مترجم: محمد صادق نجمي- هاشم هاشم زاده هريسي
قرآن کتاب رحمت است
خداوند بزرگ و مهربان در آغاز سخن و گفتارش خود را به رحمت و رحمانيت ستوده و از ميان تمام صفات کمالش تنها اين صفت را براي آغاز سخنش انتخاب نموده است، زيرا همان صفت رحمت خداوند است که موجب گرديده تا پيامبران را به سوي بشر بفرستد و قرآن را به آن ها نازل کند، پس بسيار بجا و سزاوار است که قرآن با رحمانيت خداوند شروع شد و اين کتاب با صفت رحمت آغاز گردد.آري، قرآن کتاب رحمت و آورنده ي آن، پيامبر رحمت است، چنان که خداوند در آيات فراواني به اين حقيقت تصريح نموده و قرآن و پيامبر را با صفت رحمت توصيف فرموده است:
(هذَا بَصَائِرُ مِنْ رَبِّکُمْ وَ هُدًى وَ رَحْمَةٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ.) (1)
اين [قرآن] وسيله بينايي از طرف پروردگارتان و مايه هدايت و رحمت است براي جمعيتي که ايمان مي آورند.
(وَ شِفَاءٌ لِمَا فِي الصُّدُورِ وَ هُدًى وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ. ) (2)
و درماني است براي دردهايي که در سينه ها است (درمان بيماري هاي روحي شما] و هدايت و رحمت است براي مؤمنان.
(وَ نَزَّلْنَا عَلَيْکَ الْکِتَابَ تِبْيَاناً لِکُلِّ شَيْءٍ وَ هُدًى وَ رَحْمَةً وَ بُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ.) (3)
و ما اين کتاب را بر تو نازل کرديم که بيانگر همه چيز و مايه هدايت و رحمت و بشارت براي مسلمانان باشد.
(وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ .) (4)
و از قرآن، آن چه شفا و رحمت است براي مؤمنان نازل مي کنيم و ستمگران را جز خسران و زيان نمي افزايد.
(وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ.) (5)
ما تو را [اي پيامبر!] جز براي رحمت جهانيان نفرستاديم.
(وَ إِنَّهُ لَهُدًى وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ.) (6)
و اين قرآن براستي مايه هدايت و رحمت است براي مؤمنان.
ذکر رحيم بعد از رحمان نکته اي دارد
هيئت «فعيل» از هر ريشه و کلمه اي آمده باشد، دلالت دارد که مفهوم اصلي و مصدري آن از حالات غريزي غرايز و يا صفات دائمي و غيرقابل انفکاک ذات است، مانند: شريف و بخيل که دلالت دارند بر اين که شرافت و بخالت از صفات دائمي و لوازم ذات مرد شريف و بخيلند.با اين بيان علت تأخير کلمه ي «رحيم»- که بر شکل «فعيل» ساخته شده است- از کلمه رحمان، روشن و معلوم مي شود زيرا هيئت «رحمان» گر چه بر وسعت و عموميت رحمت دلالت دارد، ولي دلالت نمي کند که اين صفت از لوازم ذات است اين است که پس از ذکر رحمان، رحيم آورده شده است تا بدين معني نيز دلالت و اشارت شده باشد و هر دو هدف در اين آيه کوتاه تأمين گردد که خداوند، هم رحمان است، يعني رحمت او به همه چيز وسعت و احاطه دارد و هم رحيم است يعني رحمت او صفات دائمي و لوازم ذاتش مي باشد و از ذات او منفک نمي گردد چون بعضي از مفسرين به اين نکته علمي و ادبي- که کلمه رحمن به وسعت رحمت و کلمه ي رحيم به لازمه ي ذات الهي بودن آن دلالت دارد- توجه نکرده اند، به ناچار در تفاوت رحمان و رحيم راه ديگري پيموده و چنين تصور نموده اند که کلمه رحمان از نظر معني وسيع تر از کلمه «رحيم» است و اين گفتار را بدين گونه توجيه و تعليل کرده اند که: زيادت مباني و حروف به زيادت معني و وسعت آن دلالت دارد، ولي اين دليل بسيار مضحک و خنده آور است، زيرا دلالت کلمات، تابع چگونگي وضع و نحوه ي ساختار آن هاست و هيچ ارتباطي به کثرت و قلت حروف ندارد و چه بسا الفاظي وجود دارد که حروف آن ها کم ولي معناي آن ها زياد است و بالعکس، الفاظ و کلماتي وجود دارد که از نظر حروف، زياد ولي از نظر مفهوم و معنا، بسيار تنگ و محدود است.
