نویسنده: غلامرضا جمشید نژاد اوّل
سُرْیانیان بیش از دویست متن از میراث مکتوب یونانی را به زبان عربی ترجمه کردند، از جمله کتاب های بقراط (د: 260ق.م) و جالینوس(131 -200م) را در پزشکی و کتاب های فیثاغورسیان و اقلیدس (سده ی سوم پیش از میلاد) و ارشمیدس (287-212ق.م) و بطلیموس را در ریاضیات و فلک؛ امّا بیشترین بخش کتاب های ترجمه شده در فلسفه بود و در میان آنها مهم ترین کتاب های افلاطون (427- 347ق.م) و بیشتر اثرهای ارسطو (284- 322ق.م) وجود داشت.
اینک از مشهورترین مترجمان و از آنچه ایشان ترجمه کرده اند، به اختصار یاد می کنیم:
1. حُنَین بن اسحاق (193-259ق/809-873م)
حنین از سریانیان نسطوری شهر حیره بود؛ شهری بر ساحل فرات در نزدیکی کوفه، او از آنجا به بغداد رفت و تلاش کرد که در نزد یوحنّا فرزند ماسویه پزشکی را فرا بگیرد، امّا چون استادش از بسیاری پرسش های شاگرد به تنگ آمد و در گفتار با او درشتی کرد، از او جدا شد و در این هنگام به سرزمین روم در آسیای صغیر رفت و در آنجا زبان یونانی و دانش پزشکی را به استواری فرا گرفت و سپس به بصره بازآمد و زبان عربی را در نزد خلیل به احمد آموخت و بدین ترتیب به چهار زبان: سریانی، فارسی، یونانی و عربی تسلّط کامل یافت و در این هنگام مأمون او را عضو هیأت مترجمان خود در بیت الحکمه/ سرای فرزانگی، کرد که ریاست آن بخش با یوحنّا پسر ماسویه بود و سپس متوکل او را در همان بیت الحکمه به ریاست بخش مترجمان تعیین کرد، پس بسیاری از کتاب های پزشکی و فلسفی را ترجمه، تصحیح و ویراستاری و تفسیر کرد، تا جایی که شیخ المترجمین/پیرمترجمان، و المعلّم حنین/استاد حنین لقب یافت و درباره اش گفته اند که: «هر کتابی که او به زبان عربی بر می گردانید، دیگر هیچ نیازی به تصحیح نداشت».حنین از کتاب های افلاطون: طیماوس، نوامیس(قوانین)، سیاست/ جمهوریت را ترجمه کرد و از کتاب های ارسطو: کتگوریاس (گفتمان ها)، آسمان و جهان، اخلاق نیکوماخوس و یک جزء از سماع طبیعی را به عربی برگرداند، چنان که دو کتاب قیاس و نفس از او را به زبان سریانی ترجمه کرد.
2. اسحاق بن حنین (د: 298 /911م)
اسحاق فرزند حنینِ پیش گفته بود که از محضر پدرش پزشکی و ترجمه را فراگرفته و کتاب: سوفسطس/سفسطایی از تألیف های افلاطون و کتابهای: باری هرمیناس/ عبارت، برهان، خطابه، بخشی از کتاب متافیزیکا / ماوراءالطبیعه از ارسطو، و کتاب ایساگوژی تألیف برفیروس صوری را به زبان عربی ترجمه کرد.3. ثابت بن قُرّه (211-288ق/826-910م)
ثابت از صابیان حرّان بود که المعتمد (حک: 256-279ق/870-892م)، و المعتضد (حک: 279- 289ق/892-902م) او را در زمره ی منجّمان خود درآوردند. او حرکت خورشید را تشریح و تحلیل و طول سال را چنان با دقّت محاسبه کرده است که از دقّت فلک شناسان معاصرمان هیچ دستِ کمی ندارد.ثابت در پزشکی، فلک و ریاضیات کتاب های بسیاری ترجمه کرده است و در فلسفه هم جزئی از کتاب سماع طبیعی ارسطو را ترجمه و تفسیر کرده است، همچنین برای کتاب ماوراء الطبیعه ی ارسطو تلخیصی فراهم ساخته است.
سنان فرزند ثابت پزشکی برجسته بود که به منظور پرداختن به عیادت بیماران، بیمارستان های رایگان سیّاری تأسیس کرد و همواست که مقتدر، خلیفه ی عبّاسی (حک: 295-320ق/908-932م) کار آزمون گرفتن از پزشکان داوطلب طبابت و صدور اجازه ی کارپزشکی برای صلاحیّت داران ایشان را بدو واگذارد، تا جان مردم از شرّ مدّعیان دروغین طبابت در امان بماند.
4. قُسطابن لوقای بعلبکی (205-299ق/ 820-912م)
قسطا یک مسیحی رومی از ریشه ی یونانی بود که در شهر بعلبک زاده شد و در کودکی به غربت در کشور روم افتاد و بر زبان ایشان تسلّط یافت. سپس که بر می گشت کتاب هایی با خود آورد، تا آنها را ترجمه کند. المستعین بالله (حک: 248-252ق/ 862-866م) او را به بغداد فراخواند و او برای خلیفه، از سریانی و یونانی کتاب هایی را به خصوص در حکمت/ فرزانگی، و در پزشکی به زبان عربی با ترجمه هایی فاخر و فصیح برگرداند، به طوری که ابن العِبْری درباره اش می گوید: «اگر بگویم که او برتر از همه کسانی است که کتاب تألیف کرده اند، البتّه، سخنی درست گفته باشم». در سال های پایانی عمرش، یکی از فرمانروایان ارمنستان به نام سنحاریب او را بدانجا فرا خواند و وی همانجا بود تا درگذشت.او بخشی از سماع طبیعی ارسطو را ترجمه کرده و نیز رساله ای نوشته است به نام فی الفرق بین النفس و الروح/ در تفاوت میان جان و روان که آن را با الهام گیری از فلسفه ی یونانی تألیف کرده است.
5. یحیای منطقی فرزند عَدی (283-363 ق/ 896-974 م)
یحیای منطقی از سریانیان یعقوبی مذهب در تکریت بود، شهری بر ساحل دجله در میان موصل و بغداد. او شاگرد فیلسوفان، ابونصرفارابی و ابوبشر متّی فرزند یونس بود.او از کتاب های افلاطون نوامیس (قوانین) و طیماوس را ترجمه کرد و از کتاب های ارسطو نفس/ جان، الآثار العُلویه/ پدیده های جوّی، تاریخ الحیوان/ تاریخ جانوران، بخشی از کتاب حروف (یعنی، کتاب ماورای طبیعت که چون بدان ترتیب ابجدی داده بودند، بدین نام نامیده شده بود)، کتاب طوبیقا/ جدل، کتاب سوفسطیقا/ مغالطه ها و فویطیقا/ شعر را ترجمه کرده است. همچنین وی در اخلاق کتابی تحت عنوان فی تهذیب الأخلاق/ در پاکسازی خوی ها را تألیف نموده است.
6. عیسی فرزند اسحاق فرزند زُرعه (331-398ق/943-1008م)
او نیز از سریانیان یعقوبی مذهب و شاگرد یحیای منطقی و دستیار او در کار ترجمه بود و بخشی از کتاب فیدون افلاطون و کتابهای حیوان و سوفسطیقا / سفسطه ی ارسطو را به عربی ترجمه کرده است.مترجمان فراوان دیگری نیز بودند که در درجه ی دوم به شمار می روند، ولی ما به حکم اینکه ترجمه های ایشان در جهت دادن به اندیشه های فارابی و فلسفه ی اسلامی تأثیرگذار بوده اند، از آنان هم یاد می کنیم:
7. یوحنا فرزند بطریق (د: 199ق/ 815م)
یوحنّا از خواجگان مأمون بود و کتابهای طیماوس، سیاست/ جمهوریت افلاطون، الآثار العُلویه/ پدیده های جوّی، جهان، جانور و بخشی از کتاب النفس/ جان ارسطو را ترجمه کرد.8. عبدالله حِمصی فرزند ناعمه (د: 220ق/ 835م)
عبدالله ناعمه ی حِمصی بخشی از کتاب سماع طبیعی ارسطو را ترجمه کرد و نیز او کتاب اِثولوجیا را از سریانی به عربی برگردانید که یعقوب بن اسحاق کِنْدی (185 - 258ق 801- 872م) آن را تصحیح کرد. اثولوجیا در یونانی به معنای الهیّات یا ربوبیّت در زبان عربی می باشد و آن کتاب گلچین هایی است در زمینه ی الهیّات و نفس / جان که از کتاب تاسوعات فلوطین (203 -270م) اقتباس کرده بودند، به ویژه از فصل های چهارم و پنجم و ششم آن کتاب و به اشتباه آن را از آثار ارسطو دانسته بودند و از این راه بود که نخستین فیلسوفان مسلمان و از جمله کندی و فارابی در اشتباه افتاده فلسفه ی افلاطونی و مشایی و مکتب اسکندرانی را با هم درآمیختند و همین درهم آمیزی در نظریه های فیلسوفان بعدی مان نیز استمرار یافت.9. ابوبشر متّی بن یونس (د: 329ق/940م)
او از پرآوازه ترین پزشکان سریانی نسطوری مذهب و استاد ابونصر فارابی و یحیی بن عَدی بود که درباره اش گفته اند: «ریاست اهل منطق در روزگارش بدو رسیده بود». ابوبشر فویطیقای ارسطو را از یونانی ترجمه کرد و کتاب برهان او را از روی ترجمه ی سریانی حنین بن اسحاق به عربی برگردانید و کتاب ایساگوژی برفیروس صوری را شرح داد.منبع مقاله :
جمشید نژاد اوّل، غلامرضا؛ (1388)، آرمان شهر فارابی (مروری بر زندگی و آثار ابونصر محمد فارابی)، تهران: همشهری، چاپ دوم