عتاب یار پری چهره عاشقانه بکش*** که یک کرشمه تلافی صد جفا بکند
ز مُلک تا ملکوتش حجاب بر دارند*** هر آن که خدمت جام جهان نما بکند
طبیب عشق مسیحا دم است و مشفق لیک*** چو درد در تو نبیند که را دوا بکند
تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار*** که رحم اگر نکند مدّعی خدا بکند
ز بخت خفته ملولم، بود که بیداری*** به وقت فاتحه ی صبح یک دعا بکند
بسوخت حافظ و بویی به زلف یار نبرد*** مگر دلالت این دولتش صبا بکند
تفسیر عرفانی
1.ای دل!در آتش عشق بسوز و رنج و ریاضت بکش که این سوختن، کارساز و گره گشای بسیاری از مشکلات است و راز و نیاز شبانه و اظهار بندگی و خاکساری در برابر حق، صد بلا و مصیبت را دور خواهد کرد.
2.ناز کردن و قهر همراه با لطف زیباروی دلفریب را به رسم عاشقان تحمل کن، زیرا یک ناز و غمزه از نگاه یار، صد تندی و بی مهری از جانب او را جبران می کند.
3.هر کس در خدمت پاکی و صفای باطن باشد و در تهذیب نفس و تزکیه ی دل بکوشد، همه ی حجاب ها از پیش چشم او برداشته می شود و رازهای ظاهر و باطن هستی بر او آشکار می شود.
4.عشق، طبیب مهربان و دلسوزی است که با نفس مسیحایی خود، نیاز روحی و بیتابی عاشق را دوا کرده و جان تازه ای به عاشقان می بخشد، ولی چون در تو این اشتیاق و بیتابی و درد عشق را نمی بیند، چه کسی را درمان کند؟
5.کارها را به خدای خود واگذار کن و گره گشایی از مشکلات را از او بخواه و در این بین آرامش خاطر داشته باش که اگر زاهد ریاکار و دروغگو و ناآگاه به تو رحم نکند، قطعاً خدا رحم خواهد کرد.
6.از بخت و اقبال خواب و گمراه خود آزرده خاطرم؛ امیدوارم که صاحبدل و عارفی هنگام طلوع صبح، دعایی در حق من بکند و بخت من بیدار و آگاه شود.
7.حافظ در اشتیاق رسیدن به معشوق سوخت، ولی بوی خوشی از زلف مشکین یار به مشام او نرسید؛ شاید نسیم صبحگاهی این سعادت و خوشبختی را نصیب او بکند و او را به بوی خوش زلف یار برساند.
/م