نويسنده: آنتوني گيدنز
مترجم: منوچهر صبوري
مترجم: منوچهر صبوري
ازدواج مجدد
ازدواج مجدد مي تواند متضمن شرايط گوناگوني باشد. بعضي از زن و شوهرهايي که دوباره ازدواج کرده اند در اوايل بيست سالگي هستند، و هيچ کدام کودکي را به رابطه ي زناشويي جديد نمي آورند. افرادي که در سنين اواخر بيست سالگي يا اواخر سي سالگي و يا اوايل چهل سالگي مجدداً ازدواج مي کنند هر يک ممکن است يک فرزند يا بيشتر از ازدواج يا ازدواجهاي قبلي داشته باشند که در همان مسکن با شريک جديد زناشويي آنها زندگي مي کند. افرادي که در مراحل ديرتري دوباره ازدواج مي کنند ممکن است داراي فرزندان بزرگسالي باشند که هرگز در خانه ي جديد والدين زندگي نمي کنند. همچنين ممکن است از ازدواج جديد نيز کودکاني به وجود آيند. زن و شوهر جديد ممکن است قبلاً مجرد بوده باشند، طلاق گرفته يا بيوه شده باشند. که بر روي هم هشت ترکيب ممکن را به وجود مي آورند. بنابراين، تعميم دادن درباره ازدواج مجدد مي بايد با احتياط قابل ملاحظه انجام شود، اگرچه برخي نکات کلي ارزش يادآوري را دارند.در دهه ي 1900، در حدود نُه دهم مجموع ازدواجها در انگلستان ازدواج اول بودند. اکثر ازدواجهاي مجدد دست کم شامل يک فرد بيوه شده بود. با افزايش ميزان طلاق، ميزان ازدواج مجدد نيز شروع به بالا رفتن کرد، و نسبت فزاينده اي از ازدواجهاي مجدد افراد طلاق گرفته را در برمي گرفت. در دهه ي 1960، ميزان ازدواج مجدد به سرعت افزايش يافت، و در دهه ي 1970 و اوايل دهه ي 1980 به تدريج کاهش پيدا کرد.
امروز، از هر يکصد ازدواج بيست و هشت ازدواج شامل دست کم يک فرد قبلاً ازدواج کرده مي شود. تا سن سي و پنج سالگي، اکثريت ازدواجهاي مجدد شامل افراد طلاق گرفته است. پس از آن سن، نسبت ازدواجهاي مجددي که شامل بيوه ها و مرداني مي شود که همسرشان را از دست داده اند افزايش مي يابد، و در سن پنجاه و پنج سالگي نسبت به اين گونه ازدواجهاي مجدد بيشتر از ازدواجهايي است که به دنبال طلاق صورت مي گيرد.
اگرچه ممکن است عجيب به نظر برسد، بهترين شيوه براي به حداکثر رساندن بخت ازدواج، براي زن و مرد هر دو، اين است که قبلاً ازدواج کرده باشند! احتمال ازدواج مجدد افرادي که ازدواج کرده و طلاق گرفته اند بيشتر از احتمال ازدواج براي نخستين بار در مورد افراد مجرد در گروههاي سني مشابه است. در تمام سطوح سني، مردان طلاق گرفته بيشتر از زنان طلاق گرفته احتمال دارد که مجدداً ازدواج کنند: سه زن هر چهار زن طلاق گرفته، اما پنج مرد از هر شش مرد طلاق گرفته مجدداً ازدواج مي کنند. حداقل، از لحاظ آماري، ازدواجهاي مجدد کمتر از ازدواجهاي اول موفقيت آميز هستند. ميزان طلاق در ازدواجهاي دوم بالاتر از ميزان طلاق از ازدواجهاي اول است.
اين موضوع نشان نمي دهد که ازدواجهاي دوم محکوم به شکست است. افرادي که طلاق گرفته اند ممکن است انتظارات بالاتري از ازدواج داشته باشند تا کساني که طلاق نگرفته اند. از اين روي آنها ممکن است آمادگي بيشتري براي برهم زدن ازدواجهاي جديد داشته باشند تا کساني که تنها يک بار ازدواج کرده اند. ازدواجهاي دومي که دوام پيدا مي کنند، به طور متوسط ممکن است رضايتبخش تر از ازدواجهاي اول باشند.
خانواده هاي ناتني
خانواده ي ناتني را مي توان خانواده اي تعريف کرد که در آن حداقل يکي از بزرگسالان پدر يا مادرِ ناتني است. با استفاده از اين تعريف، تعداد خانواده هاي ناتني بسيار زيادتر از آن است که در آمار رسمي موجود نشان داده شده است، زيرا اين آمارها فقط به خانواده هايي اشاره مي کنند که فرزندان ناتني با آنها زندگي مي کنند. بسياري از افرادي که دوباره ازدواج مي کنند پدر و مادر ناتني فرزنداني مي شوند که منظماً از آنها ديدار مي کنند، اما به طور دايمي در همان خانه به سر نمي برند.وجود خانواده هاي ناتني پيوندهاي خويشاوندي اي به وجود مي آورد که شبيه پيوندهاي خويشاوندي در بعضي جوامع سنتي است. کودکان اکنون ممکن است دو "مادر" و دو "پدر" داشته باشند- پدر و مادر طبيعي آنها و پدر و مادر ناتني شان. بعضي خانواده هاي ناتني همه ي فرزندان و خويشاوندان نزديک در ازدواجهاي قبلي را به عنوان "جزئي از خانواده" تلقي مي کنند. اگر در نظر بگيريم که دست کم بعضي از پدربزرگها و مادربزرگها ممکن است در اين رابطه حضور جدي داشته باشند، نتيجه وضعيتي تقريباً پيچيده است.
يک ويژگي ديگر، مسأله فرزند خواندگي است. برندا مدوکس برآورد کرده است که بيش از يک سوم مجموع موارد قبول فرزند خوانده در آمريکا مربوط به پذيرش فرزندان ناتني است. اين نسبت در بريتانيا کمتر بوده، اما رو به افزايش است. فرزند خواندگي(1) روشي است که به وسيله ي آن پدر يا مادر غيرتني با اعلام آشکار نسبت فرزندي به کودک، به گونه اي فقدان ارتباط ژنتيکي را جبران مي کند. پدرخوانده ها و مادرخوانده ها حقوق و تعهدات قانوني نسبت به فرزندانشان دارند. ساير والدين ناتني فاقد اين حقوق و تعهدات قانوني بوده و در بيشتر موارد، رابطه ي آنها با فرزندخواندگانشان تنها تا زماني پايدار مي ماند که ازدواج دوام يابد. بر طبق قانون در اکثر کشورها، اگر پدر يا مادر تني در يک خانواده ي ناتني فوت کند يا از پدر يا مادر ناتني جدا شود، پدر يا مادر ناتني هيچ گونه حق قانوني نگهداري نسبت به کودکان ندارد. حتي اگر کودکي با يک پدر يا مادر ناتني سالها زندگي کرده باشد، اگر پدر يا مادر طبيعي بميرد پدر يا مادر ناتني، چنانچه پدر يا مادر طبيعي ديگر بخواهد نگهداري کودک را بر عهده داشته باشد، قانوناً چندان کاري از دستش ساخته نيست.
معمولاً مشکلات معيني در خانواده هاي ناتني پديدار مي شود. در درجه ي اول، غالباً يک پدر يا مادر تني وجود دارد که در جاي ديگري زندگي مي کند و نفوذ او بر کودک يا کودکان ممکن است نيرومند باقي بماند. دوم اينکه، روابط همکاري ميان افراد طلاق گرفته هنگامي که يکي يا هر دو مجدداً ازدواج مي کنند اغلب تيره مي شود. مورد زني را با دو فرزند در نظر بگيريد که با مردي ازدواج مي کند که او هم دو فرزند دارد، و همه با هم زندگي مي کنند. اگر پدر و مادر "خارجي"(2) مصّر باشند که کودکان در همان اوقات قبلي به ديدار آنها بروند تنشهاي عمده اي که در به هم پيوند دادن چنين خانواده ي تازه ايجاد شده اي وجود دارد تشديد خواهد شد. براي مثال، ممکن است خانواده ي جديد هرگز نتوانند در آخر هفته ها کنار هم باشند.
سوم اينکه، خانواده هاي ناتني کودکاني را در برمي گيرند که داراي زمينه هاي خانوادگي متفاوتي هستند و ممکن است انتظارات مختلفي در مورد رفتار مناسب در خانواده داشته باشند. از آنجا که اکثر فرزندان ناتني به دو خانواده "تعلق دارند"، احتمال برخورد در عادات و شيوه ي نگرش قابل ملاحظه است. سرانجام هنجارهاي ثابت معدودي وجود دارد که رابطه ي ميان پدر يا مادر ناتني و فرزند ناتني را تعريف مي کند. آيا کودک بايد پدر يا مادر ناتني جديد را به نام صدا کند، يا اينکه "بابا" يا "مامان" مناسب تر است؟ يک پدر يا مادر ناتني هنگامي که براي آوردن بچه ها مي رود چگونه بايد با همسر جديد شريک زندگي قبلي خود رفتار کند؟
اين نامه و پاسخ آن در "ستون مشکلات" موسوم به اَبي عزيز که به طور همزمان در بسياري از روزنامه هاي آمريکايي نشر مي شود آمده است.
ابي عزيز
يکسال پيش من با «تد» ازدواج کردم. همسر او (ماکسين3) در گذشته و او را با دو فرزند، شش و هشت ساله، تنها گذاشته بود. اين اولين ازدواج من است. من مي گويم که پس از مرگ ماکسين، تد ديگر با خويشاوندان ماکسين مربوط نيست. تد مي گويد پدر و مادر ماکسين هميشه پدرزن و مادرزن او خواهند بود. خوب، من هم پدر و مادر دارم، پس چه جايي براي آنها مي ماند؟ شخص مي تواند فقط يک پدرزن و مادرزن در يک زمان داشته باشد، و پدر و مادر من هم بايد به عنوان پدربزرگ و مادربزرگ در نظر گرفته شوند، و نمي شوند. عنوان "مادربزرگ" و "پدربزرگ" به مادر و پدر ماکسين داده مي شود. پدر و مادر مرا "پيت" و "مادر مري" صدا مي کنند. آيا شما فکر مي کنيد اين منصفانه است؟..... و من در اين مورد چه کار مي توانم بکنم؟ (امضاء: گرفتار پدربزرگ و مادربزرگ)
گرفتار عزيز
اگرچه از نظر اصولي تد ديگر داماد پدر و مادر ماکسين نيست، من به شما توصيه مي کنم اين قدر اصولي نباشيد. پيوند نيرومندي ميان پدرزن و مادرزن سابق تد و نوه هاي آنها وجود دارد، بنابرين اگر شما عاقل باشيد سعي نخواهيد کرد که اين پيوندها را از بين ببريد زيرا که آنها قبل از اينکه شما وارد صحنه شويد به وجود آمدند. پدربزرگها و مادربزرگها براي هميشه پدربزرگ و مادربزرگ هستند.
(Vischer & Vischer, 1979, p.132)
خانواده هاي ناتني انواع ارتباط خويشاوندي را پديد مي آورند که در جوامع امروزي غربي تازگي دارد، اگرچه مشکلي که "گرفتار پدربزرگ و مادربزرگ" تجربه کرده است در اروپاي قرون وسطي و ساير جوامع سنتي کاملاً عادي بود. دشواريهايي که در نتيجه ي ازدواج مجدد بعد از طلاق ايجاد مي شود حقيقتاً تازگي دارند. اعضاي اين خانواده ها راههاي خاص سازگاري با شرايط نسبتاً نامشخصي که خود را در آن مي يابند، پيدا مي کنند (اين نمونه ي جالبي است که نشان مي دهد چگونه هنجارهاي فرهنگي معمولاً بر رفتارهاي همه ي ما حاکم هستند يا دست کم آنها را تحت تأثير قرار مي دهند، در جايي که هنجارها حضور ندارند. ناايمني، سردرگمي و سوء تفاهم مشکلاتي مکرر و هميشگي اند، و همچنان خواهند بود تا زماني که هنجارها برقرار گردند). شايد مناسب ترين نتيجه اي که بتوان گرفت اين باشد که گرچه ازدواجها با طلاق از هم گسيخته مي شوند، خانواده ها به طور کلي از هم نمي پاشند. به ويـژه در جايي که پـاي کودکان در ميان است، به رغـم ارتباطات خانـوادگي بازسازي مي شده، که از طـريق ازدواج مجدد به وجـود مي آيند بسياري از پيوندها همچنان پايدار مي مانند.
پي نوشت ها :
1. adoption
2. outside parents
3. Maxine
گيدنز، آنتوني، (1376)، جامعه شناسي، ترجمه ي منوچهر صبوري، تهران: نشر ني، چاپ بيست و هفتم: 1391