ضحاک: نماد پیوند دژ خردی و اسطوره

در اوستا اژدهای سه کله، سه پوزه و شش چشمی وجود دارد که می خواهد مردمان را نابود کند و بر زمین تسلط یابد. این اژدها در جریان دگرگونی اسطوره ها تغییر می کند، پیکر می گرداند و به ضحاک ماردوش شاهنامه تبدیل می شود که بر
شنبه، 23 فروردين 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ضحاک: نماد پیوند دژ خردی و اسطوره
 ضحاک: نماد پیوند دژ خردی و اسطوره

 

نویسندگان: سیدکاظم موسوی، اشرف خسروی




 

در اوستا اژدهای سه کله، سه پوزه و شش چشمی وجود دارد که می خواهد مردمان را نابود کند و بر زمین تسلط یابد. این اژدها در جریان دگرگونی اسطوره ها تغییر می کند، پیکر می گرداند و به ضحاک ماردوش شاهنامه تبدیل می شود که بر ایران می تازد و پس از هزار سال خون آشامی، پلیدی و نابودی سرانجام به دست فریدون به بند کشیده می شود. « اژی دهاک در نمادشناسی اسطوره های ایرانی یکی از پایاترین و بغرنج ترین نمادهاست» ( کزازی، ب، 1380: 10). در اینجا به رابطه ی نمادین این وجود اسطوره ای اهریمنی با نوعی از خرد که خرد پلید یا دژخردی نام دارد پرداخته می شود.
ضحاک نماد پیوندی دژخردی و اسطوره است. او با ظاهری نامعقول و اسطوره ای به معنای پادشاه بیگانه و بدخرد و ستمگری است که در خونخواری نظیر ندارد. در گستره ی خرد سیاسی او سمبل شهریار بیگانه، آزمند، بداندیش، قدرت پرست و مستبدی است که خفقان از ویژگی های روزگار حکومت اوست. « ماران ضحاک خود اشاره ی گویایی است: برای این که قدرت سیر شود باید هر روز و هر روز آزادی های بیشتری را سلب کرد» ( رحیمی، 167:1369).
از نشانه های ترکیب دژخردی و اسطوره در وجود ضحاک ماردوش بودن اوست. مار موجودی اهریمنی است و در این داستان نماد آزمندی، قدرت پرستی و استبداد و به طور کلی پلیدی است. این که ماران از میان همه ی اعضای بدن انسان، مغز یعنی جایگاه خرد وی را می خواهند، معنایی بس عمیق دارد. « در رؤیاها سایه به صورت نماد جلوه می کند به مانند یک مار سیاه» ( مورنو، 53:1376). در داستان ضحاک این نماد ظاهر می شود و با آگاهی و خرد انسان به کشمکش می پردازد. ضحاک خرد انسانی را می خواهد و تباه می کند؛ به زبان امروزی شست و شوی مغزی می دهد. این که قربانیان باید « جوان» باشند به این دلیل است که جوانان به دلیل ناپختگی و کم تجربگی به راحتی خرد خود را تسلیم می کنند، ولی پیران روزگاردیده و با تجربه به آسانی فکر و اندیشه ی خود را به ضحاک تسلیم نمی کنند. فردوسی در توصیف بیدادگری های او « نمی گوید پل های ساخته شده خراب شد، یا کشتی های جمشید از کار فرو ماند، یا در آهنگری و اسلحه سازی رخنه پدید آمد. می گوید هنر و دانش کم ارج شد، نیکی و راستی و پاکی نهان ماند. نقش بندی و روکاری و ظاهر آراسته معمول شد، کژی و دروغ و آرایش آشکار و از همه مهم تر آزادی سخن درست، یعنی حقایق را فاش گفتن که محدود گردید» ( رضا، 1374: ج38:1). فردوسی در آغاز پادشاهی ضحاک آورده است:
نهان گشت کردار فرزانگان
پراگنده شد کام دیوانگان
هنر خوار شد جادویی ارجمند
نهان راستی آشکارا گزند
شده بر بدی دست دیوان دراز
به نیکی نرفتی سخن جز به راز
(1، 51)

ابلیس نیز اهریمنی است که ضحاک را در پدرکشی، جوان کشی، سلطنت طلبی و خون آشامی راهنمایی می کند. او سمبل پلیدی های درونی خود ضحاک است که بر او تسلط یافته و با دور کردن او از جنبه های معنوی و هیئت انسانی او را به پیکر اژدها درآورده است.
از دیگر نشانه ها خواب دیدن ضحاک است:

در ایوان شاهی شبی دیریاز
به خواب اندرون بود با ارنواز
چنان دید کز کاخ شاهنشهان
سه جنگی پدید آمدی ناگهان
دو مهتر یکی کهتر اندر میان
به بالای سرو و به فرّ کیان...
دمان پیش ضحاک رفتی به جنگ
نهادی به گردن برش پالهنگ
(1، 53)
« زیرکْ» خردمندی بیدار که نامی بسزا نیز دارد، خواب او را گزارش می کند و به ضحاک هشدار می دهد:
دلاور بدو گفت گر بخردی
کسی بی بهانه نسازد بدی
(1، 56)
و این نکته از هنرمندانه ترین جلوه های نمادین خرد و عقل در قالب اسطوره است. خواب ضحاک در این داستان همچون بسیاری از خواب های دیگر شاهنامه ندای خرد خود آن هاست. « فرایندهای دگرسانی طبیعی بیشتر در خواب ها که نمایشگر نمادهای نوزایی اند پدید می آیند. زیرا در خواب هاست که همبستگی است که موقعیت های تازه و نگرش های هشیارانه ی جدید سر می زند» ( مورنو، 51:1376).
همچنین به طوری که قبلاً نیز گفته شد، اسارت شهرناز و ارنواز را می توان به معنی اسارت خرد و خودآگاهی انسان به وسیله ی نیروها و امیال شرور درونی دانست. در خواب ضحاک نیز این تحلیل تقویت می شود، زیرا همین خورشیدرویان ناگهان از خواب برمی خیزند و ضحاک را به چاره جویی از مهتران، اخترشناسان، افسونگران و موبدان می خوانند و از او می خواهند تا حقیقت راستی بازجوید و بداند راز نابودی و مرگش در چیست. این خورشیدرویان به نوعی خودآگاه خفته ی انسانند که لحظه ای بیدار می شوند و به او هشدار می دهند. « آنیما برخوردار از دانش سری و حکمت خفیه است» ( همان: 65).
از دیگر نشانه ها « کشتن نوزادان» است که در داستان ابراهیم (ع) و نمرود، فرعون و موسی (ع)، داستان عیسی (ع) و اسطوره ی ادیپ نیز دیده می شود. این نوزادان نماد رهانندگانی هستند که شیفتگان قدرت همواره از آنان می ترسند و آرام ندارند. « همواره نیروهای اهریمنی... از پیش آگاه می شوند که رهاننده ی نو نوید داده... به زودی به جهان خواهد آمد» ( کزازی، ب، 30:1380). این نماد اسطوره ای هشداری است به بیدادگران و نویدی به بیدادشدگان، و بازتاب آرزوهای درونی و جمعی انسان های ستمدیده ای است که به شکل کهن الگو در اسطوره ها نمود می یابد.
دیگر نشانه البرزکوه است. ضحاک در این کوه مقدس به بند کشیده می شود. این کوه مینوی و قدسی جایگاه روشنی و خرد و مأمن خردمندان است. در بلندا و روشنی این جغرافیای مقدس اساطیری، خردمندان به گروثمان رفته و بی خردانی چون ضحاک به بند کشیده می شوند. نکته ی قابل توجه این است که ضحاک کشته نمی شود، به بند کشیده می شود. از این جهت، در مقابل پیر خرد حماسه ( زال) قرار دارد. زال خردی است که نمی میرد بلکه برکنار می شود و ضحاک دژخردی است که به بند کشیده می شود و کشته نمی شود. « ضحاک نمادی است « فرجام شناختی» او نماد بدی و ددی، به یکبارگی، است. گوهر بدی را بازمی تابد. از آن گونه نمادهای زیانبار و اهریمنی نیست که در بند زمان می مانند. سرشت و گوهر بدی در او نهادینه شده است. اگر ضحاک کشته شود، بدی یکباره از جهان برخواهد افتاد. این کار شدنی نیست. زیرا هنوز زمان آن فرا نرسیده است» ( کزازی، ب، 43:1380).
نشانه ی دیگر دژخردی ضحاک که با اسطوره پیوند دارد این است که او گاو بر مایه را نابود می کند که خود نمادی اسطوره ای است.
آهن و آهنگری در شکست او نقش مهمی دارند. در تحلیل شخصیت هوشنگ به آن اشاره شده است.
ضحاک برای رسیدن به قدرت، پدر خود را می کشد. پدرکشی او می تواند شکلی از اسطوره ی ادیپ باشد. نمادین ترین مفهوم پدر در وجود زال می باشد که، نماد تفکر و اندیشه است. از این رو در این جا نیز خرد و اسطوره به هم پیوسته اند و پدرکشی به معنای خردکشی است.
در تحلیل روانی، کل وجود ضحاک با نشانه های وجودی او چون ماران رسته بر دوش او، خون آشامی، ابلیس فریفتگی، نوزادکشی، پدرکشی، جوان کشی، خواب، اسیر کردن دختران جمشید و دیگر نشانه های ظاهراً ناسازگار با عقل، سمبل نیروهای زشت و ناپسندی هستند که در درون انسان لانه می کنند و همواره او را به بدی و بی خردی رهنمون می شوند. این نیروها بخش منفی « سایه» روان آ‌دمی محسوب می شوند.
در این داستان خرد و اسطوره، فرد، اجتماع، درون و برون به هم آمیخته اند و رابطه ای متقابل و دوسویه دارند.
منبع مقاله :
موسوی، سیدکاظم؛ خسروی، اشرف؛ (1389)، پیوند خرد و اسطوره در شاهنامه، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.