ساقی بیا که شد قدح لاله پر ز می *** طامات تا به چند و خرافات تا به کی
بگذر ز کبر و ناز که دیده است روزگار *** چین قبای قیصر و طرف کلاه کی
هشیار شو که مرغ چمن مست گشت هان *** بیدار شو که خواب عدم در پی است هی
خوش ناز کانه می چمی ای شاخ نو بهار *** کآشفتگی مبادت از آشوب باد دی
بر مهر چرخ و شیوه ی او اعتماد نیست *** ای وای بر کسی که شد ایمن ز مکر وی
فردا شراب کوثر و حور از برای ماست *** و امروز نیز ساقی مهر وی و جام می
باد صبا ز عهد صِبی یاد می دهد *** جان دارویی که غم ببرد در ده ای صُبّی
حشمت مبین و سلطنت گل که بسپرد *** فرّاش باد هر ورقش را به زیر پی
در ده به یاد حاتم طی جام یک منی *** تا نامه ی سیاه بخیلان کنیم طی
زان می که داد حُسن و لطافت به ارغوان *** بیرون فکند لطف مزاج از رخش به خوی
مسند به باغ بر که به خدمت چو بندگان *** اِستاده است سرو و کمر بسته است نی
حافظ حدیث سِحر فریب خوشت رسید *** تا حدّ مصر و چین و به اطراف روم وری
تفسیر عرفانی
1. ای ساقی! بیا که فصل بهار رسید و جام سرخ لاله از شراب پر شد؛ تا کی باید به لاف و گزاف های بی اساس مدعیان زهد و پرهیزکاری و معتقدات عوام گوش دهیم؟ باید با خاطر آسوه شراب نوشید.
2. ناز و تفاخر و غرور را ترک کن که زمانه هم چین قبای قیصر و هم گوشه ی کلاه کلی را بسیار به خود دیده است؛ جلال و شکوه پادشاهان پیشین که نشانی از آنها نمانده و روزگار هم مانند آنها بسیار دیده است.
3. بدان و آگاه باش که بلبل، مست و بی قرار شده است؛ بیدار و هشیار شو که خواب مرگ و نیستی به سرعت در پی خواهد آمد؛ بهار را ببین و از آن بهره و لذت ببر.
4. ای معشوق! ای شاخه ی تازه رسته ی بهاری! چه زیبا و با ناز و عشوه حرکت می کنی؟ امید است که هرگز از باد زمستانی آشفته و پریشان نشوی.
5. بر مهر و محبت روزگار، هیچ اعتمادی نیست؛ وای بر کسی که از مکر و حیله ی روزگار، خود را در امان بداند و آسوده خاطر باشد.
6. همان گونه که امروز، ساقی زیباروی و جام شراب از آن ماست، فردای قیامت نیز شراب حوض کوثر و حوران زیبای بهشتی برای ما خواهند بود؛ ما هم این دنیا را داریم و هم آن دنیا را.
7. وزیدن باد صبا مرا به یاد کودکی و جوانی می اندازد و عمر از دست رفته؛ ای ساقی! جام شرابی به من بده تا بنوشم و مست شوم و غم دل را از یاد ببرم.
8. به شکوه و جلال و سلطنت گل نگاه مکن که به زودی فرّاش باد صبا هر گلبرگ آن را به زیر پا لگدکوب و پایمال خواهد کرد.
9. به یاد حاتم طایی، جام بزرگ شراب را بده تا بنوشیم و مست شویم و با آن، نامه سیاه بی خبران گناهکار را در هم بپیچیم و به کناری بنهیم و از آنها یاد نکنیم.
10. از آن شرابی که به گل ارغوان، زیبایی و طراوت بخشید و لطافت طبعش به شکل عرق بر چهره ی گل ارغوان نمایان شد.
11. تخت و تکیه گاه خود را به باغ ببر؛ زیرا در آنجا سرو به خدمت ایستاده و نی، کمر بندگی را بسته است؛ در این بهار در خانه نباید نشست، باید به باغ و صحرا رفت.
12. ای حافظ! شعر افسون کننده و دلنشین تو تا مرز مصر و چین و اطراف روم و ری رسیده است؛ همه مسحور شعر زیبای تو هستند.
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول