مثل ها یا به تعبیر رایج تر که آن هم خود عرب ها در همین معنی به کار می برند: ضرب المثل های قرآنی بسیار است و بخش اعظم آن در فرهنگ مکتوب و یا شفاهی خواص و اهل علم به کار می رود و چه بسیار کتاب و مرجع در این زمینه وجود دارد. لذا بقیه این بحث خود را به کاربرد کلمات و عبارات و تعبیرات قرآنی که گاه نیز در لفظ و معنای آن تصرف های غریب و نادرست هم وارد کرده اند، اختصاص می دهیم.
اصطلاحات و تعبیرات و ترکیبات قرآنی بسیار در فارسی محاوره ای امروز زنده و جاری است. نظیر: 1- نورٌ علی نور ( سوره نور، 35)، 2- مَنّاعُ الخیر ( اصل قرآنی اش مَنّاعٌ للخیر، سوره « ق»، 25)، 3- ید بیضا ( گاه به صورت « ید و بیضا» و به صورت مصدر ید [و] بیضا کردن، 4- شق القمر ( کردن) ( سوره قمر، ایه 1)، 5- بضاعت مزجات ( بضاعة مزجاة: یوسف، 88)، 6- کن فیکون (به معنای اصلی « موجود شو و [بیدرنگ] موجود می شود»، که امر ایجادی الهی است و در قرآن کریم بارها به کار رفته ( بقره 117، آل عمران، 47 تا 59 و ...) به صورت صفت و حتی با مصدر ساختن از آن با تحول معنایی غریبی کمابیش به معنای زیر و بالا شده، در هم- برهم، درب و داغان، و نظایر آن درآمده)، 7- تا فیها خالدون ( به معنای حداکثر ممکن، و منشأ انتزاع آن این است که آیة الکرسی در اصل و مخصوصاً طبق نظر اهل سنت فقط آیه 255 سوره بقره، منتهی به وَ هُوَ العَلِیُّ العَظِیمُ است. اما بعضی از مفسران و محققان دو آیه بعد را که نهایتاً به أُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ختم می شود. جمعاً توسعاً آی الکرسی می دانند، لذا مرا از آن « حداکثر» و حتی گاه « افراط» است)، 8- ان شائ الله ( از جمله بقره، 70؛ کهف، 69) هم با تلفظ تحریف یافته « ایشالّا»، 9- ماشاء الله ( از جمله انعام، 128؛ اعراف، 188) هم با تلفظ تحریف یافته « ماشالّا» در بین مردم تداول دارد. سایر این گونه تعبیرات که منشأ قرآنی دارند عبارتند از:
10- الله اعلم ( انعام، 124)، 11- انکر الاصوات ( لقمان، 19)، 12- باقیات صالحات/ الصالحات [اصل قرآنی اش الباقیات الصالحات، ( کهف، 46)، 13- بوی الرحمن کسی بلند شدن ( اشاره به نزدیک شدن و نشانه های مرگ کسی دارد، چون غالباً برای درگذشتگان مجلس ختم گرفته می شود، و در مجلس ختم چنانکه اشاره شد، مداح و قاری پس از پایان دادن به کار خود در نیمه اول مجلس یا خواندن سوره الرحمن، مجلس را به خطیب یا واعظ می سپارد)، 14- بهانه های بنی اسرائیلی ( معادل لفظی قرآنی ندارد، ولی مصداق آن در رفتار قوم خود برگزیده انگار بنی اسرائیل بود که از انوع نعمت های الهی برخوردار بودند و همواره هوس و ادعای چیزهای تازه داشتند و در داستان قتل مرموزی که پیش آمده بود و قرار بود به امر و وحی الهی گاوی را ذبح کنند، مکرر در مکرر از نشانه ها و چون و چند آن سؤال می کردند، و مردم به اینگونه گفتار یا کردار بهانه جویانه و بهانه ها یا دلیل تراشی ها و طفره روی های واهی « بهانه های بنی اسرائیلی» می گویند. ر.ک. سوره بقره، از آیه 50 تا 61، نیز 67 تا 73). 