نویسنده: محمد عظیم محسنی دایکندی
پیشینه این بحث، به ادیان قبل از اسلام بر می گردد که در امّت های پیشین به سطح وسیع اتّفاق افتاده است، امّا به یقین، عقیده به رجعت یکی از مسائل مهم اعتقادی شیعه است که از جهات مختلف اهمیت داشته و از ابتدای ظهور اسلام، بر آن تأکید شده است. پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) آن را برای مردم در مواقع مختلف و زمان های متعدد بیان کرده اند.
الف. رجعت در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)
سلمان در روایتی مفصّل چنین نقل می کند:قَالَ: دَخَلتُ عَلَی رَسوُلِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیَّ قَالَ: «یَا سَلمَانُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَم یَبعَث نَبِیّاً وَ لَا رَسوُلاً إلَّا جَعَلَ لَهُ اثنَی عَشَرَ نَقِیباً» قَالَ: قُلتُ:« یَا رَسُولَ اللَّهِ ! قَد عَرَفتُ هَذَا مِنَ الکِتَابَینِ» قَالَ:« یَا سَلمَانُ فَهَل عَلِمتَ نُقَبَائِی الأِثنَی عَشَرَ الَّذِینَ اختَارَهُمُ اللَّهُ لِلإمَامَةِ مِن بَعدِی...» قَالَ:«یَا سَلمَانُ إنَّکَ مُدرِکُهُم وَ أمثَالُکَ وَ مَن تَوَلَّاهُم بِحَقِیقَةِ المَعرِفَةِ» قَالَ سَلمَانُ: فَشَکَرتُ اللَّهَ کَثِیراً ثُمَّ قُلتُ :«یَا رَسُولَ اللَّهِ! مُؤَجَّلٌ فِی إِلَی أن اٌدرِکَهُم» فَقَالَ:« یَا سَلمَانُ اقرَأ فَإذا جاءَ وَعدُ أُولَهُما بَعَثنا عَلَیکُم عِباداً لَنا أٌولِی بَأُس شَدِیدٍ فَجاسُوا خِلالَ الدِّیارِ وَ کانَ وَعداً مَفعُولاً ثُمَّ رَدَدنا لَکُمُ الکَرَّةَ عَلَّیهِم وَ أمدَدناکُم بِأموالٍ وَ بَنِینَ وَ جَعَلناکُم أکثَرَ نَفِیرا(1)»(2)
روزی به محضر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مشرّف شدم. حضرت نگاهی به من کرد و فرمود:«سلمان! خداوند هیچ نبی و رسولی را برنگزیده، مگر این که برای او دوازده نقیب قرار داده است.» عرض کردم:« این را از علمای اهل کتاب هم شنیده ام.» فرمود:« آیا می دانی نقبای دوازده گانه ای که خداوند برای امامت بعد از من برگزیده است، کیست؟» عرض کردم:« یا رسول الله! نمی دانم.» سپس رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) همه امامان اهل بیت (علیهم السّلام) را با اسامی، القاب و اوصافشان معرّفی کرد. بعد از معرّفی آن ها، آتش عشق و علاقه آنان در دلم شعله ور شد؛ ولی از این که در زمان امامت آن ها زنده نیستم تا محضر آن ها را درک کنم، به شدّت گریه کردم. رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) برای تسلّی خاطر من فرمود:« ای سلمان! تو و امثال تو که با شناخت کامل و صحیح، آن ها را به ولایت و رهبری خود برگزیده اند، آن ها را درک و ملاقات خواهید کرد.»
سلمان می گوید: با این بشارت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خدا را شکر کرده، عرض کردم:« آیا تا زمان آن ها زنده می مانم؟» فرمود: سلمان! این آیه را بخوان: هنگامی که نخستین وعده [ زمان رجعت ] فرا رسد، بندگان جنگجو و قدرتمندی را بر شما برانگیزیم، تا شما را خانه به خانه جست و جو کنند و این وعده الهی قطعی است. سپس پیروزی بر آن ها را برای شما بر می گردانیم و به واسطه اموال و فرزندان، شما را کمک و یاری کرده، بیشترین نیرو و امکانات را برای شما قرار خواهیم داد.
حدیث دیگری از امام صادق (علیه السّلام) از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده است:
عَن أبِی بَصیِرِ عَن أبِی عَبدِ اللَّهِ (علیه السّلام) قَالَ انتَهَی رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) إلَی أمِیرِ المُومِنینَ (علیه السّلام) وَ هُوَ نَائِمٌ فِی المَسجِدِ قَد جَمَعَ رَملاً وَ وَضَعَ رَأسَهُ عَلَیهِ فَحَرَّکَهُ بِرِجلِهِ ثُمَّ قَالَ:«قُم یَا دَابَّةَ اللَّهِ» فَقَالِ رَجُلُ مِن أصحَابِهِ:« یَا رَسُولَ اللَهِ أ نُسَمِّی بَعضُنَا بَعضاً بِهَذَا الإسِمِ» فَقَالَ:«لَا وَ اللَّهِ مَا هُوَ إِلَّا لَهُ خَاصَّةً وَ هُوَ الدَّابَّةُ الِّتِی ذَکَرَ اللَّهُ فِی کِتَابِهِ ( وَ إذا وَقَعَ القَولُ عَلَیهِم أخرَجنا لَهُم دَابَّةً مِنَ الأرضِ تُکَلَّمُهُم أنَّ النَّاسَ کانُوا بِآیاتِنا لا یُوقِنُون) ثُمَّ قَالَ:« یَا عَلِی إِذَا کَانَ آخِرُ الزّمان أخرَجَکَ اللَّهُ فِی أحسَنِ صُورَةٍ وَ مَعَکَ مِیسَمٌ تَسِمٌ بِهِ أعدَائِکَ(3)»؛
در حالی که امیر المؤمنین (علیه السّلام) سر خود را روی مقداری ریگ انباشته گذاشته و در مسجد خوابیده بود، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آنجا آمد. سپس او را با پای خود حرکت داد (او را بیدار کرد) و فرمود:« برخیز ای جنبده الهی!» مردی از یاران حضرت عرض کرد:« ای رسول خدا! آیا ما حق داریم یکدیگر را به چنین اسمی بنامیم؟» پیامبر فرمود:« نه این نام، مخصوص او است و اوست دابة الأرض که خداوند در قرآن فرموده: زمانی که علایم قیامت و عذاب ظاهر شود، ما جنبده ای را از زمین برای آن ها خارج می کنیم».
سپس فرمود:«ای علی! در آخر الزّمان، خداوند تو را در بهترین صورت زنده می کند و وسیله ای در دست تو است که دشمنان را با آن علامت می نهی».
ب. رجعت در زمان امیرالمؤمنین (علیه السّلام) و سایر ائمّه (علیهم السّلام)
اکنون به چند روایت که مسأله رجعت در زمان حضرت علی (علیه السّلام) را اثبات می کند، می پردازیم.ابان بن ابی عیاش می گوید:
لَقِیتُ أبَا الطُّفَیلِ بَعدَ ذَلِکَ فِی مَنزِلِهِ فَحَدَّثَنِی فِی الرّجعة عَن أٌنَاس مِن أَهلِ بَدر وَ عَن سَلمَانَ وَ المِقدَادِ وَ أٌبَی بنِ کَعبٍ وَ قَالَ أبوالطَّفَیلِ فَعَرَصتُ هَذَا الَّذی سَمِعتُهُ مِنهُم عَلَی عَلِی بنِ أبِی طَالِب سَلَامُ اللَّهِ عَلَیهِ بِالکُوفَةِ فَقَال« هَذَا عِلمٌ خَاصٌّ لَا یَسَعُ الأٌمَّةَ جَهلُهُ» وَ رَدُّ عِلمِهِ إِلَی اللَّهِ تَعَالَی ثُمَّ صَدَّفَنِی بِکُلِّ مَا حَدَّثُونِی وَ قَرِأ عَلَی بِذَلِکَ قِرَاءَهً کَثِیرَةً فَسَّرَهُ تَفسِیراًَ شَافِیاً حَتِّی صِرتُ مَا أنَا بِیَومِ القِیَامَةِ أشَدَّ یَقِیناً مِنِّی بِالرَّجعَه...
ثُمَّ أقبَلَ عَلَی فَقَال:«إنَّ أمرَنَا صَعبٌ مُستَصعَبٌ لَا یَعرِفُهُ وَ لَا یُقِرُّ بِهِ إِلَّا ثَلَاثَةٌ مَلَکٌ مُقِرَّبٌ أو نَبِیٍ مُرسَلٌ او عَبدٌ مُؤمِنٌ نَجِیبٌ امتَحَنَ اللَّهُ قَلبَهُ لِلأیمَان یَا أبَا الطُّفَیلِ إنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) قُبِضَ فَارتَدَّ النَّاسُ ضُلَّالاً وَ جُهَّالاً إِلَّا مَن عَصَمَهُ اللَّهُ بِنَا أهلَ البَیتِ.»
ابوطفیل را در منزلش ملاقات کردم. او درباره رجعت، احادیث زیادی از سلمان، مقداد، ابی بن کعب و عدّه ای از اهل بدر نقل کرد. سپس گفت: این احادیث را در کوفه به محضر امیرالمؤمنین (علیه السّلام) عرضه کردم؛ حضرت فرمود:«رجعت، علم خاص و ویژه ای است که بیشتر مردم، قدرت درک و تحمّل آن را ندارند.» سپس تمام احادیث آن ها را تصدیق کرده و روایات زیاد دیگری را هم برایم بیان و به طور کامل شرح و تفسیر کرد؛ به گونه ای که یقینم به رجعت، بیشتر از یقینم به معاد شد... سپس رو به من کرد و فرمود:«همانا امر [فهم و درک معارف ما ] سخت و دشوار است که [ به آن ] اقرار نخواهد کرد مگر سه گروه؛ ملک مقرّب، نبی مرسل و مؤمن نجیبی که خداوند قلبش را با ایمان آزموده باشد. ای ابوطفیل! مردم بعد از رحلت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در اثر کنار گذاشتن ما اهل بیت، به گمراهی و نادانی برگشتند؛ مگر کسانی که خداوند، آن ها را به وسیله ما اهل بیت حفظ کرده است.»(4)
این روایت، ضمن بیان حقّانیت رجعت، شرایط فهم و درک معارف الهی را هم بیان می کند که هر قدر قلب مؤمن آماده باشد، بهتر می تواند از معارف دینی استفاده کند و کسانی هم که ظرفیت شنیدن این گونه معارف را نداشته باشند، به شدّت آن را انکار کرده و معتقدان به رجعت را واجب القتل می دانند.
نیز آن حضرت با منکران رجعت با دلایل قوی برخورد می کرد؛ مانند برخوردی که با ابن کواء از منکران رجعت داشت.
اصبغ بن نباته می گوید:
عَنِ الأصبَغِ بنِ نُبَاتَهَ أنَّ عَبدَ اللَّهِ بنَ أبِی بَکر الیَشکُری قَامَ إلَی أمیرِ المؤمِنین سَلَامُ اللَّهِ عَلَیهِ فَقَالَ:«یَا أمِیرَ المُؤمِنین ...إنَّ أُنَاساً مِن أصحَابکِ یَزعمُوُنَ أنَّهُم یُردَّونَ بَعدَ المَوتِ» فَقَالَ أمِیرُ المُؤمِنِینَ (علیه السّلام) . «نَعَم تَکَلَّم بِمَا سَمِعتَ وَ لَا تَزِد فِی الکَلَامِ فَمَا قُلتَ لَهُم؟» قَالَ:« قَلتُ لَا أؤمِنُ بِشَی ءٍ مِمَّا قُلتُم»فَقَالَ لَهُ أمِیرُ المؤمنینَ (علیه السّلام) «وَیلَکَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ ابتَلَی قَوماً بِمَا کَانَ مِن ذُنُوبِهِم فَأمَاتَهُم قَبلَ آجَالِهِمُ الَّتِی سُمِّیَت لَهُم ثُمَّ رَدَّهُم إِلَی الدُّنیَا لِیَستَوقُوا أرزَاقَهُم ثُمَّ أمَاتَهُم بَعدَ ذَلِکَ» قَالَ فَکَبُرَ عَلَی ابنِ الکَوَّاءِ وَ لَم یَعتَدِ لَهُ فَقَالِ لَهُ أمِیرُالمُؤمِنِینَ (علیه السّلام): «وَیلَکَ تَعلَمُ أنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ قَالَ فِی کِتَابِهِ وَ اختارَ مُوسی قَومَهُ سَبعِینَ رَجُلاً لِمیِقاتِنا فَانطَلَقِ بِهِم مَعَهُ لِیَشهَدُوا لَهُ إذَا رَجَعُوا عِندَ المَلَإ مِن بَنِی إسرَائِیلَ إِنَّ رَبِّی قَد کَلَّمَنِی فَلَو أنَّهُم سَلَّمُوا ذَلِکَ لَهُ وَ صَدَّقُوا بِهِ لَکَانَ خَیراً لَهُم وَ لَکِنَّهُم قَالُوا لِمُوسَی (علیه السّلام) (لَن نُؤمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللَّهَ جَهرَةً قَالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ فَأخَذَتَکُمُ الصَّاعِقَهُ وَ أنتُم تَنظُرِوِنَ ثُمَّ بَعَثناکُم مِن بَعدِ مَوتِکُم لَعَلَّکُم تَشکُرُونَ) أ تَرَی یَا ابنَ الکَوَّاءِ إنَّ هَؤُلاَءِ قَد رَجَعُوا إِلَی مَنَازِلِهم بَعدَ مَا مَاتُوا» فَقَال ابنُ الکَوَّاءِ « وَ مَا ذَاکَ ثُمَّ أمَاتَهُم فَکَأنَّهُم» فَقَالِ لَهُ أَمِیرُ المُؤمِنِین (علیه السّلام):« لَا وَیلَکَ أ وَ لَیسِ قَد أخبَرَ اللَّهُ فِی کِتَابِهِ حَیثُ یَقُوُلُ وَ ظَلَّلنا عَلَیکُمُ الغَمُامَ وَ أنزَلنا عَلَیکُمُ المَنَّ وَ السَّلوی فَهذَا بَعدَ المَوتِ إذ بَعَثَهُم وَ أیضاً مِثلُهُم یَا ابنَ الکَوَّاء المَلَاُ مِن بَنِی إسرَائِیلَ حَیثُ یَقُولُ اللَّهُ عزّوجلّ أ لَم تر إِلِی الَّذیِنَ خَرَجُوا مِن دِیارِهِم وَ هُم ألُوفٌ حَذَرِ المَوتِ فَقالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أحیاهُم وَ قَولُهُ أیضاً فِی عُزَیرٍ حَیثُ أخبَرَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ فَقَالَ أو کَالَّذِی مَرَّ عَلی قَریَةٍ وَ هِی خاوِیَةٌ عَلی عُروشِها قالَ أنَّی یُحیِی هذِهِ اللَّهُ بَعدَ مَوتِها فَأماتَهُ اللَّهُ وَ أخَذَهُ بِذِلِکَ الذَّنبِ مِائَهَ عامِ ثُمَّ بَعَثَهُ وَ رَدَّهُ إِلَی الدُّنیَا فَقالَ کَم لَبِثتَ فَقالَ لَبِثتُ یَوماً أو بَعضَ یَومٍ قالَ بَل لَبِثتَ مِائةَ عامٍ فَلَا تَشُکَّنَّ یَا ابنَ الکَوَّاء فِی قَدرَةِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ».
عبدالله بن ابی بکر یشکری در محضر امیر مؤمنان (علیه السّلام) بلند شد و عرض کرد:« ای امیر المؤمنین! همانا عدّه ای از شیعیان شما گمان می کنند بعد از مرگ، به دنیا باز می گردند.» حضرت فرمود:« بلی! آنچه را شنیده ای بدون کم و زیاد بگو! به آن ها چه گفتی؟» عرض کرد:« گفتم: به هیچ چیزی از این گفته های شما ایمان نمی آورم.» حضرت فرمود:« وای بر تو! این، انکار آیات قرآن است. همانا خداوند، عدّه ای را به گناهانشان مبتلا کرد و آنان، پیش از اجل معینشان از دنیا رفته و سپس به دنیا بازگشتند تا این که رزق و روزی شان را از دنیا استفاده کرده و بعد از اجل های معین، برای بار دوّم از دنیا بروند.»
اصبغ بن نباته می گوید: این سخنان حضرت، برای ابن الکواء خیلی سنگین آمده و نه تنها هدایت نشد؛ بلکه به لجاجت و گمراهی او افزوده شد. حضرت فرمود:« وای بر تو! آیا نمی دانی خداوند در کتابش فرموده است حضرت موسی (علیه السّلام) از میان قومش، هفتاد نفر را برای میقات ما برگزید، تا این که به کوه طور آمده، شاهد سخن گفتن خداوند با او باشند و میان بنی اسرائیل شهادت دهند که خداوند با او سخن گفت؛ ولی این ها بعد از مشاهده آیات الهی و شنیدن سخنان خداوند، گفتند:« ای موسی! ما ایمان نمی آوریم، مگر این که خداوند را به صورت آشکاری با چشممان ببینیم ! [ در اثر این درخواست غیر عاقلانه، مورد خشم و غضب الهی قرار گرفته و همه آنان با صاعقه نابود شدند. خداوند، این حادثه را این گونه برای آنان بیان می کند:] پس صاعقه ای سوزان بر شما فرود آمد و جان های شما را گرفت؛ در حالی که با چشم خود تماشا می کردید. سپس شما را بعد از مرگتان حیات بخشیدیم؛ شاید شکرگزار باشید.» آیا نمی بینی ابن الکواء! همه این ها بعد از مرگ، به خانه های خود برگشتند» سپس به آیه های 243 و 259 بقره، برای زنده شدن مردگان و برگشتن آنان به دنیا استدلال کرد و در پایان فرمود:«ابن الکواء! در قدرت خداوند شک نکن.»(5)
عصر امام مجتبی (علیه السّلام) تا پایان عصر امام سجّاد (علیه السّلام)، از سیاه ترین ادوار تاریخ اسلام به شمار می آید؛ چرا که تسلّط ابنای طلقای مکّه (بنی امیه ) بر مقدّرات سیاسی و اجتماعی جامعه و موضع گیری های آنان بر ضدّ معارف دینی، برای بیرون کردن قرآن و عترت از صحنه و به میدان آمدن محدّثان ساختگی و... باعث شد مردم از خاندان وحی فاصله بگیرند. فقط به بخشی از احکام اسلام توجّه می شد که بتواند جنایات خلفا را توجیه کند؛ همانند نماز جمعه، عیدین، جمع آوری زکات و.... اصحاب رسول خدا به سبب از بین رفتن احکام الهی گریه می کردند. مسأله رجعت مثل بقیه معارف دینی مردم مطرح نبوده است، به جز شب عاشورا که امام حسین (علیه السّلام) برای دلجویی اصحاب خود به نقل از جدش رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مسأله رجعت را بیان کرد و آن ها را به رجعت خود و اصحاب خود و همچنین رجعت دشمنان خدا بشارت داد.(6) فقط در پایان عصر امام سجّاد (علیه السّلام) بعضی از اصحاب رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در جلسات خصوصی، خدمت امام سجّاد (علیه السّلام) تشکیل جلسه می دادند و روایت رجعت را سؤال می کردند. امام (علیه السّلام) صحّت آن را تأیید کرده و بر تحقّق آن اصرار می ورزید. امّا در عصر امام محمّد باقر و امام جعفر صادق (علیهما السّلام) بر اثر درگیری های امویان و عبّاسیان، زمینه مساعد برای جهان اسلام به وجود آمد. این دوره، از دوره های بالندگی فرهنگی و دینی مسلمانان به شمار می آید. امروز هر چه داریم، از این دو امام همام (علیهما السّلام) داریم.
از عصر امام هفتم تا عصر غیبت امام دوازدهم (علیه السّلام) زمان، متفاوت بوده است. خلفای عبّاسی گاهی سخت گیری هایی را نسبت به ائمّه (علیهم السّلام) اعمال می کردند.
اختناق خلفا، زمینه فعالیت علمی و فکری را به کلّی منتفی کرد؛ امّا بعد از غیبت کبرا، علمای شیعه با نوشتن کتاب و با استفاده از آیات و روایات، عقیده به رجعت را برای مردم بیان کردند؛ به طوری که عقیده به رجعت ملازم با ظهور حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، میان شیعیان به وضوح و روشنی مطرح شده است.
پی نوشت ها :
1. سوره اسراء، 5-6.
2.بحارالأنوار، ج53، ص 142؛ دلائل الأمامة، ص 237.
3.بحارالأنوار، ج53، ص 52؛ تفسیر قمی، ج2، ص 130.
4.بحارالأنوار، ج53، ص 68.
5.بحارالأنوار، ج53، ص 73.
6.همان، ج45، ص 80.
محسنی دایکندی، محمدعظیم، (1389)، رجعت در عصر ظهور، قم، بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، مرکز تخصصی مهدویّت، چاپ اول