تجزیه partition

تقسیم قلمرو یک دولت یا یک ناحیه بزرگ به دو (یا چند)دولت مستقل جداگانه. به طور کلی تجزیه به منزل راه حلی برای ستیز قومی انجام یا پیشنهاد می شود. تقسیم قلمرو بین گروه های قومی در جنگف شیوه بالقوه ای برای...
جمعه، 23 خرداد 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تجزیه partition
 تجزیه partition

 

نویسنده: مارتین گریفیتس
مترجم: علیرضا طیب



 
تقسیم قلمرو یک دولت یا یک ناحیه بزرگ به دو (یا چند)دولت مستقل جداگانه. به طور کلی تجزیه به منزل راه حلی برای ستیز قومی انجام یا پیشنهاد می شود. تقسیم قلمرو بین گروه های قومی در جنگف شیوه بالقوه ای برای حل این گونه ستیزها شناخته می شود. تجزیه هدف هایی جنبش های جدایی طلب (-جدایی طلبی) است که خواستار جداکردن تکه ای از قلمرو یک دولت ملی و تشکیل واحدی نواستقلال در آن هستند. از این گذشته، قدرت های امپریالیست هم به منزله شیوه ای برای تقسیم قلمرو پیش از اعطای استقلال، از تجریه استفاده یا آن را پیشنهاد کرد اند (برای نمونه، تقسیم هند و پاکستان در 1947 یا پیشنهاد تجزیه سرزمین تحت قیمومیت فلسطین در دهه های 1930 و 1940).
مزایا و هزینه های تجزیه موضوع بحث داغی میان محققان ستیز قومی بوده است. برخی گفته اند که وقتی ستیز قومی به سطح معینی از خشونت برسد تجزیه یگانه راه حل ممکن است. این استدلال بستگی به چند نکته دارد. نخست، فرض بر آن است که وجود خشونت قومی که به شکل غیرمشخص متوجه اعضای گروه دیگری صرفاً به دلیل تعلق آن ها به آن گروه است ایجاد احساس نارضایتی و میل شدید به انتقام گرفتن می کند. از این رو، هواداران تجزیه می گویند خشونت، تجزیه را ضروری می سازد زیرا واکنش های عاطفی پدید آمده مانع از آن خواهد شد که دو طرف بتوانند در جوار هم در صلح و آرامش به سر برند.
بر اساس استدلال دیگری در همین ارتباط، محاسبه عقلایی و نه احساسات به همین نتیجه راه می برد. به دیگر سخن، با آغاز جنگ قومی، هر طرف می داند که طرف مقابل مایل است در حق او خشونت ورزد. بنابراین هرگونه راه حل مذاکراتی که به موجب آن دو طرف همچنان در سرزمین واحدی به سر می برند امکان خشونت آینده را باقی خواهد گذاشت. از آن جا که هیچ یک از دو طرف نمی تواند از روی عقل به طرف دیگر اعتماد کند چنین ترتیباتی پذیرفتنی نیست زیرا اعضای هر گروه را به شکل بالقوه زیر بلیت گروه دیگر قرار می دهد. وانگهی هرگونه تلاش یک طرف برای تقویت توانایی دفاعی خودش، در چشم طرف دیگر همچون اقدامی ذاتاً تهدیدکننده جلوه می کند و نوعی معمای قومی امنیت را پدید می آورد (معمای امنیت) بر این اساس گفته می شود تجزیه به بخش های جدا از هم، تنها راه حل موجود است.
سرانجام، آنان که تجزیه را راه حل ستیز قومی می دانند به اصل تعیین سرنوشت خود به منزله استدلالی هنجاری در تأیید تشکیل دولت ملی مستقل برای گروه های قومی اشاره می کنند. این استدلال وودرو ویلسون، رئیس جمهور ایالات متحده پس از جنگ جهانی اول که هیچ ملتی را نباید وادار به زندگی تحت حکومت ملت دیگر کرد قاعده ای هنجاری به شمار می رود که تجزیه به قصد اعطای حقوق طبیعی گروه های قومی یا ملی به آنان را توجیه می کند. حامیان تجزیه به ترسیم دوباره مرزها بین یونانیان و ترک ها پس از سقوط امپراتوری عثمانی به عنوان نمونه ای از تجزیه قلمرو که تنش های قومی را آرام ساخت اشاره می کنند. از این گذشته، آنان غرب را برای عدم پذیرش تجزیه بوسنی در دهه 1990 که موجب شد گروه های قومی دشمن وادار به زندگی کردن یک دولت واحد شوند و مشکل را وخیم تر ساخت سرزنش می کنند.
اما پژوهندگان دیگری تجزیه را به دلایل اختلافی در عملی راه حلی تردیدپذیر می دانند. از لحاظ اخلاقی، آنان می گویند پشتیبانی بین المللی از تجزیه، به گروه هایی که اقدام به پاکسازی قومی می کنند دست خوش می دهد و به گروه هایی که در جوامع چند قومی به سر می برند انگیزه می بخشد تا رقبای خود را از قلمرویی که خواهانش هستند ییرون رانند. به همین سان نگرانی هایی از این بابت وجود دارد که حمایت از تجزیه، سایر گروه های قومی را به جدایی طلبی تشویق کند زیر جدایی طلبی مشروعیت و بنابراین بخت موفقیت بیش تری پیدا خواهد کرد. در نهایت معضل هنجاری این است که تجزیه، اصل تعرض ناپذیری مرزها را که یکی از ستون های مهم ثبات در بسیاری از مناطق جهان است تزلزل خواهد ساخت. همچنین ممکن است حقوق افراد آواره ای را که هنگام فرار از خشونت قومی، دارایی و زمین خود را از دست داده اند نقض کند؛ این مفهوم «حق بازگشت» یکی از موانع حل ستیزهای قبرس و فلسطین است.
دیگران به دلایل عملی با تجزیه به مخالفت برخاسته اند. گفته شده است وقتی گروه های قومی کاملاً درهم آمیخته باشند هرگونه طرح تجزیه موجب می شود که برخی از اعضای گروه در طرف «نادرست» خط تجزیه قرار گیرند. این منجر به لزوم «اسکان مجدد» می شود که گذشته از آن که از نظر هنجاری جای تردید دارد ممکن است به خشونت بیش تری راه برد. مخالفان تجزیه، به تقسیم مستعمره سابق انگلستان در جنوب آسیا در 1947 به هند و پاکستان که در جریان آن یک میلیون نفر هنگام عبور از مرز هند و پاکستان برای قرارگرفتن در طرف «درست» جان سپردند به عنوان نمونه ای از مشکلات احتمالی اشاره می کنند. در نمونه های جدیدتری چون بوسنی گفته شده است که هرگونه تلاش برای تجزیه، ده ها یا صدها هزار تن را آواره خواهد ساخت یا گروه هایی را که در بخش های دفاع ناپذیر به سر می برند در معرض سرکوب گری با انتقام جویی مقامات جدید در آن منطقه قرار خواهد داد.
سرانجام، برخی مخالفان تجزیه می گویند تقسیم کردن یک کشور نمی تواند به ستیز پایان بخشد بلکه صرفاً آن را به چارچوب دیگری منتقل می سازد. برای نمونه، اریتره ای ها دهه ها برای کسب استقلال از اتیوپی جنگیدند؛ ولی ظرف چند سالی پس از جدایی موفقیت آمیزشان از آن کشور در سال 1991، اتیوپی و دولت نوپدید اریتره با یکدیگر وارد جنگ شدند. به همین ترتیب، جدایی یونانیان و ترک ها در قالب دولت های مختلف ممکن است آن ها را از درگیر شدن در خشونت محلی مستقیم با یکدیگر بازداشته باشد ولی مانع از آن نشده است که طی نیمه دوم سده بیستم بحران های متعددی بین ترکیه و یونان بروز کند که برخی از آن ها به شکل خطرناکی به جنگ نزدیک شد. اسرائیلی ها از این می ترسند که تشکیل دولت مستقل فلسطینی به منزله راه حلی که نخستین بار انگلیسی ها در 1937 مطرح ساختند در اختیار فلسطینیانی که منکر موجودیت اسرائیل هستند پایگاهی برخوردار از حاکمیت گذارد که از آن بتوانند حملات خود را به اسرائیل عملی سازند.
از زمان پایان یافتن جنگ سرد و فروپاشی اتحاد شوروی و امپراتوری های خویشاوند آن، جامعه بین المللی مواردی از تجزیه را که در راستای مرزهای سابقاً جدا افتاده مانند مرزهای داخلی ایالت های شوروی یا جمهوری های داخلی یوگسلاوی سابق صورت گرفته پذیرفته است. اما تلاش های دیگری که برای عملی ساختن موارد تازه ای از تجزیه صورت گرفته به طور کلی ترس از این که اعطای مشروعیت به یکی از این گونه دعاوی منجر به طرح دعاوی تازه ای از این دست خواهد شد با مقاومت جامعه بین المللی روبه گردیده است.
از همین رو در دهه 1990 قدرت های غربی و سازمان ملل متحد با درخواست هایی که برای تجزیه بوسنی مطرح می شد و نیز با جدایی منطقه کوزوو از صربستان و تقسیم دائمی قبرس مخالفت کردند. در آغاز سده بیست و یکم، تنها جنبش تجزیه ای که از حمایت چشمگیر بین المللی برخوردار شد «راه حل دو دولت» برای اسرائیل و فلسطین بود که به دلیل بلاتکلیف بودن وضعیت حقوقی سرزمین هایی که اسرائیل پس از جنگ 1967 به اشغال خود درآورده نمونه ای غیرعادی است. بنابراین در کل، تجزیه همچنان هدف بسیاری از گروه های قومی جدایی طلب یا بازپس خواه (ـــ بازپس خواه) است ولی بیش تر قدرت های بزرگ جهان و سازمان های بین المللی همچنان با آن مخالف اند.
ـــ بازپس خواهی؛ پاکسازی قومی؛ تعیین سرنوشت خود؛ جدایی طلبی، دولت ملی؛ ستیز قومی

خواندنی های پیشنهادی

-1997 Byman,D.Davided They Stand:Lessons About partition from Iraq and Lebanon,Security Studies,7(1),1-29.
-1996 kaufman,C.possible and Impossible Solutions to Ethnic Civil wars',International Security,20(4),136-75.
-1996 Lake,D.and Rothchild,D.Containing Fear:The Origins and Managment of Ethnic Conflict,International Security 21(2),41-57.
-1993 posen,B.The Security Dilemma and Ethnic Conflict,Survival 35,27-47.
-1995 Zartman,l.W.Putting Things Back Together,in 1.W.Zartman (ed).Collapsed States:The Disintegrationa of Restorationa of Legitimate Authority,Boulder,CO:Lynne Rienner,267-73.
ویلیام اَئرز
منبع مقاله :
گریفیتس، مارتین؛ (1388)، دانشنامه روابط بین الملل و سیاست جهان، ترجمه ی علیرضا طیب، تهران: نشر نی، چاپ دوم1390



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط