبیین فؤاد، اطلاعات بسیار جالبی در اختیار ما قرار می دهد.
آن بزرگوار می فرمایند:
« ای مفضل اینک ( فؤاد) را برایت شرح دهم:
بدان که در برابر روزنه های شش، روزنه هایی نیز در فؤاد است تا فؤاد را حرارت نگیر تا جایی که اگر این روزنه ها ناهماهنگ گردند و ترتیب و تقابل را از دست بدهند نسیم و نَفَس به ( فؤاد) نمی رسد و انسان هلاک می گردد.»(9)
از بررسی این روایت می توان دریافت که که مرکز فؤاد، شش می باشد و اگر خطری متوجه فؤاد گردد، هلاکت انسان حتمی است.
از نظر علمی می توان این موضوع را چنین تبیین نمود.
زمانی که قلب در حال طپش است، شش به وسیله طپش قلب به حرکت در می آید و تنفس را ایجاد می کند و وقتی شش تنفس کرد، اکسیژن به وسیله گردش خون به مغز می رسد و آثار آن در فؤاد که در درون شش قرار دارد، آشکار می گردد؛ زیرا که بین تنفس شش و فؤاد و مغز رابطه بسیار نزدیکی وجود دارد و نتیجه این تعامل، خنک شدن فؤاد است؛ زیرا که خنک شدن فؤاد موجب می شود که مغز را حرارت نگیرد و از حرارت خود نسوزد.
اگر یک لحظه تصور شود که این ارتباط درنقطه ای مختل شده است، مغز را حرارت می گیرد و مرگ انسان حتمی می شود.
در روایت دیگری از مولای بزرگوار، امام صادق(ع) این موضوع بسیار واضح و روشن بیان گردیده است.
آن بزرگوار در این روایت می فرمایند:
« چه کسی ریه را وسیله خنکی فؤاد قرار داد تا با کار همیشگی و پیوسته اش حرارتی در فؤاد ایجاد نشود و به هلاکت او نینجامد؟»(10)
در این روایت، بطور واضح و روشن، رابطه بین ریه و فؤاد و مغز مورد مطالعه قرار گرفته است.
زمانی که شش با حرکت هایی که دارد و تنفس می کند، اکسیژنِ وارد شده به شش، فؤاد را نشاط می بخشد و فؤاد که در شش قرار دارد از حرارت خود نمی سوزد؛ زیرا اگر فؤاد را حرارت بگیرد مغز را نیز حرارت فرا خواهد گرفت و انسان به هلاکت خواهد رسید.
وجود فؤاد در شش را با یک آزمایش ساده می توان فهمید.
زمانی که در هوای آزاد و محیطی دل انگیز کوهستان، هوای سالم وارد ششهای خود می کنیم، در این لحظه، اکسیژن پاکیزه وارد شش شده و سپس وارد جریان خون می گردد. خون اکسیژن دار به مغز می رسد و همین عامل موجب می شود که ما در قلب خود (فؤاد) احساس شادابی کنیم.
این فرایند، وجود فؤاد در شش و بطور کلی قلب را مورد تأیید قرار می دهد.
آنچه احساس شادابی می کند، فؤاد است که بخشی از قلب ما است.
بنابراین با توجه به روایات ارائه شده می توان نتیجه گرفت که بین فؤاد و دستگاه عصبی مرکزی ( مغز) رابطه تنگاتنگی وجود دارد. این رابطه ناگسستنی است و اگر خللی در این رابطه وجود داشته باشد، مرگ بر انسان مستولی خواهد شد.

لبّ (روح عقل)

یکی از مهمترین عامل قلب، که مرکز یادگیری انسان محسوب می گردد، لبّ یا روح عقل است.
روانشناسی اسلامی از دیرباز، موضوع یادگیری را به طور بنیادی مورد تحلیل قرار داده است.
از دیدگاه روانشناسی اسلامی، هر نوع محرکی ابتدا به وسیله ی حواس پنجگانه به مغز منتقل شده و احساس را به وجود می آورد سپس آن محرک به وسیله ی روان به ادراک در می آید و پس از ادراک، به وسیله ی روح عقل آموخته شده و نگهداری می شود.
روح عقل عامل یادگیری و حفظ آموخته های انسان می باشد؛ زیرا که انسان به وسیله آن، مفاهیم مطالب را درک می کند و قدرت تفکر پیدا می کند و به سوی دانشمند شدن گام بر می دارد.
بنابراین روح عقل یکی از عوامل بسیار مهم یادگیری انسان به شمار می رود.
خداوند متعال در قرآن کریم، عقل را عامل فهم و استنباط کلام دیگران و تشخیص بهترین آنها و انتخاب درست آن مفاهیم بیان نموده است.
مولای بزرگوار، امام موسی بن جعفر(ع) خطاب به شاگرد با وفای خویش، هشام، می فرمایند:
« ای هشام، خداوند به اهل عقل در کتاب خود بشارت داده و فرموده است.
فَبَشِّرْعِبَادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبَابِ‌ ( زمر، 18)
« مژده بده به کسانی که سخنان را می شنوند و از آنچه خوب و پسندیده است، پیروی می کنند.
اینان کسانی هستند که خداوند آن ها را هدایت فرموده و اینان صاحبان عقل و درایت می باشند.»(11)
این آیه شریفه، عقل را عامل بسیار مهم فهم اندیشه های انسانها معرفی می فرماید. انسانها بر اساس فهم اندیشه های دیگران به انتخاب بهتر آنان اقدام می کنند و آنها را مورد پذیرش قرار می دهند، همه این عوامل بر اساس روح عقل انسان صورت می گیرد.
این آیه به طور تلویحی یادگیری های انسان را عامل عقل معرفی می فرماید، زیرا که به وسیله عقل، انسان می تواند به تعلیم و تعلم بپردازد و در راه دانشمند شدن گام بردارد.
بنابراین با توجه به روایات ارائه شده می توان نتیجه گرفت که بین قلب ( مادی) و شش و فؤاد و قلب معنوی با دستگاه عصبی مرکزی (مغز) رابطه تنگاتنگی وجود دارد.
از طریق دیگر نیز می توان رابطه بین قلب ( معنوی) و مغز را مورد مطالعه قرار داد.
می دانیم که محرکات همواره حواس پنجگانه و سپس بخش های مختلف دستگاه عصبی مرکزی را تحریک می کنند که این عمل را « احساس» نامیدیم. هر احساسی در برخورد با روان به ادراک منجر می شود، سپس تمام ادراکات در عقل و قلب ضبط و نگهداری می شوند و برای همیشه در آن ماندگار می گردند.
این رابطه با ذکر روایتی از مولای بزرگوار، امام صادق(ع) مورد بررسی قرار می دهیم:
آن بزرگوار می فرمایند:
« همانان جایگاه قلب در بدن انسان، همانند جایگاه امام واجب الاطاعه در بین مردم است.
نمی بینی که تمام اعضای بدن، عاملان قلب و مترجم و ادا کننده عمل، از طرف او هستند؟
دو گوش و دو چشم و بینی و دهان و دو دست و پا و عضو شهوت، همه کارگزاران قلب هستند. هنگامی که قلب اراده دیدن کند، انسان دو چشمش را برای دیدن باز می کند و هر گاه قلب اراده شنیدن کند، گوش برای شنیدن باز می شود و می شنود و وقتی انسان بخواهد ببوید با بینی می بوید و آن بو را به قلب می رساند. و زمانی که بخواهد حرف بزند، با زبان می گوید و وقتی انگیزه شهوت باشد، قلب، عضو شهوت را وادار به فعالیت می کند.
این اعضا و جوارح هستند که به تحرک قلب به فعالیت درآمده و هر چه او بخواهد، برایش انجام می دهند....»(12)
در این روایت بسیار ارزنده، امام بزرگوار(ع) رابطه بین اندام های حسی و دستگاه عصبی مرکزی و سپس روان و عقل و در نهایت قلب را تشریح می فرمایند.
وقتی محرکات بینایی، شنوایی، لامسه، چشایی و بویایی به مغز می رسند ( احساس)، به وسیله روان چگونگی آن تفسیر می شود.( ادراک).
بلافاصله این ادراکات در عقل ضبط و نگهداری شده و در قلب جایگزین می گردند بر اساس اطلاعاتی که در قلب ایجاد می گردد، واکنش معینی در مقابل این محرکات صادر می گردد.
لازم است برای روشن شدن رابطه بین محرکات و مغز و قلب مثال هایی ارائه گردد.
1- زمانی که در فصل تابستان هوا بسیار گرم است، وزیدن باد خنک و یا به کار بردن وسایل خنک کننده، پوست بدن ما را تحریک می کند، این محرکات به وسیله لامسه به مغز منتقل شده و احساس را به وجود می آورند و سپس توس روان ادراک شده و پس از تطابق محرکات جدید با یادگیری های قبلی درعقل، به قلب منتقل می گردند.
در این لحظه انسان در قلب خود احساس شادی و لذت می کند و به همین جهت قلب فرمان می دهد که همواره این محرک را مورد استفاده قرار دهیم.
2- وقتی رنگ گلی خوشرنگ ما را به سوی خود جلب می کند، این محرک به وسیله بینایی به مغز و سپس به روان منتقل شده و سرانجام به قلب می رسد و ما از مشاهده آن گل، احساس شادی و مسرت می کنیم و قلب فرمان می دهد که به آن نزدیک شویم و آن را ببوئیم.
3- صدای پرندگان خوش الحان در باغ، حس شنوایی ما را تحریک می کنند، این محرکات ابتدا به مغز و سپس به روان منتقل شده و سرانجام به قلب می رسند و باعث سرور و خوشحالی ما می گردند. بهمین جهت دستور می دهد که همواره به آن صدا گوش فرا دهیم.
4- رایحه دل انگیزی را در فضای باغ استشمام می کنیم، این محرکات به وسیله حس بویایی مغز و روان ما را متأثر نموده و سرانجام به قلب منتقل می گردد و ما از بوئیدن آن در قلب خود لذت زیادی احساس می کنیم. قلب به ما دستور می دهد که آن عطر را به طور دائم ببوییم و از آن لذت ببریم.
5- بوی غذای مطبوعی ما را به طرف خود جلب می کند. پس از خوردن لقمه ای از آن، حس چشایی ما، آن را به مغز و سپس به روان منتقل می کند و سرانجام در قلب خود از خوردن آن غذا احساس لذت می کنیم و قلب دستور می دهد که با خوردن آن غذا مداومت داشته باشیم.
مثالهایی که ارائه شد، تنها در زمینه محرکات مثبت و مطبوع بودند. ممکن است محرکاتی باشند که قابل قبول قلب نباشند دراین صورت قلب، ما را از عمل کردن به آن جلوگیری می نماید.
بنابراین تمام اعضای بدن در کنترل شدید قلب ( معنوی) قرار دارد و اگر لحظه ای قلب کار خود را به درستی انجام ندهد، کار ارگانیسم مختل خواهد گردید.
با توجه به روایات ارائه شده می توان دریافت که فرمانده واقعی بدن، قلب انسان است و مغز عاملی است که در اختیار قلب معنوی او قرار دارد. این موضوع هنوز از طریق دانشمندان مورد تأیید واقع نشده است، به دلیل آنکه مطالعه قلب معنوی بسیار مشکل و شاید غیر ممکن باشد. شاید انسان در آینده دراثر تکامل تکنولوژی، ابزاری بسازد که با آن بتواند محرکاتی را که در قلب ایجاد می شود، کنترل نماید.
از دیدگاه روایات و قرآن، قلب (معنوی) فرمانده واقعی بدن محسوب می شود.
مولای بزرگوار، امام صادق(ع) در این زمینه می فرمایند:
« ...یکی از اعضای بدن، قلب انسان است که وسیله تعقل و درک و فهم انسان است و نیز فرمانده بدن است که اعضای دیگر انسان بدون رأی و فرمان او در کاری ورود و خروج نمی نمایند...»(13)
از دیدگاه روایات اسلامی، قلب انسان فرمانده کل بدن می باشد و هیچ عضوی از اعضای بدن، بدون اجازه او نمی تواند عملی را انجام دهد.
اگر قلب اراده دیدن نکند، چشم نمی تواند صحنه های مطلوب را مشاهده کند. اگر قلب اراده شنیدن نکند، گوش نمی تواند به سوی صدا تحریک شود و سخنان گوینده را بشنود.
به ظاهر، چنین اعمالی از سوی قلب معنوی بسیار بعید و غیر قابل باور به نظر می رسد. این تفکر بدان جهت است که ما از واقعیت قلب معنوی آگاهی کافی نداریم و لذا این حقیقت را نمی توانیم به آسانی بپذیریم.
ما در بحث های آینده خواهیم دید که حتّی اراده انسان در قلب واقع شده است و قلب مکان اراده انسان می باشد و فرماندهی بدن نیز به وسیله او خواهد بود.
برای روشن شدن عمل قلب و فرمانده بودن او نسبت به بدن، روایت بسیار جالبی از مولای بزرگوار، امام رضا (ع) بیان گردیده است که پاسخ گوی بسیاری از سؤالات در این زمینه می تواند باشد.
آن بزرگوار می فرمایند:
« جسم انسانها همانند کشوری است که حاکم آن قلب است. کارگزاران او رگها و سایر اعضای بدن و مغز می باشد. خانه این حاکم، قلب است و پیکر انسان به منزله ی زمین تحت حکومت او است. مددکاران او، دستها و پاها، لب ها و گوشها و زبان می باشد. خزانه او معده و شکم است و سراپرده او سینه می باشد.
دستها معاونان و یاری رسانان او هستند که آنچه را بخواهد، نزدیک می کنند یا دور می کنند و به آنچه حاکم اشاره کند، عمل می نمایند.
پاها مرکب حاکم هستد که هر کجا بخواهد او را منتقل می کنند.
چشم ها حاکم را به آنچه از نظرش پنهان است، راهنمایی می کنند زیرا حاکم در اندرون سراپرده ( سینه) است و چیزی و کسی بدون اجازه او در سراپرده اش راه نمی یابد.
چشم ها( همانند) دو چراغ روشن برای حاکم می باشند.
گوشها به منزله حصار مملکت او هستند و همانند پاسداران در مرز کشورند. چیزی و کسی را بدون موافقت او در سرزمین او وارد نمی کنند چون توانایی آن را ندارند که بدون اشاره او کاری انجام دهند. زمانی که حاکم فرمان احضاری چیزی را صادر کرد، خود به حال سکوت و انتظار به سر می برد تا به وسیله گوشها بشنود پس آنچه را شنید جواب می گوید.»(14)
از بیان شیوای مولای بزرگوار(ع) اینگونه استنباط می شود که تمام اعضای بدن از حمله مغز انسان تحت حکومت و سیطره قلب قرار دارند و این مطلب، اهمیت قلب را به خوبی آشکار می کنند.
با توجه به روایاتی که مورد بررسی قرار گرفت، می توان نتیجه گرفت که قلب مرکز تعقل و یادگیری و فرمانده بدن است که هیچ عضوی بدون اجازه او نمی توانند کاری را انجام دهند.
و در حقیقت هر عملی که ما انجام می دهیم به اراده قلب ماست که انجام می دهیم و اگر تمایل قلبی برای انجام دادن آن نباشد، انجام آن غیر ممکن است.
بطور مثال، زمانی که تشنه می شویم به اراده قلب به سوی خوردن آب تمایل پیدا می کنیم و زمانی که گرسنه می شویم به اراده قلب به سوی غذا حرکت می کنیم و زمانی که قصد انجام کاری را داشته باشیم، به اراده قلب به انجام آن مبادرت می کنیم.
و نیز چنانچه گفته شد قلب مرکز یادگیری انسان می باشد. در این زمینه نیز روایات زیادی وجود دارد که این حقیقت را به اثبات می رسانند.
روایتی بسیار صریح و روشن از مولای بزرگوار، امیرالمؤمنین(ع) ضمن اینکه قلب را مرکز یادگیری انسان معرفی می نماید، رابطه آن را با حواس پنجگانه نیز بیان می دارد.
آن بزرگوار می فرمایند:
« قلب کتاب چشم است. ( هر چه چشم ببیند در قلب نوشته می شود)»(15)
در این روایت بسیار زیبا، مولای بزرگوار (ع) رابطه چشم، که یکی از حواس پنجگانه است با قلب را بیان می فرمایند. هر آنچه که حواس پنجگانه دریافت می دارند، قلب آنها را در خود نگهداری می نماید. به عبارتی دیگر، تمام محرکاتی که به حواس و سپس به مغز منتقل می گردند پس از ادراک به وسیله روان، به عقل و قلب منتقل می گردند و تا ابد باقی می مانند.
با بررسی موضوع قلب مشاهده کردیم که یادگیری های انسان در قلب و عقل او متمرکزند.
مطالعه قلب با آنکه از طریق روایات اسلامی مورد بررسی قرار گرفت. اما بهترین شیوه مطالعه آن برای یک روانشناس، می تواند با استفاده از روشی به نام روش درون نگری باشد.
روش درون نگری عبارت است از مطالعه ادراکات و احساسات درونی و قلبی توسط خود روانشناس می باشد. یک روانشناس می تواند مشاهدات قلبی خود را همواره با این روش مطالعه کند و تغییراتی را که در آن پدید می آید، به دقت مورد ارزیابی قرار دهد.
بدین وسیله او می تواند خصوصیات رفتاری خود را از طریق این روش بشناسد و به شناخت قلب برسد.
وجود تمایالات قلبی مانند هیجان و انگیزه ها، بهترین عواملی می باشند که می توانند ما را در شناخت قلب یاری دهند.

پی نوشت ها :

1. اِنَّ فِی الجَسَدِ مُضغَةَ، اِذا صَلُحَتْ، صَلُحَ الجَسَدُ کُلُّهُ وَ اِذا فَسدَتْ فَسدَ الجَسدَ کُلُّهُ اَلا وَ هِیَ القَلبُ ( نهج الفصاحه، ص 529).
2. یابنَ آدَمَ، لو اَکَلَ قلبَکَ طائِرٌ لَمْ یُشْبِعْهُ، وَ بَصَرُکَ لَو وُضِعَ عَلیهِ خَرْقُ اِبْرَةٍ لَغَطّاهُ نُریدُ اَن تَعْرِفَ بِهِما مَلَکوتُ السماواتِ وَالارضِ. اِن کنتُ صادقاً فهذِهِ الشَّمسُ خَلقٌ مِنْ خلقِ اللهِ، فَاِنْ قَدَرْتَ اَن تَملأ عیْنَیْکَ مِنها، فَهو کَما تَقولُ! (اصول کافی، ج1، ص 126).
3. اِنَّ القَلبَ لَیَتَرَجَّحُ فیما بَینَ الصَّدرِ و الحَنجَرَةِ، حتّی یُعقَدَ عَلی الیمانِ، فَاذا عُقِدَ عَلَی الایمان قَرَّ، وَ ذلِکَ قولُ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ: وَ مَنْ یُؤْمِنْ باللهِ یَهْدِ قلبَهُ (همان، ج4، ص 150).
4. وَکانَ القلبُ کَحبِ الصَّنُوبَرِ لِانَّهُ مَنکَسُ فَجَعَلَ رأسَهُ دقیقاً لِیَدخُلَ فِی الرِّیةِ فَتَروحُ عَنهُ بِبَردِها لِئَلا یَشیطُ الدِّماغَ بَحَرِّهِ. وَ جَعَلَتِ الرَّیةِ قَطَعَتینِ لیَدخُلَ بَینَ مُضاغِطِها فَتَروحُ عَنُ بَحَرکَتها ( خصال، ج2، ص 290).
5. القُلوبُ اَربَعَةٌ: صَدرٌ و قَلبٌ و فُؤادٌ وَ لُبُّ. فالصَّدرُ موضِعُ الاسلامِ، اَفَمَن شَرَحَ اللهُ صَدرَهُ للاسلام. و القَلبُ موضِعُ الایمانِ، اولئکَ کَتَبَ فی قُلوبِهِمُ الایمانِ. و الفُؤادُ موضِعُ المَعرِفَةِ، ما کَذَبَ الفؤادُ ما رای. و اللُّبُّ موضِعُ الذّکرِ، و لیَذَکَّرُ اولوالالبابِ.‌( تحف العقول، ص 216).
6. اِنَّ القلَبَ یَتَقلَّبُ مِن لَدُنْ مَوضِعِهِ اِلَی حَنجَرَتِهِ ما لَم یُصِبّ الحَقَّ فَاِذا اَصابَ الحَقَّ فَرَّ آنگاه امام علیه السلام انگشتان خود را جمع کرده و این آیه را خواندند: « فَمَن یُرِدِ اللهُ اَن یَهدیَهُ یَشْرَحْ صَدرَهُ لِلاسلامِ، وَ مَن یُرِدْ اَن یُضِلَّهُ یَجعَلَ صَدرَهُ ضَیَّقاً حَرجَاً» ( تحف العقول، ص 271).
7. فَقالَ نَعَم بِقَلْبِهِ رَآهُ اَما سَمِعتَ الله عَزَّ وَ جَلَّ یَقولُ: « و ما کَذَبِ الفُوادُ ما رأی» لَم یَرهُ بِالبَصَرِ وَ لکِنْ رآهُ بِالفُوادِ ( المیزان، ج37، ص 68).
8. برای مطالعه بیشتر به کتاب روش علمی رسیدن به لقاء الله، نگارش نویسنده مراجعه شود.
9. اَصِفُ لَکَ الانَ یا مُفَضَّلُ الفُؤادَ: اِعلَم انَّ فیهِ ثَقّباً مُوجَّهةً، نَحو الثَّقَبِ الَّتی فِی الرَّئَةِ تَرُوحُ عَنِ الفُوادِ، حتّی لَواختلَفَتْ تِلْکَ الثَّقَبِ وَ تَزایَلَ بَعضُها عَنِ بعضٍ، لَما وَصَلَ الرُّوحُ اِلِی الفُؤادِ، وَ لَهَلَکَ الانسانُ. ( بحارالانوار، ج3، ص 75).
10. مَنَ جَعَلَ الرَّئَةَ مُرَوَّحَةَ الفُؤادِ؟ لا تَفتِرُ وَ لا تَحِلُّ لِکَیلا تَتَحَیَّزَ الحَرارَةُ فِی الفُؤادِ، فَتُؤدِّی اِلَی التَّلفَ؟ ( بحارالانوار، ج3، ص 73).
11. اصول کافی، ج1، ص 14.
12. اِعلَم یا فلانُ اِنَّ مَنزِلَةِ القَلبِ مِنَ الجَسَدِ بِمَنْزِلَةِ الامامِ مِنَ النّاسِ الواجِبُ الاطاعَةِ عَلَیهم. اَلا تَری انَّ جمیعَ حوارحَ الجَسدَ شُرطَةٌ لِلْقَلبّ وَ تراجَمةٌ لَهُ مؤدَّبَةٌ عَنه. الاُذُنانِ وَ العَینانِ وَ الانفُ و الفَمُ والیَدانِ و الرَّجُلانِ والفَرجُ، فَاِنْ القَلبَ اِذاهَمَّ بالنَّظَرِ فَتَحَ الرَّجُلُ عَیْنَیهِ وَ اذاهمَّ بالاستماعِ حَرَّکَ اُذُنَیهِ وَ فَتحَ مسامِعَهُ فَسَمِعَ وَ اذا هَمَّ‌القلبُ بِالشَّمِّ اسْتَنْشَقَ بألفِهِ قادی تِلْکَ الرّائحَةَ اِلَی القَلبِ وَ اذا همَّ بالنُّطقِ تَکَلَّمَ باللّسانِ وَاذا هَمَّ بالحَرَکَةِ سَعَبَ الرَّجُلانِ وَاذا هَمَّ بالشَهوَةِ وَ تَحرَّکَ الذِّکرَ. فَهذِهِ کُلُّها مؤدِیةٌ عَنِ القَلبِ بالتَّحریکِ... ( بحارالانوار، ج61، ص 249).
13. فَمِنها قَلبُهُ الذَّی بِهِ یَعقِلُ وَ یَفقَهُ وَیْفَهَمُ وَ هُو اَمیرُ بَدنِهِ الَّذی لا تَرِدُ الجَوارحُ وَ لا تصدِرُ اِلّا عَن رأیِهِ وَ اَمرِهِ. ( اصول کافی، ج3، ص 57).
14. اِنَّ الاجسامَ الانسانیَّةِ جُعِلَت علی مثال المُلکِ فمَلِکُ الجَسدَ هُوالقلبُ و العُمَّالُ العُروقُ وَ الاوصالُ و الدِّماغُ وَ بیتُ المِلِکِ قلبُهُ و اَرضُهُ الجَسَدُ و الاعوانُ، یداهُ و رِجلاهُ و شَفتاهُ و عَیناهُ و لِسانهُ و اُذُناهُ و خَزائِنُهُ مَعدَنُهُ وَ بطنُهُ و حجابُهُ و صدرُهُ فالیدانِ عَونانِ یَقربانِ و یَبعدانِ یعملانِ عَلی ما یُوحی اِلَیهُما المَلِکُ و‌الرَّجُلانِ تنْقُلانِ المَلک حیثُ یشاءُ و العینانِ تَدُّلانِهِ عَلی ما یِغببُ عَنْهُ لِانَّ المَلِکَ مِنْ وَراء الحِجابِ لا یوصلُ اِلیهِ شیءٌ اِلاّ بالاذن و هُما سِراجانِ ایضاً و حِصنُ الجسَدِ و حرزُهُ الاُذُنانِ لا یَدْخُلانِ عَلَی المُلکِ اِلّا ما یوافِقُهُ لانَّهُما لا یَقْدرانِ یَدْخُلا شیئاً حتّی یُوحی المَلِکُ اِلَیْهِما فَاذا اوحی المَلِکُ الیهُما اطراق المَلِکُ منصتاً لَهُما حتّی یَسمَع مِنهُما ثُمَّ یَجیبُ بِما یُریدُ.
( بحارالانوار، ج62، ص 309).
15. القَلبُ مُصْحَفُ البَصَرِ ( تحف القلوب، ص 156).

منبع مقاله :
ژاله فر، تقی، (1386)، روانشناسی از دیدگاه مکتب اسلام، زنجان: نیکان کتاب، چاپ دوم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط