نویسندگان: سیدکاظم موسوی، اشرف خسروی
کیومرث
در اساطیر ایرانی کیومرث اولین انسانی است که اهورامزدا آفرید. نام او در اوستا « گیه مرتن» و در پهلوی « کیومرث» یا « گیوک مرت» به معنی جاندار میراست. در فروردین یشت او به سبب آموختن و گوش دادن به گفتار اهوره مزدا ستایش شده است. آموختن و دانا شدن از روزگاران کهن در فرهنگ ایرانیان اهمیت داشته و اولین انسان اسطوره ای به آن ستوده شده است. «فروشی گیومرت اشون را می ستاییم، نخستین کسی که به گفتار و آموزش اهوره مزدا گوش فرا داد و از او خانواده ی سرزمین های ایرانی و نژاد ایرانیان پدید آمد» ( اوستا، 1385: 423). در بندهش در بیان مراتب آفرینش مادی و در بخش تازش اهریمن بر آفرینش، ششم آفریده، کیومرث است و سی سال زندگی می کند. او با فلز در ارتباط است و هفت گونه فلز از او پدید می آید. خلقت انسان ها نیز از نطفه ی اوست.در دوره های بعد، کیومرث به مثابه اولین پادشاه روی زمین معرفی شد. مروج الذهب کیومرث را به پندار ایرانیان نخستین انسانی می داند که بر زمین به شاهی منصوب شد. «... دیدند بیشتر مردم به دشمنی و حسد و ستم و تعدی خو کرده اند و مردم شرور را جز بیم به صلاح نیارد... بدانستند که مردم جز به وسیله ی پادشاهی که انصاف ایشان دهد و مجری عدالت باشد و به اقتضای عقل میان مردم حکم براند به راه راست نیایند، سپس به نزد کیومرث پسر لاوز شدند و نیاز خویش را به داشتن شاه و سرپرست بدو وانمودند و... کیومرث تقاضای ایشان را پذیرفت» ( مسعودی، 1374: 215-216).
فردوسی در شاهنامه تحت تأثیر جهان بینی دینی خود و با توجه به عقلانی بودن نظر اخیر، کیومرث را اولین کسی می داند که آیین تخت و کلاه آورد. البته او نیز جای تأمل می گذارد و اشاره می کند که کس آن روزگار را به یاد ندارد، و آنچه او می گوید روایت است:
که بود آن که دیهیم بر سر نهاد
ندارد کس آن روزگاران به یاد
پژوهنده ی نامه ی باستان
که از پهلوانان زند داستان
چنین گفت کآیین تخت و کلاه
کیومرث آورد و او بود شاه
(1، 28)
فردوسی از اسطوره ی نخستین انسان بودن کیومرث آگاه بوده است و در آخرین جلد شاهنامه به آن اشاره می کند. و در پیغامی که خسرو پرویز به قیصر روم می فرستد، کیومرث را اولین جانور زنده ای می داند که بنده ی برآمده از خاک است. از این رو می توان گفت او آگاهانه کیومرث را به منزله ی اولین پادشاه برگزیده است. فردوسی پس از ستایش خداوند و ذکر برتری های او به آفرینش آسمان و ستارگان و پس از آن به کیومرث اشاره می کند و می گوید:
نخست آفرین بر جهاندار کرد
جهان را بدان آفرین خوار کرد...
سپهر و ستاره همه کرده اند
بر این چرخ گردان برآورده اند
چو از خاک مرجانور بنده کرد
نخستین کیومرث را زنده کرد
(9، 79)
در بیت اخیر کیومرث نخستین بنده ی جانداری است که خداوند از خاک زنده کرده است. این اختلاف و تضادی که در ابیات آغازین و پایانی شاهنامه دیده می شود، نتیجه ی اختلاف جهان بینی ها و باورهای دینی است که فردوسی نیز از آن ها آگاه بوده است، ولی به حکم پایبندی به عقل و مذهب کیومرث را اولین پادشاه شاهنامه قرار می دهد.
موسم کدخدایی کیومرث در شاهنامه، فصل بهار است. در این جا فردوسی آغاز تاریخ اسطوره ای را با آغاز زندگی طبیعت همسو و هماهنگ می کند. او که در کوه جا و پناهگاه می سازد و با گروه همراه خود پلنگینه می پوشد، یادآور زندگی انسان عصر حجر در کوه ها و غارها است. یکی از نشانه های مهم اسطوره ای او داشتن فرّه شاهی است:
همی تافت زو فرّ شاهنشهی
چو ماه دو هفته ز سرو سهی
(1، 29)
دد و دام و دیگر جانوران در مقابل او سرخم می کنند و در پناه او می سایند. این نیز یادآور طبیعت خردمند در اسطوره هاست:
دد و دام و هر جانور کش بدید
ز گیتی به نزدیک او آرمید
دو تا می شدندی بر تخت او
از آن بر شده فرّه و بخت او
(1، 29)
او با سروش اسطوره ای نیز در پیوند است. پس از کشته شدن سیامک به دست دیوان، کیومرث بی تابی می کند و به سوگ می نشیند. سروش خجسته بر وی نازل می شود:
درود آوریدش خجسته سروش
کزین بیش مخروش و بازآر هوش...
از آن بدکنش دیو روی زمین
بپرداز و پردخته کن دل ز کین
(1، 31)
در تفسیری عقلانی، ندای سروش خجسته می تواند ندای عقل و خرد کیومرث باشد که او را به کین خواهی و دست کشیدن از خروش و زاری فرامی خواند.
همچنین دشمن او اهریمن است. اهریمن و اهریمنان بر او رشک می برند و فرزند او سیامک را تباه می کنند. این رشک و حسد تکرار رشک و حسد اهریمن بر اهورامزدا و آفریده های او در اسطوره هاست که در جریان دگرگونی های اسطوره ای به این شکل درآمده است. دشمنی دیوان و کشته شدن سیامک در این داستان به تازش اهریمن بر آفریدگان اهورایی و کیومرث مزدا آفریده شبیه است. در تفسیر این نبردها می توان بر آن بود که بی خردی موجب رشک و حسد و باعث رخ دادن این جنگ ها شده است. این نبردها، نبرد بی خردان با خردمندان است:
به گیتی نبودش کسی دشمنا
مگر بدکنش ریمن آهرمنا
(1، 31)
در ژرفای این نشانه ها و نمادها نبرد دیرینه ی نیکی و بدی و خردمندی و دژ خردی دیده می شود. در یک طرف کیومرث، طبیعت خردمند، فرّه ایزدی، سروش و سیامک قرار دارند که پلیدی، مرگ و ویرانگری را نمی خواهند و نمی پسندند، و در طرف دیگر اهریمن و دیوان قرار دارند و رشک، حسد و بدکنشی را که در حقیقت بدخردی و پلیدی است می خواهند و می جویند. همراهی واژگان اسطوره ای مانند اهریمن و دیو در کنار مفاهیم انتزاعی چون رشک، حسد، بدکنشی و ریمن هر دو جنبه ی خرد و اسطوره را تأیید می کنند.
یکی از نشانه های خردمندی کیومرث در شاهنامه این است که همگان آیین خویش را از او فرا می گیرند و او آموزگار و راهنمای دیگران است:
به رسم نماز آمدندیش پیش
وزو برگرفتند آیین خویش
(1، 29)
از دیگر نشانه های خرد برتر او یزدان پرستی اوست. خردی که انسان را به یزدان شناسی سوق می دهد از نوع خرد استدلالی و تجربی محدود نیست، بلکه خرد نابی است که از دریافت و ادراکی فراتر از حوزه ی مشاهده و آزمایش و تجربه برخوردار است:
بر آن برترین نام یزدانش را
بخواند و بپالود مژگانش را
(1، 31)
همچنین وقتی او می خواهد انتقام سیامک را از دیوان بگیرد، هوشنگ را فرا می خواند؛ او را پند می دهد؛ گفتنی ها می گوید و رازهای نهفت بر او برمی گشاید. برخورد منطقی او با مرگ نیز نشانه ی دانایی اوست:
تو را بود باید همی پیشرو
که من رفتنی ام تو سالار نو
(1، 31)
چنان که قبلاً نیز گفته شد در مروج الذهب آمده است: مردم به دنبال کسی بودند که مجری عدالت باشد و به اقتضای عقل میان آنان حکم براند و بر این اساس کیومرث را انتخاب می کنند و در حقیقت پادشاهی او بر اساس عقل و خردمندی بنا شده است. کیومرث در میان گروه خود تواناتر و داناتر بود زیرا او پلنگینه پوشی را بنیاد نهاد؛ جای و مسکن گزید و همچنین:
ازو اندر آمد همی پرورش
که پوشیدنی نو بد و نو خورش
(1، 29)
همگان او را نیایش می کردند و به نوعی برتری وی را بر خود پذیرفته بودند. از این رو می توان گفت اولین پادشاه اسطوره ای شاهنامه بر اساس عقل و خرد به پادشاهی رسید.
در کنار وصف برتری و ذکر امتیازات فوق، نقاط ضعفی نیز در او دیده می شود. در شاهنامه در ذکر دلایل کشته شدن سیامک در کنار رشک و آز اهریمن به ناآگاهی کیومرث هم اشاره شده است:
کیومرث زین خود کی آگاه بود
که تخت مهی را جز او شاه بود
(1، 29)
این ناآگاهی موجب شده بود که آیین جنگ، جوشن و لوازم آن تمهید نگردد و تدبیر جنگ اندیشیده نشود. ناآگاهی و نتیجه ی آن می تواند دلیلی بر لزوم حضور روشن خرد در کنار اسطوره باشد. راهنمای کیومرث در تدارک ساز و برگ سپاه، کشتن دیو و گرفتن انتقام سیامک، سروش بود و بدون راهنمایی او این کار صورت نمی گرفت با توجه به این نکته می توان سروش را ندای عقل و خرد کیومرث دانست. تمام نشانه های ذکر شده نشان می دهد که اسطوره باید همراه خرد باشد تا پیروز شود.
هوشنگ و مقایسه ی اجمالی او با سیامک
هوشنگ دومین پادشاه شاهنامه است. این نام به معنای کسی است که منازل خوب فراهم می سازد، و یا بخشنده ی خانه های خوب است. لقب او پیشداد، به معنی نخستن واضع قانون است. « این بدان سبب است که در چند یشت اوستایی از او چنان یاد شده است که گویی در رأس شاهان ایرانی جای داشته است» ( بهار، 1362: 152).شخصیت این پادشاه پیشدادی مرکب از خرد و اسطوره است. زیباترین و مهم ترین نشانه های ترکیب خرد و اسطوره در وجود او، در ماجرای کشف آتش و آهن دیده می شود. عناصر اسطوره ای این ماجرا عبارتند از:
کوه
ماجرای کشف آتش در کوه اتفاق می افتد. کوه در اساطیر ایرانی جایگاه مقدسی است. انسان کهن پی برده بود که کوه در تولید آب و باران و جاری شدن چشمه و رود تأثیر مهمی دارد و جایگاه مناسبی برای رویش گیاهان و تأمین غذا برای انسان و دام های او محسوب می شود. از این رو تقدس خاصی برای آن قایل شده و بسیاری از آیین های عبادی خود را در کوه برگزار می نمود. رابطه ی بین عبادت و کوه نتیجه ی تقدس آن است. هند و ایرانیان کوه را جایگاه خدایان و مقدسان و عابدان می دانستند، و کوه « در نظرشان زاییده و بالیده و بالنده و جاندار و اندیشمند و زاینده ی رودها بود... در جوامع هند و ایرانی قدیم کوه از نظر جانداری و معرفت قابل مقایسه با نباتات اندیشمند بوده است» ( قرشی، 1380: 165). در شاهنامه آمده:ببالید کوه آب ها بردمید
سر رستنی سوی بالا کشید
(1، 15)
در اساطیر یونان نیز کوه جایگاه خاصی داشت و اجتماع خدایان در کوه المپ صورت می گرفت.
در بندهش البرز کوهی ایزدی است. « در دین گوید که نخستین کوهی که فراز رست البرز ایزدی بخت بود... دیگر کوه ها از البرز فراز رستند...» ( فرنبغ دادگی، 1380: 71). البرز ایزدی است، پس سایر کوه های رسته از آن نیز ایزدی محسوب می شوند.
مار
در این داستان هوشنگ در جریان نبرد با مار، آتش را کشف می کند. او به قصد کشتن مار با زور کیانی سنگی را پرتاب می کند، و در نتیجه ی برخورد با سنگی گران تر هر دو شکسته شده و فروغی آذرنگ پدیدار می شود. مار در اسطوره نمادی اهریمنی است. «اهریمن... خرفستران را بر زمین هشت. خرفستران گزنده و زهرآگین چون اژدها، مار و کژدم و چلپاسه و سنگ پشت و وزغ و...» ( فرنبغ دادگی، 1380: 52). در شاهنامه در وصف ماری که بر سر راه هوشنگ قرار می گیرد آمده است:پدید آمد از دور چیزی دراز
سیه رنگ و تیره تن و تیزتاز
دو چشم از بر سر چو دو چشمه خون
ز دود دهانش جهان تیره گون
(1، 34)
کاربرد واژه هایی که همه بر تیرگی و ظلمت دلالت دارند از قبیل سیه رنگ، تیره تن، تیزتاز و تیره گون، با دهانی که دود آن جهان را تیره می کند و دو چشمی که چون دو چشمه ی خون است، پیوند مار را با اهریمن که در تیرگی و ظلمت جای دارد اثبات می کند. این الگو به شکل های مختلف اژدهاکشی، نبرد با ضحاک، کشتن کرم هفتواد و نبردهایی از این قبیل در شاهنامه تکرار می شود که در جای خود به آن می پردازیم.
نکته ی مهم قابل ذکر در این جا این است که به عقیده ی یونگ، موجودات شروری مانند اژدها و دیگر اهریمنان که بر سر راه انسان قرار می گیرند، نیروهای ویرانگر درونی انسان اند که باید مقهور و مغلوب شوند تا انسان بتواند به خودآگاهی دست یابد. به عقیده ی وی « من خویشتن همواره با سایه در ستیز است. این ستیزه در کشمکش انسان بدوی برای دست یافتن به خودآگاهی به صورت نبرد میان قهرمان کهن الگویی با قدرت های شرور آسمانی که به هیبت اژدها و دیگر اهریمنان نمود پیدا می کند بیان شده است» ( یونگ، الف، 1377: 175). از این رو این اسطوره کاملاً در پیوند با اندیشه و آگاهی قرار می گیرد و راهی است برای رسیدن به خودآگاهی. این گونه نبردها، نبردهایی اسطوره ای برای رسیدن به خرد و خردمندی است و از زیباترین نمادهای پیوند خرد و اسطوره اند.
آتش
آتش در گذشته نزد ایرانیان و بسیاری از اقوام دیگر مقدس بود. آتش در جهان مینو، ایزدی از آن خود داشت که نگاهبان و نگاهدار آن محسوب می شد. این ایزد پسر اهورامزدا بود و آذر نام داشت. در اوستا در بخش یسنا، هات 62، این ایزد ستایش و نیایش شده و دانایی و خرد از او طلب شده است. « ای آذر اهوره مزدا!... زود مرا زندگی دراز، دانایی، اشونی، زبان شیوا، روان هوشیار و پس آن گاه خرد فراوان فراگیر نابودنشدنی بخش...» ( اوستا، 1385: 241). چنان که در نیایش مذکور دیده می شود، آتش با خرد و دانایی پیوند نزدیکی دارد. اهورامزدا آتش را از اندیشه آفرید ( به این رابطه در جای دیگر اشاره شده است.)در ماجرای مبارزه ی هوشنگ با مار اهریمنی، هوشنگ دانا در نبرد با اهریمن، آتش مقدس را کشف می کند و تحولی بزرگ در زندگی بشر ایجاد می نماید. تحولی که فقط به زندگی مادی و اقتصادی محدود نشده و حیات معنوی، دینی، فرهنگی و اجتماعی انسان را نیز دربرگرفته و منشأ پیدایش رسم ها و آیین هایی شده که هنوز بخشی از آن ها به جا مانده است:
جهاندار پیش جهان آفرین
نیایش همی کرد و خواند آفرین
که او را فروغی چنین هدیه داد
همین آتش آن گاه قبله نهاد
بگفتا فروغی ست این ایزدی
پرستید باید اگر بخردی
شب آمد برافروخت آتش چو کوه
همان شاه در گرد او با گروه
یکی جشن کرد آن شب و باده خورد
سده نام آن جشن فرخنده کرد
(1، 34)
در ابیات فوق به رابطه ی آتش با ایزد و نقش جهان آفرین در پیدایش آن اشاره شده است. آتش با خرد نیز پیوند یافته زیرا بر انسان بایسته است که از راه بخردی و خردمندی این فروغ ایزدی را بپرستد. همچنین این ماجرا با علم و دانش نیز سازگاری دارد. زیرا آتش در جریان برخورد دو سنگ پدیدار می شود که احتمالاً از نوع چخماق بوده و از نظر علمی کاملاً توجیه پذیر و مقبول است.
آهن
هوشنگ اولین آهنگر شاهنامه است. او به یاری آتش، آهن را کشف کرد و به آهنگری پرداخت. آهن و آهنگری در شاهنامه جایگاهی خاص دارد. آن که بر ضد ضحاک ماردوش می شورد و زمینه را برای پادشاهی فریدون فراهم می کند، یک آهنگر است. زنجیری که اسفندیار با آن زن جادو را در خوان چهارم تباه می کند، آهنین است؛ آسیب ناپذیری او نیز در پیوند با فلز است، زیرا اسفندیار رویین تن است. جمشید نیز آهنگر است و آهنگری می کند. در اسطوره نیز فلز جایگاه مقدسی دارد. اولین انسان اسطوره های ایرانی کیومرث است، تن کیومرث از فلز ساخته شده است و از تن او نیز پس از مرگ هفت نوع فلز پدید آمد ( فرنبغ دادگی، 1380: 66). از میان امشاسپندان، شهریور علاوه بر این که مظهر شهریاری و سلطنت مطلوب و نیکوست، نماد فلزات و نگاهبان آن ها می باشد «... از آن جا که او را در گیتی فلز خویش است، همه گونه کامه خدایی، نیرومندی و کامروایی و پاسخگویی را به زین افراز تواند کردن زین افراز او همه فلزین است... شهریور را در گیتی فلز خویش است. او که فلز را رامش بخشد یا بیازارد، آن گاه شهریور ( از او) آسوده یا آزرده بود» ( همان: 112 و 113). در این اسطوره شهریاری با آهن و آهنگری یگانه می شود.هوشنگ در شاهنامه با هفائیستوس در ایلیاد قابل مقایسه است. در اسطوره های یونان، هفائیستوس هم خدای آتش و هم خدای آهن است. او آهنگری می کند و ابزار و سلاح فلزی می سازد، کاخ او نیز از فلز ساخته شده است ( هومر، 1372: 762).
در شاهنامه نیز آهن و آتش را هوشنگ کشف می کند و با آهنگری اره و تیشه می سازد:
نخستین یکی گوهر آمد به چنگ
به آتش ز آهن جدا کرد سنگ
سر مایه کرد آهن آبگون
کز آن سنگ خارا کشیدش برون...
چو بشناخت آهنگری پیشه کرد
از آهنگری اره و تیشه کرد
(1، 33 و 34)
آهن در قرآن کریم نیز جایگاه خاصی دارد. پنجاه و هفتمین سوره ی قرآن حدید ( آهن) نام دارد. در آیه ای از قرآن کریم ارسال پیامبران با بینات، کتاب و میزان همراه است تا مردم به عدالت و قسط عمل کنند، و آهن نیز فرستاده شده است تا هم منافعی برای مردم داشته باشد و هم بأسی شدید در آن باشد تا خداوند بداند چه کسی او و پیامبرانش را یاری می کند و خداوند قوی و عزیز است. « لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط و انزلنا الحدید فیه بأسٌ شدید و منافع للناس و لیعلم الله من ینصره و رسله بالغیب ان الله قویٌ عزیزٌ» ( حدید: 25). در شاهنامه نیز آهنگری هوشنگ نشان قدرتمندی و توانایی اوست.
نبرد با دیوان
در دوران پادشاهی کیومرث، هوشنگ به رهنمونی نیای خود، کیومرث، به قصد انتقام خون پدرش، سیامک، با دیوان اهریمنی می جنگد و آن ها را شکست می دهد. این کردار در واقع مطابق با سرمشق ها و الگوهای ازلی مقدس در اسطوره ها، یعنی نبرد اهورامزدا و نیروهای اهورایی با اهریمن و اهریمنان است:بیازید هوشنگ چون شیر چنگ
جهان کرد بر دیو نستوه تنگ
(1، 32)
در یک تحلیل روانشناسی دیوان را نیز مانند ماران می توان بخش حیوانی و شرور وجود آدمی دانست که باید مغلوب شوند تا انسان به خودآگاهی دست یابد.
جانوران خردمند
از دیگر عناصر اسطوره ای این داستان، حضور دد، دام، مرغ، شیر و... در سپاه هوشنگ است که به نوعی با طبیعت خردمند در اسطوره ها پیوند دارند:پری و پلنگ انجمن کرد و شیر
ز درندگان گرگ و ببر دلیر
سپاهی دد و دام و مرغ و پری
سپهدار پرکین و کندآوری
پس پشت لشکر کیومرث شاه
نبیره به پیش اندرون با سپاه
(1، 32)
فرّ کیانی
در شاهنامه هوشنگ دارای جاه ایزدی و فرّ کیانی است:بدان ایزدی جاه و فرّ کیان
ز نخچیر گور و گوزن ژیان
جدا کرد گاو و خر و گوسفند
بورز آورید آنچه بد سودمند
(1، 35)
فرّ کیانی با خرد رابطه دارد. خردمندی موجب تعلق فرّ کیانی و بی خردی موجب گریز فرّ می شود.
آنچه ذکر شد عناصر اسطوره ای شخصیت هوشنگ است که هرکدام در ژرفای خود به نوعی مفهوم خرد، اندیشه و دانایی را نهفته دارند. در شاهنامه در ابیات متعددی به صراحت به خرد و دانایی هوشنگ اشاره شده است. در دوران پادشاهی کیومرث، در معرفی نبیره ی او، هوشنگ، آمده است:
خجسته سیامک یکی پور داشت
که نزد نیا جاه دستور داشت
گرانمایه را نام هوشنگ بود
تو گفتی همه هوش و فرهنگ بود
(1، 31)
در این ابیات فردوسی هوشنگ را به تأکید « همه هوش و فرهنگ» می داند. علاوه بر آن به او جایگاه دستوری و وزیری داده شده است. جایگاه وزیری خود نشان خردمندی و دانایی است. او اولین دستور و وزیر شاهنامه است که بعداً به پادشاهی می رسد. در ادامه در وصف خردمندی هوشنگ در شاهنامه آمده است:
جهاندار هوشنگ با رای و داد
به جای نیا تاج بر سر نهاد
بگشت از برش چرخ سالی چهل
پر از هوش مغز و پر از رای دل
(1، 33)
داشتن مغزی پرهوش، دلی پر از رای و با رای و داد بودن عین خردمندی است.
همچنین او کشت و زرع را رواج می دهد. گاو، خر و گوسفند را به ورز می آورد؛ طرز تهیه ی پوشیدنی و لباس را از پویندگان نیکوموی چون روباه و قاقم و سنجاب و سمور می آموزد. این ها نتیجه هوشمندی و دانایی اوست که البته در شاهنامه به کمک ایزدی جاه و کیانی فر به عمل درمی آید و به اسطوره پیوند می خورد. در مرگ این پادشاه دانای اسطوره ای به فرّه مندی او اشاره شده است:
زمانه ندادش زمانی درنگ
شد آن هوش هوشنگ با فرّ و سنگ
(1، 35)
در این بیت هوشنگ دارای فرّ است و این خود دلیل آمیختگی خرد و اسطوره در اوست. فرهنگ ایرانی سخت به این ترکیب علاقه مند و معتقد است.
در این قسمت به مقایسه ی او و سیامک - پدر نه چندان خردمندش - پرداخته می شود. پدر هوشنگ، سیامک شاهزاده ای بود که به دست دیوان اهریمنی کشته شد. دقت در داستان کشته شدن او نشان می دهد سیامک چندان خردمند نبود و به دلیل کم خردی مغلوب دیوان گردید، نابود شد و به پادشاهی نرسید. او از کردار دیو پلید بدخواه به جوش آمد؛ این برآشفتگی موجب می شود بی شکیب و نیندیشیده، بی آن که تدبیری به کار بندد و جوشنی بسازد و یا آیین جنگ را راست و ساز کند، برهنه به جنگ برود و تباه شود. فردوسی در شاهنامه با اشاره ای بسیار ظریف و پرمعنا، بچه بودن و ناخردمندی و ناپختگی او را گوشزد می کند:
سخن چون به گوش سیامک رسید
ز کردار بدخواه دیو پلید
دل شاه بچه برآمد به جوش
سپاه انجمن کرد و بگشاد گوش
بپوشید تن را به چرم پلنگ
که جوشن نبود و نه آیین جنگ
سیامک بیامد برهنه تنا
برآویخت با پور آهرمنا...
سیامک به دست خروزان دیو
تبه گشت و ماند انجمن بی خدیو
(1، 30)
در نتیجه اگر انسان خردمند و هوشیار باشد دیوان نمی توانند بر او غلبه کنند ( همچون هوشنگ) و در صورت کم خردی و بی خردی، دیوان و اهریمنان بر او چیره می شوند و وی را تباه می کنند ( همچون سیامک).
از دیدگاه روانشناسی یونگ، دیوان این داستان را می توان نماد بخش منفی و حیوانی وجود آدمی یعنی « سایه» دانست که سیامک در نبرد با آنان مغلوب شده و هوشنگ بر آن ها غلبه کرده است. « سایه... جنبه ی وحشیانه و خشن غرایز یا جنبه ی حیوانی طبیعت آدمی است... افکار و احساس های نامناسب و ناپسند ناشی از سایه میل دارند در خودآگاه و رفتار آدمی بروز کنند... این جنبه ی حیوانی به دو قطبی شدن و تنازع امور کمک می کند...» ( یونگ، ب، 1377: 9-12). در داستان سیامک، او در کشمکش با سایه شکست می خورد و وارونه دیو سیاه، تن شاهزاده را به خاک می افکند و خوار می سازد. سیامک نماد انسانی است که در ستیز با قدرت های شرور درونی که طرف تیره و منفی شخصیت محسوب می شوند، شکست می خورد. او جنگجوی شکست خورده ی نبرد سایه با من خویشتن است، و هوشنگ قهرمان پیروزی است که بر نیروهای درونی پیروز شده و به خودآگاهی رسیده و پس از آن به دستوری و پادشاهی نایل شده است. در مورد ارتباط نیروهای شروری چون دیو، اژدها و... با ویژگی های درونی و روانی در بخش اژدهاکشی بحث می شود، به ذکر این نکته بسنده می شود که « سایه به صورت نماد جلوه می کند، مانند یک مار سیاه... بدون تلاش و کوشش بسیار نتوان بر سایه آگاه گشت» ( مورنو، 1376: 53-55) نخستین شرط لازم برای خودشناسی شناخت سایه و مقابله با آن است.
تهمورث
همراهی خرد و اسطوره در شخصیت سایر پادشاهان بخش اساطیری نیز قابل بررسی است. به این موارد گذرا اشاره می شود. تهمورث پس از هوشنگ به پادشاهی می رسد. از مهم ترین کارهای او آموزش نخریسی، تهیه ی لباس و گستردنی به انسان بود، برخی از حیوانات را اهلی کرد، پرورش پرندگان را آموخت و... این کاردانی و کارآموزی نتیجه ی خردمندی این پادشاه اسطوره ای است.مهم ترین نشانه ی خرد او این بود که وزیری دانا و خردمند به نام شهرسپ داشت. این وزیر بنیانگذار آیین نماز شب و روزه نیز بود. او علاوه بر خردمندی بسیار دیندار و نماد عقل و خرد تهمورث بود. راه نیکی به او می آموخت و او را از بدی دور می کرد. آموزگاری این وزیر دانا موجب تابش فرّه ایزدی به تهمورث گشت. « تهمورث بر اثر راهنمایی وزیرش شهرسپ که معتقدات دینی داشته صاحب فرّه ایزدی می گردد» ( جوانشیر، 1380: 131). در حقیقت پیوند تهمورث با خرد و خردمندی او را به فرّه ایزدی می رساند، و این آشکارترین جلوه ی پیوند خرد و اسطوره در وجود او است:
مر او را یکی پاک دستور بود
که رایش ز کردار بد دور بود
خنیده به هر جای شهرسپ نام
نزد جز به نیکی به هر جای گام...
همه راه نیکی نمودی به شاه
همه راستی خواستی پایگاه
چنان شاه پالوده گشت از بدی
که تابید از او فرّه ایزدی
(1، 37)
اگر در اسطوره دیوان، ماران، اژدها و ابلیس و مانند آن نماد نیروهای درونی شرور و حیوانی انسان باشند، وزیران و دستوران خردمند و دانا نیز می توانند نماد خرد و آگاهی او محسوب شوند. تهمورث به یاری خرد و آگاهی خود و به پشتوانه ی فرّه ایزدی، دیوان اهریمنی آزمند و رشک ورز را تسلیم خود می کند و به بند می کشد و به دیوبند مشهور می شود. نتیجه ی جالب توجه این دیوبندی، آموختن خط و دانش و نوشتن است. اینجا نیز خرد با اسطوره می آمیزد، زیرا نبرد با دیوان نبردی اسطوره ای و تکرار الگوی کهن نبرد با اهریمن و نیروهای اهریمنی است. اگر نبرد هوشنگ با مار به کشف آتش منجر شد، نبرد تهمورث با دیوان نیز به دانش و آموزش خط و نوشتار منتج گردید و همه ی این نمادهای اسطوره ای در ژرفای خود حامل این معنایند که توانا بود هرکه دانا بود.
جمشید
پس از تهمورث، جمشید به رسم کیان تاج بر سر می نهد و بر تخت فرخ پدر می نشیند. داستان او در اوستا، مینوی خرد، روایت های پهلوی و در اساطیر هندی نیز نقل شده است ( صفا،1363: 424-451) و ( عفیفی 1383: 486-490).از کارهای خردمندانه ی او می توان به ساختن ابزار و آلات جنگ، نخ ریسی، پارچه بافی و دوختن جامه، بنا نهادن طبقات اجتماعی، ساختن خانه و کاخ و ایوان، استخراج گوهر، پزشکی و درمان، سفر با کشتی و... اشاره نمود. از نشانه های اسطوره ای او داشتن فرّ شاهنشهی، تسلط بر دیوان و فرمانروایی بر سراسر جهان را می توان نام برد:
کمر بست با فرّ شاهنشهی
جهان گشت سرتاسر او را رهی
(1، 39)
او به یاری فرّ کیانی تختی ساخت و به کمک آن از هامون به گردون می رفت. پس از گذشت مدت زمانی طولانی که با زمان اسطوره ای در پیوند است، از یزدان روی پیچید و ناسپاس شد، در نتیجه فرّ شاهی از او گریخت:
یکایک به تخت مهی بنگرید
به گیتی جز از خویشتن را ندید
منی کرد آن شاه یزدان شناس
ز یزدان بپیچید و شد ناسپاس...
چو این گفته شد فرّ یزدان ازوی
بگشت و جهان شد پر از گفت و گوی
(1، 42-43)
روزگار جمشید بر اثر بی خردی او تیره گون شد و ضحاک ماردوش وی را با اره به دو نیم کرد.
مهم ترین نشانه ی همراهی خرد و اسطوره در این داستان این بود که جمشید تا زمان خردمندی، فرّه مند بود، و وقتی نابخردی کرد و به کژی گرایید، فرّ شاهنشهی از او دور شد. فردوسی به روشنی این نکته را یادآور شده است:
بدو تیره شد فرّه ایزدی
به کژی گرایید و نابخردی
(1، 49)
رابطه ی گسستن فرّ از جمشید و نابخردی او در اوستا به روشنی آمده است: « پس از آن که او به سخن نادرست دروغ دهان بیالود فرّ آشکارا به کالبد مرغی از او به بیرون شتافت» ( اوستا، 1385: 490).
اگر از دیدگاه روانکاوی به مسئله نگاه شود، در تحلیلی ژرف نگرانه می توان بر آن بود که آنچه جمشید را تیره روز و تیره بخت کرد و از فرّه ایزدی دور نمود، جنبه های منفی روانی وجود خود او ( سایه) بود که در نهایت او را به دو نیم کرد. از این نظر ضحاک بخش منفی و اهریمنی و حیوانی وجود جمشید است. ضحاک در تحلیل اجتماعی - سیاسی، نماد سلطنت بیگانه، پلید و خونخوار است که ناسزاواری جمشید و شیفته شدن او به قدرت وی را بر مردم مسلط کرد، و فریدونِ فرّه مند خردمند به یاری کاوه ی آهنگر او را به بند کشید. در تحلیل روانی - فردی، او نماد جنبه های منفی و حیوانی روان جمشید است که وجود و شخصیت روانی او را به دو نیم تبدیل می کند و درنهایت موجب نابودی او می شود. دو نیمه کردن جمشید نیز می تواند نشانه ی دور شدن جنبه ی انسانی و ملکوتی و عقلانی وجود آدمی از بخش حیوانی و غریزی او، به معنی مهجور شدن انسان از نیمه ی باارزش خود باشد. اسارت ارنواز و شهرناز دختران پوشیده روی جمشید که پس از اسیر شدن کژی و بدخویی می آموزند و ضحاک از راه جادویی آن ها را می پرورد، نشانه ی اسارت خودآگاه جمشید و آلوده شدن او بی خردی و یا اسارت جنبه های درون گرا و برون گرای وجود اوست. در صورت قبول این تحلیل پیوند خرد و اسطوره در این داستان عمیق تر و وسیع تر می شود، و علاوه بر حوزه ی اجتماعی به زندگی روانی نیز راه می یابد؛ که البته با توجه به ویژگی بسیار معنایی نماد مانعی برای این برداشت ها وجود ندارد و می توانند همزمان و در کنار هم دریافت شوند.
منبع مقاله :
موسوی، سیدکاظم؛ خسروی، اشرف؛ (1389)، پیوند خرد و اسطوره در شاهنامه، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول