نويسنده: سيد حسين نصر
مترجم: سيد محمد صادق خرازي
مترجم: سيد محمد صادق خرازي
بدون اشاره به هنر اسلامي و اهميت معنوي و مذهبي آن نمي توان درباره ي هنر در قالب اسلام سخن به ميان آورد. از آن جا که اسلام دربرگيرنده ي تمام ابعاد زندگي است، همان طور که قانون الهي را ايجاد کرده، بايد هنر خود را نيز به وجود بياورد. و اکنون انسان ها هم فعاليت مي کنند و هم خلق مي کنند. شريعت با عمل و هنر اسلامي و اصول و روش هاي ايجاد و ساخت چيزها در ارتباط است. هنر اسلامي و قوانين الهي اسلام هر دو از قرآن و سنت پيامبر نشئت گرفته اند اما شيوه هاي متفاوتي دارند. شريعت بر مبناي جنبه هاي حقوقي وحي و معاني حقيقي (لفظي) و بيروني قرآن قرار دارد؛ درحالي که هنر اسلامي از حقيقت يا واقعيت دروني اين منابع سرچشمه گرفته است. در اسلام هم مثل ساير مذاهب همچون مسيحيت، هندو و بودا، هنر مقدس مذهبي به ذات و روح آن مذهب وابسته است. اگر کسي بخواهد بفهمد مسيحيت چيست مي تواند وارد کليساي جامع شاتر (1) شود و فضاي مقدس و اشکال و آثاري را ببيند که او را احاطه کرده است. هم چنين چه چيزي بهتر از معبد طلايي کيوتو مي تواند آيين بودا را در ژاپن نشان دهد؟ زماني که يک اروپايي از تيتوس بورکهارت (2) که بيش از هر فرد غربي ديگري در تعبير معنا و اهميت روحاني هنر اسلامي تبحر دارد، پرسيد که هنر اسلامي چيست، او پاسخ داد: «مسجد ابن طولون در قاهره را ببين». او همين گونه مي توانست به بسياري از ديگر شاهکارهاي معماري اسلامي از مسجد کوردووا (قرطبه) گرفته تا مسجد قيروان در تونس و قبة الصخرة در اورشليم يا مسجد شاه در اصفهان يا مسجد سلطان احمد در استانبول اشاره کند.
براي آن دسته از غربي هايي که نسبت به هنر حساس هستند، هنر اسلامي يکي از بهترين راه هاي درک اسلام به حساب مي آيد. دليل متافيزيکي اين سؤال را که چرا چيزي که در جهان مادي از خشت، گچ و سنگ ساخته شده مي تواند چنين نقشي را ايفا کند، مي توان در يک گفتار معروف هرمسي يافت که مي گويد: «بي مقدارترين اشيا نمادي از برترين آن هاست». هنرهاي تجسمي و شنيداري به اين دليل که از پائين ترين سطح حقيقت برخوردارند مي توانند نشانه و مظهر برترين سطح حقيقت باشند که همان ساحت ربوبي است. هنر اسلامي واقعيت حاشيه اي نيست بلکه هسته ي مرکزي تجلي اسلام است و نه تنها نقش مهمي در زندگي مسلمانان ايفا مي کند بلکه مي تواند راهگشاي درک عميق ترين ابعاد اسلامي براي کساني باشند که تنها درصدد احساس رضايت از شکل ظاهري نيستند بلکه در طلب درک واقعي معناي اسلام اند.
واژگان عربي که براي هنر به کار مي رود، «فن» و «صناعة» است. صناعة همانند ريشه ي يوناني "techne" و ريشه ي لاتين "ars" به معناي ساختن بر اساس قوانين صحيح است. صناعة که به معني مهارت ساخت صحيح است بايد با عقل يا حکمت آميخته شود تا کارکرد هنري پيدا کند. در جامعه ي اسلامي سنتي هنر خود زندگي محسوب مي شد و فعاليتي خاص نبود و همه چيز از خياطي تا آشپزي، موسيقي يا شعر فن خود را داشت. اي. کي. کوماراسوامي (3)، کارشناس هندي برجسته ي قرن بيستم در هنر سنتي، مي گويد: «در جامعه ي مدرن هنر فرد ويژه اي است اما در جامعه ي سنتي هر انساني به نوعي هنرمندي ويژه محسوب مي شود.» چنين نگرشي کاملاً در مورد جامعه ي اسلامي سنتي صدق مي کند و در آن هيچ تمايزي بين هنرهاي زيبا و حرفه و فن يا هنر خرد و کلان يا هنر مذهبي و غيرمذهبي وجود ندارد و همه چيز در آن آکنده از معنويت اسلام است.
البته هر تمدن سلسله مراتب هنري خاص خود را دارد که بر اساس ساختار رسمي مذهب به وجود آورنده ي آن تمدن شکل گرفته است. به عنوان مثال، نقاشي برترين شکل هنر در غرب است و اين امر از اهميت شمايل سازي در مسيحيت سرچشمه مي گيرد. برعکس، در هنر اسلامي هيچ نمودي از شمايل وجود ندارد؛ زيرا در اسلام نيز همانند يهوديت نقاشي يا مجسمه سازي از تصوير ربوبيت منع شده است. هنر اسلامي غير شمايلي است؛ بنابراين سلسله مراتب هنر در آن با آنچه در غرب يا هندِ هندومذهب يافت مي شود، تفاوت دارد. در اسلام نيز همانند مسيحيت بالاترين هنر به کلام خدا وابسته است که در اسلام نمود آن فردي به نام مسيح [کلمة الله] نيست بلکه در قرآن [کلام الله] تجلي يافته است. بنابراين نگارش کلام خدا يا خوشنويسي و قرائت کلام خدا، يعني ترتيل قرآن در رأس هنرهاي اسلامي قرار مي گيرد. در حوزه ي هنرهاي تجسمي معماري به ويژه در ساخت مساجد اهميت مي يابد؛ اما به ديگر شکل ها نيز کشيده مي شود که در آن کلام خدا در قالب قرائت قرآن انعکاس مي يابد. در اين سلسله مراتب هنر آماده سازي لباس، هم براي زنان و هم براي مردان، از اهميت بالايي برخوردار است؛ زيرابعد از بدن، نزديک ترين چيز به روح انسان لباس اوست. بيش تر خلاقيت مسلمانان در هنر تهيه ي لباس بر اساس سادگي و فروتني مقرر شده در قرآن، سرشت انسان به عنوان تجلي گاه اسما و صفات الهي و عملکرد او در جهان به عنوان خليفه ي خدا بر روي زمين، و همچنين تمايز شديد بين عملکردهاي زنان، مردان و تفاوت هاي هريک از اين دو جنس است. بعد از جامه نوبت به وسايل خانه يا به اصطلاح هنر خرد از قبيل قالي ها، منسوجات، لوازم خانه و نظاير آن مي رسد که روح را بسيار بيش تر از نقاشي هاي آويزان از ديوار قصرها يا موزه ها متأثر مي کند. بعد از آن هنر کتاب آرايي است که نقاشي هايي با نام مينياتور [ريزنگاره] را شامل مي شود. اين نقاشي ها در اصل تصاوير متون مختلف علمي، ا دبي و تاريخي را تشکيل مي دادند اما بعدها به شکل مينياتورهاي ظريف ايراني تحول پيدا کردند که اوج آن بين قرن هاي چهاردهم و شانزدهم ميلادي بود. مينياتورهاي ايراني بعدها به مکاتب نقاشي هاي مينياتوري عثماني و مغول نيز راه يافتند.
گرچه بعضي از مينياتورهاي ايراني در ميان شاهکارهاي هنر جهان قرار دارد و به طور کلي نقاشي اسلامي در غرب از ارزش بسياري برخوردار است، اما نقاشي به طور کلي هرگز آن موقعيتي را که در غرب دارد، در ميان هنرهاي اسلامي پيدا نکرد. البته منظور اين نيست که تمامي انواع آن در اسلام منع شده است. آنچه در اسلام حرام است به تصوير درآوردن و تجسم پروردگار و پيامبر است. به علاوه، اسلام با هنر طبيعت گرا که سعي در تقليد از آفرينش خداوند دارد اما توان جان بخشيدن به آن را ندارد، مخالف است و همين نکته دليل وجود نداشتن هنر مجسمه سازي در اسلام است. گرچه مجسمه هايي از شير يا ديگر جانوران در باغ ها ديده مي شود، اما اين مجسمه ها کاملاً تصنعي هستند. به طور کلي مي توان گفت که زهد اسلامي سعي دارد هرگونه تصويري را که ممکن است نقش بت را پيدا کند و يا تأثير منفي بر تخيل انسان بگذارد، از ذهن پيروان خود دور نگه دارد. به همين دليل است که هيچ نوع تصويري در مساجد و ديگر مکان هاي مذهبي ديده نمي شود و قرآن و احاديث هرگز تصويرپردازي نشده اند. در مورد ديگر انواع نقاشي که به سبک ناتوراليسم (طبيعت گرا) نيست، بيش ترين ممانعت ها در طول تاريخ در ميان اعراب ديده شده است که همچون يهوديان بيش تر از ساير گروه هاي قومي در معرض خطر اشتباه گرفتن اين تصاوير با بت قرار دارند. اين منع تصويرپردازي در ميان ايرانيان، ترک ها، مسلمانان هند، مالزيايي ها و افريقاييان سياه پوست به آن شدت نبوده است. البته در دوران معاصر در همه جا از جمله در جهان عرب نيز نقاشاني ديده مي شوند، اما با اين که گاه بيش تر نقاشي هاي آن ها الهام گرفته از بُن مايه ها و موضوعات اسلامي است، به طور کلي بخشي از هنر اسلامي محسوب نمي شود، بلکه هنر الهام گرفته از غرب است که نقاشان مسلمان آن را اجرا کرده اند. در مورد شعر و موسيقي که هر دو از هنرهاي شنيداري هستند و جدا از دسته بندي فوق قرار مي گيرند، نکته اي بايد ذکر شود. گرچه قرآن خود برترين و فصيح ترين شعر محسوب مي شود، اما نمي توان آن را به همان معناي معمول شعر ناميد. در يکي از سوره هاي قرآن به نام «شعرا» آمده است: «وگمراهان از پي شاعران مي روند» (شعرا، 224). اما اين انتقاد را نمي توان به کل شاعري نسبت داد بلکه اين انتقاد به آن دسته از شاعران تأثيرگذار مکه ي قبل از اسلام برمي گردد که غيب گويي مي کردند و در هر موضوعي و براي هر ممدوحي، بدون توجه به واقعيت، شعر مي سرودند؛ هرچند که شعرشان از کيفيت بالايي نيز برخوردار بود. در واقع، در نتيجه ي تأثير قرآن شعر از اهميت خاصي در هنرهاي اسلامي برخوردار شد و آثار شعري برجسته اي به زبان هاي عربي، فارسي، ترکي و ديگر زبان هاي اسلامي سروده شد که برخي از آن ها از جمله شاهکارهاي ادبي جهان هستند. اسلام به هر سرزميني که قدم گذاشته است، باعث رونق شعر گشته و تا به امروز نيز شعر به عنوان عامل قدرتمند فرهنگي در تمامي جوامع اسلامي محسوب مي شود و در اين سرزمين ها نقش فرهنگي، مذهبي و اجتماعي مهم تري نسبت به آمريکا و بيش تر کشورهاي اروپايي ايفا مي کند.
بسياري از غربيان شنيده اند که موسيقي در اسلام حرام است و حتي برخي از مسلمانان با سابقه ي مذهبي خاص نيز همين نظر را ابراز مي دارند. با اين همه، قرائت قرآن از عالي ترين هنرهاي موسيقايي و مقدس در اسلام محسوب مي شود و اذان نيز در سراسر جهان اسلام به گونه اي موسيقيايي ادا مي شود. در کشورهاي اسلامي در تمام طول روز قطعات موسيقي از راديو پخش مي شود و از جمله از راديوي جموري اسلامي ايران مي توان بهترين قطعات موسيقي کلاسيک ايراني را شنيد. مسئله ي مشروعيت موسيقي در اسلام، مسئله ي پيچيده اي است و خوشبختانه در قرآن حکمي خاص در اين مورد ديده نمي شود. با اين همه، بر اساس سنت پيامبر و روند کلي تعاليم قرآني، موسيقي به گونه اي متفاوت با غرب پيش رفته است. نخست اين که براي قرائت قرآن و ديگر مراسم عبادي هرگز از واژه ي موسيقا در زبان عربي که از همين کلمه به زبان يوناني گرفته شده و ريشه ي واژه ي "music" در انگليسي نيز هست، استفاده نشده است. به علاوه، قرآن همواره بدون استفاده از هر گونه آلت موسيقي خوانده مي شود و به کارگيري اين وسايل نيز اصلاً در مساجد مجاز نيست. در ابتداي تاريخ مسيحيت نيز استفاده از وسايل موسيقي همراه با موسيقي مقدس حرام بود که نمونه ي آن را در سرودهاي گريگوري مي بينيم. نکته ي دوم اين است که پيامبر انواع به خصوصي از موسيقي، از جمله موسيقي براي عروسي ها، حرکت کاروان ها و مارش نظامي را مجاز دانسته است، و در واقع نخستين گروه هاي موسيقي نظامي در غرب بر اساس نمونه هاي عثماني به وجود آمد. يکي از آثار موتزارت نيز مارش ترک نام دارد. ديگر انواع موسيقي که اعمال ناشايست و غيراخلاقي را تحريک مي کند، در اسلام حرام است؛ اما اين باب براي رشد موسيقي معنوي باز است و در طي قرن ها توسط عارفان تعالي يافته است.
چند دهه ي قبل يهودي منوهين، نوازنده ي بسيار معروف ويولن، به تهران آمد و براي او مجلس موسيقي کلاسيک ايراني ترتيب داديم. او بعد از شنيدن کنسرت گفت: «اين موسيقي رابطي بين روح انسان و خداست». اين انسان وارسته و موسيقيدان برجسته، بلافاصله کيفيت معنوي اين سنت موسيقيايي کلاسيک را درک کرد و متوجه ريشه هاي مشترک آن با موسيقي کلاسيک عربي، ترکي، مسلمانان هند و موسيقي سونداني (4) در جاوه شد. غزالي، عالم و عارف معروف نوشته است که موسيقي، شور و هيجان روح انسان را متجلي مي سازد. اگر اين شور و هيجان به سوي خدا باشد، آن را قوي تر کرده شعله ي عشق به حق را فروزان تر مي کند؛ و اگر اين شور براي جان مادي باشد، تعلق روح انسان را به اين جهان و تمايل به شهوت را در او افزايش مي دهد. اسلام با آگاهي کامل از اين واقعيت شکل هاي دنيوي موسيقي را به نفع موسيقي روحاني و معنوي محدود کرده است؛ زيرا افزايش دهنده ي عشق به خدا و وسيله اي براي يادآوري حقايق بهشتي و موجب تعالي روح است و آن را براي پرواز به سوي اقليم ملکوتي خود آماده مي سازد.
سنن موسيقيايي در جهان اسلامي از غني ترين نمونه ها در دنيا به حساب مي آيند. اين سنن نه تنها در طي قرن ها، زندگي بسياري از مسلمانان را غني کرده اند، در تعاليم تصوف نقش عمده اي داشته اند، و از بسياري جهات بر موسيقي غرب نيز تأثيرگذار بوده اند. من هر وقت موسيقي فلامينگو را مي شنوم، به ياد موسيقي کلاسيک عربي يا ايراني مي افتم. عود غربي از عود عربي گرفته شده و نام آن هم مؤيد اين مطلب است، گيتار نيز فرزند تار ايراني است. امروزه در غرب علاقه ي زيادي نسبت به موسيقي اسلامي ديده مي شود و اين همان زبان موسيقيايي است که از عميق ترين حقايق اسلام بدون استفاده از مقولات اعتقادي غريب، سخن مي گويد. در سال هاي اخير خبرهايي از ممنوع شدن موسيقي توسط طالبان در افغانستان شنيديم که همواره گنجينه ي سنت هاي موسيقيايي در سرزمين هاي اسلامي بوده است. اما چنين ممنوعيتي از موازين معمول جهان اسلام بسيار دور است و بيش تر شبيه به تحريم هاي خاصي است که توسط پروتستان ها بر برخي از انواع هنر از جمله موسيقي در غرب اعمال شد. در جهان اسلام سنتي همواره صداي آوازهاي روحاني (نشيد) در مصر، ني مولويه در ترکيه، تار و سنتور که دستگاه هاي موسيقي ايراني با آن نواخته مي شود در ايران، ارکستر اندلسي ها در مراکش و يا قوالي در پاکستان و هند مسلمان که نصرت فاتح علي خان آن را در غرب به شهرت رساند و بسياري از ديگر انواع موسيقي روحاني در سراسر زندگي مسلمانان طنين انداز است. هنر موسيقي نه تنها برخلاف ادعاي بعضي غيراسلامي نيست، بلکه يکي از قوي ترين ابزار جهاني براي بيان آن پيامي است که در قلب اسلام قرار دارد؛ يعني همان درک زيبايي وجه الله و تسليم به حقيقت، که خود زيبايي، آرامش، بخشش و عشق را با هم دربرگرفته است.
به طور کلي، تمامي هنرهاي اسلامي بهترين وسيله براي درک ذات اسلام و انتقال پيام آن به جهان معاصر است. يک مسلمان واقعي نبايد ديدش را به صحنه هاي تکراري تلويزيون که در مورد جنگ و خونريزي است و متأسفانه در جهان امروز بسيار فراوان است، محدود کند؛ بايد آرامش و هماهنگي هنر اسلامي در مساجد بزرگ و باغ هاي اطراف شهر، خوشنويسي و طرح هاي اسليمي را ببيند. همچنين بايد اشعاري را بخواند که عشق خداوند را در کل آفرينش نشان مي دهد و نواهايي را بشنود که بازتاب آواهاي آن صبح ازلي قبل از هبوط انسان است. امروزه بيش از هر زمان ديگري درک هنر اسلامي، وسيله اي ضروري براي درک خودِ اسلام براي کساني است که نسبت به زبان هنر و زيبايي نظام ملکوتي که هنر سنتي اسلامي از آن نشئت مي گيرد و همچنين اصول بخردانه اي که چنين هنري آن را نمايان مي کند، حساس هستند.
پي نوشت ها :
1- Chartres.
2- Titus Burkhardt.
3- A. K. Coomaraswamy.
4- Sundanese.
نصر، سيد حسين، (1385)، قلب اسلام، ترجمه ي سيد محمد صادق خرازي، تهران: نشرني، چاپ چهارم