سَبَتْ سَلْمی بِصُدغَیها فُؤادی

معشوق با دو رشته ی گیسویش دل مرا اسیر کرد و روح من هر روز، مرا دعوت می کند که از این دام بگریزم و من نمی توانم.
جمعه، 19 ارديبهشت 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سَبَتْ سَلْمی بِصُدغَیها فُؤادی
 سَبَتْ سَلْمی بِصُدغَیها فُؤادی

 

به کوشش: رضا باقریان موحد




 

سَبَتْ سَلْمی بِصُدغَیها فُؤادی *** وَ روُحی کُلَّ یَومٍ لی یُنادی
نگارا بر من بیدل ببخشای *** وَ واصِلنی عَلی رغم الاَعادی
حبیبا در غم سودای عشقت *** تَوکَّلنا عَلی رَبّ العِباد
اَمَن اَنکرتَنی عَنْ عشق سَلمی *** تزاوَّل آن روی نِهکو بِوادی
که همچون مُت بِبوتَن دل و ای ره *** غریق العِشق فی البَحر الوَداد
به پی ما چان غرامت بسپریمن *** غَرَتْ یک وی رَوِشتی از اِمادی
غم این دل بِواتِت خورد ناچار *** و غَرنه او بِنی آپخت نشادی
دل حافظ شد اندر چین زلفت *** بِلَیلٍ مَظلمٍ واللهُ هادی

تفسیر عرفانی
1. معشوق با دو رشته ی گیسویش دل مرا اسیر کرد و روح من هر روز، مرا دعوت می کند که از این دام بگریزم و من نمی توانم.
2. ای یار! به من عاشق رحم کن و بر خلاف نظر رقیبان، مرا به وصال برسان. از خدا می خواهم که برخلاف نظر رقیبان، به وصال معشوق برسم.
3. ای حبیب من! ما در غم عشق تو به خداوند -پروردگار بندگان -توکل کرده ایم. باید به خدا پناه برد و از او کمک خواست.
4-5. ای کسی که مرا از عشق محبوب ملامت و سرزنش می کنی! تو اول باد آن روی نیکو را دیده باشی تا مثل من دلت یکباره در دریای دوستی، غریق عشق شده باشد [و ببینی که جای ملامت نیست].
6. ای معشوق! اگر خطایی از ما دیده ای، مانند صوفی خطاکاری در برابر تو می ایستیم و جریمه ی کفاره خود را می پردازیم.
7. تو ناچار باید غم این دل را بخوری، و گرنه می بینی از سختی ها و مشکلات، آنچه را شایسته ی تو نیست.
8. دل حافظ در پیچ و خم عشق در تاریکی راه به جایی نمی برد، خدا او را هدایت کند. خدا باید به عاشقان کمک کند و آنها را راهنمایی نماید.

منبع مقاله :
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط