صوفی بیا که آینه صافی است جام را

ای صوفی و پشمینه پوش ریا کار!بیا و زلالی و پاکی جام شراب عشق را ببین تا در آن، پاکی شراب سرخ رنگ را ببینی و هم چنین ناپاکی خویش را آشکارا مشاهده نمایی.
يکشنبه، 18 اسفند 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
صوفی بیا که آینه صافی است جام را
 صوفی بیا که آینه صافی است جام را

 

به کوشش: رضا باقریان موحد




 
صوفی بیا که آینه صافی است جام را *** تا بنگری صفای می لعل فام را
راز درون پرده ز رندان مست پرس *** کاین حال نیست زاهد عالی مقام را
عنقا شکار کس نشود دام باز چین *** کآنجا همیشه باد به دست است دام را
در بزم دور، یک دو قدح در کش و برو *** یعنی طمع مدار وصال دوام را
ای دل شباب رفت و نچیدی گلی ز عیش *** پیرانه سر مکن هنری ننگ و نام را
در عیش نقد کوش که چون آبخور نماند *** آدم بهشت روضه ی دارالسّلام را
ما را بر آستان تو بس حق خدمت است *** ای خواجه بازبین به ترحُّم غلام را
حافظ مرید جام می است ای صبا برو *** وز بنده، بندگی برسان شیخ جام را
تفسیر عرفانی

1.ای صوفی و پشمینه پوش ریا کار!بیا و زلالی و پاکی جام شراب عشق را ببین تا در آن، پاکی شراب سرخ رنگ را ببینی و هم چنین ناپاکی خویش را آشکارا مشاهده نمایی.
2.اسرار دو جهان را باید از رندان مست پرسید که دل از هر دو جهان بریده اند و مست جمال یارند، نه از زاهدان ظاهرپرست که به واسطه ی عوام فریبی توانسته اند در این دنیا به مقام و ریاستی برسند و امید دارند که در آن دنیا نیز در بهشت مقامی عالی داشته باشند.
3.ای زاهد ریاکار!کسی نمی تواند با تزویر و ریا و دروغ به ذات حق پی ببرد و سیمرغ معرفت را شکار کند؛ پس تو نیز تلاش بیهوده ندشته باش و بدان که از این کوششت بهره ای نخواهی برد؛ زیرا عباداتت ریاکارانه است و به مقام اخلاص نرسیده ای.
4.این زندگی، مانند مجلس عیش و سرخوشی است که هر کس به نوبت از آن بهره می گیرد و نوبت را به دیگری می دهد؛ او باید برود و وصال همیشگی را آرزو نکند.کسی می تواند آرزوی وصال جاوید داشته باشد که خود را فراموش کرده و در عشق دوست فانی شده باشد.
5.ای دل!جوانی را که بهار عمر و فصل عشرت است، سپری کردی بی آنکه گلی از عیش بچینی.جوانی گذشت و تو قدمی در راه معرفت و شناخت دوست برنداشتی، حال در این پیری مرا به خوش گذرانی فرا می خوانی؟ در پیری، دل بستن و عاشق شدن، باعث رسوایی و بدنامی است، بنابراین آبروداری کن و از این هنرنمایی درگذر و مرا رسوا مساز.
6.ای انسان!به عیش و عشرت نقد بپرداز و به آن قانع باش و گرنه همانند حضرت آدم خواهی شد که چون طمع به عیش ابد کرد -که نصیبش نبود -از بهشت رانده شد.
7.ای معشوق!عمری است که سر عبودیت به درگاه می ساییم، به غلام خود نظر لطف و ترحمی بنما و به درگاه خویش راهش ده تا از دیدارت بهره مند گردد.
8.حافظ، مردی جام شراب است و دلبسته ی عشق و می و مستی و هیچ گاه از آن دل نمی کند.اینک ای باد صبا!برو و اظهار بندگی و ارادت من را به شیخ جام -که صوفی سختگیر و خُم شکنی بود -برسان.

منبع مقاله :
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط