ويژگى مثل‏هاى مكى و مدنى

قرآن در عين اين كه در بيان مثلها از فرهنگ محيط تاثير نمى‏پذيرد، ولى مثل‏هاى آن پيوسته متناسب با اهدافى است كه در هر محيطى آن را تعقيب مى‏كند. انسان از محيطى كه در آنجا پرورش يافته، تاثيرپذير مى‏باشد، و فرهنگ محيط در سخنان او از شعر و نثر جوانه مى‏زند و افراد آگاه از ويژگى‏هاى ملت‏ها، زادگاه سخنان را به خوبى تشخيص مى‏هند.
يکشنبه، 8 دی 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ويژگى مثل‏هاى مكى و مدنى
ويژگى مثل‏هاى مكى و مدنى
ويژگى مثل‏هاى مكى و مدنى


 

نويسنده:آیت الله جعفر سبحانى
 
قرآن در عين اين كه در بيان مثلها از فرهنگ محيط تاثير نمى‏پذيرد، ولى مثل‏هاى آن پيوسته متناسب با اهدافى است كه در هر محيطى آن را تعقيب مى‏كند.
انسان از محيطى كه در آنجا پرورش يافته، تاثيرپذير مى‏باشد، و فرهنگ محيط در سخنان او از شعر و نثر جوانه مى‏زند و افراد آگاه از ويژگى‏هاى ملت‏ها، زادگاه سخنان را به خوبى تشخيص مى‏هند.
امروز دانشى به نام دانش «سبك شناسى‏» در جهان ادبيات پى‏ريزى شده تا انسان بر اثر آگاهى از كيفيت انديشه‏ها و سبك گفتارهاى هر عصرى، زمان تقريبى نثر و شعر را بشناسد. و در حد امكان گوينده آن را تعيين كند، تا آنجا كه حافظ و سعدى شناسان روى شناختى كه با فرهنگ و ادبيات حاكم بر محيط زندگى اين دو شاعر دارند، اشعار واقعى آنها را از دروغين منسوب به آنها جدا مى‏سازند، و به پيرايش ديوانها و نثرهاى ادبى مى‏پردازند.
شخصيت انسان كه خود را در گفتار و رفتار او پنهان مى‏سازد، زاييده مثلثى است كه يك ضلع آن را عامل محيط تشكيل مى‏دهد، و دو ضلع ديگر آن «عامل وراثت‏» و «تعليم و تربيت‏» است.
اديبان والامقام عرب، شعر جاهلى را از شعر شعراى اسلامى هرچند در دو عصر به هم نزديك زندگى كنند، به خوبى تشخيص مى‏دهند، همچنانكه سروده‏هاى دوران اموى را از سروده‏هاى دوران عباسى باز مى‏شناسند.

اثرپذيرى قرآن از محيط

قرآن سخن آدمى نيست كه از محيط تاثير بپذيرد، او سخن خدا است كه آفريدگار انسانها و محيط و فرهنگ و آنچه در جهان امكانى نام هستى دارد، مى‏باشد. انتظار اين كه قرآن از فرهنگ محيط مكى و يا مدنى متاثر گردد، انديشه باطل است كه گاه و بيگاه دامنگير خاورشناسان مغرض مى‏گردد و برخى از افراد را فريب مى‏دهد.
در قرآن مساله اثرپذيرى از محيط كاملا بى‏اساس است، بلكه اگر سخنى هست مربوط به جاى ديگر است، و آن اين كه هدف قرآن از مثل‏هاى ابداعى و ابتكارى، بيان يك انديشه نامحسوس در قالب محسوس است تا آن حقيقت نامرئى در لباس يك واقعيت مرئى، براى مخاطبان جلوه كند.
پيامبر گرامى در محيط مكه گرفتار شرك مشركان، و نيايش آنان در برابر سنگ و فلز و چوب بود. از اين جهت وحى الهى بايد در مثل‏هاى هدايت‏گرانه خود، در صدد معالجه اين بيمارى باشد، و مثل‏هائى مطرح كند كه ناظر به تحقير خدايان دروغين آنها مى‏باشد تا از اين طريق مشركان را به زشتى پندار و كردار خود متوجه سازد.
البته اين نه به آن معنا است كه تمام مثل‏هاى آيات مكى بر محور نكوهش از بت‏پرستى دور مى‏زند، بلكه مقصود اين است كه مثل‏هاى آيات مكى به گونه‏اى است كه مى‏خواهد بيمارى‏هاى فراگير و حاكم بر محيط مكه را مداوا كند، خواه اين بيمارى بت‏پرستى باشد يا رباخوارى، كشتن اولاد بى‏گناه باشد، يا خرافه‏گرائى.
ولى شرايط حاكم بر مدينه غير از شرايط حاكم بر مكه بود، پيامبر در مدينه گرفتار نفاق منافقان وانسانهاى دو چهره، و يهود لجوج و معاند بود كه پيوسته هر دو گروه به كارشكنى پرداخته و براى رهبر و پيروان او مشكلاتى پديد مى‏آوردند.
از اين جهت مثل‏هاى هدايت‏گرانه كه در آيات مدنى وارد شده است، بيمارى‏هاى مخصوص اين محيط را نشانه گرفته، و پيوسته كوشيده است تلاش‏هاى منافقان را بى‏اثر و يا كارهاى رياكارانه را بيهوده جلوه دهد.
در اين مثل‏ها ديگر مساله بت‏پرستى و تحقير بت‏ها يا نكوهش امثال اينها مطرح نيست تا مثل‏ها به معالجه اين نوع از بيمارى‏ها بپردازد.

همچون لانه عنكبوت

براى اين كه سخن ما خالى از شاهد و گفتار نباشد، نمونه‏اى از مثل‏هاى مكى و نمونه‏اى ديگر از مثل‏هاى مدنى را ارائه مى‏كنيم كه هر يك بيمارى محيط را نشانه گرفته و در صدد علاج آن برآمده‏اند.
قرآن در تحقير خدايان دروغين مثلى را مى‏زند و آن اين است كه دل بستن به اين خدايان دروغين بسان دل بستن عنكبوت به لانه سست‏خويش مى‏باشد كه كوچكترين مقاومت و ايستادگى در برابر حوادث ندارد چنانكه مى‏فرمايد:
«مثل الذين اتخذوا من دون الله اولياء كمثل العنكبوت اتخذت بيتا و ان اوهن البيوت لبيت العنكبوت لو كانوا يعلمون‏» (1) . :«كسانى كه غير خدا را اولياى خود برگزيده‏اند، بسان عنكبوتند كه خانه براى خود بتند و سست‏ترين خانه‏ها خانه عنكبوت است، اگر مى‏دانستند».
چه مثلى زيباتر و چه تشبيهى روشن‏تر از اين، لانه عنكبوت در نظر او از دوام و استحكامى برخوردار است، اما در برابر يك باد ملايم از جاى كنده مى‏شود، و با افتادن قطره آبى پاره مى‏گردد، و با نزديك شدن شعله آتش از هم مى‏پاشد. بتان و همچنين هر پايگاهى غير خدا مانند قدرت و ثروت، عشيره و اولاد، بسان لانه عنكبوت است كه در يك چشم به هم زدن فرو مى‏ريزد و اثرى از آن باقى نمى‏ماند.
در اين آيه مكى، تحقير شرك و خدايان دروغين مورد هدف قرار گرفته درحالى كه در مثل‏هاى مدنى بيمارى خاص آن محيط، مورد تعرض قرار گرفته است.

چارپائى بر او كتابى چند

مثل‏هاى مدنى از مبارزه با شرك فارغ بوده، گاهى نادانى يهودان رانشانه مى‏گيرد. درباره عدم بهره‏گيرى آنان از توراتى كه در اختيار دارند، مثل ياد شده در زير را مطرح مى‏كند:
«مثل الذين حملوا التوراة ثم لم يحملوها كمثل الحمار يحمل اسفارا» (2) . :«و حال كسانى كه مكلف بر تورات شده‏اند، ولى حق آن را ادا نمى‏كنند، بسان درازگوشى است كه كتابهائى بر او حمل مى‏كنند».
يهود مدينه خصوصيات و ويژگى‏هاى پيامبر خاتم‏صلى الله عليه وآله را در تورات مى‏خوانده‏اند و پيوسته از ظهور آن حضرت خبر مى‏دادند، ولى آنگاه كه آن حضرت با آن ويژگيها و نشانه‏ها ظاهر گرديد به جاى اين كه در ايمان به وى پيشقدم باشند، به انكار نبوت آن حضرت پرداخته و تورات را مخفى و پنهان كردند چنانكه مى‏فرمايد:
«و لما جاءهم كتاب من عند الله مصدق لما معهم و كانوا من قبل يستفتحون على الذين كفروا فلما جاءهم ما عرفوا كفروا به فلعنة الله على الكافرين‏» (3) . :«و هنگامى كه از جانب خداوند كتابى كه مؤيد آنچه نزد آنان است، بر ايشان آمد، و از ديرباز در انتظارش بر كسانى كه كافر شده بودند، پيروزى مى‏جستند، ولى همين كه آنچه (كه اوصافش) را مى‏شناختند، بر ايشان آمد، انكارش كردند. پس لعنت‏خدا بر كافران باد».
با طرح اين دو مثل روشن شد در عين اين كه قرآن از فرهنگ محيط تاثير نمى‏پذيرد، ولى مثل‏هاى آن پيوسته متناسب با اهدافى است كه در هر محيطى آن را تعقيب مى‏كند.

راز نام بردن قرآن از موجودات پست

قرآن به خاطر هدف هدايت، گاهى از موجوداتى نام مى‏برد كه در انظار مردم از حقارت خاصى برخودارند مانند سگ و درازگوش، مگس و پشه. در شرايطى كه خدا مى‏خواهد خدايان دروغين مشركان راتحقير كند و آنها را بى‏ارزش معرفى كند، لازم است آنها را به چنين جاندارانى تشبيه كند كه همگان بر حقارت آنها اتفاق دارند، و اين نوع تشبيه و تمثيل را بايد لازمه بلاغت‏شمرد نه وسيله انتقاد.
قرآن در آيه‏اى درباره بى‏ارزش بودن معبودان دروغين چنين مى‏فرمايد:
«يا ايها الناس ضرب مثل فاستمعوا له ان الذين تدعون من دون الله لن يخلقوا ذبابا و لو اجتمعوا له و ان يسلبهم الذباب شيئا لا يستنقذوه منه ضعف الطالب و المطلوب‏» (4) . :«اى مردم مثلى زده شده است كه به آن گوش فرا دهيد، كسانى را كه غير از خدا مى‏خوانيد هرگز نمى‏توانند مگسى را بيافرينند هرچند در اين كار دست‏به دست هم بدهند، و هرگاه مگس چيزى از آنان بربايد نمى‏توانند آن را بازپس بگيرند هم عبادت‏گران ناتوانند و هم معبودان آنها».
چه تحقيرى بالاتر از اين كه معبودان دروغين آنها را ناتوان‏تر از مگس پست معرفى مى‏كند تا آنجا كه ياراى مقابله با مگس را ندارند، و اگر مگس چيزى از آنها ربود، قدرت پس‏گيرى را فاقد مى‏باشند.
اين نوع مثل‏ها مايه دلخورى مشركان و ديگران مى‏گشت و لذا به پيامبر اعتراض مى‏كردند كه هدف از اين مثل‏ها چيست، و چنين مى‏گفتند:
«ما ذا اراد الله بهذد مثلا يضل به كثيرا و يهدى به كثيرا و ما يضل به الا الفاسقين‏» (5) . : «(مى‏گفتند) منظور خدا از اين مثلها چيست. مثل‏هايى كه گروهى را گمراه و گروهى را هدايت مى‏كند البته تنها فاسقان از آن گمراه مى‏گردند».
البته ناخوشايندى آنان مانع از آن نبود كه وحى از اين تمثيل‏ها در اهداف هدايت‏گرانه خود كمك بگيرد، زيرا هدف، تحقير معبودهاى دروغين آنها بود، و اين هدف با اين تشبيه‏ها به خوبى تامين مى‏گرديد.
قرآن در اين‏گونه تمثيل‏ها در مقام بيان عظمت‏خلقت و يا جلالت و قدرت خدا نيست و گرنه در اين موارد آفرينش آسمان‏ها و زمين و ستارگان و كهكشان‏ها را مطرح مى‏كرد، بلكه هدف تحقير بت‏ها و خدايان باطل است، و در اين مورد حتما بايد از اين تمثيل‏ها كمك گرفته شود.
شگفت از برخى مفسران است كه بر اثر ناآگاهى از اهداف اين نوع تمثيل‏ها سخن درباره عظمت آفرينش مگس و پشه گفته و در اين باره داد سخن داده است (6) . عظمت آفرينش اين نوع حشرات جاى سخن نيست، ولى مقصود از تشبيه چيزى ديگر است و آن ناتوانى آن حيوانات در دفاع از خود و ديگرى است. از اين‏رو در اين مورد سخن در آفرينش آنها خارج از بلاغت‏خواهد بود.

شمار مثل‏هاى قرآن

در گذشته يادآور شديم كه مقصود از «مثل‏» در قرآن «مثل‏هاى‏» اصطلاحى نيست، بلكه مقصود «تشبيه‏» و «استعاره‏» است و مثل در قرآن به اين معنا طبق شمارش دانشمند محترم آقاى محمد حسين على الصغير از پنجاه و هشت آيه تجاوز نمى‏كند، و ما متون اين آيات را در كتاب «الامثال فى القرآن الكريم‏» آورده‏ايم، ولى متاسفانه شمارش ايشان نه جامع است و نه مانع يعنى برخى از آياتى كه جنبه تشبيهى دارند، از قلم او افتاده و برخى را نيز جزء امثال قرآن شمرده كه هرگز مثل به آن معنا نيست.
مثلا آيه «الذين‏ء ياكلون الربا لا يقومون الا كما يقوم الذين يتخبطه الشيطان من المس‏» (7) را جزء مثل‏ها نياورده چون لفظ «مثل‏» يا «كاف تشبيه‏» در آن وارد نشده است در حالى كه محتواى آن يكى اززيباترين تمثيل‏هاى قرآنى است كه جايگاه انسانهاى رباخوار را بيان مى‏كند. از اين جهت گفتيم شمارش ايشان جامع افراد نيست.
اگر بنا شود در شمارش مثل‏هاى قرآن فقط آياتى را وارد بحث كنيم كه بر لفظ «مثل‏» مشتمل باشد، در اين صورت تعداد آيات از 15 آيه تجاوز نمى‏كند (8) . واقعيت مثل بر اين محور ظاهرى دور نمى‏زند، بلكه هرگاه محتواى آيه، جنبه تشبيه و تنزيل داشته باشد، بايد آن را از امثال شمرد.

پی نوشت:
 

1) عنكبوت: 41.
2) جمعه: 4.
3) بقره: 89.
4) حج: 73.
5) بقره: 228.
6) سيد قطب در تفسير آيه 73 سوره حج.
7) بقره: 275.
8) جاهاى اين آيات عبارتند از: اسراء: 89 - كهف: 54 - نحل: 60 - روم: 27 و 58 - زمر: 27 - رعد: 17 - ابراهيم: 25 و 45 - نور: 35 - عنكبوت: 43 - حشر: 21 - محمد:3 - نور: 34 - فرقان: 33.
 

منبع:گنجینه معرفت



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط