ستیز قومی Ethnic Conflict

ستیز هنگامی «قومی» است که یک یا چند طرف درگیری مدعی نمایندگی منافع یک گروه قومی یا طایفه ای باشند. گروه های قومی و طایفه ای واحدهایی غیردولتی هستند که اعضای فعال آن ها دارای هویت جمعی مشخص و پایداری
چهارشنبه، 28 خرداد 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ستیز قومی Ethnic Conflict
ستیز قومی Ethnic Conflict

 

نویسنده: مارتین گریفیتس
مترجم: علیرضا طیب




 
ستیز هنگامی «قومی» است که یک یا چند طرف درگیری مدعی نمایندگی منافع یک گروه قومی یا طایفه ای باشند. گروه های قومی و طایفه ای واحدهایی غیردولتی هستند که اعضای فعال آن ها دارای هویت جمعی مشخص و پایداری هستند که بر تبار مشترک، تجربیات مشترک، و ویژگی های فرهنگی پایه می گیرد. این مفهوم فراخ شامل گروه های قومی-ملت گرا چون باسک ها و کردها، بومیان مانند ناواجوها و میسکیتوها، طایفه های معارضه جو چون یوروبا در نیجریه و مسیحیان مارونی در لبنان، و طبقات قومی مانند افریقایی تباران در قاره ی آمریکا و چینی های مقیم جنوب شرقی آسیا می شود. از این گذشته، اقلیت های مذهبی را هم که تبار مشترکی دارند مانند شیعیان در دولت های اسلامی سنی مذهب و کاتولیک های ایرلند شمالی در بر می گیرد.
زمانی که گروه های قومی برای تعقیب اهداف سیاسی در برابر دولت یا گروه های رقیب بسیج شوند آن ها را «گروه های قومی-سیاسی» می خوانند. هدف آن ها می تواند کسب خودمختاری سیاسی یا استقلال یافتن از دولتهای موجود، به دست آوردن حقوق و امتیازات بیش تری در درون دولت هایی که بستر حضورشان هستند، یا استیلا یافتن بر گروه های رقیب باشد. این که گروه های قومی-سیاسی پیگیر چه اهدافی باشند، از چه ابزارها و شیوه هایی بهره جویند، و رژیم ها و بازیگران بین المللی با چه راهبردهایی به آن ها واکنش نشان دهند پیامدهای مهمی برای سیاست جهان دارد. این پیامدها به ویژه زمانی جدی است که اختلافات قومی رنگ خشونت به خود گیرد. در پنجاه سال گذشته بیش از هفتاد گروه قومی-ملی برای تعیین سرنوشت خود به درگیری مسلحانه روی آورده اند که برخی از مرگبارترین جنگ هایی که از پایان جنگ جهانی دوم درگرفته است از آن جمله است (Marshall and Gurr 2003). طی همین دوره چهل گروه طایفه ای آماج سیاست های نسل کشی یا کشتار جمعی سیاسی دولت ها قرار گرفته اند چرا که نخبگان حکومتی آن ها را تهدیدی برای امنیت دولت می دانسته اند.
در این مدخل نخست به بررسی برخی از پیامدهای بین المللی ستیزهای مرگبار قومی می پردازیم. سپس نظرات کارشناسان و شواهد موجود درباره ی علل این درگیری ها را به طور فشرده بیان می کنیم. در پایان نیز آموزه ها و رویّه هایی را مطرح می سازیم که در آغاز سده بیست و یکم در تلاش های بین المللی برای مهار و حل و فصل اختلافات قومی-سیاسی به کار گرفته شده است.

ابعاد بین المللی ستیز قومی-سیاسی

اگر می توانستیم اطلسی جهانی از گروه های قومی دارای فعالیت سیاسی ترسیم کنیم این واقعیت نمایان تر می شد که بیش تر این گونه گروه ها مرزهای دولت موجود را در می نوردند. در حالی که بیشتر ستیزهای قومی در درون دولت های خاصی رخ می دهد معمولاً گروه های قومی را منافع مشابه و شبکه های اجتماعی به گروه های خویشاوند موجود در دیگر دولت ها پیوند می دهد. کردها در پنج کشور همسایه در منطقه ی خاورمیانه حضور دارند. توتسی ها و هوتوها تنها در رواندا و بروندی حضور ندارند بلکه در کنگو و اوگاندا هم، که همسایه این کشورها هستند، جزو اقلیت های مهم سیاسی به شمار می روند. هم مسلمانان مهاجر و هم کولی ها در بیش تر دولت های اروپا حضور و با هم ارتباط متقابل دارند. یک شبکه ی سیاسی فراقاره ای فعالیت های بومیان را در قاره امریکا، آسیا و اسکاندیناوی و بخش هایی از افریقا به هم پیوند می دهد. بنابراین هرگونه کارزار بسیج قومی، هرگونه ستیز مسلحانه، هرگونه سیاست حکومتی با هدف سرکوب یک گروه قومی یا سازش با آن بر امیدها و اقدامات گروه های مشابه در دیگر نقاط و نیز بر سیاست گذاری های سایر حکومت هایی که با چالش های مشابهی روبه رو هستند تأثیر می گذارد.
ستیزهای قومی-سیاسی به ویژه گونه های خشونت بار آن پیامدهای بین المللی فوری و ملموسی هم دارند. شمار جنگ های قومی بزرگ در سراسر جهان از چهار جنگ در دهه 1950 پیوسته رو به افزایش بود و در آغاز دهه 1990 به سی و دو جنگ رسید و سپس افت پیدا کرد و در سال 2002 به رقم یازده رسید. گروه های قومی-سیاسی با توسل به تروریسم و حملات مسلحانه ی پراکنده تعداد زیادی ستیز مسلحانه ی کوچک تر نیز به راه انداخته اند. این گونه درگیری ها بالقوه دارای پیامدهای بین المللی جدی هستند که در ادامه به چهار نمونه از آن ها می پردازیم (نک: Rothchild 1998 Lake and,Ganguly and Taras 1998). غالباً بازیگران بیرونی در تعقیب منافع خودشان از معارضه جویان قومی حمایت به عمل می آورند؛ «اثرات سرایتی» این درگیری ها موجب تضعیف امنیت دولت های همسایه می شود؛ بحران های بشری و امنیتی به احتمال فزاینده مشوّق انجام اقدامات جبرانی از جمله مداخله بازیگران بین المللی می شود؛ و ممکن است باعث آوارگی هایی شود که در آینده محرک به راه افتادن ستیزهایی هم در درون و هم در میان دولت ها گردد.

