جاهلیت یهود، پشتیبان جاهلیت عرب

خاستگاه اسرائیلیات و اثر آن بر فرهنگ اسلامی (2)

یکی دیگر از جاعلان حدیث در دهه های اوّلیه ی هجری و مروجان اسرائیلیات، ابوهریره است. ابوهریره از مردم یمن بود، ولی به حدی بی اصل و نسب، گمنام و از نظر اجتماعی دون پایه بود که نه اسم واقعی او مشخص است و نه نام
شنبه، 10 خرداد 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
خاستگاه اسرائیلیات و اثر آن بر فرهنگ اسلامی (2)
خاستگاه اسرائیلیات و اثر آن بر فرهنگ اسلامی (2)

 






 

 جاهلیت یهود، پشتیبان جاهلیت عرب

حکایتهای خواندنی از سرگذشت ابوهریره

یکی دیگر از جاعلان حدیث در دهه های اوّلیه ی هجری و مروجان اسرائیلیات، ابوهریره است. ابوهریره از مردم یمن بود، ولی به حدی بی اصل و نسب، گمنام و از نظر اجتماعی دون پایه بود که نه اسم واقعی او مشخص است و نه نام پدر و مادر او. ابوهریره که از پایین ترین و فقیرترین اقشار جامعه برخاسته بود، برای سیر کردن شکم خود به کارهای عیجب و غریب دست می زد. او برای گذراندن زندگی مجبور بود با تن عریان و پای برهنه نوکر گوش به فرمان هر مرد و زنی بشود و پست ترین کارها را انجام بدهد. همان طور که ابوهریره در سیر کردن شکم و گذران زندگی به کارهای عجیب و غریب دست می زد، در امور دیگر، بویژه در جعل حدیث و دروغ سازیهای فرهنگی نیز کارهای بسیار شگفت انگیز انجام می داد و به اصطلاح، دروغهای شاخ دار و اسرائیلیات حیرت انگیزی می ساخت. او در سال هفتم هجری از یمن عازم مدینه شد و بدون آنکه شغل خاص و راه معیّنی برای گذراندن نیازهای خود برگزیند، به قول خودش، همراه رسول اکرم شد تا شکم گرسنه اش را سیر کند. ابوهریره در مجموع، حدود سه سال و یا حداکثر حدود 1100 روز (بعضی کمتر از این هم نوشته و گفته اند که ابوهریره دو سال هم با رسول خدا مصاحبت نداشت) همراه رسول خدا به سر برد. با این که وی مدت نسبتاً کوتاهی با رسول خدا به سر برد و از یاران خاص و برجسته ی پیامبر نیز نبود، ولی بیش از همه ی آنهایی که بیش از دو دهه با رسول خدا بودند، از آن حضرت حدیث نقل کرد؛ یعنی، بیش از امام علی (علیه السلام)، ابوبکر، عثمان، عمر، عایشه، ام سلمه و افراد بسیار زیاد دیگری که از سالهای اولیه ی ظهور اسلام، همراه رسول خدا بودند!
نقل شده است که ابوهریره حدود 5400 حدیث از پیامبر اکرم نقل کرده است؛ یعنی، به طور متوسط روزی پنج تا نه حدیث از حضرت رسول شنیده و همه ی آنها را دقیقاً به خاطر سپرده است! کثرت نقل حدیث از سوی ابوهریره و لجام گسیختگی و غیرمعمول بودن رفتار وی در این باره، چنان بود که در همان زمان بسیاری به او شک کردند و وی را متهم نمودند. این کار به جایی رسید که امام علی (علیه السلام)، عایشه، عثمان و ... به نقل احادیث زیاد و بی پایه از سوی ابوهریره اعتراض کردند و عمر نیز او و کعب الاحبار را از نقل حدیث بر حذر داشت. گفته اند ابوهریره اوّلین راوی است که متهم به جعل حدیث، زیادگوییهای مشکوک و لجام گسیختگی و بی پروایی در نقل حدیث شده است؛ آن هم از سوی افرادی که سالهای طولانی همراه رسول خدا بوده اند. امام علی (علیه السلام)، ابوهریره را نیز همچون کعب الاحبار - استاد ابوهریره - به عنوان یک راوی کذّاب معرفی کرده است. نوشته اند عایشه هم که چهارده سال در کنار رسول اکرم بود، بسیاری از احادیثی را که ابوهریره از رسول خدا نقل می کرد، قبول نداشت و اعلام می کرد که ابوهریره دروغ می گوید.
از ابوهریره پرسیدند: چرا دیگرانی که بیش از پنج تا ده برابر تو، در کنار رسول خدا بودند، این همه حدیث از رسول اکرم نقل نمی کنند و احادیث منقول از آنها به یک دهم احادیث تو نیز نمی رسد؟
در پاسخ او دروغهای دیگری ساخت و گفت: رسول خدا دوست من بود و آنچه نقل می کنم صحبتها و سخنان دوستم رسول خدا می باشد!
امام علی (علیه السلام) این ادعای دروغین ابوهریره را رد کرد و فرمود: ای ابوهریره! تو چه وقت دوست رسول بوده ای؟
همچنین از ابوهریره پرسیدند: محال است کسی چندین هزار حدیث به خاطر بسپرد و آنها را دقیقاً و با تمام جزئیاتش به یاد داشته باشد، تو یک انسان بسیار عادی هستی چگونه توانسته ای چنین کاری انجام بدهی؟
ابوهریره در پاسخ به این سوال گفت: من هر حدیثی از رسول خدا می شنیدم، فراموش می کردم. از حضرت خواستم معجزه ای در حق من انجام دهد تا سخنانش را فراموش نکنم. رسول خدا پذیرفت و فیض الهی را در سینه ام ریخت.
مورخان و محققان نوشته اند که ابوهریره، مرد بی سواد، ساده لوح، کم خرد و کوته فکر بود، ولی استاد زیرک و بدذاتی داشت که همه چیز به او می آموخت و او نیز طوطی وار آنها را به نام حدیث رسول خدا برای مردم بازگو می کرد. استاد ابوهریره، همان کعب الاحبار است که قبلاً درباره اش به اختصار سخن گفتیم. ابوهریره سواد خواندن و نوشتن نداشت تا بتواند تورات و سایر کتابهای مذهبی پیشین را بخواند و افسانه ها و اسرائیلیات را وارد فرهنگ اسلامی بکند؛ با این حال، با بسیاری از مطالب تورات و ... آشنایی داشت و آنها را برای مردم نقل می کرد. علت این بود که همه ی مطالب را کعب الاحبار به طور شفاهی به ابوهریره می آموخت و او را وادار می کرد همانها را به عنوان حدیث رسول اکرم برای دیگران بازگو کند. به همین سبب بود که کعب الاحبار می گفت: من کسی را ندیدم که تورات را نخوانده باشد، اما بر مطالب آن از ابوهریره آگاه تر باشد.
لابد این هم یک معجز بود که ابوهریره بدون آن که زبان عبری بداند و بدون آن که حتی سواد خواندن و نوشتن عربی بلد باشد، توانسته بود متخصص تورات و سایر کتابهای پیشین به شمار آید! مسلماً این فرد ساده، هنری غیر از این نداشت که شاگرد گوش به فرمانی برای کعب الاحبار باشد و دروغهایی را که کعب الاحبار می ساخت، وارد فرهنگ اسلامی کند. بنابراین، ابوهریره به تلقین، آموزش و تحریک کعب الاحبار هزاران دروغ می ساخت و آنها را به نام حدیث رسول خدا در فرهنگ اسلامی جای داد. مسلماً اگر کعب الاحبار می خواست همه ی دروغها و اسرائیلیات را شخصاً وارد فرهنگ اسلامی کند، شک مسلمانان را بیش از آنچه بود، بر می انگیخت. بدین سبب لازم بود ساده لوح و کوتاه فکری همچون ابوهریره را می یافت و او را ابزار کار می کرد. علاوه بر این، بسیاری از اسرائیلیات را، هم خود کعب الاحبار نقل می کرد و هم این که از طریق ابوهریره نقل می شد تا به اصطلاح، مأخذ روایت بیش از یک نفر باشد و پذیرش آن را از سوی مسلمانان آسان تر کند.
همان طور که کعب الاحبار، اسرائیلیات و جاهلیات را با هم وارد فرهنگ اسلام می کرد، ابوهریره نیز همین کار را انجام می داد. ابوهریره از یک سو ابزاری برای انتقال اسرائیلیات بود و در این زمینه نوکر یهودیان محسوب می شد، و از سوی دیگر، نوکر امویان برای وارد کردن جاهلیات به درون فرهنگ اسلامی به حساب می آمد. البته همان طور که قبلاً گفته شد، اگر اسرائیلیات و جاهلیات را بخوبی تجزیه و تحلیل کنیم، در می یابیم که ماهیّت واحد دارند بنابراین، فعالیت در حوزه ی اسرائیلیات، فعالیت در حوزه ی جاهلیات نیز می باشد و برعکس. ابوهریره نیز همین وضعیت را داشت و او ضمن آن که ابزار دست کسانی همچون کعب الاحبار بود، ابزار کار معاویه نیز محسوب می شد و به تشویق و سفارش او و سایر امویان، احادیثی به نفع جماعت امویان جعل می کرد که در نهایت به سود جریان جاهلیت و به زیان جریان اسلام اصیل و طرفداران آن بود. جعل و نشر حدیث به زیان امام علی (علیه السلام) و طرفداران آن حضرت، یکی از خدمات مهم ابوهریره به جریان جاهلیت محسوب می شود. البته او مزد کارش را هم گرفت و کسی که زمانی از شدّت بدبختی و گرسنگی در کوچه ها و معابر عمومی و یا در کنار درب مسجد، بی هوش می افتاد و زیر دست و پای رهگذران می ماند، کارش به جایی رسید که نه تنها مدتی حاکم مدینه (از سوی معاویه) شد، بلکه امویان برایش کاخی ساختند، لباسهای حریر و ابریشم برایش پوشاندند. پول و جواهر در اختیارش گذاشتند و به فقیرترین فرد جامعه، زندگی اشرافی بخشیدند. همه ی ا ینها به سبب تلاش ابوهریره برای جعل حدیث (به نفع جاهلیت و طرفدارانش و به زیان خط اصیل اسلامی و طرفدارانش) بود. ابوهریره در حالی به زیان امام علی (علیه السلام) کار می کرد که به برتری آن حضرت نسبت به معاویه کاملاً واقف بود. به همین سبب، درجریان جنگ صفین، بعضی مواقع، نماز را پشت سر امام علی (علیه السلام) برگزار می کرد و هنگامی که موقع غذا خوردن فرا می رسید، خودش را به سفره ی معاویه می رساند تا از انواع غذاهای لذیذ بهره مند شود؛ زیرا در سپاه امام علی (علیه السلام) برای هیچ کس غذای جداگانه و اشرافی تهیه نمی کردند و همه یکسان بودند. چون از ابوهریره علت کارش را پرسیدند، اعتراف کرد و گفت: غذاهای معاویه لذیذتر و چرب تر، ولی نماز پشت سر علی (علیه السلام) افضل است.
چون ابوهریره، گربه دوست و گربه باز بود، بویژه با بچه گربه و گربه های کوچک بازی می کرد، به او لقب ابوهریره؛ یعنی پدر گربه ی کوچک دادند. گربه دوستی ابوهریره سبب شد درباره ی اهمیت و جایگاه گربه نیز احادیث خنده داری جعل کند. به هر حال، این مرد ساده لوح و شگفت انگیز، اسرائیلیات و جاهلیات شگفت انگیزی وارد فرهنگ اسلامی کرد و آلودگیهایی به وجود آورد که بسیار تأسف بار است. ابوهریره در حدود سال 59 ق فوت کرد.

شترها و طلاهایی که به ترویج اسرائیلیات کمک کردند!

یکی دیگر از فعالان حوزه ی اسرائیلیات، عبدالله بن عمروبن عاص است. وی را از شاگردان کعب الاحبار یهودی دانسته و نقل کرده اند که کعب الاحبار، عبدالله را ستوده و گفته است: غیر از عبدالله بن عمرو، هیچ کس به اندازه ی من از رسول خدا حدیث نقل نکرده است. فرق من با او در این است که او هر حدیثی می شنید، می نوشت، ولی من نمی نوشتم و همه ی احادیث را به ذهن می سپرم.
نقل شده است که عبدالله بن عمرو به دو چیز دست یافت و همین دو چیز، زندگی او را دگرگون و کمک شایانی به او کرد. اوّل این که طلاها و اموالی را که پدرش در مصر به آن دست یافته بود، به ارث برد و ثروت زیادی به دست آورد. به همین سبب، او را پادشاه صحابه ی پیامبر دانسته اند. دوم این که در جریان جنگ یرموک، دو شتر که همه ی بار آنها کتاب بود، به عنوان غنیمت، به دست عبدالله بن عمرو افتاد. نبرد یرموک در سال سیزدهم هجری بین سپاه اسلام و سپاه روم در شام واقع شد. در این جنگ، عمروبن عاص یکی از فرماندهان بود و پسرش (عبدالله بن عمروعاص) نیز تحت نظر او در جنگ شرکت داشت.
هنگامی که مسلمانان بر سپاه روم پیروز شدند و هر کس به غنیمتی دست یافت، عبدالله بن عمرو نیز دو بار شتر کتاب تصاحب کرد که شامل تورات، انجیل و سایر کتابهای مذهبی مسیحیان و یهودیان بود. نوشته اند عبدالله بن عمرو تا می توانست از این کتابها برای مردم نقل می کرد و اسرائیلیات و جاهلیات را به درون فرهنگ اسلامی نفوذ می داد. وی به همین مقدار نیز اکتفا نمی کرد و برای توجیه کار خود، به رسول خدا نیز دروغ می بست. او ادعا می کرد که رسول خدا نیز از مآخذ بنی اسرائیل، مطالب زیادی نقل می فرمود و مسلمانها را هم به این کار تشویق می کرد.
با توجه به آنچه پیرامون پیشگامان و فعالان مشهور حوزه ی اسرائیلیات، نقل شد، به این نتیجه می رسیم که همه ی آنها یا از یهودیان و مسیحیان، آن هم از علما و بزرگان فکری و فرهنگی آنها بودند و یا این که از افرادی بودند که شاگرد و ابزار دست یهودیان و مسیحیان محسوب می شدند و تحت تأثیر و تحریک بزرگان فکری و فرهنگی یهود و نصارا - که به ظاهر ادعای مسلمانی داشتند - بودند.

اسلام آمده بود تا ادیان را از انحرافات پیشین پاک کند

نکته ی دیگر این که یکی از رسالتهای بزرگ اسلام و رسول اکرم (صل الله علیه و آله و سلم) پاک سازی همه ی ادیان پیشین از اسرائیلیات و جاهلیات به مفهوم عام آن یعنی هر نوع انحراف، شرک، کفر و امور مغایر با فرهنگ الهی و حقیقت بود؛ زیرا پیش از هر چیز، خود ادیان پیشین یهودیت و مسیحیت و ... به انواع اسرائیلیات (انحرافات) و جاهلیات و دروغها آلوده شده و فرهنگ یهودی و مسیحی به مجموعه ای از دروغها و عناصر و مفاهیم باطل و بی اساس تبدیل شده و جاهلیت به مفهوم واقعی سراسر پیکر ادیان مذکور را فرا گرفته بود. مسیحیت و یهودیت در طول قرنها، به دست افرادی که می خواستند همه چیز، حتی دین، مطابق امیال نفسانی و حیوانی و دنیایی پیش برود و تجلیگاه نفس اماره شود، ماهیّت واقعی خود را از دست داده و همه ی قیود سازنده و الهی از آن رخت بربسته بود و اباحه گری و لیبرالیسم و ... در آن جلوه ای تمام داشت. اگر بخواهیم مسیحیت و یهودیت جاهلیت زده ی آن روزگار را با جاهلیت اعراب شبه جزیره ی عربستان مقایسه کنیم، باید بگوییم که جاهلیت عربهای آن روزگار نسبت به جاهلیت موجود در مسیحیت و یهودیت، بی ریشه تر و فرعی تر بود؛ زیرا یهودیان و مسیحیان منحرف، برای جاهلیت خود منشأ غیب و خدایی تراشیده و همه ی دروغها و جاهلیات و اسرائیلیات را که وارد دین کرده بودند، منتسب به پیامبران و کتب الهی می نمودند، ولی جاهلیت اعراب از چنین انتسابی محروم بود. به همین سبب، جاهلیت عربها در برابر جاهلیت یهودیت و مسیحیت، حالت مرعوب و مقهور داشت. به عبارت دیگر، جریانهای منحرف یهودی و مسیحی، بسیاری از جاهلیات و انحرافات را که درجاهلیت عربها وجود داشت، به نام دین و در پوشش دیانت موسی و عیسی (سلام علیهما) ارائه می دادند و تفاوت آنها با اعراب جاهلی این بود که با حفظ بعضی آداب و امور حاشیه ای دین، به جاهلیت اعراب فخرفروشی ها می کردند که صاحب آیین الهی، کتاب الهی، پیامبر الهی و ... هستند و بنیاد راستین دارند.

نزدیک بودن جاهلیت یهود با جاهلیت عرب

اگر به تاریخ پیش از ظهور اسلام نگاهی بیندازیم، متوجه می شویم مشکلی که مسیحیان و یهودیان با اعراب عصر جاهلیت داشتند، در مجموع کمتر از آن حدی است که بعد از ظهور اسلام با اسلام و مسلمانان پیدا کردند. به عنوان مثال، قبایل متعدد یهودی که در مدینه و اطراف آن می زیستند، پیش از ظهور اسلام با اعراب و قبایل جاهلی مدینه مشکل چندانی نداشتند و کنار هم می زیستند. اما همین که یثرب (مدینه) جاهلی با ظهور اسلام در آن شهر، به تاریخ پیوست و مدینه ی اسلامی به وجود آمد، یهودیان با مردم این شهر مشکلات متعدد پیدا کردند و چندین درگیری و جنگ مانند جنگ بنی قینقاع، جنگ بنی نضیر، جنگ بنی قریظه، جنگ خیبر و ... بین مدینه ی اسلامی و یهودیان پدید آمد که در تاریخ مشهور و ماجراهای مربوط به این جنگها مفصل است. این در حالی است که یهودیان با یثرب جاهلی تا این حد درگیری پیدا نکردند. گرچه پدیده ی مذکور علل متعدد داشت، ولی یکی از علل مهم آن را باید در این زمینه یافت که یهودیت آمیخته با جاهلیت، دروغ و انحراف، به جاهلیت عرب بسیار نزدیک تر از اسلام بود. جاهلیت یهود و جاهلیت عرب، چنان همسانی و همرنگی داشتند که هر دو کنار هم میتوانستند حضور داشته باشند و یکدیگر را به آسانی تحمل کنند، ولی تضاد این دو جاهلیت با اسلام چنان بود که حضور در کنار هم را نمی توانستند تاب بیاورند. به همین سبب، اسلام همان طور که با کفر و جاهلیت اعراب، جنگها و درگیریهای مکرّر و پیوسته داشت، با جاهلیت یهود و نصارا نیز همین حالت را پیدا کرد؛ در صورتی که طبیعی تر این بود که یهود و نصارا با اسلام تعامل و سازگاری بسیار بیشتر نشان بدهند تا با ادعاهایشان (ادعای موحد بودن و کتاب الهی و پیامبر الهی داشتن و ...) همخوانی داشته باشد.

سجده بزرگان یهود به بتهای عرب !

همسانی و همرنگی جاهلیت اهل کتاب یهود و نصارا با جاهلیت عرب را بزرگان و علمای یهود نیز تأیید می نمودند و به طور آشکار اقرار می کردند که جاهلیت عرب به یهودیت جاهلیت زده نزدیک است. این اقرار زمانی رخ داد که مشرکان قریش در این باره از عالمان و بزرگان یهود پرسش کردند و آنها نیز پاسخ دادند که آیین و رسوم جاهلیت عرب برتر از دین محمّد (صل الله علیه و آله و سلم) است و پیروان و جاهلیت راه یافته تر از مسلمانان هستند!
حتی نقل شده است که بزرگان یهود به بتهای قریش سجده کردند تا آنها به برتری جاهلیت عرب به دین اسلام یقین پیدا کنند. چنین موضع گیریهای علما و بزرگان یهود، چیزی غیر از اعلام علنی همسانی و همرنگی جاهلیت یهود با جاهلیت اعراب نبود. در واقع بزرگان یهود به اعراب این پیام را می دادند که جاهلیت یهود و عرب به هم نزدیک است و این مسلمانان هستند که غریبه می باشند.

جلوه ها و آثار سازگاری جاهلیت اهل کتاب با جاهلیت اعراب

همین احساس همسانی و همرنگی بین جاهلیت اهل کتاب با جاهلیت عرب و با دیگر جاهلیتها بود که سبب شد از ابتدای ظهور اسلام، همه ی این جاهلیتها بر خلاف نامها متعددی که داشتند، در یک جبهه قرار بگیرند و اسلام اصیل نیز به تنهایی در جبهه ی مقابل باشد. همین احساس همسانی و همرنگی بود که اگر جبهه ی جاهلیت با اسلام درگیری نظامی پیدا می کرد، همه ی آنها در آن جبهه حاضر می شدند؛ اگر جبهه ی جاهلیت به نفاق روی می آورد، همه ی جناحهای جاهلیت به همین سمت کشیده می شدند؛ اگر جبهه ی جاهلیت به دروغ پردازی علیه اسلام مشغول می شد و یا جنگی فرهنگی را شروع می کرد و در حوزه ی اسرائیلیات به فعالیت می پرداخت، همه ی عناصر و طیفهای جاهلیت نیز در همین زمینه ها فعال می شدند. خلاصه، آنها در همه ی مقاطع تاریخ دهه ها و سده های اوّلیه ی هجری به طور آشکار و پنهان با هم بودند و گویی پیمان بسته بودند که هیچ گاه از هم جدا نشوند. بنابراین، اگر بخواهیم تاریخ صدر اسلام و دهه ها و سده های اوّلیه ی هجری را بخوبی درک و تحلیل کنیم، چاره ای غیر از این نداریم که جبهه ی جاهلیت و عناصر و طیفهای آن و کارکرد آن را در دوره ی مذکور هرگز نادیده نگیریم. در صورتی که بخواهیم کلی تر و تاریخی تر بیان کنیم، باید بگوییم اساساً در همه ی ادوار تاریخ با جبهه ی متحد جاهلیت مذکور، درگیر بوده و مشکل داشته است. در همین عصری که ما آن را سپری می کنیم، چنین حالتی را بخوبی می توانیم متوجه شویم.
به هر حال، هنگامی که اسلام برای محو انواع جاهلیتها و پاک سازی مکاتب و مذاهب توحیدی پیشین از آلودگیهای جاهلیت ظهور کرد، همه ی جریانهای جاهلیت و همه ی جریانهای آلوده کننده مذاهب توحیدی، جبهه ی مشترک علیه اسلام تشکیل دادند و انواع روشها و برنامه های دشمنانه را در پیش گرفتند و آلوده کردن اسلام به جاهلیات و اسرائیلیات یکی از همان روشهای دشمنانه بود. بدین ترتیب، نبرد بین دو جریان پاک سازنده و آلوده کننده بشدّت آغاز شد. همان طور که اسلام می خواست ادیان توحیدی را پاک سازی کند، جریان مقابل نیز با تمام توان و با بسیج همه ی امکانات فرهنگی و فکری و سیاسی و اجتماعی و اقتصادی خود، می خواست اسلام را آلوده کند تا ضمن کاستن از توان دین نوین (اسلام) و تغییر ماهیّت آن و حرکت دادن آن به سمت جاهلیات و اسرائیلیات، اصول و جلوه های جاهلیتهای پیشین را نیز ذیل چتر اسلام حفظ کند.
روند همسویی و همگرایی جاهلیتهای مختلف در شبه جزیره ی عربستان، از قرنها پیش از ظهور اسلام آغاز شده بود. بنابراین، اگر اسلام ظهور نمی کرد، این روند ادامه می یافت و بخشی از عربستان با جاهلیت یهودیان و بخشی با جاهلیت مسیحیان و ... یگانگی کامل پیدا می کرد؛ زیرا همان طور که اشاره شد، جاهلیت عرب تا حدودی مرعوب سایر جاهلیتهایی بود که ادعای وصل به خدا و پیامبران خدا وکتب الهی داشتند. این حالت و نسبتی که بین جاهلیت عرب با سایر جاهلیتها وجود داشت، از یک سو سبب فخرفروشی جاهلیت اهل کتاب به جاهلیت اعراب و تحقیر آنان می شد، و از سوی دیگر، سبب می شد مشرکان و کفار عرب، در بسیاری از امور اساسی که به نوعی با فرهنگ، تفکر، مباحث غیبی و آفرینشی، مسائل مربوط به خدا و ارسال و ... ارتباط پیدا می کرد، با بزرگان جاهلیت اهل کتاب مشورت کنند و دیدگاه آنان را مورد اعتنا قرار دهند؛ همچنان که درباره ی ظهور رسول اکرم این کار صورت گرفت و مشرکان نظر یهودیان و ... را در این زمینه جویا شدند تا بدانند رسول اکرم واقعاً پیامبر است یا نه. چنان که اشاره شد، بزرگان یهود نیز در نهایت تأکید کردند که آیین جاهلیت اعراب به مراتب بهتر از دین رسول اکرم است.
تأیید جاهلیت عرب از سوی جاهلیت اهل کتاب و ترجیح دادن به آن به اسلام، همچنین پیوستگی بین این جاهلیت، نه تنها در روند مسلمان شدن مشرکان بی تأثیر نبود و تأخیرها و مشکلهایی را در پی داشت، بلکه بعداً نیز مسائل و مشکلاتی را فراهم آورد و همواره سبب قوت روانی، ذهنی و فکری شیفتگان جاهلیت می شد. شیفتگان جاهلیت در همه ی دوره های تاریخ و در همه ی دهه ها و سده های اوّلیه هجری، موضوع مذکور را بهانه ای برای گرایش به جاهلیت قرار می دادند و یا این که آن را توجیهی خود فریبانه می کردند تا از گرایش به جاهلیت به ملامت وجدانی گرفتار نشوند.

همنوایی با اسلام برای دست یافتن به اهداف جاهلی!

آنچه با ظهور اسلام بر سر جاهلیتهای متعدد آمد، فراتر از آن است که بخواهیم نامش را ضربه بگذاریم، زیرا مسأله بر سر بودن و نبودن بود و استمرار اسلام اصیل معنایی غیر از مرگ جاهلیتها نداشت؛ مرگی که اصول، فروع، جلوه ها و ادعاهای جاهلیتها را از ریشه خشک می کرد. بنابراین، طبیعی بود که از جاهلیت یهود و نصارا گرفته تا جاهلیتها اعراب، همگی انگیزه ی قوی برای هر نوع اقدام آشکار و پنهان علیه اسلام پیدا کنند و در همه ی اوضاع و احوال با هم متحد باشند. البته ضربه ای که بر جاهلیت اهل کتاب وارد آمد، از یک نظر اساسی تر بود. همچنان که از چشم اندازی دیگر، ضربه بر جاهلیت عرب بنیادی تر بود. جاهلیت عرب میتوانست - همچنان که توانست - با نفاق و زیر پوشش اسلام و با تغییر چهره و تعویض رنگ، به بخشهای زیادی از اهداف شخصی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی خود دست یابد. به بیان علامه طباطبایی، بخشی از نفاق و جاهلیت عرب بعد از این که احساس کرد از طریق اسلام می تواند به اهداف و آرزوهای خود دست یابد، حتی به داغ شدن تنور اسلام کمک هم کرد و در این راه، دست برداشتن از موقعیت جاهلی را منفعت آمیزتر دانست و متوجه شد که از طریق اسلام می تواند به موقعیتهای بالاتر دست یابد. طی کردن چنین مسیری برای جاهلیت اهل کتاب به دلایلی چندان میسر نبود و از نظر روحی و روانی تعلق خاطری به دین خود و به یافته های ذهنی و جاهلیت خود پیدا کرده بودند که جدا شدن از آنها برایشان ساده نبود؛ بویژه آن که طی قرنها به علقه های مذکور افتخار کرده بودند و دیگران را نیز به سبب عدم برخورداری از چنین تعلقات و چنین میراث ادعایی، سرزنش می کردند.

چون اسلام دروغهای ما را افشا کرد، ما نیز تلافی می کنیم!

به هر حال، عدم توفیق جاهلیت اهل کتاب در کنار نهادن رفتارها و ذهنیات باطلی که مانع ورود آنها به اسلام بود از یک سو، و ضربه ای که اسلام به اعتبار دروغین آنها زد از سوی دیگر، یکی از مهترین علل کینه ی جاهلیت اهل کتاب نسبت به اسلام شد و آنان را واداشت تا در همه توطئه ها، از جمله تزریق اسرائیلیات به درون فرهنگ اسلامی، فعال شوند. شاید بتوان گفت که چون اسلام و قرآن، جاهلیت اهل کتاب - یهودیان و مسیحیان - را اوّلین بار به طور گسترده و بنیادی افشا کرد و چهره ی عریان آنها را نشان داد، آنان نیز درصدد انتقام برآمدند تا اسرائیلیات و جاهلیات را به طور گسترده وارد اسلام نمایند و تا می توانند دروغ بافی کنند. گستردگی ابعاد افشاگری اسلام درباره ی جاهلیت اهل کتاب بسیار گسترده است و در این جا مجالی برای تشریح آن نیست، ولی فهرستی از آن را ارائه می دهیم. در مجموع می توان گفت آنچه قرآن و اسلام درباره ی جاهلیت اهل کتاب و بویژه یهودیان افشا کرد، شامل عناوین و موارد زیر است:
1- دروغگویی به طور گسترده و حتی دروغ گفتن مکرّر درباره ی خدا.
2- تحریف گسترده ی کتب الهی تورات و انجیل و وارونه جلوه دادن کلام خدا.
3- کتمان حقایق و پوشاندن آیات اصیل تورات و انجیل.
4- پیمان شکنی و عدم رعایت اصول اخلاق الهی.
5- گرایش به شرک و علاقه به جاهلیات.
6- حرام خواری و رباخواری و رشوه گیری.
7- ستم به انبیای الهی و کشتن پیامبران.
8- داشتن روحیه تفرقه افکنی و توطئه گری.
9- قساوت و خروج از دایره ی فضایل انسانی.
10- نژاد پرستی و احساس برتری نسبت به دیگران.
11- داشتن روحیه فریبکاری و نفاق.
12- دنیاپرستی افراطی و ترجیح دادن امور دنیایی بر همه چیز.
13- تأیید کفر و جاهلیت.
14- القای شبهه در اصول و معیارهای الهی.
15- تفسیر نفسانی و اباحه گرانه از شریعت خدا.
16- پوشاندن اخبار و حقایقی که ادیان الهی درباره ی پیامبران داشتند.
17- پیوند با منافقان و طغیان علیه پیامبران.
اگر قرار شود پیرامون هر یک از افشا گریهای مذکور به طور گسترده و تاریخی بحث شود، مطالب طولانی خواهد شد؛ زیرا ذیل هر یک از عناوینی که بر شمردیم، دهها مصداق تاریخی وجود دارد.
با مطالعه ی برخی متون و نوشته های بر ملا شده ی جریانهای صلیبی و صهیونی در سده های اخیر و عصر حاضر و مرور خاطرات عوامل و کارگزاران آنها، به روشنی در می یابیم که جریانهای صلیبی و صهیونی سده های اخیر و عصر حاضر نیز همین عناصر جاهلی و اسرائیلی را بر بدنه ی فرهنگ اسلام تزریق کرده اند و اکنون نیز به طور جدّی پی گیر کار خود هستند.

ما مستشرقین، به همان دروغهایی که به اسلام بستیم حمله می کنیم!

آنچه تا کنون پیرامون دروغ سازی در حوزه ی فرهنگ، باورها، تاریخ و گفته شد، تنها بخشی از این جریان گسترده محسوب می شود؛ البته بخش بسیار گسترده و محوری که ضربه ی محکمی بر فرهنگ اسلامی و ذخایر روایی وارد کرد و آلودگیهایی به وجود آورد که از یک سو بسیاری از مسلمانان را در شناخت و دریافت فرهنگ اصیل اسلامی به گمراهی کشاند؛ و از سوی دیگر، در طول تاریخ به دست دشمنان اسلام بهانه هایی داد تا جاهلیات و اسرائیلیات وارد شده به درون فرهنگ اسلامی را به عنوان عناصر و اجزای فرهنگ اسلامی معرفی کنند و سپس با استناد به این عناصر باطل و خرافی، ادعا کنند که بخشهایی از فرهنگ اسلامی، باطل، غیرعقلانی و خرافه است. به عبارت دیگر، ورود جاهلیات و اسرائیلیات به درون فرهنگ اسلامی، یک ضرر مداوم درونی به عنوان گمراه کردن بسیاری از مسلمانان در زمینه ی شناخت و دریافت اسلام اصیل و یک ضرر مداوم بیرونی به شکل بهانه آفرینی برای دشمنان داشته است و از این به بعد هم خواهد داشت. اکنون شرح و ذکر مصادیق دو زیان مذکور میسر نیست، ولی به همین نکته اشاره می کنیم که اگر به انتقادها و خرده گیریهای دشمنانه ی مخالفان اسلام و مستشرقان و ... توجه کینم، در می یابیم که بسیاری از آنها، همین اسرائیلیات و جاهلیات نفوذی را بهانه برای حمله به اسلام قرار داده اند. در واقع، همانهایی را که نیاکان توطئه گری و سلف منافق آنها وارد اسلام کرده اند، بهانه قرار داده و به اسلام تاخته اند.

این عالم، تاریخ دروغین را کشف کرد

بخش دیگر از جریان گسترده دروغ سازی در حوزه ی فرهنگ، تاریخ، و ...، پدیده ای است که در رأس آن افرادی همچون سیف بن عمر تمیمی و ... قرار داشتند و تاریخی انباشته از افسانه ها، جعلیات، اوهام و ... برای اسلام ساختند. قصد ما این نیست که به تشریح این بخش از جریان دروغ ساز بپردازیم؛ زیرا ماجرای مفصل دارد و بزرگانی همچون علامه سیّد مرتضی عسکری (مرحوم در سال 1386 هـ .ش) پس از دهها سال پژوهش و مطالعه ی دقیق تاریخ دهه های اوّلیه هجری، توانسته اند اسرار مهمی بر ملا کنند و پرده از روی دروغهای فراوانی بردارند؛ دروغهایی که بسیاری از آنها در طول تاریخ اسلام، امری مسلم و قطعی پنداشته می شد. می توان گفت که علامه عسکری موفق شده اند تا تاریخ دروغینی را کشف کنند و انبوهی از اشخاص، وقایع، سرزمینها، شهرها، رودها، قهرمانان، اشعار، روستاها، افتخارات و ... که اصلاً وجود خارجی در تاریخ نداشته اند، بر شمارند و دروغ بودن همه ی آنها را با دلایل و مدارک قطعی ثابت کنند. علامه عسکری ثابت کرده اند که دروغ سازانی همچون سیف بن عمر تمیمی، حتی صحابه سازی نیز کرده اند و بیش از 150 نفر را که هرگز وجود خارجی و واقعی نداشته اند، به عنوان صحابه و یار و دوست رسول خدا مطرح کرده و برایشان زندگی نامه نوشته و افتخاراتی را به آنها نسبت داده اند. آنچه علامه عسکری به عنوان چهره های دروغین، اصحاب جعلی رسول خدا، وقایع و حوادث دروغین، جنگها و فرماندهان دروغین، رودها و شهرها و روستاها و سرزمینهای جعلی، حماسه ها و حماسه سرایی های دروغین و ... در تاریخ دهه های اوّلیه ی هجری کشف کرده اند، در قالب چندین جلد کتاب (مجموعه ی صد و پنجاه صحابه ساختگی، مجموعه ی عبدالله بن سبا، و ...) به جامعه عرضه داشته اند که مطالعه ی آنها بهره فراوانی دارد و کسانی که می خواهند با این بخش از جریانهای دروغ ساز، آشنا شوند، می توانند به سراغ مجموعه های مذکور بروند.

زندیقی که در دروغ سازیهای تاریخی، نابغه بود

جالب این است که علامه عسکری سر دسته ی این بخش از جریانهای دروغ ساز را غیرمسلمان و مانوی می داند و معتقد است که سیف بن عمر تمیمی زندیقی است که با نوشتن کتابهایی، سراسر تاریخ دهه های اوّلیه هجری و صدر اسلام را انباشته از دروغ کرد و سرانجام در سال 170 هجری و در زمان خلافت هارون الرشید عباسی جان سپرد. سیف بن عمر که در دروغ پردازی نابغه بود، تعصب شدیدی هم به قبیله خودش بنی تمیم داشت. بی اعتقادی و دشمنی سیف به اسلام از یک سو، و تعصب شدید قبیلگی وی از سوی دیگر، سبب شد تاریخی دروغین بسازد و تاریخ اصیل اسلامی را آلوده کند. گرچه سیف بن عمر تمیمی را مانوی مذهب می دانند، ولی پیش از اسلام در شاخه هایی از قبیله ی وی، مذهب زرتشتی و مسیحی نیز رواج داشت؛ همچنین از قبیله ی سیف بن عمر (بنی تمیم) بود که پیامبری دروغین یعنی سجاح برخاست و ارتداد گسترده ای در آن قبیله پدید آورد. علاوه بر همه ی اینها در فضای ذهنی سیف بن عمر و در بستر تعصب قبیلگی وی وجود داشت. علاوه بر همه ی اینها، سیف معتقد به باورهای جاهلی و ستایشگر خط جاهلیت بود و در دروغ سازیهای حیرت آورش، همه ی انگیزه ها و عناصر مذکور را دخالت می داد.
منبع مقاله :
(1390)، دروغ پردازی و دجال گری علیه دولت نبوی و علوی(از هیاهوی ملحدانه در شرق مکه تا غوغای منافقانه در غرب رقه)، تهران، مؤسسه فرهنگی هنری قدر ولایت، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.