اراده شناسی

انسان بر اساس عقل خود می تواند در انتخاب هدفها و مسائل مختلف، آزادانه اراده خود را به کار گیرد. اگر چه ممکن است اراده انسان تحت تأثیر هوی ها و تمایلات لذت جویی و شهوات نیز قرار گیرد، اما به هر صورتی که باشد انسان
پنجشنبه، 1 اسفند 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اراده شناسی
 اراده شناسی

 

نویسنده: تقی ژاله فر




 

یکی از مباحث بسیار مهم که در روانشناسی اسلامی مورد مطالعه قرار گرفته است، موضوع اراده می باشد.
انسان بر اساس عقل خود می تواند در انتخاب هدفها و مسائل مختلف، آزادانه اراده خود را به کار گیرد. اگر چه ممکن است اراده انسان تحت تأثیر هوی ها و تمایلات لذت جویی و شهوات نیز قرار گیرد، اما به هر صورتی که باشد انسان یک انتخاب گر است و به اختیار خود می تواند هدف خود را انتخاب نماید و همین عامل سبب می شود که انسان نسبت به سایر حیوانات برتری داشته باشد.
شناخت اراده به مناسبت اینکه یک عامل قلبی و روانی به شمار می آید، اندکی مشکل به نظر می رسد؛ اما با توجه به مثال هایی که ارائه خواهد گردید، امید می رود که فهم این مشکل آسان گردد.
برای شناخت اراده، بهتر است با ارائه یک مثال، آن را مورد بررسی قرار دهیم:
تصور کنید فردی می خواهد از یک خیابان شلوغ و پر ترافیک عبور نماید. ماشین ها و وسائط نقلیه با سرعت هر چه تمام تر از خیابان عبور می کنند.
او می تواند بر اساس امکانات موجود، چندین طریق را به اراده خود انتخاب کند:
او می تواند از میان شلوغی ماشین ها، راهی برای عبور پیدا کند و خود را به طرف دیگر خیابان برساند، و نیز می تواند صبر کند تا ماشین های خیابان عبور کنند و در فرصت مناسب از خیابان رد شود و یا می تواند خود را بر سر چهار راه که دارای چراغ راهنمایی می باشد، برساند و پس از مشاهده چراغ سبز با خیال راحت از خیابان عبور نماید.
او می تواند یکی از سه طریق و یا روش های دیگر را که به ذهنش می رسد، انتخاب کند.
نکته بسیار مهم آن است که او هر روشی را که برای عبور از خیابان انتخاب می کند، با اراده خود انتخاب می کند.
مثال فوق را می توان در هر زمینه ای تعمیم داد. در هر صورتی که باشد انسان با داشتن اراده خود یک انتخاب گر است و می تواند روش صحیح را در زندگی انتخاب کند.
نکته بسیار جالبی که در مثال فوق و یا هر مثال مشابه وجود دارد این است که همه آنها از سه عامل تشکیل یافته اند:
1- عاملی که فرد، با آن موضوع مواجه می شود، این عامل را از دیدگاه اسلام قضا گویند.
2- عاملی که فرد بر اساس شرایط محیط آن را انتخاب می کند که از دیدگاه اسلام قدر نامیده می شود.
3- عامل بسیار مهم، خود فرد است که با اراده خویش بهترین قدر را انتخاب می کند.
در هر ماجرایی همواره این سه عامل وجود دارد.
برای تبین بهتر این سه عامل، روایتی را در این زمینه مورد بررسی و تحلیل قرار می دهیم: اصبغ بن نباته گوید؛ مولای بزرگوار، امیرالمؤمنین (ع) از زیر دیوار مایلی که خطر خراب شدن داشت، به طرف دیگر رفت.
شخصی از ایشان سؤال کرد؛ یا امیرالمؤمنین از قضای خداوند فرار می کنی؟
آن بزرگوار فرمودند:
« از قضا به قدر می گریزم.»(1)
در این روایت بسیار پر معنی، دیوار مشرف به خراب شدن به عنوان قضای الهی است. مولای بزرگوار(ع) بهترین قدر را با اراده خویش انتخاب می کنند و آن ننشستن در کنار آن دیوار و ترک آنجا می باشد.
بنابراین، انسان را اراده خود در مقابل هر قضایی می تواند بهترین قدر را انتخاب کند.
مهمترین عاملی که موضوع مورد بحث ما می باشد، اراده است که اگر آن را از حیطه قضا و قدر حذف کنیم، به جبر دچار خواهیم شد.
باید دانست کسانی که دچار جبر گردیده اند، دراثر نادیده گرفتن عامل بسیار مهم اراده می باشد.
اکنون ما می خواهیم بدانیم که اراده چیست و خاستگاه آن کجاست و چگونه انسان صاحب اراده می شود و بر اساس آن در مقابل مواجه شدن با قضاها، به چه طریقی قدرها را انتخاب می کند.
برای شناخت اراده، در روایات اسلامی، اطلاعات دقیقی وجود دارد که با اندکی تأمل و تفکر، موضوع اراده مورد شناسایی قرار می گیرد.
روایتی از مولای بزرگوار، امام رضا(ع) ویژگیها و خاستگاه اراده را بطرز بسیار جالبی تبیین می نماید.
صفوان بن یحیحی گوید؛ به مولای بزرگوار، ابوالحسن (ع) گفتم:
از اراده خدایتعالی و اراده خلق مرا مطلع فرمائید.
آن بزرگوار فرمودند:
« اراده و خواست بشر ابتدا در ضمیر او متجلی می شود و سپس به مرحله عمل در می آید.
اما اراده و خواست خدایتعالی غیر از ایجاد و عمل مرحله دیگری ندارد؛ زیرا که خداوند بر آورد نمی کند، همت نمی گمارد، اندیشه و تفکر نیز ندارد. این صفات و حالات از ذات باریتعالی به دور است و تنها در خلایق متجلی می شود.
اراده و خواست خدا همان فعل ایجاد است وقتی می فرماید:
کُن فَیَکونُ
« باش و می شود»
حتی همین گفتن با لفظ و زبان و همت و تفکر همراه نیست. اراده او از چگونگی به دور است ذات او هم از چگونگی به دور است.»(2)
در این روایت، امام بزرگوار(ع) منبع و خاستگاه اراده ی انسان را ضمیر او معرفی می فرمایند.
همانگونه که در مبحث مطالعه قلب بیان گردید، تمام اعمال انسان در اختیار قلب او می باشد و انسان به وسیله فرمان قلب می بیند، می شنود، می خورد، می آشامد، کار می کند و...
قلب دارای مکانهای خاصی است که یکی از آنها ضمیر می باشد، ضمیر جایگاه اراده شخص می باشد و انسان هر عملی را که تصمیم می گیرد انجام دهد، تصمیم این عمل ابتدا در ضمیر قلب او نقش می بندد و سپس به مرحله اجرا گذاشته می شود.
همه اعمال انسان ابتدا در ضمیر وی که جایگاهش در قلب انسان می باشد، ایجاد می گردد. پس از آنکه اجرای این عمل از ضمیر ( که جایگاه اراده می باشد) به ذهن منتقل گردید و به ذهن او رسید، انسان به انجام آن عمل مبادرت می ورزد.
رفتاری که از انسان سر می زند بر اساس مفهومی است که در ضمیر وی قرار دارد اما او از شنیدن صدای آن مفهوم در ضمیر خود غافل است. مفاهیمی که در ضمیر انسان وجود دارند به صورت رفتار درعمل فرد ظاهر می شوند.
امام بزرگوار(ع) در ادامه روایت، تفاوت اراده مخلوق و خالق را مورد بررسی قرار می دهند. اراده خداوند مانند مخلوق نیست که از مکانی مانند ضمیر برخاسته شده باشد بلکه خداوند هر عملی را که اراده انجام آن را داشته باشد به محض اراده کردن، آن عمل انجام می پذیرد.
برای شناختن اراده انسان، لازم است که ضمیر را بهتر بشناسیم.

ضمیر

رفتارهایی که از انسان سر می زند و قابل مشاهده می باشد، بر اساس عواملی است که روان او را تحریک می کنند. به عبارت دیگر، روان انسان متأثر از اثر محرکاتی است که بصورت خود آگاه و ناخود آگاه به او ارائه می گردد.
تمام محرکاتی که روان را تحت تأثیر قرار می دهند، برخاسته از ضمیر قلبی انسان می باشد.
اطلاعاتی که در ضمیر قلب انسان وجود دارد، در ذهن او نیز می تواند حضور داشته باشد.
اینگونه اطلاعات را، خاطرات خود آگاه گویند.
اما گاهی اطلاعاتی در ضمیر انسان وجود دارند که فرد به ظاهر از آنها آگاهی ندارد. چنین خاطرات را اطلاعات ناخود آگاه گویند.
رفتارهای نا خود آگاه انسان، بیشتر از همان اطلاعاتی سرچشمه می گیرند که در ضمیر قلبی وی بصورت نهفته باقی مانده است و بصورت رفتارهای سمبلیک ظاهر می شوند.
بنابراین تمام اطلاعات انسان در قلب وی وجود دارند که جایگاه آن ضمیر قلب او می باشد و هرگز از بین نمی روند، اما این اطلاعات راهی برای ظاهر شدن ندارند، زیرا همه آنها در قلب انسان بایگانی شده اند.
اطلاعاتی که در ذهن انسان وجود دارد، در ضمیر قلب او نیز موجود است. در این لحظه می توان گفت که رابطه اطلاعاتی بین ذهن و ضمیر قلب، برقرار است و انسان به تمام آن اطلاعات آگاهی کافی دارد.
وقتی انسان اراده می کند که سخن بگوید قبل از سخن گفتن آنچه را که می خواهد بیان کند در ضمیر قلبش وجود دارد و سپس آنچه را که در ضمیرش وجود دارد بر زبانش جاری می سازد.
مولای بزرگوار امیرالمؤمنین (ع) می فرمایند:
« ای مردم، در انسان ده خصلت است که زبان آن را آشکار می سازد؛ زبان گواهی است که از ضمیر انسان گزارش می دهد...»(3)
در این روایت، نطفه سخن گفتن که در ضمیر انجام می پذیرد به خوبی نمایان است. به عبارتی دیگر، انسان آنچه را که می خواهد بر زبان بیاورد، ابتدا در ضمیر قلب او آن مطلب نقش می بندد و سپس از قلب به ذهن او منتقل می شود و پس از آن به زبان فرد جاری می گردد.
مولای بزرگوار(ع) در روایت دیگری می فرمایند:
« هیچکس در ضمیر خود رازی را پنهان نمی کند مگر آنها از حرفهای بیهوده او و رنگ چهره اش آشکار می شود.»(4)
کلام مولای بزرگوار (ع) از یک روانکاری بسیار دقیق علمی حکایت می کند.
بر اساس کلام آن بزرگوار، خاستگاه همه رفتارهای انسان ضمیر او می باشد. گاهی این رفتارها و تمایلات در ذهن ما حضور پیدا می کنند و ما بوجود آنها آگاهی پیدا می کنیم و گاهی آنها نمی توانند در ذهن ما حاضر باشند؛ اما بطور غیر مستقیم در گفتارها و رفتارها و در چهره ما آشکار می شوند.
مولای بزرگوار(ع) در این روایت، هر گونه کلام و هر گونه واکنش که از انسان سر می زند و یا آثارش در چهره و زبان وی آشکار می گردد، آغازش را به ضمیر نسبت داده و خاستگاه تمام واکنش های او را ضمیر معرفی می فرمایند.
روایت ارزنده دیگری از مولای بزرگوار، امام موسی کاظم(ع) بیانگر این حقیقت می باشد.
آن بزرگوار در پاسخ به این سؤال از اراده خدا و اراده مخلوق، فرمودند:
« اراده مخلوق برخاسته از ضمیر آنان است و عملی است که در پی آن بروز می کند؛ اما درباره خدای عز و جل اراده، همان ایجاد و پدید آوردن اشیاء است، نه چیز دیگر، زیرا او نه درنگ و تأمل می کند، نه تصمیم می گیرد و نه می اندیشد. این صفات در او نیست، اینها از صفات مخلوقانند. پس اراده خدا همان فعل اوست، نه چیز دیگر.»(5)
کلام ارزنده مولای بزرگوار(ع) نیز بیانگر این حقیقت است که اراده انسان برخاسته از ضمیر قلبی انسان است و انسان با اراده خود که از ضمیر وی برخاسته است، اقدام به هر گونه عملی می کند.
بنابراین، ضمیر جایگاه اراده انسان و اعمال وی می باشد. وقتی انسان بخواهد عملی را انجام دهد و یا سخنی بگوید، ابتدا این عمل در ضمیر قلب او نقش می بندد و سپس در رفتارش ظاهر می شود.
در روایتی ارزشمند، مفهوم ضمیر را به خوبی می توان مورد مطالعه قرار داد.
محمد بن مسلم گوید؛ از مولای بزرگوار، امام صادق(ع) معنی
یَعلَمُ السّرَّ وَ اَخفی
را سؤال کردم.
آن بزرگوار فرمودند:
« سرّ، آن چیزی است که در نفس خود آن را پنهان نگاه می داری و اَخفی، آن چیزی است که زمانی به ذهنت خطور کرده و سپس آن را فراموش کرده ای.» (6)
دراین روایت بسیار جالب، ضمیر خود آگاه که در ذهن انسان می باشد و ضمیر ناخود آگاه که در قلب او قرار دارد، به خوبی بیان گردیده است.
آنچه را که انسان در ذهن خود بطور خود آگاه بدان آگاهی کامل دارد، سرّ است و هر زمان که بخواهد می تواند آن را آشکار کند، و آن اطلاعاتی که انسان از آن آگاهی ندارد و در گذشته های بسیار دور اتفاق افتاده و اکنون فراموش گشته است، اَخفی می باشد.
این اطلاعات در ضمیر قلبی انسان قرار دارد.
انسانها به تمام آن اطلاعاتی که در ضمیر شان نهفته است آگاهی ندارند. قوانینی وجود دارد که بر اساس آن، بعضی از آن اطلاعات از ضمیر به ذهن می رسد و انسان ها آنچه را که به ذهنشان رسیده است بازگو می نمایند (مانند قانون تداعی معانی)
آنچه که به ذهن انسانها خطور می کند تمام آن اطلاعاتی نیست که در ضمیر قلبشان وجود دارد، زیرا اطلاعات ضمیر انسان بیش از آن است که انسان بتواند آنها را بازگو نماید.
باید توجه داشت که بیشتر اطلاعاتی که در ضمیر انسان وجود دارند و از ذهن او فراموش شده اند، به صورت ناخود آگاه در رفتار فرد تجلی پیدا می کنند.
گاهی انسان دارای رفتارهایی است که از علت بروز آنها آگاهی ندارد. این رفتارها گاهی چنان پیچیده به نظر می رسند که ورزیده ترین روانکاوان از علت و چگونگی آنها نمی توانند آگاهی پیدا کنند؛ زیرا که خاستگاه این رفتارها، ضمیر ناخود آگاه فرد می باشد.
وجود این رفتارها گاهی موجب اختلالات روانی و رفتاری نیز می گردد و فرد ناچار است به روانپزشک مراجعه کند و به درمان آنها اقدام نماید.
بسیاری از نابسامانیهای روانی انسان از ضمیر ناخود آگاه او سرچشمه می گیرند.
بطور مثال، فردی که دروغ می گوید، این عمل او ناشی از عقده حقارتی است که در ضمیر قلبی او بصورت نهفته باقی مانده است و اکنون بصورت عارضه دروغگویی، خود نمایی می کند.
کلامی از پیامبر بزرگوار (ص) بیانگر این حقیقت است.
آن بزرگوار می فرمایند:
« دروغگو، دروغ نمی گوید مگر بسبب حقارتی که در نفس خود احساس می کند. »(7)
ضمیر انسان، جایگاه اطلاعات فراموش شده او می باشد و هر گونه رفتار نابهنجاری که از فرد مشاهده می شود و انسان به علت آن نمی تواند پی ببرد، بدون تردید، باید جایگاه آن را در ضمیر ناخود آگاه وی جستجو نمود؛ زیرا که خاستگاه تمام عارضه های روانی، ضمیر قلبی انسان می باشد.
مولای بزرگوار، امام صادق (ع) نیز می فرمایند:
« هیچ انسان دچار بیماری تکبر و ستمگری و خشونت نمی شود، مگر بسبب پستی و حقارتی که در نفس خویشتن احساس می کند.»(8)
بدین ترتیب می توان دریافت که بسیاری از نابسامانی های روانی انسان از ضمیر قلبی وی سرچشمه می گیرند.
زمانی که کودک متولد می شود، هیچگونه ادراکی به محیط خود ندارد و نمی تواند با والدین و اطرافیان خود رابطه کلامی برقررا کند؛ اما باید دانست که ضمیر قلبی کودک بیدار است و کوچکترین محرکات را درخود ضبط می کند.
گاهی ما بدون آنکه خود بخواهیم از موضوعی رنج می بریم و یا به موضوعی علاقه مند هستیم، اما علت آن را به درستی نمی دانیم.
چنین رفتارهایی را که فرد از علت آن آگاهی ندارد اما در رفتارش بخوبی آشکار است، رفتارهای نا آگاهانه می گویند که منشاء آنها ضمیر قلبی انسان می باشد. این عوامل به صورت نمادین و سمبلیک، رفتار فرد را تحت تأثیر قرار می دهند و او بی آنکه بخواهد چنین رفتاری را از خود بروز می دهد.
یکی از دوستان می گفت که من از مشاهده افرادی که در روز عاشورا قمه می زنند، به شدت می ترسم!
علت این امر را هنوز نتوانسته ام پیدا کنم.
وقتی گذشته دوران کودکی او را مورد بررسی قرار دادیم؛ او گفت وقتی سه ساله بودم، روزی ( که بطور حتم روز عاشورا بوده است) با مادرم به تماشای عزاداری رفته بودیم. صحنه هایی را در خیابان مشاهده می کردم که موجب ترس من می شد. افراد قمه زن را می دیدم که بر اثر بی حال شدن همدیگر را به پشت خود حمل می کردند و من وقتی آنها را مشاهده می کردم می خواستم خود را در زیر چادر مادرم پنهان کنم!!
اما گاهی هیچکس خاطرات دوران تولد و مراحل بعد از آن را تا سنین محدودی به خاطر ندارد؛ اما این اطلاعات در ضمیر قلب انسان همواره موجود می باشند.
این اطلاعات به دو طریق در رفتار انسان تجلی پیدا می کنند:
1- به صورت رفتارهای ناخودآگاه که از افراد سر می زند و خود انسان از علت وجودی آن رفتار آگاهی ندارد.
بطور مثال فردی که از تاریکی می ترسد و از رفتن در اتاق تاریک وحشت دارد، این رفتار از ضمیر نا خودآگاه او سرچشمه می گیرد. ممکن است والدین در دوران کودکی، او را به خاطر جلوگیری از گریه، و از عاملی که تاریکی در آن نقش عمده ای داشته، ترسانده باشند. این عامل در آن لحظه موجب سکوت و عدم گریه کودک شده است، اما ترس از آن عامل، در ضمیر قلب او از بین نرفته است و اکنون موجب می شود که کودک ناخود آگاه از رفتن در اتاق تاریک بترسد.
اگر رفتار او ( ترس از تاریکی) مورد تحلیل و تفسیر قرار گیرد می توان منشأ ترس را، والدین او شناخت که در دوران کودکی از عامل ترسناکی که تاریکی در آن نقش بسزایی داشته است، او را ترسانده اند.
این مثال و مثالهای مشابه که روانکاوان به تحلیل رفتار انسان می پردازند، وجود ضمیر قلب انسان را ثابت می نماید و تأیید می کند که هیچگونه اطلاعاتی از ضمیر انسان محود و نابود نمی شود.
2- اطلاعاتی که در ضمیر انسان وجود دارند به آسانی قدرت آشکار شدن پیدا نمی کنند، گاهی بصورت ناخود آگاه در رؤیاهای فرد بطور سمبلیک ظاهر می شوند.
روانکاوان اینگونه رؤیاهایی را که انسان به هنگام خواب مشاهده می کند، مورد تحلیل و بررسی قرار داده اند.
بطور کلی زمانی که انسان می خوابد، ضمیر او بیدار است و تمایلات ناخواسته و سرکوب شده که در ضمیر وی وجود دارند، به صورت سمبلیک در رؤیاهای شخص، جلوه گر می شوند.
این عامل توانسته است روانکاوان را یاری دهد که بتوانند از این طریق، رفتارهای نامطلوب و ناخود آگاه افراد را که زندگی فردی و اجتماعی آنان را تهدید می کند، مورد مطالعه قرار دهند.
بر همین اساس می توان دریافت رؤیاهایی که برخاسته از ضمیر انسان می باشند، این حقیقت را ثابت می کنند که هیچگونه اطلاعات و ادراکاتی، از قلب و روان انسان محو و نابود نمی شود.
باید توجه داشت که روانکاوان، مرکز اطلاعات خود آگاه و ناخود آگاه را در ذهن انسان تلقی کرده اند در حالی که اطلاعات خود آگاه انسان در ذهن او و اطلاعات ناخود آگاهش در ضمیر قلبی وی قرار دارند. به عبارت دیگر می توان گفت، هر گونه اطلاعاتی که درذهن انسان وجود دارد، در ضمیر قلبی او نیز موجود می باشد و بر اساس عواملی این اطلاعات از ضمیر قلب به ذهن فرا خوانده می شوند. اما همه اطلاعات و ادراکاتی که در ضمیر قلبی انسان وجود دارند، در ذهن او نمی تواند حضور داشته باشند؛ زیرا دراین صورت انسان دچار ناراحتی های بسیار شدید روحی و رفتاری خواهد گردید.
اطلاعاتی که در ضمیر قلب انسان وجود دارد براساس قوانینی مانند قانون تداعی معانی، به ذهن انسان می آید. اما گاهی اطلاعات موجود در ضمیر، راهی برای ورود به ذهن پیدا نمی کنند، در این لحظات انسان به فراموشی دچار می گردد.
بنابراین فراموشی زمانی اتفاق می افتد که اطلاعات نتوانند از ضمیر به ذهن فرا خوانده شوند.
خداوند متعال براساس مصلحتی چنین قانونی را مقرر فرموده است تا انسانها در آرامش زندگی کنند؛ زیرا اگر همه آنچه که در ضمیر انسان وجود داشت، در ذهن وی حضور می یافت، هیچگونه آرامشی برای انسان باقی نمی ماند؛ زیرا خاطرات تلخ و شیرین و اطلاعات گوناگون، به ذهن هجوم می آوردند و آسایش را از انسان سلب می کردند.
همچنان که خداوند متعال، یادگیری را موهبتی برای انسانها قرار داده است، فراموشی نیز که موهبت بزرگتری است، از سوی خداوند متعال به انسان ارزانی گردیده است؛ زیرا اگر فراموشی در انسان وجود نداشت، اطلاعات دیرینه انسان و خاطرات تلخ و شیرین گذشته، لحظه ای او را آرام نمی گذاشت و این عمل موجب اختلالات رفتاری وی می شد.
مولای بزرگوار، امام صادق(ع) خطاب به یکی از شاگردان خود به نام مفضل، می فرمایند:
« ( ای مفضل) بدان که نعمت فراموشی بسیار بزرگتر از نعمت حافظه و یاد آوری است. اگر فراموشی نبود، هیچ کس مصیبت و سختی های خود را فراموش نمی کرد، حسرتش پایان نمی یافت، کینه اش تمام نمی شد. با به یاد داشتن آفات و بلاهای دنیا، هیچگاه از آن بهره نمی جست. امیدی به فراموشی و غافل شدن از ( ستم) سلطان و رهایی از حسد رشکبران نداشت.
آیا نمی بینی که چگونه دو نیروی حافظه و فراموشی که ضدّ یکدیگرند، هر کدام برای مصلحتی خاص، درنهاد آدمی نهفته شده است؟»(9)
بر اساس کلام ارزنده مولای بزرگوار(ع) می توان دریافت که فراموشی رفتاری است که کاملاً به سود انسان است؛ اگر چه بعضی آن را عارضه نامطلوب می دانند. اما باید دانست که این موهبت، لطفی از جانب خداوند متعال می باشد که انسان بدین وسیله تلخی ها و ناکامی های روزگارش را فراموش می نماید تا این عوامل، مزاحم زندگی شادی بخش او نگردد.
اما این سخن بدین معنی نیست که اطلاعات فراموش شده در ضمیر انسان از بین رفته اند؛ زیرا که هیچگونه اطلاعات انسان اگر چه به ظاهر فراموش شده باشد، در ضمیر قلبی وی از بین نمی روند. آنها همچنان در ضمیر بایگانی می شوند و بعدها بر اساس قوانینی چهره خود را آشکار می سازند.
بنابراین می توان دریافت که اطلاعات فراموش شده بطور عمده به دو طریق می توانند ظاهر شوند.
1- گاهی در زمان خواب به صورت سمبلیک خود نمایی می کنند.
2- و گاهی به صورت رفتارهای سمبلیک در رفتار فرد ظاهر می شوند.
زمانی که انسان در خواب است و مشغول مشاهده رؤیا می باشد، برخی از اطلاعات که در ضمیر او نامشکوف باقی مانده است، فرصت آشکار شدن پیدا می کنند و به صورت سمبلیک ظاهر می شوند.

پی نوشت ها :

1. اَفِرُّ مِن قَضاءِ اللهِ اِلی قَدَرِ عَزَّوَجَلَّ ( حدیث تربیت، ج1، ص 36).
2. الإرادَةُ مِن الخَلقِ الضَمیرُ وَ ما یِبدو لَهُم بَعد ذلِکَ مِن الفِعلِ وَ اَما مِن اللهِ تَعالیَ فَارادَتَهُ اِحداثُهُ لا غَیرُ ذلکَ، لِأنَّهُ لا یَزوّی و لا یهِمُّ و لا یَتَفکَّرُ، و هذهِ الصِّفاتَ مَنفیَّةً عنهُ و هی صفاتُ الخَلقِ، فارادَةً للهِ الفعِلُ لا غیرُ ذلکَ یقولُ لَهُ: کُن فَیکونُ بلالَفظٍ وَ لا نُطقٍ بِلسانٍ و لا هِمَّة وَ لا تَفکُّر، و لا کَیفَ لِذلکَ کَما انَّهُ لا کَیفَ لهُ ( اصول کافی، ج1، ص 148).
3. اَیّها الناسُ اِنَّ فی الاِنسانِ عَشرَةَ خِصالٍ یَظهِرُها لِسانُهُ: شاهِدٌ یَخبِرُ عَنِ الضَّمیر... ( تحف العقول، ص 152).
4. ما اَضمَرَ احدٌ شیئاً الاَظَهؤَ فی فلَتاتِ لِسانِهی وَ صَفَحاتِ وَجهِهِ. ( الحدیث، ج2، ص 233).
5. الإرادَةُ مِنَ المَخلُوقِ الضَّمیرُ، وَ ما یَبدو لَهُ بَعدَ ذلِکَ مِنَ الفِعلِ، وَ أمَّا مِنَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَارادَتَهُ اِحداثُهُ لا غَیرَ ذلِکَ؛ لِانَّهُ لا یُرَوَّی و لا یَهمَّ و لا یَتَفکَّر، وَ هَذِهِ الصَّفاتُ مَنفیَّةٌ عَنهُ، و هیَ مِن صفاتِ الخلقِ، فَارادَةِ اللهِ وَ هِی الفِعلُ لا غَیرَ ذَلِک ( میزان الحکمه، ج8، ص 3671).
6. السَّرُ ماکتَمتُهُ فی نَفسِکَ و اَخفی ما خَطَر ببالِکَ ثُمَّ انسَیتَهُ. ( اسماء الحسنی، ص 83).
7. لا یَکذِبُ الکاذِبُ اِلا مِن مَهانَةِ نَفسِهِ ( الحدیث، ج2، ص 289).
8. ما مِن رَجُلٍ تَکبُرَ اَو تَجَبَّرَ اِلّا لِذلَّةٍ وَجدَها فی نَفسِهِ ( همان، ج2، ص 279).
9. وَ اعظَمَ مِنَ النَّعمَةِ عَلَی الانسانِ فی الحِفظِ النَّعمَةِ فی النِّسیانِ. فانَّهُ لَو النّسیان، لما سلا احَدَ عَن مُصیبَةٍ، و لا انقضت لَهُ حَسرَةٌ وَ لا ماتَ لَهُ حِقدٌ، وَ لا استمتَعَ بِشیءٍ مِن متاعِ الدُّنیا مَع تذکَر الافات، و لا رَجا غَفلَةً مِن سُلطانٍ، و لا فترَةً مِن حاسِدٍ، اَفَلا تَری کَیفَ جُعِلَ فی الانسانِ الحِفظُ و النِّسیانُ، و هُما مختَلِفانِ متضادّانِ
( بحارالانوار، ج3، ص 81).

منبع مقاله :
ژاله فر، تقی، (1386)، روانشناسی از دیدگاه مکتب اسلام، زنجان: نیکان کتاب، چاپ دوم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط