![مردم علیه قدرت مردم علیه قدرت](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images700/article/0041779.jpg)
شرایط قیام علیه قدرت به نظر سیّد جعفر کشفی
در صورتی که سلطان مطابق شریعت و عدالت رفتار نکند، وظیفه ی مردم در مورد اطاعت از او چیست؟ از برخورد اولیه ی کشفی، در کتاب «میزان الملوک» چنین استنباط می شود که او با طرفداریِ یک جانبه از دولت، به حقوق سیاسیِ مردم توجهی ندارد و در چنین شرایطی آنان را به شکیبایی و اطاعت از فرامین او دعوت می کند و تا «ظهور امر فرج» به انتظار می گذارد. کشفی با نقل حدیثی از پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) که فرمود: «السُلطانُ ظِلُّ اللهِ فی اَرضِهِ یأوی اِلَیهِ کُلُّ مَظلُومٍ فَمَن عَدَلَ کانَ لَهُ الاَجرُ وَ عَلَی الرَّعِیَّهِ الشُکرُ وَ مَن جارَ کانَ عَلَیهِ الوِزرُ وَ عَلَی الرَّعِیَّهِ الصَّبرُ حَتی یأتیهِمُ الاَمرُ» می نویسد:
«هر چند که سلاطین بد و بلا حقوق باشند، باید که رعیت بنای بدی و عقوق را نگذارد و، مثل فرزند که باید به بدرفتاری و عقوق پدر صبر نماید، باید که رعیت ایضاً بر بدرفتاری و عقوق سلطان صبر نماید؛ چون که دانسته شد که اطاعت نمودن سلطان ظالم بهتر است از مهمل و معطل گردیدن رعیت.»(1)
با این حال، کشفی تا جایی صبر کردن بر وضعیت مذکور را مجاز می داند که امکان تبدیل سلطان جائر به «احسن» نباشد. اما در صورتی که فرجی حاصل آید و رعیت تواناییِ چنین تبدیلی را داشته باشد، نافرمانیِ سلطان جائر، لازم، و عزلش واجب می گردد.
«باید رعیت ... بر بدرفتاری و عقوق سلطان صبر نماید ... مگر این که دسترسی به سلطان دیگر، که اعدل و بهتر از آن باشد و به جای آن، امارت و سلطنت آن ها را بنماید، داشته باشند. پس در این صورت، عقوق و عزل آن لازم و واجب است.»(2)
علاوه بر این، کشفی در جایی دیگر به بیان وظایف متقابل سلطان و رعیت می پردازد و مواردی از قبیل: اطاعت، نصیحت و تبجیل، تعظیم، وجوب اکرام و حسن انقیاد را از وظایف مردم، و مواردی هم چون: ابوّت، تحنن، رحمت، شفقت، عطوفت، تلطف، تربیت، طلب مصالح، دفع مکاره، جذب خیرات و دفع شرور را از وظایف سلطان در برابر مردم می داند.(3)
کشفی در باب اطاعت از سلطان عادل و جائر، به تربیت، دو واژه ی «مفترض الطاعة» و «منقرض الطاعة» را به کار می برد و اطاعت از اولی را از باب «نیابت» ودومی را از باب «ضرورت» لازم می داند و در همین رابطه می افزاید:
« و از این جا است که در حدیث، مطلقاً وارد شده است که اِطاعَةُ اللهِ فی اِطاعَةِ السُّلطانِ ... خواه آن که آن سلطان، عادل باشد یا ظالم و جابر و لیکن در ما بین جهت وجوب اطاعت او در دو صورت، فرق و بون بعید است.»(4)
در اطلاق عنوان «سلطان جائر»، فرق نمی کند که خود سلطان، ظالم باشد و یا از ظلم کارگزارانش جلوگیری نکند. در هر دو صورت، دولتش جائر بوده و عزلش لازم می شود؛ اما چرا اطاعت از سلطان عادل، لازم و از جائر حرام است؟ پاسخ به این پرسش را، علاوه بر منابع نقلی، باید در گفتمان عقل و جهل کشفی جست و جو کرد. در واقع، سلطانی که به عدالت رفتار می کند و شریعت را نیز پاس می دارد، تنها در سایه ی فیوضات عقل به او، قادر به انجام چنین وظایفی شده است و الا کسی که مطابق جهل حکومت می کند، چیزی جز «ظلم، خوف، اضطراب، حرص، غدر و خیانت» از او صادر نمی گردد.
«پادشاهی که سلطنت و امارت او ... به طریق سلطنت حیوانیه ... و به طور جور و تغلب است، که از آثار جهل ... است، .. سیاست او سیاست ناقصه و تغلبی و دولت او دولت باطله است.»(5)
همکاریِ مردم با سلطان جائر
مهم ترین موضوعی که کشفی در دوره ی حاکمیت سلطان جائر، آن را بررسی کرده، حرمت یا جواز همکاری و رابطه ی مردم با این دولت است. در واقع، او تلاش می کند در قبال آیات و روایاتی مانند (وَ لا تَرکَنُوا اِلَی الَذینَ ظَلَمُوا) و «مِن عَلقَ سَوطاً بَینَ یَدَی سُلطانِ الجائِرِ جَعَلَ اللهُ ذلِکَ السّوطَ یَومَ القِیامَةِ ثُعباناً مِن نارٍ طُولهُ سَبعُونَ ذِراعاً» حکم شرعیِ چنین رابطه ای را مشخص سازد. وی در ابتدا و ضمن بررسیِ مفهوم اعانت، به نتایج ذیل دست می یابد:اول، کلمه ی اعانت، رکون و اعتمادی که در آیات و روایات آمده، اصطلاحاً، به وصف اضافه شده است نه به اسم، که بنا بر قاعده ی معروف اصولیِ «تعلیق شییء بر وصف، مشعر به علیت مبدء اشتقاق است»، خود ظلم موجب حرمتِ اعانت شده است نه چیز دیگری.
دوم، در صورتی فعل اعانت حرام می شود که در مقوله ی کمک به ریاست بگنجد. به سخن دیگر، مراد از سلطان در این گونه روایات، همان منصب سلطنت است. با این حساب، اگر معین، فعلی را انجام دهد که به شخصیت حقیقیِ سلطان بازگردد نه شخصیت حقوقیِ او، کار حرامی مرتکب نشده است.
سوم، لزومی ندارد که نفس فعل، قبل از این که عنوان «اعانت به ظالمین» به خود گیرد، حرام باشد. هر فعلی که مشمول «اعانت به ریاست ظلم» شود، حرام است، خواه این فعل در نفس الامر، حلال باشد یا حرام، مکروه باشد یا مستحب.
چهارم، در صورت فراهم بودن شرایط فوق، قصد کمک کننده، اعانت به ظالم باشد و انجام عمل خود را کمک به ظالم بداند؛ اما در مواردی که عناوین دیگری هم چون: مصلحت، تقیه و ضرورت، موجب چنین همکاریی با دولت جائر شده باشد، موضوع از سیطره ی حکم تحریمی خارج می شود و بعضاً ممکن است عنوان وجوب به خود گیرد.
در درجه ی بعد، کشفی به بررسیِ برخی از مصادیق اعانت و انواع همکاری با سلطان جائر می پردازد و تکلیف شرعی مؤمنان، در این امور را مشخص می کند:
1) پیوستن به جمع کارگزاران دولت جائر حرام است مگر در صورتی که نپیوستن کسی موجب ضرر و زیان به خود او یا سایر مؤمنان گردد که در این صورت، امتثال امر سلطان، بالاجماع واجب است و او نیز باید در دوران امر بین حکم و قضاوت آسان و سخت، آسان ترین را برگزیند.
2) معامله کردن با دولت جائر، مبادله ی مالی با آن و اخذ مقاسمه، خراج و زکات از آن، مادامی که یقین به حرمت نباشد، جایز است و ظالم بودن او موجب حرمت این امور نمی گردد. حتی زکاتی که سلطان از مردم می گیرد، بنابر ظاهر بسیاری از روایات، موجب سقوط وجوب پرداخت زکات از دهنده ی آن می شود.(6)
3) رفت و آمد به امارت و نشست و برخاست در محفل او، که موجب شوکت دولتش می گردد، نیز حرام است؛ چرا که اینان، «به مجرد گمان و احتمال، برادر و فرزند خود را می کشند» و «به ادنی چیزی، خون دیگران را می ریزند.» از این رو، مثال ایشان به قول «حکما و اهل عقل، مثال آتش است» که از دور، آدمی را منتفع می سازد و به محض نزدیک شدن به آن، می سوزاند. و یا مثل سوار شدن بر شیر است که هم سود می رساند و هم به ناگاه، پوست و پوستین راکب را می درد.(7)
نکته ی قابل توجه این است که هر چند تاریخ نگارش آثار مذکور، متفاوت است (اجابة المضطرین: 1228، تحفة الملوک: 1233، کفایة الایتام: 1240 و میزان الملوک: 1246 ه ق) ولی همه ی این آثار در دوره ی زمامداریِ فتح علی شاه (1212- 1250) به رشته ی تحریر در آمده اند و تا آن جا که ما از آثار به جای مانده از کشفی خبر داریم، وی در هیچ اثر دیگری، که قبل یا پس از این دوره نوشته است، شخص یا نهادی را ستایش نکرده است. در چهار اثر مذکور نیز تنها در مقدمه ی «تحفة الملوک»، از فتح علی شاه نام می برد و بیش تر به رابطه ی دوستانه و صمیمی اش با حسام السلطنة اشاره می کند. این بدین معنی است که وی از میان شاهانی که درک نموده، تنها به فتح علی شاه علاقه مند بوده و بنا به دلایلی که خود می دانسته، از او حمایت کرده است، هر چند نه او را دیده و نه با او مکاتبه ای داشته است.
«عظیم القدری که و ما قَدر و الله حق قدره و شان او اولی، و جلیل الامری که وَ لا یُحیطُونَ بِه عِلماً در تعریف و بیان او اجلی، فرمان روای عرصه ی جهان و آرایش دهنده ی مملکت ایمان ... مولی ملوک العرب والعجم، السلطان المقتدر، العادل الباذل القاهر ... السلطان بن السلطان فتح علی شاه قاجار- خَلَّد اللهُ اَیّامَ دَولَتِه وَ دَمَّرَ اللهُ اَعدائَهُ بِصَمصامِ شَوکَتِه»(8)
کشفی در جایی دیگر، ضمن نقل احادیثی که به مذمت سلاطین جور و نهی مردم از مراوده با آن ها پرداخته اند. معتقد است که همه ی این روایات، بر زمانه و عصر خود، انطباق کامل دارند. و او از این که نمی تواند چنین انطباقی را بر زبان آورد، نگران به نظر می رسد. بخشی از این روایات را در مبحث «احوالات آخر الزمان» از کتاب « اجابة المضطرین» نقل می کند و برخی دیگر از آن ها را به تفصیل در «تحفة الملوک» آورده است. در «اجابة المضطرین» نقل می کند که «شریف از خوف سلطان، ذلیل باشد و اقرب به سلطان کسی است که امتداح به شتم ما اهل بیت می نماید. و زمانی بر امت من فرا می رسد که سلطنت باقی نمی ماند مگر به ستم کردن و به قتل رساندن. و کسی به ثروت دست نمی یابد مگر از طریق غصب ... و هر کس خیانت و نادرستیِ او بیش تر است سلاطین، او را از نظر طبع خود امین سازند.» در «تحفة الملوک» نیز می نویسد: «مردم به سه نوع از بلا مبتلا می شوند: برطرف شدن برکت مال از ایشان، مسلط شدن سلطان جائر بر ایشان و بیرون رفتن ایشان از دار دنیا بدون ایمان ... پس در آن زمان مسلط می سازد خدا بر ایشان سلطانی را که نه او را علم و نه حلم و نه رحم و نه عقل باشد ...».
بدین ترتیب، کشفی ابتلای به سلطان ستم کار و جائر را یکی از ویژگی های محتمل در دوره ی خلطه ی عقل و جهل می داند و آن را بر زمانه ی خود نیز صادق می پندارد.
«البته ذکر این احادیث، که همگی بر زمان ما صادق است، برای مردم فایده ای ندارد؛ زیرا مردم یا ناآگاهند و یا این که احادیث را توجیه می کنند که مربوط به زمان ما نیست ... خلاصه، از این مقوله احادیث که اخبار به مفاسد زمان و ابنای آن فرموده اند، بسیار است و آن زمان و آن مردمانی که فرموده و نشان داده اند، بالفعل، این زمان و این مردمانند که ما و تو در ایشان هستیم. و اگر از آن ها باشی، فایده در ذکر آن ها نخواهد بود ...»(9)
پینوشتها:
1- تحفة الملوک، ج2، ص200.
2- همان.
3- تعبیر کشفی از رابطه ی سلطان و مردم، متفاوت است: نسبت پدر با فرزندان (میزان الملوک، ص88)، خدمت گزار ملت (میزان الملوک، ص234)، نسبت روح به جسد (تحفة الملوک، ص199)، نسبت چوپان به گله (میزان الملوک، ص96)، نسبت دل به جوارح (میزان الملوک، ص109) و نسبت صاحب منزل به اهل منزل (تحفة الملوک، ص209).
4- میزان الملوک، مقدمه ی مؤلف.
5- تحفة الملوک، ج2، ص109.
6- کفایة الایتام، ج2، ورق 15 و 16.
7- تحفة الملوک، ج2، ص97.
8- مقدمه ی تحفة الملوک، ج1.
9- اجابة المضطرین، ص99 و 332.
/م