نويسنده: حضرت آيت الله حاج سيد ابوالقاسم خوئي ( ره )
مترجم: محمد صادق نجمي- هاشم هاشم زاده هريسي
مترجم: محمد صادق نجمي- هاشم هاشم زاده هريسي
حارث فرزند عبدالله اعور همداني است. علماي اماميه اتفاق دارند در اين که وي يکي از ياران بزرگ اميرالمؤمنين(عليه السّلام) محسوب مي شد و از موقعيت حساس و خطيري برخوردار بود و مقام بس ارجمندي داشت، در خدمت گزاري به سرور خويش علي(عليه السّلام) سخت مي کوشيد.
علماي اماميه متفقاً او را به صفت تقوي و پرهيزکاري توصيف و تمجيد کرده اند و بزرگان علم و رجال شناسان محقق، وي را در نقل روايت توثيق نموده و مورد اعتبار مي دانند.
اکثر علما و دانشمندان اهل سنت نيز شرح حال حارث را بررسي کرده و او را ستوده اند،
ابن حجر عسقلاني در کتاب تهذيب التهذيب در بيوگرافي حارث از دوري نقل مي کند که ابن معين مي گفت من شرح حال وي را از ابن مسعود شنيدم، مردي مورد اعتماد و اطمينان بوده است.
عثمان دارمي از ابن معين آورده است که: وي مرد مورد اعتمادي بوده است.
اشعث بن سوار از ابن سيرين نقل مي کند که: « من مردم کوفه را ديدم که پنج نفر از همه مقدم و گرامي مي داشتند و در ميان آن پنج نفر هم دو نفر از همه برتر و معروف تر بود: حارث و عبيده که هر کس از حارث سخن مي گفت، از عبيده نيز سخن به ميان مي آورد و هر کس از عبيده سخن مي گفت، نام حارث را هم بر زبان مي راند.»
ابن ابي داوود مي گويد: «حارث در فقه، دانشمندترين مردم، در حسب و نسب شريف ترين و در مسائل ارث داناترين آنان بود و او فرائض و مسائل ارث را از علي(عليه السّلام) فرا گرفته بود.»
ابوجعفر طبري در منتخب کتاب ذيل المذيّل تحت عنوان کساني که در سال 161 از دنيا رفته اند، مي گويد: حارث بن عبدالله از پيشگامان اصحاب اميرمؤمنان در فقه و در علم فرائض و علم حساب بود.
ذهبي در بيوگرافي حارث نوشته است که روايات در حارث در سنن چهارگانه اهل تسنن نيز آمده است و نسائي که در توثيق رجال و راويان حديث بسيار سخت گير و محتاط بود، به روايت حارث اطمينان داشت و در گفتارش به او استناد مي کرد زيرا وي وعا، علم و جايگاه دانش بود.
مرّة بن خالد مي گويد: محمد بن سيرين به من اطلاع داد که: پنج نفر از ياران نزديک و مقرب ابن مسعود بودند که از آنان حديث نقل مي شد، من به حضور چهار نفر از آنان نائل شدم ولي به ديدار حارث موفق نشدم و او از همه ي آنان داناتر و نکوتر بود.
مؤلف:
در اين جا از گفتن اين نکته ناگزيرم: با اين همه توثيق و تمجيدي که علماي شيعه و سني از حارث دارند، شعبي وي را تکذيب مي کند و مي گويد:«حارث اعور براي من حديث نقل مي کرد ولي دروغگو بود.» و گروهي هم در اين گفتار از وي پيروي نموده، حارث را با صفت کذب توصيف کرده اند، ولي به نظر ما اين گفتار نمي تواند جز تعصب و لجاجت، انگيزه ي ديگري داشته باشد، زيرا به طوري که گفتيم، اکثر دانشمندان و رجال شناسان او را توثيق و تحسين کرده اند و دروغي از وي نشنيده اند، اين است که گروهي از علما، انگيزه شعبي را بر اين سخن جز عناد و لجاجت چيز ديگري نمي دانند.
ابوعبدالله قرطبي مي گويد که شعبي، حارث را متهم به کذب کرده است، ولي گفتار او در اين مورد قابل اعتبار نيست، چون از حارث دروغي ظاهر نشده است، حتماً شعبي، حارث را در اثر علاقه ي شديدي که نسبت به پيشگاه علي(عليه السّلام) ابراز مي کرد و او را از ديگران برتر مي دانست، دشمن مي داشته است، زيرا شعبي ابوبکر را برتر از ديگران مي دانست و مي گفت: او اول کسي است که اسلام را پذيرفته است.(1)
ابن حجر در بيوگرافي حارث مي گويد: «ابن عبدالبر در کتاب علم راز گفتار شعبي را چنين بيان مي کند که شعبي، حارث را به علت علاقه اي که نسبت به علي(عليه السّلام) داشت، تنقيد و تکذيب کرده و به عقيده من جزاي اين عمل مغرضانه خود را هم چشيده است و آن اين که از حارث کوچک ترين دروغي ديده نشده و در نتيجه، دروغ خود شعبي ثابت شده است.»
ابن شاهين مي گويد: احمد بن صالح گفت:«حارث اعور، مردي است مورد اطمينان و اعتبار، چقدر نيکو آورده آن چه را که از علي(عليه السّلام) نقل کرده و در مدح و تمجيد وي گفته است!! به او گفتند که شعبي، حارث را تکذيب مي کند، در جواب آنان گفت: حارث در نقل حديث دروغ نمي گفت بلکه شعبي او را در اعتقادش به علي(عليه السّلام) تکذيب کرده است.»
مؤلف:
شما را به خداي محققان روشن ضمير و آگاه! بگوييد ببينم! آيا روا و سزاوار است که يک مسلمان پاک و بي گناه به جرم دوست داشتن علي اميرمؤمنان آن بنده والا و صالح خدا، متهم به دروغگويي شود و به عنوان فردي کذاب و دروغگو معرفي شود؟آيا آيين علم و کاوشگري و يا دين و عقيده، چنين اجازه اي را به ما مي دهد؟! مگر خود رسول خدا نبود که با صداي بلند برتري علي(عليه السّلام) را بر ديگران اعلام کرد تا آن جا که فرمود: «يا علي تو نسبت به من مانند هارون هستي نسبت به موسي»؟!
رسول اکرم آن چنان سخنان افتخارآميز تاريخي درباره ي علي گفته است که درباره ي احدي از اصحاب و يارانش آن چنان سخني را ابراز نداشته است.
دوست و دشمن فضائل و افتخارات بي شماري براي علي از زبان پيامبر شنيده و به آن معترفند؛ فضائلي که درباره ي هيچ يک از صحابه شنيده نشده است.
چنان که حاکم مي گويد: روزي معاويه، سعد بن ابي وقاص را به سبّ علي وامي داشت. او در جواب معاويه گفت: اي معاويه! من چگونه درباره ي مردي سخن زشت و ناسزا بر زبان آرم که افتخارات و فضايل فراواني از زبان رسول الله درباره ي وي نقل شده است که اگر يکي از آن ها درباره ي من نقل مي شد، براي من بيش از شتران سرخ موي ارزش داشت، سپس حديث کساء، حديث منزلت: حديث بيدق و جريان معروف جنگ خندق را به عنوان شاهد گفتارش براي وي خواند.(2)
رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) در شناساندن شخصيت بزرگ اميرمؤمنان به اين مقدار اکتفا نکرده بلکه شخصيت علمي، اخلاقي، اجتماعي، سياسي، فضايل و کمالات ذاتي علي را براي امت خويش بيش از اين روشن ساخته است.
چنان که باز حاکم نقل مي کند که رسول خدا به علي فرمود: « يا علي هر کس از من فرمان برد، از خدا فرمان برده است و هر کس از تو فرمان برد، از من فرمان برده و هر کس با تو راه عداوت و مخالفت در پيش گيرد با من مخالفت ورزيده است.(3)
اين ها نمونه هاي مختصري از فضائل و نشانه هاي شخصيت عظيم اميرمؤمنان بود که در اين جا اشاره شد و اگر نه، افتخارات و فضائلي که از زبان رسول خدا درباره ي علي(عليه السّلام) صادر شده، بيش از آن است که در اين جا بگنجد.
با اين حال عجبي در اين نيست که شعبي، حارث را به جرم اين که دوستدار علي بود، دشمن بدارد و او را متهم به کذب سازد زيرا شعبي هوادار و از دوستداران امويان بود و از سفره رنگين آنان برخوردار مي شد و در چمنزار سرسبز دنياي آنان مي چريد و شيره جان مي گرفت، اين بود که طبق اميال و خواسته هاي آنان قدم برمي داشت و پيش مي رفت و موافق رضا و رغبت آنان زبان به سخن مي گشود، چنان که در تاريخ آمده است: عبدالملک بن مروان، شعبي را به سوي مصر فرستاد تا از مردم براي فرزند وي «وليد بن عبدالملک» بيعت بگيرد، سپس از ناحيه بشر بن مروان که از طرف عبدالملک استاندار کوفه بود، به سمت سرپرستي «امور حسبيه» منصوب شد.(4) بعد از آن هم از طرف عمربن عبدالعزيز منصب قضا و رياست دادگاه کوفه را به عهده گرفت.(5)
آري، شعبي از هواداران مروان اموي بوده، در راه رضاي وي و ديگر امويان، هر آن چه دلش مي خواست، مي گفت و انجام مي داد و در اين راه نه از دروغ گفتن ابا و امتناع داشت و نه از افترا گفتن مي ترسيد.
ابوالفرج از حسن بن عمر فقيمي چنين آورده است که وي مي گويد: من روزي به پيش شعبي رفتم و در خانه وي صداي جالب و مهيجي به گوشم رسيد، از وي پرسيديم که اين صدا از همسايه به گوش مي رسد؟ وي دست مرا گرفت و به درون اتاق شخصي خود برد، ناگه چشمم به جوان زيبا رو ماه پيکري افتاد که با صداي شهوت انگيزي ترانه مي خواند، آن گاه شعبي رو به من کرد و گفت: آيا او را مي شناسي؟ گفتم: نه گفت: اين همان کسي است که در طفوليت و صباوت علم و هنر به او عطا شده است، اين همان ابن سريج است.(6)
باز ابوالفرج مي گويد: از عمر بن ابي خليفه نقل شده است که او مي گويد: شعبي با پدرم در طبقه دوم خانه بودند، از طبقه پايين صداي جالب خوانندگي به گوش ما رسيد، پدرم به شعبي گفت: آيا صدايي به گوشت مي رسد؟ گفت: نه!! نگاهي به پايين انداختيم، ناگهان جوان خوش منظر و زيبارويي را ديديم که آوازه خواني مي کرد، او همان ابن عايشه معروف بود. شعبي از سرتعجب و شگفت انگشت حيرت به دندان گرفته بود و مي گفت: خداوند علم و هنر را به هر کسي که بخواهد مي دهد.(7)
باز ابوالفرج نقل مي کند که مصعب بن زبير در دوران استانداري خويش در کوفه دست شعبي را گرفت و به اتاق شخصي همسر خويش عايشه، دختر طلحه وارد نمود، در آن وقت عايشه لخت و عريان بود و لباسي که او را بپوشاند بر تن نداشت. مصعب گفت: شعبي! عايشه را چگونه ديدي؟ شعبي عايشه را بسيار ستود و به دلخواه مصعب او را توصيف و تحسين کرد.. مصعب دستور داد که ده هزار درهم پول و سي دست لباس به او داده شود.(8)
چنان که مي گويند: شعبي سوگند ياد مي کرد که علي از اين جهان رخت بربست، در حالتي که چيزي از قرآن حفظ نکرده بود.(9)
صاحبي مي گويد: اين سخن درباره علي(عليه السّلام) بسيار زشت و بي اساس است، درباره ي کسي که با صداي بلند اعلام مي داشت: قبل از آن که مرا از دست دهيد، مشکلات علمي و ديني خويش را از من بپرسيد تا جوابتان دهم، آيه اي در قرآن نيست مگر اين که از تمام خصوصيات و مشخصات آن اگاهم و مي دانم که به هنگام شب فرود آمده؛ يا روز، در کوه نازل شده يا در دشت.(10)
سدي از عبدالخير نقل مي کند که علي(عليه السّلام) در روز وفات رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) در مردم سبکسري نسبت به قرآن احساس کرد و سوگند ياد نمود که تا قرآن را جمع آوري نکرده است، عبا بر دوش نکند. علي(عليه السّلام) از آن روز در خانه خود نشست و مشغول جمع آوري قرآن شد و قرآن علي اولين قرآني بود که جمع آوري شد و همه ي آن را علي از حفظ نوشت و آن قرآن در پيش اولاد امام صادق(عليه السّلام) است.
اي مسلمانان غيور! ملاحظه مي کنيد که اين مرد جسور چسان به خدا و پيامبرش جسارت مي کند؟! چگونه سخن زشت و نابه جايي به زبان مي راند؟!
آري، اميرمؤمنان به گواه روايات فراوان، دروازه شهر علم رسالت است.(11) و به زبان روايات فراوان ديگر، دروازه شهر حکمت و رازهاي خلقت است، (12) علي هميشه با قرآن است و قرآن با اوست. اين دو از هم جدا نمي شوند تا در واپسين روز، هر دو با هم در حوض کوثر به پيش رسول خدا وارد آيند.
اين است، واقعيت علي(عليه السّلام) و آن است نظر دشمن خفاش صفت که چشم ديدن آفتاب حقيقت را ندارد، باشد تا آنان که افترا مي گويند و به گناه مرتکب مي شدند، به مجازات دروغ و افترايشان مبتلا شوند.(13)
پي نوشت ها :
1-تفسير قرطبي، 5/1.
2- مستدرک، حاکم 108/3.
3- همان.
4- اغاني، 120/2.
5- تاريخ طبري، 310/5.
6- اغاني، 121/1.
7- اغاني، 71/2.
8- همان، 133/1.
9 - القرطبي، 158/1.
10- فقه اللغة، 170.
11-کنزالعمال، 156/6.
12- صحيح ترمذي، 171/14.
13- مستدرک، 124/3، جامع الصغير سيوطي، 356/4.
خوئي، حضرت آيت الله حاج سيدابوالقاسم خوئي(ره)(1385)، البيان في تفسير القرآن، ترجمه محمد صادق نجمي- هاشم هاشم زاده هريسي، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، سازمان چاپ و انتشارات، چاپ دوم