جزميت هاي زبان فارسي و توسعه

فرايند علمي تنها فرايند پذيرفتني در امر توسعه است. تمشيت امور مربوط به توسعه از هر طريقي به جز فرايند علمي، اگر عاملي بازدارنده نباشد، کمکي به امر توسعه نخواهد کرد. از آنجا که «زبان» يکي از ابزارهاي مهم...
يکشنبه، 15 تير 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جزميت هاي زبان فارسي و توسعه
جزميت هاي زبان فارسي و توسعه

 

نويسنده: دکترمحمد تقي طيب(1)




 

طرح مسئله

فرايند علمي تنها فرايند پذيرفتني در امر توسعه است. تمشيت امور مربوط به توسعه از هر طريقي به جز فرايند علمي، اگر عاملي بازدارنده نباشد، کمکي به امر توسعه نخواهد کرد. از آنجا که «زبان» يکي از ابزارهاي مهم توسعه است، هرگونه برخورد غيرعلمي با زبان نه تنها در مسير توسعه نخواهد بود، بلکه تأثيرات آن عاملي بازدارنده در امر توسعه مي باشد.
يکي از جنبه هاي حساس و خطر توسعه، مسئله ي «زمان» است. توسعه يافتگي امري نسبي و تنها در رابطه با «زمان»، قابل ارزيابي است: بدين معني که چنانچه پيشرفتي در جامعه اي رخ دهد ولي خيلي با تأخير (نسبت به جوامع پيشرفته)، اين پيشرفت نمي تواند به حساب توسعه گذاشته شود، زيرا دست کم از نظر اقتصادي موضوعيت خود را از دست داده است (مثل اين که جامعه اي امروز موفق شود کشتي بخار بسازد).
با توجه به مسئله ي حساسيت پديده ي «زمان» در امر توسعه، تنها زبان هايي مي توانند به عنوان ابزاري کارآمد و مفيد در خدمت توسعه قرار گيرند که بتوانند «در زمان» پاسخگوي نيازهاي توسعه باشند. آيا زبان فارسي يکي از اين زبان ها است؟ پاسخ ما در اين مقاله اين است که زبان فارسي مي توانست و مي تواند ابزاري کارآمد باشد، ولي متأسفانه در حال حاضر چنين نيست.

مقدمه

ابتدا بهتر است بدانيم انتظار توسعه از «زبان» چيست؟ آيا توسعه از زبان، ادبيات غني يا دست کم پشتوانه ي ادبي غني مي طلبد؟ بديهي است که چنين نيست. نبود پشتوانه ي ادبي غني، يا نبود ادبيات پيشرفته، حداقل در فرايند اقتصادي توسعه نمي تواند خللي ايجاد کند. البته مسئله ي جنبه ي فرهنگي توسعه بحث ديگري است. ولي از آنجاکه در جنبه ي فرهنگي توسعه هنوز اتفاق نظر جهاني وجود ندارد، به ويژه آنکه جامعه ي ما اصولاً در صدد پذيرش فرهنگ جوامع توسعه يافته نيست؛ بنابراين، جنبه هاي فرهنگي توسعه را فعلاً نبايد با جنبه ي اقتصادي آن در هم آميخت، هر چند مسئله شايان توجه است.
آيا توسعه از «زبان» آن چيزي را مي طلبد که «پالايش يا سره سازي» خوانده مي شود؟ به عبارت ديگر، آيا بدون پالايش زبان فارسي از واژگان دخيل، توسعه ي اقتصادي امکان پذير نيست؟ مسلماً اين طور نيست. در زبان هاي جوامع توسعه يافته هنوز هم به اصطلاح «پالايش» صورت نگرفته است و شايد هرگز صورت نگيرد.
پس يک زبان، براي آنکه قادر به پاسخگويي «در زمان» به نيازهاي توسعه باشد، از چه قابليت هايي بايد برخوردار باشد؟ مهم ترين قابليت مورد انتظار از زبان آن است که بتواند نيازهاي ارتباطي توسعه را 1- به راحتي 2- و روشني 3-، به صورتي فراگير4- و «در زمان» برآورده سازد. از آنجا که نيازهاي ارتباطي توسعه نيازهاي ثابت نيستند، بلکه به سرعت تغيير مي کنند و هر روز با نيازهاي ارتباطي تازه اي پيش مي آيد؛ بنابراين، «زبان» بايد داراي نوعي مکانيسم خودکار و خودجوش پاسخگويي به نيازهاي جديد باشد. در غير اين صورت، بر فرض که از راه هاي غيرطبيعي (مانند نهادهاي رسمي و جز آن) به نيازهاي ارتباطي پاسخ داده شود، چون اين کار معمولاً با تأخير انجام مي گيرد، نمي تواند تأثيري بايسته در امر توسعه داشته باشد.
آيا زبان فارسي مجهز به مکانيسم خودکار يا به عبارت ديگر، «انطباق خودجوش» با نيازهاي توسعه است؟ قبل از پاسخ به اين مطلب شايد بهتر باشد کمي دقيق تر به شناخت مسئله در مورد زبان هاي طبيعي، به طور عام، و سپس در مورد زبان فارسي بپردازيم. واقعيت امر اين است که زبان هاي طبيعي، بالقوه داراي قابليت انطباق طبيعي با شرايط اجتماعي جديد مي باشند. منظور از قابليت انطباق طبيعي آن است که زبانمندان (يعني همه ي افراد جامعه ي زباني، اعم از باسواد يا بيسواد، اعم از فرهيخته يا غيرفرهيخته، اعم از فاضل يا بي فضل و بالأخره اعم از زبان شناس يا زبان ناشناس) به طور ناخودآگاه و با تکيه بر شمّ زباني خود در موارد مورد نيازشان، زبان را، با شيوه هاي مختلف، آماده براي پاسخگويي به نياز ارتباطي مورد نظر بنمايند و اين کار به طور خودجوش و بدون آموزش رسمي يا غيررسمي، و بدون نياز به دخالت نهادهاي قانوني از قبيل فرهنگستان و غيره و بدون القائات زباني از طريق کتاب هاي درسي، نشريات، وسايل ارتباط جمعي و جز آن انجام پذيرد. چنين استعدادي به طور بالقوه در همه ي زبان هاي طبيعي موجود است، ولي عواملي چند موجب مي گردد که اين استعداد در يک زبان از بين برود و هرگز به فعل در نيايد يا آنکه اگر فعال شد عواملي هست که مي تواند آن را متوقف کند و از بين ببرد.
جوامعي که نوعي سکون اجتماعي (در حدّ رکود) بر آنها حاکم مي گردد و براي مدّتي طولاني هيچ گونه تحوّل، تغيير يا تبادلي در وضعيت اجتماعي آنها رخ نمي دهد، و طبعاً براي مدّتي طولاني که معمولاً بايد چند نسل زباني را شامل گردد، آن جامعه با هيچ نوع نياز ارتباطي تازه اي مواجه نمي گردد؛ در نتيجه استعداد ايجاد تحوّل زبان، که در زبانمندان وجود دارد، از بين مي رود و به عبارت ديگر زبان اين جامعه راکد و متجمد مي گردد. معمولاً جوامع کاملاً بسته، براي مدّتي طولاني، گرفتار رکود زباني مي شوند. عوامل بسته بودن يک جامعه در گذشته بيشتر جنبه ي جغرافيايي داشته است، هر چند عوامل سياسي-نظامي و فرهنگي نيز گاهي موجب بسته ماندن برخي جوامع بوده اند. البته شرايط حاکم بر جهان امروز، به ويژه از ديدگاه اقتصادي، امکان بسته ماندن جامعه را تقريباً در همه ي جهان منتفي ساخته است.
جامعه اي که به هر دليل بسته مانده و در نتيجه زبان آن راکد گشته است، چنانچه به هر دليل ناگهان بازگردد، زبان آن جامعه به هيچ وجه قادر به پاسخگويي به نيازهاي جديد اجتماعي، که هم فراوان و هم ناگهاني هستند، نخواهد بود. نتيجه آنکه زبانمندان براي رفع نيازهاي ارتباطي جديد از زبان فايق (که طبعاً زبان بيگانه است) استفاده مي کنند و زبان بومي در حدّ رفع نيازهاي ابتدايي زندگي، آن هم به طور ناقص، باقي مي ماند. گسترش بهره گيري از زبان فايق در يک جامعه زباني، چنانچه منجر به همه گير شدن آن گردد، موجبات ناتواني و بالأخره مرگ زبان بومي را فراهم مي آورد و مرگ بيشتر زبان ها و لهجه ها در طول تاريخ به همين صورت انجام گرفته است. يک نمونه ي بارز آن در گذشته ي نسبتاً دور، مرگ برخي زبان هاي بومي شمال آفريقا در برابر ظهور اسلام و جايگزيني زبان فايق، يعني زبان عربي به جاي آنها است. نمونه ي ديگر آن از گذشته ي نسبتاً نزديک، مرگ تعداد بسيار زيادي زبان هاي بومي قاره ي آمريکا و جايگزيني زبان هاي مهاجمان اروپايي به جاي آنها مي باشد.
به خلاف جوامع بسته، در جوامع باز چون پيوسته تحوّلي تازه رخ مي دهد، دائماً نيازهاي ارتباطي جديد مطرح مي گردد و زبانمندان به طور فعال مشغول به انطباق زبان خود با اين نيازها مي باشند، بنابراين، زبانمندان آمادگي مقابله با تحوّلات ناگهاني و فراوان را دارا هستند و به عبارت ديگر، در مقابل تهاجم هاي اجتماعي، قافيه زبان را نمي بازند. اين زبان ها را زبان هاي در جريان يا فعال مي ناميم، در مقابل زبان هاي راکد يا منجمد.

بحث:

اکنون بازگرديم به پرسشي که در مورد زبان فارسي مطرح ساختيم. زبان فارسي داراي يکي از درخشان ترين کارنامه هاي مکانيسم انطباق در تاريخ زبان هاي بشري است و راز بقاي اين زبان تا امروز، قبل از هر عامل ديگر، فعال بودن و همه گير بودن جريان انطباق در اين جامعه زباني بوده است. کساني که در مورد زبان «عامي» هستند و به عبارت ديگر، فاقد نگرش علمي در مورد زبان مي باشند، چنين مي پندارند (و گاهي اظهار مي کنند) که ورود واژه هاي فراوان از ديگر زبان ها و به ويژه از زبان عربي به زبان فارسي لطمه به اين زبان وارد کرده است. واقعيت درست به عکس اين پندار است. پذيرش واژه هاي خارجي براي رفع نيازهاي ارتباطي جديد، هر چند شيوه ي مطلوبي نيست ولي يکي از شيوه هاي انطباق است و در واقع، گاهي آخرين برگ برنده اي است که زبانمندان براي حفظ زبان خود در دست دارند. چنانچه ناچار باشيم که يا خود زبان خارجي را بپذيريم يا برخي از واژه هاي آن را، هر زبانمند ميهن دوستي دومي را بر مي گزيند و اين درست همان انتخاب شايسته اي است که پدران و مادران با فراست و مهين دوست ما در قرن اول و دوم هجري انجام دادند و با بقاء زبان و فرهنگ ايراني خود را مديون آنان هستيم، وگرنه کسي چه مي داند شايد زبان فارسي هم سرنوشت زبان هاي بومي شمال آفريقا را پيدا مي کرد.
زبان فارسي در تمام طول تاريخ خود زباني فعال و در جريان بوده است و به جز زمان معاصر (که به دلايلي که بيان خواهد شد) دچار نوعي رکود نسبي شده، در هيچ زمان راکد نبوده است. زبان فعال و در جريان زباني است که همه ي زبانمندان آن در انتخاب شيوه ي انطباق و در اجراي آن، آزادي عمل کامل داشته باشند و هيچ فرد يا نهادي آنان را در مورد نحوه ي کاربرد زبانشان، چه در کانال گفتار و چه در کانال نوشتار، تحت هيچ نوع محدوديت و فشار عملي يا رواني قرار ندهد. از آنجا که زبان نهادي مردمي است، بنابراين، دموکراسي زباني يک اصل زباني است و هرگونه اخلال در دموکراسي زباني، به هر شکل و هر دليل که باشد، به روند طبيعي زبان لطمه خواهد زد.
در تمام طول تاريخ زبان فارسي تا نهضت مشروطيت، هنوز سندي ارائه نشده است که نشان دهد براي زبانمندان فارسي، در مورد نحوه ي کاربرد زبانشان، کسي دستورالعملي صادر کرده باشد يا چماق غلط و صحيح بر سر آنها زده باشند. زبانمندان فارسي در هر قشر و طبقه کاملاً آزاد و مختار بوده اند که هرگاه به هر دليل با نياز ارتباطي جديدي مواجه شدند، يا هر شيوه اي که مي پسنديدند و دوست داشته اند، زبان را براي رفع آن نياز آماده سازند. سنت جاريه زبان فارسي چنين بوده که در تمام جنبه هاي زبان يعني در معني شناسي، در نحو، در صرف، در واژگان و در آواشناسي نوآوري مردمي، هم در گفتار و هم در نوشتار، پيوسته جريان داشته است. مکانيسم اين نوآوري بدين صورت بوده که هر زبانمند فارسي هر زمان که عناصر موجود زباني را براي هدف خاص ارتباطي خود ناکافي يا نامتناسب تشخيص مي داده، دست به کار نوعي نوآوري در يکي از جنبه هاي زبان مي شده است. اين نوآوري هم در گفتار و هم در نوشتار جريان داشته و هيچ گاه منحصر به يک قشر اجتماعي خاص نبوده است. فرايند نوآوري نيز به طور ناخودآگاه و بر اساس شمّ زباني زبانمند صورت مي گرفته است. شعرايش از ساير اقشار دست به اين نوآوري
زده اند، زيرا تحت فشار محدوديت هاي وزن و قافيه بيش از ديگران مواجه با نيازهاي جديد بوده اند.
در هم ريختگي و جابه جايي عناصر دستوري در شعر فارسي که به وفور ديده مي شود، نمونه هاي نوآوري در بخش نحوي زبان هستند. (2) مجاز، استعاره، و ضرب المثل نمونه هايي از نوآوري در بخش معني شناختي زبان مي باشند. در بخش صرف، واژگان و آوايي زبان نيز به همين ترتيب نوآوري جريان داشته است. در بخش واژگان، هرگاه زبانمند نياز ارتباطي تازه اي را حس کند که به هر دليل، واژگان موجود زبان را براي ابراز آن ناکافي يا نامناسب بيابد، يا دست به واژه سازي مي زند و يا از واژگان يک زبان خارجي بهره مي جويد. اين نوآوري در واقع نوعي پيشنهاد از سوي يک زبانمند به ديگر زبانمندان مي باشد. هيچ کس مانع ارائه اين پيشنهادها نبوده است و هيچ کس نيز زبانمندان ديگر را امر يا نهي يا تشويق يا منع از پذيرش اين پيشنهادها نمي کرده است. هم ارائه و هم پذيرش اين پيشنهادها در يک جوّ کاملاً آزاد و در فضايي کاملاً باز جريان داشته است.
تمام واژه هايي که از زبان هاي ديگر وارد زبان فارسي شده اند، براي اولين بار توسط يک زبانمند فارسي در گفتار يا در نوشتار به کار رفته اند. در مواردي که ديگر زبانمندان به هر دليل (که فرقي هم نمي کند)، اين کاربرد جديد را مي پسنديدند و به کار مي بردند، کم کم رايج مي گشت و در زبان فارسي جا خوش مي کرد و در غير اين صورت، عملاً پيشنهاد رد شده بود. اتفاقاً جالب توجه است بدانيم پيشنهادهايي که مثلاً در مورد کاربرد واژگان عربي در زبان فارسي توسط زبانمندان رد شده است کم تر از موارد پذيرفته شده نيست. براي شاهد به موردي از شعر فارسي اشاره مي نماييم. مي دانيم که در شعر فارسي، بسياري از شعرا واژگاني از زبان عربي به کار برده اند که در زبان فارسي معادل داشته است. دليل اينکه واژه ي فارسي را رها کرده و دست به دامان واژه ي عربي شده اند در بيشتر موارد رهايي از فشار محدوديت هاي وزن و قافيه شعر سنتي فارسي بوده است. برخي از اين واژه هاي عربي را زبانمندان فارسي پسنديده، تقليد کرده، به کار برده و بدين ترتيب وارد زبان فارسي کرده اند، ولي بسياري از آنها مورد پذيرش زبانمندان قرار نگرفته و لذا از لابه لاي صفحات ديوان همان شاعري که آنها را مطرح ساخته خارج نشده اند و گاهي به زحمت مي توان حتي يک مورد ديگر از کاربرد آنها را در جاي ديگر يافت.
به عنوان نمونه، در مثنوي جلال الدين رومي تعداد نسبتاً زيادي واژه ي عربي به کار رفته است که شايد کاربرد آنها در زبان فارسي منحصر به خود او باشد. دليل اين مدعا آن است که حتي لغت نامه ي دهخدا نيز با آن همه جامعيت، اين واژه ها را ارائه نکرده است.(3) علاوه بر اين، به تعداد زيادي واژه ي عربي در مثنوي برخورد مي کنيم که در لغت نامه ي دهخدا آمده، ولي شاهد آن منحصر به همين مورد کاربرد در مثنوي بوده است و اين خود، دليل بر اين است که ديگران اين لغات را به کار نبرده اند، زيرا روش علامه دهخدا اين نيست که به يک مورد شاهد بسنده کند.(4) نيز متون کهن فارسي (و ازجمله مثنوي) مشحون از آن دسته از واژگان عربي است که در ديگر متون نيز کم و بيش به کار رفته، ولي هرگز در زبان فارسي همه گير نگشته است و امروز در زبان فارسي به کار نمي رود، واژه هايي مانند «تعرف»(5)، مکتسي(6) و ايناس(7). نظر همين روش را نيز مولانا و ديگر شعرا و نويسندگان و همه ي زبانمندان فارسي در واژه سازي دارند. يک زبانمند مبتني بر شمّ زباني خود براي اولين بار واژه اي مي سازد، اگر ديگران پذيرفتند، واژه رايج مي گردد و اگر نپذيرفتند عقيم مي ماند. واژه سازي توسط مردم عادي از ديرباز جريان داشته و هنوز هم جريان دارد. واژه هايي نظير سگدست، شغالدست، چپقي، آب پخش کن نمونه ي واژه هايي هستند که تعميرکاران اتومبيل براي لوازم آن نام گذاري کرده اند. در مثنوي به واژه هاي زيادي برمي خوريم که به احتمال زياد براي اولين بار توسط خود مولانا ساخته شده اند ولي در زبان فارسي پذيرفته نشده و به همين جهت در لغت نامه ي دهخدا نيامده است، واژه هايي مانند «نيم خام(8)، علمناک(9)، کفرناک(10)، طفل خو(11)، درّان(12)، کناران(13). اين واژه ها را به احتمال زياد خود مولانا ساخته و پرداخته، ولي مورد استقبال و پذيرش زبانمندان فارسي قرار نگرفته است. همه ي موارد بالا شواهدي است بر اثبات اين مدعا که زبانمندان فارسي در پيشنهاد کاربرد و همچنين پذيرش صورت هاي نو از آزادي عمل کامل برخوردار بوده اند.
گرايش زبانمندان فارسي در سال هاي اخير، به کاربرد فعل مرکب به جاي فعل ساده در گفتار- که بسيار وسيع و گسترده است به هر دليل که باشد- نوآوري صرفي محسوب مي گردد. امروز کاربرد مشتقات شتافتن، يافتن، آراستن، آويختن، رُستن، ستودن، فريفتن و سياري مصدرهاي ديگر در ساختمان هاي فعلي گفتار فارسي منسوخ گشته است و به جاي آنها به ترتيب، افعال شتاب کردن، پيدا کردن، آرايش کردن/دادن، آويزان کردن، رشد کردن، ستايش کردن و فريب دادن به کار مي روند.
مولانا در موارد عديده در مثنوي، در کنار بن هاي ماضي شتافت، سوخت و ريخت و تعدادي ديگر، بن هاي ماضي شتابيد(14)، سوزيد(15)، ريزيد(16) و مانند آن به کار برده و مي بينيم که مورد پذيرش قرار نگرفته است.
در بخش آوايي زبان صورت هاي پربسامد، مانند اسم هاي خاص، فعل هاي کمکي و برخي افعال بسيار رايج مخفف مي گردند و اين کوتاه سازي به جهت مناسب سازي صورت هاي زباني با نياز تعجيل ارتباطي است (درست مثل زبان تلگراف). ميرم، ميخام، ميگم، ميام و غيره به جاي مي روم، مي خواهم، مي گويم، مي آيم و جز آن، نمونه هاي همه گير مخفف سازي در بخش فعل هستند. در بخش اسم هاي خاص، مثلاً صورت 9هجايي «آقا ميرزا زين العابدين» به صورت 3هجايي «آمزنيل» /âmzeynel/، صورت 8هجايي «مشهدي محمد علي» به صورت 4هجايي «مشممدلي»، و صورت 7هجايي «کربلايي محمدعلي» به صورت 3هجايي «کلممد» /Kalmamad/ و صورت 6هجايي «کلئوپاترايي» به صورت 4هجايي «کلوپتري» /Kalopatrey/ تبديل مي گردند.
در شعر فارسي و ازجمله در مثنوي موارد انطباق آوايي (تحت تأثير نياز وزن و قافيه) فراوان به چشم مي خورد. کاربرد «تان» (17) به جاي «توان»، «مي گود» (18) به جاي «مي گويد»، و «استا» (19) به جاي «استاد» شواهدي از انطباق آوايي هستند.

تحليل:

همه ي اين شواهد بيانگر اين واقعيت است که در گذشته، زبانمندان فارسي اعم از باسواد و بيسواد در طرح صورت هاي جديد زباني، براي رفع نيازهاي خود آزادي عمل داشته اند و نيز در پذيريش يا رد صورت هاي جديد مطرح شده کاملاً آزاد و مختار بوده اند و هيچ کس در گذشته، در صدد کاناليزه کردن يا پاستوريزه کردن زبان فارسي برنيامده است. بدين سان زبان فارسي از نرمي، چالاکي و آمادگي لازم براي مواجهه و پاسخگويي به هر نوع نياز جديدي پيوسته برخوردار بوده است. همچنين اين آزادي به رغم نظر برخي دلسوزان زبان فارسي، نه تنها موجب هرج و مرج و فساد زبان فارسي نگشته، بلکه برعکس موجب اغنا و تقويت و ابقاي اين زبان شده است. متأسفانه تنها در سده ي اخير و به ويژه در ده هاي اخير است که دخالت در زبان فارسي، گرچه با حُسن نيّت ولي از روي ندانم کاري، با طرح مسئله ي غلط و صحيح و شايست و ناشايست و بايد و نبايد از طريق کتاب هاي درسي، مطبوعات و ساير وسايل ارتباط جمعي جريان يافته است. اين دخالت ها نه تنها باعث تقويت زبان فارسي نمي گردد، بلکه تأثير فوري آن اعتماد به نفس زباني زبانمندان را سلب و ايجاد وسواس و دلهره در کاربرد زبان و عقيم ماندن مکانيسم انطباق مردمي در زبان فارسي مي کند که چنانچه ادامه يابد موجب رکود اين زبان مي گردد.
بايد توجه داشت که اصولاً چيزي به نام غلط در زبان وجود ندارد و شاهد اين مدعا آن است که همه ي کساني که مسئله ي غلط و صحيح را در زبان مطرح کرده اند تاکنون نتوانسته اند تعريفي جامع و مانع از غلط ارائه نمايند. در زبان خطا وجود دارد ولي غلط وجود ندارد. منظور از خطا مواردي است که گوينده عمدتاً در اثر عدم تعادل روحي (ناشي از تعجيل، ترس، اضطراب، خستگي، خواب آلودگي، مستي و غيره) نتواند صورت مورد نظر خود را توليد نمايد، و نشانه ي خطا آن است که موجب اخلال در امر ارتباط گردد و در نتيجه، در همان لحظه ي گفتار، متکلّم يا مخاطب يا هر دو متوجه اين اختلال بشوند و در بيشتر موارد، گوينده در صدد اصلاح و احياناً عذرخواهي برمي آيد. اين با آن چيزي که حضرات غلط مي انگارند و هيچ گونه مشکل و ارتباطي ايجاد نمي کند، تفاوت دارد. اگر ما بخواهيم در مورد وجود غلط در زبان اصرار بورزيم، حداکثر چيزي که به نظر نگارنده در اين باره مي توان قائل شد «خطاي عمدي» است و اين امري نسبي و شامل مواردي است که گوينده (يا نويسنده) به هر دليل عمداً کلامي را توليد نمايد که ارتباط مورد نظر وي را با مخاطب مورد نظر نتواند برقرار نمايد. و وجه غلط بودن آن لغو و بي فايده بودن و چه بسا مضر بودن آن است، زيرا که نقض غرض مي باشد. بنابراين تعريف، مثلاً عبارتي مانند «اسقاط کافه خيارات از طرفين علي الخصوص خيار غبن با علي مراتبه» اگر مخاطب آن فقيه يا حقوقدان باشد، صحيح است ولي اگر روي سندي چاپ شود که قرار است آن را هر کاسب و کارگر و کشاورز و زنِ خانه داري امضاء کند و بعداً متوجه شود که چه کلاه گشادي سرش رفته است، آنگاه خطاي عمدي و غلط به حساب مي آيد. جالب است که نگارنده اخيراً به دستورالعملي مکتوب برخورد نمودم که فکر مي کنم مخاطبين آن فقط بايد افراد حوزوي-رايانه اي باشند و براي هيچ زبانمند فارسي ديگري قابليت ارتباطي ندارد. از آنجا که از خود دستورالعمل برمي آيد که مخاطبين آن متعدد و متنوّع هستند، بنابراين چنين مکتوبي را مي توان غلط به حساب آورد و براي پاسداري از زبان فارسي از توليد نظاير آن جلوگيري کرد. اين دستورالعمل که به زبانِ به اصطلاح «فارسي» نوشته شده چنين است:
«في هذا الطريق لکل پرسنل اعم از پانچيست، پروگرامر، سيستم آناليست و... تقاضا مي شود جهت ايميونيتي از ابتلا به ويروس A1 در تمام پروژکت ها از ويروس فايندر Nav استفاده شود. بديهي است لعلّ بغير از اين عمل شود «شرٌّ لکم».» با توجه به تعريفي که در بالا از غلط در زبان ارائه گرديد و دانستيم که امري اعتباري و در واقع «مخاطب-وابسته» مي باشد، بايد توجه داشته باشيم که در نوشتار و گفتاري که مخاطب آن عموم مردم مي باشند، چنانچه در موارد غيرضروري از اصطلاحات زبان-گونه ي (20) نويسنده/ گوينده استفاده شود، که طبعاً براي عامه قابل فهم نيست، نقض غرض در زبان است و مي توان آن را غلط دانست مگر آنکه از توليد آن، اهداف ديگري به جز تفهيم مخاطب درنظر باشد که آن هم غيراخلاقي است. اصولاً مخاطب قرار دادن افراد با زباني که مي دانيم براي آنها قابل فهم نيست (به منظور اظهار فضل يا کسب موقعيت اجتماعي يا هرچه) توهين به مخاطبين است.

نتيجه:

در شرايط امروز جهاني و در آستانه ي قرن بيست ويکم توسعه براي کشور ما امري حياتي و اجتناب ناپذير و از اولويت هاي اساسي کشور است و لذا همه چيز و از جمله زبان فارسي بايد در خدمت توسعه باشد. زبان فارسي در گذشته نشان داده است که توانِ مواجهه با شرايط بحراني را دارا است، ولي موفقيت آن در پشت سرگذاشتن همه ي فراز و نشيب هاي تاريخ، مرهون انعطاف پذيري و نرمي اين زبان بوده است که موجب گشته به سرعت و بدون فوت وقت با نيازهاي جديد ناشي از تحوّلات اجتماعي منطبق گردد. اين قابليت بالقوه ذاتي همه ي زبان هاي طبيعي است، ولي فعليت آن در زبان فارسي ناشي از آزادي عمل کامل زبانمندان در طرح، ارائه، اجراء و پذيرش نوآوري هاي مورد نياز در همه ي جنبه ها و شئون زبان بوده است. متأسفانه ديري است کساني که خود را مفتي زبان فارسي مي دانند و زبانمندان فارسي را مقلّدين خود مي خواهند، به طرق مختلف سعي در تحميل فتاوي خود به زبانمندان دارند، فتواهايي که غالب آنها اعتبار علمي ندارد و با واقعيت هاي زباني تطبيق نمي کند. حاصل اين سمت دهي ها و القائات عمدتاً نادرست، تضعيف اعتماد به نفس زبانمندان در کاربرد زبان و ايجاد وسواس، ترس و دلهره در توليد نوشتار و گفتار است. يکي از آثار اين خسران، پايين بودن بيش از حدّ توليدات نوشتاري کشور ما نسبت به بسياري از کشورهاي ديگر است. در واقع افراد زيادي هستند که چيزي براي نوشتن يا حرفي براي گفتن دارند، ولي از ترس تکفيرهاي زباني و چماق غلط-صحيح، از خير آن مي گذرند. ولي خطر بزرگ تر آن است که ديگر به طور طبيعي دست به توليد صورت هاي جديد نمي زنند و اين باعث ترويج روحيه ي جزميت در زبان است که منجر به رکود و انجماد آن خواهد شد.
از آنجا که زبان پديده اي عام و متعلّق به همه ي افراد جامعه است، بر فرض هم که اصرار داشته باشيم بين چند صورت رايج يکي را برگزينيم، بايد نظر اکثريت جامعه ي زباني را برگزينيم و آن چيزي به جز صورت هاي غالب و مشهور نيست (که گاهي حضرات آن را غلط مشهور، مي خوانند) نه آنکه نظرات گروهي خاص و اندک را بر مردم تحميل کنيم که مجتهد زبان (يعني زبان شناس) هم نيستند، و معمولاً اصرار در ترويج مجدد صورت هاي مهجور و منسوخ دارند. زبان متعلّق به مردم است و هيچ کس و هيچ نهادي نمي تواند و نبايد حق آزادي مردم را در مورد زبانشان از آنان سلب کند. مطمئن باشيم که اگر کار را به عهده ي مردم واگذار کنيم و از «دستکاري» زبان دست برداريم نه تنها ضرر نمي بينيم، بلکه همين مردم همان طور که در فراز و نشيب هاي گذشته ي تاريخ زبان فارسي نشان داده اند، امروز هم در اين بحران زباني ناشي از توسعه بهتر از هر گروه يا نهادي مي توانند از عهده ي آماده سازي زبانشان برآيند.

پي‌نوشت‌ها:

1-(دانشگاه اصفهان).
2- ليک خود با اين همه بر نقد حال*** جست بايد تخت او را انتقال
(مثنوي-نيکلسون، دفتر چهارم، بيت884) 3- مانند واژه ي «ضايره»:
مؤمنان از دست باد ضايره *** جمله بنشستند اندر دايره
(نيکلسون، دفتر ششم، بيت2191)
4- مانند واژه ي «مفلسف»:
از مفلسف گويم و سوداي او *** يا ز کشتي ها و از درياي او
(نيکلسون، دفتر ششم، بيت2223)
5- باز نفسش جمله مي آورد زود *** زين تعرف در دلش چون کاه-دود
(نيکلسون، دفتر ششم، بي2123)
6- در خيال از بس که گشتي مکتسي*** نک به سوفسطايي بدظن رسي
(نيکلسون، دفتر ششم، بيت2184)
7- ضد را با ضد ايناس از کجا *** با امام الناس نسناس از کجا
(نيکلسون، دفتر ششم، بيت2120)
8- من نيم در امر و فرمان نيم خام *** تا بينديشم من از تشنيع عام (نيکلسون، دفتر ششم، بيت2140)
9- دفن کردش پس بپوشيدش به خاک*** زاغ از الهام حق بد علمناک (نيکلسون، دفتر ششم، بيت1307)
10- در ضلالت هست صد کل را کله*** نفس زشت کفرناک پرسفه
(نيکلسون، دفتر ششم، بيت4857)
11- خاک را رنگ و فن و سنگي دهد *** طفل خويان را بر آن جنگي دهد
(نيکلسون، دفتر ششم، بيت4717)
12- مرغ پرنارسته چون پرّان شود *** لقمه ي هر گربه ي درّان شود
(نيکلسون، دفتر ششم، بيت583)
13- دست بگشاد و کنارانش گرفت *** همچو عشق اندر دل و جانش گرفت
(نيکلسون، دفتر ششم، بيت93)
14- پس شتابيدند تا دام آورند *** ماهيان واقف شدند و هوشمند
(نيکلسون، دفتر ششم، بيت2205)
15- کم کن اي پروانه نسيان و شکي*** در پر سوزيده بنگر تو يکي (نيکلسون، دفتر ششم، بيت2879)
16- هين عزيزا در نگر اندر خرت *** که بپوسيدست و ريزيده برت (نيکلسون، دفتر ششم، بيت1763)
17- هين برو جلدي مکن سودامپز*** که نتان پيمود کيوان را بگز
(نيکلسون، دفتر ششم، بيت3846)
که هزاران خانه از يک نقد گنج *** توان/tân/ عمارت کرد بي تکليف و رنج
(نيکلسون، دفتر ششم، بيت2541)
18- با فراقت کافران را نيست تاب *** مي گود ياليتني کنت تراب (نيکلسون، دفتر ششم، بيت409)
19- گرچه اين عاشق بخارا مي رود *** نه به درس نه به استا مي رود
(نيکلسون، دفتر ششم، بيت3846)
20- Sociolect

کتابنامه:
- لغت نامه ي دهخدا. 1362. تهران: مؤسسه لغت نامه ي دهخدا.
- مثنوي معنوي مولانا جلال الدين. 1369. به همّت رينولدالين نيکلسون، چ7. تهران: مولي.

جزميت هاي زبان فارسي و توسعه
منبع مقاله:
مدرسي، يحيي، دبيرمقدم، محمد؛ (1376)، مجموعه مقاله هاي سومين کنفرانس زبان شناسي، تهران: دانشگاه علامه طباطبايي، چاپ اول.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما
معنی اسم ربکا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم ربکا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم زویا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم زویا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم سورا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم سورا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم آروا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم آروا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم کایرا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم کایرا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم کلارا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم کلارا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم راشین و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم راشین و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم رستاک و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم رستاک و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم لیزا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم لیزا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم دلان و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم دلان و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم دلوان و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم دلوان و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم لاوین و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم لاوین و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم دیان و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم دیان و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
این روزها ایران دارد در سراسر خاورمیانه رژه می‌رود!
play_arrow
این روزها ایران دارد در سراسر خاورمیانه رژه می‌رود!
واکنش کاخ سفید به شایعه مرگ رئیس‌جمهور آمریکا
play_arrow
واکنش کاخ سفید به شایعه مرگ رئیس‌جمهور آمریکا