منبع:راسخون
چکیده
در فلسفهی اخلاق کانت وقتی از بحث تکلیف سخن به میان می آید، نتیجه خود به خود رنگ می بازد. کانت وقتی که اخلاق را متکی به درون افراد می داند؛یقیناً به نیت و قصد فاعل هم نظر بسیار ویژه ای دارد. اما چه زمانی افعال انسان ارزش پیدا خواهند کرد؟ نیت انسان در افعال، به چه نحو باعث ارزش افعال خواهد بود؟ و در آخر رابطه بین نیت و سعادت چه خواهد بود؟ پاسخ به این سوالات محور این مقاله خواهد بود.کلید واژه ها
کانت، اخلاق، نیت، تکلیف، سعادتدر اخلاق کانت درون انسان، که منشأ همه چیز است باید به چه صورت عمل کند، که شخص اخلاقا خوب تلقی شود؟ کانت برای تبیین این مسئله سه پرسش را مطرح می کند و جواب هر کدام را یک گزاره می داند: نخست اینکه چه چیزی باعث می شود که شخص اخلاقا خوب باشد؟ در جواب کانت یادآور می شودکه: «اولاً ، وقتي ما دست به عمل مي زنيم، همواره براي رسيدن به چيزي عمل مي كنيم و هر عملي، هدفي دارد.پس كسي اگر به رغم تمام تلاشها از رسيدن به هدف قاصر است ، او را مقصر نمي دانيم . پس اگر خوبي منش اخلاقي وابسته به هدفهايي نيست كه شخص به آنها دست مي يابد، لاجرم كاملا به نيات او بستگي دارد». (1)
الف: دشواری پروراندن نیت نیک
کانت از دو مشکل در عمل اخلاقی یاد می کند. یکی اینکه تشخیص رویهی اخلاقی درست دشوار است و دیگری اینکه بهره مندی از نیروی اخلاقی کافی برای رعایت آن.امروزه شاید سوال شود که کدام یک از ایندو دشوارتر است؟ کانت جواب می دهدکه: «پرورانيدن منش نيك دشوارتر است.به نوشته ي او همه كس بداهتاً تكليف اخلاقي را نمي فهمند حتي افراد برخوردار از عادي ترين هوش». (2)
کانت به اهمیت و دشواری پرورانیدن نیت ومنش اخلاقاً نیک تصریح دارد. اما باز تنها چاره و راه انسان را شکل دادن به این نیات می داند. «تنها چيزي كه هميشه در توان ماست، شكل دادن به نياتمان است، و به اين معنا مقولات موفقيت و شكست به كيفيت منش اخلاقي ربطي ندارد». (3)
حسن نیت در حوزهی اخلاق کانت، برترین جایگاه را دارد و بدون قید وشرط نیک و حسن است. به طوری که حتی اگر منشا رنج بسیار باشد یا به هدف نرسد، از ارزش اخلاقی آن کاسته نمی شود. یعنی «حسن نيت هم شرافت است و هم كمال او». (4)
نیت انسان کاملا نیک و خیر است، به شرطی که از هر انگیزه ای چشم بشوید و تنها موظف به وظیفه باشد. «نبايد به دنبال هيچ انگيزه اي باشيم كه به ناديده گرفتن انگيزه ي اخلاق كمك مي كند، زيرا چنين چيزي نفاق صرف و بي آسایشی به بار مي آورد. و حتي خطرناك است كه بگذاريم انگيزه هاي ديگر در كنار قانون اخلاق همكاري كنند». (5)
به همین دلیل است که کانت در پاسخ به این سوال که: چه قسم نیتی باعث می شود که شخص اخلاقا خوب باشد؟«فرق مهمي مي گذارد بين دو انگيزه ي از بيخ و بن متفاوت يكي ميل به سعادت و خوشبختي و ديگري انگيزه ي وظيفه شناسي.يعني عمل به آنچه اخلاقاً بايسته است، به دليل با یسته بودن آن». (6)
کسی که اخلاقا نیت خیر و نیک دارد؛ حتماً باید بر طبق انگیزهی تکلیف عمل کند. در تایید این مدعا کانت می نویسد که: «تفاوتي عادي وجود دارد ميان خوشبخت بودن يا اخلاقا خوب بودن ؛مردم معتقد نيستند كه كسي كه در طلب خوشبختي است يا به آن دست مي يابد همچنين در جست و جوي غير اخلاقي است يا به آن رسيده است .عكس قضيه نيز صادق است . معناي اين سخن آن است كه اگر اميال ماسبب شوند كه اخلاقا بحق عمل كنيم ، اين نشانه ي برخورداري ما از منش نيك اخلاقي است». (7)
ب: چرا انسان باید نیت نیک داشته باشد؟
هیچ فیلسوفی قبل و بعد از کانت بر مفهوم تکلیف، تاکید نکردده بود و کمتر چیزی در نظریه اخلاقی کانت، به این اندازه دارای اهمیت است. بعد از همین بحث و تاکید بر تکلیف و همچنین نیت، این سوال پیش می آید که اصلاً چه معنی دارد که ما نیت کنیم و بنا به تکلیف عمل کنیم؟ وقتی تصمیم بگیریم به احترام قانون اخلاقی به چیزی عمل کنیم، به هر آنچه آن قانون ما رابه آن موظف می کند مکلفیم. «كانت مفهوم احترام را براي تاكيد بر اين نكته وارد بحث ميكند كه، قدرت انگيزشي اخلاق، نهايتاً نه از روي ميل به برآوردن نيازهاي ما، بلكه از اين نشات مي گيرد كه؛آنقدر به الزامات اخلاقي احترام بگذاریم، كه در صورت لزوم، از روي طبيعت خاطر كليه ي اميال خويش را كنار بگذاريم».(8)همین عنصر تصمیم گیری و غایت داشتن برای یک فعل، وجه شخصیت انسان است؛ و «تمايز انسان از حيوان اين است كه مي تواند غايتي را تصور كند و آنرا تحقق ببخشد».(9)
بین از سر وظیفه عمل کردن و غایت لنفسه بودن، رابطه وجود دارد. «انسانهايي كه فقط براساس وظيفه عمل مي كنند، معصوم و قدسي اند، اما انسانهاي عادي هميشه دستخوش تعارض بين وظيفه و تمايل اند. لذا اين وظيفه نيازمند يك امر مطلق و منجز به همه ي انسانهاست ؛ كه به وظيفه انساني خود به عنوان غايت لفنسه عمل كنند.لذا اين امر هم بايد ضرورت مطلق داشته باشد».(10)
عمل به تکلیف از سر تکلیف، در نفس خود ارزش مطلق دارد. بقیهی غایاتی که هر ذات خردمند به دلخواه خود به عنوان آثار کارهایش بر می گزیند، همه نسبی اند؛«زيرا فقط نسبت و رابطه ي آنها با آرزوهاي خاص هر فرد است كه مايه ي قدر و ارزش آنهاست.و به همين دليل نمي توانند اصولي عام و ضروري براي همه ي ذاتهاي خردمند و همه ي اراده ها، يعي قواعد عملي به دست ما دهند؛چرا كه آن غايات نسبي فقط مي توانند منشا اوامر شرطي باشند».(11)
ج: غایت دانستن انسان، در نیت فعل
اگر چیزی را فرض کنیم که وجود آن در نفس، ارزش مطلق داشته باشد نیت نیک است. یعنی چیزی که چون در نفس خود، غایت است می تواند سرچشمه قوانین قطعی باشد، آنگاه این چیز و فقط همین چیز می تواند سرچشمه امر مطلق باشد. کانت انسان راآن غایت مطلق معرفی می کند و می گوید: «اكنون مي گويم ؛انسان و به طور كلي هر ذات خردمند، به منزله ي غايتي به خودي خود، وجود دارد و نه صرفاً به عنوان وسيله اي كه اين يا آن اراده خودسرانه به كارش برد. بلكه در همه ي كارهايش، چه به خودش مربوط شود و چه به ذاتهاي خردمند ديگر ، هميشه بايد در مقام غايت دانسته شود».(12)در بحث نیت نیز کانت به انسان به نحو احسن توجه دارد و معتقد است که غایت امر نیز باید انسان باشد. از حسنات نظریهی کانت توجه جدی به نیت و ارادهی فاعل است. چیزی که غایت گرایان به شدت از آن غافل بوده اند. خود نگارنده هم در این نظریه با کانت همراهی می کند. زیرا بر این باورم که نیکوکاری به قصد شهرت به نیکوکاری؛ فاقد ارزش است. و این نحو اخلاقی بودن دوام ندارد، واین ارزشها مدام در حال تغییر خواهند بود. یک انگیزه که همیشه جهت انجام فعل وجود داشته باشد و ثابت بماند؛ وجود ندارد.انگیزه ها متغیرند. به قول کانت: «انگيزه را نمي توان به هيچ وجه به اراده ي الهي نسبت داد و انگيزه يا اراده ي بشر، هرگز نمي تواند چيزي جز قانون اخلاق باشد و در نتيجه اگر بناست صرفاً به نص قانون بدون گنجاندن روح قانون در آن عمل شود؛بايد مبدا عيني ايجاب هميشه و به تنهايي مبدايي باشد، كه به لحاظ ذهني نيز وافي به ايجاب فعل است».(13)
و به راستی کانت در این ادعا بر حق بود که ما هیچ مبدا عینی ثابتی برای وجوب انجام فعل نداریم، مگر عمل کردن از سر تکلیف. چون این گونه نگرش؛ باعث ثابت ماندن انسانها در راه اخلاق میشود، نه اینکه اگر سود ی متصور نبود، دیگر افراد به اخلاق و وظیفهی اخلاقی پشت کنند.
در این قسمت، به وضوح فهمیدیم که کانت نیت را به عنوان مهمترین بخش اخلاق مد نظر دارد، که اگر عمل از روی نیّت تکلیف نباشد؛ ارزش اخلاقی ندارد. و این نکته هم روشن شد که در نیّت فعل، باید انسان به عنوان غایت تصور شود.
سعادت انسان
در تاریخ اندیشهی فیلسوفان اخلاق؛ هر کدام غایت فعل اخلاقی را چیزی مطرح کرده اند. عده ای کسب فضیلت، گروهی سود و منفعت شخصی و اجتماعی، گروهی هم ارضای تمایلات شخصی گفته اند. اکنون به جایگاه سعادت در اخلاق کانت می پردازیم. که آیا غایت فعل اخلاقی، کسب سعادت شخصی است؟ یا اینکه چیزی است غیر از سعادت وحتی بالاتر از سعادت، و یا اگر سعادت به عنوان ملاک فعل اخلاقی متصور است، چه جایگاهی داردو انسانها تا چه حد مجازند به آن فکر بکنند؟الف: کانت، انسان و سعادت
کانت معتقد است در یک فعل، دو گونه غایت وجود دارد؛ یکی کسب فضیلت و دیگری کسب سعادت. البته فضیلت در اخلاق کانت به معنای ارسطویی کلمه نیست. کانت میگوید: «به عنوان موجودات اخلاقي، موظفيم در جهت بهروزي اخلاقي خويش ، يعني فضيلت، تلاش كنيم و به عنوان موجودات اخلاقي داراي سرشت فيزيكي، همه به ناچار خواهان بهروزي طبيعي ، يعني سعادتيم».(14)امر مطلق کانت ما را فقط به اتخاذ قوانینی، مجاز می کند، که شایستهی ارتقاع به مقام قوانین عام باشند. و سعادت را به شرطی حق داریم در نظر داشته باشیم که؛ «همدلانه خود را با ديگران يكي ببينيم و تا حد توان به ايشان در طلب سعادت اخلاقاً جايزشان ياري برسانيم». (15) اما کانت با این مسئله که غایت یک فعل، صرفا کسب سعادت باشد، موافق نیست. با توجه به اینکه کانت در اخلاق فاعل محور است، کسب سعادت را برای خودشخص به عنوان هدف فعل خیلی محدود می کند. اما برای کمک به دیگران، جهت کسب سعادتهای اخلاقا مجازشان، وظیفه ای مثبت برعهده داریم. کانت؛ «چکیدهی این وظیفه را «قانون محبت» معرفی می کند. ولی بی درنگ می افزاید که باید از اصطلاح «محبت» فهم درست داشته باشيم.بر طبق قانون كانت ما مكلف به همدلي و همدردي با ديگران نيستيم، زيرا دلسوزي چيزي نیست كه به صرف فرمان احساس است، و به علاوه نبايد مبناي تكليف ما در برابر ديگران ، احساس باشد».(16)
ب: تقابل تکلیف و سعادت
تکلیف و سعادت در اخلاق کانت با هم تقابل دارند. انسانی که شرایط را مطابق میل خویش می بیند و رضایت او حاصل شده است خود را سعادتمند می یابد. کانت بر خلاف ارسطو، که هدف اخلاق را سعادت می داند، نظریهی خود را بر تکلیف استوار می سازد و نخستین شرط اخلاقی بودن کاری را، عمل از روی وظیفه می داند. «از این رو اخلاق کانت، متضمن رها سازی کامل «اصل سعادت» است». (17)سعادت در اخلاق کانت «رضايت از گرايشها» تعریف می شود که تنها در ارتباط با عقل معنا پیدا می کند. (18)در این اندیشه، تنها چیزی که به صورت خوب و نامشروط در جهان ارزش فی نفسه دارد، ارادهی نیک است. در حالی که سعادت امری مشروط است زیرا تعریف و تفسیر انسانها از آن متفاوت است. «سعادت خير مطلق نيست ، بلكه مشروط به اين است كه، متعلق اراده ي نيك باشد. اراده ي نيك ، شرط شايستگي سعادت است». (19)
بنابراین ارزش سعادت منوط به حسن اراده است. در نظر کانت سعادت امر مشروطی است. امر مشروط یعنی اینکه برای رسیدن به غایتی باشد. مثل اینکه عمل انسان برای رسیدن به سعادت باشد. کانت به دوگونه غایات را تقسیم بندی می کند: «غايات قطعي مثل رسيدن به سعادت ، يا غايات مردد مثل هنرمند شدن». (20) و نفس غایات,خواه قطعی و خواه مردد، هر دو مشروط اند. «كانت از امر مطلق به عنوان ملاك سلبي سخن مي گويد كه معين مي كند در طلب سعادت بايد چه كار كنيم، بنابراين، ممكن است از تاكيد او غافل بمانيم كه سعادت بالاترين خير طبيعي و در واقع بخش اصلي خير نهايي ماست.و حق داريم متوجه و مراقب سعادت و بهروزي اخلاقی جايز خويش، باشيم». (21)
این نظر سالیوان نشان می دهد که کانت در اخلاق، سعادت راهم مدنظر داشته است. اما با توجه به تحلیل سایر کانت اندیشان، و خود آثار کانت، به نظر می ردسد، منظور وی از سعادت به عنوان خوشی، همان احساس رضایت و خوشنودی است که از ادای تکلیف به فرد دست می دهد. با این همه تحلیل کانت نشان می دهد که در مفهوم «تكليف» نوعی بی رغبتی مستقر است. او معتقد است که در پیش برد سعادت، تکلیف مستقیمی برعهده ما نیست اما در ادای تکلیف مثبت تلاش در پی منش اخلاقی، ممکن است ببینیم به طور غیر مستقیم موظف به توجه به سعادت خودشده ایم. منتها در همهی این گونه موارد غایت و هدف، اخلاق است نه سعادت و خوشی. (22) و در نقد عقل عملی می نویسد که: «ضد مستقيم اصل اخلاق آنجاست كه اصل سعادت فردي مبدا ايجاب كننده ي اراده قرار گيرد». (23)
براساس تعریف انسان در اندیشهی کانت، تقابل اراده و تمایل پیش می آید که از موضوعات کلیدی فلسفهی اخلاق کانت است. «كانت اراده را عامل آزادي و استقلال انسان و تمايل را عامل اسارت او مي داند». (24) چون که اگر سعادت را ارضای تمایلات یا نوعی رضایت از زندگی و خرسندی کامل بدانیم، که طبیعتاً معادل خوشی و لذت است، سعادت ایده آل عقلی نمی شود؛ بلکه تخیل و پنداری است، که فقط بر زمینه های تجربی تکیه دارد. (25) اما غایت رفتار اخلاقی به جای سعادت، «اداي تكليف» است. از این رو تکلیف مطلق است و سعادت مشروط. «انسان ناقص به سعادت خود يعني اينكه چگونه خوشي را فراهم كند؛مي انديشد.ولي انسان كامل به تكليف خود، يعني اينكه چگونه مقام انساني خود را در ميان موجودات ديگر تثبيت كند نظر دارد».(26)
انسان باید سعادت خود را از روی وظیفه بجوید تا ارزش اخلاقی داشته باشد. پس سعادت در نظر کانت همان خوشی حاصله از انجام تکلیف است. از نظر کانت تحول غایت از سعادت، تکلیف، نشانهی رشد عقلانی انسان و نتیجهی استقلال و حاکمیت انسان و آزاد شدن اراده او از هر آنچه غیر انسانی است می باشد. «زيرا عالي ترين مرحله ي تكامل اخلاقي انسان، انجام تكليف براي تكليف است». (27)
ج: سعادت، غایت غیر مستقیم
کانت معتقد است که استنتاج اصل تکلیف از عقل محض شگفت اور است و کسی نباید آنرا به سعادت برگرداند. کانت اصل تکلیف را ثابت و شبیه اصول فیزیک نیوتون می داند که متناسب با شرایط گوناگون افراد تغییر نمی کند. تکلیف به عنوان پایه واساس اخلاق، جایگزین اصل سعادت می شود. اهمیت تکلیف بسیار جدی است، که کانت آنرا مبنای احترام انسان می داند؛ «اي وظيفه ، اي نام با شكوه ونيرومند كه نه با چيزي خوشايند و فريبنده همراهي ... و نه با چيزي كه بترساند و هراسي انگيزد؛نيروي توهمانا در برپا كردن قانوني است كه همه ي هوسها در برابر آن خاموش اند؛ قانوني كه به نهانخانه ي دل راه مي يابد و هر چند از وي اطاعت نگردد ، با احترام پذيرفته مي شود. چه خاستگاهي شايسته ي توست و ريشه ي تبار نجيبت را كجا بايد جست... همان ريشه اي كه شرط لازم ارزش و ارجي است كه وابسته و وامدار هيچ كس نيست مگر خود انسان»از این حیث، کانت معتقد است که؛ انسان به طور غیر مستقیم موظف است به سعادت خود توجه کند، ولی همواره توجه داشته باشد که غایت و هدف اخلاق است نه سعادت؛ «اين قانون همواره باقي مي ماند كه انسان بايد سعادت خود را از روي ميل بلكه از روي وظيفه بجويد و اينگونه است كه رفتار او نخست ارزش واقعي به خود مي گيرد». (28)
انگیزه ای که باعث می شود شخص اخلاقاً خوب باشد؛ وظیفه شناسی است نه کشش به سمت سعادت وخوشی. ریشهی تکلیف در درون انسان است و چیز برخواسته از درون انسان اخلاقی محسوب می گردد. اخلاق باید از هر گونه تاثیر خارجی محفوظ باشد. از ویژگی های مهم فلسفهی اخلاق کانت است که دیگر جایی برای اینکه سعادت، وسیلهی توجیه ارزشها قرار گیرد، باقی نمی ماند. «كانت پاداش اخلاق را در خود اخلاق جستجو ميكند، او نه ضمانت بيرون از اخلاق را مي پذيرد و نه ضمانت بيرون از انسان را».(29)
«يكي از هدفهاي اساسي و عمده كانت در نظريه پردازي اخلاقي، دفاع از آزادي دروني فرد و رها ساختن داوريهاي او از نوع نظارتهاي بيروني است».(30) به همین خاطر است که کانت از سعادت به عنوان انگیزه ای بیرونی یاد می کند که ویرانگر آزادی و استقلال انسان است؛استقلالی که برترین اصل اخلاقی و اساس شرافت انسان است. و اصل سعادت فردی را هم رد می کند. زیرا این اصل اخلاق را بدنام می کند و بهتر است سعادت خود را در سعادت دیگران جستجو کنیم. کانت فضیلت را شرط تحقق سعادت به شمار می آورد، ولی رابطهی ضروری میان آن دورا نمی پذیرد (31) و معتقد است فضیلت الزاماً به سعادت نمی انجامد. «او در نقد عقل عملي محض، نيز ارتباط فضيلت و سعادت را با پذيرش جهان ديگر، به عنوان نتيجه ي عمل در اين جهان ، معنا مي كند». (32) خیلی از منتقدان به رای کانت و تاکید او برعمل به قصد تکلیف، ایراد گرفته اند این سیستم اخلاقی، سیستمی خشک و بیروح وخشن است. زیرا احساسات را در نظر نمی گیرد و تکالیف را به صورت عقلی محض ارائه می کند. ماکس شلر بر کانت چنین طعنه میزند: «من به دوستان خود خدمت مي كنم و دريغا كه از اين خدمت لذت مي برم . وجدان من نگران است، زيرا انديشناك مي شوم، كه چون خدمت من منشا لذت گرديده مبادا فضيلت نباشد.پس بايد تصميم ديگري بگيرم.چه بكنم ؟ باخود مي گويم؛راه ديگري نيست ، تو بايد اين وسوسه را از خود دوركني و آنچه را كه تكليف به تو دستور مي دهد با كراهت به انجام برساني». (33)
اما این نقد قابل دفاع است؛ زیرا اینطور نیست که کانت، نسبت به سعادت بیتفاوت باشد؛ بلکه، تکلیف را ترجیح میدهد. او در مورد نحوهی ایفای تکلیف میگوید که: «كه بهتر است تكليف خود را با خوشرويي انجام دهيم». (34)
منظور کانت این است که تکلیف به انگیزهی سرور و شادی نباشد. اما اگر تکلیف با خودش سرور و شادی، بیاورد، از ارزش فعل نمی کاهد، بلکه انسان را سعادتمند می کند. کانت تمایل طبیعی را در نظر می گیرد که فعل نباید بر این اساس صورت بگیرد اگر هم صورت گرفت خلاف اخلاق نیست بکله ارزش اخلاقی ندارد. سعادت تحت شعاع تکلیف می باشد و کانت شاید هم زمان در جریان افکارش سعادت را در اولویت قرار می داد ولی تکلیف را به جای سعادت نشاند. از عبارات کانت است که: «من خواب مي ديدم و مي پنداشتم زندگاني تمتع است و چون بيدار شدم ديدم تكليف است». (35)
نتیجه گیری
نیت انسان اساس ارزش افعال است. و این نیت زمانی نیک است که انسان یرای انجام افعال تکلیف را محور قرار دهد. و تکلیف در انجام افعال، به صورت کلی یعنی اینکه ما باید انسانها را به صرف انسان بودن غایت فی نفسه تلقی کنیم. در فلسفهی اخلاق کانت ویژگی های زیر به چشم می خورد: مبدا همه چیز در درون انسان است. انسان هم به واسطهی عقل، مبدا فاعلی است و هم از آن جهت که ریشه ای ترین معیار موجود خردمند، انسانیت انسان است، مبدا غایی و غایت است. بنابراین همه چیز متکی و وابسته به ذات انسان است و از درون او سرچشمه می گیرد. غایت اخلاق نیز صرفا انسانی و مبتنی بر عقل است.در باب رابطه سعادت و نیت؛ نیز کانت معتقد است که نباید در انجام افعال، نیت ما کسب سعادت باشد؛ بلکه باید سعادت ما به صورت غیر مستقیم و ضمنی تعقیب شود.
پينوشتها:
1- راجر سالیوان، اخلاق در فلسفهی کانت، ترجمه عزت جاه فولادوند، ص 64.
2- همان، ص 63.
3- همان، ص 64.
4- سیما محمد پور، ، کرامت انسان، ص 162.
5- کانت، نقد عفل عملی، ترجمه انشاء الله رحمتی، ص 122.
6- سالیوان، اخلاق در اندیشهی کانت، ص 95.
7- همان، ص 65.
8- همان، ص 66.
9- صانعی، جایگاه انسان در اندیشهی کانت، ص 23
10- رضا، بخشایش، عقل و دین از دیدگاه کانت، (پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1385)، ص 110.
11- سالیوان، اخلاق در فلسفه کانت، پیشین، ص 120
12- ویلیام دیوید راس، نظریهی اخلاقی کانت، ترجمه کمالی نژاد، ص 72.
13- کانت، نقد عقلی عملی، ترجمه رحمتی، ص 122.
14- سالیوان، اخلاق، فلسفه کانت، پیشین، ص 120.
15- همان، ص 121.
16- همان، ص 121.
17- راس، نظریهی اخلاقی کانت، ترجمه کمالی نژاد، ص 139.
18 - سیما محمد پور دهکردی، کرامت انسان، ص 186.
19- محمد پور دهکردی، کرامت انسان، ص 186.
20- بخشایش، رضا، عقل و دین از دیدگاه کانت، ص 119.
21- سالیوان، اخلاق، فلسفه کانت، ص 118.
22- همان، ص 118.
23- کانت، نقد عقلی عملی، پیشین، ص 61.
24- محمد پور دهکردی، کرامت انسان، ص 186.
25 . محمد پور دهکردی، کرامت انسان، ص 187
26- همان، ص 187.
27- همان، ص 187
28- محمد پور دهکردی، کرامت انسان، ص 190.
29- همان، ص 191
30- سالیوان، اخلاق، فلسفه کانت، ص 156.
31-محمد پور دهکردی، کرامت انسان، ص 191
32- همان، ص 193.
33- محمد رضا مدرس، فلسفهی اخلاق، (تهران، سروش، 1371) ص 209.
34- همان، ص 209
35- محمد علی، فروغی، سیر حکمت در اروپا، ص 439.
. کانت امانوئل. نقد عقل عملی. ترجمه انشاء الله رحمتی، تهران، انتشارات ثقلین، چاپ دوم، 1385.
.----------. درسهای فلسفه اخلاق. ترجمه منوچهر صانعی دره بیدی. انتشارات نقش و نگار، تهران 1378.
. سالیوان، راجر. اخلاق در فلسفه کانت. ترجمه عزت الله فولادوند، طرح نو، تهران 1380.
. صانعی دره بیدی، منوچهر. جایگاه انسان در اندیشه کانت. ققنوس، تهران، 1384.
. محمد پور دهکردی، سیما. کرامت انسان از دیدگاه ملاصدرا و کانت، بوستان کتاب، 1391
بخشایش، رضا. عقل و دین از دیدگاه کانت. پژوهشکاه حوزه و دانشگاه، چاپ اول، 1385
مدرسی، محمد رضا. فلسفه اخلاق، انتشارات سروش، تهران 1388
/ج