خوب است در اینجا قلم را به دست یکی از برادران اهل سنت: «عبدالمتعال صعیدی»، استاد دانشگاه «الازهر» دهم که در مقاله ای به عنوان «علی بن ابیطالب و تقریب بین مذاهب» می نویسد:
این فضیلت بزرگی برای علی بن ابیطالب علیه السلام است که اولین بنیانگذار تقریب بین مذاهب بود تا اختلاف رای و نظر، موجب تفرق و پراکندگی نگردد و غبار دشمنی میان طوایف مختلف، برپا نشود؛ بلکه با وجود اختلاف نظر، وحدت و یگانگی خود را حفظ کنند و برادروار زندگی نمایند و هرکس یا برادرش را نسبت به رای و نظرش، آزاد گذارد، چه اینکه هر صاحب نظری یا نظرش صائب است و ماجور یا برخطاست و مغدور یا برادرش به نحو شایسته ای دربارة موضوع اختلافی به بحث و گفتگو پردازد، به طوریکه تعصّبی نباشد؛ بلکه مقصود از بحث، رسیدن به حقیقت باشد، نه غلبه و پیروزی و این یکی از فضائل علی است که از فضیلت و شرافت خانوادگی و قرابتش به پیغمبر صلی الله علیه و آله و سبقتش در ایمان کمتر نیست. او بود که جهاد به رای و جهاد به مال و جهاد به شمشیر کرد- سپس توضیح می دهد- که نخستین اختلاف میان مسلمین، اختلاف بر سر خلافت بود و علی علیه السلام با آنکه می دانست از دیگران به خلافت سزاوارتر است، ولی با ابوبکر و عمر و عثمان به مدارا رفتار کرد و از هیچ گونه کمک نسبت به آنان دریغ نفرمود تا نمونه عالی مدارا و حافظ اتّحاد، هنگام اختلاف رای باشد و چون با اصرار مسلمین به خلافت رسید، هیچکس را ملزم به قبول خلافتش نکرد و با یاران خود آنقدر روح گذشت و مناعت داشت که علیه خوارج حکم نمی نمود تا وقتی که شمشیر به رویش کشیدند و دستور داد از قاتلش به خوبی پذیرائی کنند و بیش از یک ضربت به او نزنند.» (1)
در نامه ای به ابوموسی اشعری می نویسد:
بدانکه هیچ کس، نسبت به امت محمد صلی الله علیه و آله و ایجاد الفت و اتحاد میان آنها، از من راغب تر و حریص تر نیست، من از این کار خویش، پاداش نیک و عاقبت شایسته را از خداوند متعال خواستارم و به آنچه تعهد کرده ام وفا خواهم کرد.» (2)
در خطبه «شقشقیه» که مشهورترین قسمت نهج البلاغه است و علاوه بر آنکه دانشمندانی از اهل سنّت مانند ابن ابی الحدید، محمد عبده، فخر رازی، ملا سعد تفتازانی، قاضی یوسف، محیی الدین خیاط، آنرا شرح کرده اند، ابن اثیر و فیروز آبادی در کلمة «شقشقیه» این خطبه را از کلمات علی علیه السلام دانسته اند. امام علیه السلام در اوّل خطبه، گله و شکایاتی از خلفاء پیشین خود می نماید و آنانرا به صفاتی معرفی می کند که تاریخ و روایات هم وجود آن صفات را در آنان تایید می کند. در اواسط خطبه مردی روستائی پیش آمد و نامه ای به حضرت داد. حضرت مشغول خواندن نامه شد و از ادامه سخن منحرف گشت. ابن عباس که در آن مجلس حاضر بود، گفت: دنباله سخن را ادامه دهید. امام علیه السلام جملة معروف «شقشقهٌ هدرت ثم قرَّت» (3) را فرمود و به سخن خود ادامه نداد. گویا علی علیه السلام می خواهد بفرماید: با وجود آنکه، آنچه گفتیم یک حقیقت تاریخی است، ولی توضیح و ادامه آن را خوش ندارم، زیرا یادآوری این مطلب، ایجاد کدورت می کند، جریانی بود که گذشت و تمام شد، آن سه تن مردند و روز قیامت محکمه عدلی هست و خدا بهترین داور است. شما دنبال این مطالب را نگیرید و از آن سؤال نکنید و درباره آن به بحث و گفتگو نپردازید.
روشن تر از خطبة شقشقیه، در مطرح نکردن امور اختلاف انگیز پاسخی است که امام علیه السلام به مرد اسدی می دهد: مردی که از قبیلة بنی اسد بود و با حضرتش خویشاوندی سببی داشت، روزی از وی پرسید با اینکه شما (بنی هاشم) به مقام خلافت از دیگران سزاوارتر بودید، چگونه شد که شما را کنار زدند؟
در پاسخ فرمود:
ای برادر اسدی! تو تنگ دهانت شل است و اسبت را سر خود رها می کنی (سؤال بیجا می کنی و نسنجیده و بی موقع سخن می گویئ) ولی در عین حال با من خویشی داری و حق پرسشت محترم است. اکنون که می خواهی بدانی، بدان که: برتری جوئی آنها بر ما، با وجود شرافت خانوادگی و قرابت و نزدیکی که ما به پیغمبر صلی الله علیه و آله داشتیم، برای این بود که: مقام خلافت مطلوب و محبوبست، قومی بخل ورزیدند (و آنرا تصاحب کردند) و قومی سخاوت کردند (از آن گذشتند) حاکم خداست و بازگشت همگان در قیامت به سوی اوست- سپس به شعری از امرؤالقیس استشهاد کرد که حاصلش اینست: «سخن از گذشتگان را بگذار و از آنچه امروز با آن مواجه هستیم، یعنی معاویه و جنگ با شامیان بگوی»- بعد از قرائت شعر چنین ادامه داد: بیا و داستان شگفت انگیز پسر ابوسفیان را ببین، که روزگار مرا پس از گریه به خنده انداخت، از روزگار عجب نیست، که او شگفتیها و کجی های بسیار دارد، آنها (شامیان) کوشیدند تا نور خدا را که از منبعش می درخشید، خاموش سازند و فوران چشمه الهی را سدّ کنند و آب میان من و خود را گل آلود نمایند (کشتن عثمان را به من نسبت دادند). اگر مشکلات موجود برطرف گردد، آنانرا به راه خالص حق برم و اگر صورت دیگری یافت (من کشته شدم) افسوس مخور که خدا بر کردارشان داناست. (4)
ما از این سؤال و جواب در می یابیم که چون آن زمان، جنگ صفین در میان بود، علی علیه السلام سائل را متوجه به موضوع روز کرد، سؤال او را که راجع به سی سال پیش بوده غیرمهم و غیرمفید دانست، پاسخی مختصر داد و دادستان مهمتر را ریاست خواهی و خودمحوری معاویه دانست، پس اگر علی علیه السلام امروز در میان ما بیاید و ما داستان جنگ صفین را از او بپرسیم، خواهد فرمود: ... داستان مهم امروز که انسان نمی داند بخندد یا بگرید، این است که مسلمین جهان، با وجود یک میلیارد جمعیت و داشتن بهترین دین و بهترین زبان و بهترین منابع حیاتی و مناطق سوق الجیشی (5) و سوابق درخشان و آن چنان عزت و سیادت، ببین که چگونه زیر دست مشتی صهیونیست شده اند و همگان نیز می دانند که بزرگ ترین علت؛ بلکه تنها علت این است که: مسلمین واحد به دول و مذاهب متعدّد تقسیم شده اند و در میان آنها اختلاف و پراکندگی پیدا شده است و اگر بخواهند عزّت و سیادت خود را بازیابند، باید متّحد و متّفق شوند، ولی باز هم مسامحه می کنند و هرچه سیلی می خورند، بیدار نمی شوند، نمی دانم روز بیداری کی فرا می رسد «الیس الصبح بقریب؟»
10- یکی از طرق ایجاد اتّحاد و بستن راه پراکندگی و اختلاف، رعایت ادب در کلام است. به نحوی که توفیر و احترام طرف بحث ملحوظ گردد و از سخنان گوینده جسارت و اسائة ادب استشمام نشود؛ که سخن گوینده هرچند قرین حق و عدالت باشد، هرگاه در قالب تعبیر و خشونت القا گردد، مطلوب و مقبول نیفتد، بلکه شاید صلح و صفا بر هم زند و ایجاد تیرگی و کدورت نماید. علی علیه السلام در این باره سخن بسیاری دارد:
1- از علامات مردم با تقوا، اینست که از دشنام دوری می کنند و گفتارشان ملایم است. (6)
2- از گفتن سخن زشت و ناهنجار بپرهیزد که دل را پر از خشم و کینه کند. (7)
3- سخن نرم گفتن عبادت است. (8)
4- هرزه گویی مرگ آور است. (9)
5- زیبا سخن گوئید تا پاسخ زیبا شنوید. (10)
6- تیزی زبان از تیزی شمشیر برنده تر است. (11)
7- زبانت را به سخن ملایم و سلام کردن، عادت ده تا دوستانت زیاد و کینه ورانت کم شوند. (12)
8- بسا جنگی که از گفتن یک کلمه برپا می شود. (13)
9- کسی که گفتارش ملایم باشد، محبتش لازم شود. (14)
10- بدزبانی ارزشت را می کاهد و برادری را فاسد می کند. (15)
11- روش دونان زشتی کلام است. (16)
12- زبان ترازوی انسانیت است. (17)
در میان مباحثات و مکاتباتی که علماء شیعه و سنی با یکدیگر داشته اند، آنهائی مفید و ثمربخش بوده است که در آن لحن ملایم اتخاذ گشته و رعایت ادب در بحث را نموده اند.
یکی از آنها مکاتباتی است که میان دانشمند بزرگ شیعه «سید عبدالحسین شرف الدین» با رهبر روحانیت مصر و شیخ «الازهر» «شیخ سلیم بشری» واقع شده است. این مکاتبات پنجاه و پنج نامه است که یک از طرفین نوشته اند: شیخ سلیم سؤال می کند و سیدشرف الدین پاسخ می دهد- جزاهما الله عن الاسلام خیر الجزاء- این کتاب به نام «المراجعات» دارای یکصد و ده نامه ویک مقدمه است و بارها به لغت عربی، فارسی، انگلیسی و اردو، به چاپ رسیده است.
برای نشان دادن رعایت ادب طرفین، در مباحثات دینی، نخستین نامه ای را که طرفین بحث نوشته اند به اختصار ذکر می کنم، نامه اول را «شیخ سلیم» در تاریخ 29 ذیقعده 1329 می نویسد و اینگونه آغاز می کند:
درود و رحمت و برکت خدا بر علامة شریف «سیدعبدالحسین شرف الدین موسوی»، در گذشته حقایق شیعه را درک نکرده ام، زیرا با آنان هم صحبت نشده بودم، بسیار مایل بودم که با بزرگان شیعه به صحبت پردازم و با عوام شیعیان نیز صحبت کنم و عقاید آنانرا به دست آورم. اکنون که خداوند توفیق عنایت فرمود که به ساحل دریای علم شما دست یابم و تشنگی خود را بزدایم، امیدوارم خدای مهربان با آب خوشگوار علم شما مرا سیراب کند... من قبلاً می شنیدم که شما شیعیان معتقدید که از برادران سنی خود کناره گیری می کنید و با وحشت با آنان زندگی می کنید، من شنیده بودم... من شنیده بودم... ولی شما را مرد خوش صحبتی یافتم که در مباحثه دقیق هستید. میل به نیکی دارید، در شوخی نمودن لطیف هستید و شرافت خود را هم حفظ می کنید... و با این روش اخلاقی، شما شیعیان، شایسته همنشینی و آرزوی هر ادیبی هستید... اگر اجازه فرمایید که در دریای موّاج علمت غوطه ور گردم، مسائل دقیق و مشکلی که از مدتها پیش درفکرم ریشه دوانیده است حل کنم و اگر هم اجازه نفرمائید به میل و اختیار شماست.
من در این بحث به فکر اظهار لغزش یا جستجو از بدیها نیستم، من به فکر سرزنش نمودن یا آزار رسانیدن نیستم، بلکه خواهان حقیقت که گمشدة من است می باشم. اگر حقیقت به دست آمد، شایستة متابعت است وگرنه به شعر زیر عمل می کنم:
نحن بما عندنا و انت بما
عندک راض و الرای مختلف
ما به آنچه عقیده داریم و شما به آنچه عقیده دارید خشنودیم، با وجود آنکه آراء و افکار ما مختلف است.
اگر اجازه فرمائید صحبت را از امامت خاصه و امامت عامه شروع کنیم و قبلاً از هر لغزشی پوزش می خواهم.
سیدشرف الدین در پاسخ چنین می نویسد:
درود و رحمت و برکت خدا بر مولای ما شیخ الاسلام مرا به نامة مهرانگیز خود آن قدر مورد لطف قرار دادی که زبان از سپاسگزاری عاجز است و نمی توانم قسمتی از وظائف خود را در تمام عمر انجام دهم، آرزوهای خود را پیش من یافته ای و توجه به من نموده ای در صورتی که خود قبله گاه امیدواران و پناه بیچارگان هستی. من از سوریه بر پشت اسب آرزو نشسته ام و به منظور دیدار شما آمده ام و در پناه شما بار سفر به زمین افکندم تا از علم شما استفاده کنم و از فضائل شما قطراتی به دست آورم و به امید آن روزی هستم که با امید زنده و آرزوی برآورده- به خواست خدا- از پیش شما بازگردم، شما در سؤالات خود مجاز هستید، امر بفرمائید، نهی کنید، از هر چه مایلید بپرسید، فضل مخصوص شما است، گفتار شما حق است و حکم شما عدل و السلام علیک.
به راستی اگر در این چهارده قرنی که بر مسلمین گذشته و ده ها چنین چهارده قرن دیگر هم بگذرد و مباحثات شیعه و سنّی در چنین محیطی باصفا و به وسیله چنین مردانی با اخلاص، صورت گیرد آیا نزاع و درگیری پیدا می شود؟ آیا حقیقتی پوشیده می ماند؟
و آیا تهمت و افترائی صورت می گیرد؟ هرگز.
برخورد شایسته و مؤدب دیگری که در نیم قرن پیش، میان علماء شیعه و سنّت پیش آمد و در سطح وسیعی حدود ربع قرن طول کشید، موضوع «دارالتقریب بین المذاهب الاسلامیه» است. در این انجمن فرهنگی اسلامی، از دانشمندان بزرگ سنت، «شیخ عبدالمجید سلیم»، بزرگ مفتی مصر و «شیخ حسن البناء» مؤسس و رهبر اخوان المسلمین علامه شهیر، «شیخ محمد شلتوت» و از علماء شیعه «آیه الله بروجردی» بزرگ مرجع تقلید شیعیان ایران و آیت الله «محمدحسین آل کاشف الغطا» از مراجع نجف اشرف و «آیه الله سیدشرف الدین» مزبور شرکت داشتند، که از برکت این اقدام مجالسی در قم و مشهد و قاهره و سایر نقاط تشکیل شد و دانشمندان فریقین دور هم نشستند، تفرقه ها به وصال و وفاق گرائید و تهمت ها از میان برخاست. شیعیان دانستند که اهل سنت به اهل بیت پیغمبر صلی الله علیه و آله ارادت دارند و اهل سنّت دانستند که شیعیان قرآن دیگری ندارند و علی علیه السلام را پیغمبر نمی دانند و با روشن شدن موارد خلاف، بسیاری از اختلافات از میان برخاست، اختلافاتی که سیاست های بیگانه برای بهره برداری خویش، القا کرده بود و سالی یکی و دو نادان را آلت دست خود می کرد که فتنه انگیزی آنها را به عنوان ردّ شیعه یا سنّی بنویسند یا دانشمندان آنها، به عنوان مستشرق بیایند و سنّی را بهتر از شیعه بدانند و مانند «گلد تسیهر» تکیه کلامش را «اسلام شیعه» و «اسلام سنی» قرار دهد تا دو اسلام درست کند، در صورتی که خود او نه به شیعه عقیده داشت و نه به سنی.
با نزدیک شدن دانشمندان به یکدیگر، بسیاری از این مشکلات حل شد و اختلافات از میان رفت، شیخ «الازهر» فتوای خود را مبنی بر اینکه مذهب شیعه مانند سایر مذاهب اسلامی قابل اتباع است صادر کرد و کرسی تدریس مذهب تشیع در دانشگاه «الازهر» پیشنهاد شد، بعد از دو سال از تاسیس «تقریب» مجله علمی و دینی «رساله الاسلام» تاسیس گردید و نویسندگان بزرگ شیعه و سنّی در آن به نشر افکار علمی و اصلاحی خود پرداختند. این مجله گنجینه ای بود از مقالات علمی، ادبی، اخلاقی، تاریخی، فقهی، فلسفی و اصلاحی و از همه مهمتر سلسله مقالاتی بود که به عنوان تفسیر قرآن کریم، به قلم مفسّر بزرگ «شیخ محمود شلتوت» نوشته می شد، و در آن حقیقت تفسیری بود دور از تعصّب فرقه ای. در این مجله نیروی ایمان و اخلاص علماء اسلام به خوبی مشاهده می شود و بسی قابل استفاده شده است.
پی نوشت ها :
1- همبستگی مذاهب اسلامی، تالیف عبدالکریم بی آزار شیرازی، ص 207 به نقل از شماره چهارم سال سوم «رساله الاسلام» ص 434.
2- نهج البلاغه، مکتوب 78، ص 466 و لیس رجل- فاعلم- احرص علی جماعه امه محمد صلی الله علیه و آله و الفتها منی...
3- و قام الیه رجل من اهل السواد عند بلوغه الی هذا الموضع من خطبته فناوله کتاباً... نهج البلاغه، خطبة 3، ص50.
4- و قد ساله: کیف دفعکم قومکم عن هذا المقام و انتم احق به؟ فقال ... نهج البلاغه، خطبة 162، ص 231.
5- مانند: 1- جبل الطارق بین اقیانوس اطلس و دریای مدیترانه 2- کانال سوئز بین مدیترانه و بحر احمر 3- باب المندب بین دریای احمر و اقیانوس هند 4- تنگه هرمز بین خلیج فارس و دریای عمان 5- تنگه ماکالا بین اقیانوس هند و دریای چین 6- تنگه بسفر بین دریای سیاه و مرمره 7- تنگه داردانل بین دریای مرمره و اژه (قسمتی از مدیترانه).
6- بعیداً فحشه، لینا قوله، نهج البلاغه، خطبه 193، ص 305.
7- ایاک و مستهجن الکلام، فانه یوغر القلب، غرر و درر آمدی، شرح آقا جمال خوانساری 2/ 298.
8- ان من العباده لین الکلام، غرر و درر، 2/ 497.
9- الهذریاتی علی المهجه، غرر و درر، 1/ 332.
10- اجملوا فی الخطاب، تسمعوا جمیل الجواب، غرر و درر، 2/ 266.
11- حداللسان امضی من السنان، غرر و درر، 3/ 403.
12- عود لسانک لین الکلام و بذل الاسلام، یکثر محبوک و یقل مبغضوک، غرر و درر، 4 / 329.
13- رب حرب جنیت من لفظه، غرر و درر، 4/ 66.
14- من لانت کلمته وجبت محبته، غرر و درر، 5/ 193.
15- سوء المنطق یزدی بالقدر و یفسد الاخوه، غرر و درر، 4/ 144.
16- سنه اللئام قبح الکلام، غرر و درر، 4/ 339.
17- اللسان میزان الانسان، غرر و درر، 1 / 339.