15- به درک اسفل ( منشأ قرآنی اش الدرک الاسفل، نساء، 145) تعبیری است توبیخ آمیز و توهین آمیز که هنگام خشم و خروش برای بی اهمیت نشان دادن چیزی یا خوار شمردن آن گویند مانند: به جهنم، یا فی النار، 16- ثمن بخس ( یوسف، 20، یعنی بهای ناچیز و نظایر آن)، 17- خَسِرَ الدُّنیَا وَ الآخِرَهَ ( حج، 11) به کسی یا درباره رفتار کسی گویند که در کاری هم ضرر مادی و هم معنوی کرده است. لفظاً یعنی در دنیا و آخرت زیان دیده است. 18- ذرة المثقال [ صورت معکوس و محرف مثقال ذرة به معنای « همسنگ و هموزن ذره ای»] که در چند آیه قرآن -نساء، 40؛ یونس، 61؛ سبأ، 3؛ زلزله، 7-8 به کار رفته است. یعنی سر سوزنی به اندازه خردلی که اتفاقاً 19- به اندازه خردل هم منشأ قرآنی دارد: ( = مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ: انبیاء، 47؛ لقمان، 16)، 20- رطب و یابس. لغتاً یعنی تر و خشک، و کنایه از هر چیز یا همه چیز است. در قرآن مجید در سوره انعام، آیه 59 چنین آمده است: ... وَلَا رَطْبٍ وَلَا یابِسٍ إِلَّا فِی کِتَابٍ مُبِینٍ که در تداول مردم همانند کن فیکون از مفهومی مثبت، به مفهومی کاملاً منفی، تغییر و تحول معنایی یافته است. و تعبیر رطب و یابس بافتن/ گفتن یعنی چیزهای پریشان اعم از بد و خوب و بی ارتباط گفتن. اشتباه دیگر مردم در این است که « کتاب مبین» را در همان عبارت قرآنی که نقل شد، به معنای « قرآن» می گیرند. حال آنکه مراد از آن لوح محفوظ یا ام الکتاب است ( که بعضی از مفسران، به ویژه مفسران شیعه آن را کنایه از علم الهی می دانند.)، 21- فاتحه خوانی/ خواند را پیشتر معنی کردیم که عبارت است از برگزاری مجلسی که مجلس ختم هم گفته می شود. برای بزرگداشت درگذشته ای که دست کم، و به حداقل سوره کوتاه حمد یا فاتحه ( غالباً هم همراه با سوره اخلاص یا قل هو الله) به احترام درگذشته از روی قرآن یا از حفظ خوانده می شود و خواننده در دل نیت می کند که ثوابش به روح آن « مرحوم» برسد. اما فاتحه چیزی را خواند یعنی قطع امید کردن از آن. فاتحه چیزی خوانده است، یعنی دیگر امیدی به آن نیست. فاتحه خواندن به معنای اهمیت دادن هم هست و غالباً در جملات منفی به کار می رود: « پیشنهاد خوبی به هیئت مدیره دادم ولی هیچ کس فاتحه ای برای آن نخواند». همچنین فاتحه بی الحمد خواندن، تداول در محاورات عامه دارد. یعنی هیچ اهمیت ندادن، کمترین ارج و اعتباری برای کسی یا عملی قائل شدن. 22- و الذاریات. در جملاتی نظیر « نمی دانی آن شب که باران آمد/ تصادف شد به چه والذاریاتی افتادیم» یعنی به زاری و خواری و درد سر و زحمت بسیار دچار شدیم. ظاهراً تلفظ و آوای « ذاری» را در کلمه و الذاریات ( نام و کلمه اول سوره الذاریات) با « زاری» فارسی مشتبه گرفته اند. 23- شَدُرُشنَا / ستنا. در قرآن کریم عبارتی هست: شَغَلَتْنَا أَمْوَالُنَا وَأَهْلُونَا (فتح، 11). یعنی: [ رسیدگی به] اموالمان و [ کار و بار] خانواده هایمان ما را گرفتار کرد. گویند فرد کم سواد ساده دلی هنگام قرائت قرآن وقتی به این عبارت قرآنی رسید از تلفظ و آوای « غَلَت/ غَلَط» که در شَغَلتَنا هست، تکان خورد و گفت در قرآن کریم که غلط نداریم باید « شدرسنا/ ستنا» ( صیغه و ساختاری با استفاده از « درست» فارسی و ریختن آن در قالب و ساختار شغلتنا) باشد. از آن پس هر کس در مسئله ای اصلاح یا تصحیح قیاسی و سرخود و نادرست انجام دهد می گویند: « شدرسنا/ ستنا کرده است.»، 24- یأجوج و مأجوج. یأجوج و مأجوج نام قومی است که دو بار در قرآن کریم آمده است (کهف، 94؛ انبیا، 96) و چون اهل فتنه و فساد یا غوغاگری و شورشگری و مظهر بی نظمی و بی ترتیبی هستند، به چیزی یا جمعی که چنین حالت و هیئتی داشته باشند گویند. زبان یأجوج و مأجوج هم یعنی زبان و بیانی پریشان و درهم و برهم و نامفهوم که نقطه مقابل « زبان آدمیزاد» است، 25- عبوساً قَمطَرِیرًا ( سوره انسان/ هر، ایه 10) یعنی دژم و دشوار. و در فرهنگ عامه به معنای ترشرو و غصه خور یا غصه دار و نگران. و گاهی هم مترادف با « بخت النصر» ( کمابیش برابر با « برج زهرمار») به کار می رود، 26- مالک دوزخ ( البته از این ترکیب اضافی- دارای مضاف و مضاف الیه- فقط نمالک» به معنای خازن یا نگهبان دوزخ [ که قرینه مثبت آن درباره نگهبان بهشت که لفظاً در قرآن به کار نرفته است، « رضوان» است] در قرآن به کار رفته است ( زخرف، 7)، 27- هیزم جهنم. پیداست که این ترکیب فارسی است، اگر چه « جهنم» کلمه ای قرآنی است. این ترکیب از چند تعبیر قرآنی گرفته شده است ( بقره، 24؛ انبیاء، 98؛ جن، 15؛ تحریم، 6) و به ادم شریر و مردم آزار و نظیر آن گفته می شود. 28- حَمالَهَ الحَطَب: این ترکیب قید حالت، و در بعضی قراآت که حَمالَهَ الحَطَب خوانده می شود، در حکم صفت برای زن ابولهب ( مسد، 4) به کار رفته است. گویی سعدی در این بیت: میان دو کس جنگ چون آتش است/ سخن چین بدبخت هیزم کش است، در مصرع دوم به حَمالَهَ الحَطَب نظر داشته است. امروزه در تداول مردم دشنام گونه و با معنای موهن به کار می رود. یعنی دلال مظلمه، شرخر، آتش بیار معرکه و نظایر آن. 29 و 30- این عبارت قرآنی معروف در مقام تحسین و بیان شگفتی از کار و دستاورد مهم کسی گفته می شود: ذَلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یؤْتِیهِ مَنْ یشَاءُ ( از جمله: مائده، 54)، همچنین در زمینه مشابه این عبارت قرآنی را به زبان آورند: ... اللَّهِ اللَّهُ أَعْلَمُ حَیثُ یجْعَلُ رِسَالَتَهُ ... ( انعام، 124)
تمثل به کلمات سائره و ضرب المثل های قرآنی هم، در میان مردم، بسته به درجه سواد، فرهنگ، ادبیت و عربیت آنها، نیز در میان عامه مردم که بیشتر فحوا و کاربرد مثل یا کلمه سائر را می دانند، تا معنای تفصیلی و تحقیقی آن را رواج تمام دارد.
1- الخبیثات للخبیثین ( نور، 26) یعنی « زن های پلید برای [یا در خور] مردهای پلیداند» و سپس توسع معنی پیدا کرده است و شامل چیزهای بد برای آدم های بد هم می شود.
2- وَالطَّیبَاتُ لِلطَّیبِینَ ( نور، 26) در دنباله عبارت پیشین و در همان ایه به کار رفته است، یعنی: « زن های پاک برای [درخور] مردان پاک اند». این هم گسترش معنایی یافته، به معنای: « چیزهای خوب شایسته یا سزاوار آدم های خوب است».
3- فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ ( مؤمنون، 14). یعنی: « بزرگا خداوندا که بهترین آفرینندگان است.» کاربرد این عبارت سائر قرآنی، به هنگام مشاهده خوشرویان، اعجوبه ها، و نیز توسعاً خط و حیرت از اثار شگفتی آفرینی صنع الهی است.
4- هَلْ مِنْ مَزِید، ( سوره ق، آیه 30) کاربرد اصلی قرآنی آن این است که در روز قیامت و پس از حساب و کتاب که دوزخیان را فوج فوج به جهنم می اندازند یا گروه گروه به سوی آن می رانند [ به زبان حال] از جهنم پرسیده می شود ایا پر شدی/ سیر شدی؟ و او می گوید: هل من مزید؟ ( ایا باز هم هست). کاربرد امروزینش در تداول ادبی و محاوره فارسی، موارد زیاده طلبی منفی است: « فلانی یک میلیارد تومان پول آفتاب ندیده دارد، باز هم هل من مزید می طلبد/ می زند.»
5- إِنَّمَا یخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ ( فاطر، 28)، ( از میان بندگان خداوند فقط دانشوران از او خوف و خشیت دارند.»
6- مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ یحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الْحِمَارِ یحْمِلُ أَسْفَارًا ( جمعه، 5) ( داستان کسانی که [عمل به] تورات بر آنها تکلیف شد، سپس آن را [ چنانکه باید و شاید] رعایت نکردند، همانند چارپایی بر او کتابی چند است).
7- وَلَکُمْ فِی الْقِصَاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الْأَلْبَابِ ( بقره، 179)، ( و شما را ای خردمندان در قصاص [رمز بقای] حیات است).
8- ذَلِکَ فَضلُ اللهِ یَؤتِیهِ مَن یَشَاء ( توضیحش گذشت).
9- وَلَا تُلْقُوا بِأَیدِیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَةِ ( بقره، 195)، ( و خودتان را به دستان خویش، به کام هلاکت نیندازید)
10- وَلَا یحِیقُ الْمَکْرُ السَّیئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ ( فاطر، 43)، ( و بدسگالی جز به صاحب آن باز نمی گردد).
11- لَا یکَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا ( بقره، 286) ( خداوند هیچ کس را جز به اندازه توانش تکلیف نمی کند).
12- قُلْ کُلٌّ یعْمَلُ عَلَى شَاکِلَتِهِ ( اسرائ، 84) ( بگو هر کس فراخور [سرشت] خویش عمل می کند).
13- هَلْ جَزَاءُ الْإِحْسَانِ إِلَّا الْإِحْسَانُ ( الرحمن، 60) ( آیا جزای نیکوکاری جز نیکوکاری است).
14- کُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَیهِمْ فَرِحُونَ ( روم، 32)، ( هر گروهی به آنچه [از اندیشه و عمل که] دارند دلخوشند).
15- وَإِنَّ أَوْهَنَ الْبُیوتِ لَبَیتُ الْعَنْکَبُوتِ ( عنکبوت، 41)، ( آری سست ترین خانه ها خانه عنکبوت است). چون به فارسی و عربی در زمینه امثال قرآن کتاب ها بسیار است، به همین میزان اکتفا می کنیم.(1)
پی نوشت :
1- ر.ک: امثال قرآن، فصلی از تاریخ قرآن کریم، تألیف علی اصغر حکمت، تهران، چاپخانه مجلس، 1333؛ همچنین: امثال القرآن، و صور من ادبه الرفیع، تأملات و تدبر عبدالرحمت حسن حنبکة المیدانی. ط 2. دمشق، دار القلم، 1412 هـ/ 1992 م. نیز: « أمثال و حکم»، نوشته عزت ملا ابراهیمی، دایره المعارف بزرگ اسلامی ( پیشگفته) ج10، ص 195-198؛ نیز: امثال القرآن الکریم، گردآورنده ابن یوسف ضیاء الدین الحدائق الشیرازی، تهران، اساطیر، 1363. همچنین برای ملاحظه چندین کتاب امثال قرآن، و نیز ملاحظه چندین کتاب امثال قرآن، و نیز ملاحظه نمونه ها و شواهدی از مهمترین امثال قرآنی ر.ک: د. ق. ق. برای اصطلاحات قرآنی در محاوره فارسی، ر.ک: « صد و ده واژه قرآن کریم در زبان محاوره مردم تهران» ، نوشته دکتر حسن حبیبی، نامه فرهنگستان، دوره ششم، شماره اول، تیرماه 1382 ( مسلسل 21). نیز: « اصطلاحات قرآنی در محاوره فارسی»، نوشته بهاء الدین خرمشاهی، در قرآن پژوهی (پیشگفته)، ص 787-805.
منبع مقاله :خرمشاهی، بهاء الدین؛ ( 1390)،قرآن در زندگی و فرهنگ عامه، تهران، مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، چاپ اول