تمدن حيره در عصر لخميان

زندگي علمي چنان درخششي در حيره داشت که هيچ پايتخت عربي در دوره ي جاهلي نظير آن را به خود نديده بود. حوزه هاي علمي و مدارس آن از چنين زندگي علمي سرشار بود. ايلياي حيري مؤسس صومعه ي «ماراايلياد» در موصل،
شنبه، 21 تير 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تمدن حيره در عصر لخميان
تمدن حيره در عصر لخميان

 

نويسنده: عبدالعزيز سالم
مترجم: باقرصدري نيا



 

1.زندگي علمي

زندگي علمي چنان درخششي در حيره داشت که هيچ پايتخت عربي در دوره ي جاهلي نظير آن را به خود نديده بود. حوزه هاي علمي و مدارس آن از چنين زندگي علمي سرشار بود. ايلياي حيري مؤسس صومعه ي «ماراايلياد» در موصل، آموزشهاي ديني خود را در مدرسه اي واقع در حيره آموخته بود. همچنين «مار عبدالکبير» تعاليم ديني خويش را در يکي از مدارس حيره فرا گرفته بود.(1)مرقش اکبر و برادرش حرمله نيز نوشتن را نزد يکي از مسيحيان حيره تعليم مي ديدند (2) و بشربن عبدالملک کندي صاحب دومة الجندل به حيره مي آمد و مدتي در آنجا اقامت مي کرد و از مردم حيره خط عربي مي آموخت. سفيان بن امية بن عبد شمس، و ابوقيس بن عبد مناف بن زهره از طريق او نوشتن آموختند. (3) ياقوت مي نويسد که کودکان حيره خواندن و نوشتن را در کليساي روستاي نقره، يکي از روستاهاي حيره، فرا مي گرفتند. خط حيري پايه و اساس خط عربي و قديم ترين شکل اين خط است. خط حيري خود از خط آرامي مشتق شده است.(4) بلاذري به نقل از عباس بن هشام بن محمد کلبي مي نويسد که:« سه تن از قبيله ي طي به نامهاي مرامربن مرة، اسلم بن سدرة، و عامربن جدرة، در روستاي نقيره، يکي از روستاهاي حيره، گرد آمدند و اين خط را وضع کرده الفباي عربي را با الفباي سرياني مقايسه کردند. پس از آن گروهي از مردم انبار اين خط را از آنان فرا گرفتند و سپس مردم حيره آن را از مردم انبار آموختند.»(5) اما دکتر خليل يحيي نامي، بر اين عقيده است که شهرهاي حجاز، از طريق ديگري بجز حيره، يعني از راه پترا مرکز نبطيان، با کتابت و نوشتن آشنايي پيدا کردند. به اعتقاد او عربهاي حجاز به سبب اطاعت از نبطيان خط نبطي را در امور تجاري خود به کار گرفتند؛ به طوري که از نقش «ام الجمال» به تاريخ سال 270 ميلادي، و نقش «العلا» به تاريخ سال 306 و 307 ميلادي، بر مي آيد؛ اين خط در پايان قرن سوم و اوايل قرن چهارم ميلادي از طريق حجاز در همه ي سرزمينهاي عربي انتشار يافت. همچنين دکتر خليل نامي، معتقد است که خط نبطي، که عربهاي حجاز آن را فرا گرفته بودند، به تبع تحرکات تجاري و در نتيجه ي جنبش ادبي که به دليل وجود بازارهاي ادبي و تجاري در حجاز برپا شده بود بسرعت تحول پذيرفت تا اينکه در اوايل قرن پنجم ميلادي رنگ عربي اصيل به خود گرفت.(6) با وجود اين، او دلايل تاريخي متقني به دست نياورده است که بيانگر استعمال خط نبطي در سرزمين حجاز باشد. دکتر خليل يحيي نامي جهت اثبات عقيده ي خود تنها به بررسيهايي تکيه کرده است که براي مقايسه ميان خط نبطي و تحول آن در سرزمين نبطيان، و کتيبه هايي که در مناطق مختلف سرزمين هاي عرب در قرن سوم، چهارم و پنجم ميلادي کشف شده، صورت گرفته است. نظر او با آنچه در منابع عربي آمده است که اعراب جزيرة العرب خط را از مردم حيره آموختند، مخالفت دارد. معروف است که خط عربي کوفي، تغيير شکل يافته ي خط حيري است که اعراب حجاز اندکي پيش از ظهور اسلام، از طريق عربهاي حيره فرا گرفتند و خط حيري دنباله خط سطرنجيلي سرياني بود.(7) براي جمع ميان دو نظر، اعتقاد من آن است که اعراب حجاز خط عربي مشهور به خط کوفي را، همزمان از خط نبطي و خط حيري اقتباس کرده اند. همچنانکه در دوره ي اموي نيز اعراب فن معماري و تزيين را از سبک ساساني و بيزانسي اقتباس کردند.
قرار گرفتن حيره ميان عراق، شام، و سرزمينهاي ديگر عرب تأثير زيادي در برخورد و ارتباط مردم آن با اقوام و ملتهاي ديگر داشت. اين ارتباطات سبب گرديد تا آنان از فرهنگ ايراني، سرياني، و رومي تأثير بپذيرند. آشنايي برخي از مردم حيره با زبان فارسي تأثير بسياري در انتقال آداب و رسوم ايراني به حيره بر جاي گذاشت. همچنانکه مقداري از علوم و آداب و رسوم يونان نيز از طريق اسيران رومي به آن سرزمين راه يافت.(8) پادشاهان لخمي حيره با بذل و بخشش و صله ي خود مشوّق شاعران بودند. از اين روي، شعراي عصر جاهلي نظير مرقش اصغر، عمروبن قميئه، مُتَلَّمِس، طرفة بن عبد، عبيدبن ابرص، مرقش اکبر، مثقف عبدي، منخل يشکري، نابغه ذبياني، حنظله ي طايي، لبيدبن ربيعه، حسان بن ثابت، يزيدبن عبد المدان، اسودبن يعفر نهشلي، نابغه ي جعدي، حاتم طايي، سلامة بن جندل، عنترة بن عبسي، أعشي قيس، و عمروبن کلثوم تغلبي راهيِ دربارهاي آنان مي شدند. در حيره شاعراني مانند عدي بن زيد عبادي، عدي بن مرينا، و اياس بن قبيصه ي طايي ظهور کردند؛ و از شاعران عصر اسلامي، ابوقابوس نصراني از حيره برخاست.(9)
حيره مرکز مهم دانش، و محل تلاقي ادباي عرب در عصر جاهلي بود. نعمان بن منذر ادباي عرب را در قصر «خورنق» گرد مي آورد و انجمن ادبي برپا مي ساخت که در آن شاعران به نژاد عربي تفاخر مي کردند. ابن کلبي مي گويد: هنگامي که نعمان بن منذر به نزد پادشاه ايران آمد و فرستادگان عرب، هند، و چين در حضور خسرو از پادشاهان و سرزمينهاي خود سخن مي گفتند، نعمان به ستايش عرب پرداخت و آنها را از همه ملتها برتر شمرد و ايراني و غير ايراني را استثنا نکرد. خسرو که غرور پادشاهي او را فرا گرفته بود به بيان فضايل ملتها و تحقير نقش عرب پرداخت و نعمان شروع به شمارش مفاخر عرب و خصال و فضايل عالي آنان کرد؛ به طوري که مايه ي حيرت پادشاه ايران گرديد. پس از آن چون نعمان به حيره بازگشت، کساني را در پي خطبا و شعراي عرب نظير اکثم بن صيفي و حاجب بن زراره از قبيله ي تميم، حارث بن ظالم و قيس بن مسعود از بکر، عمروبن شريد کلبي، عمروبن معدي کرب زبيدي، و خالدبن جعفر و ديگران فرستاد. چون آنان در حضور وي جمع آمدند، خطاب به آنان گفت: شما اين عجمها را مي شناسيد و از همسايگي عرب با آنها اطلاع داريد؛ من سخناني از خسرو شنيدم که بيم دارم مقصودي در پس آن نهفته باشد و شايد نيز چنين نباشد. منظور او از اظهار اين سخنان آن بود که اعراب را در پرداخت خراج به وي همانند برخي از زيردستان عجم خود قرار دهد، همان گونه که با پادشاهان اقوام ديگر چنين مي کند. سپس سخنان خسرو و پاسخهايي را که به وي داده بود، به آنان بازگفت و از خزانه ي خود گرانبهاترين جامه ها را براي آنان خواست، و به هر يک از آنان خلعتي بخشيد، و عمامه اي بر سر آنان نهاد و با انگشتر خود آنها را مهر کرد، و دستور داد تا به هر يک از آنان يک شتر و اسب اصيل بدهند؛ سپس آنان را به همراه نامه اي نزد خسرو فرستاد. چون به حضور خسرو رسيدند هر يک از آنان را به همراه خطبه اي خواندند که مظهر بلاغت بود، و درّ سخن را چنان به هم پيوستند که مرواريد در برابر آن حقير مي نمود، و فصاحت آنها شايسته آن بود که سرمشق سخنان ديگر قرار گيرد.(10) به احتمال قوي موضع نعمان بن منذر در برابر خسرو، به طوري که پيش از اين توضيح داده شد، از عواملي بود که موجب برانگيخته شدن خشم خسرو گرديد، تا اينکه سرانجام او را به قتل رساند.
در دوره ي لخميان پزشکي در حيره پيشرفت کرده بود. در عصر اسلامي نيز حيره همين شهرت خود را در زمينه ي پزشکي حفظ کرد. حنين بن اسحاق، طبيب نصراني عبادي، از حاذق ترين پزشکان متوکل عباسي بود، و پدرش اسحاق در حيره به شغل داروسازي مي پرداخت. (11) ابوالفرج اصفهاني مي نويسد:« زماني که متوکل ليثي بن عبدالله بن نهشل شاعر حيره، دچار چشم درد شديدي شد، قس نصراني به مداواي او پرداخت و وي را معالجه کرد.»(12)

2. زندگي اقتصادي

مردم حيره به زراعت و شباني اشتغال داشتند. طبيعت محلي که حيره در آن واقع شده بود. پرداختن به اين دو حرفه را اقتضا مي کرد. قرار گرفتن حيره در منطقه ي سرسبز و در کرانه ي رود «کافر» سبب گرديده بود که همزمان، از دو نوع زندگي کوچ نشيني، و شهرنشيني برخوردار باشد. در اطراف آن از نجف تا فرات، نخلستانها، باغها و بستانها گسترده شده بود. علاوه بر زراعت و شباني، مردم حيره به تجارت و بازرگاني نيز مي پرداختند. نزديکي حيره به فرات، به مردم آن امکان مي داد تا در فرات به کشتي بنشينند و خود را به ابله برسانند و در آنجا سوار کشتيهاي بزرگ شوند و درياها را در نوردند، و از سوي شرق تا هند و چين، و از سمت غرب تا بحرين و عدن بروند. از آنجا که حيره در کنار دريا و لنگرگاه کشتيهايي واقع شده بود که از جانب چين، هند و جاهاي ديگر مي آمدند، تاجران بزرگ پيوسته بدانجا تردد داشتند.(13) کاروانها، مال التجاره ي هند، چين، عمان و بحرين را از طريق حيره به تدمر و حوران حمل مي کردند. اشتغال به اين حرفه، ثروت سرشاري را نصيب مردم حيره ساخت و آنان قصرهايي بنيان نهادند و به عشرت جويي و لذت طلبي پرداختند. آنان آوازه خوانان مرد و زن را به نزد خود فرا خواندند و اثاث و جامه ي گرانبها پيرامون خود گرد آوردند.(14) از ظرفهاي نقره اي و طلايي براي خوردن غذا استفاده کرده، در بسترهاي حرير روي تختهاي مجلل و مرصع مي آرميدند.(15) بدان سان که عدي بن زيد گفته است:
ثانيات قطائف الخز و الديـ *** ـباج فوق الخدور و الانماط
مدقرات من اللحوم و فيها *** لطف في البنان و الأوساط (16)
«آنان پارچه هاي خز و ابريشمي را بر روي پرده ها و فرشها مي چينند؛
بدنهايشان پر گوشت بوده، انگشتان و کمرهايشان نرم و لطيف است».
پيش از خواب در عودسوزها و مجمرها بخور و مواد خوشبوکننده مي سوزاندند (17)، و پشت سر و گردن خويش را با مشک و عنبر عطرآگين مي ساختند؛ لباسهاي فاخر برتن مي کردند و شراب مي نوشيدند. شاعر در اين باره مي گويد:
تنفح بالمسک ذفاريهم *** و عنبر يقطبه القاطب
و القز و الکتان أثوابهم*** لم يجب الصوف لهم جائب
و العز و الملک لهم راهن *** و قهوه ناجودها ساکب (18)
« با مشک و عنبرِ درهم آميخته گردنهاي آنان معطر مي شود؛
لباس آنان از ابريشم و کتان است و پارچه هاي پشمين درشت سزاوار آنان نيست؛
شکوه و فرمانروايي آنها پيوسته برقرار و جامهايشان پيوسته از شراب لبريز است.»
در صنايع حيره، به حدي مهارت و استحکام به کار رفته بود که اغلب صنايع به حيره نسبت داده مي شد. صنعت نساجي، و بخصوص بافتن حرير و کتان و پشم، از مهمترين صنايع حيره به شمار مي آمد، و قصر «خورنق» تعدادي از آهنگران و بافندگان را در خود جاي داده بود عمروبن کلثوم در اين باره مي گويد:
اِذ لا ترجي سليمي أن يکون لها *** من بالخورنق من قين و نساج (19)
«سليمي (مادر نعمان بن منذر) اميدوار نيست که آهنگران و بافندگان خورنق از آنِ او باشند.»
از جمله لباسهايي که مردم حيره مي پوشيدند عبارت بود از: بالاپوش، طيلسان، نوعي جامه ي سفيد يا سياه مرغوب (دخدار)، قبا، چادرابريشمي (شرعبي)، و پارچه هاي مخطط به تارهاي ابريشم يا طلا (سيراء).(20) شاهان حيره به شاعران و کساني که رضايت خاطر آنان را فراهم مي آوردند، خلعتي مي دادند که به «جامه ي رضايت» معروف بود. اين خلعت جبه اي بود که با طوقهاي طلا و شاخه هاي زمرد آراسته شده بود، و نوعي از آن «مرفل» ناميده مي شد. (21)
حيره به ساختن انواع سلاح از شمشير، تير، و سرنيزه شهرت داشت، اما صنعت اشياء معدني و زينتي، از پيشرفته ترين صنايع حيره بود. زرگران حيره در ساختن وسايل آرايش از طلا و نقره به تفنن و نوآوري مي پرداختند و آنها را با جواهر و انواع ياقوت ترصيع مي کردند.(22) آوازه ي سفال حيره و صنعت پوست و دبّاغي و اشياء ساخته شده از عاج آن در همه جا پراکنده بود.

3.فن معماري

معماران حيره، به علت همسايگي با ايران و تبعيت از آنان، اصول اين فن را از ايرانيان فرا گرفتند، اما آنان در نظام و سبک معماري چنان تحول و تطوري ايجاد کردند که موجب فاصله گرفتن آن از اصول اوليه خود گرديد؛ به طوري که در زمينه ي معماري «سبک حيري» به صورت سبک معماري مستقلي درآمد. در عصر اسلامي سبک معماري حيري در ساختن کاخها رواج داشت. مسعودي مي گويد که متوکل عباسي در بناي قصرهاي خود از شيوه ي معماري معروف به حيري و «کمين» و «اروقه» تقليد کرد. علت اين امر آن بود که يکي از داستان گويان او، شبي به وي گفت که يکي از پادشاهان حيره از خاندان نعمان از بني نصر، از شدت ميل و علاقه به جنگ و براي اينکه در مواقع و حالات ديگر نيز خاطره ي جنگ را فراموش نکند در مقر خويش، حيره، کاخي به شکل آرايش نيروها در ميدان جنگ ساخته بود.(23) رواق که مجلس و محل نشيمن پادشاه بود در صدر قرار داشت و کمين در ميمنه و ميسره ي آن واقع شده بود. در دو اتاقي که کمين محسوب مي شد نزديکان و خواص خليفه سکونت داشتند و در سمت راست آنها جامه خانه قرار داشت و در سمت چپ انواع آشاميدنيهاي مورد نياز نگهداري مي شد، و فضاي رواق همه ي بخش فوقاني را پوشانده بود. کمين و درهاي سه گانه به رواق باز مي شد. اين بنا تا زمان ما «حيري» و «کمين حيري» ناميده مي شود. مردم در ساختن اين نوع بنا از متوکل پيروي نمودند و کار او را تکميل کردند و اين شيوه رواج بسيار يافت.(24) حيره به خاطر قصرهايي نظير قصر «خورنق» و «سدير» که در شکوه و عظمت بدانها مثل زده مي شد، نيز ديرها و صومعه هايي که از زمان انتشار مسيحيت در ميان ساکنان آن در آنجا ساخته شده بود، شهرت داشت. ما نمونه هايي از اين بناها را در ادامه ي مقال به اجمال معرفي خواهيم کرد.

الف. قصرها

کاخهاي حيره از موضوعاتي بود که شاعران در توصيف آنها با يکديگر به رقابت برمي خاستند، و در وصف آنها از نوآوري و ابداع فرو نمي گذاشتند. پرآوازه ترين اين کاخها عبارت بودند از: قصر «خورنق» و قصر «سدير». قصر خورنق از بناهاي نعمان اول ملقب به نعمان اعور بود. او نعمان بن امرؤالقيس معروف به «ابن شقيقه» (390-418م) است.(25) ما پيش از اين به هنگام بررسي حوادث روزگار اين پادشاه درباره ي قصر خورنق سخن گفتيم. به احتمال قوي اسم خورنق معرب کلمه ي «خورن گاه (26)» فارسي به معني «محل خوردن و آشاميدن » است. اين قصر در حوالي حيره و در فاصله ي 1/5 کيلومتري شرق آن قرار داشت.(27) اين قصر در دوره ي اموي توسعه يافت و بناهاي جديدي بدان افزوده شد. ابن فقيه همداني به نقل از هيثم بن عدي مي نويسد:« هر حکمراني به کوفه مي آمد چيزي در اين قصر، يعني خورنق احداث مي کرد، چون ضحاک [ بن قيس ] بدانجا آمد، به ساختن و آباداني آن پرداخت. شريح قاضي بر او وارد شد، ضحاک از او پرسيد: اي ابا اميد، آيا هرگز بنايي زيباتر از اين ديده اي؟ گفت:آري. گفت: دروغ گفتي، کدام بنا را ديده اي که زيباتر از اين باشد؟ گفت: آسمان (28)».
پس از آن در آغاز حکومت عباسيان، اين قصر به عنوان اقطاع به ابراهيم بن سلمه، داعي خراسان، واگذار گرديد. او در عصر خلافت ابي عباس، گنبد جديدي در خورنق ساخت.(29) در قرن هشتم هجري، خورنق ويران گرديد. ابن بطوطه، جهانگرد مغربي، ضمن سفر خود از نجف به بصره، از آن ديدن کرده و درباره ي آن گفته است:« در خورنق، محل اقامت نعمان بن منذر و پدران او از پادشاهان خاندان ماء السماء فرود آمديم. در آنجا، در محوطه ي وسيعي، کنار رودي که از فرات منشعب مي شود عمارت و بقاياي گنبدهاي بزرگي به چشم مي خورد.»(30)
بعد از خورنق، قصر سدير معروفترين قصر حيره به شمار مي رود. بلکه در واقع نام سدير همواره، به همراه خورنق ذکر مي شود. پيش از اين گفتيم که سدير نيز از جمله بناهاي نعمان بن شقيقه است. اين قصر در نزديکي خورنق و در وسط دشتي، که از آن به سوي شام مي روند، واقع شده است.(31) کلمه سدير معرب واژه ي فارسي «سه دل» به معني «گنبدي است که سه گنبد در داخل آن باشد.» اين کلمه سپس تحريف يافته و به صورت «سدلي» در آمده است و پس از آن، معرب شده و به «سدير» تبديل گرديده است. ساختمان قصر به سه گنبدي که در بالاي آن قرار دارد از اصيل ترين عناصر نظام معماري حيره است که ما درباره ي آن سخن گفتيم و به سبک «کمين» معروف است.(32) گفته اند که سدير به علت کثرت سبزه و درخت آن، بدين نام خوانده شده است. مي گويند: اِنِّي لأري سدير نخل، يعني «من جنگلي از درختان خرما را ديدم». ابن کلبي مي گويد از آن رو سدير بدين نام خوانده شده است که اعراب چون در فرا روي خود انبوه درختان خرما را ببينند، چشمانشان از سبزي و انبوهي آن خيره مي شود، و مي گويند: ما هذا اِلّا سدير، يعني «اين جز سدير نيست.»(33)
از جمله کاخهاي ديگر حيره، قصر «سنداد» است که بين حيره و ابله واقع شده بود. ابن کلبي مي گويد سنداد اقامتگاه اياد بود. اين قصر، همان است که اسودبن يعفر نهشلي از آن نام برده است:
ماذا أؤمل بعد آل محرق*** ترکوا منازلهم و بعد ايادِ
اهل الخورنق و السدير و بارق *** و القصر ذي الشرفات من سنداد (34)
«پس از آل محرق که اقامتگاه هاي خود را ترک گفتند، و بعد از اياد، ساکنان خورنق و سدير و بارق و کاخ بلند کنگره ي سنداد، به چه چيزي اميدوار باشم.»
قصر «عذيب» و «صنبر» نيز از ديگر قصرهاي حيره است که امرؤالقيس بن نعمان در نزديکي فرات بنا کرده بود.(35) نيز قصر «فرس»، قصر «زوراء » و قصر «ابيض»، قصر «مقاتل»، و «دار المقطع» از جمله قصرهاي حيره بود.(36)
قصر «عدسيان » از مهمترين کاخهاي حيره به شمار مي آمد. اين قصر به بني عماربن عبدالمسيح بن قيس بن حرملة بن علقمة بن عشير کلبي نسبت داده شده است. به دليل انتساب به عدسه دختر مالک بن عوف کلبي، مادربزرگ اين خاندان، بدين نام خوانده شده است. اين قصر که در کنار حيره واقع شده است، نخستين قصر حيره بود که مسلمانان بدان تسلط يافتند.(37)
قصرهاي ديگر حيره عبارت بودند از: قصر «بني بقيلة» که آن را عبدالمسيح بن بقيله بنا کرده بود، قصر «بني مازن»، قصر «طين» و قصر «فرس». در اينجا بايد از قصر ديگري نيز نام برد که در اطراف حيره قرار داشت و در عصر عباسي بر ويرانه هاي قصر قديم ساخته شده و به نام قصر «ابي الخصيب » معروف بود.(38)

ب. ديرها و کليساها

گرويدن منذريان به مسيحيت، تأثير بسزايي در ايجاد حرکت ديرسازي و کليساسازي بر جاي نهاد. ناقلان اخبار نام بسياري از اين بناهاي مسيحي را، که در عصر منذريان و پس از تبديل حيره به شهر اسقف نشين تابع قدرت کشيشانِ مدائن ساخته شده، براي ما حفظ کرده اند. يکي از کليساهاي حيره، منسوب به طايفه ي ازد از خاندان بني عمرو بن مازن غسّاني است و کليساي «بني مازن» ناميده مي شود.(39) از ديگر کليساهاي حيره، کليساي «بني عدي » است که به بني عدي بن ذميل از قبيله لخم منسوب است.(40) يکي ديگر از اين بناها، کليساي «باغوته» است که همداني آن را يکي از مراکز هفتگانه ي عبادت در نزد اعراب به شمار آورده است.(41) ديگر عبادتگاه «دير اللج» در اطراف حيره است و ديرها و کليساهاي ديگري که ذکر همگي آنها مقدور نيست.
اما ديرهاي حيره، برخي به پادشاهان و امراي آن سرزمين منسوبند، و نسبت برخي ديگر به بعضي از اشراف عباد مي رسد. مهترين ديرهاي پادشاهان و اميران عبارتند از:

1.دير اللج:

اين دير را که از زيباترين ديرها و گردشگاههاي حيره بود، نعمان بن منذر ابوقابوس بنا نهاده بود. درباره ي آن گفته شده است:
سقي الله دير اللّج غيثاً فانه *** علي بعده مني اِلي حبيب
«خداوند «دير اللج» را با باران رحمت خود سيراب گرداند که با وجود فاصله ي بسيارش از من، محبوب من است.»
و جرير شاعر در کلام خود از آن ياد مي کند:
يا ربُّ عائذه بالغور لو شهدت *** عزت عليها بدير اللج شکوانا
اِنّ العيون التي في طرفها حور*** قتلننا ثم لا يحيين قتلانا (42)
«بسا آهوبره هايي که اگر در غور، شاهد شکوه و شکايت مادر «دير اللج» بودند، شنيدن آن بر آنها دشوار مي شد؛
چشمان سياه ما را کشتند امّا به کشتگانمان دوباره جان نبخشيدند.»
بکري مي نويسد که: «نعمان در هر يکشنبه و در هر عيدي با افراد خاندان خود، در حالي که ديباهاي زربفت پوشيده و تاج زرين بر سر نهاده و کمربندهاي جواهرنشان بر ميان بسته بودند، با پرچمهايي، که در بالاي آنها صليب قرار داشت، به اين دير مي رفت و پس از انجام مراسم دعا به يکي از بلنديهاي نجف باز مي گشت و بقيه روز را با همراهان خود به باده گساري مي گذراند، خلعت و انعام مي داد و مرکب و صله مي بخشيد.».(43)

2 . ديرمارت مريم:

ياقوت مي نويسد که آن دير از ديرهاي قديمي بود که منذر در اطراف حيره ميان «خورنق» و «سدير» و قصر «ابي الخصيب» بنا کرده بود. اين دير مشرف بر نجف بود، ثرواني درباره ي آن مي گويد:
بمارت مريم الکبري *** و ظل فنائها فقف
فقصر أبي الخصيب المشـ *** ـرف الموفي علي النجف
فأکناف الخورنق و السـ *** ـدير ملاعب السلف (44)
« در دير «مارت مريم» و در سايه ي پيشگاه آن توقف کن؛
و در قصر «ابي الخصيب» که به طور کامل مشرف بر نجف است؛
و در پيرامون قصرهاي «خورنق» و «سدير» که ميدان بازي گذشتگان بود (لختي درنگ کن)».
اين دير تا عصر واثق عباسي پابرجا بود. واثق به همراه اسحاق بن ابراهيم موصلي، از آن ديدن کرد و از موقعيت و ساختمان آن شگفت زده شد.

3. دير هند کبري:

اين دير را هند، مادر عمروبن هند، بنا کرد و در بالاي آن نوشت: اين عبادتگاه را هند دختر حارث بن عمروبن حجر، ملکه و دختر پادشاهان و مادر پادشاه عمروبن منذر، و کنيز مسيح، و مادر و دختر بنده ي او در روزگار شاه شاهان خسرو انوشيروان و در زمان اسقف مارافريم بنا نهاد. خدايي که اين دير براي او ساخته شده است، لغزشهاي وي را مي بخشد و بر او و فرزندانش رحمت ارزاني مي دارد و او و قومش را در برپا ساختن حق موفق مي گرداند و در طول روزگاران، همراه او و فرزندانش مي باشد. ياقوت از عبدالله بن مالک خزاعي روايت کرده است که يحيي بن خالد برمکي به همراه هارون الرشيد براي ديدن آثار قبر نعمان به حيره رفتند و در يکي از ديوارهاي اين دير نوشته اي را ديدند که متن آن چنين بود:
اِنّ بني المنذر عام انقضوا *** بحيث شاد البيعة الراهب
تنفخ بالمسک ذفاريهم *** و عنبر يقطبه القاطب (45)
«خاندان منذر در گذشتند چنانکه راهب ديري بر فراز آرامگاه آنان بر افراشت؛
گردنهاي آنان بوي مشک و عنبرِ درهم آميخته را مي داد.»
اين دير در نزديکي «دير اللج» و در صحراي نجف واقع شده بود.(46)

4. دير هند صغري:

اين دير در محل خرم و دلگشايي، در نزديکي خندق قادسيه، و در مجاورت اقامتگاه بني دارم در کوفه قرار داشت.(47) آن را هند دختر نعمان بن منذر بنا کرده بود و خود تا هنگام مرگ، مقيم اين دير بود و در همانجا بمرد و مدفون گرديد (48). معن بن زائده شيباني، که خانه اش در نزديکي اين دير قرار داشت، درباره ي آن مي گويد:
ألاليت شعري هل أبيتن ليله *** لدي دير هند و الحبيب قريب
فنقضي لبانات و نلقي أحبة *** و يورق غصن للسرور رطيب (49)
«اي کاش مي دانستم آيا در کنار دير «هند» شبي را به صبح خواهم رسانيد، در حالي که يار در نزد من باشد؛
تا کام دل يابيم و با ياران ديدار کنيم و شاخساران براي شادماني برگهاي شاداب آورد.»
اما ديرهاي خواص عبارت بودند از:

1. دير بني مرينا:

اين دير در اطراف حيره واقع شده و به خاندان مرينا، يکي از خاندانهاي اشراف حيره، منسوب بود. اين دير در محلي به نام «جفر الاملاک» ساخته شده بود. در همين محل بود که به فرمان منذربن نعمان، گروهي از بني حجربن عمروبن حجر آکل المرار گردن زده شدند. امرؤالقيس در مورد اين حادثه مي گويد:
ألا يا عين بکي لي شنينا *** و بکي لي الملوک الذاهبينا
ملوک من بني حجر بن عمرو *** يساقون العشية يقتلونا
فلو في يوم معرکه أصيبوا *** و لکن في ديار بني مرينا (50)
«اي چشم اشک بسيار فرو ريز، به ياد پادشاهان در گذشته گريه کن؛
پادشاهاني از بني حجر بن عمرو که شب هنگام کشته شدند؛
کاش آنان در روز نبرد و در ميدان کارزار کشته مي شدند، اما دريغ که در سرزمين بني مرينا به قتل رسيدند!»

2. دير جماجم:

اين دير منسوب به قبيله ي اياد است. ابن قطامي مي گويد که ميان اياد و بني بهراء بن عمرو بن الحاف بن قضاعه، و بني القين بن جسر بن شيع الله، جنگي در گرفت که در آن تعداد زيادي از قبيله اياد کشته شدند. چون جنگ پايان پذيرفت، کشتگانشان را در کنار اين دير به خاک سپردند. پس از آن، مردم آنجا را حفر مي کردند و جمجمه هاي آنان را بيرون مي آوردند. از اين رو، دير مزبور بدين نام خوانده شد.(51) ياقوت به نقل از ابوعبيده معمر مي نويسد که جمجمه نوعي کاسه ي چوبي است؛ و اين دير از آن جهت «جماجم» ناميده شده است که در آنجا کاسه هاي چوبي ساخته مي شد.(52) ياقوت سپس روايت ديگري را از ابن کلبي نقل مي کند که بر اساس آن علت اين نامگذاري به وقوع جنگي ميان قبيله ي تميم و ذبيان ربط داده شده است. در پي اين جنگ بني عامر با جمجمه کشتگان تميم اين دير را بنا کردند. ياقوت بعد از نقل اين روايت به نفي آن مي پردازد؛ زيرا جنگ بني عامر و بني تميم و ذبيان در درّه ي جبله، واقع در سرزمين نجد، رخ داده بود. سپس او روايت ابن کلبي را که بلاذري در فتوح البلدان خود آورده است بر روايتهاي ديگر ترجيح مي دهد. بلاذري مي نويسد:«مالک رماح بن محرز ايادي گروهي از ايرانيان را کشت و جمجمه آنان را در کنار اين دير نصب کرد و به همين سبب اين دير به دير جماجم نامگذاري شد.»(53) در کنار همين دير بود که ميان حجاج بن يوسف ثقفي و عبدالرحمن بن محمد بن اشعث جنگي رخ داد که به شکست ابن اشعث انجاميد، جرير در اين باره مي گويد:
و لم تشهد الجونين و الشعب ذاالصفا *** و شدات قيس يوم دير الجماجم (54)
« تو جونين و آن دره ي باصفا و دلاوريهاي قيس را در روز دير جماجم نديدي»

3 . دير عبدالمسيح:

اين دير را عبدالمسيح بن عمرو بقيله غسّاني بنا نهاد. او را از آن جهت «بقيله» ناميده اند که روزي با دو تن پوش سبزرنگ به نزد قوم خود آمد و آنان گفتند: اين جز «بقيله» (سبزه) نيست. اين دير در اطراف حيره و در محلي به نام «جرعه» واقع شده بود. پس از مرگ عبدالمسيح، جسد وي را در همين دير دفن کردند. بعدها دير ويران گرديد و پس از مدتي بناي سنگي استواري در آنجا پديدار شد و مردم گمان بردند که در درون آن گنجي نهفته است و چون آن را گشودند، قبر عبدالمسيح بن بقيله در درون آن بود.(55)
در سال 1931 ميلادي، باستان شناسان زير نظر دو دانشمند باستان شناس، رتلنگر و رايس، به کاوش در ويرانه هاي حيره پرداختند که منجر به کشف آثار دو بازليکا (تالار مستطيل) مسيحي گرديد که از خشت و آجر ساخته شده بود. اين حفريات ثابت کرد که کليساهاي حيره داراي انحنا نبود، بلکه به روزنه هاي مربع شکلي منتهي مي شد که نظير آنها در معابد آشور و بابل رايج بود. همچنين اين گروه باستان شناس ضمن حفريات خود به دو صليب برنزي و قنديلهاي شيشه اي دست يافتند.(56) ديوارهاي بنا گچ کاري شده بود و بر آنها تصوير بوته هاي گل نقش بسته بود که تقليد از بيزانس و ايران در آن آشکار بود. دو باستان شناس ياد شده، در ويرانه هاي يکي از خانه هاي حيره، به تزييناتي برخورد کردند که با رنگها روشن رنگ آميزي شده و علامت صليب در داخل دايره اي، که آن را فرا گرفته بود، به طوري مکرر به چشم مي خورد. آنچه اين دو دانشمند کشف کردند نشانگر وجود نقاشيهاي بدون تصوير انسان و حيوان بود. گرچه متون و اشعار بيانگر وجود تصاويري از اين نوع است. اخطل مي گويد:
حلي يشب بياض النحر واقدة *** کما تصور في الدير التماثيل
«زيوري که سپيدي و درخشندگي گردن را افزون مي کند به سان تمثالهايي که در دير تصوير مي شود».
ياقوت مي نويسد که خاندان منذر در ديوارهاي خانه هاي خود کاشيهاي رنگارنگي به کار مي بردند و سقف آنها را با طلا و تصاوير نقش و نگار مي زدند.(57)
ناقلان اخبار، حيره را با صفت سفيد توصيف کرده و گفته اند «حيرة البيضاء » تعبيري است.(58) از زيبايي ساختمانهاي آن و بارز بودن اين رنگ نسبت به رنگ بناهاي ديگر حيره. همچنين حيره را به وسعت و دلگشايي آن توصيف کرده اند و درباره ي آن گفته اند «الحيرة الروحاء»(59). شايد نيز نامگذاري آن به سفيد، به دليل «کاخ سفيد» معروف اين شهر باشد که از دور براي کساني که رو به سوي حيره داشتند نمايان بود. اين کاخ از آنِ جابربن شمعون اسقف، يکي از افراد خاندان بني اوس قلام بود.(60)

ج. اوضاع ديني حيره

مردم حيره يا بت پرست بودند، يا آيين صابئي داشتند و ستارگان را عبادت مي کردند، يا بر دين گبران بودند و آتش مي پرستيدند، يا داراي دين نصاري و يهود بودند. از جمله بتهاي حيره دو بتي بود که به «ضيزن » شهرت داشتند و جذيمه از آنها درخواست مي کرد تا باران نازل کنند و او را بر دشمنانش پيروز گردانند. از بتهاي ديگر حيره بتي بود که به آن «سبد» گفته مي شد و مردم بدان سوگند مي خوردند و مي گفتند « به حق سبد(61)». برخي از مردم آنجا نيز «عزي» را مي پرستيدند و با اهداي قرباني بدان تقرب مي جستند. حيره به پرستش ماه نيز شناخته مي شد. در عين حال حيره مرکز زندقه نيز به شمار مي آمد و اين آيين از آنجا به ميان قريش منتقل شد.(62) مقصود از زندقه، (زنديک) دوگانه پرسشي است. همچنين آيين مزدک نيز در عصر قباد در آنجا رواج و اقتدار يافت.
پيش از اين درباره ي انتشار مسيحيت در حيره سخن گفتيم. از زماني که نعمان پرستش بتها را فرو گذاشت و به آيين مسيح درآمد و عبادتگاهها و کليساها و ديرها بنا کرد، در حيره طايفه ي بزرگي به نام «عباد» به وجود آمد. ابن عبري مي گويد که منذربن امرؤالقيس نصراني شد و به مذهب يعقوبي درآمد. اما استاد يوسف غنيمه اين قول را رد کرده و اثبات مي کند که او کاتوليک بود و به وجود « دو طبيعت » براي مسيح عقيده داشت. (63) اغلب مسيحيان حيره نسطوري بودند و تعداد يعقوبيان اندک بود. با وجود اين، يعقوبيان دو شهر اسقف نشين عربي داشتند، که عبارت بودند از: اسقف نشين عقولا و اسقف نشين حيره.(64)

پي نوشت ها :

1- منبع پيشين، ص 54.
2-ابوالفرج اصفهاني، منبع پيشين، ج5، ص 375.
3-بلاذري، منبع پيشين، ج3، ص 579.
4-عبدالفتاح عبادة، انتشار الخط العربي في العالم الشرقي و العالم العربي، قاهره، 1915، ص9.
5-بلاذري، منبع پيشين، ج3، ص 576.
6-خليل يحيي نامي، «اصل الخط العربي و تاريخ تطور الي ما قبل الاسلام»، از مجله ي دانشکده ادبيات دانشگاه مصر، ج3، جزءاول، مه 1935، ص 104-106.
7-عبدالفتاح عبادة، منبع پيشين، ص8.
8-احمد امين، منبع پيشين، ص18.
9-نک: فصل مربوط به «شعر عربي در حيره» در کتاب الحيرة استاد يوسف رزق الله غنيمه، ص 58-76.
10-ابن عبد ربه، العقد الفريد، قاهره، 1928، ج1، ص 166-174.
11-ابن عبري، منبع پيشين، ص 144.
12-ابوالفرج اصفهاني، منبع پيشين، ج11، ص 74.
13-بکري، منبع پيشين، ج2، ص 478.
14-ابوالفرج اصفهاني، منبع پيشين، ج2، ص 54.
15-منبع پيشين، ج9، ص 347.
16-ياقوت، منبع پيشين، ج5، «ماده ي ملطاط »، ص 192.
17-ابوالفرج اصفهاني، منبع پيشين، ج16، ص 203.
18-ياقوت، منبع پيشين، ج2، «ماده ي ديرهند کبري»، ص 542.
19-يوسف رزق الله غنيمه، منبع پيشين، ص 82.
20-منيع پيشين، ص 82-83.
21-منبع پيشين، ص 83.
22-منبع پيشين، ص 84، 85.
23-يعني به شکل سازماندهي سپاهيان در ميدان نبرد، که فوج قلب و مياني در وسط قرار مي گيرد و فوج سمت راست از ميمنه و فوج سمت چپ از ميسره آن را احاطه مي کند.
24-مسعودي، منبع پيشين، ج4، ص 87.
25-بلاذري، منبع پيشين، ج2، ص 352.
26-ياقوت، منبع پيشين، ج2، «ماده ي خورنق»، ص 401.
27-منبع پيشين، «ماده ي حيره»، ص 328.
28-ابن فقيه همداني، منبع پيشين، ص 178؛ ياقوت، منبع پيشين، «ماده ي حيره»، ص 403.
29-بلاذري، منبع پيشين، ج2، ص 352.
30-ابن بطوطه، منبع پيشين، ص 82.
31-ياقوت، منبع پيشين، «ماده ي حيره»، ص 328.
32-ياقوت، منبع پيشين، ج3، «ماده ي سدير»، ص 201.
33-منبع پيشين.
34-منبع پيشين، ج3، «ماده ي سنداد»، ص 266.
35-يوسف رزق الله غنيمه، منبع پيشين، ص 25.
36-بلاذري، منبع پيشين، ج2، ص 350.
37-منبع پيشين، ص 350؛ ياقوت، منبع پيشين، ج4، «ماده ي قصر عدسيين»، ص 360.
38-منبع پيشين، ص 352؛ ياقوت ، منبع پيشين، «ماده ي قصر ابي خصيب»، ص 354.
39-بلاذري، منبع پيشين، ج2، ص 345.
40-منبع پيشين، ص 348؛ ياقوت، منبع پيشين، ج1، ص 532.
41-همداني، صفة جزيرة العرب، ص 127.
42-ياقوت، منبع پيشين، «ماده ي دير»، ص 530.
43-بکري، منبع پيشين، ج2، ص 596.
44-بکري، منبع پيشين، ج2، ص 597؛ ياقوت، منبع پيشين، ج2، «ماده ي دير مارت مريم»، ص 531.
45-منبع پيشين، «ماده ي دير هند کبري»، ص 542.
46-بکري، منبع پيشين، ج2، ص 607.
47-صالح احمدالعلي، منبع پيشين، ص 21.
48-ياقوت، منبع پيشين، «ماده ي دير هند صغري»، ص 541.
49-منبع پيشين، ص 542.
50-ياقوت، منبع پيشين، «ماده ي دير بني مرينا»، ص 501.
51-بلاذري، منبع پيشين، ج2، ص 347.
52-ياقوت، منبع پيشين، «ماده ي دير جماجم»، ص 504.
53-بلاذري، منبع پيشين، ياقوت، منبع پيشين.
54-منبع پيشين.
55-ياقوت، منبع پيشين، «ماده ي دير عبدالمسيح»، ص 521.
56-يوسف رزق الله غنيمه، منبع پيشين، ص 49-53.
57-ياقوت، منبع پيشين، «ماده ي دير نجران»، ص 538.
58-ابن فقيه همداني، منبع پيشين، ص 181.
59-ياقوت، منبع پيشين، «ماده ي حيره»، ص 328.
60-ابوالفرج اصفهاني، منبع پيشين، ج2، ص 46.
61-يوسف رزق الله غنيمه، منبع پيشين، ص 30.
62-ابن قتيبه، منبع پيشين، ص 305؛ آلوسي، منبع پيشين، ج1، ص 228.
63-يوسف رزق الله غنيمه، منبع پيشين، ص 33.
64-منبع پيشين، ص 36.

منبع مقاله :
سالم، عبدالعزيز، (1391)، تاريخ عرب قبل از اسلام، ترجمه ي باقر صدري نيا، تهران: شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ چهارم




 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.