پژواک بحران

رویدادهای سال 1324-1325 در آذریایجان ایران، قطعاً تا آن اندازه اهمیت داشت که دو قدرت بزرگ آن روزگار یعنی ایالات متحده ی آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی را پس از پایان یک نبرد ویرانگر با دشمن مشترکی به نام
شنبه، 27 ارديبهشت 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
پژواک بحران
 پژواک بحران

 

نویسنده: مسعود عرفانیان




 
• بحران آذربایجان و طنین جهانی آن به ویژه در شورای امنیت سازمان ملل متحد
• نویسنده: دکتر مصطفی دبیری
• تهران، نشر نامک، 376 صفحه، 1386

مقدمه

رویدادهای سال 1324-1325 در آذریایجان ایران، قطعاً تا آن اندازه اهمیت داشت که دو قدرت بزرگ آن روزگار یعنی ایالات متحده ی آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی را پس از پایان یک نبرد ویرانگر با دشمن مشترکی به نام فاشیسم، رو در روی یکدیگر قرار بدهد.
موضوع آذربایجان نه تنها غرب را در برابر شرق قرار داد، بلکه تا مدتی هم غرب را رو در روی غرب قرار داد. سه قدرت بزرگ پیروز در جنگ جهانی دوم-انگلستان، آمریکا و شوروی-تحت عنوان مساعی جنگی به دنبال منافع ملی خویش بودند و حضور گسترده ی آنان در شهریور 1320 در ایران که با ورود نیروهای ارتش سرخ به شمال ایران و پیاده کردن نیرو در جنوب ایران توسط انگلیسی ها آغاز شد، ایران را به یکی از صحنه های کارزار جنگ سرد، صدها کیلومتر دورتر از جبهه های اصلی پیکار در نقاط مختلف اروپا و دیگر نقاط جهان تبدیل کرد.
اما حضور نیروهای شوروی در آذربایجان زمینه ساز یکی از رویدادهای مهم تاریخ معاصر ایران شد که از دو منظر داخلی و بین المللی اهمیت فوق العاده ای برای کشورهای درگیر و ذینفع در این ماجرا داشت. هر کدام از دو کشور انگلیس و شوروی در ایرانی که تازه از قید استبداد رهایی یافته و به سمت و سوی تجربه ی دموکراسی گام برمی داشت، سعی بر این داشتند تا از نفوذ خود بر جریان های سیاسی و یا اشخاص هوادار خود استفاده کرده و در تحکیم مواضع خود در ایران و اجرای سیاست های موردنظرشان موفقیت به دست آورند.
به این ترتیب جنگ قدرتی در ایران به راه افتاد و در مبارزه ای هم که بر سر ایران میان آمریکا و انگلستان و شوروی در جریان بود، هر سه کشور به دنبال تحکیم جای پای خود در ایران بودند و بهره برداری از ثروت های طبیعی ایران و به ویژه در دست گرفتن کنترل منابع انرژی-نفت ایران-یکی از اهداف اصلی آنان در این ماجرا بود. به عبارت دیگر هر سه کشور به دنبال سهم خواهی بودند. و گذشت زمان و روند حوادث نیز به خوبی این موضوع را روشن کرد.
اما موضوع شوروی و حضور نیروهای آنان در ایران و به ویژه آذربایجان و تحرکات آنان در اجرا و پیش برد اهداف سیاسی، نظامی، اقتصادی و فرهنگی و ... خیلی زود نیات واقعی آنان را آشکار کرد که آن ها از این حضور قصد و هدف دیگری نیز دارند که بسیار فراتر از منافع اقتصادی است.
روس ها که بحران در اوکراین غربی و بلاروس را به سود خود حل کرده بودند با خیالی آسوده تر به دنبال اجرای سیاست های پیشین خود در گسترش مرزهای جنوبی شوروی برآمدند. این در حالی که بود که آنان بدون توجه به پیمان سه جانبه ی شوروی، انگلستان و ایران که در 29 ژانویه ی 1942 درباره ی حفظ تمامیت ارضی ایران امضا شده بود دست به این اقدام زده بودند. پیروزی در جنگ جهانی دوم هم، امیدهای تازه ای در جهت نفوذ آنان در آذربایجان در میان رهبران شوروی ایجاد کرد. آذربایجان نیز به دلایل شرایط ویژه ای که در آنجا حاکم بود از هر جهت بهترین گزینه برای این منظور بود.
اگرچه پس از شکست روس ها در اجرای سیاستشان و خروج آنان از ایران، این طور شایع شد که استالین قصد ضمیمه کردن آذربایجان به خاک شوروی را نداشته، اما انتشار اسناد بی شماری که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در 1991 به کوشش پژوهشگران از آرشیوهای محرمانه خارج شد و به ویژه اسنادی که توسط جمیل حسنعلی تاریخ نگار و پژوهشگر آذربایجانی در قالب چند کتاب انتشار یافت، که خوشبختانه برخی از آن ها به فارسی نیز ترجمه شده است.(1) از نیات واقعی استالین و دیگر مقامات وقت شوروی پرده برداشت و به خوبی روشن شد که اصلی ترین هدف آنان همین موضوع بوده است.
موضوع آذربایجان به دلیل اهمیت بسیاری که داشته و دارد و هرگز نباید آن را مقطعی و گذرا دانست. همواره مورد توجه پژوهشگران در داخل و خارج بوده است و به ویژه در دو دهه ی اخیر نگاه های بسیاری از پژوهشگران را به خود جلب کرده است و آثار ارزنده و قابل توجهی در این حوزه منتشر شده است.(2)
اما آنچه در ایران منتشر شده است عمدتاً ناظر بر سیر تاریخی این رویداد با تکیه بر منابع و مآخذ داخلی و نیز بازتاب آن در داخل ایران است و کمتر به بازتاب بین المللی پرداخته شده است.
اما کتاب حاضر همان گونه که از زیرتیتری که بر روی جلد آن نقش بسته، برمی آید به بازتاب بین المللی موضوع آذربایجان، به ویژه در شورای امنیت سازمان ملل متحد می پردازد.
مصطفی دبیری، نویسنده ی کتاب، دارای تحصیلات عالی است و دکترای حقوق بین الملل خود را از فرانسه گرفته و در زمینه ی تحول دیپلماسی چند جانبه و گسترش اصول حقوق بین الملل از انستیتو مطالعات عالی بین الملل ژنو، دیپلم تخصصی دریافت کرده است. او نزدیک به بیست سال در خدمت دیپلماسی کشورش بوده و بیش از پانزده سال هم به عنوان مأمور عالی رتبه در سازمان متحد خدمت کرده است.

بحران آذربایجان...

کتاب افزون بر یک پیشگفتار و مقدمه، دارای چهار فصل و یک ضمیمه هم هست. در فصل اول که «اشغال نظامی ایران» نام دارد، نویسنده در پنج بخش به انگیزه های اشغال ایران توسط انگلیسی ها و شوروی ها پرداخته و ضمن بررسی روند اشغال ایران، به تبعات آن و نتایج به بار آمده از این اشغال می پردازد. او بحث مفصلی را درباره ی بهانه ی اشغال ایران توسط دو کشور نام برده، مطرح کرده و در خلال آن به سیر روابط ایران و آلمان که از نخستین سال های سده ی بیستم آغاز می شود اشاره کرده است. او به نیرومندتر شدن روابط ایران و آلمان پس از روی کارآمدن حزب ناسیونال سوسیالیست هیتلر در سال 1933 می پردازد و پس از آن با طرح موضوع حضور جاسوسان آلمانی در ایران که از دیگر بهانه های متفقین برای حضور در ایران بوده است به این نتیجه می رسد که این ها همه بهانه ای بیش نبوده و علت اصلی اشغال ایران «واقعیت» سیاسی «روز و تحول وضع جنگ در اروپا بود که حتی روزولت را واداشت تا سیاست بی طرفی ایالات متحده در جنگ در قاره ی اروپا را کنار بگذارد.» (ص28)
نوینسده به هماهنگی های به عمل آمده میان شوروی و انگلیس، مواضع انگلیسی ها و به رهنمودهایی که چرچیل به سفیر کشورش در ایران می دهد اشاره کرده که در آن گفته می شود ایرانی ها را باید از اشغال تهران توسط روس ها ترساند، تا آنان را مایل به همکاری با خود کرد. (ص 30)
میزان کمک های انگلیس و امریکا، مانند مهمات، کفش، مواد غذایی و آلومینیوم که از طریق ایران به شوروی ارسال شد از دیگر مباحث طرح شده در این بخش از کتاب است. سپس بحث پیرامون موصوع ایران ادامه می یابد. در این میان مکاتبات میان کشورهای ذینفع و برگزاری کنفرانس های مهمی که در سال 1945/1324 درباره ی موضوع ایران برگزار شد، مانند: پیش کنفرانس مالت، کنفرانس یالتا و مباحث مطرح شده در آنجا درباره ی ایران و سپس کنفرانس سانفرانسیسکو و زمینه های تشکیل سازمان ملل متحد، بررسی و ارزیابی شده است.
در فصل دوم کتاب که شامل سه بخش است، نویسنده عمدتاً به موضوع ایران و طرح آن در محافل بین المللی پرداخته و در خلال آن نگاهی گذرا به جریانات آذربایجان دارد. بررسی و نتیجه ی کنفرانس پتسدام (potsdam) در این فصل از نکات اصلی طرح شده در این بخش از کتاب است. در ژوئیه 1945 که وخامت اوضاع ایران بیشتر می شود، به دنبال عدم نتیجه گیری در کنفرانس پالتا درباره ی ایران، زمینه های تشکیل کنفرانس پتسدام فراهم می شود. این هنگام آلمان نازی در آستانه ی شکست قرار دارد و متفقین هم سرشار از غرور از پیروزی های پی در پی در جبهه های مختلف جنگ قرار می گذارند تا از تاریخ 17 ژوئیه تا 2 اوت 1945 در پتسدام، که در حومه ی شهر برلین قرار دارد کنفرانسی برگزار کنند. مسئله خروج نیروهای بیگانه از ایران نیز در برنامه ی کاری کنفرانس پتسدام گنجانده شد.
در نخستین دور از مذاکرات سران وقت سه کشور: چرچیل، ترومن و استالین بر سر تخلیه ی کامل ایران از نیروها و تجهیزات هر سه کشور به موافقت نمی رسند و علت اصلی آن نیز مخالفت شوروی است که هنوز زمان را برای این کار زود می داند و معتقد است که پس از پایان نبرد علیه ژاپن این کار را انجام خواهد شد. اما هر سه کشور بر خروج نیروهایشان از تهران به توافق می رسند و استالین نیز قول می دهد که هیچ اقدامی علیه امنیت ایران از سوی نیروهای شوروی انجام نخواهد شد.
در جلسه ای که در اول اوت 1945 برگزار شد، در بیانیه ی پایانی کنفرانس، در ماده ی پانزدهم پیش نویسی متن بیانیه درباره ی یاران گنجانده شده بود: «طبق تصمیم کنفرانس، نیروهای متفقین تهران را فوراً تخلیه خواهند کرد و مراحل دیگر تخلیه نیروها از ایران، در اجلاس شورای وزیران خارجه در سپتامبر 1945، در لندن بررسی خواهد شد.»(ص 96).
با ویران شدن دو شهر هیروشیما و ناکازاکی توسط بمب های مخرب اتمی در روزهای ششم و نهم اوت 1945، در تاریخ دوم سپتامبر 1945، جنگ جهانی دوم عملاً در تمامی جبهه ها به پایان رسید. روس ها کماکان در داخل ایران حضور داشتند و به شدت در تحولات داخلی ایران در آذربایجان فعال بودند. آنان حتی از حرکت واحدهای اعزامی دولت ایران به آذربایجان جهت مداخله و کنترل اوضاع در آن ناحیه ممانعت به عمل آوردند و علت آن را نیز جلوگیری از خون ریزی بیشتر اعلام کردند که در صورت بروز چنین چیزی آنان مجبور به افزودن بر تعداد نیروهای خود در ایران خواهند بود. مذاکره و مکاتبه میان آمریکایی ها و شوروی ها بر سر موضوع آذربایجان ادامه داشت. شوروی ها در پاسخ به آمریکایی ها، ادعاهای آنان مبنی بر دخالت شوروی در تحریک و تجهیز مخالفان دولت مرکزی در آذربایجان را بی اساس خواندند.
در پانزدهم دسامبر 25/1945 آذر 1324، دولت ایران یادداشت هایی به دولت های امریکا، شوروی و انگلستان تسلیم و طی آن درخواست خروج کامل نیروهای خارجی را از ایران را کرد. این زمان تحرکات به اوج خود رسیده و فرقه ی دموکرات آذربایجان تشکیل و دست به اقداماتی زده بود و سیاست های خود را با سرعت و شدت هرچه تمام تری پیش می برد و روس ها نیز ناظر و حامی آنان بودند.
فصل سوم کتاب که «غائله آذربایجان شکایت ایران به سازمان ملل متحد» نام دارد از ده بخش تشکیل شده است. نویسنده ابتدا با بررسی روند تشکیل و تأسیس سازمان ملل متحد، ضمن ارایه ی تاریخچه ی مختصری از این سازمان به بررسی نهادهای عمده ی آن و وظایف هر کدام از آن ها می پردازد. سپس مطالب کتاب با اقدامات ایران چنین ادامه پیدا می کند:
ابراهیم حکیمی، نخست وزیر ایران در تاریخ 30 دی 20/1324 ژانویه 1946 یک روز قبل از استعفایش تصمیم به ارجاع اختلاف ایران و شوروی به سازمان ملل را گرفت و دستورات لازم را در این زمینه را به سیدحسن تقی زاده، سفیر ایران در لندن داد. تقی زاده که در عین حال ریاست هیئت نمایندگی ایران در اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل را هم برعهده داشت، از این فرصت سود جست و با شرکت در جلسه ی مجمع عمومی زمزمه ی شکایت ایران به شورای امنیت سازمان ملل متحد را مطرح ساخت.
سرانجام هم این پیشنهاد با وجود مخالفت هایی از سوی شوروی و پاره ای کشورهای دیگر رأی آورد و قرار بر طرح موضوع شکایت ایران از شوروی در شورای امنیت گذاشته شد. تقی زاده در نامه ی خود به این شورا، نکات اساسی دعاوی ایران را مطرح ساخته بود. در یکی از بندهای این نامه او به دخالت شوروی ها در اوضاع داخلی ایران و در جریان رویدادهای آذربایجان اشاره کرده و خواستار قطع آن شده بود.
آندره ویشینسکی (Andrei Vyshinsky)، نماینده ی شوروی در شورای امنیت سازمان ملل متحد در نامه ی پاسخ خود ادعاهای تقی زاده مبنی بر دخالت شوروی در رویدادهای آذربایجان را بی اساس خوانده و در عین حال با طرح شکایت ایران در شورای امنیت، مخالفت کرده بود.
شوروی ها با طرح مسائل جانبی دیگر و با استدلال های بی پایه سعی در منحرف کردن مسیر اصلی بحث داشتند. اما سرانجام شورای امنیت با پذیرفتن شکایت ایران وارد دستور و بحث شد و دیدگا های دو کشور ایران و شوروی در قطعنامه ی 30 ژانویه 1930 منعکس شد و قرار بر این بود که تا تاریخ 11 اسفند 2/1324 مارس 1946 نیروهای شوروی خاک ایران را ترک کنند. در عین حال پس از مدتی بحث و گفتگوهای چند جانبه، تهران و مسکو به مذاکرات دو جانبه پرداختند. 10 اسفند 1324 رادیو مسکو خبری را پخش کرد که طی آن نیروهای شوروی خروج تدریجی و آرام را از بعضی نقاط ایران آغاز می کردند و در نواحی دیگر نیروها تا روشن شدن وضع در آنجاها باقی می ماندند و معلوم بود که مقصود آنان از این نواحی، آذربایجان بود. این درست مقارن دیدار قوم از مسکو بود و او در همانجا یادداشت اعتراض دولت ایران را تسلیم دولت شوروی کرد. سپس بدون نتیجه از آنجا به ایران بازگشت.
قوام چاره ی کار را در توسل به سازمان ملل دید. به ویژه این که شوروی ها با وارد کردن نیروهای تازه نفس موتوریزه خود به آذربایجان و ورود ژنرال باگرامیان به عنوان فرمانده ی این نیروها به تبریز، دامنه ی تشنج و بحران را گسترده تر کرده بودند. در این مقطع نطق وینستون چرچیل نخست وزیر وقت انگلستان در تاریخ 14 اسفند 5/1324 مارس 1946 که در ایالت میسوری آمریکا ایراد کرد، انتقادهای شدیداللحنی را متوجه سیاست های شوروی در اروپای شرقی می ساخت. او در این نطق با استفاده از واژه ی پرده ی آهنین مدعی شد که شوروی کشورهای اروپای شرقی را توسط این پرده از دیگر نقاط اروپا جداساخته و سیاست های مستبدانه ی خود را در آنجا اعمال می کنند.
چرچیل در نطق خود به ادعاهای شوروی درباره ی بخشی از ترکیه و تنگه های بسفر و داردانل و نیز بحران ایران اشاره کرد و گفت: «ترکیه و ایران از بابت ادعاهای شوروی که با اعمال فشار توأم است سخت نگران و وحشت زده اند.»(ص 177). استفاده از «پرده ی آهنین» و لحنی که چرچیل در بیان آن به کار می برد، سرآغاز دوران جنگ سرد به حساب می آید و متعاقب آن آمریکا نیز در سیاست های خود نسبت به اتحاد شوروی تجدیدنظر کرد.
به دنبال آن حسین علا، سفیر ایران در امریکا که در واشنگتن بود طی مذاکراتی با مقامات امریکایی خواهان طرح مجدد شکایت ایران در سازمان ملل متحد شد. گرومیکو نماینده ی شوروی در سازمان ملل خواستار رد پیشنهاد ایران می شود، سرانجام با رایزنی میان مقامات امریکایی و انگلیسی با روس ها و مشارکت دیگر کشورها موضوع به رأی گیری گذاشته می شود که پیشنهاد روس ها در حذف شکایت ایران از شوروی از دستور شورای امنیت رأی نمی آورد. گرومیکو و اعضای هیئت همراهش با اعتراض جلسه را ترک می کنند و سپس حسین علا شکایت ایران را به شورای امنیت ارایه می کند.
پس از آن گرومیکو در نامه ای به شورای امنیت خبر از توافق میان ایران و شوروی درباره ی کلیه ی مسایل می دهد. اما علا با فرستادن نامه ای به دبیرکل سازمان ملل بر همان مواضع قبلی پای فشرد و خواهان ابقای شکایتش در دستور کار شورای امنیت سازمان ملل می شود. آنگاه موضوع کمی پیچیده می شود و بحث له و علیه ابقاء شکایت بالا می گیرد تا این که دومین قطعنامه ی شورای امنیت در 8 ماه مه 1946 صادر می شود و از دو دولت خواسته می شود که درباره ی تخلیه ی ایران از نیروهای شوروی، گزارشی به شورای امنیت تسلیم کنند.
به موازات بحث پیرامون بحران آذربایجان در قالب شکایت ایران در شورای امنیت، رایزنی ها میان مقامات دولت مرکزی از یک سو و رهبران فرق دموکرات آذربایجان از سوی دیگر ادامه می یابد. در این میان موافقت نامه ای بین قوام و سادچیکف امضا می شود و فیروز و پیشه وری هم به توافقاتی می رسند.
سرانجام در نخستین دهه ی ماه مه 1946، آذربایجان از نیروهای شوروی کاملاً تخلیه می شود، اما کماکان دخالت های آنان در امور داخلی ایران ادامه می یابد. دولت قوام کم کم به اوضاع مسلط می شود. تا این که پائیز سال 1325 فرا می رسد و ادامه ی ماجرا که سقوط فرقه ی دموکرات و پایان حکومت یکساله ی آنان در آذربایجان است.
در بخش هشتم همین فصل هم به جمهوری قاضی محمد و نقش شوروی در این ماجرا اشاره شده و روند تحولات آنجا، تأسیس حزب دموکرات کردستان ایران، مناسبات بین قاضی محمد و پیشه وری، تأسیس حکومت ملی کردستان و پایان کار و سقوط مهاباد به اختصار بررسی شده است.
فصل چهارم کتاب که «موضوعاتی در ارتباط با طرح مسئله ی ایران در شورای امنیت» نام دارد از 5 بخش تشکیل شده است:
«بخش اول-اختلاف نظر بین قوام و علا، افسانه یا حقیقت؟»؛
«بخش دوم-مظفر فیروز و نقش او در دولت قوام»؛
«بخش سوم-اهمیت ملی و جهانی تخلیه ی ایران»؛
«بخش چهارم-نفوذ و قدرت ایالات متحده امریکا در جهان»؛
«بخش پنجم-سرنوشت موافقت نامه ی قوام-سادچیکف».
نویسنده نقطه نظرها و ارزیابی های خود را درباره ی هر یک از عناوین اظهار داشته و داوری هایی هم درباره ی هر کدام از اشخاصی که در موضوع بحران آذربایجان نقش داشته اند کرده است.
در بخش اول این فصل، نویسنده درباره ی اختلاف میان حسین علا و قوام السلطنه که نتیجه ی آن سردرگمی ایران و موضع گیری های ضد و نقیض در جلسه ی شورای امنیت سازمان ملل به هنگام بررسی شکایت ایران در آن سازمان بوده، با ذکر دلایلی رد می کند و آن را به ابتکار عمل خود علا نسبت می دهد. مصطفی دبیری خصوصیت عمده ی رابطه بین نخست وزیر و نماینده ایران در شورای امنیت را ناشی از اشکال در ارتباط دانسته است(ص 289).
در بخش دوم، نویسنده درباره ی مظفر فیروز و نقش او در بحران آذربایجان مطالبی را به نقل از دیگران و نیز از کتاب خود فیروز (2) آورده و درباره ی او به داوری نشسته است. اگرچه نویسنده کتاب صراحتاً درباره ی فیروز اظهارنظری نمی کند، اما «به نقل از ناظران وقایع آن زمان» پیشینه ی خانواده ی او و اختلافاتی را که خانواده ی او با رضاخان داشته اند، از عواملی که احتمالاً در موضع گیری های او-به قصد انتقام گیری از رژیم پهلوی-نقش داشته، مطرح می کند(ص 321).
در دیگر بخش های این فصل نیز سرانجام بحران آذربایجان که با خروج نیروهای شوروی و شکست فرقه ی دموکرات به پایان رسید و تدریجاً آرامش به آن سامان بازگشت بررسی شده و نویسنده به نفوذ و قدرت ایالات متحده ی آمریکا در سیاست بین المللی و به ویژه در ارتباط با بحران آذربایجان اشاراتی کرده است. تا جایی که امریکایی ها حل این بحران را تماماً ناشی از قدرت خود دانسته اند و سفیر آنان در مسکو ژنرال والتر بدل اسمیت (Walter Bedel Smith)تلگرافی به وزیر امور خارجه آمریکا نوشته است که در بخشی از آن گفته شده:
«ایران قوی تر از سازمان ملل نیست و در تحلیل نهایی، سازمان ملل نیز نیرومندتر از امریکا نیست. از هم پاشیدن قصر کاغذی رژیم فرقه دموکرات آذربایجان در عین حال که پیروزی بزرگی برای سازمان ملل به شمار می رود، نتیجه ی سیاست استقامت و ایستادگی ایالات متحده در برابر شوروی بود»(ص 344).
نویسنده در همین ارتباط باز می نویسد:
«این که نفوذ ایالات متحده در رفع بحران روابط ایران و شوروی، بیشتر و مهم تر از نقش سازمان ملل و سهم خود ایرانیان بود، دور از واقعیت نبوده و درک دلایل آن چندان دشوار نیست»(ص 345).
در دنباله ی همین بخش آقای دبیری درباره ی تهدید اتمی امریکا هم مطالبی نوشته و آن را رد می کند او می نویسد:
«نظریه ی تهدید به استعمال سلاح اتمی چنان شایع شده که: 1) غالباً و به ناحق واقعیت کمک ایالات متحده به تخلیه ی ایران را در سایه گذاشته است؛ 2)نظریه مزبور، منحصراً زائیده وهم و خیال رئیس جمهوری پیشین آمریکا بوده است؛ 3)انعکاس آن نظریه، در خارج از ایالات متحده، بیشتر از خود آمریکا و در ایران بیش از جاهای دیگر بوده است.»(ص 346).
صرف نظر از پاره ای اظهارات نویسنده و داوری های او پیرامون برخی از اشخاص که می تواند مورد پذیرش آگاهان و پژوهشگران این حوزه قرار نگیرد و نیاز به نقد و بررسی بیشتری داشته باشد، در مجموع با توجه به این که نویسنده ی کتاب از منابع غیر فارسی در نوشتن کتاب سود جسته-که دسترسی به آن ها برای همه ی پژوهشگران مقدور نیست-این یکی از ویژگی های کار اوست که خواننده را تا حدودی با چگونگی نگاه و ارزیابی غیرایرانیان از موضوع مورد بحث آشنا می سازد.
ضمن این که همه ی آن چیزهایی که در نوشته های آنان آمده و اظهارنظرهایشان پیرامون این رویداد می تواند مورد قبول نباشد و برخی از آن ها غیردقیق و توأم با داوری های یک جانبه باشد. اما به هر حال از آنجایی که کتاب به بازتاب موضوع بحران آذربایجان در عرصه بین المللی پرداخته و روند شکایت ایران در شورای امنیت را بر اساس اسناد و مدارک مستقیم بررسی کرده است، دارای نکات قابل توجهی است.
اما بی دقتی و سهوهایی هم در کتاب وجود دارد که به پاره ای از آن ها اشاره می شود. آنچه که درباره ی سیدجعفر پیشه وری گفته شده (صص 106-110)، چندان دقیق و کامل نیست، از جمله داستان یکی بودن جوادزاده، و سلطان زاده، که اگرچه آقای دبیری به نظر ذبیح و پاره ای دیگر استناد می کند که آن دو را یکی ندانسته اند، اما نظر صریحی در این باره بیان نمی کند و خواننده را بلاتکلیف می گذارد.
نکته ی دیگر حزب توده ی ایران را جانشین حزب کمونیست ایران دانستن است (صص 110-111) که این نیز کاملاً نادرست است، که بحث آن مفصل و در این سطور نمی گنجد.
چنانچه اگر فهرست اعلام هم داشت، کار خواننده در دست یافتن به مطالب مورد نظر او آسان تر می شد.

پی نوشت ها :

1. جمیل حسنلی؛ فراز و فرود فرقه ی دموکرات آذربایجان، به رایت اسناد محرمانه آرشیوهای اتحاد جماهیر شوروی، ترجمه ی منصور همامی، تهران، 1383، نشر نی. این کتاب خلاصه ای از دو کتاب جمیل حسنلی است که مترجم مهم ترین نکات مربوط به آذربایجان را از میان آن ها برگزیده و پس از ترجمه چاپ کرده است./جمیل حسنلی؛ آذربایجان ایران، آغاز جنگ سرد، ترجمه ی منصور صفوتی، تهران، 1387، نشر شیرازه.
2. یکی از مهم ترین آثاری که در این زمینه منتشر شد کتاب دیویدنیسمن، تحت عنوان:«اتحاد شوروی و آذربایجان ایران، استفاده از ناسیونالیسم جهت رسوخ سیاسی» است.
David Nissman, The soviet union and Iranian Azarbaijan The use of Nationalism for political penetration, Boulder, Colo, Westview, 1987.
ترجمه ی بخشی از این کتاب تحت عنوان «ارتش سرخ شوروی و چگونگی ابداع آذربایجان جنوبی»-که عنوانی است از سوی دست اندرکاران مجله بدان نهاده شده-در شماره ی 33 خرداد 1381 مجله ی گفتگو به چاپ رسیده است.
از دیگر آثار مهمی که در موضوع بحران آذربایجان منتشر شد، کتاب زیر است.
لوئیس فاوست: ایران و جنگ سرد، بحران آذربایجان (25-1324)، ترجمه ی کاوه بیات، تهران 1374، مؤسسه ی چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، مترجم کتاب که خود یکی از پژوهشگران مسلط در حوزه ی مورد بحث است، این کتاب را احتمالاً بهترین اثر در این زمینه می داند.(نک: مقدمه ی مترجم، ص 1)
'Firouz, Muzaffer, L'Iron face a l imposture de I' historie. Paris, France: L' Herne, 1971.

منبع مقاله :
کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، شماره ی 141، صص 40-35



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط