مبادی انسان شناسی اخلاقی در اندیشه‌ی کانت

در اندیشه‌ی کانت به عنوان اندیشمندی که شاید اولین بار انسان را به صورت منسجم و نظام مند، محور بحث قرار داده است؛ همه چیز با انسان معنا پیدا می‌کند. و به دلیل وجود انسان است که هستی، جهان و خدا معنای میابد. همین
چهارشنبه، 28 خرداد 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مبادی انسان شناسی اخلاقی در اندیشه‌ی کانت
مبادی انسان شناسی اخلاقی در اندیشه‌ی کانت

 

نویسنده: محمود صابری (1)
منبع:راسخون




 

چکیده

در اندیشه‌ی کانت به عنوان اندیشمندی که شاید اولین بار انسان را به صورت منسجم و نظام مند، محور بحث قرار داده است؛ همه چیز با انسان معنا پیدا می‌کند. و به دلیل وجود انسان است که هستی، جهان و خدا معنای میابد. همین انسانی که به دلیل محدودیت قوای شناختی، از حل وفصل مسائل خطیری چون جهان و خدا ناتوان گردیده، بستر بسیار وسیعی برای عقل عملی و اخلاق مهیا می‌سازد. انسان دارای احترام و کرامت بی انتهاست، آزاد است و نامحدود. اما انسان بر چه اساس در نظر کانت ارزشمند است؟ و چگونه می‌تواند اخلاقی زندگی کند و بر کرامت خود بیفزاید؟ این دو سوال محمر این مقاله خواهند بود.

کلید واژه ها

کانت، اخلاق، انسان شناسی، عقلانیت، تکلیف اخلاقی

مقدمه

کانت یکی از بانفوذترین متفکران سنت فلسفی غرب، و یکی از آخرین فیلسوفانی است که نظام فلسفی کاملی تدوین کرده که قلمروی فراگیر دارد و بیشتر مسائل فلسفه را شامل می‌شود. در بزرگی جایگاه این فیلسوف، همین کفایت می‌کند که راسل که خود از فلاسفه‌ی تحلیلی است و در اکثر تفکرات فلسفی، کانت را همراهی نمی‌کند و چه بسا نقطه‌ی مقابل کانت است، در مورد او می‌نویسد: «ایمانوئل کانت را عموماً به عنوان بزرگترین فرد فلاسفه‌ی جدید می شناسند».(2)
یکی از مهمترین ابعاد تفکر این فیلسوف که بسیار در اندیشه‌ی او نمود دارد، جایگاه و نقش انسان در اندیشه‌ی اوست. به طوری که خیلی از متفکران از جمله مارکس معتقدند که هیچ اندیشمندی مثل کانت، به انسان و جایگاه انسان توجه نکرده است. «تنها یک نظریه وجود دارد که با کرامت انسانی(جایگاه انسان) سازگار است، و آن نظریه ی کانت است».(3)

1: جایگاه انسان

در انسان شناسی دوره‌ی جدید به صورت کلی انسان جایگاه ویژه ای دارد. انسان خود را محور تمام کائنات می‌داند؛ «در حالی که قبلا خود را در آیینه ی جهان می دید، در این دوره جهان در آیینه ی انسان نگریسته می شود».(4) و انسان نقطه‌ی مرکزی فلسفه‌ی فیلسوفانی چون سارتر، هایدگر، ماکس شلر و یا سپرس گردید.
کانت به همان اندازه که در حیطه عقل نظری، قائل به تحدید عقل است؛ در حیطه عقل عملی قائل به آزادی و توانایی انسان است. و از اندیشمندانی است که به وسعت توانایی انسان در زمینه اخلاق باورمند است. «در فلسفه کانت، عقیده به توانایی انسان در تحقق کامل امکانات، صرفا جنبه اخلاقی دارد.کانت به کمال عقل عملی، یعنی تکامل عقل عملی معتقد است:نفس از طریق اخلاق قابلیت می یابد و کمال خواهی دائمی او دلالت برهمین دارد».(5)
از نظر کانت انسان موجودی است مستقل؛ که بدون وابستگی، به بودن خود در میان سایر کائنات ادامه می‌دهد و بودن و ادامه‌ی حیات فکری و اخلاقی اش مستلزم وابستگی و تکیه به موجودات دیگر نیست.و از نظر کانت مرکز ثقل این استقلال اندیشه یا تفکر است؛ «موجود مستقل موجودی است که اندیشه ی وابستگی نداشته باشد؛در مقام موجودی صاحب فکر و اندیشه باورهای او، اعتقادات او، تصمیمهای او، خواسته های او ونیازهای او ... تماماً برخواسته از ذات خود او، وابسته و متکی به ذات اوست. در نظر کانت انسان چنین موجودی است:اگر انسان دین دارد، اگر مدنیت دارد، اگر نظامهای اقتصادی و سیاسی بنا می کند، اگر صاحب صنعت وهنر است، اگر پایبند به ارزشهای اخلاقی است همه را به خواست و تصمیم خود به وجود آورده است».(6)

الف: جایگاه عقل انسانی در تفکر کانت

انسانیت این انسان، در نظر کانت فقط به عقل است و این عقل هم در حیطه‌ی عمل بسیار قابل اعتماد است. قبل از کانت، روسو «کل پیکره ی فرهنگ و تمدن را به عنوان محصول عقلانیت، عامل فساد انسان»(7) معرفی می‌کرد. و کانت در جواب روسو متوجه شد که «فساد مورد نظر او در عین اینکه عملاً صحیح است معلول ذات عقل نیست، بلکه نتیجه ی چگونگی کاربرد عقل است».(8)
کانت به صورت کلی با استفاده‌ی ابزاری از انسان مخالف است؛ زیرا انرا مغایر با کرامت و آزادی انسان می‌داند. وی همچنین به ابزار بودن انسان و ابزاری استفاده کردن انسان از عقل خویش، همیشه انتقاد می‌کند و این جاست که مفهوم «بردگی» انسان را وارد انسان شناسی خویش می‌کند. آن هم شاید از اندیشه روسو اقتباس شده باشد که معقتد بود «علم و هنر یا فرهنگ و تمدن بین انسان وطبیعت فاصله انداخته است و این فاصله با طبیعت به جای آن که سبب اصلاح انسان شود، عامل فساد انسان شده و عقل در رشد تاریخی خود به جای اینکه انسان را آزاد کند او را برده ساخته است»(9).
کانت تا اینجا با روسو موافق بود، که عقل اگر فقط در جهت ابزاری ببالد؛ موجب بردگی انسان می‌شود. اما به نظر کانت؛ عقل انسان غایت دیگری دارد؛ «و شرط اینکه عقل به فشار و بردگی انسان منتهی نشود این است که به ملاحظه‌ی دو چیز رشد کند، و پیش برود؛ اول اینکه غایت آن اولا و بالذات عملی است و ثانیاً و بالعرض نظری. عقل برای عمل کردن است نه نظر کردن. دوم اینکه عقل وسیله‌ی ارضای خواسته ها و تمایلات نیست، بلکه قوه‌ی غایات اخلاقی است. کار این عقل این نیست که ما چگونه ارضا شویم، بلکه ناظر چیزی که انسان را به این حد در اندیشه کانت بزرگ می‌کند و او را تا مقام «غایت فی نفسه» بالا می آورد عقل و اندیشه ی انسان است به این است که چگونه به رشد اخلاقی برسیم»(10).
انسان گرایی کانت در عرصه‌ی اخلاقیات و عمل بسیار برجسته است. انسان در بعد عمل قانونگذار است. و به طور مستقل قواعدی برای اعمال خود وضع می‌کند، تا جهانی را که عقلمان می‌خواهد به وجود آورد. «اخلاق خود فرمان» کانت مستقل از دین است، و براین اساس انسان هم رهبر است و هم فرمانده. عقل انسان است که حسن و قبح را تشخیص می‌دهد، عقل انسان است که امر و نهی می‌کند. و در نهایت دیدگاه اومانیستی کانت می‌گوید: «انسان» علت فاعلی و غایی است.حتی فعل اخلاقی زمان ارزشمند است که غایت آن انسان باشدواگرغایت فعل اخلاقی چیزهایی جز انسان قرار گیرد این عمل ارزش نخواهد داشت».(11)
پس تمام سعی کانت در فعالیتهای فلسفی اش که مربوط به انسان شناسی است این است که؛«تقدیر انسان را به خود او واگذارد، سعادت او را معلول کار وکوشش خود بداند، تمدن را پدیده ای بشری معرفی کند، در زندگانی انسان عقل را به حاکمیت مطلق برساند، هرچه عناصر غیر عقلی و ضد عقلی است از زندگی انسان حذف کند و انسان را به مقام آزادی و آزادگی برکشد؛ و در یک کلام انسان را از هر نوع وابستگی رها کرده و به مقام استقلال برساند».(12)
برخورد کانت با مقولات فرهنگی و اخلاقی از قبیل آزادی، عدالت، فضیلت و برابری؛ بدین گونه است که؛ «این مقولات را از اصول پیشینی عقل می داند و به اصطلاح دکارت آنها را جزء فطرت عقل معرفی می کند اما تحقق عینی و اجرای عملی آنها را در جامعه ی بشری، به نحو تدریجی و زمانمند می داند».(13)
اینکه کانت در این کار که تقدیر انسان را به او واگذارد، به چه اندازه موفق بوده است، و اینکه اساسا این کار درست است یا نه؛ موضوعی است که باید در جای دیگری به آن پرداخته شود. اما چیزی که در اینجا دارای اهمیت است، این است که کانت به حق انسان و سرنوشت او را از از جبر دینی حاکم بر قرون وسطی رهانید.

ب: رابطه‌ی انسان شناسی و اخلاق

علم به قواعد اینکه انسان چگونه باید عمل کند، فلسفه‌ی عملی است و علم به قواعد اینکه رفتارهای واقعی انسان چیست، انسان شناسی است. (14)
این دو علم بسیار به هم نزدیک و پیوسته اند و علم اخلاق نمی‌تواند بدون انسان شناسی وجود داشته باشد؛ در فلسفه‌ی کانت، اخلاق برآمده از وجود خود انسان است و چیزی جدا و مجزای از اندیشه و فطرت انسان نیست، بنابراین مستلزم انسان شناسی دقیق است. و سابقه این دانش هم به زمان سقراط و چه بسا جلوتر از سقراط بر می‌گردد. «به روایت گزنفون، نویسنده ی عهد باستان سقراط اولین کسی بود که دیگر به طبیعت در کلیت خود توجهی نکرد و آنچه را انسانی و مربوط به انسان بود مد نظر قرار داد».(15)
از این گفته گزنفون می‌توان نتیجه گرفت که سقراط دانشی به اسم انسان شناسی (Antropologie) ابداع کرده است. و می‌توانیم او را اولین اندیشمند انسان شناس بدانیم. ولی بعدها در قرن بیستم اصطلاح انسان شناسی فلسفی در آثار ماکس شلر به کار رفت. (16)
نظر گزنفون هم به لحاظ تاریخی گمراه کننده است، زیرا سقراط اولین کسی نبود که درباره‌ی انسان اندیشید، بلکه فیلسوفان پیش از او به ویژه متفکران هم عصرش یعنی سوفطائیان بودند که توجهی در خور به معرفت انسانی داشتند.
دغدغه‌ی کانت ایجاد، و ابداع یک فلسفه اخلاق مبتنی بر عقلانیت صرف بدون دخالت احساسات و عواطف است. در این راستا، او مستقیماً به علم انسان شناسی نپرداخته است، بلکه نتیجه ای که از اخلاق کانت، بیرون می‌آید یک انسان شناسی دقیق است(17).رویکرد کانت به انسان و اخلاق نه تجربی است و نه روانشناسانه بلکه فلسفه اخلاق پیشینی کانت به ادعای او؛«نه با انسان شناسی آمیخته است نه با خداشناسی و نه با طبیعیات و نه با آنچه بالاتر از طبیعت است و نه با مراتب اولی با کیفیات غیبی». وی اولین بار با طرح این نکته که کار فلسفه در مفهوم جهانی اش، یافتن پاسخ برای پرسشهای زیر است، نظری را درباره‌ی این تحول و دگرگونی در انسان شناسی و فلسفه؛مطرح می‌سازد که مکرراً از او نقل می‌شود: «1-چه چیزی را می توانیم دریابیم ؟ 2- چه باید بکنیم ؟3- به چه می توانیم امیدوار باشیم ؟ 4-انسان چیست».(18)
یافتن پاسخ برای پرسش اول را برعهده ما بعدالطبیعه می‌گذارد و پرسش دوم بر عهده اخلاق و پرسش سوم را دین پاسخ می‌دهد و پرسش چهارم را انسان شناسی.
اما نیاز انسان به دانشی است؛ که بتواند هم نیازهای عقل نظری را در حیطه انسان و هم عقل عملی را در حیطه‌ی اخلاق پوشش دهد، «در تلاش برای دست یابی به یک وحدت نهایی در این زمینه نه تنها نیاز عقل نظری بر نگرشی فراگیر و نظام مند بلکه نیاز عقل عملی به برخورداری از الگوهای اخلاقی تعهدآور نیز نهفته است، بدین ترتیب در قالب سطح چهارمی از موضوع، چیزی به نام «انسان شناسی اخلاقی» مطرح می شود.این انسان شناسی را می توان حلقه ی اتصالی دانست که از طریق آن، انسان شناسی نظری به قلمرو اخلاق، سیاست، فلسفه ی تاریخ و دین راه پیدا می کند».(19)
فلسفه‌ی کانت نوعی انسان شناسی عمومی است؛ «هدف او این است که به انسان تعلیم دهد که چکونه می توان مقامی را که دست تقدیر در این جهان نصیب او کرده است را به دست بیاورد. آرای سیاسی کانت وقف تحقیق در سعادت انسان در این جهان شده است در حالی که دست از هر نوع آرمانشهر و ایدئولوژی می شوی؛در جست و جوی دست یافتن به این حقیقت است که در جهان برای انسان چه چیزی ممکن و چه چیزی غیر ممکن است و چه چیزی درست و چه چیزی نادرست است»(20).
شاخه های گوناگون پزشکی، روان شناسی، اقتصاد، حقوق، سیاست، هنر، اسطوره و.. هر کدام به نحوی و از جهتی به شناخت اگزیستانس یا ظاهر زندگی انسان می‌پردازند. کانت عموماً به انسان پرداخته است؛ در زمینه های معرفتی، حقوقی، روان شناسی، نفسانی و غیره. اما مطالب مورد نظرما در این بخش و تحقیق جنبه هایی از اندیشه‌ی کانت راجع به انسان است، که به اخلاق مربوط می‌شود، یعنی انسان شناسی اخلاقی.
رابطه‌ی بین اخلاق و انسان شناسی بسیار حساس و ظریف است. نمی‌شود از فلسفه اخلاق کسی آگاه بود، اما ندانست که انسان چه جایگاهی در اندیشه‌ی وی دارد. این ارتباط از این جهت دارای اهمیت است که اخلاق برای انسان است؛ پس باید از پیش فرضهای موجود در اندیشه‌ی هر فیلسوف در باب انسان آگاه باشیم. اخلاق کانت بیشتر در پی احیای آزادی و کرامت از دست رفته‌ی انسان است. هر چه اخلاق کانت را بیشتر مورد توجه قرار میدهیم، متوجه می‌شویم که کانت انسانها را فقط در جهت حفظ کرامت خویشتن و دیگران محدود میکند. ابعادی از وجود انسان که در اخلاق مورد توجه است عبارتند از: نیت انسان در انجام فعل، کرامت انسان، آزادی انسان و سعادت انسان. این موضوعات به صورت جداگانه و مفصل مورد بررسی قرار خواهند گرفت.

ج: دغدغه های انسان شناسانه‌ی کانت در اخلاق

کانت در انسان شناسی اخلاقی به ابعاد و جنبه هایی از وجود انسان می‌پردازد که مربوط و موثر در فعل اخلاقی است. کانت با توجه به تعریفی که از انسان دارد و جایگاه خاصی که در عالم وجود برای انسان قائل است، در پی این است که این انسان، آزادانه همه چیز را خود، بدون از هر گونه تعلق و وابستگی به کسی یا جایی رقم بزند. و یقیناً به همین دلیل است که می‌گوید؛ «انسان شناسی نه تنها به ما می گوید که طبیعت از انسان چه می سازد، بلکه علاوه بر آن به ما می گوید که او به منزله ی موجودی عمل کننده از سر اختیار، از خود چه می سازد یا می تواند بسازد و یا باید بسازد».(21)
انسان شناسی وقتی این چنین هم در پی فهم انسان از آن جهت که انسان است، باشد و هم به دنبال تحلیل اخلاقی حیات انسان باشد این خود انسان شناسی اخلاقی است. «این سخنان پایانی در کتاب نقد عملی به خوبی گویای دغدغه بزرگ وی است.وی می کوشد تا بنیادی استوار برای اخلاق فراهم آورد که هم آنرا از سیطره ی دین سنتی برهاند و هم چتر عقلانیت برآن بگسترد».(22)
ادعای کانت این است که چنین نظام اخلاقی عینی و معتبری وجود دارد و اساس آن؛ «عقل آدمی بدون تکیه بر هیچ گونه شواهد تجربی است». فلسفه‌ی اخلاق با احکام اخلاقی آغاز می‌شود ولی همانجا به پایان نمی‌رسد. (23)
از نظر کانت، هدف فلسفه اخلاق «کلیت بخشیدن به قضایاست.فیلسوف اخلاق به این بسنده نمی کند که مثلا دزدی بد است بلکه می خواهد بداند پایه و اساس این داوری چه اصل کلی تری است».(24)
تکیه بر عقل بشری برای تدوین و تبین این اخلاق نهایت خواسته‌ی کانت است. وی اخلاقی بودن را مساوی با عقلانی بودن انسان به حساب می‌آورد. او بر درون انسان به شدت تکیه دارد و می‌گوید: «و چیز است که هر چه اندیشه ام بیشتر و پیوسته تر به آن می پردازد همواره ضمیر مرا با تحسین وخشیتی نو و فزاینده مالامال می سازد؛آسمان پرستاره بالای سرم و قانون اخلاقی درونم ... هیچ یک از اینها را نباید از بیرون از دایره ی دیدم جستجو کنم یا صرفا فرض کنیم».(25) این نشان دهنده‌ی اتکای کانت به معرفت بشری است؛ و اینکه اخلاق را در درون جستجو می کند.

2: کلیات فلسفه اخلاق کانت

کانت برای تبیین فلسفه‌ی اخلاقش سه صورت را به ما معرفی می‌کند:1- فورمول خودآبینی یا فورمول قانون عام 2-فورمول احترام به کرامت اشخاص؛ چنان عمل کن که انسان را خواه شخص خود و خواه دیگری، همواره غایت بدانی.3- قانون گذاری برای جامعه‌ی اخلاقی. (26)
در نخستین صورت اخلاقی، کانت می‌گوید که باید بتوانیم اراده کنیم که ضوابط رفتاری ما به صورت قاعده‌ی عام در بیاید. وی شکل دوم مفهوم «انسان»را به میان می‌آورد، و برطبق آن از ما خواسته می‌شود به آزادی و توان هر شخص اعم از زن و مرد در تصمیماتش احترام بگذاریم. و آن جمله‌ی معروف را بیان میکند، که: «چنان عمل کن که انسان را همواره غایت بدانی نه هرگز وسیله خواه خودت و خواه دیگری».(27)
کانت در زمانی از اهمیت کرامت و ارزش انسانی یاد می‌کند که ممکن بود از این اندیشه، بوی گستاخی و کبر و گردنکشی به مشام برسد. «با توجه به قدرت سیاسی مراجع کشوری و دینی در زمانی که کانت به نوشتن اشتغال داشت، بدون شک او برای طرح آنچه به نظر بسیاری از خوانندگانش نظریه ای تند و خطرناک می رسد، به شهامت فراوان احتیاج داشت.در واقع چون بانگ اعتراض برخواسته بود؛ که نظریه ی وی به تشویق موضع گردنکشی و کبر کمک می کند.. و این ناقض وظیفه اشخاص عادیست که باید در برابر مرجع و مصادر سربزیر باشند، لازم دید از خود دفاع کند».(28) صورت اول یعنی قابلیت تعمیم پذیری قواعد اخلاقی؛ و فورمول دوم، یعنی توجه به کرامت ذاتی انسانها در اساس یکی هستند و «فورمول دوم فقط تعبیر دیگری از فورمول اول است».(29)
فورمول اول به منزله‌ی اصل تعامل یا مقابله به مثل است و بر طبق آن اصول باید بتوانند که به صورت قانون عام دربیایند. بنابراین در آن تلویحاً به این نکته توجه می‌شود که همه‌ی انسان ها که تنها موجودات بهره مند از عقل هستند، ارزش ذاتی دارند. چون می‌گوید که باید تصور شود که مثلاً دروغ گفتن اگر به صورت یک قانون عام در بیاید از نظر خود فاعل پسندیده است یا نه. و در فورمول دوم تلویحا تصدیق میکند که؛ «ما انسانها نه تنها موجوداتی متعقل، بلکه موجوداتی هستیم جسمانی و بهره مند از عواطف، و این خود بعد ویژه ای به اخلاق انسان می افزاید».(30)
از نظر کانت؛ اعتبار، کلیت و ضرورت قواعد اخلاقی برای موجودات متعقل بسیار اساسی و مهم بود. کانت مشخصه های قانون اخلاقی را چنین بیان می‌کند: «باید بپذیریم که قواعد اخلاقی باید معتبر باشند، آن هم نه فقط برای آدمیان، بلکه برای همه ی آفریدگان خردمند به طور عام، و نه فقط در پاره ای از اوضاع و احوال محتمل یا با استثناهایی، بلکه با ضرورت مطلق، هیچ تجربه ای نمی تواند ما را قادر سازد که حتی امکان اینگونه قوانین ضروری را استنتاج کنیم، زیرا اگر قوانین حاکم بر اراده، فقط جنبه تجربی داشته و به نحوی پیشین، از عقل ناب، ولی عملی، ریشه نگرفته باشد، ما به چه حقی می توانیم آنچه را که شاید در اوضاع و احوال محتمل زندگی انسان معتبر است به عنوان یک فرمان عام برای همه ی سرشتهای خردمند شایسته ی احترام محدود ندانیم ؟ یا چگونه قوانین حاکم بر اراده ی خود را به منزله ی قوانین حاکم بر اراده هستی های خردمند به نحو عام بپذیریم؟».(31)

1- تکلیف اخلاقی

پس کانت بر این عقیده است که باید حد زندگی اخلاقی خویش را در نظامی از قوانین عمومی تعیین کنیم. و در مرحله‌ی بعد به توضیح و تبیین این مسئله می‌پردازد که چه چیزی اخلاقاً خوب است و چه چیزی اخلاقاً بد؟«کانت در بخش نخست کتاب بنیادها(مابعد طبیعه اخلاق) مدعی می شود که هیچ چیز نیست که بدون قید و شرط خوب باشد مگر منش اخلاقاً نیک یا به اصطلاح او اراده ی خیر».(32)
یعنی عملی اخلاقی است، که صرفاً از روی تکلیف و وظیفه باشد و هیچ گونه سود و منفعت و نتیجه ای در آن متصور نباشد. کانت پای احساسات و عواطف را هم از اخلاق بیرون می‌کشد و دنیایی به وجود می‌آید محدود، برای جولان عقل انسانی. اصطلاحی را که او بیش از همه به کار می‌برد و از رواقیان اقتباس کرده است و امروز کمتر استعمال می‌شود؛ «فضیلت است، به معنای مضاعف قدرت و تسلط بر نفس.شخص خوب باید دارای نیرو و شجاعت اخلاقی لازم باشد تا بتواند خویشتن را وادار به عمل به حکم وظیفه کند»(33).
عمل به تکلیف در فلسفه‌ی کانت بسیار اساسی است. یعنی اینکه، اگر فعلمان از سر احساس وظیفه نباشد، پس اخلاقی نیست. اما از نظر وی، آنچه بیشتر می‌توانیم از آن اطمینان داشته باشیم این است که کوشیده ایم به خاطر تکلیف عمل کنیم. خیلی از منتقدان اخلاق کانت؛ به این نکته توجه داشته اند که، نبود یک انگیزه‌ی عینی برای انجام یک فعل اخلاقی در نهایت به دلزدگی از آن فعل می‌انجامد، و روح انسان اینطور است که باید از یک کار اخلاقی احساس خوشنودی و لذت کند. کانت به این بعد قضیه هم توجه داشته است که اگر ما کاری را از سراکراه و ناخوشنودی انجام دادیم، هرگز آنرا خوب به انجام نمی‌رسانیم. «کانت با تمسخری زیرکانه توجه می دهد که ما داوطلبانه به دنبای اخلاق نیامده ایم، بلکه مانند سربازان وظیفه به خدمت احضار شده ایم.از سرشت ما که از بهشت رانده شده ایم جز این نمی توان توقع داشت که در برابر خواسته های اخلاق، با اکراه واکنش ابراز کنیم.او عقیده ندارد که حیات اخلاقی قابل تبدیل به عیش و نوش و کامجویی است ولی بر این اعتقادهم نیست که زندگی براستی مقرون به فضیلت حتماً باید سرد و خشک و غم افزا باش».(34)
خیلی از شارحان و مفسرین کانت به این قسمت از اخلاق او نقد کرده اند؛ که تحلیل کانت درست نیست. مخصوصاً به این دو مدعای او بیش از دیگر ادعاهایش نقد وارد کرده اند: «1-اینکه خود می دانیم اخلاق از ما چه می خواهد، بی آنکه مراجع و ثقات به ما بگویند و 2 - اینکه خود می توانیم به آنچه اخلاق از ما می خواهد عمل کنیم، بی آنکه پای انگیزه ای در میان باشد، خواه انگیزه میل به آنچه نوید رضایت وخرسندی می دهد و خواه بی میلی به نتیجه ای ناخواستنی، مانند کیفر بدکاری».(35)
کانت گرچه در اخلاق سخت گیر است اما این دقت انسان در عمل به اخلاق کانتی باعث بی عاطفگی و سردی نمی‌شود. بلکه کانت در اخلاق ایده آل گراست. شخصیت آرمانی از نظر کانت شبیه شخصیت آرمانی رواقیان در عهد قدیم است که در هیجانات خویشتن دار است و آرامش درونی را در ادای تکلیف می‌جوید. از آنجا که باید تا حد امکان به خوشبختی دیگران نیز کمک کنیم؛ «کانت می نویسد: شخص برخوردار از منش نیک اخلاقی نباید ملال انگیز باشد بلکه باید اسباب شادی دوستان را فراهم کند وخود وی وقت بسیار بر این بحث می گذارد، که انسان نیکومنش چگونه می تواند مردم آمیز و مهر جو باشند».(36)
بسیاری از منتقدین اخلاق کانت را خشک و بی روح دانسته اند و معتقدند که پیروی از این اصول، لذتهای معمولی زندگی را نیز از انسانها سلب میکند. اما کانت در ضمن تذکراتی که برای مراقبتها ی اخلاقی از خویشتن میدهد؛ بعضی از آسان گیریها و سخت گیریها را به عنوان تعصبات اخلاقی طرح میکند که نباید وجود داشته باشند.

2-تعصبات اخلاقی در وجود انسان

کانت در نهایت از چند تعصب اخلاقی در وجود انسان حرف می‌زند که ممکن است به وجود بیاید و انسان را آزار دهد. «1-اینکه خطاست که فکر کنیم در نیکی ممکن است آنچنان پابرجا و مستحکم شده باشیم که متابعت از اخلاق را دیگر تکلیف خود ندانیم، بلکه صرفا به دلیل اینکه عمل به حق و راستی کاری زیبا و والاست به آن مبادرت ورزیم.2- صورت دیگر تعصب در این اعتقاد، ناشی از ترس از خدایی انتقام گیرنده است که به جای توبه‌ی حقیقی از تقصیرات اخلاقی، باید با مناسک و تشریفات، کفاره‌ی گناهان را داد.3- به عقیده‌ی کانت آخرین نوع تعصب پا فشاری بر این است که تفاوتهای ناچیز از قبیل تفاوت گوشت دام با ماهی یا آبجو با شراب اهمیت جدی اخلاقی دارند. کانت از سر تمسخر به این «فضیلت و همناک» می گوید و می گوید این حاکمیت اخلاق را به جباریت بدل می سازد».(37)
دیده شدکه کانت مراقب سخت گیری هایی هست که ممکن است انسانهایی که از این روش اخلاقی پیروی می‌کنند، برخود روا بدارند. پس روشنگری می‌کند که اخلاق یعنی وظیفه شناسی نه غم و ملال واکراه.

نتیجه گیری

کانت با نگاه سوبژکتیو خود، تصویری اخلاقی از جهان و خدا ارائه می‌نماید و در آن می‌کوشد، هم با نوعی واقع گرایی استعلایی، وجود عالم و خدا را تثبیت کند و هم استقلال نوع انسان را حفظ نماید؛ تا جایی که اعلام می‌دارد عقل انسان، طراح اندیشه‌ی الوهیت است؛ یعنی انسان حتی خدا را بنابر مقتضیات عقل خود برای خویش طراحی کرده است. کانت به انسان و عقلانیت او اعتماد کامل دارد و سعی دارد که اخلاق را با تکیه بر درون انسان تدوین کند. به همین سبب است که او تمام فلسفه اش در باب انسان و انسان شناسی است. عقلانیت محور تمام ارزشهای ذاتی انسان است. پس باید جهت اگاهی دقیق از ارزش و احترام انسان در نظر کانت، به تعریف کانت از انسان اطلاع کافی داشته باشیم.

