مبانی و روند همکاری دولت پهلوی با پیمانهای منطقه ای و پیامدهای آن

موضوع بحث مقاله حاضر، بررسی سیاستها و اقدامات دولت پهلوی دوم در قالب پیمانها و اتحادهای منطقه ای است. چه عوامل و شرایطی - اعم از منطقه ای و بین المللی - ایران را به سمت همکاری و عضویت در برخی پیمانهای منطقه
سه‌شنبه، 13 خرداد 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مبانی و روند همکاری دولت پهلوی با پیمانهای منطقه ای و پیامدهای آن
مبانی و روند همکاری دولت پهلوی با پیمانهای منطقه ای و پیامدهای آن

 

نویسنده: جعفر حق پناه




 

مقدمه

موضوع بحث مقاله حاضر، بررسی سیاستها و اقدامات دولت پهلوی دوم در قالب پیمانها و اتحادهای منطقه ای است. چه عوامل و شرایطی - اعم از منطقه ای و بین المللی - ایران را به سمت همکاری و عضویت در برخی پیمانهای منطقه ای سوق می داد؟ اقدامات و دستاوردهای ایران در قالب همکاری و عضویت در پیمانهایی مانند پیمان بغداد، سنتو و آر، سی، دی چه بوده است؟ پاسخ مقدماتی به این پرسشها در قالب فرضیه زیر عنوان می شود:
«ساختار دو قطبی نظام بین الملل و هم پیمانی ایران با بلوک غرب و نیز الزامات محیط امنیتی پیرامونی، از جمله دلایل همکاری و عضویت ایران در پیمانهای منطقه ای بوده. این کشور بدین طریق به دنبال حفظ و ارتقای منافع و امنیت خود و ایجاد هم پوشانی میان منافع خود با منافع بلوک غرب در منطقه بوده است.»
در این تحقیق بر اساس متون علمی موجود و پرونده ها و سندهای در دسترس، تلاش می شود به روش کتابخانه ای و اسنادی، تعاملات دولت شاهنشاهی با پیمانهای منطقه ای پس از کودتای 28 مرداد 1332 تا 1357 بررسی شود. پیمانهای منطقه ای مورد مطالعه شامل پیمان بغداد، پیمان سنتو و سازمان همکاری عمران منطقه ای می باشد سایر اتحادیه ها و سازمان هایی که رژیم شاه در این سالها در آنها عضویت داشته جنبه فرا منطقه ای و بین المللی هم دارد که به همین دلیل موضوع بحث این نوشتار نیست. در ادامه پس از طرح مباحث نظری در خصوص مبانی، خاستگاه و کارکردهای پیمانهای منطقه ای در دوره پهلوی، تعاملات ایران با این پیمانها مورد بحث و بررسی قرار می گیرد.
دولتها، صرف نظر از مبانی و میزان مشروعیت و مقبولیت داخلی، در بعد خارجی با فضایی رقابتی و پرچالش مواجه هستند که در آن هر دولتی به شیوه هایی متناسب با اهداف و قدرت خویش درصدد حفظ منافع و امنیت خود برمی آید. نظریه پردازان واقع گرا معتقدند رفتار و سیاست خارجی دولتها ارتباط چندان مستقیمی با سیاست داخلی آنان ندارد. بالعکس این نظام بین الملل است که قواعد و الزامات خاص خود را دارد و بر رفتار و سیاست خارجی دولتها تأثیری قاطع دارد.(1)
نظریه واقع گرایی و نو واقع گرایی، دیدگاه غالب در تبیین وضعیت نظام بین الملل و سیاست خارجی کشور در دوران جنگ سرد- که بیشتر دوران پهلوی دوم را شامل می شود- بوده است. البته این نگرش یک سویه با پایان جنگ سرد تعدیل شد و هم اینک بر نقش و تأثیر عوامل داخلی مانند ایدئولوژی حاکم بر نظام، نگرش و بافت نخبگان حاکم، ساختار حکومت و میزان پیوند مردم با حاکمیت تأکید بیشتری می شود. با این حال با توجه به تلافی دوران حاکمیت پهلوی دوم با دوران جنگ سرد و غلبه نظام دو قطبی، سعی بر آن است تا بر اساس نظریه واقع گرایی و موازنه قوا، سیاستها و اقدامات رژیم شاه در قبال پیمانها و اتحادیه های منطقه ای و پیامدهای آن با ایران تجزیه و تحلیل شود.
دوران پس از جنگ جهانی دوم تا پایان دهه 1980م، موسوم به جنگ سرد، دوره ای است که اصل «موازنه قوا» بر نظام بین الملل حاکم بوده است. موازنه قوا دلالت بر وجود دولتهایی با قدرت کمابیش برابر دارد که هیچ یک توان حذف دیگری و تغییر ساختار نظام بین الملل از دو قطبی به تک قطبی را ندارند. در عین حال امکان پیدایش قدرت رقیب دیگری نیز وجود ندارد. در این شرایط قدرتهای مسلط تعیین کننده قواعد بازی در سطوح کلان هستند. با توجه به قدرتهای دولتهای برتر و ضعف سایر دولتها، نظمهای منطقه ای و ترتیبات امنیتی خرده سیستمها هم کمابیش تابعی از ملاحظات و منافع دولتهای بزرگ است. به این ترتیب اغلب مناطق استراتژیک جهان بدل به عرصه رقابت ابرقدرتها شده، به مناطق تحت نفوذ هر یک از آنان بدل می گردند.(2)
یکی از ویژگیها و پیامدهای استیلای نظام موازنه قوا، بویژه در شکل دو قطبی آن، تبدیل دولتهای ضعیف تر به اقمار هر یک از قدرتهای مرکزی است. توانمندی نابرابر دولتها، شرایطی ایجاد می کند که با وجود برابری حقوق میان آنها، عملاً کشورهای ضعیف و توسعه نیافته به اقمار و بعضاً به دست نشاندگان قدرتهای بزرگ تبدیل می شوند و اصل حاکمیت آنان در عرصه خارجی و حتی داخل کشورشان تحت الشعاع اراده و خواست قدرتهای برتر فرامنطقه ای قرار می گیرد.(3)
در نتیجه رقابت قدرتهای بزرگ برای گسترش نفوذ در مناطق استراتژیک پیرامونی و تبدیل قدرتهای منطقه ای به اقمار وابسته به ابرقدرت، عرصه رقابت و چالش قدرتهای بزرگ- که هیچ یک توان حذف دیگری را ندارد- به مناطق حاشیه ای کشیده می شود. لذا در برخی مقاطع، روابط و مناسبات کشورهای عضو و شریک در یک منطقه را تحت الشعاع قرار می دهد و آنان را به سمت هم گرایی یا واگرایی سوق می دهد. در روند هم گرایی، ابرقدرتها همکاری و تعامل میان کشورهای اقماری وابسته به خود را گسترش می دهند. در فرآیند واگرایی هم، چالش میان اقمار یک ابرقدرت با کشورهای وابسته به ابرقدرت دیگر افزایش می یابد. در این حالت این کشورها در چارچوب منافع ابرقدرتها با یکدیگر درگیر می شوند که اصطلاحاً به آن «جنگهای نیابتی»(Prexy war) می گویند.(4)
با این حال باید توجه داشت که ذکر موارد یادشده به آن معنا نیست که همه مسائل مناطق پیرامونی و روابط دوستانه یا خصمانه دولتهای پیرامون صرفاً تابع ملاحظات و منابع ابرقدرتها قرار دارد. قدرتهای منطقه ای، بنابراین نظریه، ضمن اینکه در سطح کلان تحت تأثیر ابرقدرتها قرار دارند، اما در سطوح خود آزادی و ابتکار عمل دارند. علاوه بر این قدرتهای بزرگ نیز دارای محدودیتها و محذوراتی هستند و تا حدودی تابع ملاحظات و خواسته های متحدان کوچک خود را در نظر می گیرند.
بدین ترتیب شرایطی ایجاد می شود که قدرتهای منطقه ای در چارچوب کلان وابستگی به یکی از قدرتهای بزرگ، با در نظر گرفتن ملاحظات امنیتی، ابعاد ژئوپلتیک، ساختار جمعیتی، بافت ایدئولوژیک، ساختار دولت و بافت نخبگان و نیازمندیها و توانمندیهای سیاسی، اقتصادی و نظامی خود در سطح منطقه ای فعال می شوند و یکی از جلوه های تحرک و اقدامات آنان، انعقاد پیمانها و ایجاد اتحادیه ها و ائتلافهای منطقه ای است.

پیمانهای منطقه ای ایران در عصر پهلوی

خارومیانه، یکی از مناطق بین المللی و به شدت بحرانی محسوب می شود که در طی دهه های پس از جنگ دوم عرصه گسترده ترین بحرانها و تنشها بوده است. در این منطقه دولتهای نیرومند و پرسابقه و با فرهنگ و تمدنی کهن مانند ایران و ترکیه در کنار کشورهای نوظهور، کوچک و ضعیف مجموعه ناهمگنی را تشکیل داده اند. این ناهمگنی به جهت بافت نامتجانس جمعیتی عرب تبار اکثر کشورها در برابر کشورهای غیرعرب ترکیه، پاکستان و ایران، تفاوت فاحش درآمدی دولتهای نفت خیز با سایر کشورها و حضور اقلیتهای قومی و مذهبی در منطقه حالت تشدید شده ای دارد.(5)
سابقه ی دخالت قدرتهای استعمارگر مانند انگلیس و فرانسه مرزهایی مصنوعی ایجاد کرده و به نوبه خود پراکندگیهای جمعیتی، پیدایش اختلافات ارضی و مرزی دامنه داری میان اکثریت دولتهای منطقه را به همراه داشته است. رقابت بر سر دست یابی و کنترل بر منابع کم یاب و گران بهای نفت و آب و نیز تلاش برخی کشورهایی که دچار تنگناهای ژئوپولتیک شده بودند مانند عراق برای یافتن فضای مانور مساعد و بهبود نقش و موقعیت منطقه ای خود بر دامنه چالشها و بحران هایی می افزاید که ایران در آن کانون قرار داشته و دارد. خاصه که در خاورمیانه نظامهای سیاسی متفاوت و متعارفی از سلطنتی خودکامه گرفته تا شیخ نشینها و جمهوریها با بافت نخبگی سنت گرا و نوگرا حاکمیت دارند. هر کدام از این دولتها بر مبانی ایدئولوژیک متفاوتی استوارند و بنابراین اهداف و الویتهای متفاوتی در سیاست داخلی و خارجی شان دنبال می کنند و ای بسا به همین خاطر دچار چالش با سایر دولت ها بویژه همسایگانشان شوند.(6)
مجموعه عوامل فوق محیط امنیتی ایران را شکل داده اند. مجاورت با قدرت های بزرگ منطقه ای مانند ترکیه و پاکستان، رقابت سنتی با همسایه ای دردسرآفرین به نام عراق، الزام در حضور مؤثر و پرقدرت در منطقه خلیج فارس، تأثیرپذیری از تحولات افغانستان، متغیرها و عوامل منطقه ای بوده اند که مستقیماً بر ملاحظات امنیتی ایران عصر پهلوی شکل می دادند. در کنار این عوامل می توان به تحولات مناطق دورتر بویژه حوزه شامات و شمال افریقا و شبه قاره هند اشاره کرد.
در کنار عوامل درون منطقه ای مورد اشاره، می بایست به ابعاد بین المللی و نقش ابرقدرتها به شکل دهی به معادله قدرت در خاورمیانه و بلوک بندیهای قدرت در قالب ائتلافها و پیمانهای منطقه ای نیز توجه داشت. بدین لحاظ منطقه ژئواستراتژیک خاورمیانه کانون رقابت دو قدرت بزرگ اتحاد شوروی سابق و امریکا در طول سالهای حاکمیت پهلوی دوم بوده است. بدون شک متغیر نفت و وجود منابع سرشار نفتی بویژه در خلیج فارس و نیاز جهان از جمله بلوک غرب به آن، تأثیر مهمی در عطف توجه ابرقدرتها به این منطقه داشت.(7) منازعه دیرپای عربی- اسرائیلی نیز عامل تأثیرگذار بعدی محسوب می شود. به عنوان عامل دیگر می توان به پیدایش گرایشهای سیاسی فکری جدید مانند اسلام گرایی اشاره کرد که در نهایت به وقوع انقلاب اسلامی انجامید.
در طول دوران جنگ سرد، رقابت شوروی سابق و امریکا تا حد زیادی بر تحولات خاورمیانه سایه انداخته بود. روسها- که از مزیت مجاورت جغرافیایی با خاورمیانه برخوردار بودند- با پشتوانه ایدئولوژی سوسیالیستی و با حمایت از جنبشهای چپ گرا و داعیه دار مبارزه با امپریالیسم درصدد بسط نفوذ خود در منطقه برآمدند. حمایت از گروه های چپ گرا در ایران، فلسطین، لبنان، یمن و ظفار، عمان و سایر کشورها در همین جهت بود. روی کارآمدن دولت های متمایل به بلوک شرق در مصر، یمن جنوبی، عراق و سوریه به تقویت موضع مسکو در خاورمیانه کمک نمود.
نکته قابل توجه اینکه اغلب این رژیمها در کشورهای یادشده از طریق کودتا (در مصر به سال 1952 توسط ژنرال نجیب و سرهنگ عبدالناصر، در عراق به سال 1958 توسط ژنرال عبدالکریم قاسم و در سوریه توسط ژنرال حافظ الاسد در سال 1970) به قدرت رسیدند. این دولتها روابط گسترده سیاسی، اقتصادی و نظامی گسترده ای با روسها برقرار کرده مواضع رادیکال تندی علیه منافع غربیان و متحدان منطقه ای آنان اتخاذ نمودند.(8)
در برابر، امریکا با وجود دوری از منطقه، منافع استراتژیک بیشتری در خاورمیانه مدنظر داشت. نیاز روز افزون امریکا و غرب به نفت خلیج فارس، تعهد واشنگتن به حفظ امنیت اسرائیل و الزام این کشور به حمایت از متحدان ضعیف منطقه ای خود، ایالات متحده را به حضور هرچه بیشتر در خاورمیانه و مقابله با گسترش نفوذ روسها وا می داشت.
بویژه که از اواخر دهه 1960، انگلستان سیاست خروج نیرو از خلیج فارس و اعطای استقلال به شیخ نشینها را در پیش گرفت، امریکا ناچار از اتخاذ سیاستهایی شد که در قالب آن نقش ایران و پیمانهای منطقه ای از اهمیت مضاعفی برخوردار می گردید.
تا قبل از این مقطع، ایالات متحده در قالب استراتژی معروف «سدبندی» [Containment] درصدد مهار نفوذ شوروی سابق از طریق ایجاد کمربندی امنیتی در مرزهای جنوبی این کشور با مشارکت کشورهای ترکیه، ایران، پاکستان و عراق بود که با وقوع کودتای کمونیستی در عراق به سال 1958، این سیاست بدون حضور بغداد ادامه یافت.(9)
پس از خروج انگلستان از خلیج فارس در اواخر دهه 1340، مقامات کاخ سفید در قالب دکترین «نیکسون-کیسینجر» سیاست معروف به «دو ستون» را در پیش گرفتند که طی آن حفظ امنیت منطقه بر عهده ایران و عربستان سعودی قرار می گرفت و کشور ما به مثابه ژاندارم منطقه عمل می کرد در همین سالها، رقابت متحدان بلوک شرق در خاورمیانه مانند مصر، یمن جنوبی، سوریه و عراق از یک سو و هم پیمانان غرب همچون ایران، ترکیه، پاکستان و عربستان به بلوک بندیها و ایجاد پیمانهای منطقه ای مقابل یکدیگر انجامید. گروه اول، در مقطعی در قالب اتحاد جماهیر عرب متشکل از مصر، سوریه و یمن جنوبی و گروه دوم پیمانهای سنتو و «سازمان همکاری عمران منطقه ای» [R.C.D] گرد هم آمدند.
این قطب بندی هدایت شده و کنترل شده توسط دو ابرقدرت، نقش مهمی در شکل دهی به تحولات سیاسی، اقتصادی و نظامی خاورمیانه در دوران جنگ سرد داشت. به گمان اغلب تحلیل گران، درگیری نظامی- سیاسی ایران و عراق، مداخله در بحران ظفار در دهه 1350، گونه ای از «جنگهای نیابتی» بود که طرفین ضمن داشتن ملاحظات و منافع خاص خود، هم جهت با منافع و اهداف مسکو و واشنگتن با یکدیگر درگیر می شدند.(10)

زمینه های تعامل رژیم پهلوی با پیمانهای منطقه ای

بررسی پرونده ها و اسناد برجای مانده از دولت پهلوی و نیز مطالعه آرای صاحب نظران و تحلیل گران نشان می دهد که ایران در تعامل با اتحادیه ها و پیمانهای منطقه ای به دنبال دفع تهدیدها و ایجاد بهره گیری از فرصتها در عرصه ها و ابعاد زیر بوده است:
1- تعقیب سیاست اتحاد و ائتلاف با قدرتهای منطقه ای و فرامنطقه ای برای دفع تهدیدات شوروی سابق. مجاورت و مرز طولانی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی با ایران و قدرت نابرابر ابرقدرت شرق با کشورمان، هراس پایداری در ذهن دولتمردان غرب گرای وقت ایران پدید می آورد و آنان را برای دفع این تهدید به سمت دکترین اتحاد و ائتلاف با بلوک غرب و متحدانش سوق می داد. بویژه که آنان علاوه بر دخالت جوییهای متعارف روسها، تجربه تلخ دهه 1320 و تلاش مسکو برای تجزیه آذربایجان و کردستان ایران را نیز از یاد نمی بردند.(11) سخنان شاه در این باره قابل تأمل است:
«ما تاریخ را مطالعه کردیم و دیدیم و حساب کردیم که در این پنجاه سال اخیر، ایران دائماً مورد خطر بوده و در معرض دست اندازی قرار گرفته است. نتیجه تجارب گذشته و درک واقعیات تاریخ این بود که ما با کسانی درصدد عقد قراردادها و پیمانهایی برآییم که بتوانند جلوی این خطرات احتمالی را بگیرند و از تکرار آنها ممانعت کنند.»(12)
2- مقابله با تهدیدات امنیت داخلی که منشا خارجی داشت. این تلقی نزد مقامات وقت وجود داشت که برخی ناامنیها و تهدیدات داخلی، منشأ خارجی داشته یا از خارج حمایت می شوند و یا دیگر کشورهای همسایه نیز مبتلا به آن هستند که از طریق مساعی مشترک می توان دفع تهدید نمود. به عنوان نمونه حکومت برای مقابله با تحرکات قوم گرایان بلوچ-که در ایالت بلوچستان پاکستان فعال بودند-همکاری گسترده ای با پاکستان به عمل آورد که در قالب پیمان سنتو انجام شد.(13)
3- مهار و مقابله با تهدیدات رقبای منطقه ای ایران بافت ناهمگن قومی، دینی و زبانی با کشورهای منطقه از جمله دولتهای عربی و سوابق تاریخی و موقعیت ممتاز ژئوپلتیکی ایران، همواره این کشور را در معرض چالشهای منطقه ای قرار داده است. استقرار رژیمهای متمایل به بلوک شرق بویژه در عراق، سوریه و مصر بر دامنه تعارضات منطقه ای در دهه های 1330 تا 1350 می افزود. وقوع کودتای کمونیستی در عراق، این کشور را از مقام متحد در پیمان بغداد به تهدید درجه یک ایران تبدیل نمود. کودتای بعثیها در 1968 بر شدت مخاصمات دو جانبه و رقابت سیاسی-ایدئولوژیک دو دولت در منطقه خلیج فارس دامن زده حکومت جمال عبدالناصر با تکیه بر آموزه های پان عربی-سوسیالیستی، همواره ایران را به اشغال سرزمینهای عربی و وابستگی به آمریکا متهم می نمود. در مورد حکومت سوریه نیز همین وضعیت به چشم می خورد که موجی از تنش و چالش را به همراه می آورد.(14) تلاش برای مقابله با تهدیدات این قدرتهای رقیب منطقه ای از جمله اهداف سیاست خارجی یاران در دهه های فوق به شمار می آمد که از طرق مختلف از جمله همکاری با کشورهای متحد در قالب پیمانهای منطقه ای صورت می گرفت.

مشارکت در تأمین امنیت منابع انرژی خلیج فارس

موقعیت ژئواستراتژیک ایران در شمال خلیج فارس و آبراه هرمز و وابستگی شدید دولت به درآمدهای نفتی، مشارکت ایران در تأمین امنیت منابع انرژی منطقه اجتناب ناپذیر می ساخت. تلاقی منافع غرب و متحدان منطقه ای اش با ایران، بر انگیزه های جاه طلبانه شاه برای استفاده از این فرصت در گره زدن منافع ایران و غرب و ارتقای موقعیت و نقش و نفوذ تهران در تحولات فرامنطقه ای می افزود. یکی از نویسندگان غربی که تحقیقاتی روان شناسی در مورد شخصیت شاه کرده بود، در این زمینه می نویسد:
«شاه چون به عنوان نماینده دکترین نیکسون در خلیج فارس انتخاب شد به این عقیده رسید که وجودش برای امریکاییها ضرورتی اجتناب ناپذیر است، تصویر این اجتناب ناپذیری با عظمت طلبیهای شخصی او همراه بود، چرا که او نماینده امریکا در قلب انرژی جهان بود.(15)
شاه خود در این باره اعتقاد داشت: «امریکا نمی تواند مدت زیادی نقش ژاندارم بین المللی را بازی کند. در سال 1971 با خروج انگلیسیها از خلیج فارس، خلاء پدیدار شد. امریکاییها نیز برای اجرای ژاندارمی بی میل بودند. دیگر ما چاره ای نداشتیم.»(16)
مجموعه موارد فوق، رژیم شاه را در زنجیره ای از تعاملات با دولتهای دیگر قرار می داد که تعامل این کشور با پیمانهای منطقه ای را رقم می زد. در ادامه به صورت موردی، سه پیمان منطقه ای مهم را بررسی می کنیم که حکومت پهلوی در آن مشارکت داشت پیمانهای بغداد، همکاری های عمران منطقه ای و سنتو اگرچه ایران و کشورهای منطقه در پیمانهای مهم دیگری مانند اوپک و کنفرانس اسلامی نیز تعاملاتی با یکدیگر داشتند که با توجه به خصلت فرامنطقه ای آنها، در چارچوب دیگری می گنجد و مورد بحث این مقاله نیست.

الف: پیمان بغداد (Baghdad Pact)

در طول دهه 1330 رشته اقداماتی از سوی امریکا، انگلستان و متحدان منطقه ای آنها در خاورمیانه و شرق دور برای مهار نفوذ کمونیزم آغاز شد که انعقاد پیمان بغداد و گسترش آن در همین زمینه بود. در دو ماه بهمن و اسفند 1333 به دنبال سلسله ملاقاتها و مذاکرات میان رئیس جمهور و نخست وزیر ترکیه با پادشاه و نخست وزیر عراق، توافق نامه ای میان طرفین به امضاء رسید که به «پیمان بغداد» شهرت یافت. این معاهده هشت ماده ای با استناد به ماده 51 منشور ملل متحد، راههای همکاری متقابل برای مقابله با تهدیدات مشترک را تنظیم می کرد.(17) طبق ماده پنجم پیمان، ورود به این جرگه برای کشورهای ذی نفع بلامانع بود. از این رو حسب نظرشاه، در دوره نخست وزیری حسین علاء و پس از تأیید مجلسین شورای ملی و سنا، ایران هم در تاریخ 30 مهر 1334 به پیمان بغداد ملحق شد. قبل از این، دولتهای انگلستان در فروردین و پاکستان در شهریور 1334 به این پیمان ملحق شده بودند. حسین علاء در بیانیه الحاق ایران تأکید کرد که: «الحاق دولت شاهنشاهی به قرارداد مزبور هدفی جز پیروی از مقررات منشور ملل متحد و ایجاد همکاری در تأمین صلح و امنیت خاورمیانه نخواهد داشت.»(18)
هرچند دولت امریکا بنا بر ملاحظات حفظ روابط با دولت های عرب و کاهش تنش با شوروی به این پیمان پیوست، اما انعقاد این پیمان و بویژه الحاق ایران به آن تعبیری ضد شوروی داشت و از این رو به شدت مورد اعتراض مسکو و نقض پیمانهای مودت و همکاری 1921 و 1927 قلمداد گردید. ایران در پاسخ به اتهامات همسایه شمالی، پیمان بغداد را تدافعی و مطابق با منشور ملل متحد خواند. ایران به دلیل سابقه اشغال که به رغم اعلام اصلی بی طرفی در طول دو جنگ اول و دوم جهانی به خود دیده، حق الحاق به این پیمانهای دفاعی را برای خود محفوظ دانست.(19)
البته پیمان بغداد دیری نپایید و به دنبال کودتای چپ گرایانه ژنرال عبدالکریم قاسم و تمایل وی به بلوک شرق، نماینده عراق در پنجمین اجلاس شورای وزیران پیمان بغداد در لندن حضور نیافت. در این اجلاس (ژوییه 1958) نمایندگان کشورهای عضو با بررسی اوضاع منطقه و عراق، بیانیه مشترکی مبنی بر لزوم همکاری بیشتر اعضای هم پیمان و انتقال دفتر مرکزی پیمان به آنکارا صادر نمودند. بدین ترتیب با خروج رسمی عراق، پیمان بغداد در سال 1959 به تاریخ پیوست و پیمان سنتو جای گزین آن شد.(20)

سازمان پیمان مرکزی [Cento]

همان گونه که اسناد وزارت امور خارجه تصریح دارد، سازمان پیمان مرکزی همان پیمان بغداد است که صرفاً نام آن تغییر یافته اهداف و مأموریت دفاعی و امنیتی پیمان مزبور را بدون حضور عراق، دنبال می کرد.(21)
همانند پیمان بغداد، ایالات متحده امریکا نیز در پیمان سنتو عضویت نیافت اما با کشورهای عضو شامل انگلستان، ترکیه، پاکستان و ایران موافقت نامه های همکاری جداگانه ای به امضا رساند که بر طبق آن واشنگتن متعهد به دفاع از تمامیت ارضی و امنیت این کشورها می شد و به آنان کمکهای نظامی و اقتصادی می رساند. همچنین کارشناسان و ژنرالهای امریکایی در دبیرخانه سازمان در آنکارا حضوری فعال داشته عهده دار مسئولیت بودند.
البته پیمان مرکزی، به جهت عمر طولانی ترش گستره تشکیلاتی و عملکردی درخوری داشت و منشأ اقدامات بیشتری شد که اهداف اقتصادی و عمرانی را هم در بر می گرفت.(22)
ساختار تشکیلات سنتو: صرف نظر از اجلاس و ملاقاتهای سران کشورهای عضو- که به صورت نوبه ای برگزار می شد- پیمان مرکزی سازماندهی منسجمی به شرح زیر داشت. جداول یک و دو، ساختار سنتو را نشان می دهند.(23)
1-شورای سنتو: عالی ترین مرجع تصمیم گیری سازمان متشکل از وزیران امور خارجه کشورهای عضو که همه ساله در هر یک از کشورهای عضو تشکیل جلسه می داد. پی گیری مصوبات این شورا بر عهده شورای معاونین مرکب از سفیران این کشورها در آنکارا و نماینده وزارت امور خارجه ترکیه به عنوان دبیر شورا بود.
2- کمیته های شورا شامل:
- کمیته نظامی: متشکل از رؤسای ستاد ارتش کشورهای عضو با جلسات شش ماهه. امور جاری کمیته توسط دو گروه نظامی معاونان و مشاوران طرحهای مشترک نظامی دنبال می گردید و دوایری برای امور اطلاعاتی، عملیاتی، آموزش، مخابرات و نقشه کشی را شامل می شد.
- کمیته اقتصادی: متشکل از وزیران اقتصاد کشورهای عضو که همه ساله گرد هم می آمدند. این کمیته دوایر ارتباطات، کشاورزی، بهداشت، همکاری علمی، بازرگانی و فنی را در بر می گرفت.
- کمیته ضد خرابکاری: این کمیته با شرکت نمایندگان سرویسهای اطلاعاتی تشکیل می شد و جلسات سالیانه داشت. در این کمیته پیشنهادها و برآوردهای کمیته ارتباطات بررسی و برای تصمیمات نهایی به شورا ارسال می شد.
- کمیته ارتباط: این کمیته بخش کارشناسی کمیته ضد خرابکاری بود و وظیفه تبادل اطلاعات و تهیه برآورده را برعهده داشت.
3- دبیرخانه: دبیرخانه شورا با 93 عضو (یازده ایرانی) عهده دار امور اجرایی در بخشهای حفاظتی، سیاسی، ارتباطاتی و اداری بود.
مبانی و روند همکاری دولت پهلوی با پیمانهای منطقه ای و پیامدهای آن
نمودار شماره یک
سازمان پیمان مرکزی (سنتو)
نمودار شماره دو
سازمان پیمان مرکزی (سنتو)
سازمان نظامی ستاد طرح ریزی
بررسی تعامل ایران و سنتو: دولت شاهنشاهی از آغاز تا پایان، حضوری مؤثر و فعال در سنتو داشت. اجلاس وزیران امور خارجه به صورت نوبه ای هر چهار سال یکبار در تهران تشکیل می شد که آخرین آن اجلاس بیست و چهارم پیمان بود که در 24 اردیبهشت 1356 با پیام شاه آغاز به کار کرد. در اجلاس کمیته نظامی، نماینده ای از ستاد بزرگ ارتشتاران حضور می یافت. حضور یگانهای نظامی ارتش شاهنشاهی در مانورهای نوبه ای سنتو قابل توجه بود. سپهبد باتمانقلیچ، نماینده دائمی ایران در کمیته نظامی بود. در کمیته ارتباطات و ضد خرابکاری هم نمایندگان ساواک شرکت فعال داشتند. بنابر اسناد موجود، ساواک علاوه بر تبادل اطلاعات و افسران اطلاعاتی رسمی به منظور تماس با سرویس کشورهای عضو، در قالب کمیته های مزبور به طور منظم برآوردها و گزارشهایی تهیه و ارسال می داشت. مهم ترین محور همکاریهای اطلاعاتی نمایندگان ساواک و همتاهایشان بررسی تهدیدات ناشی از اقدامات روسها، فعالیت گروههای خرابکار تجزیه طلب و مارکسیست و نیز اقدامات کشورهای متمایل به بلوک شرق مانند عراق و افغانستان (دهه 1350) بوده است.(24)
اهمیت ایران در پیمان مرکزی بدان جهت بود که نقطه اتصال دو عضو دیگر یعنی ترکیه و پاکستان به شمار می آمد. نکته ی مهم تر اینکه ترکیه و پاکستان به ترتیب عضو پیمانهای مهم ناتو و سنتو بودند که در معادلات نظامی دوران جنگ، نقشی حساس در ایجاد حلقه محاصره شوروی ایفا می کردند. اما این ایران بود که نقطه اتصال دو پیمان مهم ناتو و سنتو محسوب می شد. لذا لازم بود از طریق تقویت نقش و نفوذ ایران در سنتو، علاوه بر تأمین ملاحظات امنیتی ایران، اتصال استراتژیک سنتو و ناتو هم تکمیل و برقرار بماند.(25)
در همین جهت، ایران عهده دار مأموریت خاصی در سنتو گردید. به موجب توافقات اعضای پیمان در بیستمین شورای سنتو در تهران (خرداد 1352) نیروهای ارتش شاهنشاهی مأموریت سرکوب نیروهای چپ گرای شورشی در ظفار عمان را به درخواست رهبران این شیخ نشین بر عهده گرفتند. به دنبال آن، یگانهای نظامی دریایی و هوایی ایران به سرعت به منطقه اعزام شده به سرکوب شورشیان پرداختند. به موازات آن ارسال تجهیزات نظامی و لجستیک و آموزش نیروهای نظامی و امنیتی عمان هم صورت می پذیرفت. در نتیجه مقاومت شورشیان به سرعت سرکوب و حکومت غرب گرای سلطان قابوس تثبیت گردید.(26)
موقعیت سوق الجیشی ایران در قلب سنتو، نقش تعیین کننده ای به آن می داد. در سال 1352 که در ایالت بلوچستان پاکستان، چریکهای بلوچ با حمایت روسها به عملیات گسترده ای علیه دولت پاکستان پرداختند، دیگر بار نیروی هوایی ارتش شاهنشاهی به معاضدت حکام اسلام آباد و سرکوب شورشیان پرداخت. از این رو در بیست و چهارمین اجلاس شورای سنتو، دبیرکل پیمان و نمایندگان امریکا و انگلیس رسماً از اقدامات ایران «در مقابله با تهدیدات براندازانه در منطقه» و تلاش برای سرکوب تجزیه طلبان مارکسیست تقدیر کردند.(27)
در بعد سازماندهی و ساختاری، علاوه بر حضور فعال نمایندگان ایران در کمیته ها، مشارکت سفیر تهران در آنکارا در شورای معاونین، نمایندگان ایران در دو نوبت عهده دار دبیرکلی سنتو بودند؛ عباسعلی خلعتبری- که بعدها به وزارت امور خارجه رسید- و نصیر عصار، معاون بعدی وی، دبیر کلی پیمان مرکزی را در دهه های 1340 و 1350 بر عهده داشتند.
البته ذکر نکات مورد اشاره در بالا به معنای رضایت جدی شاه از وضعیت و عملکرد سنتو نیست، این پیمان از ضعف ساختاری و عدم انسجام رنج می برد و کشورهای عضو فاقد خصوصیت تکمیل یکدیگر و قابلیت هم گرایی و کمک به یکدیگر بودند. ناکارآمدی سنتو در کمک به پاکستان در جنگ با هند در سال 1973 به وضوح آشکار شد. عدم حضور کامل و جدی امریکا نیز بر ضعف سنتو می افزود. این در حالی بود که امریکا قدرت اول منطقه و شریک و متحد اصلی اقتصادی، سیاسی و نظامی هر یک از اعضا بود. به همین خاطر شاه نیز تمایل داشت خارج از چارچوب سنتو و آسوده خاطر با امریکا مسائل خود و منطقه را حل و فصل نماید. ارزیابی شاه در این باره قابل توجه است: «سنتو... از اول هم دندان نداشت و ایالات متحد امریکا به آنها ملحق نشد. پیمان سنتو به باشگاهی تبدیل شد که ما در آن گرد هم می آییم و درباره مسائل گفتگو می کنیم.»(28)
این احساس عدم اتکاء به پیمانهای منطقه ای، در سالهای پایانی رژیم پهلوی و با افزایش درآمد نفتی کشور و گسترش روابط سیاسی با امریکا وسعت و عمق بیشتری یافت و در نهایت ایران را به تعبیر «مارک گازیورسکی» به کشوری سلطه پذیر و وابسته به آمریکا بدل نمود. (29)

همکاری عمران منطقه ای

(RCD(Regional Cooprative For Development))
ایران، پیشنهاد دهنده تشکیل این سازمان بود. در تیر 1343 به پیشنهاد عباس آرام وزیر امور خارجه، هیئتهای کارشناسی ایران، ترکیه و پاکستان در آنکارا مقدمات تشکیل سازمان مزبور را تمهید کردند. در کنفرانس عالی سران که در آخر همین ماه در استانبول تشکیل شد، سازمان همکاری عمران منطقه ای با اهداف زیر رسماً اعلام موجودیت کرد:(30)
1- ایجاد مبادله آزاد کالا یا عقد قراردادهای بازرگانی، افزایش همکاری اتاقهای بازرگانی و تأسیس نهاد مشترک.
2- تنظیم و اجرای برنامه هایی که به منظور تأمین منافع مشترک طرح می شود.
3- بهبود خطوط حمل ونقل هوایی، همکاری در امر کشتی رانی، راه شوسه و راه آهن.
4- انعقاد قراردادهایی به منظور کاهش نرخ خدمات پستی و گسترش توریسم میان سه کشور و لغو روادید.
5- امکان سنجی توسعه همکاری در امور فرهنگی، فنی و تکنولوژیک.
مبانی و روند همکاری دولت پهلوی با پیمانهای منطقه ای و پیامدهای آن

ساختار و سازماندهی آر. سی.دی

به موجب اساس نامه مصوب در نخستین کنفرانس سران، تشکیلات این پیمان به شرح زیر تعیین گردید:(31)
الف: شورای وزیران، مرکب از وزیران امور خارجه سه کشور که عالی ترین مقام تعیین کننده سیاستهای همکاری بود.
ب: شورای برنامه ریزی، دربرگیرنده رؤسای سازمانهای برنامه و کارشناسان مدیریتی کشورهای عضو که بررسی طرحها و امکانات اعضا را برای اجرای طرحهای مشترک بر عهده داشت.
پ: کمیته های دائمی شش گانه [در ابتدا شانزده گانه] امور اجتماعی، صنایع، بازرگانی، حمل و نقل و ارتباطات، نفت و پتروشیمی و همکاریهای علمی و فنی. این گروه به همراه کمیته هماهنگی قبل از تشکیل شورای برنامه ریزی و شورای وزیران تشکیل جلسه می داد و دستور کار و موارد پیشنهادی جهت اخذ تصمیم در شوراهای مذکور را آماده می کرد.
ت: دبیرخانه سازمان، متشکل از کارشناسان سه کشور که مرکزیت آن در تهران بود و ارتباطات اجزای سازمان و هماهنگیهای لازم را برقرار می کرد.
ث: دبیرکل سازمان به تناوب به مدت سه سال از سوی اعضا انتخاب می شد. دبیر کل را سه معاون از سه کشور به همراه شش مدیر، از هر کشور دو نفر کمک می کردند.
ح: مؤسسه های وابسته: 1- مؤسسه تحقیقات فرهنگی در تهران، 2- سرویس کشتی رانی در استانبول 3- دبیرخانه بیمه اتکایی در کراچی 4- مدرسه بین المللی بیمه در تهران.

تعامل ایران با آر سی دی

سیاست ایران در دهه 1340، مشارکت در ایجاد و تقویت پیمانهای منطقه ای بود. از این رو در دو نهاد موازی سنتو و آر.سی.دی حضوری فعال یافت و اساساً خود پیشنهاد دهنده تشکیل پیمان عمران منطقه ای بود. این سیاست دولت پهلوی با استراتژی «اتحاد برای پیشرفت» تطابق داشت که از سوی امریکا برای تشویق همکاری میان متحدان خود اعمال می شد.(32)
از این رو دومین اجلاس سران آر.سی.دی با میزبانی شاه در رامسر (تیر 1345) برگزار گردید. همچنین ایران راه اندازی مدرسه عالی بیمه، برپایی نه نمایشگاه فرهنگی، برگزاری پانزده سمینار و سمپوزیوم منطقه ای، مبادله گروه های خبرنگاران و هیئتهای علمی و فنی را عهده دار شد و در سایر برنامه ها و اقدامات اقتصادی و فنی آر.سی.دی هم مشارکتی فعال داشت.(33)
با این همه، ایران به رغم تداوم همکاری و مشارکت کمابیش فعال در برنامه های آر.سی.دی به تدریج برابر آن موضع انتقادی گرفت. بنابر اسناد موجود، نمایندگان ایران در شوراهای مختلف پیمان که در دهه 1350 تشکیل می شد، عموماً از ناکارآمدی سازمان، کم کاری و کم تحرکی آن و عدم تعقیب منافع مشترک گلایه مند بودند. همین امر موجب شد که هماهنند رفتار در پیمان سنتو، رژیم شاه درصدد تأمین منافع خود از طریق همکاری و تعامل با بازیگران اصلی تحولات منطقه ای یعنی امریکا برآید.(34)
سازمان آر.سی.دی همانند پیمان سنتو بر اساس تحولات سیاست جهانی در نظام دو قطبی شکل گرفت. این سازمان به رغم اعلام بنیان گذارانش ماهیت اقتصادی نداشت و دارای ماهیتی سیاسی، با هدف تقویت کشورهای عضو بلوک غرب بر اساس توسل به شیوه ها و ابزارهای جدید بود. این سازمان که برای رشد و توسعه اعضا شکل گرفت در عمل نتوانست به اهداف اعلام شده دست یابد. هیچ یک از سه کشور قادر به تأمین نیازمندیهای اقتصادی، علمی و فناوری دو کشور دیگر نبودند و در عمل منافع خود را ترجیح می دادند.
گسترش فرهنگ غیرخودی در میان کشورهای عضو آر.سی.دی و عدم باور تواناییهای خویش در منطقه، بر واقعیتهای موجود نظامهای وابسته در این کشورها دو چندان تأثیر می نهاد. عدم گسترش روحیه کار و تلاش در سطح ملی و باور قابلیتهایشان، همواره بر سطح کارآمدی پیمانهای منطقه ای اثر می نهاد. سخن آخر اینکه سازمان آر.سی.دی همانند سنتو بر پایه ضرورتهای بین المللی برخاسته از ملاحظات و نیازهای قدرتهای بزرگ، بویژه امریکا، شکل گرفت و نیازهای واقعی منطقه و ایران در شکل گیری و اقدامات بعدی آنان تأثیری جدی نداشت.(35)

نتیجه گیری

در بررسی عوامل تأثیرگذار بر تعامل حکومت پهلوی دوم با پیمانهای منطقه ای می توان به عوامل متعددی اشاره کرد. این مقاله عمدتاً بر دو مؤلفه اصلی شامل ساختار نظام بین الملل و قرار گرفتن ایران عصر پهلوی در بلوک غرب و الزامات محیط امنیتی پیرامون کشورمان تکیه دارد. با وجود این دو متغیر تأثیرگذار، رژیم شاه می کوشید تا پیمانهای منطقه ای را جلوه گاه و عرصه اشتراک منافع ایران و غرب، بویژه امریکا قرار دهد.
مزیت ها و موقعیت استراتژیک ایران به گونه ای بود که نقش ممتاز و انحصاری در سناریوهای امنیتی غرب برای تأمین منافع و امنیت خود و مهار شوروی به آن می داد. این نیازمندی بلوک غرب به رهبری امریکا با دغدغه های امنیتی منطقه ای ایران هم پوشانی داشت. از این رو دولت پهلوی از کارایی ویژه ای در ترتیبات امنیت منطقه ای و پیمانهای غرب ساخته بغداد، سنتو و همکاری عمران منطقه ای برخوردار می گردید.
تلاقی این دو مؤلفه، عرصه مناسبی برای ارضای حس جاه طلبی شاه نیز فراهم می آورد. پیمانهای منطقه ای از منظر رژیم شاه ابزاری برای ارتقای نقش و نفوذ دولت شاهنشاهی در چارچوبی بود که غربیان به زعامت امریکا طراحی می کردند. بنابراین نگرش و تعامل آنان با پیمانهای مذکور بر همین اساس صورت می گرفت. در دهه های 1330 و 1340 ایران نقش فعال تری در این پیمانها داشت و آن را فاکتور مناسبی برای تأمین امنیت و منافع خود و نقش آفرینی در جهت منافع غرب تلقی می کرد.
اما در دهه 1350، ایران نه تنها در ایجاد پیمان منطقه ای جدید ابتکار عمل به خرج نداد، بلکه پیمانهای موجود را به جهت ناکارآمدی و عدم انطباق پذیری با شرایط جدید مورد انتقاد قرار می داد.(36) در این مقطع، رژیم شاه با وجود تداوم عضویت و همکاری با سنتو و آر.سی.دی به دنبال تمهیدات جدید برای حفظ منافع انطباق یافته ایران و غرب بود. از این رو در دهه 1350 ایران در قالب دکترین نیکسون-کیسینجر موسوم به سیاست «دو ستون» به تنهایی ژاندارمی خلیج فارس را به عهده گرفت.
بی تردید افزایش درآمدهای نفتی و اعتماد متقابل تهران-واشنگتن در شکل گیری رویکردجدید دولت شاهنشاهی نقش مؤثری داشت. در این مقطع، شاه می کوشید به جای همکاری با متحدان امریکا در حل و فصل مسائل منطقه ای، ایران مستقیماً با واشنگتن در تعامل باشد. حضور نیافتن امریکا در سنتو، علی رغم نقش زیادش در مسائل سیاسی امنیتی منطقه بر تغییر رویه رژیم شاه نسبت به پیمانهای منطقه ای تأثیر بسزایی داشت.
بدین ترتیب می توان گفت که فرضیه مقاله در تأثیرگذاری دو مؤلفه ساختار نظام بین المللی و هم پیمانی ایران با بلوک غرب و نیز الزامات امنیت منطقه ای پیرامونی ایران بر شکل دهی به تعاملات ایران با پیمانهای منطقه ای مورد تأیید قرار می گیرد. مطالعه موردی اهداف، سیاستها و اقدامات ایران در قالب پیمانهای بغداد، سنتو و آر.سی.دی نیز مؤید همین مدعاست.
در نتیجه گیری نهایی، توجه و اشاره به پیامدهای کلان این رویکرد بر ثبات سیاسی کشور و حکومت پهلوی ضروری است. در این خصوص باید گفت هرچند سیاستها و اقدامات رژیم پهلوی در حوزه خارجی- که مبتنی بر الزامات نظام دوقطبی، هم پیمانی ایران با غرب و مسائل خاص سیاسی امنیتی مبتلا به ایران در خاورمیانه و خلیج فارس بود- مجموعاً به ارتقای نقش و نفوذ و موقعیت منطقه ای ایران انجامید و ایران توانست از ابزار پیمانهای منطقه ای نیز در همین مسیر بهره برداری کند، اما این راهبرد آنتی تزی در درون خود داشت که در نهایت به بی ثباتی سیاسی در کشور و سرنگونی دولت پهلوی انجامید. آنچه از درون سیاست امنیت بخش رژیم شاه در منطقه بیرون جهید، افزایش مبانی مشروعیت رژیم در داخل بود که منتج از اتکای بیش از حد به ایالات متحده و ایجاد تدریجی مناسبات نابرابر سلطه گر-سلطه پذیر میان این دو دولت بود.
اگرچه دلایل و علت های پرشماری بر فرسایش مشروعیت و در نهایت سرنگونی رژیم پهلوی تأثیر نهادند، اما متغیر سلطه پذیری رژیم شاه برابر امریکا از آن جهت حایز اهمیت و تعیین کننده است که طرز تلقی نخبگان رژیم پیشین از مسئله ثبات، امنیت و ناامنی را تغییر داد و آنان را به بیراهه برد. اتکای شدید حکومت پهلوی به امریکا منجر به ایجاد آسودگی خاطر مقامات حکومتی به مسئله ثبات و امنیت رژیم و ایجاد روحیه بلندپروازی و جاه طلبی کم مانندی شد که همه طرحها و برنامه های اقتصادی، سیاسی، نظامی و اجتماعی و فرهنگی رژیم را تحت الشعاع قرار داد. این روند در نتیجه افزایش ناگهانی درآمدهای نفتی ایران تشدید شد و دولتمردان رژیم را که استعداد جاه طلبی و بلندپروازی داشتند به اتخاذ تصمیماتی سوق داد که سنخیتی با آمال و آرزوها، نیازمندی و قابلیت جامعه در حال گذار ایرانی نداشت و لذا با واکنش غیرقابل باور اکثریت ایرانیان در جریان تحولات انقلابی 7-1356 مواجه شد. و البته این سرنوشت همه رژیمهایی است که مبادی و مبانی ثبات و امنیت دولت و حاکمیت ملی را نه بر ستون استوار ملت، که بر پایه متزلزل قدرتها و دولتهای دیگر بنا نهند.
اشاره ریچارد کاتم،(37) ایران شناس امریکایی در همین باره قابل تأمل است:
رژیم شاه درست همانند دولت دست نشانده ی کیسلینگ [Quisling]در نروژ-که منافع آلمان نازی را طی جنگ جهانی دوم برآورده می کرد-حافظ منافع امریکا بود. برنامه دفاعی شاه، روندهای صنعتی و اقتصادی وی و سیاست نفتی او، همگی از سوی اکثر ایرانیان، اجرای صادقانه دستورهای امریکا قلمداد می شدند. سرانجام هم امریکا به خاطر کشتار هزاران [ایرانی] طی آخرین سال [حکومت شاه] از سوی ارتش ایران- که توسط واشنگتن آموزش دیده و مسلح شده و ظاهراً کنترل می شد- مورد نکوهش قرار گرفت. تقریباً بر هر دیواری در ایران شعار مرگ بر «شاه آمریکایی» نقش بسته بود.
بدین ترتیب می توان به این نتیجه رسید که عوارض چنین نگرشی در سطح کلان سیاست خارجی به رغم نتایج مثبت اولیه و کوتاه مدت، در درازمدت نتایجی معکوس به همراه داشته است.

پی‌نوشت‌ها:

1. جیمز دوئرتی و رابر فاتلزگراف، نظریه های متعارض در روابط بین الملل، ترجمه وحید بزرگی و علی رضا طیب، تهران، قومس، 1372، ص 72.
2. همان.
3. همان.
4. بیلیس، جان، جهانی شدن سیاست، ترجمه ابوالقاسم راه چمنی، تهران، ابرار معاصر، 1382، ص 320.
5. فولر، گراهام، قبله عالم، ترجمه عباس مخبر، تهران، مرکز، 1376، ص 31.
6. همان.
7. رئیس طوسی، رضا، نفت و بحران انرژی، تهران، کیهان، 1364، ص 72.
8. فونتن، اندره، تاریخ جنگ سرد، ترجمه هوشنگ مهدوی، تهران، نشر نو، 1366، ص 9-228.
9. همان.
10. همان.
11. سند استراتژی امنیت ملی دولت شاهنشاهی ایران، پرونده موضوعی.
12. سخنان شاه در سال 1340 به مناسبت سالگرد کودتای 28 مرداد، روزنامه اطلاعات 1340/5/29.
13. جمشیدی، محمدحسین، مبانی و تاریخ اندیشه نظامی ایران، تهران، دوره عالی جنگ، 1380، ص 54.
14. بنگرید به گزارش اداره هشتم سیاسی وزارت امور خارجه در سال 1355، ص 35-30، در کتاب: روابط دولت شاهنشاهی ایران با دولت های منطقه، انتشارات وزارت امور خارجه، 1355.
15. زونیس، ماروین، شکست شاهانه، ترجمه عباس مخبر، تهران، طرح نو، 1371، ص 382.
16. وزارت اطلاعات و جهانگردی، پرونده مصاحبه های شاه در 1973.
17. پرونده موضوعی، پیمان سنتو.
18. همان.
19. مبانی و تاریخ اندیشه نظامی ایران، جمشیدی، 545.
20. پرونده موضوعی پیمان سنتو.
21. مکاتبه شماره 1370/هـ مورخ 1338/6/4 وزیر امور خارجه ایران با کلیه نمایندگیها و ادارات مرکزی وزارت امور خارجه.
22. مبانی و تاریخ اندیشه نظامی ایران، ص 546.
23. پرونده های موضوعی سنتو.
24. پرونده موضوعی تبادل اطلاعات.
25. پرونده موضوعی سنتو.
26. مبانی و تاریخ اندیشه نظامی ایران، ص 548.
27. پرونده موضوعی سنتو.
28. گزارش وزارت امور خارجه درباره روابط خارجی دولت شاهنشاهی در 1347.
29. گازیورسکی، مارک، ج، سیاست خارجی امریکا و شاه، ترجمه جمشید زنگنه، تهران، رسا، 1371، ص 39.
30. علی بابایی، غلامرضا، تاریخ سیاست خارجی ایران، تهران، رسا، 1375، ص 380.
31. کولایی، الهه، همگرایی منطقه ای، تهران، خاورمیانه، 1379، ص 91-90.
32. همان، ص 88.
33. همان.
34. پرونده موضوعی همکاری عمرانی منطقه ای.
35. همگرایی منطقه ای، ص2-91.
36. پرونده های موضوعی سنتو و آرسی دی.
37. کاتم، ریچارد، «خداحافظ شاه آمریکایی»، مجله سیاست خارجی، ش 34 (بهار 1979).

منبع مقاله :
(1387)، سقوط2: مجموعه مقالات دومین همایش بررسی علل فروپاشی سلطنت پهلوی، تهران: موسسه مطالعات و پ‍ژوهشهای سیاسی



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط