بحثی اجمالی در باب حق و حقیقت

کلمه ی "حق" چنانکه استاد فردید تحقیق نموده اند با کلمه ی "هست" فارسی هم ریشه است. بدین بیان که در زبان هندواروپایی به تحقیق والده و پورکورنی (1) لغتی به صورت «es» به معنی هستی وجود داشته است که کلمات «esse» لاتینی
دوشنبه، 25 فروردين 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بحثی اجمالی در باب حق و حقیقت
 بحثی اجمالی در باب حق و حقیقت

 

نویسنده: حکیم سید عباس معارف




 

کلمه ی "حق" چنانکه استاد فردید تحقیق نموده اند با کلمه ی "هست" فارسی هم ریشه است. بدین بیان که در زبان هندواروپایی به تحقیق والده و پورکورنی (1) لغتی به صورت «es» به معنی هستی وجود داشته است که کلمات «esse» لاتینی و «sein» آلمانی و هستی فارسی هر سه به معنی وجود، از آن اشتقاق یافته اند. تبدیل «قاف» عربی به «س و ش» در زبان های هندواروپایی نظایر فراوان دارد و بر این اساس توان گفت که حق عربی با «es» هندواروپایی هم ریشه و هم معنی است.
بدین قرار معنی حق، کنه و حاقّ وجود است و چنانکه از کلام الله مجید به مدد روایات، استنباط می شود، کلمه ی وجه الله به ظاهر وجود یعنی وجود عام دلالت دارد و حق به کُنه و ذات وجود.
نظر به آنچه گفته شد حکمای اُنسی اغلب کلمه ی وجه الله را در آیه ی شریفه ی: «أَیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ». (2) (به هر سوی که روی آورید، به جانب خداوند روی آورده اید. به وجود عام تفسیر نموده اند و نیز کلمه ی حق را در آیاتی چون «سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَ وَ لَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْ‌ءٍ شَهِیدٌ» (سوره فصلت / 53). نشانه های خود را در آفاق و جانهایشان به آنها نشان خواهیم داد تا برای ایشان روشن گردد که به راستی خداوند حق است. آیا برای پروردگارت کافی نیست اینکه او بر هر چیز شهود دارد.
به کُنه و حاقّ وجود تعبیر کرده اند.
به اعتقاد حکمای اُنسی هیچ یک از ماهیات دارای وجود حقیقی نیست و تجلی وجود حق در این ماهیات، موجب موجودیت آنهاست و از همین روی هر ماهیتی به جهت معیت وجود حق با آن، حقیقت نامیده می شود یعنی به بیان دیگر حقیقت هر شیء عبارت است از تجلی حق در آن شیء و ماهیت هر شیء نیز مجلای آن تجلی است.
آنچه گفته شد، به بیان دیگر نیز قابل تعبیر است؛ بدین سان که ظهور، اقتضای دو امر را دارد، یکی ظاهر و دیگری مظهر؛ و شیء از آن جهت که حق به اسمی از اسماء خود در آن ظاهر و متجلی است، حقیقت نامیده می شود و از آن حیث که مجلی و مظهر تجلی است، به ماهیت موسوم است. بدین قرار، هر شیء بدان جهت که جلوه ای از جلوات حق است، با قطع نظر از مُجلی، عین حق است و به همین جهت نیز بدان "حق" اطلاق می گردد، اما حقی مقید نه مطلق، که تنها وجهی از وجوه حق مطلق است و به همین معنی ناظر است آیه ی شریفه ی:
«الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَلاَ تَکُنْ مِنَ الْمُمْتَرِینَ‌». (3)
این حق مقید به اعتباری دیگر، «آیه» نامیده می شود و به اعتقاد استاد فردید آنچه در هنر اُنسی به «آن» تعبیر شده، چیزی نیست جز همین تجلی، که وجه آیه و نشانه ی بودن هر شیء است برای حق. حافظ فرماید:
از بُتان «آن» طلب اَر حُسن شناسی ای دل ... کین کسی گفت که در علم نظر بینا بود
به نظر استاد فردید، مراد حافظ از «آن» در این بیت همان تجلی حق است در آینه ی مظاهر؛ بدین معنا که معبود در باطن هر شیء به وجهی از رخ پرده برمی افکند و این نامستوری معبود در هر ماهیتی، حقیقت آن ماهیت است.
از آنچه گفته شد، استنباط می شود که حقیقت، همان تجلی و نامستوری غیب هویت وجود و کشف حجاب هویت غیب است؛ چنانکه مولی الموحدین در باب حقیقت فرموده اند:
«کشفُ سبحاتِ جلالِ من غیرِ اشارهٍ» (4)
و نیز فرموده اند: «محد الموهوم معَ صحو المعلوم» (5) که حکمای اُنسی «معلوم» را به حضرت حق که دارای وجود حقیقی است، تفسیر کرده اند و «موهوم» را به ماسوی؛ که وجودش مجازی است و از وجود حقیقی بهره مندی ندارد. تفسیر حقیقت به تجلی وجود و نامستوری آن، در تفکر پیش از سقراطی یونان نیز سابقه داشته است. یونانیان کهن حقیقت را آله ثئیا نامیدند که مرکب است از A که حرف اول مزید مقدم به معنی نفی و Letheia به معنی حجاب و پوشش است.
بنابر تحقیق استاد فردید، کلمه Letheia یونانی با «لحد» و «الحاد» عربی اشتراک در ریشه و معنی دارد و به معنی پنهان نمودن و کتمان کردن است. بدین بیان، معنی اصلی آله ثئیا نامستوری هویت غیب است، اما ارسطو به جای آنکه حقیقت را به تجلی و نامستوری وجود تفسیر کند، موافق حوالت تاریخی متافیزیک - که غفلت از وجود و گم شدن در موجود است - حقیقت را در نسبت با "موجود" تعبیر و تفسیر کرده است. ارسطو در مقاله ی آلفای بزرگ متافیزیک، علم مابعدالطبیعه را به «اپیستمه تیس اون هه اون» یعنی «علم به موجود بماهو موجود» تفسیر کرده و در مقاله ی آلفای کوچک به «اپیستمه تیس آله ثئیا» (علم به حقیقت) تعبیر نموده و بدین طریق، تلویحاً حقیقت و موجود را یکی انگاشته است. این «یکی انگاشتن حقیقت و موجود»، در تفکر متافیزیکی، با تفسیر حقیقت به "مطابقت خارج با ذهن" تأکید بیشتری یافته است. فیلسوفان مشائی در تمام دوران وسطی حقیقت را به وسیله ی این عبارت لاتینی تعریف می کردند. Veritas est adaeguatio tei intellectus.
«حقیقت مطابقت اشیاء با ادراک است.» (6)
در عُرف فیلسوفان مشائی، ادراک از آن حیث که مطابق اشیاء و مناسبات موجود در خارج بود، «صدق» نامیده می شد و اشیاء از آن جهت که مطابق ادراک صادق بودند، حقیقت نامیده می شدند. بدین قرار، در تفسیر حقیقت و حقانیت امور، تفکر و ادراک انسان در کار می آمد و این امر ریشه های موضوعیت نفسانی (سوبژکتیویته) یعنی حوالت تاریخ دوره ی جدید را در تفکر یونانیان نشان می دهد. با این همه، در دوره ی یونانی و قرون وسطی هنوز صدق قضایا به "انطباق ذهن با خارج" تفسیر می شد؛ حال آنکه در تاریخ جدید غرب همراه با تسلط سوبژکتیوتیه بر تفکر، این تمایل پدید آمده است که صدق قضایا را نیز نه در انطباق ذهن با خارج، بلکه در «انطباق خارج با ذهن» بدانند. سرسلسله ی این گونه از فیلسوفان و متفلسفان، ایمانوئل کانت است که صراحتاً ملاک صدق و حقانیت و صحت علوم را در انطباق خارج با ذهن می داند. بدین قرار، ملاک حقیقت و صحت علوم را در انطباق خارج با ذهن می داند. بدین قرار، ملاک حقیقت در متافیزیک، مطابقت دو نحو از موجود با یکدیگر است که یکی «ذهن» و دیگری «عین» خارجی است ولی در مسیر تاریخی متافیزیک، گاهی خارج و گاهی ذهن اصالت می یابد. اما آنچه در این میان به کلی فراموش می شود و مورد نیست انگاری قرار می گیرد، ذات وجود مطلق و هویت غیب و تجلیات اوست. تنها در پایان تاریخ متافیزیک است که مارتین هَیدگر طریقت فکری خود را در مقابل متافیزیک (فلسفه)، Denken یعنی "تفکر" می نامد و از نو حقیقت را به «Unverborgenheit» یعنی نامستوری تفسیر می کند که بازگشتی است به سوی تفکر پریروزی انسان، که حقیقت را تجلی هویت غیب می دانسته است.
هَیدِگر با مردود دانستن تعریف حقیقت به مطابقت خارج و ذهن - اَعم از اینکه کدام یک از خارج یا ذهن را مقدم بر دیگری بدانیم - اُفقی جدید برای تفکر می گشاید.

پی نوشت ها :

1. ر. ک.:
A. Walde: Vergleichendes Wörterbuch. Der Indogermanischen Sprachen, Band. I, S. 160
2. سوره بقره / 115
3. سوره ی آل عمران / 60: حق از پروردگار تو است، پس از تردیدکنندگان مباش!
4. «حقیقت»، پرده گشایی از قداست جلال (الهی) بدون اشاره است.
5. «حقیقت»، محو شدن امر موهوم - مجازی - همزمان با آشکارگی امر معلوم - حقیقی - است.
6. ر. ک: نشانه های راه (Wegmarken) اثر مارتین هَیدِگر.

منبع مقاله :
معارف، عباس؛ (1390)، نگاهی دوباره به مبادی حکمت اُنسی، آبادان: پرسش، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط