ارتباطات و رسانه ها

دنياي امروزي به ارتباط مستمر يا کنش متقابل ميان مردمي که بسيار جدا از يکديگرند وابسته است. اگر ما تا اين اندازه به ارتباط از راه دور وابسته نبوديم، تعليم و تربيت به صورت توده گير نه ضروري بود و نه ممکن. در فرهنگهاي
دوشنبه، 20 مرداد 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ارتباطات و رسانه ها
ارتباطات و رسانه ها

 

نويسنده: آنتوني گيدنز
مترجم: منوچهر صبوري




 

دنياي امروزي به ارتباط مستمر يا کنش متقابل ميان مردمي که بسيار جدا از يکديگرند وابسته است. اگر ما تا اين اندازه به ارتباط از راه دور وابسته نبوديم، تعليم و تربيت به صورت توده گير نه ضروري بود و نه ممکن. در فرهنگهاي قديمي بخش اعظم دانش موجود آن چيزي بود که يکي از انسان شناسان، به نام کليفورد گرتس، دانش محلي ناميده است. (Geertz, 1983) سنتها در اجتماع محلي انتقال مي يافت و اگرچه انديشه هاي کلي فرهنگي به تدريج در مناطق وسيعي منتشر مي گرديد، فرايندهاي انتشار فرهنگي(1)، طولاني، کند و ناپيوسته بود. امروز، ما در "کل جهان" زندگي مي کنيم به شيوه اي که براي ژان پل ديديون، يا هر کسي که قبل از حدود سال 1800 زندگي مي کرد کاملاً غيرقابل تصور مي بود. ما از اوضاع و رويدادهاي هزاران مايل دورتر آگاهيم- ارتباط الکترونيکي(2) چنين آگاهي اي را تقريباً در هر لحظه فراهم مي کند. تغييرات در انتشار اطلاعات و در تکنولوژيهاي اطلاعات، همانند هر جنبه ي توليد صنعتي بخشي از توسعه ي جوامع امروزي است. (Kern, 1983) در قرن بيستم، حمل و نقل سريع و ارتباط الکترونيکي انتشار جهاني اطلاعات را بسيار شدت بخشيده اند.

ارتباطات همگاني

رسانه هاي همگاني- روزنامه ها، مجلات، سينما و تلويزيون- اغلب در ارتباط با سرگرمي در نظر گرفته مي شود، و بنابراين در زندگي اکثر مردم نسبتاً کم اهميت قلمداد مي گردد. چنين ديدگاهي کاملاً گمراه کننده است.
ارتباطات همگاني در بسياري جنبه هاي فعاليتهاي اجتماعي ما دخالت دارد. براي مثال، معاملات پولي اکنون اساساً بر پايه ي مبادله ي اطلاعاتي قرار دارد که در کامپيوترها نگهداري مي شود. حساب بانکي توده اي از اسکناس نيست که در گاوصندوق نگهداري شود، بلکه ارقامي است که روي يک برگ حساب(3) چاپ شده و در کامپيوتر ذخيره مي شود. هر کسي از کارت اعتباري (4) استفاده مي کند به يک سيستم بسيار پيچيده ي اطلاعاتي متصل مي شود که با وسايل الکترونيکي ذخيره شده و انتقال مي يابد. حتي وسايل "سرگرمي" مانند روزنامه ها يا تلويزيون تأثير فراگيري بر تجربه ي ما دارند. اين امر تنها به اين علت نيست که آنها بر نگرشهاي ما به شيوه هاي خاصي تأثير مي گذارند، بلکه از آن روست که آنها وسيله ی دسترسي به اطلاعاتي هستند که بسياري فعاليتهاي اجتماعي به آن بستگي دارد. براي مثال رأي دادن در انتخابات ملي، چنانچه اطلاعات درباره ی رويدادهاي سياسي جاري، نامزدهاي نمايندگي و احزاب سياسي به طور کلي در دسترس نبود، غيرممکن بود. حتي کساني که تا اندازه ی زيادي به سياست بي علاقه هستند، و چندان اطلاعي درباره ی شخصيتهاي سياسي ندارند، تا حدي از رويدادهاي ملي و بين المللي آگاهي دارند. تنها يک فرد تارکِ دنيا ممکن است به طور کامل از رويدادهاي خبري که بر همه ی ما تأثير مي گذارد برکنار باشد- کاملاً مي توان گمان کرد که تارک دنياي قرن بيستم هم يک راديو داشته باشد!

پيدايش روزنامه ها

روزنامه هاي امروزي ادامه ی جزوه ها و اوراق اطلاعاتي است که در قرن هجدهم چاپ و پخش مي شد. روزنامه ها تنها از پايان قرن نوزدهم به بعد (با هزاران يا ميليونها خواننده) به صورت "روزانه" درآمدند. روزنامه تحول اساساً مهمي در تاريخ وسايل ارتباط همگاني امروزي بود، زيرا بسياري از انواع اطلاعات گوناگون را در قطعي محدود و قابل تکثير جاي مي داد. روزنامه اطلاعاتي را درباره ی امور جاري، سرگرمي و آگهي در يک جا ارائه مي کردند. خبر و آگهي به همراه يکديگر توسعه يافتند، اما در واقع تفاوتهاي ميان خبر، آگهي و سرگرمي در حال تغييرند و تعريف آنها دشوار است. براي مثال، اعلام اين که يک کشتي خارج يا وارد مي شود ممکن است در يک زمينه خبر باشد، در زمينه اي ديگر آگهي يا اگر مربوط به مسافران به خصوصي باشد و به عنوان بخشي از يک ستون شايعات نوشته شده باشد، به صورت سرگرمي درمي آيد.
مطبوعات روزانه ی ارزان نخستين بار در ايالات متحده به وجود آمد. روزنامه ی يک سِنتي در آغاز در نيويورک داير گرديد، سپس در شهرهاي بزرگ ديگر شرق آمريکا تکثير گرديد. در نخستين سالهاي قرن بيستم روزنامه هاي شهري يا منطقه اي پديدار شد که اکثر مناطق ايالات آمريکا را پوشش مي داد. (برخلاف کشورهاي کوچکتر اروپا، روزنامه هاي ملي به وجود نيامد) در طي دوره ی مهاجرت انبوه(5)، روزنامه هاي بسياري به زبانهاي خارجي در ايالات متحده منتشر گرديد. براي مثال در سال 1892 نود و هفت روزنامه به زبان آلماني در شهرهاي غرب ميانه و شمال شرق آمريکا منتشر مي شد. (Tunstall, 1977, p.27) توليد کاغذ روزنامه ی ارزان کليد انتشار انبوه روزنامه ها از اواخر قرن نوزدهم به بعد بود.
دو نمونه از نخستين روزنامه هاي معتبر در آغاز قرن حاضر نيويورک تايمز و تايمز لندن بودند. بيشتر روزنامه هاي متنفذ در کشورهاي ديگر اين دو روزنامه را به عنوان الگوي خود انتخاب کردند. روزنامه هاي بخش ممتاز بازار تبديل به نيروي سياسي عمده اي شدند و تا امروز همين گونه باقي مانده اند.
براي مدتي بيش از نيم قرن روزنامه ها وسيله ی اصلي انتقال سريع و جامع اطلاعات به توده مردم بودند. نفوذ آنها با ظهور راديو، سينما و- مهمتر از همه- تلويزيون به تدريج کاهش يافته است. در سال 1960 هر روز در انگلستان بيش از يک روزنامه به نسبت هر خانوار به فروش مي رسيد: به طور متوسط 112 روزنامه براي هر 100 خانوار؛ اما اين نسبت از آن پس پيوسته کاهش يافته است. امروز کمتر از 90 روزنامه براي هر 100 خانوار به فروش مي رسد. فروش روزنامه به جوانان به ويژه کاهش پيدا کرده است.

انتشار روزنامه

روزنامه ها مدتها با تصوير قطب قدرتمند(6)، يا فردي که در رأس يک امپراتوري انتشاراتي(7) قرار گرفته، مرتبط در نظر گرفته شده اند. اين تصوير تصويري غيردقيق نيست. در بسياري از کشورها مالکيت روزنامه ها در دست چند شرکت بزرگ متمرکز گرديده است که اغلب در مالکيت يا تحت سلطه افراد يا خانواده هاي معيني است. بسياري از اين شرکتها امروز نيز سهام فراواني در تلويزيون و صنعت تفريح و سرگرمي دارند. در بريتانيا، شرکتهاي بزرگي که توسط سلاطين مطبوعاتي(8) يعني لردنورث کليف(9)، لرد بيوربروک(10) و لرد کمسلي(11) اداره مي شدند، بر اساس موفقيت روزنامه هاي پرتيراژشان در دهه هاي 1920 و 1930 توسعه يافتند. فرانسه شاهد توسعه ی امپراتوري اطلاعاتي هرسان(12) بوده است؛ سازمانهاي اشپرينگر(13) و گرونر(14) در آلمان نيز بسيار وسيع هستند. در ايالات متحده آمريکا، تعداد شهرهايي که در آن شرکتهاي مطبوعاتي رقيب وجود دارند پيوسته کاهش يافته است، يعني از بيش از 500 شهر در آغاز قرن به تنها اندکي بيش از 30 شهر در 1984 رسيده است. فقط 3 درصد شهرهاي آمريکا روزنامه هايي دارند که با يکديگر رقابت مي کنند- انتشار روزنامه ی محلي نيز به صورت يک پيشه ی انحصاري درآمده است.
به استثناي ايالات متحده آمريکا، همه ی کشورهاي غربي به داشتن تعدادي روزنامه هاي سراسري مي بالند. بين روزنامه هايی که در سطح ملي منتشر مي شوند، و اغلب ديدگاههاي سياسي متفاوتي دارند امکان انتخاب وجود دارد. اگرچه روزنامه ها در آمريکا محلي هستند، اما به هيچ وجه تماماً در مالکيت افراد محلي نيستند. بيش از 70 درصد اين روزنامه ها به وسيله ی شرکتهاي انتشاراتي زنجيره اي کنترل مي شوند. در بعضي از اين روزنامه ها، همانند بسياري از روزنامه هاي پرتيراژ در اروپا، مالکان خط مشي ها و سياستهاي سرمقاله ها(15) را تعيین مي کنند و سردبيران و روزنامه نگاران مجبورند از اين سياستها پيروي کنند. در زنجيره ی روزنامه هاي هرست(16) هر روز چندين سرمقاله براي سردبيران هشت روزنامه ی عمده فرستاده مي شود، که بعضي از آنها بايد مورد استفاده واقع شوند، در حالي که بعضي ديگر مي توانند مورد استفاده قرار گيرند. سردبيران سرمقاله هاي خودشان را نمي نويسند.
تأسيس و اداره ی روزنامه هاي داراي تيراژ انبوه بسيار گران تمام مي شود. در بخش "کم فرهنگ" بازار برخي روزنامه هاي موفق جديد (مانند سان(17) در بريتانيا، که متعلق به سرمايه دار استراليايي روبرت مرداک است). وجود داشته اند، اما بسياري از روزنامه هاي ديگر ناموفق بوده اند. اين واقعيت که مالکيت روزنامه ها تا اين اندازه متمرکز است بيشتر دولتهاي غربي را نگران کرده است. در بسياري از کشورها، دولتها اقدام به جلوگيري از تملک روزنامه ها به وسيله ی شرکتهاي زنجيره اي بزرگ کرده اند، اگرچه اين اقدامات غالباً با شکست روبه رو گرديده اند. گاهي دولتها کوشش کرده اند که موازنه ی سياسي را در مطبوعات تحميل کنند: براي مثال، در نروژ، در دهه ی 1970 برنامه اي براي متعادل کردن سرمايه گذاري ميان روزنامه هايي که نماينده ی جناحهاي مختلف طيف سياسي بودند آغاز گرديد، و بيشتر اجتماعات محلي در آن کشور اکنون دو يا چند روزنامه ی آبرومند و جامع دارند که ديدگاههاي گوناگون را در مورد اخبار ملي و بين المللي ارائه مي کنند.
ممکن است توسعه ی تکنولوژيهاي مبتني بر کامپيوتر به افزايش تعداد روزنامه ها منجر شود، چرا که چاپ و توليد آنها اخيراً بسيار ارزان تر از گذشته گرديده است. از سوي ديگر، ارتباط الکترونيکي ممکن است در واقع تيراژ روزنامه را بيشتر کاهش دهد. براي مثال، سيستمهاي تله- تکست(18) اطلاعات خبري را که دايماً در طور روز تازه و کامل مي شود و بر روي صفحه ی تلويزيون قابل مشاهده است فراهم مي سازند.

تأثير تلويزيون

تأثير فزاينده ی تلويزيون شايد مهمترين تحول در وسايل ارتباط همگاني در سي يا چهل سال گذشته باشد. اگر روندهاي جاري در تماشاي تلويزيون ادامه يابند، به طور متوسط کودکي که امروز متولد مي شود، تا سن هجده سالگي وقت خود را بيش از هر فعاليت ديگري غير از خوابيدن صرف تماشاي تلويزيون خواهد کرد. عملاً هر خانواده اي اکنون يک دستگاه تلويزيون دارد. در انگلستان، هر دستگاه تلويزيون به طور متوسط بين پنج و شش ساعت در روز روشن است. در آمريکا و کشورهاي ديگر اروپاي غربي نيز همين گونه است. (Goodhardt, Ehrenberg & Collins, 1987) بديهي است تعداد ساعاتي که افراد تلويزيون تماشا مي کنند کمتر از اين است زيرا افراد مختلف خانواده در مواقع مختلفي آن را تماشا مي کنند، اما فرد بزرگسال در انگلستان به طور متوسط روزانه سه ساعت تلويزيون تماشا مي کند.
ظهور تلويزيون بر الگوهاي زندگي روزانه به شدت تأثير گذارده است، زيرا بسياري از مردم فعاليتهاي ديگر را پيرامون برنامه هاي تلويزيوني معيني تنظيم مي کنند. يک بررسي که يازده کشور را در برمي گيرد، تأثير تماشاي تلويزيون بر زندگي روزانه را، با مقايسه ی فعاليتهاي کساني که تلويزيون دارند و افرادي که تلويزيون ندارند مورد تحليل قرار داده است. کشورهايي که مورد مطالعه قرار گرفتند شامل آمريکا، تعدادي از کشورهاي اروپاي غربي و شرقي و کشور پرو در آمريکاي لاتين بود. از پاسخگويان خواسته شد تمام فعاليتهاي خود را در طول يک دوره ی بيست و چهار ساعته فهرست کنند. در تمام کشورها، کساني که داراي تلويزيون بودند وقت کمتري صرف ساير فعاليتهاي اوقات فراغت، ديدار دوستان، گفتگو، وظايف خانگي و خوابيدن مي کردند.
ارتباطات و رسانه ها
شکل 1- ساعاتي که صرف تماشاي تلويزيون در انگلستان مي شود
ژوئيه / سپتامبر 1985 و ژانويه / مارس 1986، بر حسب گروههاي سني و جنس
منبع: Social Trends (London: HMSO, 1987), P. 164.
محققان نتيجه گيري کردند که تلويزيون تأثيري بيشتر از هر نوآوري فني ديگر خارج از حوزه ی اشتغال درآمدزا بر زندگي روزانه داشته است. براي مثال، کساني که اتومبيل دارند به طور متوسط فقط 6 درصد بيشتر از افرادي که اتومبيل ندارند وقت صرف مسافرت مي کنند، و وقتي که صرف کارهاي خانه مي شود هنگامي که افراد صاحب وسايل خانگي مانند يخچال، ماشين رختشويي و خشک کن مي شوند معمولاً تغيير نمي کند. (ر.ک. به فصل 6 از منبع مقاله: "جنسيت و تمايلات جنسي") (Robinson, in Rubenstein et al., 1972 )

شرکتهاي تلويزيوني

مانند روزنامه هاي داراي تيراژ انبوه، تلويزيون امروز کسب و کار بزرگي است و در بيشتر کشورها دولت مستقيماً در اداره ی آن دخالت داشته است. در انگلستان بنگاه سخن پراکني بريتانيا، که نخستين مؤسسه اي بود که برنامه هاي تلويزيونی توليد کرد، يک سازمان دولتي است (اگرچه در سال 1988 وضعيت آن توسط دولت مورد بازنگري قرار گرفت). منابع مالي آن از طريق وجوه پرداختي بابت پروانه تأمين مي گردد که هر خانوار صاحب تلويزيون مي پردازد. سالياني چند بي بي سي تنها سازماني بود که اجازه ی پخش برنامه هاي راديويي و تلويزيوني را در انگلستان داشت، اما امروز، درکنار دو کانال تلويزيون بي بي سي (بي بي سي 1 و 2) دو کانال تلويزيوني تجارتي (کانالهاي 3 و 4 آي تي وي) وجود دارد، که با برنامه هاي توليد شده توسط شرکتهاي منطقه اي که تعداد آنها شديداً به وسيله ی دولت محدود شده است، تأمين مي شوند. فراواني و مدت زمان پخش آگهي به وسيله ی قانون کنترل مي شود، و حداکثر نبايد از شش دقيقه در هر ساعت تجاوز کند. (Pragnall, 1985)
در ايالات متحده آمريکا سه سازمان برجسته ی تلويزيوني همگي شبکه هاي تجاري هستند- يعني بنگاه سخن پراکني آمريکا(19) (ا.بي.سي.) سيستم سخن پراکني کلمبيا(20) (سي.بي.اس) و بنگاه سخن پراکني ملي(21) (ان.بي.سي.) شبکه هاي تلويزيوني به وسيله ی قانون به داشتن پنج ايستگاه مجاز محدود گرديده اند، که در مورد سه سازمان ياد شده، در بزرگترين شهرها مستقرند. بنابراين "سه شبکه بزرگ"(22)، از طريق ايستگاههاي خود به بيش از يک چهارم کل خانوارها پيام مي رسانند. در حدود 200 ايستگاه وابسته نيز به هر شبکه مربوط است، که 90 درصد 700 واندي ايستگاه تلويزيوني در کشور را در بر مي گيرند. شبکه هاي تلويزيوني از نظر درآمد به فروش وقت آگهي وابسته اند. انجمن ملي بنگاههاي سخن پراکني،(23) که يک مجمع خصوصي است معيارها و مقررات مربوط به نسبت زماني را که در ساعت بايد به آگهي اختصاص داده شود وضع مي کند: 9/5 دقيقه در هر ساعت در "پربيننده ترين زمان"(24) و 16 دقيقه در مواقع ديگر. شرکتهاي تلويزيوني از آمارهايي که به طور منظم در مورد تعداد تماشاگران برنامه هاي معين گردآوري مي شود (درجه بندي) در تعيين نرخ آگهي ها استفاده مي کنند. بديهي است که اين درجه بنديها تعيين کننده ی ادامه يا قطع مجموعه اي از برنامه هاست.

اثر تلويزيون بر رفتار

تحقيقات وسيعي به منظور ارزيابي اثرات برنامه هاي تلويزيوني انجام شده اند. بيشتر پژوهشها درباره ی تأثير تلويزيون به کودکان مربوط بوده است- که اگر زماني را که آنها صرف تماشاي تلويزيون مي کنند و پيامدهاي احتمالي آن را از نظر اجتماعي شدن در نظر بگيريم، به خوبي قابل درک است. سه موضوعي که به طور معمول بيشتر از همه مورد بررسي قرار مي گيرند تأثير تلويزيون بر گرايش به جرم و خشونت، اثرات پخش اخبار، و نقش تلويزيون در زندگي سياسي است. ما در اينجا توجه خود را به نخستين مسأله متمرکز خواهيم کرد.
رواج خشونت در برنامه هاي تلويزيوني کاملاً مستند است. مطالعات بسيار گسترده اي توسط گربنر و همکارانش انجام شده، که نمونه هاي برنامه هاي تلويزيون در پربيننده ترين اوقات و روزهاي آخر هفته را در همه ی شبکه هاي عمده ی تلويزيوني آمريکا از سال 1967 تاکنون تحليل کرده اند. تعداد و فراواني اعمال و ماجراهاي خشن در مورد يک سلسله از انواع مختلف برنامه به صورت نمودار ترسيم شده است. خشونت در اين تحقيقات به عنوان تهديد يا استفاده از زور و نيروي جسماني که متوجه خود يا ديگران است و آزار جسماني يا مرگ را شامل مي شود، تعريف گرديده است. فيلمهاي تلويزيوني بيش از همه داراي ماهيت خشن است. به طور متوسط 80 درصد اين گونه برنامه ها دربردارنده ی خشونت است و 7/5 ماجراي خشن در هر ساعت تصوير شده است. در برنامه هاي کودکان سطح خشونت حتي از اين هم بالاتر است، اگرچه کشتن معمولاً کمتر نشان داده مي شود. کارتونها بيشتر از هر نوع برنامه ی تلويزيوني حاوي اعمال و ماجراهاي خشن هستند. (Gerbner et al., 1979, 1980; Gunter, 1985)
نمايش خشونت، اصولاً، به چه شيوه هايي بر تماشاگر تأثير مي گذارد؟ اندرسن نتايج شصت و هفت بررسي را گردآوري کرد که در طول بيست سال از 1956 تا 1976 انجام شده و تأثير خشونت در تلويزيون را بر گرايش به پرخاشگري در ميان کودکان مورد پژوهش قرار داده است. در حدود سه چهارم اين مطالعات مدعي يافتن چنين ارتباطي بودند. در 20 درصد موارد نتايج صريح و روشني وجود نداشت، در حالي که در 3 درصد تحقيقات محققان نتيجه گيري کرده بودند که تماشاي خشونت در تلويزيون عملاً پرخاشگري را کاهش مي دهد. (Anderson, 1977, Liebert, Sparfkin & Davidson,1982, chapter 5)
اما مطالعاتي که اندرسن بررسي کرده از نظر روشهايي که به کار برده اند، شدت ارتباطي که ظاهراً نشان داده اند و تعريف "رفتار پرخاشگرانه" بسيار متفاوت است. در فيلمهاي جنايي که خشونت را نشان مي دهند (و در بسياري از کارتونهاي کودکان) موضوعات عدالت و کيفر نهفته اند. در نمايشهاي جنايي نسبت بسيار زيادتري از افراد پست و رذل تسليم عدالت مي شوند تا آنچه که در تحقيقات پليس در زندگي واقعي رخ مي دهد، و در کارتونها شخصيتهاي آزاردهنده يا تهديدکننده معمولاً به "سزاي واقعي" خود مي رسند. لزوماً نمي توان نتيجه گيري کرد که ميزان زياد نمايش خشونت به طور مستقيم در ميان تماشاگران الگويي براي تقليد پديد مي آورد، که شايد بيشتر تحت تأثير مضامین اخلاقي نهفته در آن قرار مي گيرند. از لحاظ واکنشهايشان نسبت به آنچه مي بينند منفعل و فاقد قوه ی تشخيص در نظر گرفته است.
رابرت هاج و ديويد تريپ تأکيد مي کنند که واکنشهاي کودکان نسبت به تلويزيون متضمن تفسير آنچه مي بينند است و نه فقط ثبت محتواي برنامه ها. (Hodge Tripp, 1986) آنها اظهار مي دارند که اکثر تحقيقات پيچيدگي فرايندهاي ذهني کودکان را در نظر نگرفته اند. تماشاي تلويزيون، حتي تماشاي برنامه هاي کم اهميت ذاتاً يک فعاليت ذهني سطح پايين نيست؛ کودکان برنامه ها را با ربط دادن آنها به ساير نظامهاي معنا در زندگي روزانه شان، "تفسير مي کنند". براي مثال، حتي کودکان خردسال مي فهمند که خشونت تلويزيوني "واقعي نيست". بنابر گفته ی هاج و تريپ اين خشونت برنامه هاي تلويزيوني نيست که بر رفتار تأثير دارد، بلکه بيشتر چارچوب کلي نگرشهايي است که خشونت در آن ارائه و "تفسير مي شود".
با وجود اين به دشواري مي توان باور کرد که نمايش مداوم خشونت در تلويزيون اصلاً هيچ تأثيري در نگرشها و رفتار کودکان ندارد. يکي از تحقيقات دولت آمريکا در مورد تأثير تلويزيون بر رفتار خشن در ميان کودکان و نوجوانان، که توسط دفتر مسئول بهداشت عمومي آغاز گرديد، شامل مطالعات مختلف فراواني بود. اين مطالعه يک گزارش نهايي مبهم و غيرجامع ارائه کرد، که بر اختلاف نظرها در ميان محققان مختلف مربوط سرپوش مي گذاشت. (Surgeon General, 1972) اما، اين گزارش کوششهايي را براي استفاده از تلويزيون به شيوه اي سازنده و مثبت در رشد کودکان برانگيخت- به ويژه از طريق تلويزيون خدمات عمومي (تلويزيوني که به وسيله ی کمکهاي مالي دولت و گرفتن حق اشتراک اداره مي شود، نه از طريق آگهي هاي تجارتي). ايستگاههاي تلويزيون عمومي، اگرچه تنها حدود 5 درصد درآمد خود را از راه آگهي هاي تجارتي به دست مي آورند، برنامه هاي آموزشي متعددي را به نمايش مي گذارند. خيابان سسمي(25) يک نمونه از برنامه هايي بود که به ويژه براي سرگرمي در نظر گرفته شده و با وجود اين به رشد ذهني و فرهنگي کودکان نيز کمک مي کند. (Cook et al., 1975)

تلويزيون به عنوان زمينه ساز نگرشهاي اجتماعي

نفوذ تلويزيون به عنوان يک وسيله ی فرهنگي نمي تواند چنان که بايد بر حسب محتواي برنامه هاي ارائه شده ارزيابي گردد. تلويزيون به فراهم ساختن چارچوبهاي تجربه، نگرشهاي کلي فرهنگي، که در درون آن افراد در جوامع امروزي اطلاعات را تفسير کرده و سازمان مي دهند کمک مي کند. تلويزيون در گسترش شکلهاي غيرمستقيم ارتباط در عصر حاضر به همان اندازه ی کتاب يا مجلات و روزنامه ها مهم است. تلويزيون شيوه هايي را که افراد زندگي اجتماعي را تفسير کرده و نسبت به آن واکنش نشان مي دهند با کمک به نظم دادن تجربه ی ما از زندگي اجتماعي، قالب ريزي مي کند. فرضهايي که در پس خصلت کلي توليد و پخش تلويزيوني قرار دارند شايد از هرگونه برنامه هاي خاصي که نشان داده مي شود مهمتر باشند.
براي مثال، تلويزيون به واسطه ی اهميتش در فراهم آوردن عرصه اي براي طرح مسائل و معرفي نامزدهاي انتخاباتي، تا اندازه اي به تغير ماهيت انتخابات امروزي کمک کرده است. به عنوان نمونه اي ديگر نمادهايي که در پخش آگهي وجود دارند ممکن است تأثير عميق تري بر رفتار اجتماعي داشته باشند تا پيامهاي اعلام شده اي که آگهي کنندگان مايل اند به مخاطبان خود انتقال دهند. بدين سان، تفاوتهاي جنسي اغلب در آنچه آشکارا به فروش مي رسد. در بسياري از آگهي ها، مردان از نظر ذهني و فيزيکي هوشيار به نظر مي رسند، حال آنکه زنان در حالي که به شيوه اي رؤيايي به دوردستها خيره شده اند نشان داده مي شوند. (Goffman, 1979)

نتيجه گيري

همان گونه که در مورد تعليم و تربيت ديده مي شود، تلويزيون و "صنعت فرهنگ"(26) سئوالاتي را پيرامون توازن ميان قدرت، مسئوليت و آزادي مطرح مي کنند. مدارس بسياري از تجربيات يادگيري را- در داخل و خارج از برنامه درسي- فراهم مي سازند که ذاتاً شکوفا کننده است و به رشد و تکامل فردي کمک مي کند. آموزش خواندن و نوشتن بارزترين نمونه ی اين تجربيات است: اگر ما به چنين مهارتهايي دسترسي نداشتيم، هستي ما اساساً بي ثمر بود. از سوي ديگر، نظام مدرسه به دايمي کردن نابرابريهاي اجتماعي و اقتصادي کمک مي کند.
وسايل امروزي ارتباط همگاني نيز به همان اندازه در زندگي ما از اهميت اساسي برخوردارند، و علاوه بر فراهم ساختن بسياري از خدمات اطلاعاتي لازم، امکاناتي براي خود- روشنگري(27) و سرگرمي(28) عرضه مي کنند. با وجود اين وسايل ارتباط همگاني در مجموع به انعکاس شيوه ی نگرش گروههاي مسلط در جامعه گرايش دارند. اين امر اساساً به علت سانسور مستقيم سياسي (مانند اروپاي شرقي) نيست، بلکه از اين واقعيت ناشي مي شود که مالکيت تلويزيون، روزنامه ها، بانکهاي اطلاعاتي و غيره در دست افراد نسبتاً معدودي متمرکز گرديده است. چه کساني بايد وسايل ارتباط جمعي را کنترل کنند؟ قشرهاي محروم تر چه مي توانند بکنند تا صدايشان شنیده شود؟ اينها مسائل پيچيده و دشواري هستند، که با در نظر گرفتن سلطه ی تعداد معدودي از کشورها بر ارتباطات جهاني، اکنون بُعدي بين المللي يافته اند.

پي‌نوشت‌ها:

1. cultural diffusion
2. electronic communication
3. account sheet
4. credit card
5. mass immigration
6. powerful tycoon
7. publishing empire
8. press barons
9. Northcliffe
10. Beaverbrook
11. Kemsley
12. Hersant
13. Springer
14. Grüner
15. editorial policies
16. Hearst chain of newspapers
17. Sun
18. Tele-text systems
19. American Broadcasting Company (ABC)
20. Columbia Broadcasting System (CBS)
21. National Broadcasting Company (NBC)
22. big three
23. The National Association of Broadcasters
24. prime time
25. Sesame Street
26. culture industry
27. self-enlightenment
28. entertainment

منبع مقاله:
گيدنز، آنتوني، (1376)، جامعه شناسي، ترجمه ي منوچهر صبوري، تهران: نشر ني، چاپ بيست و هفتم: 1391.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.