پشتیبانی خارجی از معارضه جویان قومی

در واقع جنگ سرد، ایالات متحده به جنگجویان قومی-سیاسی آنگولا، افغانستان، نیکاراگوئه، لائوس و ویتنام کمک تسلیحاتی و مالی می کرد تا به مقابله با رژیم های حاکم بر این کشورها که مورد حمایت شوروی، چین یا کوبا بودند برخیزند. رقبای منطقه ای با هدف تضعیف دشمنان خویش به دفاع از اقلیت های شورشی در خاک یکدیگر حمایت کرده اند. برای نمونه، در جریان جنگ ایران و عراق در دهه 1980 و پس از این جنگ، هر یک از دو کشور یادشده پایگاه های عملیاتی و حمایت مادی در اختیار شورشیان کُرد یکدیگر قرار دادند. پاکستان در اختیار شورشیان مسلمانی که برای استقلال کشمیر می جنگند پناهگاه های امن قرار می دهد و از آنان پشتیبانی به عمل می آورد و بنابه ادعاها هند نیز به مخالفان داخلی رژیم پاکستان کمک های پنهانی می رساند.
حمایت حکومت یوگسلاوی از شورشیان صرب کرواسی و بوسنی در اوایل دهه 1990 نمایان گر انگیزه ها و شیوه های حمایت بین المللی از شورشیان بازپس خواه (ـــ بازپس خواهی) است. هدف از این گونه حمایت ها، قدرت بخشیدن به گروه های خویشاوند در دولت های همسایه است تا به خودمختاری دست یابند و صف بندی نزدیک تری با کشوری که سرزمین پدری آن ها محسوب می شود برقرار سازند یا در بهترین حالت رسماً در دل آن کشور جای گیرند. پشتیبانی جمهوری ارمنستان از شورشیان ارمنی استان ناگورنو قره باغ در جمهوری آذربایجان نمونه دیگری است که باعث شد این منطقه عملاً به صورت بخشی از ارمنستان درآید. جنگ های بازپس خواهی کم تر از جنگ های نیابتی رواج دارد؛ جدیدترین نمونه های این جنگ ها در نتیجه فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و فدراسیون یوگسلاوی درگرفت (برای تحلیل کلی و نمونه های مشروح این جنگ ها ن.ک: Saideman 2001).

سرایت جنگ های قومی-سیاسی

ستیزهای قومی درون کشورها را دیگر نمی توان مشکل محلی همان کشور دانست؛ در سطح گسترده پذیرفته شده است که این ستیزها مشکلاتی را در دل خود می پرورند که هم بر محیط سیاسی منطقه ی خودشان تأثیر اساسی می گذارند و هم از آن تأثیر چشمگیری می پذیرند. شورشیان قومی-سیاسی درصدد جلب پشتیبانی خارجی حکومتهای دوست یا جماعت های آواره برمی آیند. آن ها اگر منابع کمیابی در اختیار داشته باشند می توانند گاه در حجم زیاد سلاح خریداری کنند. شورشیان اغلب تحت فشار نظامی می کوشند در مناطق ناهموار دولت های همسایه پایگاه هایی به دست آورند و بدین ترتیب از دسترس مقام های هر حکومتی دور بمانند. هر چه ستیز شدیدتر باشد سیل پناهندگان (ـــ پناهنده) به کشورهای همسایه که مشکلات خاص خودشان را نیز به همراه می آورند عظیم تر خواهد بود. پناهندگان به کمک نیاز دارند، بر سرزمین و منابع با مردم کشور میزبان به رقابت برمی خیزند، و ممکن است شورشیان مسلح را در میان خود پناه دهند. علت ریشه ای جنگ های داخلی شرق کنگو از میانه دهه 1990 سیل پناهندگان هوتویی بود که در پی نسل کشی سال 1994 از رواندا گریختند. این نسل کشی زمانی پایان یافت که شورشیان توتسی مستقر در اوگاندا کنترل حکومت را به دست آوردند ولی جنگ پایان نیافت زیرا جنگجویان هوتو در میان پناهندگان حضور داشتند با گذاشتن از مرز به مبارزات خود ادامه دادند. این به نوبه خود رهبران جدید رواندا را بر آن داشت تا برای از میان برداشتن تهدید خارجی هوتوها از یک رشته جنگ ها در شرق کنگو پشتیبانی کنند.
واقعیت تأثیرات سرایتی از این دست و هراس از این تأثیرات، در دل رهبران کشورهای همسایه ناامنی پدید می آورد. اینان نیز اغلب با افزایش نیروهای نظامی و امنیتی خود و سرکوب اقلیت های کشور خودشان به ویژه آن ها که با شورشیان آن سوی مرز خویشاوندند از خود واکنش نشان می دهند. این سیاست ها همراه با اثرات نمایش شورش های قومی دیگر نقاط در بسیاری موارد محرک جنگ های قومی تازه می شود و توجیهی به دست رژیم ها می دهد تا پیش دستی جویانه سرکوب راه بیندازند. مارشال (Marshall 1999) در مورد مناطقی که بدین ترتیب تحت تأثیر سرایت ستیزهای داخلی بزرگ قرار می گیرند اصطلاح «مناطق با درگیری های کشدار» را به کار می برد. شواهد مقایسه ای که وی و دیگران اقامه کرده اند نشان می دهد که جنگ های قومی و انقلابی (ـــ انقلاب) همواره از بی ثباتی قومی و سیاسی کشورهای همسایه در آینده خبر می دهند.

واکنش های بین المللی به بحران های منطقه ای

جنگ های قومی-سیاسی و اثرات سرایتی آن ها مشکلات چندی برای سازمانهای بین المللی و منطقه ای پدید می آورد. معمولاً فوری ترین مسئله، کمک به پناهندگانی است که از جنگ می گریزند. در سال 2002 حدود دو سوم از 15 میلیون پناهنده ی بین المللی از درگیری ها و سرکوب های قومی-سیاسی گریخته بودند و دست کم دوبرابر همین تعداد در داخل کشورها به زور یا زیر فشار قحطی از محل سکونت خود آواره شده بودند.
با گسترش جنگ به کشورهای همسایه و به خطر افتادن منافع امنیتی قدرت های بزرگ احتمال فزاینده ای وجود دارد که شورای امنیت سازمان ملل متحد اجازه مداخله صادر کند. در دوران جنگ سرد به دلیل رقابت قدرت های بزرگ، سازمان ملل به ندرت با مداخله موافقت می کرد اما از 1991 احتمال این که شورای امنیت از اقتدار خود برای برقراری محاصره تسلیحاتی، مجازات حکومت های سرکوب گر (ـــ مجازات ها) و اجازه اعزام هیئت های صلح بانی استفاده کند بیش تر شده است. از پانزده عملیات صلح بانی که در 2002 جریان داشت هدف بیش ترشان مهار ستیزهای داخلی کشورها و عمدتاً جنگ های قومی بود.
همچنین برخی از سازمان های منطقه ای نقش فعال تری در واکنش نشان دادن به ستیزهای قومی-سیاسی بازی می کنند. اتحادیه اروپا و کمیسر عالی اقلیت ها در سازمان امنیت و همکاری اروپا در سطح گسترده و به شکلی مؤثر از تلاش های دیپلماتیک و سیاسی برای جلوگیری از خشونت های بالنده قومی بهره گرفته اند. ایالات متحده و اروپاییان در 1999 از سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) به عنوان بازار قهری مهار کارزاری استفاده کردند که صرب ها برای پاکسازی قومی آلبانیایی ها از استان کوزوو به راه انداخته بودند. در آفریقا، احتمال فزاینده ای وجود دارد که اتحادیه افریقا از منابع محدود سیاسی و دیپلماتیک خود برای تشویق حل مسالمت جویانه ستیزهای طایفه ای جدید و جاری بهره جوید. اما این اتحادیه منابع ناچیزی برای صلح بانی دارد و اساسی ترین تلاش های نظامی که برای مهار جنگ های قومی در افریقا صورت گرفته یا توسط سازمان ملل انجام شده (مانند عملیات این سازمان در شرق کنگو در سال های 2003-2002) یا توسط نیجریه که در رأس ائتلافی منطقه ای (در سیرالئون و لیبریا) دست به کار شده است. سازمان های منطقه ای که نمایندگی دولت های اسلامی و آسیایی را برعهده دارند در مهار ستیزهای طایفه ای مناطق خودشان نقش سیاسی ناچیزی داشته اند ولی فاقد هرگونه نقش نظامی بوده اند.

آوارگان

نقش آوراگان در روند ستیزهای قومی نقش پیچیده ای است که تنها به تازگی در مورد توجه دقیق تحلیلگران قرار گرفته است. آوارگی در نتیجه مهاجرت اقتصادی و سیاسی از جمله فرار مردم از ستیزهای قومی و سکناگزیدن دائمی آن ها در کشور محل پناه شان پدید می آید. آوارگانی که مدت هاست در کشورهای مردم سالار سکنا گزیده اند احتمال بیش تری دارد که با توسل به شیوه های سیاسی، حکومت های این کشورها را برای پشتیبانی از گروه های خویشاوند خودشان زیر فشار بگذارند. کارزارهایی که جماعت های یهودی اروپای غربی و امریکای شمالی برای پشتیبانی از اسرائیل به راه انداخته اند در سطح گسترده توسط گروه های آواره دیگر الگوبرداری شده است. برای نمونه، امریکاییان ارمنی تبار مجلس قانون گذاری فدرال ایالات متحده را واداشته اند تا به حکومت ارمنستان در ستیز با آذربایجان یاری رسانند، امریکاییان ایرلندی تبار از تلاش هایی که حکومت ایالات متحده برای حمایت از مذاکره برای پایان بخشیدن به ستیز ایرلند شمالی به عمل آورده است پشتیبانی می کنند و امریکاییان عرب تبار از آرمان فلسطین پشتیبانی مالی سیاسی به عمل می آورند.
رویه ی تاریک تر سیاست آوارگی سیل پول هایی است که به سوی گروه های خویشاوند درگیر جنگ روانه می شود. فعالان سیک در کانادا در دهه 1980 از مبارزان سیک مخالفت حکومت هند حمایت به عمل آوردند و از جمله با بمب گذاری در یک هواپیمای در حال پرواز خطوط هوایی هند آن را منفجر کردند. کانادا محل اقامت جمعیت چشمگیری از تامیلی های سریلانکا هم هست که از 1975 تا اوایل دهه 2000 منبع اصلی حمایت خارجی از جنگ استقلال طلبانه ببرهای تامیل به شمار می رفتند. هزینه جنگی را هم که در سالهای 2001-1984 کُردهای ترکیه بر ضد حکومت آن کشور به راه انداخته بودند تا اندازه ای مهاجران و پناهندگان کرد مقیم اروپا تأمین می کردند و بازتاب آن در برخوردها و عملیات تروریستی نمود یافت که بین فعالان کُرد و ترک در آلمان صورت گرفت.

علت شناسی ستیزهای قومی-سیاسی

تلاش هایی که پژوهش گران برای به دست دادن تبیین عمومی واحدی برای ستیزهای قومی-سیاسی صورت داده اند به دلیل گوناگونی گروه های درگیر، موضوعات، شرایط و شکل درگیری ها بی نتیجه مانده است. در ادامه پس از معرفی فشرده ی سه رویکردی که برای تبیین ستیزهای قومی-سیاسی ارائه شده است چارچوبی کلی به دست می دهیم که می تواند برای سازمان دهی تحلیل علل ستیزها به کار آید و در پایان نیز درباره برخی نظریه های مشخص اظهار نظر می کنیم.

رویکردهای ارائه شده برای تبیین ستیزهای قومی-سیاسی

بیش تر تبیین های کلی یا خاصی که ارائه شده اند از فرض هایی شکل می گیرند که درباره ی سرشت هویت ها و اقدامات قومی مبنا قرار گرفته است. رویکرد نخستینگی فرض را بر این می گذارد که هویت های قومی اساسی تر و والاتر از هر هویت دیگری هستند. بر این اساس، گروه هایی که بنیان های اجتماعی، تاریخی و تبارشناسی ژرف تری داشته باشند بادوام تر از دیگر گروه ها هستند و تهدیدهایی که متوجه همبستگی قومی است سرچشمه ی مکرر ستیز با دولت ها و سایر گروه ها می شود. این فرض اساس این استدلال قرار می گیرد که گوناگونی قومی لاجرم به ستیز آشکار می انجامد.
دیدگاه ابزاری، قومیت را یکی از چندین مبنای بدیلی می داند که بر هویت وجود دارد. وقتی کارآفرینان سیاسی در واکنش به تهدیدها و فرصت ها به نمادهای قومی توسل می جویند و آنها را بازیچه ی دست خود سازند قومیت اهمیت می یابد و به مبنایی برای اقدام سیاسی مبدل می شود. این فرض به نظریه هایی راه می برد که ستیز قومی را به رهبران گروه ها و شیوه بهره جویی آن ها از شرایط متحول سیاسی نسبت می دهد.
رویکرد بَرسازی از این مقدمه آغاز می شود که هویت های قومی َبرساخته های اجتماعی هستند که در گذر زمان سربرمی آورند و دگرگونی می پذیرند (ـــ برسازی). هویتی مانند «ملت کُرد» یا «امریکایی افریقایی تبار» یک بَرساخته اجتماعی است که ممکن است افراد بیرون از آن گروه آن را تحلیل کرده باشند، روشنفکران به آن شکل بخشیده باشند، و ستیز با دیگر گروه ها آن را تقویت کرده باشد. قطع نظر از این که هویت ها چگونه پا بگیرند خانواده به آموزگاران آن ها را منتقل می سازند، رهبران آن ها را تقویت و بازسازی می کنند، و جنبش های سیاسی از آن ها بهره می گیرند. از این گذشته، هویت تعیین کننده ی این است که چه کسی عضو گروه است و چه کسی نیست. این بدان معنی نیست که هویت های گروهی چنان که برخی مدعی اند کاملاً شکل پذیرند بلکه آن ها بَرساخته های اجتماعی پایداری هستند. ممکن است محتوا و معنای آن ها دگرگون شود ولی این کار معمولاً به آهستگی و در واکنش به تغییراتی صورتی می گیرد که در محیط اجتماعی و سیاسی گروه پدید می آید. رویکرد بَرسازی توجه ما را به این جلب می کند که چگونه ستیز میان گروه ها به هویت های قومی شکل می بخشد و آن ها را تقویت می کند.
نتیجه دیگری که از رویکرد بَرسازی به دست می آید این است که خود ستیز قومی هم یک برساخته اجتماعی است. برای نمونه، جنگ داخلی افغانستان را بسیاری در دوران جنگ سرد ستیزی انقلابی (یا ضد انقلابی)میان مجاهدین شورشی و رژیم کابل می دانستند که از پشتیبانی شوروی برخوردار بود. در جریان «جنگ با تروریسم» که پس از حملات 11 سپتامبر به ایالات متحده اعلام شد ستیز افغان ها از نو به عنوان درگیری افراط گرایی اسلامی که مصداق آن طالبان بودند با مخالفان آن ها در شمال آن کشور تعریف شد. شالوده ی همه ی ستیزهای داخلی افغانستان طی سده ی گذشته را رقابت پایداری تشکیل داده است که بین اکثریت پشتو که حامیان اصلی رژیم کمونیستی (ـــ کمونیسم) و طالبان بودند و مخالفان ازبک، تاجیک و هزاره ای آنان که در مناطق مختلف افغانستان متمرکز هستند جریان دارد. بر این اساس، جنگ های داخلی افغانستان را می توان به عنوان ستیزی انقلابی، بنیادگرانه یا قومی تفسیر کرد.

چارچوبی نظری برای تحلیل علل ستیزهای قومی-سیاسی

نخستین پرسش کلی که بیشتر نظریه های ستیز قومی مطرح می سازند این است که چه هنگام و چرا گروه های قومی برای دفاع از منافع جمعی خودشان و پیشبرد آن ها بسیج می شوند. پرسش دوم این است که چه عواملی تعیین می کند که آن ها چه راهبردهایی در پیش می گیرند و آیا به سیاست مرسوم روی می آورند یا به اعتراض، تروریسم با جنگ متوسل می شوند. در این جا چارچوبی تشکیل یافته از چهار متغیر را مطرح می سازیم که می توان برای پاسخ گویی به پرسش های بالا از آن کمک گرفت. در این چارچوب فرض بر آن است که ریشه های ستیز قومی-سیاسی عمدتاً به درون خود گروه ها و مناسبات شان با جوامع محل زندگی آن ها باز می گردد. عوامل بین المللی هم زمان موضوعیتی داشته باشند عمدتاً موجب تشدید یا تعدیل اثر علل گروهی و اجتماعی می شوند.
این چارچوب، چهار عامل یا متغیر کلی را مشخص می سازد: برجستگی هویت قومی، انگیزه های گروه برای اقدام سیاسی، توانایی گروه برای اقدام، و فرصت هایی که محیط سیاسی گروه در اختیار آن می گذارد.
هر چه هویت قومی برای یک گروه برجسته تر باشد احتمال بیش تری دارد که اعضای آن منافع خودشان را بر حسب قومیت خویش تعریف کنند و رهبران آسان تر می توانند آن را بسیج کنند. این حکم، فرض رویکرد نخستینگی را با مشکل روبه رو می سازد: نمی توان اهمیت اساسی هویت قومی را مفروض انگاشت بلکه باید دید این هویت برای اعضای یک گروه فرضی چه اندازه و چرا اهمیت دارد. کلی ترین حکمی که می توان صادر کرد این است که برجستگی هویت قومی بستگی به این دارد که هویت یاد شده چه اندازه باعث تفاوت زندگی مردم می شود. سه عامل مشخص به تعیین برجستگی هویت قومی کمک می کند. عامل نخستین این است که یک گروه چه اندازه با سایر گروه هایی که طرف تعامل آن اند تفاوت دارد: تفاوت های فرهنگی مبنایی برای برداشت ها و برخوردهای متفاوت می شود. عامل دوم این است که گروه در مقایسه با سایر گروه ها چه اندازه فرادست یا فرودست تر است. عامل سوم هم شدت ستیزهای گذشته و جاری گروه با گروه های رقیب و دولت است: برخورد تبعیض آمیز و تاریخچه ای از سرکوب در حافظه جمعی گروه اثرات ماندگار تلخی به جا می گذارد. قربانی شدن گروه به شکل گیری و تقویت هویت گروهی کمک می کند.
عوامل بین المللی در برجستگی هویت های گروهی سهم دارند. مهم تر از همه انتشار اطلاعات درباره بسیج شدگی و اقدام جمعی گروه های مشابه در دیگر نقاط است. استعمار زدایی در آسیا و افریقا طی ده های 1950 و 1960 به تعریف و تقویت احساس هویت قومی-ملی در میان گروه های دیگر نقاط حتی در اروپا (بروتانی های فرانسه، اسکاتلندی های بریتانیا) و امریکای شمالی (کبکی ها) کمک کرد. جنبش حقوق مدنی امریکاییان افریقایی تبار تأثیر نیرومندی بر چگونگی برداشت های اقلیت های دیگر نقاط از موقعیت اجتماعی و حقوق خودشان داشت.
مسئله دوم این است که اعضای گروه چه اندازه معتقدند که باید با اقدام دستجمعی به مطالبات خود دست یابند: انگیزه های اعضای گروه، سه نوع انگیزه ی کلی می تواند محرک اقدام قومی-سیاسی شود: میل به جبران گلایه هایی که درباره زیان هایی که گروه در گذشته متحمل شده است وجود دارد. هراس از لطماتی که در آینده به گروه وارد خواهد شد، و امید به کسب برتری نسبت به سایر گروه ها. از نظر عینی این مسئله نگاه ما را متوجه این می سازد که یک گروه قومی تا چه حد فرودست تر از سایر گروه هاست: بیش تر معترضان و شورشیان قومی جویای کسب دستاوردهای اقتصادی و افزایش دسترسی خودشان به قدرت سیاسی هستند. مسئله ی دیگری هم که موضوعیت دارد خاطره تاریخی گروه از خودمختاری است که در گذشته داشته است. در عمل همه ملت گرایان قومی، اقلیت های ملی، و بومیان زمانی رها از کنترل خارجی یا بخشی از دولت های دیگری غیر از دولتی بوده اند که در حال حاضر بر آن ها حکم می راند. بازیابی خودمختاری یا استقلال یکی از قدرتمندترین انگیزه هایی است که موجب به راه افتادن جنگ هایی برای تعیین سرنوشت خود می شود. تحت کنترل نگه داشتن یک گروه قومی به شیوه سرکوب گرانه، سومین انگیزه اقدامات قومی-سیاسی است. کاربرد زور بر ضد اقلیت ها و مردمان مقهور در ابتدا ترس و احتیاط در آن ها برمی انگیزد ولی در عین حال دل آزردگی و انگیزه های پایداری هم برای مقاومت و تلافی پدید می آورد.
آموزه های توانمندسازی در زمینه ی تعیین سرنوشت خود و حقوق جمعی، نقش ویژه ای در برانگیختن اقدام قومی-سیاسی دارند زیرا هویت و انگیزه های گروه را با نوعی برنامه عمل پیوند می زنند. این فرایند را قالب بندی خوانده اند (Tasrrow 1994).آموزه هایی که بیش از دیگرآموزه ها برای قالب بندی جنبش های قومی-سیاسی معاصر به کار رفته است حق تعیین سرنوشت ملت ها، حقوق بومیان، و حقوق اقلیت هاست. این آموزه ها به راحتی مرزها را در می نوردند و به چشمداشت های تازه و روبه رشدی در میان گروه های قومی و طایفه ای سایرسرزمین ها دامن می زنند.
سومین مسئله تحلیلی به توانایی گروه برای اقدام دستجمعی باز می گردد. هر چه انسجام و حالت بسیج شدگی گروه قوی تر باشد به دفعات بیش تر و به شکل پایدارتری به اقدام سیاسی رو خواهد آورد و احتمال بیش تری دارد که امتیازاتی کسب و دسترسی بیش تری به قدرت پیدا کند (Tilly 1978). گروه های منسجم آنهایی هستند که شبکه های متراکمی از ارتباطات و تعاملات، اعضای آنها را کنار هم نگه داشته است. بسیج، فرایندی است که طی آن اعضای سازمان های قومی-سیاسی جذب و برانگیخته می شوند. بررسی های تجربی پیوسته نمایان گر آن بوده است که احتمال شوریدن اقلیت هایی که در یک نقطه تمرکز یافته اند بیش تر است (Fearon and Laitin 2003) که از قرار معلوم علت آن این است که گروه های برخوردار از پایگاه منطقه ای، منسجم ترند و راحت تر بسیج می شوند. مهارت های رهبران نیز در تقویت انسجام گروه برای اقدام جمعی نقش تعیین کننده ای دارد. رهبران کارآمد باید قادر باشند برنامه روشنی برای سازمان دهی و اقدام تنظیم کنند که با باورها و تجربیات اعضای گروه همخوانی داشته باشد، ائتلاف هایی را در دل گروه به وجود آورد، بر گرایش مکرر به سمت فرقه گرایی غلبه کند، و اتحادهایی با بازیگران بیرونی پدید آورد.
این که هویت، انگیزه ها، و توانایی یک گروه چگونه در سیمای اقدام قومی-سیاسی ترجمان می یابد بستگی به فرصت هایی دارد که محیط داخلی و بین المللی گروه در اختیار آن می گذارد. بیش تر کارزارهای اعتراض آمیز و شورش های قومی زاده ی برآوردهای راهبردی و تصمیمات تاکتیکی رهبران و فعالان است که به نوبه ی خود بر ارزیابی آنان از فرصت ها پایه می گیرد. درباره ی فرصت ها اصول کلی جا افتادهای وجود دارد. مردم سالاری های با سابقه نسبتاً اجازه فعالیت سیاسی را به قومیت ها می دهند و از همین رو معمولاً رهبران قومی-سیاسی در این کشورها به جای شورشگری راه اعتراض مسالمت آمیز را در پیش می گیرند. در رژیم های استبدادی چون شکل های محدود اقدام سیاسی معمولاً سرکوب می شوند شورش های قومی رواج بیش تری دارد زیرا شورش تنها راه دیگری است که جز انفعال می توان در پیش گرفت. قدرت دولت نیز عامل مهمی است: فعالان قومی از دولت های قدرتمند امتیازات بیش تری می توانند کسب کنند و در عین حال اگر اقدامات شان موجب واکنش های سرکوب گرانه شود لطمه بیش تری از دست چنین دولت هایی می خورند.
بیش ترین فرصت برای اقدام قومی-سیاسی در دولت های نوپا و ضعیف از جمله دولت هایی وجود دارد که دوران گذار به مردم سالاری را سپری می کنند. در چنین کشورهایی نهادهای دولت منابع یا مشروعیت چندانی ندارند، رهبران آن ها هیچ متحد بالفعلی ندارند، و توانایی آنان برای سرکوب مخالفان محدود است. این یکی از دلایل اصلی است که فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و فدراسیون یوگسلاوی با خیزش اعتراضات و شورش های قومی-سیاسی در دولت های جانشین آن ها همراه گشت. همچنین به همین دلیل بود که دولت های نوپایی که در دهه 1950 در آسیاو در دهه ی 1960 در افریقا تشکیل شدند با موجی از شورش های قومی-سیاسی روبه رو شدند. و ضعف مستمر بیش تر دولت های افریقایی پیوسته فرصت هایی برای اقدام قومی-سیاسی تازه و از سرگیری اقدامات گذشته در اختیار طوایف معارضه جو و جدایی طلب قرار می دهد.
سرچشمه های مهم توانایی و فرصت های گروه را باید در صحنه بین المللی سراغ گرفت. پیش از این به برخی از این سرچشمه ها از جمله پشتیبانی گروه های خویشاوند و حکومت های خارجی دوست از گروه اشاره کردیم. دسترسی به سلاح های سبک که آن ها را می توان به سهولت از حامیان خارجی و تجارت بین المللی غیرقانونی و تسلیحات تهیه کرد کمک چشمگیری به توانایی و فرصت های گروه های قومی-سیاسی به ویژه در دولت های ضعیف می کند (Sislin and Pearson 2001). در کلی ترین سطح، هرگونه تغییر اساسی در ساختار نظام بین الملل از جمله فروپاشی امپراتوری ها، تغییر الگوی اتحادها، و جنگ های بین المللی می تواند منابع و فرصت های تازه ای برای اقدام در اختیار گروه های قومی-سیاسی گذارد.

برخی نظریه های مشخص درباره ستیز قومی-سیاسی

چارچوبی که در بالا ترسیم کردیم چنان فراخ است که بیش تر نظریه های مشخص تری را که برای تبیین ستیز قومی-سیاسی ارائه شده است در دل خود جای می دهد. در ادامه برخی از این نظریه ها را معرفی می کنیم.

‌رقابت ها و نفرت های پایدار قومی

بر اساس یکی از نظریه های رایج، تنوع قومی در یک جامعه سرچشمه ی کمابیش حتمی رقابت، دشمنی و ستیز مکرر قومی است. از این نظریه برای تبیین درگرفتن جنگ های قومی-ملی در یوگسلاوی، اقامه ی دلیل برای لزوم جذب و هضم شدن اقلیت ها در ایالات متحده و فرانسه، و توجیه سرکوب چشمداشت های ملی مردمانی چون کُردهای ترکیه بهره گرفته شده است. در واقع، بررسی های تجربی هیچ گونه ارتباط محکمی را میان ناهمگونی قومی در جوامع امروزی و میزان ستیز قومی موجود در آن ها نشان نمی دهد که دلیل آن را هم به شکل نظری راحت تر می توان بیان کرد. همه گروه های قومی احساس هویت گروهی نیرومندی ندارند و بسیاری از آن ها هم که چنین احساسی دارند از شیوه های مرسوم سیاسی پیگیر منافع گروهی خویش اند. احتمال بسیج قومی و ستیز آشکار زمانی در بالاترین حد است که هویت و منافع گروه در معرض تهدید قرار گیرد و توازن فرصت های سیاسی به نفع شورش بچربد.

نابرابری ها

نظریه دیگری فقر و محرومیت از حق رأی را علل ریشه ای بسیج و شورش قومی-سیاسی می داند. این نظریه اعتبار خود را مرهون این واقعیت است که بیش تر اقلیت های فعال سیاسی در مقایسه با سایر گروه ها تهیدست ترند و به حاشیه ی صحنه سیاسی رانده شده اند و رهبران شان این مسائل را در صدر فهرست گلایه های گروه مطرح می سازند. اما این نظریه توضیح نمی دهد که چرا برخی از تهیدست ترین گروه ها شورش نمی کنند ولی برخی از گروه های برخوردار دست به شورش می زنند. بومیان قاره آمریکا از جمله محروم ترین مردم جهان اند ولی به جای شورش یا سکوت پیشه می کنند یا پیگیر راهبردهای سیاسی غیرخشونت آمیز جنبش حقوق بومیان می شوند. برعکس، برخی از گروه ها مانند باسک های اسپانیا از موقعیت اقتصادی خوبی برخوردارند پیوسته در حال شورش بوده اند.
نابرابری ها از سرچشمه های مهم انگیزه بخش گروه برای اقدام جمعی به شمار می روند ولی لزوماً مهم ترین سرچشمه نیستند. برخی از گروه های قومی بیش تر نگران حفظ فرهنگ خویش و تضمین شناسایی موقعیت اجتماعی خودشان هستند تا نگران برطرف ساختن نابرابری ها. گروه های دیگر مانند طوایف رقیب در لبنان و افغانستان، و هوتوها و توتسی ها در مرکز آفریقا خواهان به چنگ آوردن قدرت دولت هستند تا گروه های رقیب را مقهور سازند و منافع خودشان را پیش برند. این ها اهداف گروه های جاه طلب و ستیزه جوست نه گروه های تهیدست. و قطع نظر از ترکیب انگیزه های اقتصادی، سیاسی، و فرهنگی موجود برای بسیج قومی-سیاسی، توانایی ها و فرصت هایی که گروه ها برای اقدام جمعی دارند بسیار تفاوت می کند.

غارتگری

در بررسی های تازه ای که پژوهشگران بانک جهانی انجام داده اند بر اهمیت غارتگری یا آزمندی به عنوان عامل محرّک ستیزهای داخلی در کشورهای فقیر تأکید شده است. این پژوهشگران دریافته اند که توسعه نیافتگی (ـــ توسعه) و وابستگی به صادرات منابع طبیعی همبستگی نزدیکی با جنگ های قومی و سیاسی دارند (Collier 2003). توسعه نیافتگی کشورهایی چون سیرالئون، لیبریا، آنگولا، و جمهوری دموکراتیک کنگو موجب تشدید ستیز میان گروه ها بر سر کنترل منابع کمیاب و قدرت دولت می شود. اُفت اقتصادی در کشورهای کم درآمد نیز خطر شعله ور شدن آتش جنگ داخلی را بالا می برد. در کشورهای فقیر و دچار رکود اقتصادی، منابع طبیعی مانند معادن الماس و جنگل های تولید الوار غنایمی هستند که اگر در دست شورشیان قرار گیرند می توانند برای جلب وفاداری مردم و خرید سلاح به کار آیند. جنگ هایی که شورشیان تا دندان مسلح و برخوردار از منابع مالی خوب در دولت های ضعیف به راه می اندازند بسیار کشدار و مهار آن ها بسیار دشوار است و اغلب تنها زمانی پایان می یابد که شورشیان سهمی از قدرت دولتی یا خودمختاری منطقه ای برای خود تضمین کرده باشند و هر دوی این ها به حفظ منابع و پایگاه انسانی پشتیبان آن ها کمک می کند.
این استدلال و شواهد ارائه شده کمک می کند تا خیزش استمرار شورش های قومی-سیاسی و جنگ های طایفه ای را در کشورهای فقیر توضیح دهیم ولی شورش های قومی را که گاه و بی گاه در کشورهای توسعه یافته تر برپا می شود تبیین نمی کند. باید این نظریه را با تحلیل چگونگی تأثیرگذاری منابع ناملموس تری چون هویت های فرهنگی، ایدئولوژی های توانمندسازی، و مشوّق های بیرونی بر آغاز و استمرار ستیزهای قومی-سیاسی تکمیل کرد.

کارآفرینان قومی

رویکرد چهارم، افراط گرایان قومی-سیاسی را مشوّق و سازمان دهنده ی جنگ های قومی می داند. غالباً خیزش ملت گرایی صرب و کروات و جنگ هایی را که پس از آن در بوسنی و کرواسی درگرفت ناشی از رقابت های حقه بازانه و نفرت فروشی های سیاستمدارانی چون اسلوبودان میلوسویچ در یوگسلاوی، رادووان کارادزیج رهبر صرب های بوسنی، و فرانجو توجمان رهبر کرواسی می دانند. همان گونه که پیش از این گفتیم رهبران گروه های قومی-سیاسی معمولاً نقش تعیین کننده ای در قالب بندی، بسیج، و ظرفیت پروری دارند. از این گذشته آنها درباره مسائلی چون این که آیا به دعوی های انحصارطلبانه برای بیرون کردن رهبران رقیب از گود رقابت متوسل شوند، در کجا به دنبال هم پیمانان و نیز پشتیبانان خارجی بگردند، و آیا با حکومت های موجود درگیر جنگ شوند یا درصدد توافق با آن ها برآیند تصمیم های راهبردی و مهمی می گیرند. ولی تصمیم گیری های آنان را انتظارات و تجربیات هم قومی های شان، ابزارهایی که برای بیسج پیروان خود و پاداش دادن به آن ها در اختیار دارند، و تهدیدها و فرصت های سیاسی که فراروی آن ها قرار دارد محدود می سازد. به دیگر سخن، موفقیت رهبران قومی-سیاسی بستگی به پیروان آن ها و شرایط پیرامونی شان دارد. بیش تر صرب ها و کروات ها در چنبره ابهامات و بلاتکلیفی های سیاسی، راه پشتیبانی از رهبران افراطی را در پیش گرفتند و بدین ترتیب به ایجاد آن چه پوسن (posen 1993) معمای امنیت می خواند و در چارچوب آن به نظر می رسید بقای گروه در گرو ضربه زدن به رقیبان پیش از اقدام احتمالی آنان باشد کمک کردند. در یک کلام، شناخت علل اقدامات رهبران قومی-سیاسی و نتایج آن بستگی به تحلیل عوامل دیگری دارد که در چارچوب کلی فوق الذکر برشمردیم.

مهار ستیزهای قومی-سیاسی در جوامع ناهمگون

افزایش شمار ستیزهای قومی-سیاسی در پایان جنگ سرد انگیزه ای نیرومند برای حل بین المللی این معضل با هدف پایان بخشیدن به جنگ های قومی جاری و جلوگیری از جنگ های آینده فراهم ساخت. تا سال 2003 درباره بهترین شیوه حل این معضل پنج اصل کلی جا افتاده بود که مورد پذیرش گسترده نیز قرار داشت.

لزوم شناسایی و ترویج حقوق اقلیت ها توسط دولت و جامعه مدنی

رژیم حقوق بشر که در دهه ی 1970 در جوامع غربی پا گرفت در جوامع مردم سالار دستاوردهای عمده ای در زمینه ی حمایت های حقوقی و نهادی از اقلیت ها به بار آورده است. اتحادیه ی اروپا به عنوان بهای عضویت در این جامعه مردم سالاری های نوپای شرق و مرکز این قاره را به اجرای چنین سیاست هایی ترغیب کرده است. قوانین اساسی کشورهای آمریکای لاتین اصلاح و حقوق بومیان در آن ها به رسمیت شناخته شده است. برخی رژیم های خودکامه هم کوشیده اند با کاستن از برخوردهای تبعیض آمیز با اقلیت ها تصویر بهتری از خود ارائه کنند. این تغیرات صرفاً نمادین نیست بلکه به گروه های قومی-سیاسی انگیزه ها و فرصت های بیش تری می بخشد تا پیگیر ساز و کارهای انتخاباتی و سیاست گروه های نفوذ باشند. از این گذشته، رژیم هایی را که از حقوق اقلیت ها حمایت نمی کنند زیر ذره بین و آماج انتقادات جامعه بین المللی قرار می دهد. بخش اعظم جهان اسلام در برابر آموزه های حقوق بشری غرب از خود مقاومت نشان می دهد ولی حتی در این کشورها هم برخی اقلیت های مذهبی و سایر اقلیت ها (از جمله قبطی های مصر و برخی گروه های منطقه ای در اندونزی شبه مردم سالار) دستاوردهایی داشته اند.

اولویت نهادهای مردم سالار و شریک شدن در قدرت به عنوان ابزار حمایت از حقوق گروه ها

گذر جهانی از یکه سالاری به مردم سالاری در دهه های اخیر بستری فراهم ساخته که ستیزهای قومی-سیاسی مرگبار در آن بستر افت پیدا کرده است. در میانه ی دهه 1970 رژیم های خودکامه دوبرابر رژیم های مردم سالار بود ولی در سال 2002 در جهان هشتاد و سه کشور را کاملاً مردم سالار و تقریباً پنجاه رژیم در حال گذار با برخی ویژگی های مردم سالارانه وجود داشت ولی تعداد رژیم های خودکامه کم تر از سی بود. اصل مردم سالاری حکم می کند که در جوامع برخوردار از تنوع قومی، همه افراد از حقوق مدنی و سیاسی برابر بهره مند باشند. همچنین حکمرانی مردم سالارانه متضمن پذیرش شیوه های مسالمت آمیز برای حل ستیزهای داخلی است. نهادهای مردم سالار به رهبران قومی-سیاسی انگیزه می بخشد تا از راه های غیرخشونت آمیز پیگیر هدف های سیاسی معتدلی شوند.
برخی نهادهای مردم سالار برای پیشبرد حقوق گروه ها بهتر از نهادهای دیگر هستند. مردم سالاری های نامتمرکز یا فدرالی به اقلیت های سازمان یافته سیاسی نفوذ بیش تری در سیاست ایالت یا استان محل سکونت شان نشان می دهد. نظام های انتخاباتی مبتنی بر نمایندگی نسبی امکان آن را فراهم می سازد تا احزاب اقلیت به نسبت آرای خودشان نماینده داشته باشند و از همین رو احتمال مشارکت جمعی آن ها را در حکومت های ائتلافی افزایش می دهد.

بهترین راه حل ستیز برای تعیین سرنوشت خود مذاکره برای کسب خودمختاری در دل دولت های موجود است

شمار ستیزهای جدایی طلبانه مسلحانه از جمله ستیزهایی که از تروریسم خفیف بهره می جویند از پنج ستیز در دهه 1950 به چهل و یک ستیز در سال 1991 که یک رکود جهانی بود رسید و سپس به شکلی ناگهانی تر به بیست و دو ستیز در اوایل سال 2003 کاهش یافت. در این کاهش، چند عامل کلی نقش دارد. عامل نخست، وقوف بسیاری از حکومت ها و رهبران قومی-سیاسی به این حقیقت است که خودمختاری در دل دولت های موجود از آن نوع که تاتارها و باشکیرها در روسیه، ناگاها و میزوها در هند، و میسکیتوها در نیکاراگوئه از آن بهره مند شده اند بر جنگ های استقلال طلبانه ترجیح دارد. عامل دوم، همان گذار به مردم سالاری است که پیش از این به آن اشاره کردیم: در نظام های سیاسی مردم سالاری و فدرالی، مذاکره برای حل و فصل اختلافات جدایی طلبانه آسان تر صورت می گیرد. این محیط آسان گیر، بسیاری از گروه ها را ترغیب کرده است تا مدعی حق تعیین سرنوشت خودشان شوند؛ در سال 2003 حدود 100 گروه از این گونه گروه ها فعال بودند. ولی در حال حاضر تنها بیست و دو تا از آن ها به شیوه های خشونت بار توسل می جویند حال آن که هفتاد و شش تای آن ها به راهبردهای سیاسی غیرخشونت بار متکی هستند. بیش تر این اختلاف ها به مجرای سیاست مرسوم هدایت و به امتیازات ساده و معمولی منجر خواهد شد؛ احتمالاً تعداد بسیار کمی از آن ها تا سرحد شورش تشدید خواهند یافت.

لزوم حمایت بازیگران بین المللی از حقوق اقلیت ها و تشویق فیصله یابی جنگ های قومی-سیاسی

از پایان جنگ سرد، سازمان ملل متحد، سازمان های منطقه ای، قدرت های بزرگ، و تعداد بسیار زیادی از سازمان های غیردولتی فعالانه درصدد ترویج حقوق اقلیت ها و حل و فصل جنگ های داخلی برآمده اند. این تلاش دلایل گریزناپذیری دارد: مهار بحران های بشردوستانه، مهار اثرات سرایتی بحران های بین المللی، و جلوگیری از پاره پاره شدن بیش از پیش نظام بین المللی دولت ها. شیوه های حصول این اهداف گوناگون است و شامل این ها می شود: کارزارهای رسانه ای برای جلب توجه جامعه بین المللی به ستیزهای قومی-سیاسی، بالنده، استفاده از هیئت های ناظر و دیپلماسی برای تشویق معارضه جویان به مصالحه جویی، میانجی گیری و داوری بین المللی، و عرضه مشوّق هایی به همه طرف ها برای پذیرش اصلاحات، جنگ قومی-سیاسی که اقلیت آلبانی تبار مقدونیه در 2001 تحت رهبری شورشیانی به راه انداختند که از کوزوو همسایه ی مقدونیه آمده بودند موجب این واکنش شد. مقدونی های سازش ناپذیر آلبانی تباران ملت گرا خواستار جنگ بودند ولی سیاستمداران میانه رو هر دو جناح می دانستند که چنین چیزی خطر تجزیه دولت مقدونیه را پیش می آورد. فشار شدید اروپا بر همه طرف ها منجر به عقد توافقی با پادر میانی جامعه بین المللی شد که یک هیئت صلح بان اروپایی با مأموریت نظارت بر خلع سلاح شورشیان، برای مدت کوتاهی پشتیبان آن بود. در این موافقت نامه، آلبانی تباران به عنوان یک اقلیت ملی در دل مقدونیه به رسمیت شناخته شدند، حقوق فرهنگی شان تضمین گردید و حکومت متعهد شد که بر مشارکت آلبانی تباران در نیروهای امنیتی و دستگاه کشوری مقدونیه بیفزاید. بازیگران بین المللی همچنان بر اجرای این موافقت نامه نظارت و پافشاری دارند.
ستیز اسراییل و فلسطین تا امروز با توسل به چنین شیوه هایی حل و فصل نشده است. این ستیز نمونه ای از ستیزهای قومی-سیاسی است که مدت های طولانی ادامه یافته و چنان دشمنی های عمیقی پدید آورده اند که برطرف ناشدنی پنداشته می شوند. ولی ستیز بر سر جدایی نژادی در آفریقای جنوبی که ادعا می شد قابل حل نیست مسالمت جویانه حل و فصل شد و جنگهای طولانی قومی-سیاسی در سودان و سریلانکا هم در سال 2002 از حالت درگیری مسلحانه به مذاکره تحول یافت. مشخص ساختن هر ستیز قومی-سیاسی-در تبت، کشمیر، چچن، کرانه غربی رود اردن، و غزه-به عنوان ستیزی حل ناشدنی نشانه ناپختگی است.

امکان استفاده بازیگران بین المللی از ابزارهای اجبارآمیز برای متوقف ساختن جنگ های داخلی و کشتار انبوه غیرنظامیان

وقتی ابزارهای بازدارنده و صلح بانی نمی تواند ستیزهای مرگباری را که ثبات منطقه ای را تهدید می کند مهار سازد این اعتقاد هر چه بیش تر پا می گیرد که بازیگران بین المللی حق و مسئولیت دارند با برقراری مجازات ها و عملیات تنفیذ صلح از خود واکنش نشان دهند. این را آموزه پیشگیری قهرآمیز می خوانند که به معنی توسل به تهدیدهای نظامی قابل باور و آرایش پیشگیرانه لشکریان برای بازداشتن جنگ و نقض فاحش حقوق بشر و نیز پایان بخشیدن قهرآمیز به آنهاست. این آموزه به شکلی همساز به کار بسته نمی شود که علت آن تا حدودی آن است که قدرت های بزرگ لزوماً در مورد مطلوب و میسر بودن آن در موقعیت های مشخص با هم توافق ندارند و تا حدودی هم به این باز می گردد که ستیزهایی که در قلمرو قدرت های بین المللی چون روسیه، چین و هند در می گیرد از دایره تأثیر هرگونه اقدام بین المللی مگر دیپلماسی بی سر و صدا بیرون است.
گام بعدی آموزه ی مداخله ی بین المللی این اصل است که هر زمان اقتدار و امنیت فروپاشیده باشد می توان از نیروی چند جانبه برای حفظ عناصر مورد حمایت بین المللی بهره جست و در عین حال اداره گری داخلی را از نو برقرار کرد. این راهبرد در 1991 در کامبوج، پس از 1996 در بوسنی، و پس از 1999 در کوزوو و تیمور شرقی به کار بسته شده است و دولت بوش نیز می رود تا مسئولیت بین المللی در قبال عراق را به گردن بگیرد. از این گذشته به طور کلی پذیرفته شده است که مداخله قهرآمیز بین المللی مسئولیت های بلندمدتی به بار می آورد. در عمل، عقب نشینی زودهنگام این خطر را پیش می آورد که هرگونه دستاورد حاصل از مداخله به باد رود.

نتیجه گیری

در مقام نتیجه گیری باید گفت که اصول پنج گانه مدیریت و مهار ستیزهای قومی-سیاسی و سایر ستیزها از 1990 در هنجارها و عمل بین المللی ریشه استواری پیدا کرده ولی در عین حال از انتقاد مصون نمانده است. برخی نظریه پردازان سیاسی لیبرال مدعی اند که این نه حقوق گروه ها بلکه حقوق افراد است که باید مورد حمایت بین المللی قرار گیرد. رهبران دولت های نوپا از این هراس دارند که برقراری ترتیبات خودمختاری برای گروه های طایفه ای موجب تضعیف هویت ملی و چندپارگی سیاسی شود. بسیاری کسان در کشورهای جنوب برای بازیگران بین المللی هیچگونه حقی در زمینه ی قضاوت درباره امور داخلی خودشان و مداخله در این امور قائل نیستند. با این حال اصول یادشده در سطح گسترده مورد تأکید و عمل قرار گرفته است. و کاربست این اصول به بهبود اساسی موقعیت اقلیت ها در بیش تر مناطق جهان و کاهش مستمر ستیزهای مرگبار قومی-سیاسی کمک کرده است.
ـــ پاکسازی قومی؛ جنگ؛ جنگ داخلی؛ قومیت

خواندنی های پیشنهادی

-2000 Berdal,M. and Malone,D.M.(eds) Greed and Grievance:Economic Agendas in Civil Wars,Boulder,CO:Lynne Rienner.
-2003 Collier,P.Breaking the Conflict Trap:Civil War and Development Policy,Washington,DC:World Bank and Oxford University Press.
-2003 Fearon,J.D.and Laitin,D.D.Ethnicity Insurgency,and Civil War',American political Science Review 97(2) 75-90.
-1998 Ganguly,R.and Taras,R.C.Understanding Ethnic Conflict:The Interantional Dimension,New York:Longman.
-2000 Gurr,T.R.Peoples Versus States:Minorities at Risk in the New Century,Washington,DC:US Institute of Peace Press.
-2002 Hampson,F.O. and Malone,D.M.(eds) From Reaction to Conflict Prevention: Opportunities for the UN System,Boulder,Colorado:Lynne Rienner.
-2004 Harff,B.and Gurr,T.R.Ethnic Conflict in World Politics,2nd edn,Boulder,CO:Westview Press.
-2000 Jentleson,B.W.Coercive Prevention:Normative,Political,and Policy Dilemmas,Peaceworks No.35,Washington,DC:US Institute of Peace
-1998 Lake,D.A.and Rothchild,D.(eds) The International Spread of Ethnic Conflict,Prineton NJ:Princeton University Press.
-1999 Marshall,M.G.Third World War;System Process,and Conflict Dynamics,Lanham,Maryland:Rowman and Littlefield.
-2003 Marshall,M.G.and Gurr,T.R.peace and Conflict 2003:A Survey of Armed Conflicts Self-Determination Movements,and Democracy College park,Maryland:Center for International Development and Conflict Managment.
-1993 Posen,B.R.The Security Dilemma and Ethnic Conflict,Survival 35(1),27-47.
-2001 Saideman,S.M.The Ties that Divide:Ethnic Politics,Foreign Policy,and International Conflict,New York:Columbia University Press.
-2001 Sislin,J.and Pearson,F.S.Arms and Ethnic Conflict,Lanham,Maryland:Rowman & Littlefield.
-1994 Tarrow,S.Power in Movement:Social Movements,Collective Action,and Politics,New York:Cambridge University Press.
-1978 Tilly,C.From Mobilization to Revolution Reading MA:Addison-Wesley.
تِد رابرت گِر
منبع مقاله: گریفیتس، مارتین؛ (1388)، دانشنامه روابط بین الملل و سیاست جهان، ترجمه ی علیرضا طیب، تهران: نشر نی، چاپ دوم1390.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط