یکی از موضوعاتی که بررسی آن در روانشناسی اسلامی ارزش والایی دارد و مطالعه آن می تواند بسیاری از مسائل روانشناختی را مورد تحلیل قرار دهد، مطالعه نفس می باشد.
واژه نفس در روایات اسلامی با مفاهیم متفاوت به کار برده شده است. گاهی از به کارگیری واژه نفس مطالعه چهار نفس، نامیه نباتیه و حسیه حیوانیه و ناطقه قدسیه و ملکیه الهیه می باشد و گاهی نیز با اصطلاح روح عقل به کار برده شده است.
هدف از نفس در مبحثی که آن را آغاز کرده ایم، وجود عاملی در قلب انسان است که انسان را به تمایلات و خواهش ها و انگیزه های فردی و اجتماعی وادار می کند.
با اینکه هر سه واژه نفس، به نحوی با هم در ارتباط می باشند ولی هدف و منظور عمده در روایات اسلامی، بیشتر نفسی است که تمایلات نامطلوب را در انسان ایجاد می کند و نیز همین نفس است که مبارزه با آن برای انسان واجب گشته است.
این نفس دارای ارزش والایی است که اگر خوب تربیت شود می تواند انسان را به اوج افتخارات نیز برساند.
مولای بزرگوار، امیرالمؤمنین(ع) ضمن بیان ویژگی های این نفس، می فرمایند:
« به راستی که این نفس گوهر گرانبهایی است که هر کس آن را ( از معاصی) نگهداری کند، بلندش می سازد و هر که آن را به خواهش های خودی واگذارد او را بیفکند.»(1)
نفس انسان طوری آفریده شده است که هم می تواند خوبی را در خود جذب کند و در نتیجه انسان به مقام والایی صعود کند و نیز می تواند تمام بدی ها را بپذیرد و فرد به پرتگاه بیچارگی و تیره روزی سقوط نماید.
مشاهده رفتار هر دو گروه درجوامع انسانی به خوبی امکان پذیر است.
در جامعه می توان افرادی را مشاهده کرد که در اثر تزکیه نفس و مراقبت های نفسانی و دوری گزیدن از معاصی و داشتن تقوی، توانسته اند به مقام منیع انسانیت برسند؛ با آنکه تعداد آنها بسیار کم است.
در مقابل، افرادی را نیز می توان مشاهده نمود که با پیروی کردن از خواهش های نفسانی در منجلاب پستی ها و فسادها، خود را به پست ترین موجودات مبدل نموده اند؛ در حالی که می توانستند بهترین انسانها گردند.
عامل چنین پستی و حقارت، خود انسان است که نتوانسته است نفسش را در مقابل خواهش های ناروای آن مهار کند و در نتیجه به منجلاب و تیره روزی فرو رفته است.
مولای بزرگوار، امیرالمؤمنین(ع) در توضیح این نفس می فرمایند:
« ... و انسان به گونه ای آفریده شده است که دارای نفس ناطقه ای است که اگر آن نفس را به وسیله علم و عمل تزکیه نماید، در آن صورت شبیه جوهرهای نخستینش می گردد و اگر مزاجش به سر حد اعتدال رسید و از اضدادش جدا شد در آن صورت با هفت آسمان محکم و استوار شرکت جسته است.» (2)
در این روایت، مولای بزرگوار(ع) ضمن اینکه یکی از ویژگی های مهم نفس را بیان می فرمایند، بطور تلویحی طریقه تربیت آن را به ما آموزش می دهند.
لازم است یاد آوری شود که منظور از نفس همان نفس ناطقه قدسیه می باشد که در تمام انسانها وجود دارد و وجه تمایز بین انسان و حیوان می باشد؛ زیرا که حیوانات فاقد نفس ناطقه قدسیه می باشند. انسان به وسیله همین نفس، قادر است یاد بگیرد؛ سخن بگوید و آموخته هایش را به دیگران انتقال دهد.
مولای بزرگوار، امام صادق(ع) در توصیف این نفس خطاب به یکی از شاگردانش می فرمایند:
« ای مفضّل، بنگر که چگونه خداوند - تقدست اسمائه - به آدمی نعمت نطق عطا فرمود که او می تواند با این نیرو آنچه را درنهان و قلب خود دارد به دیگران بازگوید و اندیشه اش را بیان نماید و بداند که دیگران چه می گویند.
اگر این توان نطق در او نبود هر آینه به حیوان چهار پا شبیه بود که نتواند دیگران را از درون خود آگاه سازد و نتواند از ما فی الضّمیر دیگران با خبر شود...»(3)
خدایتعالی این نفس را به انسان عطا فرموده است که او با به کارگیری آن در زمینه معرفت و شناخت علم و ادب و عمل نمودن به آن، بتواند خود را به مقام والای انسانیت برساند. یکی از تفاوت های بسیار مشخص حیوان و انسان، وجود همین نفس ناطقه قدسیه می باشد. حیوانات به دلیل عدم وجود نفس ناطقه قدسیه، کوچکترین تغییرات کیفی در گذشته و حالشان مشاهده نمی شود و آنها همچنان با شیوه ای زندگی می کنند که قرنها پیش می زیسته اند. اما انسان با دارا بودن این نفس، همواره در صدد بر آمده است که زندگی و محیط خود را دائماً تغییر دهد و این تغییرات از بدو خلقت او در جهان، قابل مشاهده می باشد.
بنابراین لازم است که انسان، این نفس را به خوبی بشناسد.
هدف خلقت انسان آن است که فرد با تلاش و کوشش و علم آموزی و عمل نمودن به آن، خود را چنان تربیت کند که بتواند به مقام والای انسانیت برساند و این تکامل امکان پذیر نیست مگر اینکه اولاً فرد بتواند نفس خود را خوب بشناسد و ثانیاً بتواند به خوبی او را تربیت نماید.
شناخت نفس یکی از دستورات اکید اسلام می باشد. روایات متعددی در زمینه لزوم شناخت نفس بیان گردیده است.
مولای بزرگوار، امیرالمؤمنین (ع) می فرمایند:
« نهایت معرفت و شناخت، آن است که شخص نفسش را بشناسد».(4)
برای شناخت نفس ابتدا باید مراتب نفس مورد شناسایی قرار گیرد در این صورت، بهتر می توانیم به شناخت نفس نایل گردیم.
در روایات اسلامی، نفس دارای مراتبی است؛ مرتبه اول، نفس امّاره؛ مرتبه دوم، نفس لوّامه؛ مرتبه سوم، نفس ملهمه و مرتبه چهارم، نفس مطمئنه.(5)
مطالعه مراتب نفس، دارای ارزش والایی است اما بحث آن، مطالعه ما را بیش از حد گسترده می نماید. بنابراین هدف عمده ما از بحث نفس، این است که دو حالت نفس را که شناختنش بسیار سودمند می باشد، بطور جداگانه مورد بررسی قرار دهیم.
نفس امّاره
نفس انسان عاملی است که همواره در قلب او، فرد را به سوی لذت ها و خوشی ها دعوت می کند. هر عامل لذت بخشی که در محیط وجود داشته باشد، نفس طالب آن است و می خواهد آن را تصاحب کند و لذت ببرد. خواسته هایش تا زمانی که تزکیه نشده باشد، مشروع و نامشروع نمی شناسد، هر عامل خوشایند، اگر چه از طریق نامشروع و باطل باشد، او را به سوی خود جلب می کند.اگر مال حرام به او برسد چون تزکیه نیافته است، ازخوردن آن واهمه ای ندارد. اگر غذای نامشروع به او عرضه شود و دارای لذت باشد، چون تزکیه نیافته است از خوردنش خودداری نمی کند.
به طور کلی ویژگی های نفس اماره که اثری از تزکیه در او وجود ندارد، همواره گرایشش به سوی لذت ها و خوشگذرانی ها می باشد.
مشاهده افرادی که در این مرحله هستند و از مرتکب شدن هیچ عمل خلافی ترس و واهمه ای ندارند، از حاکم بودن نفس اماره بر آنان حکایت می کند.
برای مطالعه ویژگی های این نفس، کلام زیبای مولای بزرگوار، امام سجاد (ع) را فرا راه خود قرار می دهیم.
امام بزرگوار(ع) در مناجات شاکیّن می فرمایند:
« الهی به تو شکایت می کنم از نفس خویش که مرا به بدیها وا می دارد و به خطاها مبادرت می کند و بر معصیت و گناه بسیار حریص است، نفسی که مرا به معرض خشم و غصب تو می افکند و دائم به راه هلاکتم می کشاند و نزد تو مرا از خوار ترین هلاک شدگان می خواهد.
سستی و تنبلی نفسم در اطاعت، بسیار است و حرص و طمع آن به دنیا طولانی.
اگر شرّی به او رسد، بی تابی می کند، چنانچه خیری ببیند از احسان کردن باز می دارد و به لهو و کارهای بیهوده بسیار میل دارد و مرا از غفلت و فراموشی نسبت به آخرت انباشته است و به وعده آینده، توبه ام را به تأخیر می افکند...»(6)
بررسی کلام مولای بزرگوار(ع) با ویژگی های این نفس ما را آشنا می سازد. اگر این نفس تزکیه نیافته باشد، بزرگترین دشمن انسان محسوب می شود، دشمنی که همواره بین انسان و رسیدن او به کمال انسانیت و رستگاری حایل و مانع است.
پیامبر بزرگوار (ص) می فرمایند:
« دشمن ترین دشمن تو همان نفس تو است که بین دو پهلوی تو می باشد.»(7)
کلام پیامبر بزرگوار(ص) ضمن این که جایگاه نفس را در سینه انسان که در قلب اوست، بیان می دارد، آن را عاملی می شمارد که همواره با انسان دشمن است که اگر انسان در مقابل این دشمن درونی، سر تسلیم فرود آورد، بدون تردید انسان را به پرتگاه نابودی و هلاکت خواهد کشانید.
نفس اماره پیوسته انسان را به سوی بدی ها و ناهنجاری ها دعوت می نماید اما انسان با اراده ای محکم، همواره باید در مقابل فرمان نفس ایستادگی نماید و آنها را پیروی ننماید.
مولای بزرگوار، امیرالمؤمنین(ع) می فرمایند:
« به راستی که این نفس همواره (انسان را) به بدی امر می کند و هر کس عنان آن را باز گذارد، او را به سوی گناهان می کشاند.»(8)
ویژگی های نفس اماره تا حدودی آشکار است، این نفس همواره سعی می کند انسان را از طریق زندگی صحیح و رسیدن به راه حقیقت بازی دارد؛ زیرا انسان را همواره گول می زند و از رسیدن به مقصد نهایی جلوگیری می کند.
این نفس همواره می خواهد بر انسان سیطره داشته باشد و فرد خواهش های او را همواره اجرا نماید.
مولای بزرگوار، امیرالمؤمنین(ع) یکی دیگر از ویژگی های نفس اماره را اینگونه بیان می فرمایند:
« نفس اماره گول زننده است، چاپلوسی می کند مانند چاپلوسی کردن منافق، و تظاهر می کند مانند ( تظاهر کردن) دوست موافق، تا اینکه شخص را بفریبد و جای گیرد، آن گاه مسلط گردد، مانند مسلط شدن دشمن و حکم کند، مانند حکم کردن گردنکش، پس شخص را به جاهای بدمی کشاند.»(9)
نفس اماره چنان بر انسان سیطره پیدا می کند که هر لحظه انسان را به مرحله سقوط نزدیک می سازد و اگر کسی سر به فرمان او باشد و بدون چون و چرا او را تبعیت نماید، سقوطش حتمی است.
اما انسان مأمور است که با این دشمن ستمگر همواره در نبرد باشد و اگر لحظه ای او را به خود واگذارد، بزرگترین ستم را برخود کرده است.
مولای بزرگوار، امیرالمؤمنین (ع) می فرمایند:
« تمایل انسان به رفتارناپسند است، ولی بنده موظف به حُسن رفتار است. نفس انسان به طبع خود، در راه بدی و مخالفت قدم بر می دارد و بنده باید سعی کند خواهشهای نادرست آن را مطرود سازد. زمانی که انسان عنان نفس را از دست بدهد و او را در ارضای تمنیاتش آزاد بگذارد، او خود شریک تباهی و فساد خویشتن است و اگر نفس را در تابعیت هوی یاری نماید، خود شریک در کشتن نفس خویش است.» (10)
فرمانبرداری از نفس اماره، سرانجام شومی برای انسان به ارمغان می آورد بدین لحاظ انسان باید همواره با نفس خود در جهاد و مبارزه باشد تا بتواند او را رام کند و عناتش را در دست بگیرد.
طریقه مبارزه با نفس در روایات اسلامی با عنوان جهاد با نفس بیان گردیده است. در زمینه جهاد با نفس، روایات متعددی وجود دارد که تنها یکی از آنها را از زبان مولای بزرگوار، امیرالمؤمنین(ع) ارائه می دهیم و تحقیق در این زمینه را به علاقمندان توصیه می نمائیم.
امام بزرگوار(ع) در زمینه جهاد با نفس با بیان بسیار جالب و رهنمود بسیار سودمندی، ما را راهنمایی کرده و می فرمایند:
« با نفست مبارزه کن و از او حساب بکش همانند حساب کشیدن شریک از شریکش و حقوق خدایتعالی را از روی مطالبه کن، همانند مطالبه کردن دشمن از دشمنش!
زیرا خوشبخت ترین مردم کسانی هستند که خود را به حساب کشیدن از نفس وادار کنند.»(11)
رفتار انسان با نفس اماره باید همواره همانند رفتار با دشمن خود باشد؛ زیرا نفس اماره انسان دشمن سرسخت انسان می باشد و همواره می خواهد انسان را به پرتگاه سقوط بکشاند.
علت اینکه نفس در این مرحله به حالت دشمن سر سخت است و سعی می کند انسان را در منجلاب بیچارگی ها و نابسامانی ها غوطه ور سازد، آن است که فرد تابع هوی و شهوت است و فردی که تابع هوی و شهوت است، عقل در او نمی تواند به مرحله رشد و شکوفایی برسد.
مولای بزرگوار، امام موسی بن جعفر(ع) خطاب به یکی از شاگردان با وفایش بنام هشام می فرمایند:
« ای هشام، خداوند به داود(ع) وحی کرد ای داود، یارانت را از حب شهوات برحذر دار و بیم ده؛ زیرا آنهایی که به شهوات دنیا دل بسته اند، قلبهایشان از من در حجاب است.»(12)
افرادی که تابع شهوات دنیا هستند، از طریق رستگاری به دور می باشند و همین عامل است که نفس، آنها را به سوی نا پاکی ها و آلودگی ها سوق می دهد.
یکی دیگر از عواملی که نفس را به سوی اماره بودن می کشاند، تبعیت آن از هوی می باشد. به عبارتی دیگر، تبعیت هوی نیز باعث سقوط انسان درمنجلاب بدبختی می شود.
مولای بزرگوار، امیرالمؤمنین (ع) می فرمایند:
« هوی، دشمن ترین دشمن تو است، بر وی غالب شو و گرنه ترا هلاک می کند.»(13)
اصطلاح هوی، دارای مفاهیم خاصی است. برای آشنا شدن با مفهوم این اصطلاح، روایتی از مولای بزرگوار، امام صادق(ع) را مورد بررسی قرار می دهیم.
امام بزرگوار(ع) در این روایت می فرمایند:
« ... و هوی دشمن عقل است، مخالف حق و همراه باطل است و نیروی هوی از شهوات است و اصل و پایه هوی عبارتست از:
1- خوردن مال حرام
2- غفلت کردن در انجام واجبات
3- سبک انگاشتن سنت ها و قوانین الهی
4- غوطه ور شدن در کارهای بیهوده.»(14)
ملاحظه می شود که بین هوی و شهوت ارتباط نزدیک وجود دارد و به عبارتی، هوی زیر مجموعه ای از شهوات است.
به طور کلی تا زمانی که نفس انسان تابع میل لذت و شهوت و هوی باشد همواره تمایل او به سوی زشت خویی ها و ناهنجاری های اخلاقی می باشد. در این مرحله، نفس می خواهد از آنچه در محیط اوست، لذت فراوان ببرد. برای او تفاوتی ندارد که این عامل لذت از چه طریقی حاصل شده است، او همواره در طلب لذت ها و خوشگذارنی ها می باشد؛ زیرا که میل لذت و شهوت بر نفس او حاکم است و لحظه ای رهایش نمی سازد. انسان در اثر تزکیه نفس و تربیت آن می تواند او را از این حالت وحشتناک نجات دهد و به سوی رستگاری و فلاح بکشاند.
هرکس بتواند بر هوی و شهوتش پیروز شود و نفسش را مخالف هوی و شهوت قرار دهد، خواهد توانست خود را از منجلاب تیره روزی نجات دهد.
برای رهایی از دسیسه های نفس اماره همگام با پیامبر بزرگوار(ص) عرض می کنیم:
« خداوندا، یک لحظه مرا به امید نفسم وامگذار و چیزهای خوبی که به من بخشیده ای از من باز مگیر.»(15)
نفس لولمّه
انسان زمانی که مرتکب گناهی می شود، در حقیقت از گناهی که انجام می دهد، لذت می برد؛ زیرا که هیچ گناهی بدون داشتن هدف لذت، انجام نمی گیرد. کسانی که گناه می کنند، هدفشان جستجوی لذت هایی است که طالب آنها هستند.کسی که به موسیقی گوش می دهد، هدفی جز کسب لذت ندارد. کسی که شراب می خورد، در پی لذاتی است که پس از این عمل بر او دست می دهد و فردی که مال حرام می خورد، در جستجوی لذت آن است و...
به طور کلی، هر گناهی بر اساس لذتی انجام می گیرد، و آنچه که لذت را کسب می کند، نفس اماره است و انسان با تمام اراده خود در اختیار چنین نفسی است که می خواهد خواهشهای او را عملی سازد تا او بتواند به لذت های خود برسد.
بنابراین اگر قصد لذت نبود، هیچ نفسی خود را به گناه آلوده نمی کرد.
اما همه مسائل به اینجا ختم نمی شود که انسان گناه بکند و در پی آن لذت هم ببرد و موضوع خاتمه یابد.
خدایتعالی در این عالم قوانینی را مقرر فرموده است که هیچ کس را گریزی از آن نیست.
با آنکه نفس در پی گناه، لذت می برد اما پس از انجام گناه ندامتی سراپایش را فرا می گیرد و از کرده خود پشیمان می گردد. پشیمانی فرد اگر واقعی باشد و شخص تصمیم بگیرد دیگر بدنبال آن گناه نرود، این عمل دارای ارزش والایی می باشد که مورد مغفرت حضرت باریتعالی قرار می گیرد، اما اگر انسان گناهی انجام دهد و پس از پشیمانی مختصر، بارها و بارها آن گناه را تکرار کند، پشیمانی او هیچ سود و ارزشی به حال وی نخواهد داشت.
مولای بزرگوار، امام رضا(ع) می فرمایند:
« کسی که به زبان طلب آمرزش کند و در دل از گناهش پشیمان نگردد خویشتن را مسخره کرده است.»(16)
هر گناهی که انسان انجام می دهد، دارای پیامدهای سختی است و چنین نیست که فرد مرتکب گناهی شود و سپس او را رهایش بکنند. در پس هر گناهی، ندامتی وجود دارد که گاهی این پشیمانی چنان سنگین است که فرد قدرت تحمل آن را نمی تواند داشته باشد.
مولای بزرگوار، امیرالمؤمنین(ع) می فرمایند:
« چه بسا لذت کوتاه و شهوت زودگذری، غصه های درازی بدنبال آورد و اندوه فراوانی در برداشته باشد.»(17)
آن بزرگوار، در کلامی دیگر می فرمایند:
« شیرینی لذت زیان بخش، به تلخی آفات و عوارض آن نمی ارزد.»(18)
کلام مولای بزرگوار(ع) بدین مفهوم است که اگر کسی از پیامد لذت زودگذر، آگاهی داشته باشد، هرگز بدنبال لذتی که از پی آن عذابی خوار کننده وجود داشته باشد، نمی رود زیرا طبق قانون خداوند متعال هر لذتی، ندامتی طولانی به همراه دارد و هر انسان گناهگاری بدون استثنا پس از ارتکاب گناه، دیر یا زود به آن ندامت خوار کننده مبتلا خواهد گردید.
زمانی که حالت ندامت و پشیمانی در نفس انسان پدید می آید، در این حالت، نفس را، نفس لوّلمه گویند. به عبارتی دیگر زمانی که نفس پس از گناه، ندامتی در وی پدید آید و انسان به ملامت خود بپردازد، در این حالت نفس را نفس لوامه گویند؛ زیرا نفس از گناهی که مرتکب شده به شدت اظهار پشیمانی و ندامت می کند و دیگر رغبت ندارد که دنبال آن گناه باشد.
این حالت نفس دارای ارزش است. این همان حالتی است که خدایتعالی در قرآن کریم به آن سوگند یاد کرده است.
امام بزرگوار(ع) در تفسیر آیه 2 سوره قیامت که خدایتعالی می فرماید:
وَ لاَ أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ
« و قسم یاد می کنم به نفس لوّامه
می فرمایند:
« نفس لوّامه نفس انسانی است که نافرمانی می کند و خدایتعالی ملامتش می فرماید.»(19)
وقتی که انسان نافرمانی می کند و مرتکب گناه می شود، خدایتعالی حالت پشیمانی و ندامت را در قلب او ایجاد می فرماید تا بدین وسیله او از گناه برگردد. این همان نیرویی است که فرد را به آگاهی از گناه می رساند و او از عمل خود پشیمان می گردد. این حالت پشیمانی برای فرد بسیار ارزنده است و فرد باید ارزش این حالت را بداند؛ زیرا این حالت، لطفی از جانب خداوند متعال است که بر او منّت نهاده و پس از ارتکاب گناه، انسان را به حالت پشیمانی برگردانده است.
برای درک و آشنایی بهتر و بیشتر با نفس اماره و نفس لوامه و تفاوت آن، می توان مثالهای متعددی را مورد مطالعه قرار داد.
بررسی این مثالها می تواند ما را در شناخت هر چه بهتر این دو نفس یاری دهد.
ماجرای بسیار جالبی از زندگی مردی به نام بَشرین حارث بن عبدالرحمن مروزی نقل شده است که در زمان مولای بزرگوار، امام موسی بن جعفر(ع) در بغداد می زیسته است.
او مردی خوشگذران و غوطه ور در لذات دنیا و اهل عیش و عشرت بود. در یکی از روزها که با مأنوسان خود در منزلش مجلس عیش و عشرت برگزار نموده بود، در همان حال، گذر مولای بزرگوار امام موسی بن جعفر(ع) از کنار منزل وی افتاد و صدای ساز و آواز از آنجا شنید.
درهمین هنگام کنیزی که خدمتگزار بُشر بود از داخل منزل وی برای بیرون ریختن خاکروبه به خارج آمد. امام (ع) به آن کنیز فرمودند:
« صاحب این خانه آزاد است یا بنده؟»
خدمتگزار گفت: البته آزاد است.
امام بزرگوار(ع) فرمودند:
« راست گفتی! زیرا اگر بنده بود از مولای خود می ترسید!»
این گفتگو تا حدودی موجب تأخیر در بر گشت خدمتگزار گردید و وقتی داخل منزل شد، بَشر در حالی که در سر سفره شراب نشسته بود، پرسید:
چه چیز باعث گردید که دیر آمدی؟
خدمتگزار ماجرای گفتگوی خود را با آن حضرت برای وی بیان نمود.
جملاتی که امام بزرگوار(ع) فرموده بودند، چنان در قلب بشر اثر گذاشت که با سرعت و با پای برهنه بیرون دوید و به حضور آن بزرگوار شتافت. همین که امام (ع) را مشاهده نمود گریه کرد و شرمنده شد و عذر خواست و به دست شریف امام بزرگوار(ع) به شرف توبه نایل گردید و دیگر به افتخار آن روز که با پای برهنه به شرف توبه نایل آمده بود، کفش به پا نکرد واز آن روز به بعد به بشرالحافی یعنی بشر پا برهنه مشهور گشت و تا زنده بود به پیمان توبه خویش وفادار ماند و دیگر گرد گناه نگشت.
او که تا آن روز در مسلک اشراف زادگان و عیاشان بود، از آن به بعد در سلک مردان پرهیزکار، و خداپرست در آمد.(20)
بنابراین زمانی که نفس تابع شهوت و لذت است عقل نمی تواند در قلب فرد خود نمایی کند، نفس اماره گویند و زمانی که فرد تصمیم می گیرد که لذات و شهوات را رها کند و تابع عقل باشد چنین زمانی نفس را، نفس لوامه گویند.
کلام زیبایی از مولای بزرگوار، امیرالمؤمنین(ع) در تحلیل این دو نفس ما را یاری می نماید:
آن بزرگوار می فرمایند:
« عقل و شهوت ضد هم می باشند. علم عقل را تأیید می کند و هوی، شهوت را آرایش و زینت می دهد و نفس در میان دو نیرو است. هر گاه یکی از این دو نیرو دیگری را مقهور سازد نفس به سوی او تمایل پیدا می کند.»(21)
این روایت، به خوبی بیان می دارد که نفس هم می تواند تابع شهوت ها و لذت ها باشد و هم می تواند تابع عقل گردد هر کدام از دو نیروی عقل یا شهوت قوی تر باشند، نفس به آن سو تمایل پیدا خواهد کرد.
زمانی که نفس تابع لذت ها و شهوت ها باشد، نفس را اماره و زمانی که نفس تابع عقل باشد نفس را لوّامه گویند.
بنابراین می توان گفت که رابط زیر، بین نفس و هوی و شهوت و عقل برقرار است:
هوی و شهوت - نفس- عقل
این رابطه نشان می دهد که گاهی ممکن است که نفس انسان به سوی هوی و شهوت باشد که دراین حالت نفس را اماره گویند، و نیز گاهی ممکن است که نفس گرایش به سوی عقل داشته باشد که در چنین زمانی نفس را لوّامه گویند.
خلقت انسان ترکیبی از شهوت و عقل می باشد، نفس انسان در میان این دو نیرو واقع شده است، هم می تواند به سوی شهوت و میل لذت و هوی گام بردارد و خود را اسیر و برده شهوت و هوی خود گرداند. و نیز می تواند به سوی عقل و آگاهی گرایش پیدا کند و خود را از چنگال شهوت و میل لذت برهاند.
اگر انسان طریق اول را انتخاب کند و به سوی لذت ها و خوشگذرانی ها و تمایلات دنیوی گرایش پیدا کند، آزاد است و خداوند متعال این آزادی را در اختیار او قرار داده است اما اگر چنین راهی را بپیماید از طریق رستگاری و سعادت به دور خواهد بود و در زمره اهل شقاوت قرار خواهد گرفت.
اما اگر بر اثر نادانی این راه را انتخاب نماید و سپس متوجه اشتباه خود گردد، می تواند راه دوم را که طریق گرایش به سوی عقل و آگاهی و رستگاری و سعادت است قدم بگذارد و با انتخاب آن در زمره سعادتمندان واقع گردد.
پی نوشت ها :
1. انَّ النَّفسَ لَجوهَرةَ ثَمینَةً مَن صانَها رَفَعَها وَ مِن ابْتذَلَها وَضعَها ( غررالحکم، ص 226)
2. وَ خَلَق الانسانَ ذا نفسٍ ناطِقَةٍ اِن زکاها بِالعِلمِ و العَمَلِ شابَهَتْ جواهِرَ اَوائِلَ عِلَلِها وَ اذا اعتَدَلَ مِزاجُها وَ فارَقَتِ الاضدادَ فَقَد شارَکَ بها السَّبْعَ الشَّدادَ (همان، ص 459)
3. تَأمَّلْ یا مُفَضَّل ما انعَمَ اللهَ تَقَدَّسَتْ اسماءُهُ بِهِ عَلَی الاِنسانِ مِن هذا النُّطقِ الّذی یُعْبَر بِه عمّا فِی ضمیرِهِ، و ما یخْطُرُ بِقلبِهِ وَ نتیجَةِ فِکرِهِ، وَ بِه یفْهَمُ عَن غیرهِ ما فی نَفسِهِ، وَلولاذلِکَ کانَ بِمَنْزَلَةِ البَهائِمِ المُهْمَلَةِ الَّتی لا تُخْبِرُ عَن نَفسِها بِشیءٍ وَ لا تَقْهَمُ عَن مُخْبرٍ شیئاً ... ( بحارالانوار، ج3، ص 82).
4. غایةُ المَعْرِفَةِ اَن یَعرفَ المَرءُ نَفسَهُ ( غررالحکم، ص 504).
5. برای مطالعه بیشتر در این زمینه، به کتاب نفس ناطقه قدسیه، تألیف نگارنده مراجعه فرمائید.
6. الهی اِلَیکَ اَشکو نَفساً بالسّوءِ اَمارَةً وَ اِلَی الَخطیئَةِ مُبادِرةً وَ بمعاصیکَ مُولَعةً وَ لِسَخَطِکَ مُتَعرَّضَعًة تَسْلُکُ بی مَسالِکَ المَهالِکَ وَ تَجعَلُنی عِندَک اهوَنْ هالِکٍ، کَثیرَةَ العِلَلِ، طَویلَةً الامَلِ، ان مَسَّها الشَرَّ تَجزَعُ، وَ انَّ مَسُّها الخَیرُ تَمنَعُ، مَیّالَةً اِلَی اللَّعَبِ وَ اللَّهْوِ مَملُؤَةً بالغَفلَةِ وَ السَّهوِ، تُسرعُ بی الیّ الحُوبهِ و تسَؤَّفُنی بالتّوبَةِ ... (فراری از مناجات الشّاکین).
7. اَعدی عدوَّکَ نَفسَکَ التَّی بَینَ جَنبَیکَ ( نهج الفصاحه، ص 627).
8. اِنَّ هِذهِ النَّفسَ لامّارَةٌ بِالسُّوءِ فَمَن اهَمَلَها جَمَحَتْ بِهِ اِلَی المآثِم ( غررالحکم، ص 226).
9. النَّفسُ لامّارَةٌ المُسوَلَّةُ تَتَمَلَّقُ تَمَلَّقُ المُنافِقُ و تَتَصَنَّعُ بَشیمَةِ الصّدیقِ المُوافِقِ حتّی اِذا خَدَعَتْ وَ تَمَکَّنَتْ تَسَلَّطَتْ تَسَلُّطَ العَدُوَّ و تحَکَمَتْ تَحکُّمَ العُتُوِّ وَ اورَدتْ مَوارِدَ السُّوءِ. ( همان، ص 97).
10. النَّفسُ مجبُولَةَ عَلَی سؤءٍ الاَذَبِ وَ العَبدُ مَامورٌ بِملازِمَةِ حُسنِ الاَدَبِ و النَّفسُ تجری بُطبعها فی مَیدانِ المُخالفَةِ و العَبدُ یَجهَدُ بِرَدِّها عَن سوء المُطالَبَةِ فَمَتی اَطلَقَ عِنانها فَهُو شریکٌ فی فسادِها وَ مَن اعانَ نَفْسَهُ فی هَوی نَفسِهِ فَقَد اشرکَ نَفسَهُ فی قتلِ نَفسِهِ . ( الحدیث، ج1، ص 264).
11. جاهِد نَفْسَکَ و حاسِبها مُحاسبَةَ الشَّریکَ شریکَهُ وَ طالبها بِحقوقِ اللهِ مُطالَبَةَ الخَصمِ خَصمَةُ فَانَّ اسعَدَ النّاسِ مَنِ انتَذَبَ لِمُحاسَبَةِ نَفْسِهِ ( غررالحکم، ص 371).
12. یا هُشام، اوحَی اللهُ تعالی اِلی داودَ علیه السلام یا داوُدَ حذَّر وَ انذِر اصحابَکَ عن حُبُّ الشَّهواتِ، فانَّ المعَلَّقَةَ قُلوبُهُم بِشهَواتِ الدّنیا قلوبُهُم مَحجوبَةً عَنِّی ( تحف العقول، ص 724)
13. هواکَ اَعدی عَلیَکَ مِن کُلّ عَدُوِّ فاغلِبْهُ وَ اِلاّ اهَلَکَکَ. ( غررالحکم، ص 797).
14. ... وَالهَوی عُدوُّ العَقلِ وَ مُخالِفِ الحَقِّ وَ قرینُ الباطِلِ، وَ قُوَّةُ الهَوی مِنَ الشَّهواتِ، و اصلُ علاماتِ الهَوی: مِنَ اَکِل الحَرام، وَ الغَفلَةِ عِنِ الفرائِضِ، والاِستهانَةِ بالسُّنَنِ، وَ الخوضِ فی المَلاهی ( مصباح الشریعه، ص 160).
15. اللهُمَّ لا تَکِلْنی اِلی نَفسی طَرَفَةَ عینٍ وَ لا تَنْزِغْ مِنّی صالحَ ما اَعْطَیْتَنی ( نهج الفصاحه، ص 627).
16. مَن اسْتغْفَرَاللهِ بِلسانِهِ وَ لَمْ یَنْدَمْ بِقلْبِهِ فَقَد استهزا بِنَفسِهِ ( حدیث تربیت، ج1، ص 79).
17. کَمْ مِن شَهوَةِ ساعَةٍ اورَثْتَ حزناً طویلاً ( الحدیث، ج1، ص 253).
18. لا یقومُ حلاوَةُ اللَّذَةِ بِمرارَةِ الآفاتِ ( حدیث تربیت، ج2، ص 196).
19. نَفسُ آدمَ الّتی عَصَتْ فَلامَهَا اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ ( المیزان، ج39،ص 219).
20. داستان راستان، ج1، ص 149
21. العَقْلُ و الشَّهْوَةُ ضّدانِ، و مؤیَّدُ العقلِ العِلمُ و مؤیِّنُ الشَّهوَةِ الهَوی و النَّفسُ مُتنازِعَةً بَینَهُما فَایَّهُما فَهر کانَتْ فَی جانِبِه. ( غررالحکم ص 96)
ژاله فر، تقی، (1386)، روانشناسی از دیدگاه مکتب اسلام، زنجان: نیکان کتاب، چاپ دوم