وجدان اخلاقی در تفکر کانت

وجدان یکی از از اساسی ترین عناصر درونی وجود انسان است که کانت اخلاق را بر آن بنا میکند. انسان بهره مند از عقلانیت، نمی تواند وجدان نداشته باشد. انسان به تبع داشتن عقل، از وجدان بهره مند است و مدام به نیکی و خیر فرا
چهارشنبه، 28 خرداد 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
وجدان اخلاقی در تفکر کانت
وجدان اخلاقی در تفکر کانت

 

نویسنده: محمود صابری (1)
منبع:راسخون




 

چکیده

وجدان یکی از از اساسی ترین عناصر درونی وجود انسان است که کانت اخلاق را بر آن بنا میکند. انسان بهره مند از عقلانیت، نمی تواند وجدان نداشته باشد. انسان به تبع داشتن عقل، از وجدان بهره مند است و مدام به نیکی و خیر فرا خوانده می شود. اما اینکه منظور کانت از وجدان و شبه وجدان چیست و آن را خطا پذیر می داند یا نه؟ موضو عی است که در این مقاله مورد بررسی قرار گرفته است و جایگاه و اهمیت ان در اخلاق کانت روشن می گردد.
کلید واژه ها
کانت، اخلاق، وجدان؛ شبه وجدان، انسان
یکی از شاخصه هایی که در فلسفه‌ی اخلاق کانت بیشترین نمود را دارد، این است که انسان خودش بتواند حسن و قبح اخلاقی را تشخیص دهد و عمل کند. اما چطور؟ کانت از قوه ای در وجود انسان حرف می زند که خود می تواند به عنوان یک داور حکم و قضاوت کند، و چه بسا محکوم کند. کانت کلا در بیان حقیقت ذات از سه تعبیر «وجدان،ذهن و روح استفاده می کند. وجدان عبارت است از آگاهی که فی نفسه تکلیف است،پس وجدان مبدا افعال اخلاقی است».(2)
قانونمندی رفتار انسان دارای دو جهت اخلاقی و حقوقی است. بعد اخلاقی رفتار انسان قائم به وجدان است به عبارت دیگر انسان به دلیل برخورداری از وجدان موجودی اخلاقی است.
کانت وجدان را یکی از خصلتهای طبیعی نفس، می انگار که انسان،بدون اینکه بخواهد در وجود اوست. کانت معتقد است که: «تکلیف اخلاقی به دو صورت قابل تصور است:تکلیف اکتساب قوای اخلاقی.(وجدان ،حس اخلاقی ) و تکلیف به کار انداختن آنها.انسان فقط در مورد دوم مکلف محسوب می شود».(3)
بعضی قوا، اگر کسی فاقد آنها باشد تکلیفی برای به دست آوردن آنها ندارد مثل؛«حس اخلاقی ،وجدان،عشق به دیگران ،وحرمت نفس». (4)
پس وجدان از ویژگی های اکتسابی نیست که فرد بتواند آن را به دست آورد و یا کنار بگذارد. انسان ملزم و مکلف نیست که از این قوا برخوردار باشد؛ زیرا این کیفیات نه به عنوان شرط برون ذهنی، بلکه به عنوان شرط درون ذهنی درک مفهوم، پایه‌ی حسن خلق محسوب می شوند: «این کیفیات همگی از خصلتهای طبیعی نفس هستند و می توانند تحت تاثیر مفهوم تکلیف قرار گیرند.برخورداری از این خصلتها را نمی توان تکلیف لحاظ کرد،بلکه هر انسانی واجد آنهاست و به موجب این کیفیات می توان انسان را موجودی مکلف تلقی کرد».(5)
از دید کانت، تصمیمهای اخلاقی دشوار و متعارض، بیشتر قدرت و جایگاه وجدان را نشان خواهند داد. زیرا وجدان است که حکم خواهد راند. یکی از هدفهای عمده‌ی کانت در تئوری های اخلاقی، دفاع از اختیار درونی،ورها ساختن انسان از قضاوتها و نظارتهای بیرونی است. پس می شود انتظار داشت که کانت وجدان فردی را مقدس بداند. که البته چنین هم هست. به عقیده‌ی او: «چون از نعمت عقل برخورداریم و عاملانی هستیم متعقل ،وجدان داشتن ما اجتناب ناپذیر و ذاتی است، با این حال مکلفیم آن را بیشتر بپرورانیم و مورد توجه و مراقبت قرار دهیم».(6)

1-مصونیت وجدان از خطا

وجدان در اعمال گذشته و آینده،داوریهای خویش را به ما نشان می دهد. یعنی پرسشهایی است،اخلاقی که زمانی که درباره‌ی گذشته و راه هایی که امکان انتخاب آنها وجود داشت،تامل می کنیم خود به خود در می یابیم. وقتی به اعمال گذشته می نگریم از خود سوال می کنیم که آیا در تعیین اینکه چگونه می باید عمل میکردیم؛ موفق بوده ایم؟ و آیا وجداناً از آنچه تعیین کرده ایم،پیروی کرده ایم؟ وقتی به کارهای آینده هم نگاه می کنیم غالبا مصمم می شویم که از تکلیف اخلاقی پیروی کنیم.
معمولاً بر این باور هستیم که ممکن است، به وجدان افراد، اطلاعات غلط داده شود و داوری اشتباه از آن صورت بگیرد. اما کانت موافق نیست وی معتقد است که: «داوریهای وجدان اگر وجداناً صورت بگیرد،ممکن نیست نزد کسی که داوری کرده نادرست باشد،ما هنگامی به خطای خود پی می بریم که بتوانیم بین آنچه درست است، و آنچه به اشتباه درست پنداشتیم فرق بگذاریم.ولی اگر از تعقل و استدلال عملی مرجع اخلاقی بالاتری وجود نداشته باشد نمی توانیم در مورد داوریهای وجدان خویش چنان فرقی بگذاریم».(7)
کانت می اندیشید که وجدان خطا کار مفهومی «منطقا محال است»(8). این نظر ممکن است که در روزگار او کمی تند و افراطی به نظر برسد ولی اکنون جزئی از تفکر اخلاقی معمولی ما شده،که بیش و کم همه‌ی انسانها این داعیه را دارند که شخص اخلاقا خوب باید از اعتقاد خویش به حق یا ناحق وجدانا تبعیت کند.

2- جایگاه وجدان انسان، در اخلاق کانت

کانت وجدان را دقیقاً: «خود ناپیدا و قاضی همراه انسان ،میداند، و چیزی نیست که قابل اکتساب باشد، بلکه هر انسانی به عنوان یک موجود اخلاقی در درون خود، آنرا دارد.از نظر کانت وجدان؛عبارتست از:آگاهی ای که فی نفسه تکلیف است»، که مبدا و منشأ افعال اخلاقی انسان است.(9) وجدان، مهمترین وشاید اساسی ترین قوه‌ی عقل عملی است، که «انسان به واسطه ی آن(وجدان) اموری را به نحو غیر حسی ادراک می کند».(10)
تاکید کانت بر وجدان؛ جهت دفاع از آزادی درونی انسان و رهایی او از ضمانتها و نظارتهای بیرونی، امری بسیار قابل تمجید است. این خود ناپیدا به تعبیر کانت انسان را در عالمی قرار می دهد که، «برای همه قابل درک است».(11) از این رو کانت ریشه‌ی تکلیف را در درون انسان جست و جو می کند نه در بیرون و نه در فرامین و قوانین دینی او همواره تلاش می کند اساس اخلاق را نه بر پایه‌ی عوامل متافیزیکی و غیر انسانی و بیرونی بلکه درونی استوار نماید. «چنین انسانی در این نگاه شأن مستقل دارد و شأن خلیفه ،شان جایگزینی است نه جانشینی».(12) و یاسپرس هم در تکریم این انسان باوجدان خود قانونگذار می گوید: «ارج انسانی در همین توانایی خود قانونگذاری کلی است ؛ در اینکه مطیع قانون گذاری خویش باشد».(13)
پس کانت وجدان فردی را به عنوان محکمه ای درونی در وجود بشر معرفی می کند، و تاکید میکند که چون از نعمت عقل برخورداریم؛ وجدان داشتن ما اجتناب ناپذیر است. وجدان ذاتی عقل است. و تاکید کانت بیشتر به خاطر دفاع از آزادی درونی است،چون می خواهد انسان را از هر عامل درونی وارهاند. وجدان از نظر کانت طبق قانون اخلاقی حکم صادر می کند. وجدان فقط یک استعداد نیست؛ «بلکه غریزه است آن هم نه فقط غریزه ای برای مطلق حکم کردن؛ بلکه یک قضاوت کردن به طور کلی.ما استعدادی داریم که می توانیم بر طبق آن طبق قانون اخلاق حکم کنیم و از این استعداد هر کجا بخواهیم می توانیم یک عادت به وجود آوریم . وجدان دارای چنان قدرت محرکی است که ما را برخلاف میلمان به موجب مشروعیت یا عدم مشروعیت اعمالمان به پیشگاه مسند قضا فرا می خواند. پس وجدان یک غریزه است نه صرفا یک قوه ی حکم».(14)

3-شبه وجدان

کانت بر این عقیده بود که اگر فردی در بستر مرگ توبه کرد واز اعمال گذشته اش به هر نحوی پشیمان شد، این شخص دارای وجدان نیست، بلکه «شبه وجدان» است که آنرا به جای وجدان به کار می برند. او در کتاب درسهای فلسفه‌ی اخلاق می گوید که: «خیلی از مردم دارای یک شبه وجدان هستند، که آنرا به جای وجدان به کار می برند».(15)
توبه از اعمال خلاف اخلاق گذشته، نباید در زمانی صورت بگیرد که انسان در معرض مرگ است و صرفا به خاطر ترس از دادگاه عدالت باشد. کسی که «از اعمال ناپسند گذشته ی خود به موجب مجازاتی که در پی داشته است متنفر است نمی داند که تنفر او ناشی از زشتی عمل اوست یا از مجازاتی که در پی داشته است».(16)
کسی که فاقد احساس اخلاقی است یعنی هیچ زشتی از شر اخلاق و هیچ تحسینی از خیر اخلاقی نمی کند،فاقد وجدان است. و کسی که از اعمال زشت نمی پرهیزد مگر از ترس اینکه از او شکایت شود از اعمال زشت خود کراهت ندارد، بلکه از نتایج ناگوار این اعمال اکراه دارد، چنین کسی دارای وجدان نیست و فقط از یک شبه وجدان برخوردار است. «اما کسی که به نفس زشتی اعمال توجه دارد ،نتیجه هرچه می خواهد باشد ،از وجدان اخلاقی برخوردار است».(17)

4-تفاوت وجدان و بصیرت

کانت معتقد است که نباید نکوهش ناشی از بی احتیاطی ها را با نکوهش حاصل از تجاوزرات اخلاقی یکی گرفت. بنابراین «معلم اخلاق باید متوجه این مطلب باشد که شخص پشیمان از کرده ی خویش آیا بر اساس یک تنفر حقیقی از کرده ی خویش پشیمان است یا فقط به این دلیل که در پیشگاه قاضی جواب افعال خود را ندارد،خویشتن را نکوهش می کند».(18) پس انسان در این مورد از نتایج بد آنها ناخرسند است و عوامل و انگیزه ها را به جای وجدان می گیرد.
بصیرت فقط ما را نکوهش می کند،اما وجدان ما را محاکمه می کند. کانت این تفاوت را بین نتایج حاصل از بصیرت و وجدان توضیح می دهد که: «اگر انسان یک بار خلاف بصیرت عمل کند و مدتی طولانی خود را با بصیرت نکوهش نکند؛ بلکه فقط آنقدر خود را محدود سازد که برای تنبیه لازم است این خود یک قاعده ی بصیرت است و از لوازم شرافت است ... اما محاکمه ی وجدان تعطیل بردار نیست و هرگز متوقف نمی شود و اصولاً امری ارادی نیست».(19)
کانت در مقایسه‌ی «محاکمه» ی وجدان و «نکوهش» وجدان این نکته را ذکر می کند که نکوهش «کلاً برخواسته از قدرت روح نیست ، بلکه ناشی از شرارت و تعصب کلامی است». اما در دردون ما «یک شاکی یا قاضی درونی وجود دارد که اگر قانونی وجود نداشته باشد جایگاه آن نامعلوم است و جایگاه آن در احساس نیست.بلکه در عقل است و قانونی است فساد ناپذیر ،که خلوص و صحت آنرا نمی توان انکار کرد».(20)

5-انواع وجدان

کانت از انواع وجدان حرف می زند و شبه وجدان ها را نام می برد. او از وجدان طبیعی و تصنعی حرف می زند. و این دو در مقابل هم اند. کانت به ادعای افرادی که معتقدند که وجدان حاصل تربیت و آموزش و صناعت است جواب می دهد که: «اگر چنین بود کسی که تربیت و ممارست وجدان نداشت باید آثار و حساسیت وجدان خود را از دست می داد که واقعیت غیر از این است.صناعت و آموزش باید در واقع وجدان ما را به کمال برساند. پس با خیال راحت می توان گفت ،وجدان فقط یک نوع است ،و آن فقط وجدان طبیعی است».(21)
کانت از وجود وجدان در تمام افراد مطمئن است و براین عقیده نیست که وجدان را تربیت و آموزش ایجاد می کند، بلکه معتقد است؛ می توانند باعث رشد آن بشوند.
در کتاب درسهای فلسفه‌ی اخلاق بحث از وجدان به صورت مفصل مورد بررسی قرار گرفته است. او وجدان را به سه وجدان،قبل از عمل، حین عمل و بعد از عمل تقسیم می کند. «وجدان قبل از عمل،استعدادی است که می تواند به انسان امکان عملکرد بدهد،وجدان حین عمل،قوی تر است و وجدان بعد از عمل قوی ترین مرحله ی وجدان است».(22)
وجدان قبل از عمل خیلی موثر نیست؛ زیرا عمل هنوز اتفاق نیفتاده و وجدان حین عمل هم، چون تمایلات هنوز ارضا نشده است، خیلی قوی نیست. و در نکوهشها وداوریها، هم کانت معتقد است که اگر انسان می تواند نواقص و نارسایی های خود را نکوهش کند، دارای یک وجدان سرزنده است. اما هر گاه انسان دائماً در اعمال خود به فکر یافتن بدی ها و زشتی ها باشد،دارای یک وجدان افسرده است. اگر دلیلی برای بررسی اشتباه ها وخطاها نداشته باشیم، انجام این کار ضرورتی ندارد. وجدان نباید به صورت یک موجود جبار و ستمگر در وجود،عمل کند. زیرا که،اگر انزجار ناشی از وجدان در کار نباشد، می توانیم همیشه در اعمال و رفتار شاداب باشیم.

نتیجه گیری

در کلیت امر وجدان یک قوه ای است در وجود انسان، بدون اینکه فرد آن را بخواهد هست، و فقط با تربیت قابل تکامل و رشد است. تصنعی نیست و طبیعی است و قبل از عمل، در حین عمل و بعد از عمل خودش را نشان می دهدو کار اصلی وجدان هم داوری در مورد خویشتن است. کانت با این کار دنیایی به بزرگی دنیای بیرون را در درون انسان کشف کرد. به راستی در نظرش این دنیا بسیار عظیم بود. که در کنار دنیای عظیم پرستاره‌ی بالای سرش، همواره باعث تحیرش می شد. و نگارنده براین تصور است که بعد از توجه عمیق کانت به درون انسان بود که فلاسفه و متفکرانی مثل فروید، تلاش کردند که دنیایی مثل ناخودآگاه را کشف کنند و از آن صحبت کنند.
کانت دید نسبتا تاریکی به سرشت انسان دارد و جهت کنترل انسان به بیرون مراجعه نمی کند؛ بلکه به عقلانیت انسان و وجدان، که جزء جدایی ناپذیر آن است مراجعه میکند. وی میخواهد که انسان خود بر خویشتن حکم براند و برای خود قانون وضع نماید.

پی‌نوشت‌ها:

1- کارشناس ارشد فلسفه غرب
2- منوچهر صانعی ،جایگاه انسان در اندیشه کانت،ص 26 .
3- صانعی ،جایگاه انسان در اندیشه کانت،ص 40.
4- همان ص 40
5- همان ،ص 40
6- سالیوان ، اخلاق در اندیشه کانت ،پیشین، ص 156 .
7- سالیوان ، اخلاق در فلسفه ی کانت، پیشین،ص 157 -106 .
8-همان.ص 161
9- سیما دهکردی،کرامت انسان ،ص 58
10- محمدعلی فروغی ، سیر حکمت در اروپا،(تهران ، انتشارات زوّار)ص 448 .
11- دیرکس ،انسان شناسی فلسفیپیشین، ص 143 .
12- هانس دیرکس ،انسان شناسی فلسفی،پیشین ، ص 143 .
13-یاسپرس ،کانت ،ترجمه نقیب زاده ،ص 170.
14-کانت ،درسهای فلسفه اخلاق ،ترجمه صانعی، (تهران نقش ونگار، 1378 )،ص 179 .
15- همان،ص 184 .
16- کانت ،درسهای فلسفه اخلاق ،ترجمه صانعی،ص 180.
17-همان ،ص 181 .
18- همان،ص 180.
19-همان ،ص 181 .
20- همان ،ص 182
21- همان،ص 185.
22- همان ،ص 185 .

کتابنامه
صانعی دره بیدی، منوچهر. جایگاه انسان در اندیشه کانت. ققنوس، تهران،1384
. فروغی، محمد علی. سیر حکمت در اروپا. زوّار تهران،1366
. کانت. درسهای فلسفه اخلاق. ترجمه منوچهر صانعی دره بیدی. انتشارات نقش و نگار، تهران 1378
یاسپرس، کارل. کانت. ترجمه عبدو الحسین نقیب زاده، تهران، طهوری 1372
محمد پور دهکردی، سیما. کرامت انسان از دیدگاه ملاصدرا، بوستان کتاب،1391
سالیوان، راجر. اخلاق در فلسفه کانت. ترجمه عزت الله فولادوند، طرح نو، تهران 1380
هانس دیرکس، انسان شناسی فلسفی، ترجمه محمد رضا بهشتی،(هرمس، 1380



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.