مثلاً کلمه «حَذِر» بر وزن «فَعِل» با کسر عين دلالت بر مبالغه در زيادت دارد که به معناي خيلي ترسو است ولي در کلمه ي «حاذر» اين مبالغه و زيادت وجود ندارد، در صورتي که يک حرف بيش تر از کلمه «حذر» را داراست و چه بسا الفاظي که «مجرد» و «مزيد فيه» آن هر دو به يک معني است، مانند «ضَرَّ و «اَضَرَّ» که هر دو به معناي ضرر کرد مي باشند.
همه ي آن چه درباره ي کلمه ي «رحيم» بعد از کلمه «رحمان» گفتيم، در صورتي است که «رحمان» در معناي اشتقاقي و لغوي خود استعمال گردد و اما اگر در معناي اسمي و به صورت لقب خاص ذات و مقدس استعمال شود، چنان که قبلاً اين مطلب را ثابت نموديم، در اين صورت مسير بحث و گفتار عوض مي شود و بايد گفت: علت تعقيب رحمان به کلمه ي رحيم اضافه بر آن چه گفته شد، اين است که معلوم شود، علت نقل رحمان از معناي لغوي اش و لقب خاص پروردگار قرار دادن آن، همان وسعت رحمت و غايت مهرباني او است.
آيا «بسم الله» از قرآن است؟
در ميان شيعه ي اماميه اين مطلب مورد اتفاق است که «بسم الله» در هر سوره اي که با آن شروع گرديده است، جزوهمان سوره و يکي از آيات آن است و بسم الله با هر يک از سوره هاي قرآن نازل شده است.ابن عباس و ابن مبارک و اهل مکه مانند ابن کثير و کوفي ها، مانند عاصم و کسائي و ديگران به استثناي حمزه همه در اين عقيده بوده اند. بيش تر اصحاب شافعي نيز همين عقيده را داشته اند. (7) و قاريان مکه و کوفه نيز، جزء بودن بسم الله را قطعي و مسلّم دانسته اند. (8)
اين نظريه از عبدالله بن عمر و بن زبير و ابوهريره و عطا و طاوس و سعيد بن جبير و مکحول و زهري و احمد بن حنبل بنا به نقلي و اسحاق بن راهويه و ابوعبيد قاسم بن سلام هم نقل گرديده است. (9) و بيهقي اين نظريه را از ثوري و محمد بن کعب نيز آورده است. (10)
باز همين نظريه را فخر رازي در تفسير خود اختيار نموده و به قاريان مکه و کوفه به اکثريت فقهاي حجاز و به ابن مبارک و ثوري نسبت داده است. جلال الدين سيوطي هم اين نظريه را اختيار نموده و اضافه مي کند که روايات در اين مورد به تواتر معنوي رسيده است. (11)
ولي حمزه و بعضي از علماي شافعيه گفته اند که «بسم الله» فقط در سوره ي حمد جزو آن است و در ساير سوره ها جزئيت ندارد.
اين نظريه به احمد بن حنبل نيز نسبت داده شده، چنان که بعضي ناقلين، نظريه ي اول را به سوي نسبت داده اند. (12)
در اين مورد نظريه ي سومي هم وجود دارد که گروهي علما مانند مالک و ابو عمرو يعقوب معتقدند که «بسم الله» يک آيه مستقلي است و جزء هيچ يک از سوره هاي قرآن حتي جزء سوره حمد هم نيست و اين آيه براي تيمّن و تبرّک در موقع آغاز نمودن سوره هاي قرآن و اين که در ميان سوره ها فاصله باشد و آن چه را از همديگر جدا سازد، خوانده مي شود و به طور مستقل، بدون اين که به سوره ي خاصي وابستگي داشته باشد، نازل گرديده است.
اين نظريه در ميان حنفي ها بسيار شهرت دارد، ولي اکثر آنان با داشتن اين نظريه، تلاوت آن را در نماز قبل از سوره حمد واجب مي دانند، چنان که «زاهدي» از مجتبي نقل مي کند که مي گفت: بنا به نقل صحيح ابوحنيفه خواندن «بسم الله» را در تمام رکعات نماز واجب مي دانسته است. (13)
به عقيده ي مالک، خواندن «بسم الله» در نماز في حد نفسه کراهت دارد ولي به منظور حفظ اتحاد و عدم مخالفت با افکار و آراي مسلمين که اکثر علما خواندن آن را در نماز واجب مي دانند، خواندن آن را خوب و مستحسن دانسته است. (14)
نظريه صحيح و دلايل آن
البته در اين مسئله اقوال و نظريه هاي شاذّ و غير معروف ديگري نيز وجود دارد که نقل آن ها چندان فايده اي ندارد و نظريه صحيح در ميان اقوال و آراي سه گانه همان جزء بودن «بسم الله» است در تمام سوره هاي قرآن، يعني «بسم الله» جزو تمام سوره ها و يکي از آيات آن هاست جز سوره ي «توبه» که بدون «بسم الله» نازل گرديده است.ما براي اثبات اين نظريه که در ميان دانشمندان شيعه مورد اتفاق است، دلايل فراواني داريم که بخشي از آن ها را در اين جا مي آوريم:
1- روايات اهل بيت
روايات معتبر فراواني از اهل بيت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به دست ما رسيده است که از همه آن ها جزء بودن «بسم الله» نسبت به سوره هاي قرآن استفاده مي شود (15) و همين روايت ها در اثبات اين نظريه کافي است و ما را از ديگر دلايل بي نياز مي سازد زيرا رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) آنان را قرين و همدوش قرآن معرفي نموده است که بايد در تمام مسائل و مشکلات ديني به آنان مراجعه نمود و در حل غوامض از آنان الهام و مدد گرفت. (16) اينک قسمتي از آن روايات:1- معاوية بن عمار مي گويد: به امام صادق (عليه السّلام) عرضه داشتم: در نماز که سوره حمد را تلاوت مي کنم «بسم الله» را نيز بخوانم؟ امام فرمود: بلي. مجدداً پرسيدم: بعد از سوره حمد، سوره ديگري در نماز مي خوانم «بسم الله» را با آن سوره هم بايد بخوانم؟ امام فرمود: آري. (17)
2- يحيي بن عمران همداني مي گويد: به امام باقر (عليه السّلام) نوشتم: فدايت شوم چه مي فرماييد درباره ي کسي که در نماز خود سوره ي حمد را با «بسم الله» مي خواند ولي به سوره ي ديگر رسيد، «بسم الله» را ترک مي کند؟ اين جمله را نيز در نامه ي خود اضافه نمودم که عباسي در اين مورد مي گويد: اشکالي ندارد. نظريه شما در اين باره چيست؟ امام به خط خود نوشت: «يُعيدُها» يعني بايد نماز را اعاده کند اين جمله را علي رغم نظريه عباسي مخصوصاً دو بار نوشته بود. (18)
3- در صحيحه ابن اذينه است که: چون پيامبر از تکبير و آداب شروع نماز فارغ گرديد، خداوند بر وي وحي نمود که مرا با نامم ياد کن! اين بود که «بسم الله» در اول سوره قرار گرفت. سپس خدا وحي نمود که بر من حمد کن! چون «الحمدلله رب العالمين» را بر زبان راند، در دل خود گفت: شکراً. در اين جا باز خداوند بر وي وحي نمود که حمد مرا قطع کردي، پس دوباره مرا با نام خودم ياد کن! اين است که در سوره حمد «الرّحمن الرّحيم» دوبار خوانده مي شود و چون به «وَلَاالضّالّين» رسيد، پيامبر به عنوان شکرگزاري گفت: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ » اين جا هم خدا وحي کرد؛ نام مرا که ياد مي کردي، بريدي. باز دوباره نام مرا ياد کن! رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) در اين جا طبق همين فرمان باز «بسم الله» را گفت، اين بود که در اول سوره اي که بعد از حمد در نماز خوانده مي شود، آيه «بسم الله» قرار گرفت، سپس خداوند فرمود: يا محمد! بخوان آن چه را که اوصاف پروردگارت را بيان مي کند! بگو:
(قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ. اللَّهُ الصَّمَدُ. لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ. وَ لَمْ يَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ.) (19)
2- روايات اهل سنت
روايات زيادي نيز به طريق اهل سنت نقل گرديده که به جزء بودن «بسم الله» در تمام سوره هاي قرآن دلالت دارند. اينک بخشي از آن روايات را در اين جا مي آوريم:1- انس مي گويد: رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) در ميان ما نشسته بود که يک بي حالي شبيه خواب خفيف بر وي مستولي شد، سپس سرش را تبسّم کنان بلند کرد، عرضه داشتيم: يا رسول الله! سبب خنده شما چيست؟ فرمود: همين الآن سوره اي بر من نازل گرديد، آن گاه خواند: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ. إِنَّا أَعْطَيْنَاکَ الْکَوْثَرَ ...) (20)
2- دار قطني با سند صحيح از اميرمؤمنان (عليه السّلام) چنين آورده که از آن حضرت درباره ي «سبع مثاني» سؤال شد، فرمود: «سبع مثاني» سوره ي حمد است. گفته شد که اين سوره شش آيه بيش تر نيست! فرمود: «بسم الله» هم يک آيه از آن است. (21)
3- باز دار قطني با سند صحيح از ابوهريره نقل نموده است که رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: هر وقت سوره ي حمد را خوانديد، «بسم الله» را هم بخوانيد زيرا اين سوره اصل قران و امّ الکتاب و سبع مثاني است و «بسم الله» هم يکي از آيات آن است. (22)
4- اين خزيمه و بيهقي با سند صحيح از ابن عباس آورده اند که: سبع مثاني سوره ي حمد است. گفته شد: آيه ي هفتمين اش کدام است؟ پاسخ داد: «بسم الله». (23)
5- باز ابن خزيمه و بيهقي در المعرفة با سند صحيح از طريق سعيدبن جبير از ابن عباس نقل نموده است که شيطان، بزرگ ترين آيه ي قرآن را از ميان مردم دزديد و آن آيه «بسم الله» است. (24)
6- سعيد بن جبير از ابن عباس نقل نموده است که مسلمانان تمام شدن سوره اي را نمي دانستند تا آن که «بسم الله» نازل مي شد، بدين صورت مي دانستند که سوره تمام شده است. (25)
7- باز سعيد بن جبير از ابن عباس نقل نموده است که چون جبرئيل بر پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نازل مي گرديد و «بسم الله» را مي خواند، رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم)، متوجه مي شد که از همين جا سوره تازه اي شروع مي شود. (26)
8- ابن جريح مي گويد: پدرم نقل نمود که سعيد بن جبير به من گفت: منظور از کلمه ي «سبع مثاني» در آيه (وَ لَقَدْ آتَيْنَاکَ سَبْعاً مِنَ الْمَثَانِي). «سوره حمد» است که «امّ القرآن» نيز ناميده مي شود.
ابن جريح گويد: پدرم اضافه نمود که سعيد بن جبير «بسم الله» را براي من به عنوان آيه هفتم قرائت نمود، آن گاه گفت: همان طور که من «بسم الله» را براي تو به صورت آيه هفتم مي خوانم، ابن عباس نيز آن را براي من به همين صورت خواند و گفت: خداوند اين سوره را براي شما مسلمانان فرستاده است و پيش از شما مثل آن را بر هيچ امتي نفرستاده بود. (27)
روايات معارض
در برابر اين همه روايات که به جزء بودن «بسم الله» دلالت مي کنند، فقط دو روايت هست که از آن ها چنين بر مي آيد که «بسم الله» جزء سوره هاي قرآن نيست:1- قتاده از انس بن مالک نقل مي کند که: من با رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) و با ابوبکر، عمر و عثمان نماز خواندم و از هيچ يک از آنان نشنيدم که «بسم الله» را در نماز قرائت کنند. (28)
2- يزيد بن عبدالله بن مغفل مي گويد: «من «بسم الله» را خواندم، چون پدرم شنيد، گفت: فرزندم! از خواندن «بسم الله» خودداري کن! آن گاه پدرم چنين توضيح داد که: من در ميان تمام اصحاب رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم)، بدعتي بدتر از خواندن «بسم الله» نديدم و من با رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم)، ابوبکر، عمر و عثمان نماز خواندم و از هيچ يک از آنان نشنيدم که «بسم الله» را بخوانند. تو نيز قرائت نماز را با «الحمدالله ربّ العالمين» شروع کن بدون اين که در اول آن «بسم الله» بگويي! (29)
اما پاسخ روايت اول:
گذشته از اين که اين روايت با روايات زيادي که از اهل بيت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل شده است، مخالفت دارد؛ از جهات ديگر نيز مخدوش است زيرا:1- اين روايت با روايات فراواني که به حد تواتر معنوي از طريق اهل سنت نقل شده، معارض است، مخصوصاً اين که قسمتي از آن روايت ها از نظر سند صحيح مي باشد و ابن عباس و ابوهريره و ام سلمه شهادت مي دهند بر اين که رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در نماز «بسم الله» را مي خواند و آن را آيه اي از سوره ي حمد محسوب مي داشت.
ابن عمر مي گفت: «اگر بنا بود، بسم الله خوانده نشود، چرا در مصحف نوشته شده است؟»
علي (عليه السّلام) نيز مي فرمود: «هر کس بسم الله را ترک کند، از سوره ي قرآن کم کرده است» و باز مي فرمود:
«بسم الله متمم و مکمل سبع مثاني (سوره حمد) است.» (30)
با اين وصف ما چگونه مي توانيم اين همه روايات، گفتار و شهادت بزرگان حديث و ياران پيامبر را ناديده بگيريم و تنها اين يک روايت را تصديق کنيم که «بسم الله» را جزء سوره هاي قرآن نمي داند.
2- اين روايت با آن چه در ميان مسلمانان عملاً شهرت و معروفيت دارد، مخالف است و آن اين که مسلمانان «بسم الله» را در نماز مي خوانده اند حتي معاويه در دوران خلافتش يک بار «بسم الله» را ترک کرد، مسلمانان بر وي اعتراض نمودند و گفتند که: آيا بسم الله را دزديدي يا فراموش کردي؟ (31)
با اين حال چگونه مي توان باور نمود که رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) و خلفا «بسم الله» را نمي خواندند.
3- اين روايت با روايت مشهور ديگري که از خود انس نقل شده، (32) تعارض دارد.
با اين دلايل به صراحت و جرأت گفت که اين روايت بدون شک از موضوعات و جعليات است و دروغي بيش نمي تواند باشد.
و اما پاسخ روايت دوم:
از آن چه درباره ي روايت اول گفتيم، ضعف و سستي اين روايت نيز به خودي خود روشن مي شود و نيازي به تکرار آن نيست، به اضافه ي اين که اين روايت مطلبي را متضمن است که با آن چه به ضرورت و روشني از اسلام مي دانيم مخالفت دارد و آن اين که ترديدي در اين نيست که خواندن «بسم الله» در اول سوره ي حمد و ديگر سوره هاي قرآن گر چه به عنوان تيمّن و تبرّک هم باشد، مستحسن و مستحب است. با اين حال يزيد بن مغفل چگونه از خواندن «بسم الله» در اول سوره هاي قرآن نهيمي کند و آن را بدعت بزرگي در ميان مسلمانان مي داند که بدعتي در اسلام مانند آن وجود نداشته باشد؟ مگر شروع کردن عملي با نام خدا مي تواند تا اين حد زشت و در اسلام بدعت باشد؟!
3- سيره ي مسلمانان
سيره و روش هميشگي مسلمانان از اول اسلام تا به امروز بر اين جاري است که در آغاز تمام سوره هاي قرآن به استثناي سوره ي برائت، «بسم الله» را قرائت مي کنند و به طور تواتر ثابت گرديده است که خود رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) نيز بسم الله را در آغاز سوره ها قرائت مي فرمود و اگر بسم الله جزء سوره هاي قرآن نبود، بر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) خدا لازم بود آن را به صراحت بيان فرمايد زيرا نحوه ي قرائت و تلاوت وي با توجه به اين که او در مقام بيان و تعليم بود، بصراحت مي رساند که همه ي آن چه را که مي خوانده، قرآن بوده است و اگر قسمتي از آن چه رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) تلاوت مي نمود، جزء قرآن نبود حتماً تذکر مي داد و آن را يادآور مي شد زيرا در غير اين صورت، عمل رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) باعث تحريف قرآن و موجب گمراهي، ناداني و انحراف مردم مي گرديد و اين عمل از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) مخصوصاً در موضوعي که با مسئله وحي ارتباط دارد، استبعاد آن بيش تر و شديدتر است و ساحت قدس رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) از اين گونه نسبت ها و تهمت ها پاک و مبراست.بنابراين، اگر «بسم الله» که رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) در آغاز سوره هاي قرآن مي خواند از قرآن نبود، آن را يادآوري مي نمود و گفتار وي هم حتماً به طور متواتر و با نقل هاي پياپي و قطعي به ما مي رسيد.
در صورتي که اين مطلب حتي به صورت خبر واحد هم براي ما نقل نشده و به دست ما نرسيده است.
4- وجود «بسم الله» در تمام مصاحف
از مطالبي که هيچ شکي بدان راه ندارد، اين است که قرآن هايي که قبل از جمع آوري عثمان و بعد از وي در دست صحابه و تابعين بود، همه داراي «بسم الله» بوده اند و اين آيه در اول تمام سوره ها به جز سوره ي برائت ضبط شده بود. اگر «بسم الله» جزو سوره هاي قرآن نبود، صحابه پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) آن را در قرآن هاي خود ضبط نمي کردند زيرا صحابه از درج و ضبط آن چه که جزء قرآن نيست، در قرآن، شديداً ابا و امتناع داشتند تا آن جا که عده اي از مسلمانان حتي از اعراب و نقطه گذاري قرآن هم جلوگيري مي نمودند.با اين حساب، وجود «بسم الله» در مصاحف و قرآن هاي اصحاب پيامبر و تابعين آنان، شاهد و گواه حق است بر اين که در نظر آنان «بسم الله» هم مانند ساير آياتي که در قرآن مجيد تکرار شده است، جزء قرآن مي باشد.
از اين گفتار روشن مي شود که ضبط «بسم الله» در قرآن براي جزئيت آن است نه تنها براي فاصله بودن در ميان سوره ها.
دليل ديگر بر بطلان اين نظريه که مي گويند: «بسم الله» تنها براي فاصله بودن در ميان سوره هاست، ضبط «بسم الله» در سوره ي حمد و عدم ضبط آن در سوره ي برائت است زيرا اگر هدف تنها علامت گذاري و ايجاد فاصله در ميان سوره ها بود جريان برعکس مي شد، «بسم الله» در اول سوره ي برائت ضبط مي شد نه در اول سوره ي حمد که قبل از آن سوره اي نيست تا «بسم الله» نقش فاصله بودن را ايفا کند. اين خود دليل مسلّم ديگري است بر اين که «بسم الله» آيه ي مستقلي از آيات سوره ي حمد است و در اين سوره به صورت جزئيت نازل گرديده و در سوره ي برائت نازل نشده است.
دلايل مخالفين
کساني که «بسم الله» را جزو سوره هاي قرآن نمي دانند، با دلايل چندي به گفتارشان استدلال مي کنند که اينک ذيلاً بررسي مي شود:1 - مي گويند:
طريق ثابت شدن قرآن منحصر است به تواتر، بنابراين، هر چه که ثابت شدن آن محل اختلاف و مورد نزاع است، نمي تواند جزو قرآن باشد و چون جزء بودن «بسمله» هم مورد نزاع و اختلاف است لذا نمي توان آن را جزء قرآن به حساب آورد.پاسخ:
در جوابشان مي گوييم:اولاً:
جزء بودن «بسم الله» نسبت به قرآن از ناحيه ي اهل بيت (عليه السّلام) با تواتر و قاطعيت ثابت گرديده است، حجيت و مدرکيت گفتار آنان، چنان که قبلاً گفتيم از نظر رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) مسلّم و قطعي است. بنابراين، هر چه از اهل بيت (عليه السّلام) با تواتر به ما برسد، مانند اين است که از خود رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) با تواتر رسيده است و کوچک ترين فرقي از اين لحاظ در ميان شان نيست.ثانياً:
پس از آن که عده ي زيادي از صحابه به جزء بودن «بسم الله» از سوره هاي قرآن شهادت مي دهند و روايات فراواني نيز به طور تواتر معنوي به اين معني دلالت مي کنند، نظريه عده ي قليلي درباره ي عدم جزئيت که در اثر يک پندار واهي و باطل به وجود آمده است، نمي تواند کوچک ترين ضرر و لطمه اي به تواتر وارد کند.ثالثاً:
به طور تواتر نقل شده است که رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) هر وقت يکي از سوره هاي قرآن را تلاوت مي فرمود: «بسم الله» را نيز مي خواند و با اين که او در مقام بيان و تعليم بوده هيچگاه نگفته است: اين «بسم الله» را که مي خوانم جزء سوره نيست و اين مطلب به تنهايي مي تواند، دليل قطعي و مسلّمي باشد بر اين که «بسم الله» از قرآن است.آري، تنها چيزي که در اين جا مي توان گفت؛ اين است که عمل رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) مي تواند، قرآن بودن «بسم الله» را ثابت کند نه جزء بودنش را، در اثبات جزئيت هم علاوه بر روايات زيادي که به طريق شيعه و سني در اين مورد آمده است، مي توان به رواياتي که قبلاً در اين جا آورديم، استناد نمود و با همان روايات جزء بودن «بسم الله» را در سوره هاي قرآن اثبات کرد.
زيرا در اثبات قرآن بودن جمله اي، تواتر و نقل هاي پياپي و يقين آور لازم است ولي جزو سوره اي از سوره هاي قرآن بودن، با خبر واحد هم ثابت مي شود و دليلي بر لزوم تواتر در اين مورد وجود ندارد.
2- مي گويند:
مسلم از ابوهريره چنين آورده است که رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) مي گفت: خداوند فرمود: من نماز را در ميان خود و بنده ام، دو قسمت نموده ام و براي بنده ام هر چه بخواهد، خواهم داد، پس چون بنده ي نمازگزار مي گويد: (الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ) خداوند مي فرمايد: بنده ام از من سپاسگزاري نمود و چون مي گويد: (الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ) خدا مي فرمايد: بنده ام ثنايم گفت و چون گويد: (مالِکِ يَومِ الدّينِ) خدا مي فرمايد: بنده ام ستايشم نمود و چون مي گويد: (إِيَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاکَ نَسْتَعِينُ) خدا مي فرمايد: اين در ميان من و بنده ام باشد و براي وي آن چه را که بخواهد، مي دهم و چون مي گويد: (اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ) خدا مي فرمايد: هدايت من براي بنده ام خواهد رسيد و آن چه او بخواهد. (33)نحوه ي استدلال با اين حديث اين است که ظاهر آن دلالت مي کند بر اين که سوره ي حمد از دو قسمت تشکيل يافته است: قسمت اول تا «اياک نعبد» که نصف آيه چهارم است براي خداست و قسمت دوم آن که از نصف همان آيه تا پايان سوره مي باشد براي نمازگزار است. اين دو قسمت، هم از نظر تعداد آيات با هم مساويند و هم روايت «تنصيف» که نصف سوره ي حمد براي خدا و نصف آن براي نمازگزار است، تصحيح و تأييد مي شود، ولي اگر «بسم الله» را جزء سوره ي حمد بدانيم، در اين صورت معناي حديث صحيح نخواهد بود زيرا به طوري که قبلاً اشاره نموديم، سوره ي حمد در اين صورت جمعاً داراي هفت آيه است و اگر «بسم الله» جزء حمد باشد، بايد از صراط الذين تا آخر آن يک آيه حساب شود و در نتيجه قسمت دوم آن، دو آيه و نصف خواهد بود و موضوع تقسيم بندي سوره به دو قسمت مساوي- که در حديث مذکور آمده است- صحيح نخواهد بود.
پاسخ:
پاسخ ما به اين روايت اين است که:اولاً:
اين روايت از علا نقل گرديده و دانشمندان علم رجال در توثيق و تضعيف وي با اختلاف سخن گفته اند، لذا نمي توان به اين روايت اطمينان و اعتماد نمود.ثانياً:
اگر دلالت اين روايت صحيح باشد، با روايات صحيح ديگري که دلالت مي کنند بر اين که سوره ي حمد با «بسم الله» هفت آيه است نه بدون آن، معارض و مخالف است و ما قسمتي از اين روايات را قبلاً آورديم.ثالثاً:
اين روايت دلالت ندارد که اين تقسيم بندي به حسب الفاظ سوره ي حمد بوده است بلکه ظاهر اين است که اين تقسيم بندي به حسب معني بوده است و منظور اين است که قسمتي از اجزاي نماز به حسب معني و مدلول، راجع به پروردگار و قسمت ديگري نيز راجع به بندگان است بنابراين، لازم نيست که سوره را از نظر الفاظ در ميان خالق و مخلوق به دو قسمت مساوي تقسيم کنيم.رابعاً:
اگر فرض کنيم که اين تقسيم بندي به حسب الفاظ است نه به حسب معاني، از کجا معلوم که به حسب آيات باشد، شايد تنها به حساب کلمات سوره ي حمد به دو قسمت مساوي تقسيم مي شود گر چه از نظر آيات مساوي نباشد زيرا کلمات آياتي که قبل از جمله «إِيَّاکَ نَعْبُدُ وَ ...» آمده و همچنين کلمات آياتي که بعد از اين جمله آمده است، با حساب نمودن «بسم الله» و حذف مکرراتش، مساوي و هر قسمت ده کلمه مي باشد بدون اين که آيات آن مساوي باشد.3- مي گويند:
از دلايل عدم جزء بودن «بسم الله» روايتي است که ابوهريره نقل نموده و آن اين که: سوره ي کوثر سه آيه (34) و سوره ي ملک سي آيه است (35) و اگر بسم الله جزء سوره بود، آيات اين دو سوره بيش از اين بود که ابوهريره گفته است.پاسخ:
اين روايت که ابوهريره درباره ي سوره کوثر نقل نموده است بر فرض صحيح بودن، با روايتي که انس نقل کرده و ما آن را قبلاً ذکر نموديم، معارض است. (36)روايت انس از روايات صحيح و مورد قبول است که تمام صحاح به جز «مُوَطّأ» (37) آن را نقل کرده اند.
بنابراين، روايت ابوهريره را يا بايد کنار گذاشت و يا بايد بدين گونه تأويل نمود که اين روايت، شماره آيات اختصاصي آن دو سوره را بيان مي کند نه تمام آيات آن ها را و «بسم الله» آيه اي است اشتراکي که تمام سوره هاي قرآن در آن مشترکند، اين است که معمولا در بيان شماره آيات سوره ها آن را حساب نمي کنند.
پي نوشت ها :
1. اعراف/ 203.
2. يونس / 57.
3. نحل/ 89.
4. بني اسرائيل/ 82.
5. انبياء/ 107.
6. نمل/ 77.
7. تفسير آلوسي، 39/1.
8. تفسير شوکاني، 7/1.
9. تفسير ابن کثير، 16/1.
10. تفسير حازن، 13/1.
11. اتقان، 136/1- 135؛ نوع 22- 27.
12. همان.
13. تفسير آلوسي، 39/1.
14. الفقه علي المذاهب الاربعه، 257/1.
15. براي اطلاع از اين سلسله روايات به کتاب فروغ کافي، باب قرائت قرآن، ص 86؛ استبصار، 311/1: تهذيب، 153/1- 218 و وسائل الشيعه، 352/1 مراجعه فرماييد.
16. قسمتي از مصادر اين حديث در بخش هاي پيشين همين کتاب آمده است.
17. کافي، 312/3، چاپ دارالکتب الاسلاميه.
18. کافي، 312/4، چاپ دارالکتب الاسلاميه.
19. اخلاص/ 1-4.
20. صحيح مسلم، 12/2، سنن نسائي، 143/1؛ سنن ابي داود 125/1.
21. اتقان، 136/1؛ نوع 26-27؛ اين دو حديث را بيهقي در سنن خود 45/2 آورده است.
22. همان، به اضافه ي مستدرک حاکم، 551/1.
23. همان.
24. همان، به اضافه ي سنن بيهقي، 50/2.
25. مستدرک حاکم، 232/1. حاکم درباره ي اين حديث گفته است که بنا به شرط شيخين صحيح است.
26. همان، 231/1.
27. همان، به اضافه ي فضائل قرآن، 550.
28. مسند احمد، 177/3 و 278-273؛ صحيح مسلم، 13/2؛ سنن نسائي، 144/1 از عبدالله بن مغفل نيز روايتي شبيه آن نقل گرديده است.
29. مسند احمد، 85/4 و اين حديث را ترمذي نيز با اختلاف مختصر نقل نموده است 43/2.
30. براي توضيح بيش تر، به بخش تعليقات شماره (14) مراجعه فرماييد!
31. به بخش تعليقات، به تعليقه ي شماره (15) مراجعه فرماييد!
32. به بخش تعليقات، به تعليقه ي شماره (16) مراجعه فرماييد!
33. صحيح مسلم، 6/2؛ سنن ابي داود، 30/1؛ سنن نسائي، 144/1.
34. من چنين رويتي در کتب حديث به دست نياوردم.
35. مستدرک حاکم، 1/ 565؛ صحيح ترمذي، 30/11؛ کنزالعمال، 525/1- 516.
36. در همين بخش کتاب تحت عنوان احاديث اهل سنت حديث اول.
37. تيسير الوصول، 199/1.
خوئي، حضرت آيت الله حاج سيدابوالقاسم خوئي(ره)(1385)، البيان في تفسير القرآن، ترجمه محمد صادق نجمي- هاشم هاشم زاده هريسي، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، سازمان چاپ و انتشارات، چاپ دوم