تحلیل زبان شناختی ساختار متن روایی «داش آکُل» در چارچوب الگوی حل- مسئله ي مایکل هوی (2001)
چكيده
زبان شناسي متن شاخه ای از تحلیل گفتمان است که به بررسی زبان در سطح جمله و فراتر از آن می پردازد. براساس این، رویکردهای مختلفی برای تشخیص ساختار درونی متون و چگونگی تولید و درک آن ها بیان شده که یکی از آن ها، رویکرد حل- مسئله ي مایکل هوی است. این رویکرد دارای چهار رکن است: موقعیت، مسئله، پاسخ و ارزیابی. در این الگو، متون به صورت پرسش و پاسخ و مکالمه بازنویسی می شوند. به این ترتیب، متون روایی فارسی با این فرضیات بررسی می شوند که براساس رویکرد مایکل هوی، فرایند خواندن و نوشتن انواع متن براساس مبنای مشترک فرهنگی و الگوی حل- مسئله سازمان دهی و تعبیر می شود. هوی تلاش می کند زیربنای مشترک ارتباطی همه ي متون را کشف کند و معتقد است این زیربنا چیزی جز فرایند حل مسئله نیست که همه ي متون و در واقع تعامل گران موجود در متن به دنبال آن اند. بر مبنای الگوی ساختار متن مایکل هوی، متون براساس انتظارات خوانندگان تنظیم و سازمان دهی می شوند. در قالب این الگو، نویسنده و خواننده هر دو فعالانه در تولید و فهم گفتمان شرکت می کنند.در این تحقیق ابتدا نظریات هوی را درباره ي متن بیان می کنیم، سپس ارکان الگوی حل مسئله را که همان مسئله و پاسخ است، به تفصیل بررسی می کنیم. چارچوب این مقاله الگوی حل- مسئله ي مایکل هوی است و داده های آن، داستان «داش آکُل» اثر صادق هدایت (1341).
ابتدا خلاصه ای از این داستان را بیان می کنیم، سپس نشانه هایی از متن این داستان را می آوریم که نشان دهنده ي شروع الگوی حل- مسئله و در نتیجه مؤید وجود این الگو در داستان است. با جست و جوی راه حل های مختلفی که در این داستان پیش روی قهرمان داستان قرار گرفته و بررسی آن ها، پاسخ های مختلف درون متن پیدا می شود. نوع واژگان به کار رفته در این متن نیز مورد توجه قرار گرفته که نمودار موقعیت و فضای داستان است. در پایان، این نتیجه به دست آمده است که ساختار روایت «داش آکُل» منطبق با الگوی حل- مسئله ي پیشنهادی مایکل هوی است.
واژه های کلیدی:
تحلیل متن، ساختار متن «داش آکل»، الگوی حل- مسئله، مایکل هوی.1- مقدمه
فسولد(2) می گوید مطالعه ي زبان در سطح بالاتر از جمله را گفتمان یا کلام می نامند (1990: 65). در این تعریف، جمله متنی است که یا به صورت گفتاری و یا به صورت نوشتاری به کار می رود. آن شاخه از تحلیل گفتمان را که بر متون مکالمه ای و یا تعامل چهره به چهره تأکید می کند، تحلیل گفتمان گفتاری می نامند و آن شاخه از تحلیل گفتمان را که بر مطالعات متون نوشتاری تأکید می کند و بیشتر با انسجام ساختاری متن سر و کار دارد، زبان شناسی متن می نامند. براساس این، برای تشخیص ساختار درونی متون و چگونگی تولید و درک آن ها رویکردهای مختلفی مطرح شده که یکی از آن ها، رویکرد حل- مسئله ي مایکل هوی است. این رویکرد دارای چهار رکن است: موقعیت، مسئله، پاسخ و ارزیابی. در این الگو متون به صورت پرسش و پاسخ و مکالمه بازنویسی می شوند. در زبان شناسی متن مسئله ي اصلی این است که متن چیست، چگونه تولید می شود، سازمان درونی متن چگونه است و چگونه می توان آن را درک کرد.1-1- بیان مسئله
در تجزیه و تحلیل گفتمان آنچه اهمیت دارد این است که این متون تا چه حد با تفکر نویسنده یا گوینده در ارتباط است. به این ترتیب، اگر شخصی کلامی را به صورت متن ارائه دهد، باید از موضوع مورد گفت و گو یا نوشته ي مورد نظر و حالات خواننده یا شنونده شناخت و ارزیابی درستی داشته باشد تا در انتقال پیام دچار مشکل نشود.2-1- انگیزه ي پژوهش
در این رویکرد، تحلیل متون روایی به درک چگونگی رشد خلاقیت خواننده کمک می کند. از این رو، شناسایی ارکان دخیل در درک و آفرینش متون روایی می تواند در قالب رویکرد حل مسئله صورت گیرد. در این باره، سؤالی که مطرح می شود و انگیزه ي این پژوهش نیز به شمار می آید این است که متون روایی درون گفتمان اجتماعی- فرهنگی بنیاد چگونه تولید و تفسیر می شود.3-1- پرسش ها و فرضیه های پژوهش
پرسش های پژوهش از این قرار است:1- الگوی توصیف، تولید و درک متن مایکل هوی تا چه حد به متون روایی فارسی قابل تعمیم است؟
2- چگونه می توان با استفاده از این الگو میزان انتظار وقایع متون عرضه شده به خواننده و میزان درک خواننده را مشخص کرد؟
براساس پرسش های تحقیق، فرضیه های پژوهش عبارت اند از:
1- فرایند خواندن و نوشتن متون روایی براساس مبنای مشترک فرهنگی و الگوی حل- مسئله سازمان دهی و تعبیر می شود.
2- با به کارگیری این الگو میزان درک و فهم خوانندگان از مطلب بهتر و بیشتر خواهد شد و میزان انتظار وقایع و ضریب پیش بینی از متون عرضه شده مشخص می شود.
2- پیشینه ي پژوهش
پیشینه ي پژوهش را با گزارش پژوهش های ایرانی مرتبط با موضوع مقاله آغاز می کنیم. البته، اشاره به این نکته ضروری است که تحلیل متون روایی با استفاده از این رویکرد در ایران پیشینه ي چندانی ندارد.1-2- مطالعات ایرانی
یارمحمدی در کتاب شانزده مقاله در زبان شناسی کاربردی و ترجمه، بخش سیزدهم را به مقاله ای با عنوان «ویژگی های گفتمان نوشته ي علمی» اختصاص داده است. به اعتقاد او، برای زبان دو ساخت می توان قائل شد: ساخت کلان یا بافتاری و ساخت خرد.(3) در این مقاله، یارمحمدی به موضوعاتی مانند عملکردهای زبان و عوامل انسجام، درصد میزان قطعیت در متون فارسی، ارتباط آغازگری- بیانگری (منظور مبتدا- خبر است) و واژگان و گفتمان می پردازد. یارمحمدی در بخشی با عنوان «چارچوب فکری» از مسئله ي درک متن یاد می کند و به دانش زمینه ای یا دانش تجربی(4) و چگونگی معنادار شدن مفاهیم اشاره می کند. به این صورت که ما در زندگی خود برای درک و فهم مطالب جدید از آشنایی قبلی با زمینه های موضوع موردنظر بهره می گیریم. این آشنایی قبلی با مسائل مختلف را به معرفت زمینه ای تعبیر، و آن را به مجموعه ای از مفاهیم که دارای ارتباط نزدیک اند تعریف می کنند.آقا گل زاده (2004) در مقاله ي «الگوی حل مسئله در تحلیل متن»(5) به مشکلات تحلیل گفتمان نوشتاری و به ویژه الگوی حل مسئله اشاره می کند. او در این بررسی به رویکردهای متعددی از جمله رویکرد هالیدی و حسن، رویکرد پردازشی ون دایک، رویکرد کاربردی بوگراند و درسلر و رویکرد حل- مسئله ي مایکل هوی اشاره دارد. این رویکردها سعی دارند به سؤال هایی مانند «متن چیست و چگونه تولید و تفسیر می شود؟» پاسخ دهند. براساس رویکرد مایکل هوی، فرایندهای خواندن و نوشتن بر پایه الگوهای خاص فرهنگی بین نویسنده و خواننده ساخته می شوند. او معتقد است در هر متنی بین نویسنده و خواننده تعاملی وجود دارد و خواننده انتظار دارد نویسنده به سؤال هایش پاسخ دهد. در پایان، آقا گل زاده نتیجه گیری می کند که روش حل- مسئله ي مایکل هوی روش جامع و ساده ای برای تجزیه و تحلیل تمام متون از جمله متون روایی و غیرروایی است.
آقاگل زاده و افخمی (1383) در مقاله «زبان شناسی متن و رویکردهای آن» می گویند الگوی حل- مسئله ي مایکل هوی شامل سه رکن اصلی یعنی مسئله، ارزیابی و پاسخ و نیز یک عنصر اختیاری «موقعیت» است. هوی درباره ي الگوهای تطبیقی(6) و الگوی خاص- همگانی(7) سخن می گوید، اما به طور خاص مدل حل- مسئله را درباره ي گفتمان پیشنهاد می کند.
آقاگل زاده و ممسنی (1386) در مقاله ای با عنوان «تحلیل زبان شناختی ساختار متن روایی تنگسیر در چارچوب الگوی حل- مسئله ي مایکل هوی» ابتدا به نظریات هوی درباره متن می پردازند و اینکه هوی تلاش می کند زیربنای مشترک ارتباطی همه ي متون را کشف کند و معتقد است این زیربنا چیزی جز فرآیند حل مسئله نیست که همه ي متون و در واقع تعامل گران موجود در متن به دنبال آن اند. سپس ارکان الگوی حل- مسئله را که همان مسئله و پاسخ است، به تفصیل بررسی می کنند.
2-2- مطالعات غیر ایرانی
کولتارد(8) در مقاله ي «پیرامون تحلیل و ارزیابی متن»(9) به ارزیابی متون براساس ساختار آن ها می پردازد و اعتقاد دارد تمام شاخه های زبان شناسی در درجه اول توصیفی هستند؛ بنابراین جای تعجب نیست که زبان شناسی متن کار خود را به توصیف آنچه وجود دارد یا به عبارت دیگر، به توصیف متون موجود و منتشر شده رایج بپردازد. (Coulthard, 1994: 1)بررسی روند ارتباط نویسنده- خواننده ما را قادر می سازد تا اصولی را بیابیم که با استفاده از آن متون را ارزیابی کنیم و بعضی از متون موجود را برتر از دیگر متن ها بدانیم. متون برای مخاطب خاصی طراحی می شوند و در واقع، هیچ نویسنده ای نمی تواند حتی یک جمله بدون در نظر گرفتن خواننده ي فرضی بنویسد. تقریباً تمام جملات دارای نشانه هایی درباره ي این مخاطب فرضی هستند که به خواننده ي واقعی امکان می دهد تا از این خواننده ي فرضی- که با او در این مقوله مشترک است- تصویری کلی در ذهن بسازد. با وجود این، برخی متون سردرگمی ایجاد می کنند، زیرا نویسنده آن ها در هر جمله و یا بند نتوانسته است برای متن خود خواننده ي فرضی ثابتی در نظر داشته باشد. (Ibid, 5)
براساس الگوی حل- مسئله می توان متون را ارزیابی کرد؛ به گونه ای که اگر متن چهار عنصر اصلی یعنی موقعیت، مسئله، راه حل و ارزیابی داشته باشد، خواننده را با خود تا پایان متن می برد، ضمن اینکه درون هر یک از این اجزا ممکن است دوباره این ساختار متن تکرار شود که متن را پیچیده تر می کند. حتی در نوشته های علمی و تحقیقاتی چهار عنصر حل مسئله را می توان این گونه با محتوای این متون تطبیق داد.
ساختار کلان علمی و تحقیقی با توجه به این الگو به این شرح است:
- موقعیت(10): پیشینه ي تحقیق؛
- مسئله(11): سؤال ها یا فرضیه هایی که محقق در ذهن دارد و قرار است مورد توجه قرار دهد؛
- راه حل(12): پاسخ های محقق به این سؤال ها؛
- ارزیابی(13): اینکه آيا فرضیه ها تأیید شده اند و به سخن دیگر، آيا به سؤال های تحقیق پاسخ مناسب داده شده است. نیز قسمت نتیجه گیری تحقیق و اینکه چه دستاوردهایی داشته و چه کارهای دیگری باید انجام شود.
تادروس(14) در مقاله «مقوله های پیش بینی کننده در متون توضیحی»(15) به مقوله ي پیش بینی در متون متوسط نویسنده و خواننده می پردازد. رویکرد او در مقوله ي پیش بینی متأثر از دو فرضیه اساسی است که عبارت اند از:
1- متون نوشتاری متون تعاملی هستند زیرا دو شرکت کننده در آن ها فعال هستند که یکی نویسنده و دیگری خواننده است. اگرچه ضرورت این رسانه ایجاب می کند تا یکی از این دو در مرحله نوشتن حاضر باشند که این موضوع کار را برای هر دو طرف تعامل دشوار می کند.
2- فرضیه ي دوم این است که نویسنده با آنچه در متن می آید موافق است مگر اینکه خود را از آنچه می نویسد به گونه ای جدا کند. (Tadros, 1994: 69)
کاترین اموت(16) در مقاله ي «چارچوب های ارجاع: پایشگری بافتی و تعبیر در گفتمان روایی»(17) بر اهمیت ساختارهای ذهنی در مورد بافت فرازبانی متون روایی تأکید می کند. او در این باره این گونه توضیح می دهد:
ویژگی های متون روایی را نمی توان بدون مدل شناختی مورد بررسی قرار داد. مدل شناختی ما را ملزم می کند تا فرض کنیم که اطلاعات براساس ساختارهای ذهنی طبقه بندی شده اند. این ساختارهای ذهنی به خواننده ي متن روایی امکان می دهد تا ضمایر و اشکال موقتی را که فاقد مرجع هستند، تعبیر کند. (Emmott, 1994: 154)
ساختارهای ذهنی به خواننده کمک می کند تا جهانی خیالی بیافریند و براساس آن، پردازش متن روایی را انجام دهد. ساختارهای ذهنی دو گونه اند: ساختارهای دانش عمومی(18) و ساختارهای ذهنی مختص متن. اولی عبارت است از اطلاعاتی که ما با خود برای تعبیر متن می آوریم و دومی از اطلاعاتی ساخته می شود که متن در اختیار ما قرار می دهد؛ به همین سبب برای تحلیلگر متن و گفتمان اهمیت خاصی دارد.
مارتا شیرو(19) در مقاله ای با عنوان «استنباط در درک گفتمان»(20) به بحث استنباط می پردازد:
وقتی می خواهیم قسمتی از گفتمان را به صورت پیوسته تعبیر کنیم، ترکیبی از عوامل مختلف در تعبیر گفتمان دخالت می کنند که جدا کردن این عوامل از یکدیگر کار دشواری است. زبان امکان بیان کاملاً صریح مطالب را همواره در اختیار ندارد؛ بنابراین خواننده باید از توانایی های دیگر برای درک مقصود نویسنده استفاده کند. ضمن اینکه خواننده باید بر این باور باشد که متن پیش روی او قابل فهم، معنادار و منسجم است و به شیوه ای هدفمند به قسمت های قبل و بعد مرتبط است. (Shiro, 1994: 176)
اهداف مختلف در خواندن سبب می شود تا برداشت های گوناگونی از متن داشته باشیم، بنابراین اگر فردی در دوره های مختلف و با اهداف گوناگون متنی را بخواند، تعبیرهای او از متن متفاوت خواهد بود. حتی اگر یک خواننده با یک هدف و در دو دوره مختلف متنی را بخواند، خواندن دوم درست مانند اولی نخواهد بود، به این دلیل که انتظارات او در این مرحله تعادل بین پیش بینی ها درباره متن و برداشت از قسمت پیشین را تغییر می دهد. (Ibid, 177)
استنباط یعنی ارتباط معنایی فراتر از جمله. در واقع، استنباط ارتباط دادن یک جمله یا قسمتهایی از آن با جمله های دیگر در متن و با دانش قبلی خواننده است. به عبارت دیگر همان پیدا کردن حلقه های گمشده است. اولین نشانه تعامل خواننده با متن استنباط های اوست. بنابراین در محدوده های مختلف و در مورد خواننده های مختلف، متفاوت است. درک خواننده از متن به این استنباط ها بستگی دارد. هرچند درک دارای سطوح مختلفی است و منظور، درک کامل نیست. بنابراین، دو مقوله ي فرامتنی بر استنباط تأثیر می گذارد:
الف- چه کسی متن را می خواند؟ (شامل تجربه او در خواندن و داشتن دانش کافی از جهان برای درک متن است).
ب- هدف از خواندن متن چیست؟ (عمق فرایند پردازش متن را تعیین می کند. خواندن به منظور افزایش اطلاعات عمومی، سرگرمی، امتحان، نقد و غیره با هم یکسان نیست).
ممکن است خواننده در هر قسمتی از متن استنباطی داشته باشد که با دریافت قبلی او از متن متفاوت باشد، بنابراین می تواند نتیجه گیری و استنباط خود را تغییر دهد.
سالکی (1995) در کتاب تحلیل گفتمان و متن(21) می گوید:
تحلیل گفتمان و متن حوزه ای از زبان شناسی است که به مطالعه نظام مند زبان می پردازد. برای روشن شدن نقش تحلیل گفتمان و متن بهتر است آن را با حوزه ي دیگری در زبان شناسی مثل دستور مقایسه کنیم. دستور با ساختار جملات به طور جداگانه سر و کار دارد. اگر تعدادی از واژه ها طبق قاعده دستوری در جمله کنار هم قرار بگیرند، جمله دستوری است و در غیر این صورت، غیردستوری.
نکته ي مهم در اثر سالکی این است که او آخرین فصل کتاب خود را «فراتر از انسجام» نامگذاری می کند و اعتقاد دارد الگوی پیشنهادی او یعنی BPSE از بحث درباره ي اطلاع کهنه و نو- که به وسیله ي ابزارهای انسجام صورت می گیرد- فراتر می رود. این الگو نشان می دهد اطلاعات موجود متنی چگونه به موضوع مرتبط است. اجزای این الگو عبارت اند از: زمینه (موقعیت)، مسئله، راه حل و ارزیابی که با حروف BPSE(22) که ابتدای هر یک از این واژه هاست- نشان داده می شود. چهارمین بخش این الگو به مثابه ي جواب هایی به چهار سؤال مهم و اساسی در متن است. این چهار سؤال عبارت اند از:
1- زمینه (موقعیت) چیست؟ یعنی چه زمانی و کجا و چه کسانی قرار است در این متن درگیر باشند؟ چه چیزهایی نیاز داریم تا بتوانیم قسمت بعدی یعنی مسئله را درک کنیم؟
2- مسئله ای که از این موقعیت سر برمی آورد چیست؟ اصولاً این متن درباره ي چیست؟ این متن چه نوع کمبود، گرفتاری، مخمصه، مشکل و یا مانعی را مورد توجه قرار می دهد؟
3- راه حل این مشکل چیست؟ چگونه این کمبودها مرتفع می شوند، مشکل حل می شود، مانع از سر راه برداشته می شود یا فقدانی جبران می شود؟
4- این راه حل چگونه باید ارزیابی شود؟ حل مشکل چقدر مثبت و مؤثر بوده است؟ اگر بیش از یک راه حل وجود دارد، کدام یک بهتر است؟
لوسنا(23) (2000) مقاله ي «چگونگی تشخیص چهار رکن اصلی الگوی حل- مسئله (موقعیت، مسئله، پاسخ و ارزیابی) در متن و چگونگی نمود پیدا کردن این نقش ها» می گوید:
بدین وسیله قصد داریم که متنی را توسط این الگو آزمایش کنیم و مشخص کنیم که چگونه این الگو را می توان تشخیص داد. نویسنده معمولاً در متن از علامت هایی استفاده می کند تا شروع یا پایان قسمتی از این الگو را نشان دهد.
واژه هایی مثل مشکل (problem) و چگونه (how) ممکن است نشان دهنده ي قسمتی از مسئله در الگو باشند. واژه هایی مثل هدف (purpose) نشان دهنده ي قسمت پاسخ در این الگوست. واحدهای واژگانی و روابط موجود بین جمله ها در پیش بینی ساختار متن نقش اساسی دارند و خواننده را به سوی هدف نویسنده راهنمایی می کنند.
گاوینز(24) در کتاب مقدمه ای بر نظریه ي دنیای متن(25) می گوید:
تصویر ذهنی ای که ما از هر شخص، چیز یا مفهومی می سازیم، برای هر یک از ما یک تصویر بخصوص است و به شدت تحت تأثیر دانش و تجربیات شخصی ماست. ما نمودهای ذهنی را شکل می دهیم که همان دنیاهای متن هستند و به ما امکان می دهند که هر بخش از زبان را که با آن مواجه می شویم برای خود مفهوم سازی و آن را درک کنیم. چگونگی شکل گیری این دنیاهای متن و اینکه ما چگونه از آن برای درک معین استفاده می کنیم، موضوع بسیار جدیدی است. (2007: 3)
به وسیله فرایندهای ارتباطی، متن در ذهن ما شکل می گیرد و ما در هر لحظه از ارتباط- چه خواندن چه نوشتن و یا صحبت کردن- فقط از یک نمود ذهنی استفاده نمی کنیم. بلكه چندین ساختار مختلف هم زمان به کمک ما می آیند. براساس زبان شناسی شناختی(26)، نمودهای ذهنی که به وسیله آن ها یکدیگر را درک می کنیم، فقط بر پایه زبان نیست. بلکه علاوه بر آن، بر پایه محیط های وسیع تر و دانش فردی و تجربیات پیشین ماست.
یین زی- شنگ(27) (2007) در مقاله ای با عنوان «پیشرفت توانایی خواندن و نوشتن با استفاده از آموزش الگوهای متن(28)» می گوید: پیشرفت توانایی خواندن و نوشتن دانش آموزان بسیار مهم است. معلمان باید بر آموزش الگوهای متن که در ارسال پیام توسط نویسنده نقش مهمی دارد تأکید کنند. به کار بردن این الگوها در متن به خواننده کمک می کند تا پیام نویسنده را بهتر و بیشتر درک کند. در پایان، زی- شنگ چنین نتیجه گیری می کند که به منظور پیشرفت مهارت و توانایی های خواندن و نوشتن دانش آموزان باید از آموزش های فرعی مانند بالا بردن سطح آگاهی آن ها از الگوهای متن، توجه به عواملی که در پیام رسانی مؤثرند، چارچوب های فرهنگی و نمودارها استفاده کرد.
3- ملاحظات نظری
در این بخش از مقاله به معرفی رویکرد الگوی حل- مسئله مایلک هوی می پردازیم. هوی در کتاب تعامل متنی(29) معتقد است نویسندگان هنگام نوشتن و خوانندگان هنگام خواندن، مدل هایی را در نظر می گیرند که در فرهنگشان به عنوان هنجار پذیرفته شده است و این یکی از ویژگی هایی است که باعث می شود متن های خواندنی و نوشتنی تا حدی پیچیده و جذاب به نظر بیایند. یکی دیگر از ویژگی های متن این است که ممکن است متنی درون متن دیگری به وجود آید. خواننده از متن انتظاراتی دارد. این انتظار با توجه به اینکه در آینده چه اتفاقی خواهد افتاد برآورده می شود (Hoey, 2001:20). او می گوید وقتی جمله ای می خوانیم، انتظاراتی را در ذهنمان شکل می دهیم و این انتظارها شکل دهنده تفسیرهای ماست از آنچه که بعدها خواهد آمد.1-3- الگوی حل- مسئله
هوی می گوید الگوی ساختار متن فرهنگی همان الگوی رایج حل- مسئله است. طرح اصلی الگوی حل- مسئله در متن کوتاه و ساختگی زیر به نمایش درآمده است. شماره بندی جمله ها برای تسهیل در ارجاع به آن هاست:1- روزی معلم زبان انگلیسی بودم. 2- تعدادی از دانش آموزان به من مراجعه کردند و گفتند نمی توانند اسمشان را بنویسند. 3- من به آن ها تحلیل متن آموختم. 4- حال آن ها داستان می نویسند.
این متن حداقل عناصر موجود الگو را دارد و به صورت مکالمه بازنویسی می شود:
- متن: روزی من معلم زبان انگلیسی بودم.
- پرسشگر: چه مشکلی برای شما پیش آمد؟
- متن: دانش آموزانم به من مراجعه کردند و قادر به نوشتن اسمشان نبودند.
- پرسشگر: شما چه کردید؟
- متن: من به آن ها تحلیل متن آموختم.
- پرسشگر: نتیجه چه شد؟
- متن: اکنون همه داستان می نویسند.
هدف از طرح این متن در قالب مکالمه این است که سؤال های مطرح شده رابطه ي بین جمله ها را توضیح می دهد. مکالمه باید معنادار باشد و نباید معنای متن را تحریف کند (مگر اینکه ضرورت ایجاب کند). در این مورد سؤال های مطرح شده در تأیید فرضیه ي ابتدایی است که می گوید متن براساس الگوی حل- مسئله سازمان دهی می شود. جمله ي یک بیانگر موقعیت است، جمله ي دو مسئله، جمله ي سه پاسخ و جمله ي چهار ارزیابی مثبت را نشان می دهد. (Ibid, 123) همان گونه که پیشتر هم گفتیم چهار رکن اصلی این الگو شامل موقعیت، مسئله، پاسخ و ارزیابی است.
عملکرد موقعیت در متن ساختگی یعنی جمله ي یک، اطلاعات زمینه ای را فراهم می کند. به معنای دیگر، موقعیت فقط به الگوهای قبلی اشاره دارد و جمله اول هیچ انتظاری را در خواننده برای پیش بینی الگو پدید نمی آورد. وقتی جمله ي دو تولید می شود، پاسخ سؤال دوم است. پاسخ سوال های سه و چهار احتمال وقوع بیشتری پیدا می کند. کوتاهی طول پاسخ به دلیل ساختگي بودن متن است، اما در متن های واقعی ممکن است چندین متن در پاسخ به سؤال شخص «در آن مورد چه کرد؟» اختصاص داده شود. یکی دیگر از سؤال هایی که پاسخ های طولانی ایجاد می کند این است که «مشکل چیست؟».
در جمله ي سه، پاسخ به مسئله دیده می شود. این مشکل یا مسئله از طریق سؤالی که می توان بین جمله های شماره ي دو و سه مطرح کرد، بازگو می شود و سؤال این است: «شما در این مورد چه کردید؟». البته این تنها سؤال ممکن برای پیوند یا ارتباط این دو جمله نیست و سؤال های دیگری نیز ممکن است وجود داشته باشد. برخی از این سؤال ها از روش های متفاوتی برای دریافت همان اطلاعات استفاده می کنند. بنابراین، سؤال «روش برخورد شما با این مشکل چگونه بود؟» می تواند روش دیگری از طرح سؤال «شما در این مورد چه کردید؟» باشد. سؤال های دیگر ممکن است کلی تر باشند، مانند «شما چه کردید؟». این سؤال ها پاسخ های غیرمنتظره ای را می طلبد، مانند «ترسیدم». سؤال های دیگری ممکن است بر جنبه های مختلف ساختار متن تأکید داشته باشد. برای مثال این سؤال: «شما در آن شرایط چه درس دادید؟» رابطه جزء به کلی را که بین جمله ي یک و سه وجود دارد، مورد توجه قرار می دهد.
نویسندگان ممکن است نشانه هایی در متن به دست دهند که به خواننده نشان می دهد آن ها چه سؤال هایی را پاسخ می دهند یا تصمیم دارند پاسخ دهند. این مورد در الگوی حل- مسئله نیز به همین گونه است. الگوی حل- مسئله یکی از رایج ترین الگوها در ساختار متن است. در الگوی حل- مسئله دو رکن اصلی وجود دارد که همان مسئله و پاسخ است. عناصر دیگر این الگو به ترتیب اهمیت عبارت اند از: ارزیابی یا نتیجه مثبت یا منفی، طرح و پاسخ پیشنهادی. در این رویکرد، متن در قالب مکالمه بیان می شود و رابطه بین جملات را توضیح می دهد. مکالمه باید معنادار باشد و نباید از معنا انحراف صورت گیرد. در این صورت، تمام سؤال های مطرح شده در تأیید فرضیه ابتدایی است. به این ترتیب، هر جمله شامل 1- موقعیت، 2- مسئله، 3- پاسخ و 4- نتیجه ي مثبت و یا منفی است. آنچه در این الگو مطرح است:
1- موقعیت: نقش عنصر موقعیت این است که اطلاعات زمینه ای را فراهم می کند و شامل حقایقی است که نویسنده قصد دارد در مورد اشیاء و افراد صحبت کند. در واقع، موقعیت یک پیش زمینه است: زمان، مکان، افراد و ... در این متن به کار می روند.
2- مسئله: مسئله را می توان این گونه تعریف کرد: جنبه ای از موقعیت که نیاز به پاسخ دارد (Ibid, 1983) و انتظار دریافت پاسخ را در خواننده بالا می برد. در این مرحله سؤال هایی مطرح می شود. برای مثال: متن در چه موردی است؟ شما در این مورد چه کردید؟ روش برخورد شما با این مشکل چگونه بود؟ این متن چه مشکل، معما و نیازی را مورد سؤال قرار می دهد؟
3- راه حل: این بخش یعنی پاسخ مطرح شده را راه حل می نامند. به عبارتی، بیان می شود که راه حل این مشکل چیست. این عنوان، عنوان مناسبی نیست، زیرا ما با آنچه برای رویارویی با مشکل یا مسئله لازم است، روبه روییم و این موضوع الزاماً به معنای آن نیست که بین آن دو تفاوت مهمی وجود دارد. پاسخ، جواب یا جواب هایی است که به مسئله داده می شود.
4- ارزیابی: اگر پاسخ مسئله واقعاً یک راه حل باشد به گونه ای که احساس می شود الگو با آن پایان یافته است، در آن صورت با یک پیامد و نتیجه ي مثبت و یا ارزیابی مثبت و یا با هر دو روبه روییم. ارزیابی متن دارای دو مرحله است: ارزیابی مثبت و منفی. به این صورت که برای هر مسئله یا مشکل موجود در متن مرحله ارزیابی و نتیجه در دو حالت مثبت و منفی به شرح زیر پیش بینی شده است اگر:
الف- مسئله ای به مرحله پایانی چرخه برسد و حل شود، به هدف رسیدم.
ب- اگر مسئله ای به مرحله پایانی چرخه برسد ولی حل نشود، یعنی پاسخ منفی ارزیابی شود، آنگاه مراحل زیر را خواهیم داشت:
- یا این ارزیابی منفی قابل تغییر و اصلاح به مثبت است که دوباره به عنوان مسئله ای وارد چرخه مجدد حل مسئله می شود و در مقابل این پرسش قرار می گیرد: خوب بعد چه کردی/چه شد؟ (بـرای تولید و یا تجـزیه و تحلیل و درک متـون طولانی از این روش معمولاً فراوان استفاده می شود).
- يا این ارزیابی منفی غیرقابل تغییر و اصلاح است که آنگاه به عنوان نتیجه منفی متن یا داستان پذیرفته می شود. همان طور که نتیجه مثبت پذیرفته می شود.
ج- اگر نتیجه ي حل مسئله در مرتبه ي نخست مثبت ارزیابی شود اما بلافاصله نتیجه ای منفی به دنبال آن بیابد، به طوری که احساس شود آنچه مثبت ارزیابی شده بود موقتی بوده و یا کافی نبوده است و به ظاهر مشکل همچنان باقی بماند، نتیجه این نوع ارزیابی را از تلفیق مثبت و منفی، در نهایت منفی تلقی می کنیم و با نتیجه منفی مانند عملیات یا روند (1) و (2) رفتار می شود. (ر.ک شکل1)
شکل 1- طرح اصلی الگوی حل- مسئله مایکل هوی
4- تجزیه و تحلیل
تجزیه و تحلیل در دو بخش انجام گرفته است. در بخش اول داستان موردنظر براساس الگوی مایکل هوی بررسی شده است. در بخش بعدی به نشانه هایی اشاره شده است که میزان انتظار وقایع متون عرضه شده به خواننده و درک خواننده با استفاده از این الگو را مشخص می کند. در این قسمت به باز تولید بخشی از داستان می پردازیم.براساس نظریه ي مایکل هوی، موقعیت در تشخیص نوع الگوی به کار رفته در ساختار متن تأثیری ندارد، اما نویسنده در ابتدای داستان سعی کرده است شرایط موجود و حاکم بر داستان را با جزئیات شرح دهد. تحلیل این قسمت از داستان متناظر با فرضیه ي اول تحقیق، یعنی پیدا کردن قسمت های مختلف الگوی حل- مسئله و بررسی چگونگی پاسخ مثبت به سؤال ها از سوی نویسنده برای ادامه داستان و فرضیه های خواننده در این مورد است. بند اول داستان نشان دهنده ي موقعیت مکانی، زمانی و معرفی شخصیت های داستان است:
«همه اهل شیراز می دانستند که داش آکُل و کاکارستم سایه یکدیگر را با تیر می زنند. یک روز داش آکل روی سکوی قهوه خانه دو میل چندک زده بود. همان جا که پاتوق قدیمی اش بود...».
موقعیت مکانی داستان، شیراز است چون شیراز شهری است که در داستان هست که به فضای تاریخی داستان برمی گردد. قهوه خانه، نام محله ي سردزک، گذر، نوع لباس پوشیدن شخصیت ها، حمل قمه و لحن گفت وگو نشان دهنده ي این است که داستان قبل از دوره معاصر رخ داده است.
در این بند نویسنده به معرفی موقعیت پرداخته و به ارزیابی خود از موقعیت و همچنین مسئله ي اصلی داستان اشاره کرده است. مسئله ي داستان دشمنی داش آکل و کاکارستم است. نویسنده برای نامگذاری دو شخصیت اصلی داستان از دو واژه با معنای یکسان استفاده کرده و اختلاف این دو واژه در بار مثبت با واژه ي داش و بار منفی با واژه ي کاکا مشخص شده است. به این ترتیب، خواننده با این پیش فرض داستان را آغاز خواهد کرد که داش آکل قهرمان و کاکارستم ضد قهرمان است. «داش آکل را همه دوست داشتند....» داش آکل نماینده ي عیاران است. او در خدمت ارزش های پذیرفته شده ي جامعه خویش است و کاکارستم در خدمت قشر فرومایه جامعه.
در این بخش، نویسنده بدون اینکه مسئله ي اصلی را که همان دشمنی دو شخصیت اصلی است-حل کند، به مسائل دیگری اشاره کرده است. بنابراین درون یک متن با متن های دیگری روبه رو هستیم که هر یک دارای موقعیت، مسئله و راه حل هستند:
«بعد همین طور که سرش را برگردانید، از لای پرده دیگری دختری را با چهره برافروخته و چشم های گیرنده سیاه دید....». نشان دهنده رویارویی با مسئله جدید و کم رنگ شدن مسئله اصلی داستان است.
«اما از روزی که وکیل و وصی حاجی صمد شد و مرجان را دید، در زندگیش تغییر کلی رخ داد، از یک طرف خودش را زیر دین مرده می دانست و زیر بار مسئولیت رفته بود، از طرف دیگر دلباخته ي مرجان شده بود...»: ارزیابی مثبت.
«از این به بعد داش آکل از شبگردی و قرق کردن چهارسو کناره گرفت»: راه حلی که قهرمان داستان برای حل مشکلش یعنی عشق در پیش گرفته است.
«شب ها از زور پریشانی عرق می نوشید و برای سرگرمی خودش یک طوطی خریده بود. جلو قفس می نشست و با طوطی درد دل می کرد»: راه حل.
«ولی آنچه که نباید بشود، شد و پیشامد مهم روی داد: برای مرجان شوهر پیدا شد، آن هم شوهری که هم پیرتر و هم بدگل تر از داش آکل بود. از این واقع خم به ابروی داش آکل نیامد، بلکه برعکس با نهایت خونسردی مشغول تهیه جهاز شد و برای شب عقدکنان جشن شایانی آماده کرد»: مسئله ي جدید مسئله های قبلی را تحت الشعاع قرار داده است.
در این قسمت نویسنده راه حل داش آکل را برای حل این مشکل بیان می کند:
تا اینجا که رسید بغض گلویش را گرفت، سپس بدون اینکه چیزی بیفزاید یا منتظر جواب بشود، سرش را زیر انداخت و با چشم های اشک آلود از در بیرون رفت. در کوچه نفس راحتی کشید، حس کرد که آزاد شده و بار مسئولیت از روی دوشش برداشته شده، ولی دل او شکسته و مجروح بود. گام های بلند و لاابالی برمی داشت، همین طور که می گذشت خانه ي ملااسحق عرق کش جهود را شناخت، بی درنگ از پله های نم کشیده ي آجری آن داخل حیاط کهنه و دودزده ای شد که دور تا دورش اطاق های کوچک کثیف با پنجره های سوراخ سوراخ مثل لانه ي زنبور داشت و روی آن حوض خزه سبز بسته بود. بوی ترشیده، بوی پرک و سردابه های کهنه در هوا پراکنده بود.
واژگانی که زیرشان خط کشیده شده، نشان دهنده بروز مسئله و ارزیابی منفی از موقعیت و مسئله جدید است. نویسنده در این قسمت به این سؤال فرضی که ذهن خواننده را مشغول کرده است پاسخ می دهد: چرا این همه درد و رنج را تحمل می کند، در حالی که می توانست به او ابراز عشق کند. آکل عقیده دارد: «هرگاه دختری را که به او سپرده شده به زنی بگیرد، نمک به حرامی خواهد بود». نویسنده قصد داردآکل را فردی دارای شخصیتی کاملاً اخلاقی معرفی کند، کسی که در سیرت او نیروی اخلاقی بلندترین مرتبه را دارد، زیرا به زعم او، اخلاق یعنی قدرت اثبات در برابر قدرت نفی و انکار او. حاضر است در زندگی خصوصی خود بی سعادت بشود و حتی شکست بخورد و از پا در بیاید. اما به ساحت کبریایی اخلاق والایی که به آن پایبند است لطمه ای وارد نشود. به این ترتیب، می بینیم نویسنده به خوبی توانسته است بر خواننده تأثیر بگذارد.
هوا تاریک شده بود که داش آکل دم محله ي سردزک رسید. اینجا همان میدانگاهی بود که پیشتر وقتی دل و دماغ داشت آنجا را قرق می کرد و هیچ کس جرأت نمی کرد جلو بیاید. بدون اراده رفت روی سکوی سنگی جلو در خانه ای نشست، چپقش را در آورد چاق کرد، آهسته می کشید، به نظرش آمد که اینجا نسبت به پیش خراب تر شده، مردم به چشم او عوض شده بودند، همان طوری که خود او شکسته و عوض شده بود چشمش سیاهی می رفت، سرش درد می کرد، ناگهان سایه ي تاریکی نمایان شد که از دور به سوی او می آمد....
با تفسیر موقعیت، این پیش فرض برای خواننده ي خلاق ایجاد می شود که اتفاق بدی در حال وقوع است.
«.... دوباره خاموش شد، ولی خان دستمال ابریشمی را در آورد، اشک چشمش را پاک کرد، داش آکل از حال رفت و یک ساعت بعد مرد...». راه حلی که قهرمان برای حل مشکلش به کار برده است.
«همه اهل شیراز برایش گریه کردند»: ارزیابی مثبت.
داستان در دوره ي قاجار رخ می دهد. نویسنده با استفاده از الگوهای مشترک فرهنگی- اجتماعی به گونه ای فضاسازی می کند تا آخرین نسل عیاران را نشان دهد. در واقع، آکل به پیشواز مرگ می رود، چون عشق برای او سرانجامی جز تباهی و مرگ ندارد. زخمی که او می خورد و به مرگش منجر می شود، در واقع از آسیب عشق است. آنچه در پایان داستان از زبان طوطی شنیده می شود، تکرار کلام آکل است: «مرجان... عشق تو.... مرا کشت». بنابراین، نویسنده بیشترین تأثیر را بر خواننده می گذارد و نتیجه گیری را به او واگذار می کند. به این ترتیب، داستان در قالب الگوی مایکل هوی دوباره وارد الگو می شود، زیرا زنده ماندن کاکارستم پیامی است که می گوید نالوطی ها باعث شدند کسانی مانند داش آکل که هنوز به اصول جوان مردی پایبندند بمیرند و این مسئله همچنان ادامه خواهد داشت.
شکل 2- بخشی از داستان در قالب الگوی حل- مسئله
شکل 3- طرح اصلاح شده ي الگوی حل- مسئله ي مایکل هوی
5- نتیجه گیری
پژوهش حاضر با طرح این مسئله شکل گرفت که الگوی حل مسئله تا چه حد به متون روایی فارسی قابل تعمیم است و با این انگیزه آغاز شد که متون روایی درون گفتمان اجتماعی- فرهنگی بنیاد تولید و تفسیر می شوند. براساس نتایج تحلیل، مشخص شد داستان برگزیده در چارچوب الگوی حل مسئله ي مایکل هوی قرار دارد و تولید متن با تفکر نویسنده و یا گوینده در ارتباط است. همچنین اگر شخصی کلامی را به صورت متن ارائه دهد، باید از موضوع مورد گفت و گو یا نوشته موردنظر و حالات خواننده یا شنونده شناخت و ارزیابی درستی داشته باشد تا در انتقال پیام دچار مشکل نشود. مشاهده شد که برخی از ویژگی ها یا ساختارهای زبانی گفتمان مدار هستند، یعنی به کارگیری یا عدم استفاده از آن ها و یا تغییر و تبدیل آن ها به صورت دیگر در گفته یا متن باعث می شود از گفته برداشت های متفاوتی صورت گیرد، مطلبی پوشیده و یا مبهم شود و یا صراحت بیشتری پیدا کند، بخشی از گفته برجسته شود، شود، بخشی در حاشیه قرار گیرد و سرانجام در متن لایه های زیرین و زبرین ایجاد شود. از راه کشف و بررسی و توجیه این ساختارها و با به کار گرفتن این مؤلفه ها در تحلیل متون قادریم متن را بکاویم، به لایه های زیرین آن برسیم و به پیام واقعی دست یابیم، پیامی که در چارچوب دیدگاه فرهنگی- اجتماعی سازمان داده شده است. بنابراین، متن های روایی نیز فرهنگی- اجتماعی بنیاد هستند؛ به این معنا که هر گفتمانی انتظارات خاصی را برمی انگیزد. به این ترتیب، فرضیه ي اول تحقیق تأیید می شود.با استناد به تحلیل داستان: 1- الگوی مایکل هوی بر میزان انتظار و در نتیجه درک سریع تر متن تأثیر می گذارد. 2- با به کارگیری این الگو میزان درک و فهم خوانندگان از مطلب بهتر و بیشتر خواهد شد و انتظار آن ها از متن خوانده شده برآورده می شود. به این ترتیب، می توان ادعا کرد با استفاده از این الگو می توان به میزان انتظار و ضریب پیش بینی و در نتیجه درک سریع تر متن روایی دست یافت. بنابراین، فرضیه ي دوم تحقیق نیز تأیید می شود.
در این تحلیل تأکید بر این است که ساختار متون روایی براساس مبنای مشترک فرهنگی- اجتماعی تعبیر می شود، یعنی آنچه متن را می سازد و باعث فهم متون می شود، فقط توصیف رمزهای زبان شناختی و معانی زبانی نیست، بلکه متأثر از عوامل دیگری مانند طرز نگرش و یا بینش اشخاص (نویسندگان) و صاحبان افکار و متأثر از پایگاه فرهنگی- اجتماعی است.
پي نوشت ها :
1- دانش آموخته ي دکترای زبان شناسی همگانی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات تهران.
2- Fasold.
3- ساخت کلان یا بافتار (macrostructure) به ویژگی های کلی که تا حد زیاد با گفتمان مطابقت دارد توجه می کند و ساخت خرد (microstructure) به خصوصیات جزئی تر معمولاً در سطح جمله می پردازد.
4- back ground knowledge.
5- ."Problem Solution Pattern in Text Analysis".
6- matching patterns.
7- general-particular pattern.
8- Coulthard.
9- ."Advances in Written Text Analysis"
10- situation.
11- problem.
12- .solution
13- evaluation.
14- .Tadros
15- ."Expository Texts"
16- C. Emmott.
17- "Frames of Reference: Contextual Monitoring and the Interpretation of Narrative Discourse".
18- .general knowledge mental structures
19- M. Shiro.
20- "Inferences in Discourse Comprehension".
21- .Text and Discourse Analysis
22- .background problem solution .evaluation
23- Lucena.
24- .Gavins
25- .Text world Theory: an Introduction
26- .cognitive linguistics
27- Y. Ze-sheng.
28- ."Development of Reading and Writing .Abilities by Teaching Textual Patterns"
29- Textual Interaction.
- آقا گل زاده، فردوس (1385). تحلیل گفتمان انتقادی. تهران: علمی و فرهنگی.
- آقا گل زاده، فردوس و علی افخمی (1383). «زبان شناسی متن و رویکردهای آن». مجله ي زبان شناسی، س 19. ش1 (بهار و تابستان)، صص 89-103.
- آقا گل زاده، فردوس و شیرین ممسنی (1386). «تحلیل زبان شناختی سازمان متن روایی تنگسیر در چارچوب الگوی حل مسئله ي مایکل هوی». فصلنامه علمی- پژوهشی انجمن زبان و ادبیات فارسی. س4. ش15. صص 9-30.
- هدایت، صادق (1341). سه قطره خون. چ6 . تهران: امیرکبیر.
- همایون، همادخت (1372). واژه نامه زبان شناسی و علوم وابسته. تهران: موسسه ي مطالعات و تحقیقات علوم انسانی.
- یارمحمدی، لطف الله (1383). گفتمان شناسی رایج و انتقادی. تهران: هرمس.
- Aghagolzadeh, F. (2204). "Problem solution pattern in text analysis". International Journal of Humanities. 11(1). Pp. 1-10.
- Coulthard, M. (1994). Advances in Written Text Analysis. London: Routledge.
_______ (1999). "On Analyzing and Evaluating Written Text" in M. Coulthard (Ed.). Advances in written text Analysis. Pp. 1-12.
- Emmott, C. (1994). "Frames of Reference: Contextual Monitoring and the Interpretation of Narrative Discourse" in M. Coulthard (Ed.). Advances in written text Analysis. Pp. 157-167.
- Fasold, Ralph (1990). The Sociolinguistics of Language. Cambridge.
- Gavins, J. (2007). Text world theory. Edinburg University press.
- Hoey, M. (1983). On the surface of discourse. London, Allen and Unwin.
- _____ (2001). Textual Interaction; an Introduction to Discourse Analysis. London Routledge.
- Lucena, M. I. P. (2000). "Situation-Problem-Solution-Evaluation: Recognizing How these Functions Are Signaled in a Text". UESC. 18 Pp. 17-21.
- Salkie, R. (1995). Text and Discourse Analysis. London: Routledge.
- Shiro, M. (1994). "Inferences in Discourse comprehension" in M. Coulthard9 (Ed.). Advances in Written Text Analysis. Pp. 167-179.
- Tadros, A. (1994). "Predictive Categories in Expository Text" in M. Coulthard9 (Ed.). Advances in written Text Analysis. Pp. 69-85.
- Ze-sheng, Y. (2007). "Development of reading and writing Abilities by Teaching Textual patterns". David publishing Company, USA. 7(12). Pp. 21-26.
منبع مقاله :
شعیری، حمیدرضا؛ (1391) نامه ی نقد: مجموعه ی مقالات دومين همايش ملّي نقد ادبي با رويكرد نشانه شناسي ادبیات، تهران: خانه ی كتاب، چاپ نخست