زاويه ي ديد در حکايت خسرو و شيرين منظومه ي نظامي گنجه اي: رويکرد نشانه- معناشناسي

زاويه ي ديد خسرو و شيرين

کشور کهنسال ايران با سابقه ي تاريخي چندين هزار ساله، وارث افسانه ها و حکايت هاي فراواني است که يادگار پيشينيان و همگي جلوه هايي از فرهنگ و شيوه هاي زندگي مردمان اين سرزمين است. يکي از اين حکايت هاي ماندگار،
شنبه، 14 تير 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
زاويه ي ديد خسرو و شيرين
زاويه ي ديد خسرو و شيرين

 

نويسندگان: مهناز کربلايي صادق(1)
فاطمه سيدابراهيمي نژاد (2)
افروز پورداد (3)


 

زاويه ي ديد در حکايت خسرو و شيرين منظومه ي نظامي گنجه اي: رويکرد نشانه- معناشناسي

چکيده

کشور کهنسال ايران با سابقه ي تاريخي چندين هزار ساله، وارث افسانه ها و حکايت هاي فراواني است که يادگار پيشينيان و همگي جلوه هايي از فرهنگ و شيوه هاي زندگي مردمان اين سرزمين است. يکي از اين حکايت هاي ماندگار، مي توان به روايت عاشقانه ي خسرو و شيرين از آثار نظامي گنجه اي اشاره کرد. او از بزرگ ترين داستان سراهاي منظومه هاي حماسي و عاشقانه است که مي توان آثارش را از رويکردهاي مختلفي مانند نشانه شناسي و يا نقد ادبي مطالعه و بازنگري کرد.
در اين مقاله، نگارندگان با بهره گيري از سازکارهاي رويکرد نشانه- معناشناسي به بررسي زاويه ي ديد و انواع آن در حکايت برگزيده ي خسرو وشيرين مي پردازند و بررسي اين نکته که آيا گزينش زاويه ي ديدهاي متفاوت در يک روايت از سوي گفته پرداز بر القاي معاني متفاوت به مخاطب و نيز برجسته کردن ابعاد مختلف يک روايت کارآمد است؛ زيرا در نگرش نشانه- معناشناسي اعتقاد بر اين است که معاني صورت هاي زباني را شکل مي دهند و در گفتمان بايد به حضور تجسم پذيري قائل باشيم که در سراسر گفتمان و روايت حضور دارد و معنا را به کنترل خود در مي آورد. در اين ميان، گزينش زاويه ي ديد از سوي گفته پرداز در گفتمان نقش مهمي ايفا مي کند. براي پاسخ به پرسش تحقيق، داده هاي برگزيده ي پژوهش مطابق با الگوي شعيري درباره ي گونه هاي مختلف زاويه ي ديد نظير گزينشي، تسلسلي، جهان شمول، رقابتي و ... بررسي و تحليل شده است.
کليدواژه ها: نشانه شناسي، رويکرد نشانه- معناشناسي، زاويه ي ديد، روايت، خسرو و شيرين، نظامي.

1- مقدمه

نقد ادبي در نگرش جديد به معناي تحليل آثار ادبي به لحاظ ساختار و معنا و کشف قوانيني است که موجب اعتلاي آن آثار شده اند. به بيان ديگر، بهره گيري از قوانين ادبي ابزاري براي توضيح آثار ادبي و در نهايت رسيدن به آيين هاي جديدي است که در آن ها نهفته است. اين شيوه مطالعاتي بسيار خلاق است؛ زيرا هم در گسترش ادبيات نقش مهمي ايفا مي کند و همواره علوم ادبي را زنده و متحول نگه مي دارد و هم با معرفي ابزارهاي کارآمد در تحليل متون ادبي موجب مي شود جريان هاي فرهنگي و ادبي در مسير درست خود حرکت کنند. از اين رو، امروزه يکي از شاخه هاي مطالعات ادبي نقدشناسي است. بر پايه ي آنچه رولان بارت مطرح کرده، نقد به معناي وصف اثر ادبي، تجزيه و تحليل آن، کشف کاستي ها، ديگر گونه خواندن اثر و تأثر خود از اثري را بيان کرده است. (شميسا، 1378: 20-24). در مورد ارتباط زبان شناسي و نقد ادبي مي توان به اين نکته اشاره کرد که زبان شناسي مطالعه ي علمي زبان است و پديد آورنده ي شالوده ي اصلي ادبيات؛ از اين رو مي تواند با نقد ادبي پيوند داشته باشد. در همين موضوع مي توان به آراي زبان شناساني مانند رومن ياکوبسن و راجر فالر اشاره کرد که از پيش کسوتان به کارگيري شيوه هاي کاربرد زبان شناسي در بررسي ادبيات هستند. ياکوبسن (350 :1960) يکي ازکارکردها و نقش هاي زبان را نقش شعري آن معرفي مي کند. جايي که خود پيام در کانون توجه قرار گرفته و جهت گيري پيام در گفتمان به سوي خود پيام است. از آنجايي که شعرشناي به مسائل مربوط به ساختار کلام مي پردازد و از سوي ديگر، زبان شناسي نيز علم جهاني ساختار کلام است، شعرشناسي را مي بايست جزء مکمل زبان شناسي دانست.
در تحقيق حاضر، نگارندگان با بهره گيري از نقدِ نشانه شناسانه- نقدي که برخاسته از نشانه شناسي است به بررسي حکايت برگزيده اي از منظومه ي نظامي گنجه اي پرداخته اند. براي اين منظور، ابتدا به مباني نظري تحقيق مانند نشانه شناسي، رويکرد نشانه- معناشناسي، زاويه ي ديد و انواع آن اشاره کرده، سپس در بخش تحليل داده ها، ابيات برگزيده اي از حکايت خسرو و شيرين را مطابق با چارچوب نظري اتخاذ شده تحليل کرده اند.

2- نشانه شناسي

انسان موجودي است که به درک معنا گرايش دارد از اين رو مي توان آن را انسان معناساز ناميد و همين گرايش به درک معناست که علم نشانه شناسي را شکل مي دهد؛ زيرا در اين حوزه ي مطالعاتي موضوع اصلي، «معناسازي» است، در نشانه شناسي، نشانه ها در قالب تصاوير، اصوات، اعمال، حرکات و يا اشياء بازنمايي مي شوند و اين شکل ها حامل هيچ نوع معناي ذاتي يا طبيعي نيستند، مگر زماني که به معناي خاصي منسوب و به نشانه تبديل شوند (نرسيسيانس، 1387: 25). بنابراين، نشانه شناسي را مي توان مطالعه ي معنا از رهگذر مطالعه و نظريه مند کردن گونه هاي مختلف نشانه و روند شکل گيري آن ها دانست. براي رسيدن به اين مهم نمي توان معنا را جدا از موضوع، يعني انساني که آن را تعريف مي کند و در زندگي روزمره اش به کار مي گيرد، و همچنين جدا از نظام فرهنگي شکل دهنده ي آن مطالعه کرد (همان، 17).
گيرو نيز در تعريف نشانه شناسي، آن را مطالعه ي نظام هاي نشانه اي نظير زبان ها، رمزگان، نظام هاي علامتي و مانند آن مي داند که براساس اين زبان بخشي از نشانه شناسي به شمار مي آيد (گيرو، 1387: 13). سجودي نيز بر اين باور است که دامنه ي مطالعات نشانه شناختي مي تواند بسيار گسترده باشد و به عنوان ابزاري تحليلي و نظريه بنياد در تحليل متون ادبي تا متون تبليغاتي روزنامه ها و متون چندرسانه اي ديداري و شنيداري کارآمد باشد. (سجودي، 1382: 15).

3- نشانه- معناشناسي

سوسور رابطه ي ميان اجزاي سازنده ي نشانه را بدون عامل بشري در نظر مي گيرد، به اين دليل که نشانه ها در قالب ارزش هاي معيني در زبان جاري هستند و فقط زماني شکل مي گيرند که در زبان ثبات پيدا کنند. اما برخلاف رويکرد سوسور، رويکرد نشانه- معناشناختي نشانه را تابع فرايندي پويا، زنده و حتي- ادراکي مي داند. از اين رو، آنچه در شکل گيري فرايند نشانه اي دخيل است، کارکرد قالبي، منطقي، خطي و رياضي گونه نيست؛ بلکه چگونگي بازنمايي «معنا» يا «معناسازي» جايگزين کارکردهاي قالبي نشانه مي شود. معناسازي جرياني است که طي آن نشانه تغيير مي کند، پيچيده و جابه جا مي شود و به شکلي سيّال پيش مي رود. از اين رو، با در نظر گرفتن الگويي پويا براي نشانه ها ديگر نمي توان آن ها را تابع نظام منطقي ساخت گرا دانست. پس مي بايست آن ها را با ديدگاهي پديدارشناختي مطالعه کرد. قائل شدن به حضوري پديدارشناختي عامل معرفت شناسي را به حوزه ي مطالعات نشانه شناسي وارد مي کند. اين عامل داراي جسميتي است که قادر به مشاهده و درک مدلول هاي معنادار است. همچنين آن ها را ارزيابي و به نشانه تبديل مي کند و همين امر موجب مي شود نشانه ها در مسير حرکت خود به نشانه هاي کامل تر يا برتر تبديل شوند. برخورد پديدارشناختي با نشانه موجب مي شود به حضور عاملي تجسم پذير قائل شويم که بر شرايط بروز معنا مسلط مي شود و آن را دستخوش تغيير مي کند. چنين حضور تجسيم پذيري که نشانه را به گونه اي پديداري تبديل مي کند، به عقيده ي ژاک فونتني «در تجربه ي فرايند معناسازي، جسمانه تنها عنصر مشترک بين انسان و دنياست و در جريان توليد معنا و عمليات نشانه- معنايي، جسمانه باعث مي شود که صورت بيان (دال) و صورت محتوا (مدلول) به يکديگر مرتبط گردند». (شعيري، 1388: 1-6).

4- زاويه ي ديد(4) و چشم انداز(5)

زاويه ي ديد با شناخت مرتبط است و به اين معناست که ديد را به سمت و سوي خاصي جهت دار کنيم. به ديگر سخن، جهتمندي زاويه ي ديد حاکي از مسير توجه يا سير نگاهي است که به سمت چيزي يا کسي سوق پيدا مي کند. سوسور در اين زمينه معتقد است زاويه ي ديد بر شناخت مبتني بوده و رابطه اي که در آن يک چيز در ارتباط با چيز ديگري قرار مي گيرد. اين رابطه يا رابطه ي علّي يا رابطه ي معنايي است که هدف، برقراري ويژگي هايي است که يک چيز مي بايست دارا باشد تا بتواند با تکيه بر آن ها، علت مادي چيز ديگري به شمار آيد يا به لحاظ ذهني، معناي آن چيز ديگر را القا کند.
گرمس و کورتز (1993) نيز زاويه ي ديد را مجموعه ي شگردهايي مي دانند که گفته پرداز به کار مي گيرد تا به واسطه ي آن در پردازش متن تنوع ايجاد کند. به اين معنا كه گفته پرداز براي ايجاد تنوع، راهي جز گزينش موضوعات و جهت دادن به آن ها ندارد و منظور از تنوع گفتماني، ايجاد شکل هاي مختلف گفتمان نظير روايي، توصيفي، استدلالي، عاطفي، زيبايي شناختي و مانند آن است. درباره ي تفاوت ميان زاويه ي ديد و چشم انداز مي توان به اين نکته اشاره کرد که در زاويه ي ديد حضور يک بيننده يا شاهد ضروري است، اما چشم انداز رابطه اي است که ميان گفته پرداز و گفته ياب برقرار مي شود.
ژرار ژنت (1972) معتقد است چشم انداز نوعي سازمان دهي اطلاعات روايي است که گفته پرداز براساس آن، جزئيات کمتر يا بيشتري را به شيوه اي مستقيم يا غيرمستقيم به خواننده منتقل مي کند و به اين ترتيب، فاصله ي خود را با آنچه که نقل مي کند کمتر يا بيشتر مي کند. نکته ي مهم ديگر آن است که زبان شناسان معتقدند زاويه ي ديد جرياني است که به چيدمان و صورت بندي عناصر نحوي مربوط مي شود؛ حال آنکه نشانه- معناشناسان بر اين باورند معنا پيش از هر چيز زاييده ي دنياي گفتمان است و تنها تحقق آن است که در متن روي مي دهد. بنابراين، نقش اصلي زاويه هاي ديد- که ناظر بر جهت مندي گفتمان هستند و غايتمندي آن را تضمين مي کنند- اين است که معناي خود را بر متن و نظام نحوي تحميل کنند؛ پس زاويه ي ديد متعلق به دنياي گفتمان و دنياي معناست. (شعيري، 1385: 76).
براي نشان دادن زاويه ي ديد به اين جمله ها بنگريد:
الف- علي ماشين خود را به حسن امانت داد.
ب- حسن ماشين علي را به امانت گرفت.
در جمله ي «الف»، زاويه ي ديد «علي» است که خود را بر نظام نحوي تحميل کرده و همين امر موجب شکل گيري مدلول «تعامل»، «حس همدردي» و «سخاوتمندي» مي شود. اما در جمله ي «ب» زاويه ي ديد «حسن» است که خود را بر نظام نحوي تحميل کرده است. به عبارت ديگر، جمله ي «الف» مبدأ «علي» است که همين نکته موجب برجسته شدن آن مي شود و «حسن» مقصد است که همين جايگاه موجب کم رنگ شدن آن و منفعل نشان دادن او مي شود.

4-1- انواع زاويه ي ديد

در گفتمان، زاويه ي ديد به گونه هاي متفاوتي نمايانده مي شوند که آن ها را مطابق با آنچه شعيري (1385) مطرح کرده است، مي توان به اين صورت بيان کرد:

4-1-1- زاويه ي ديد جهان شمول

اين نوع زاويه ي ديد بر شيوه ي کلي نگري استوار است؛ به اين معنا که بيننده يا گفته پرداز به گونه هاي مختلف نگاهي فهرست وار دارد. افعالي نظير سير کردن، نگاه را به گردش در آوردن، نگاه افکندن و نمونه هايي از اين دست به اين شيوه تعلق دارند؛ مانند نمونه ي زير از شاملو (1376) که با ديدِ جهان شمول مکان و زمان را در نگاه خود نشان مي دهد:
به تو دست مي سايم و جهان را در مي يابم،
به تو مي انديشم
و زمان را لمس مي کنم
معلق و بي انتها
عريان (شعيري، 1385: 8)

4-1-2- زاويه ي ديد تسلسلي

در اين زاويه ي ديد، بيننده يا گفته پرداز وجوه مختلف يک چيز يا يک موقعيت را يکي پس از ديگري به صورت تسلسلي يا توالي نگاه با کنار هم قرار دادن و ترکيب چندين زاويه ي ديد بيان مي کند. مانند نمونه ي زير از سپانلو (1383) که براي نشان دادن يک ديد کامل از خانه، وجوه مختلف آن مانند «پرده» ، «تابلو» و ... را بيان مي کند:
خانه را که رها کرديد
پرده ها فرو ريختند
تابلوها افتادند
کتاب ها را فروختيد (...) (همان جا).

4-1-3- زاويه ي ديد گزينشي

بيننده در نوع زاويه ي ديد، از ميان گونه هاي موجود فقط يکي را به صورت برجسته و انتخاب و در مورد آن تأمل مي کند. به اين معنا که پس از انتخاب يک گونه، ديگر گونه ها به لحاظ اهميت کم رنگ مي شود، مانند نمونه ي زير از سپهري. (1368):
ميوه از ميدان خريدي هيچ؟
ميوه هاي بي نهايت را کجا مي شد ميان اين سبد جا داد؟
گفتم از ميدان بخر يک من انار خوب....
(همان جا).

4-1-4- زاويه ي ديد جزء نگر يا ويژه

در اين نوع زاويه ي ديد، بيننده با دقت و تمرکز بسيار زياد، بدون هيچ گونه توجهي به گونه هاي جهان شمول و مجموعه هاي بزرگ، يک گونه ي خاص را مورد تأمل و ارزيابي قرار مي دهد، مانند نمونه ي زير از سپهري (1368):
شاخه ي مو به انگور مبتلا بود
کودک آمد
جيب هايش پر از شور چيدن.....
(همان جا).

4-1-5- زاويه ي ديد موازي

در اين نوع زاويه ي ديد، در گفتمان دو گونه ي موازي با يکديگر حرکت مي کنند، بي آنکه يکي مانع ديگري شود يا نقش آن را کم رنگ کند، مانند ابيات زير از پروين اعتصامي (1384):
محتسب مستي به ره ديد و گريبانش گرفت
مست گفت: اي دوست، اين پيراهن است افسار نيست
گفت: مستي، زان سبب افتان خيزان مي روي....
(شعيري، 1388: 89).

4-1-6- زاويه ي ديد رقابتي

در اينجا شاهد دو گونه هستيم که در رقابت با يکديگرند و اين رقابت مي تواند جنبه ي کنشي داشته باشد. به اين معنا که در عمليات يا برنامه اي روايي نمود پيدا کند، مانند شخصيت سيندرلا و ناخواهري هايش در ماجراي حضور در مهماني پرنس. (همان، 93-94).

5- چارچوب نظري تحقيق

چارچوب نظري تحقيق، رويکرد نشانه- معناشناسي است که مباني آن در دو اثر شعيري (1385 و 1388) مطرح شده است. داده هاي تحقيق از حکايت خسرو و شيرين نظامي گنجه اي برگزيده وگردآوري شده است که مطابق با مباني نظري تحقيق ارزيابي خواهد شد.

6- تحليل داده ها

در اين بررسي به انواع زاويه ي ديد در ابيات برگزيده از حکايت خسرو و شيرين از منظومه ي نظامي گنجه اي مي پردازيم:

6-1- زاويه ي ديد جهان شمول

بلي تا گشتم از عالم پديدار ... ترا بودم به جان و دل خريدار
نه در پي جست و جوي کَس فشردم ... نه جز روي تو کس را سجده بردم
نديدم در تو بوي مهرباني ... به جز گردن کشي و دلگراني
(نظامي، 1389: 241)
گفته پرداز که در اينجا شَوِشگر است، با زاويه ي ديد جهان شمول حالت عاطفي اش را بروز مي دهد. در بيت اول و دوم همه ي عشق و علاقه مندي اش را به طرف مقابل نشان مي دهد و در بيت آخر وجود او را سراسر گردن کشي و دلگراني معرفي مي کند.

6-2- زاويه ي ديد تسلسلي

چو شد پرداخته فرهاد را چنگ ... ز صورت کاري ديوار آن سنگ
نياسودي ز وقت صبح تا شام ... بريدي کوه بر ياد دلارام
به کوه انداختن بگشاد بازو ... همي برّيد سنگي بي ترازو
(همان، 200)
در اين نمونه، بيننده با اختيار زاويه ي ديد تسلسلي، نحوه ي کار فرهاد و چگونگي کندن کوه به ياد شيرين را به تصوير مي کشد. همچنين، در اينجا فرهاد شَوشگر است که ياد شيرين و عشق او باعث ايجاد کنش (کندن کوه) در او شده است.
بر آن کوه کمرکش رفت چون باد ... کمر دربست و زخم تيشه بگشاد
نخست آزرم آن کرسي نگه داشت ... برو تمثال هاي نغز بنگاشت
به تيشه صورت شيرين بر آن سنگ ... چنان برزد که ماني نقش ارژنگ
(همان جا)
در اين نمونه هم مانند مثال قبل، گفته پرداز با بهره گيري از زاويه ي ديد تسلسلي نحوه ي به کوه رفتن فرهاد و تصويرگري آن بر سنگ کوه را ترسيم مي کند.
نه در خسرو نگه کرد و نه بر تخت ... چو شيران پنجه کرد اندر زمين سخت
غم شيرين چنان از خود ربودش ... که پرواي خود و خسرو نبودش
ملک فرمود تا بنواختندش ... به هر گامي نثاري ساختندش
(همان، 198)
در اين ابيات، گفته پرداز با گزينش زاويه ي ديد تسلسلي به نحوه ي حضور فرهاد- زماني که خسرو او را به دربار فرا مي خواند- نگاهي ترکيبي دارد.
صد و پنجاه سقّا در سپاهش ... به آب گِل همي شستند راهش
صد و پنجاه مجمردان دلکش ... فکنده بوي هاي خوش در آتش
هزاران طرف زرين طوق بسته ... همه ميخ دُرُستکها شکسته
(همان، 229)
در نمونه هاي بالا نيز شيوه ي آرايش سپاه خسرو در راهِ رفتن به قصر شيرين به بهانه ي شکار، با نگاهي ترکيبي به تصوير در آمده است.

6-3- زاويه ي ديد گزينشي

سبک باش اي نسيم صبحگاهي ... تفضل کن بدان فرصت که خواهي
زمين را بوسه ده در بزم شاهي ... که دارد بر ثريا بارگاهي
(همان، 97)
اين بيت نمونه اي از کنش تجويزي است که در آن گفته پرداز در مقام «کنش گذار» در بيت نخست به نسيم صبحگاهي که «کنشگر» است، امر به سبک بودن مي کند و در بيت دوم امر به بوسه زدن بر زمين. همچنين براي برجسته سازي «نسيم صبحگاهي» از زاويه ي ديد گزينشي بهره گرفته شده است.
چو چشم صبح در هر کس که ديدي ... پلاس ظلمت از وي در کشيدي
به هر کشور که چون خورشيد راندي ... زمين را بدره بدره زر فشاندي
(همان، 97)
در نمونه ي بالا نيز شاهد نشانه- معناشناسي نور (رنگ روشن) هستيم که در آن شوشگر بي آنکه در شکل گيري آن نقشي داشته باشد، به اين تجلي شکل روايت مي بخشد. در اين نمونه، حضور رنگ روشن برگرفته از شرايط زماني و مکاني است که ابژه ي زيبايي شناختي در آن قرار گرفته است. از سوي ديگر، نوع زاويه ي ديد جزء نگر است.
منه دل بر جهان کاين سرد ناکس ... وفاداري نخواهد کرد با کس
چو بخشد مرد را اين سفله ايام ... که يک يک باز نستاند سرانجام؟
به صد نوبت دهد جاني به آغاز ... به يک نوبت ستاند عاقبت باز
(همان، 294)
در اين نمونه نيز گفته پرداز با نگرشي وسواسي به دنيا به پيامدهاي علاقه مندي به آن اشاره مي کند و اينکه هرچه را که دنيا به انسان مي دهد، سرانجام يک به يک از او پس مي گيرد. در اينجا گفته پرداز با کنشي القايي سعي دارد مخاطب خود را به عدم وابستگي و علاقه به دنيا برانگيزد.

6-4- زاويه ي ديد جزء نگر يا ويژه

سخن کان از سر انديشه نايد ... نوشتن را و گفتن را نشايد
سخن را سهل باشد نظم دادن ... ببايد ليک بر نظم ايستادن
سخن بسيار داري، اندکي کن ... يکي را صد مکن، صد را يکي کن
(همان، 100)
در اينجا از ميان رفتارهاي مختلف انسان، صحبت کردن انتخاب شده و با ريزنگري، وجوه مختلف مثبت و منفي آن ذکر شده است. علاوه بر اين، ابيات نمونه اي از کنش تجويزي هستند که در آن کنش گذار به کنشگر به کم صحبت کردن امر مي کند.
من از عشق تو اي شمع شب افروز ... بدين روزم که مي بيني بدين روز
درين دهليزه ي تنگ آفريده ... وجودي دارم از سنگ آفريده
مرا هم بخت بد دامن گرفته ست ... که اين بدبختي اندر من گرفته ست
(همان، 201)
در اينجا رابطه ي حسي- ادراکي ديده مي شود و «فرهاد» شَوشگر است که عشق «شيرين» در او موجب تغيير حالت و وضعيت روحي شده است. اين نمونه با ريزنگري، پيامدهاي عشق شيرين را شرح مي دهد.

6-5- زاويه ي ديد موازي

اين نوع زاويه ي ديد در مناظره ها ديده مي شود. به اين صورت که دو گونه به صورت موازي با يکديگر پيش مي روند بدون آنکه يکي بر ديگري غالب و يا مانع ديگري شود.
نخستين بار گفتش از کجايي؟ ... بگفت از دار ملک آشنايي
بگفت: آنجا به صنعت در چه کوشند؟ ... بگفت: انده خرند و جان فروشند
بگفتا: جان فروشي در ادب نيست ... بگفت: از عشق بازان اين عجب نيست
بگفت: از دل شدي عاشق بدين سان؟... بگفت: از دل تو مي گويي من از جان
(همان، 198)
نمونه ي بالا مناظره ي خسرو با فرهاد است که هر دو به صورت موازي با يکديگر در تعامل هستند، بي آنکه يکي نقش ديگري را کم رنگ کند. به اعتقاد نگارندگان، يک نظام تعاملي هم طرازي (6) ميان حس آفرين (فرهاد) و حس پذير (خسرو) هست که بر حس مشترک ميان آن دو استوار است.

6-6- زاويه ي ديد رقابتي

نه عشق اين، شهوتي باشد هوايي ... کجا عشق و تو؟ اي فارغ کجايي؟
مرا پيلي سزد کو را کنم بند ... تو شاهي، بر تو نتوان بيدق افگند
به مهمان غزالي چون شود شير ... ز گنجشگي عقابي کي شود سير؟
(همان، 241)
در اينجا بيت اول نشان دهنده ي يک گونه ي حسي- ادراکي با شَوِشي است به اين معنا که بر پايه ي احساس و ادراک و نيز نوع ويژگي هاي عاطفي و وضعيت روحي فرد هنگام حضور در گفتمان است. در اين نمونه، شوشگر در کشمکش ميان عشق حقيقي و شهوت يا حس زودگذر است که اين دو حس با يکديگر در رقابت هستند و در بيت دوم و سوم، رقابت ميان حس قدرت داشتن و قدرت نداشتن به تصوير در آمده است.
اگرچه رسم خوبان تندرويي است ... نکويي نيز هم رسم نکويي ست
خداوندان اگر تندي نمايند ... به رحمت نيز هم لختي گرايند
مکن بيداد با يار قديمي ... که گر تندي، نگارا، هم رحيمي
(همان، 240)
در اين نمونه نيز، نظير ابياتي که در نمونه ي قبل ذکر شد، کشمکش ميان حس تندخويي و حس مهرباني در فرد نشان داده مي شود که در حال رقابت هستند. فرد تندخويي را در شأن و مقام خود و مناسب با قدرت خود مي داند، در حالي که نيکو بودن نيز رسم شايسته اي دانسته مي شود.

7- نتيجه گيري

بررسي داده هاي تحقيق نشان مي دهد در حکايت مورد بررسي، گفته پرداز به منظور القاي معنايي مختلف به مخاطب خود، به صورت ترکيبي در بخش هاي مختلف گفتمان از زاويه ي ديدهاي جهان شمول، تسلسلي، گزينشي، جزءنگر (ويژه) موازي و رقابتي بهره گرفته است که هر يک بعد زيبايي شناختي متفاوتي از نشانه ها را در روايت برجسته مي کنند. نشانه ها و معناهايي که فقط مبتني بر تعامل حس ميان زبان و تجربه ي کنشگران از جهان خارج شکل مي گيرند. همچنين، تحليل ها نشان مي دهد گفته پرداز از زاويه ي ديد تسلسلي اغلب براي شرح صحنه ها و وقايع در روايت بهره گرفته و از زاويه ي ديد موازي بيشتر در مناظره ي ميان عوامل يا شخصيت هاي روايت نظير مناظره ميان «خسرو و فرهاد» يا سخن گفتن «ميان خسرو و شيرين» استفاده کرده است. علاوه بر اين، از زاويه ي ديد رقابتي نيز بيشتر براي به تصوير کشيدن گونه هاي غيرکنشي و يا احساسي- ادراکي که در عواطف و احساسات دروني شخصيت ها ريشه دارند، بهره گرفته است. جايي که اين احساسات در فرد در تضاد با يکديگر و رقابت قرار مي گيرند. مانند تضاد ميان عشق حقيقي و عشق زودگذر (شهوت) در فرد و يا تضاد ميان حس مهرباني و حس سنگ دلي. زاويه ي ديد گزينشي بيشتر در گفتمان هاي کنشي کارآمد است. جايي که کنش گذار به دقت و وسواس به توصيفِ گونه ي خاصي در گفتمان مي پردازد و در نهايت کنشي را در مخاطب خود تجويز يا القا مي کند.

پي نوشت ها :

1- دانشجوي دکتري زبان شناسي همگاني، دانشگاه آزاد اسلامي واحد علوم و تحقيقات تهران.2- دانشجوي دکتري زبان شناسي همگاني، دانشگاه آزاد اسلامي واحد علوم و تحقيقات تهران.
3- دانشجوي دکتري زبان شناسي همگاني، دانشگاه آزاد اسلامي واحد علوم و تحقيقات تهران.
4-point of view.
5-Perspective.
6-co ordination.

فهرست منابع تحقيق:
- سجودي، فرزان (1382). نشانه شناسي کاربردي. تهران: قصه.
- شعيري، حميدرضا (1385). تجزيه و تحليل نشانه- معناشناختي گفتمان. تهران: سمت.
شعيري، حميدرضا و ترانه وفايي (1388). راهي به نشانه- معناشناسي سيال. تهران: علمي و فرهنگي.
- شميسا، سيروس (1378). نقد ادبي. تهران: فردوس.
- فالر، راجر و ديگران (1381). زبان شناسي و نقد ادبي. ترجمه ي مريم خوزان و حسين پاينده. تهران: نشر ني.
- گيرو، پي ير (1387). نشانه شناسي. ترجمه ي محمد نبوي. تهران: آگاه.
- نرسيسيانس، اميليا (1387). انسان، نشانه فرهنگ. تهران: افکار.
- نظامي گنجه اي (1389). خمسه ي نظامي گنجه اي، به کوشش سعيد حميديان. تهران: قطره.
-Jakobson, Roman (1960). “Concluding Statement: Linguistics and Poetics” in T. A. sebeok (Ed.). Style in Language. Cambridge.

منبع مقاله :
(1391)، نامه نقد: مجموعه مقالات دومين همايش ملي نقد ادبي با رويكرد نشانه شناسي، تهران:‌ خانه كتاب، چاپ اول



 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.