پی‌نوشت‌ها:

2- برتراند راسل، تاریخ فلسفه ی غرب،، ترجمه نجف دریابندری، (تهران، انتشارات کتاب پرواز، چاپ ششم، )ج 3، ص 375 .
3 - کارل مارکس، روزنامه ی نیویورک دیلی، تریبون 853، به نقل از کتاب فلسفه ی اخلاق، جیمز ریچلز، ترجمه آرش اخگری، ص 192، انتشارات سروش.
4- سیما محمدپور دهکردی، کرامت انسان در اندیشه ی ملاصدرا و کانت، بوستان کتاب 91، ص 241 .
5 -همان، ص 150.
6 - منوچهر صانعی دره بیدی، جایگاه انسان دراندیشه ی کانت، ص 89.
7- همان ص 59.
8-منوچهر صانعی دره بیدی، انسان در اندیشه ی کانت، ص 89.
9 - همان، ص 89.
10- همان، ص 60.
11- اتین ژیلسون، نقد تفکر فلسفی غرب، ترجمه احمد احمدی، سمت، ص 82.
12- کانت، درسهای فلسفه اخلاق، ترجمه صانعی دره بیدی، (نقش و نگار، 1378)مقدمه مترجم.
13- همان، مقدمه مترجم.
14-همان، ص 18.
15- هانس دیرکس، انسان شناسی فلسفی، ترجمه محمد رضا بهشتی، (هرمس، 1380)ص 1.
16-همان، ص 1.
17-فریدریک کاپلستون؛تاریخ فلسفه، (ترجمه ی اسماعیل سعادت و منوچهر بزرگمهر، انتشارات علمی فرهنگی، چاپ پنجم، 1388) ج6، ص320.
18- هانس دیرکس، انسان شناسی فلسفی، ترجمه محمد رضا بهشتی، ص 7 .
19- همان، ص 9
20- کارل یاسپرس، کانت، ترجمه میر عبدالحسین نقیب زاده، (تهران، طهوری، 1372) .
21- هانس دیرکس، جایگاه انسان در اندیشه کانتپیشین، ص 11 .
22- سید حسن اسلامی، " کانت و صداقت مجرمانه "( کتاب هاه فلسفه شماره 123، فروردین، 89 13، )ص 130 .
23-راجر سالیوان، اخلاق در فلسفه کانت، ترجمه عزت الله فولادوند، (تهران، طرح نو، 1380، )ص 14.
24 - همان ص 20
25 -هانس دیرکس، انسان شناسی فلسفی، پیشین، ص 143 .
26- راجر سالیوان، اخلاق در فلسفه ی کانت، پیشین، ص 62
27- همان،، ص 104.
28- همان، ص 106 .
29-همان ص، 107
30- راجر سالیوان، اخلاق در فلسفه کانت، ص 104.
31- ویلیام دیوید راس، نظریه اخلاقی کانت، ترجمه محمد حسین کمالی نژاد، (تهران، انتشارات حکمت، 1386 )، ص 38.
32- سالیوان، اخلاق در فلسفه کانت، ص 115.
33- همان.
34 -همان، ص 198.
35-همان، ص 220.
36- همان، ص 198
37- همان، ص 199 .

کتابنامه
صانعی دره بیدی، منوچهر. جایگاه انسان در اندیشه کانت. ققنوس، تهران، 1384
راسل، برتراند. تاریخ فلسفه غرب. ترجمه نجف دریا بندری، انتشارات کتاب پرواز، چاپ ششم، 1373.
راس، ویلیام دیوید. نظریه اخلاقی کانت. ترجمه محمد حسین کمالی نژاد؛ تهران، انتشارات حکمت، 1386
ریچلز، جیمز. فلسفه اخلاق. ترجمه آرش اخگری، حکمت، تهران؛1389
ژیلسون، اتین. نقد تفکر فلسفی غرب. ترجمه احمد احمدی، انتسارات سمت. تهران 1380
کاپلستون، فریدریک. تاریخ فلسفه، ج 6، ترجمه اسماعیل سعادت و منوچهر بزرگمهر، علمی فرهنگی، تهران 1375
کانت. درسهای فلسفه اخلاق. ترجمه منوچهر صانعی دره بیدی. انتشارات نقش و نگار، تهران 1378
یاسپرس، کارل. کانت. ترجمه عبدو الحسین نقیب زاده، تهران، طهوری 137
سالیوان، راجر. اخلاق در فلسفه کانت. ترجمه عزت الله فولادوند، طرح نو، تهران 1380
محمد پور دهکردی، سیما. کرامت انسان از دیدگاه ملاصدرا، بوستان کتاب، 1391
هانس دیرکس، انسان شناسی فلسفی، ترجمه محمد رضا بهشتی، (هرمس، 1380
اسلامی، حسن."کانت و صداقت مجرمانه. کتاب ماه فلسفه". شماره 113. فروردین 89



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.