بیگانه گرایی و نوزایی

از لحاظ تاریخی، بیگانه گرایی پیش از حرکت عمومی روشنگری قرار می گیرد. با وجود این،‌ بیگانه گرایی را کم تر می توان به صورت متمرکز در یک دوره ی تاریخی خاص محدود کرد. بیگانه گرایی به مجموعه ی گرایش هایی
سه‌شنبه، 20 خرداد 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بیگانه گرایی و نوزایی
بیگانه گرایی و نوزایی

 

نویسنده: ناصر فکوهی




 

از لحاظ تاریخی، بیگانه گرایی(1) پیش از حرکت عمومی روشنگری(2)قرار می گیرد. با وجود این،‌ بیگانه گرایی را کم تر می توان به صورت متمرکز در یک دوره ی تاریخی خاص محدود کرد. بیگانه گرایی به مجموعه ی گرایش هایی اطلاق می شود که از قرون وسطی تا قرن هجده مفهوم«دیگری»‌را در مفاهیم«غریب» و «شگفت آور» متبلور ساختند و شناخت پدیده ها، اشیا، باورها و مردمان «غیرمتعارف»و «عجیب و غریب»(3) را هدف خود دانستند.(4)معنی «غرابت» در اینجا عمدتاً در «تفاوت»و «دیگربودگی»متبلور می شد که طبعاً اروپا آن را در هر بیگانه ای می دید. اما آنچه دیگربودگی را خاص می کرد«خروج»آن از حدود «متعارف»طبیعت و از مرزهای منطق قابل درک اروپایی بود. روایت های جهانگردان، میسیونرها و جنگجویان صلیبی، که از قرن یازده روانه ی سرزمین های شرقی و از قرن شانزده روانه ی «دنیای جدید»می شدند، مهم ترین منبع این گرایش ها بودند. در واقع شرق، سرچشمه ی اصلی تمامی شگفتی ها به شمار می آمد و ذهنیت اروپایی به سهولت، رؤیاها، آرمان ها و خیال پردازی های خود را به شرق فرامی افکند. شکی نیست که روایت های مسافران در این زمینه بی تأثیر نبودند، اما به قول ادوارد سعید، «ابداع شرق» پیش از هر چیز در خدمت «ابداع غرب»بود(5).
در کنار تصویر«وحشی نیک» که گرایشی متضاد در فرایند شکل گیری هویت غرب، شرق و دیگری ظاهر شد. این گرایش«شیطانی»شدن و تبدیل تدریجی تصویر «وحشی»به تصویری از یک انسان کمابیش«هیولایی» و به هر حال«پست» و «ابتدایی» بود. آنچه «هیولاشناسی»(6) نام گرفت و «علمی»بود که از ابتدای قرن هجده اعلام موجودیت کرد، در واقع فرض را بر آن گذاشت که تغییر و عارضه ای در رشد جنین می تواند به جای تولد کودک عادی به زایش یک «هیولا» یا یک موجود«عجیب الخلقه»بینجامد. کارل فون لینه، طبیعت شناس سوئدی، در سال 1735«جانور انسانی»را به شش نژاد تقسیم می کرد: 1. انسان«وحشی»؛ 2.انسان امریکایی؛ 3.انسان آسیایی؛ 4.انسان افریقایی؛ 5.انسان اروپایی و6.انسان هیولایی(7) یعنی انسانی عجیب همچون غول ها، کوتوله ها، انسان- سگ ها، انسان های دُم دار که به ذهنیت قرون وسطایی تعلق داشتند(8). می توان این طور پنداشت که این ذهنیت به گونه ای به کل انسانیت غیراروپایی تعمیم می یافت و هرچند«وحشی»از هیولا جدا می شد، اما در رده ی انسان متعارف قرار نمی گرفت. این باور، همان گونه که می بینیم، چندان از برداشت عمومی فیلسوفان یونانی نسبت به ملل شرقی به ویژه ایرانیان، که آن ها را تحت «بردگی عمومی»می پنداشتند، دور نبود.
یکی از اشکال بروز«بیگانه گرایی» در اروپا در مبالغه ای بود که بر اشکال«دیگری» می شد تا اشکال موجود اروپایی توجیه شوند یا از بروز اشکال خاصی در اروپا جلوگیری شود. این بحث به ویژه در حوزه ی سیاسی حاد بود. از قدیمی ترین ایام، دولت- شهرها و سپس واحدهای سیاسی-اقتصادی فئودال در تضادی آشکار با گروهی از دولت های متمرکز با دیوان سالاری های گسترده در شرق، همچون در ایران و مصر، قرار داشتند. از این رو سنت یونانی و سپس لاتین، خود را به دلیل برخورداری از حکومت های «اشرافی»، «دموکراسی» و «جمهوری» برتر از شرقی ها می دانستند که تنها از حکومت«استبدادی»برخوردار بودند. ارسطو، استبداد را یک «هنر ایرانی»می دانست و غیریونانیان را ذاتاً درخور بردگی؛ از این رو حکومت های ایشان را نیز نظام های برده داری عمومی با یک ارباب بزرگ به نام شاه یا سلطان در رأس آن می پنداشت.
این تفکر بعدها نیز ادامه یافت، چنان که ماکیاولی در ابتدای قرن شانزده در اثر بنیان گذار علم سیاست، شهریار(9)بر بردگی عمومی در قلمرو سلطان عثمانی تأکید کرد؛ و ژان بُدن، اقتصاددان و فیلسوف فرانسوی،‌ در جمهوری(10) دلیل قدرت سلطان ترک را نبود مالکیت خصوصی و موروثی بر زمین، یعنی در واقع نبود اشرافیت، ارزیابی کرد. فرانسیس بیکن و جیمز هرینگتون، که در میان آرمان شهرگرایان به آن ها اشاره کردیم، نیز بر همین دو نکته به مثابه ی ریشه ی اصلی استبداد مطلق سلطان شرقی تأکید می کردند و هر یک به گونه ای متفاوت پیشنهاد نوعی حاکمیت تعدیل یافته در اروپا را مطرح می کردند تا مطلق گرایی سلطنتی خاندان های اروپایی به سوی استبداد سوق نیابد.
تصویر شرق به مثابه ی مجموعه ای از سرزمین های استبدادزده، فقیر، راکد، بی حرکت و فاقد هرگونه اشرافیت و بزرگی در نوشته های گروهی از جهانگردان دیده می شد. ژان شاردن، جهانگرد فرانسوی که اثر او سفرهای ایران و هند شرقی(11)، شهرت زیادی دارد و ژان باپتیست تاورنیه جهانگرد دیگر فرانسوی که او نیز به ترکیه و ایران سفر کرد، از این جمله اند. در کنار این دو باید به فرانسوا برنیه، پزشک و جهانگرد فرانسوی که سال ها در هندوستان اقامت داشت و پزشک سلطان هند اورنگ زیب بود، نیز اشاره کنیم. همان طور که خواهیم دید کارل مارکس و فریدریش انگلس، بنیان گذاران مارکسیسم، بر چنین آثاری تأکید می کردند تا شیوه ی تولید خاصی در آسیا را مطرح سازند. این درک از شرق در قرون هفده و هجده کاملاً رایج شد و اقتصاددانانی چون آدام اسمیت، فیلسوفانی چون جان استوارت میل و گئورگ ویلهلم فریدریش هگل مُهر تأیید کاملی بر آن زدند. در نهایت، شرقی که به این ترتیب شکل می گرفت دارای چنین مشخصاتی بود: 1. نبود مالکیت خصوصی بر زمین؛ 2. نبود قانون و ضوابط حقوقی؛ 3. جایگزینی دین در جای قانون؛ 4.نبود اشرافیت به ویژه به شکل موروثی؛ 5.بردگی و فقرزدگی عمومی. دلایل این وضعیت بیش از هر چیز در موقعیت جغرافیایی-اقلیمی شرق جست و جو می شد. درواقع، این استدلال مطرح بود که وجود پهنه های گسترده ی زمین های بدون آب(نبود بارندگی وطغیان یا کم ‌آبی رودخانه ها)سبب شده است که زمین به خودی خود ارزشی نداشته باشد و تنها با اجرای عملیات گسترده ی ‌آبیاری مصنوعی از طریق ساخت قنات ها، سدها و تأسیسات مربوطه می توان به زمین ها آب رساند و به آن ها ارزش داد. انجام دادن این فعالیت ها به نیروی کار بسیار بزرگی نیاز داشت که جز با وجود یک قدرت فوقانی، انسجام دهنده و مستبد امکان پذیر نبود. در نتیجه ی استدلال می شد که دولت های آسیایی به «استبداد آسیایی»منجر می شدند که با نوعی«جبرگرایی جغرافیایی»توجیه می شد. در میان فیلسوفان روشنگری، منتسکیو در این زمینه تأثیر ویژه ای داشته است که به آن اشاره خواهد شد.
بیگانه گرایی با حرکت از این پیشینه ی تاریخی، ابداع گر اصلی«شرق» و سپس«شرق شناسی»(12)بود. اما اهمیت ویژه ای که در این گرایش از دیدگاه انسان شناسی وجود دارد، انگیزه ی بسیار قدرتمندی است که بیگانه گرایی برای ایجاد ادبیات ویژه ای در طول قرن هجده ایجاد می کند.
در طول این قرن تعداد بسیار زیادی کتاب های نیمه واقعی- نیمه خیالی منتشر می شدند که در آن ها مشاهدات و خیال پردازی های نویسندگان به یکدیگر پیوند می خوردند و «شرق» و «دیگری» را در هاله ای از ابهام، شگفتی، تحسین و در عین حال نفرت به خوانندگان اروپایی می شناساندند.
به جز گروهی از یسوعیان نظیر شارلووا و لافیتو، در اینجا می توانیم به انتشار چندین سفرنامه عمدتاً به قلم نویسندگان دریانورد اشاره کنیم. سفر به دور جهان(13) اثر لویی آنتوان بوگنویل، دریانورد و سیاستمدار فرانسوی، در سال 1771 یعنی شش سال پیش از اثر بزرگ کاپیتان جیمز کوک، دریانورد انگلیسی پس از س فرهای طولانی اش در آب های اقیانوس های آرام و اطلس با عنوان سفر به قطب جنوب و به دور جهان در سال های 1772-1775(14)منتشر شد. کوک در سفر خود به تاهیتی دو تن از بومیان را به اصرار خودشان به اروپا آورده بود که شگفتی زیادی در ناظران ایجاد می کردند. از مجموعه ی سفرهای کوک دو سفر به دور جهان دیگر نیز نوشته شد: نخست اثری به قلم یوهان رینولد فورستر و سپس اثر دیگری نوشته ی پسر او، یوهان گئورگ آدام فورستر سرانجام جا دارد هست که به سفر به دور جهان لاپروس، دریانورد فرانسوی، اشاره کنیم که خود در طول سفرهای دریایی اش ناپدید شد و این کتاب به وسیله ی ل.آ.مییه- موزو بر اساس اسناد و دست نوشته های وی نوشته و در سال 1797 در چهار جلد به همراه یک اطلس منتشر شد. در کنار این نوشته های مستند، قرن هجده از خلال تعداد بی شماری رمان ها، قصه ها و نوشته های ادبی دیگر نیز شرق را ابداع می کند.
زیباشناسی بیگانه گرا که ورود خود را به عرصه های هنری اروپا از قرون وسطی و عمدتاً از خلال اسپانیای مسلمان، بازرگانان ونیزی و دولت عثمانی و در عرصه ی هنرهای تزیینی(دکوراتیو)آغاز کرده بود، به زودی به سایر عرصه ها نیز کشیده شد. در زمینه ی ادبیات داستانی انتشار ترجمه ی فرانسوی هزار و یک شب به قلم آنتوان گالان تأثیر قابل ملاحظه ای بر جای گذاشت. گالان خود با انتشار اثر دیگری به نام کتابخانه ی شرقی(15)، که یک دایرة المعارف درباره ی تاریخ، جغرافیا، ادیان، ‌فلسفه و آداب و رسوم شرقی بود، موج گسترده ای به وجود آورد. تصویر چین به مثابه ی امپراتوری فیلسوفان توانسته بود اندیشمندانی چون ولتر و لایب نیتز و حتی پادشاهانی چون لویی پانزدهم فرانسه و فردریک دوم پروس را تحت تأثیر قرار دهد.
آثاری ادبی چون افسانه های عرب(16)اثر ژاک کازوت؛ سوفا(17) اثر کلود کربیون؛ گوهران غماز(18) اثر دیدرو؛ آرایشگر بغداد(19)اثر پالیسو؛ صادق(20)اثر ولتر و... گویای این موج بیگانه گرایی قرن هجدهمی بودند.
اسطوره ی شرق به مثابه ی سرچشمه ی خرد و ابهام فلسفی، به زودی با اسطوره ی «وحشی نیک» یعنی انسانیت در مرحله ای طبیعی که ذاتاً نیک و از بدی ها بری و با طبیعت هماهنگ بوده است، درهم می آمیزد.«بهشت گم شده»، «باغ عدن»‌ و «عصر طلایی» انسانیت در میان انسان هایی که هنوز وارد دوران تمدن نشده اند جست و جو می شوند و تصویر آن ها به گونه ای در برخی از آثار رومانتیک به ویژه در نزد گوته نویسنده و شاعر آلمانی و تئوفیل گوتیه، نویسنده ی فرانسوی، آرمانی می شوند. دیدرو در ضمیمه ی سفر بوگنویل(21)و برناردن دو سن- پیر، نویسنده ی فرانسوی، در پل و ویرجینی(22)بهشت گم شده را در جزایر مناطق حاره متصور می شوند.(23) این تصویر رؤیایی از شرق در آثار نقاشان اروپایی نیز از قرن هفده، ابتدا از خلال آثار هنرمندانی چون ژان اتیین لیوتار و سپس به خصوص از قرن نوزده از خلال آثار نقاشانی چون دلاکروا، انگر، فرومانتن، گوگن، هانری روسو و گوستاو مورو و حتی در آثار معماری خود را می نمایاند.(24)
اما همان گونه که دیدیم، این تصویر رؤیایی و ابهام انگیز از شرق و از«وحشی نیک» به موازات خود تصویری هیولایی و هراس آور از بیگانه را نیز داشت و همان تصویر تیره است که در فرایند استعماری و در اندیشه ی نژادپرستانه و حتی تطورگرایانه، در بسیاری موارد نقش غالب را دارد.

پی نوشت ها :

1.exotism
2.enlightement
3.exotic
4.Bezombes 1953;Didier 1987: 157-158;Duchet 1985;Lapouge 1982
5.Saïd 1980: 13
6.teratology
7.monstruosus
8.Poirier 1968: 25
9.The Prince(1513)
10.La République(1576)
11.Voyages en Perse et aux Indes Orientales(1686)
12.orientalism
13.Le Voyage autour du monde
14.Voyage Towards the South Pole and round the World in the Years 1772-75(1777)
15.Bibiliothèque
16.Contes Arabes
17.Sopha
18.Les Bijoux Indiscrets
19.Le Barbier de Baghdad
20.Zadig
21.Complément au vaoyage de Bougainville(1772)
22.Paul et Virginie(1787)
23.Mackenzie 1995;Martino 1906
24.Boudjedra 1996;Thornton 1983

منبع مقاله :
فکوهی، ناصر؛(1390)، تاریخ اندیشه و نظریه های انسان شناسی، تهران، نشر نی، چاپ هفتم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.