کارنامه ي زندگي ابليس در يک نگاه

خداوند، کالبد ما را با مقداري خاک به صورت انسان آراست. سپس از روح خود به آن حيات بخشيد و با اين آفرينش نو، فرشتگان خود را به آزمايش فرا خواند تا صف فروتنان را از متکبران جدا کند. با فرمان «اُسجُدوا»
پنجشنبه، 30 مرداد 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
کارنامه ي زندگي ابليس در يک نگاه
کارنامه ي زندگي ابليس در يک نگاه

 

نويسنده: دکتر فتح الله نجارزادگان (محمدي)




 

فَعَدُوُّ اللهِ إِمَامُ الْمُتَعَصِّبِينَ، وَسَلَفُ الْمُسْتَکْبِرِينَ... (1)
پس {ابليس} دشمن خدا و پيشواي متعصبان و پيش کسوت مستکبران است.
خداوند، کالبد ما را با مقداري خاک به صورت انسان آراست. سپس از روح خود به آن حيات بخشيد (2) و با اين آفرينش نو، فرشتگان خود را به آزمايش فرا خواند تا صف فروتنان را از متکبران جدا کند. (3) با فرمان «اُسجُدوا» (4) بي درنگ همه ي فرشتگان بر اين آفريده ي نو - انسان کامل (5) - سجده کردند (6) تا هم فروتني خود را در اجراي فرمان خدا نشان دهند و هم بر شايستگي و کرامتِ انسان کامل اعتراف کنند؛ اما ابليس، خودخواهي پنهانش را به نمايش گذاشت (7) و از سجده بر آدم سرباز زد و در اين آزمون پر رمز و راز، شکست سختي را متحمل شد.
ابليس که انسان را خاکي بيش نديده بود، پيدايش خود از آتش و پيدايش انسان از خاک را، مايه ي برتري خود ديد (8) و آن را توجيهي براي «تکبرش» در نافرماني از سجده بر آدم (عليه السلام) به حساب آورد. (9) اين نخستين متکبري است که خودپرستي را به جاي حق پرستي و نخوت را به جاي بندگي برگزيد. اين ماجرا در آيات و روايات متعددي گزارش شده است. روايتي از اميرمؤمنان، امام علي (عليه السلام) اين رويداد را چنين گزارش مي کند: (10)
خداوند سبحان فرشتگان مقربش را به وسيله ي عزت و کبريايي - که تنها و تنها مخصوص ذات احدي اوست - آزمايش کرد تا فروتنان آنان را از گردن کشانشان جدا سازد. خداوندي که درون سينه ها و پنهاني ها را مي دانست، چنين فرمود: «من بشري از گِل مي آفرينم؛ پس هنگامي که او را آفريدم و از روح خود در او دميدم، به او سجده کنيد. {با فرمان خدا} همه ي فرشتگان سجده کردند؛ به جز ابليس. خودبيني، ابليس را فرا گرفت و به آفرينش خود بر آدم تازيد و بر سرشت خود - که از آتش است - باليد. پس او دشمن خدا، پيشواي متعصبان و پيش کسوت مستکبران شد؛ کسي که اساس تعصب بي پايه را نهاد و با خداوند در جامه ي کبريايي به رقابت پرداخت؛ او که لباس عزت طلبي دربرکرد و پوشش خاکساري را از تن درآورد.
اين گردن کش گستاخ از طايفه ي جن بود (11) و قبل از اين رويداد، داراي مقامي بس ارجمند در عبادت خداوند بود؛ به گونه اي که فرشگان پاک، او را فرشته اي مقرب مي ديدند (12) و اين بر اثر شش هزار سال بندگي او بود. شش هزار سالي که ممکن است از شمارش سال هاي آخرت باشد، (13) که در اين صورت به چندين ميليون سال بالغ مي شود. افسوس که آن عبادت چند هزار ساله و خستگي ناپذير در يک لحظه تباه شد و مانند خاکستري بر باد رفت. (14) خداوند او را خوار و پست کرد، مقام والايش را در هم شکست و بلند پروازيش را منکوب کرد. (15) سپس او را با خفت و خواري از رديف فرشتگان بيرون راند (16) و در آخرت نيز به او و همراهانش - که به بيماري واگيردار ابليس؛ يعني تکبر دچارند (17) - وعده ي عذاب داد (18) و اين حادثه سرآغاز بسياري از ماجراها در امتداد عمر انسان در اين جهان شد.
انسان با مرور چنين پرونده اي شگفت زده مي شود. عابدي بلند آوازه در يک لحظه سقوط مي کند و دشمن خدا و خلق او مي شود (19) و تا ابد لعنت خدا را به جان خريده، (20) در تمام صفات زشت و ناپسند مانند عجب (21)، فخرفروشي (22)، حسادت (23)، کينه توزي (24)، عصيان، فسق (25)، حيله گري، نفاق (26) و... پيشگام مي شود؟! نخستين گناهي که حکايت از رشگ دروني مي کرد و از کبر سرچشمه مي گرفت از اوست؛ نخستين کسي که تعصب ورزيد (27) و آغازگر کفر و عصيان شد و با وسوسه هايش موجب پيدايش و انتشار آن (28) شد، اوست.
بياييد از اين ماجرا عبرت بگيريم؛ مبادا در پيشگاه پروردگارمان تکبر کنيم و بندگي اش را فرو گذاريم. اميرمؤمنان، امام علي (عليه السلام) در خطبه ي «قاصعه» مي فرمايد:
... از کار خدا درباره ي شيطان پند گيريد که کردار درازمدت او را تباه، و کوشش فراوانش را بر باد داد؛ در حالي که او شش هزار سال خدا را پرستش کرد که روشن نيست از سال هاي دنياست يا آخرت و اين به سبب لحظه اي تکبر و سرکشي بود. پس چه کسي بعد از شيطان با به جا آوردن مانند معصيت او از عذاب الهي سالم مي ماند؟ حاشا! هرگز خداوند سبحان انساني را با کاري که به سبب آن، فرشته اي را از آن بيرون کرد، به بهشت نمي برد. حکم و فرمان خدا درباره ي اهل آسمان و زمين يکسان است.

آغاز دشمني

شکست بي سابقه ي ابليس در آن آزمايش، سرآغاز دشمني سخت و کينه توزانه اش عليه آدم (عليه السلام) و فرزندانش شد؛ چون سرپيچي از فرمان سجده بر آدم (عليه السلام) - انسان کامل - موجب شد که عباداتش بر باد رود، و مقام قُربش درهم شکسته، رسوا شود و راه ديگري هم براي جبران اين خسارت بزرگ نبود؛ جز آن که توبه کند و به همان سجده بر آدم (عليه السلام) گردن نهد. از امام جعفر صادق (عليه السلام) چنين رسيده است:
به خدا سوگند اگر ابليس بعد از آن نافرماني و تکبر، به اندازه ي عمر دنيا - يا به اندازه ي عبادت افراد دنيا - سجده مي کرد، از او پذيرفته نبود؛ مگر آن که همان فرمان، - سجده بر آدم - را به جاي آورد. (29)
آري، آن همه خسارت از يک سو و رسوايي در ميان صف هاي بي انتهاي فرشتگان از سوي ديگر، از هزار بار مرگ براي او شکننده تر بود و به همين دليل کينه ي آدم و فرزندانش را به دل گرفت و از خدا مهلت خواست (30) تا عقده هاي بي پايانش را با به دام انداختن انسان ها و اسارت آنان بيرون ريزد و اين نشان مي دهد که دشمن با تمام توان و نيرو وارد ميدان شده، مي کوشد تا همه را به بيماري مهلک و خطرناک خود يعني تکبر مبتلا کند و همه را به خاک سياه نشاند. (31)
اي خردمندان عالم! هوشيار باشيد و نيک بنگريد؛ نکند اسير ابليس - که بايد شما را سجده کند - شويد که اين فاجعه ي بسيار ناگوار و غيرقابل جبران است. باز هم گوش جان بسپاريم به هشدار اميرمؤمنان، امام علي (عليه السلام) که فرمود:
«اي بندگان خدا! از دشمن خدا بر حذر باشيد؛ همان دشمني که مي خواهد شما را به بيماري خود - تکبر - مبتلا کند... به جان خودم سوگند که تير آلوده اش را در کمان نهاده و با تمام توان آن را کشيده، و از جاي نزديک شما را هدف قرار داده است... پس بدو بخروشيد و در دفع او بکوشيد، به خدا سوگند، او بر اصل شما فخر کرد و گوهرتان را پست تر از گوهر خود شمرد. حسب شما را نکوهش کرد و نسب شما را کوچک و خوار دانست و سواران خود را براي شما گردآورد و با پيادگانش آهنگ راهتان کرده است - که به هدايت نياييد - تا در هر جا، شما را شکار کرده، به دام اندازد...» (32)
اين بود مختصري از شرح حال و کارنامه ي زندگي دشمن انسان که قرآن از او با نام هاي مختلفي ياد مي کند که عبارتند از: ابليس (33)، شيطان (34)، و خنّاس (35).

مهلت به دشمن و حکمت آن

ممکن است براي برخي اين پرسش به وجود آيد که چرا خداوند در خواست شيطان را براي مهلت خواهي پذيرفت و به دشمن بندگانش عمر طولاني داد و فرمود:
(... فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ‌ * إِلَى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ‌ ) (36)
تو از مهلت يافتگاني تا روز [و] وقت معلوم.
آيا به او مهلت داد تا بندگانش را به دام اندازد؟
در پاسخ بايد بگوييم که هيچ آيه يا روايتي چنين پيامي ندارد؛ مگر ممکن است خداوندي که تنها هدايت و نجات بندگانش را مي خواهد و آنان را براي بندگي خود آفريده و فرموده است: «جن و انس را نيافريديم جز براي عبادت خويش» (37) آنان را طعمه ي دشمنانش کند؟ بنابراين، مهلت دادن به شيطان هرگز براي گمراهي و فريب انسان ها و جنيان نبود و اين آيات قرآن است که با صراحت اعلام مي دارد که به شيطان گفتيم:
تو هرگز بر بندگان من تسلطي نخواهي داشت؛ جز گمراهاني که خود پيرو تو شوند. (38)
شيطان هم در قيامت به فريب خوردگان مي گويد:
... من - در آغاز کار - بر شما تسلّطي نداشتم، تنها دعوتتان کردم و خود شما با اختيار خود دعوت را پذيرفتيد و مرا اجابت کرديد؛ پس مرا سرزنش نکنيد و خودتان را سرزنش کنيد... (39)
اميرمؤمنان، امام علي (عليه السلام) نيز مي فرمايد:
تنها اين فرزندان جهل و ناداني اند که شيطان را تصديق مي کنند و به او جرأت مي بخشند. (40)
هر چند خداوند به شيطان مهلت داد اما به اين دشمن چنان توان و نيرويي نداد تا قدرت و اختيار را از ما بگيرد و ما را به هر بي راهه اي که خواست بکشاند و ما هستيم که با ضعف هاي خود بهانه به دست دشمن مي دهيم تا به سوي ما حمله ور شود.
هر چند خداوند به شيطان مهلت داد اما به اين دشمن چنان توان و نيرويي نداد تا قدرت و اختيار را از ما بگيرد و ما را به هر بي راهه اي که خواست بکشاند و ما هستيم که با ضعف هاي خود بهانه به دست دشمن مي دهيم تا به سوي ما حمله ور شود.
به عبارت ديگر، فرق است بين سگي که رهاست و در هر محدوده اي هر کس را بخواهد مي آزارد و سگي که دست آموز است و حد و مرزي را که صاحبش مشخص کرده، مي شناسد تا به طرف هر کس که از سر عناد يا ناداني در حريم او درآيد و بهانه به دستش دهد، حمله ور شود. در روايات نيز شيطان با عنوان سگ دست آموز، معرفي شده است. (41)
ذکر اين نکته لازم است که خداوند در اين ميدان مبارزه، ما را بدون سلاح و تجهيزات رها نکرد؛ بلکه به انواع سرمايه هاي دروني و بيروني و تجهيزات مناسب و کارآمد مجهز ساخت و به ما توانايي هايي داد تا بتوانيم دشمن را براي هميشه از خود رانده، سرکوب کنيم و حتي به اسارت خود درآوريم. توضيح بيشتر اين نکته را در بخش کارزار با دشمن ملاحظه خواهيد کرد.
بنابراين، حکمتِ مهلت دادن را بايد در امور ديگري جست و جو کرد در اين جا به چند مورد آن اشاره خواهد شد.
1. با بررسي ساختمان وجودي خود، درخواهيم يافت که استعدادهايي در ابعاد بدني، علمي، معنوي و... در وجود ما نهفته است؛ اما رشد و بالندگي اين استعدادها، در برخورد با حريف رخ مي نمايد و شکوفا مي شود و اگر حريفي در کار نباشد؛ ممکن است به صورت دفينه اي براي هميشه از بين رود. هر قهرمان و رکورددار ورزشي يا کسي که در مسابقات علمي جهاني، رتبه ي ممتازي را احراز مي کند، در آغاز کار خودش هم باور ندارد که چنين توان و نيرويي دارد و اين تا حدي مرهون وجود حريف در ميدان است؛ چون اگر حريف نبود او هم به کار نمي افتاد و تلاش نمي کرد تا جلوه کند؛ درست همانند زشتي ها که مايه ي شناسايي و جلوه نمايي زيبايي ها مي شوند و از اين رو گفته اند: زشتي ها، حق بزرگي بر گردن زيبايي و جمال دارند. بنابراين، وجود حريفي همانند شيطان لازم است تا توانايي هاي عظيم معنوي ما که حتي براي خود ما هم ناشناخته است، رخ نمايد و خود را نشان دهد.
از نگاه قرآن، آفرينش، مرگ و زندگي، براي آزمايش ما و سپس شناسايي و گزينش بهترين هاست (42) و حکمت وجودي ما در اين زمين نيز براي همين آزمون است و اين دنيا آزمايشگاه ماست. (43) هر کس بايد به روش هاي گوناگون امتحان دهد و پرونده اش را آماده کند و خودش سرنوشت خويش را رقم زند؛ چون براي آدمي چيزي جز همان که به دست آورده نخواهد بود؛
(وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلاَّ مَا سَعَى‌) (44)
براي آدمي جز آن چه سعي و کوشش کرده، چيزي نيست.
با اين توضيح، مي فهميم که اگر صحبت از آزمايشگاه و آزمون و گزينش است، وجود حريف و رقيب در صحنه نيز امري اجتناب ناپذير خواهد بود؛ حريفي که با وسوسه هاي مستقيم و غيرمستقيمش در بالندگي و رشد انسان سهم دارد. اميرمؤمنان، امام علي (عليه السلام) مي فرمايد:
(صافُّوا الشَّيطانَ بِالمُجاهَدَة وَاغلِبوُه بِالمُخالَفَة تَزکُوا أنفسَکم و تَعلُوا عِندَاللهِ دَرَجاتِکُم)؛ (45)
با شيطان جهاد کنيد و با نافرماني اش بر اوچيره شويد تا جانتان رشد يافته، درجاتتان نزد خدا بالا رود.
مردان خدا که به جايي رسيده و به قرب الهي نايل شده اند، در سايه ي همين درگيري مدام با وسوسه هاي دشمن دروني و بيروني و کسب پيروزي هاي درخشان در اين جهاد اکبر بوده است. پيروزي در ميدان به آساني به دست نمي آيد. از همين رو، فاتحان اين نبرد را قهرمانِ واقعي نام نهاده اند. که در داستان معروف بازگشت رسول مکرم اسلام (ص) و يارانشان از جبهه ي جنگ و گفتار آن حضرت درباره ي جهاد اکبر به آن اشاره شده است. (46) و پيکار با نفس سرکش همسان با پيکار با شيطان ذکر شده است.
جلال الدين، محمد بلخي نيز اين داستان را چنين سروده است:

اي شهان کشتيم ما خصم برون *** ماند خصمي زوبتر در اندرون
کشتن اين، کار عقل و هوش نيست *** شير باطن، سُخره ي خرگوش نيست
قَدرَجَعنا من جهاد الأَصغريم *** با نبي اندر جهاد اکبريم
قوّتي خواهم زحق دريا شکاف *** تا به ناخن برکنم اين کوه قاف
سهل شيري دان که صف ها بشکند *** شير آن را دان که خود را بشکند (47)

حاصل سخن آن که در اين جلسه ي آزمون و ميدان عمل با رويارويي و درگير شدن با دشمن، هم دشمن سزاوار خشم خدا مي شود و امتحانش تکميل و وعده هاي عذابي که به او داده اند، به سر مي رسد (48) و هم ما بايد گوي سبقت را ربوده، شايستگي مان را براي دريافت کمالات والا و عنوان خليفة اللهي و مسجود فرشتگان و... در اين سرا نشان دهيم و در آن سرا نيز با دست يابي به درجه ها و جايزه هاي حق تعالي، به سعادت ابدي نايل شويم.
حضرت امام خميني (رحمه الله) در ديوان اشعار خود مي فرمايد:

زاده ي اسماء را با جنة المأوي چه کاري *** در چم فردوس مي ماندم اگر شيطان نبودي

2. ما انسان ها در ديدگاه قرآن، رونده اي هستيم که فصل هايي از حيات را طي مي کنيم تا نزد پروردگار خود بازگرديم. (49) در اين مقطع از حيات يعني زندگاني دنيا، ما موظف به توشه گيري براي ادامه ي راه ابديم (50) و کاري جز اين نداريم. قرآن کريم بهترين توشه و هزينه ي سفر را تقوا مي شناسد و چنين دستور مي دهد:
(... وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَى وَ اتَّقُونِ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ‌) (51)
(براي سفر) توشه برگيريد که بهترين توشه تقواست؛ اي صاحبان خرد! تقواي مرا پيشه کنيد.
بايد توجه کرد که کسب اين توشه از کجا و چه گونه خواهد بود. مي توان گفت که بخشي از اين توشه در گرو تمرين ها و درگيري ها با دشمن است؛ چون تقوا، حداقل در مراتب پايين و يا متوسط آن، به معناي پرهيز از کمين است؛ يعني نيرويي روحي و ملکه اي نفساني که انسان را از کمين گاه هاي دشمن، پاسباني مي کند و اين نيرو نيز مانند هر صفتي که بخواهد در جان پايدار شود، نياز به تمرين دارد؛ (52) آن هم تمرين در متن مبارزه و به همراه درگير شدن با دشمني که همه جا کميني مناسب دارد.
بدين سان کسب توشه و افزايش کمي و کيفي آن با وجود دشمن و کارزار با او پيوند مي خورد؛ توشه اي که سخت به آن نيازمنديم تا راه ابدي پيش روي خود را بپيماييم و گرنه، وامانده ي راه خواهيم شد.
3. سفارش قرآن در برابر هجوم هاي بي وقفه شيطان، آن است که بنده از او بگريزد و همواره به پروردگارش پناه برد؛
(قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ‌ * مَلِکِ النَّاسِ‌ * إِلهِ النَّاسِ‌ * مِنْ شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ‌) (53)
بگو پناه مي برم به پروردگار مردم، به مالک و حاکم مردم، به (خدا و) معبود مردم، از شر وسوسه گر پنهان کار.
همين پناه بردن و پناه گرفتن، هديه هاي ارزنده و نشانه هاي بارزي در روند کمال انسان خواهد داشت.
4. هجوم هاي دشمن باعث مي شود که انسان به نقاط ضعف خود پي برد؛ چون دشمن هميشه در جست و جوي نقاط ضعف ماست. با شناخت نقاط ضعف، بدون درنگ بايد براي اصلاح و ترميم آن اقدام کرد وگرنه همين رخنه ها لانه ي دشمن و کمين او مي شود تا رفته رفته از آن جا به درون دل راه يابد؛ بويژه اگر ضعف و کاستي در سطح باورها و اعتقادات باشد که در اين صورت فاجعه مي آفريند؛ مانند قوم سبأ که قرآن کريم، ريشه ي تسلط شيطان بر آنان را شک و ترديدشان درباره ي قيامت مي داند. (54)

پي نوشت ها :

1. نهج البلاغه، خطبه 192.
2. حجر (5) آيه 29؛ ص (38) آيه 72.
3. نهج البلاغه، خطبه ي 192.
4. اُسجدوا: سجده کنيد.
5. صدرالمتألهين مي گويد: آدم، انسان کامل است؛ چون مظهر تمام اسماي الهي است. (تفسيرالقرآن، جزء 2، ص 322).
6. کهف (18) آيه 6.
7. قرآن مي فرمايد: (قَالَ أَ رَأَيْتَکَ هذَا الَّذِي کَرَّمْتَ عَلَيَّ ...) «آن گاه شيطان - در مقام مجادله - گفت: با من بگو اين آدم {خاکي} را که بر من برتري دادي...؟» (اسراء (17) آيه ي 62). اين اعترافي صريح از شيطان است که آدم (عليه السلام) را برتر از خود مي بيند. حضرت در خطبه ي اول نهج البلاغه نيز مي فرمايد: «وَ استَأدَي اللهُ سُبحانه الملائکةَ وديعته لَدَيهم... في الإذعانِ بالسُّجودِ له والخُشُوعِ لِتکرِمَتِه.... خداوند از فرشتگان امانتي که نزد آن ها سپرده بود، طلب کرد... . در مورد سجده بر آدم و تواضع در برابر فضيلت و کرامت او، در حديثي از امام موسي بن جعفر (عليه السلام) از پدرانشان از اميرمؤمنان - صلوات الله عليهم اجمعين - نيز چنين رسيده است: «فَاِنَّ سُجودَهم لَم يَکُن سُجودَ طاعَةٍ... ولکِن اعترافاً لادم بِالفَضيلة و رحمةٍ مِنَ الله له....»؛ سجده فرشتگان، سجده ي طاعت آدم نبود... بلکه اعترافي بر فضيلت آدم و رحمتي از جانب خداوند براي آدم بود...». (تفسير الميزان، ج 1، ص 124).
8. بقره (2) آيه ي 34.
9. (قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ‌) «شيطان گفت: من برتر از او هستم؛ مرا از آتش آفريدي و او را از خاک» (ص (38) آيه ي 76).
10. نهج البلاغه، خطبه ي 192.
11. قرآن با صراحت مي فرمايد: (... فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِيسَ کَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ) «فرشتگان سجده کردند؛ به جز ابليس و او از جن بود و از فرمان پروردگارش سرپيچيد.» (کهف (18) آيه ي 50). ابليس خود مي گويد. «مرا از آتش آفريدي.» و سوره الرحمن، آيه ي 15، آفرينش جن را از آتش مي شناسد و مي فرمايد: (خَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مارِجٍ مِنْ نارٍ).
12. عن المعصوم (عليه السلام): «اِنَّ إبليس لَم يَکُن مِنَ المَلائِکَة وَ کانَت المَلائِکَةُ تَري أنّها مِنها»؛ ابليس از (جنس) فرشتگان نبود؛ ولي فرشتگان او را فرشته مي ديدند.» (سفينة البحار، ج 1، ص 98؛ اصول کافي، ج 2، ص 318 و به همين مضمون در تفسير عياشي، ج 2، ص 5، روايتي از امام صادق (عليه السلام) رسيده است).
13. نهج البلاغه، خطبه ي 192.
14. امير مومنان امام علي (عليه السلام) مي فرمايد: «فَاعتَبِروا بِما کانَ مِن فِعل اللهِ بِاِبليسَ اِذ أحبَط عَمَله الطَّويلَ و جَهَدَهُ الجَهيد...» عَن کِبرِ ساعَةٍ واحدةٍ»؛ پس، از کار خدا درباره ابليس پند گيريد که کردار درازمدت او را تباه و کوشش فراوانش را بر باد داد... و اين به سبب لحظه اي تکبر و سرکشي بوده». (نهج البلاغه، خطبه ي 192).
15. نهج البلاغه، خطبه ي 192.
16. (قالَ فَاخرُج مِنها فَإِنَّکَ رَجيم) «اينک از اين جا بيرون رو، که سخت رانده ي (درگاه) ما شدي.» ص (28) آيه ي 77) هم چنين آيه ي شريفه ي (... فَاخرُج اِنَّکَ مِنَ الصّاغِرينَ) «بيرون شو که تو از زمره ي فرومايگاني.» (اعراف (7) آيه ي 13).
17. «فَاحذَروا عِبادالله عَدوَّ اللهِ أن يُعديَکم بِدائه و...)؛ بندگان خدا از دشمن خدا بر حذر باشيد مبادا شما را به درد خود دچار کند. (نهج البلاغه، خطبه ي 192).
18. (... لَمَن تَبِعَکَ مِنهم لَأَملئنَّ جَهَنَّمَ مِنکُم اَجمَعينَ) «هر که از فرزندان آدم تو را پيروي کند، دوزخ را از تو و آنان پر خواهم کرد.» (اعراف (7) آيه ي 18).
19. (... إنَّه لَکُم عَدوٌّ مُبينٌ) «او دشمن آشکار شماست.» (پس (26) آيه ي 60).
20. (وَ اِنَّ عَلَيکَ اللَّعنةَ اِلي يَومِ الدّين) «تا روز جزا بر تو لعنت باشد.» (حجر (15) آيه ي 35).
21. اعراف (7) آيه ي 62.
22. «فَافتَخَر عَلي آدَمَ بِخَلقِهِ...؛ بر آدم به آفرينش خودش (از آتش) فخر فروخت.» (نهج البلاغه، خطبه ي 192).
23. اسراء (17) آيه ي 62.
24. حجر (15) آيه ي 40.
25. کهف (18) آيه ي 50.
26. حشر (59) آيه ي 16.
27. اصول کافي، ج 2، ص 82.
28. تفسير الميزان، ج 8، ص 73، به نقل از: تفسير عياشي و عيون اخبار الرضا (عليه السلام) از امام هشتم، از پدرانشان از اميرمؤمنان (عليه السلام).
29. سفينة البحار، ج 1، ص 98.
30. (قَالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِي إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ‌ * قَالَ فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ‌ * إِلَى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ‌) «(شيطان) گفت: پروردگارا! پس مرا تا روزي که برانگيخته مي شوند، مهلت ده! فرمود: در حقيقت تو از مهلت يافتگاني تا روز معلوم» (ص (38) آيه ي 79 - 81).
31. (... إنَّهُ عَدُّوٌ مُضِّلٌ مُبينٌ) «او (شيطان) دشمني گمراه کننده و آشکار است.» (قصص (28) آيه ي 15).
32. نهج البلاغه، خطبه ي 192.
33. ابليس از ماده بلس و بلس به معناي مأيوس شده است (العين، ج 7، ص 266).
ابليس در قرآن کريم يازده بار به کار رفته است. او بعد از آن نافرماني از رحمت خدا مأيوس شد و توبه نکرد. در حديثي از علي بن موسي الرضا (عليه السلام) چنين رسيده است: نام ابليس، «حرث» بود و چون از رحمت حق تعالي مأيوس و نااميد شد، به او ابليس گفته شد (سفينة البحار، ج1، ص 199.)
34. شيطان در لغت از ماده ي شطن، به معناي فاصله گيرنده و دورشونده است. (العين، ج 6، ص 236 و قاموس قرآن، ج 4، ص 232) با اين معنا حرف نون در اين کلمه از حروف اصلي است. اين نامگذاري براي آن است که هرگاه انسان از غفلت به درآيد و به ياد خدا افتد، اين دشمن فاصله مي گيرد و دور مي شود.
در مقابل، برخي معتقدند که نونِ اين کلمه زايد است و اصل آن از شاط، يشيط است؛ و به معناي هلاکت و يا شدت غضب است. (سفينة البحار، ج 1، ص 689). گويي هر گاه آدمي به طاعت خدا برمي خيزد، شيطان از شدت غضب و ناراحتي رو به هلاکت مي رود.
35. خنّاس صيغه ي مبالغه از فعل خَنسَ به معناي پنهان شد و باز پس رفت مي باشد؛ (العين، ج 4، ص 199). و نيز به معناي خود را جمع کرد است؛ وسواس خنّاس نيز به معناي وسوسه گري که همواره پيش مي آيد و پس مي رود و پنهان و آشکار مي شود، است؛ چون هرگاه انسان به ياد خدا مي افتد، شيطان پس مي رود و پنهان مي شود و دوباره مترصد فرصت است و با غفلت آدمي باز مي گردد. از امام صادق (عليه السلام) چنين نقل شده است: «ابليس به قلب انسان وارد مي شود و چون کسي خدا را ياد کند از قلب او عقب نشيني مي کند و پنهان مي شود؛ به همين سبب به او خنّاس گفته مي شود.» (سفينة البحار، ج 1، بلس، ص 98).
با تحليل مفهومي از واژه ي شيطان و خنّاس، مي توان دريافت که اين دشمن حالت تهاجمي دارد و عقب نشيني و فاصله گرفتنش مبني بر واکنش آدمي است که با ياد خدا صورت مي پذيرد. اين نکته در بخش سياست هاي اصولي دشمن شرح داده خواهد شد.
گاهي کلمه ي شيطان با وصفي کنار هم مي آيند؛ مانند شيطان مَريد در آيه ي 117 نساء (4)، اين نوع اصطلاحات را بايد به کمک روايات فهميد؛ براي مثال، درباره ي اصطلاح شيطان مَريد، در روايتي آمده است: «ابليس به نوح (عليه السلام) گفت: هنگامي که ما، آدمي را بخيل يا حريص يا حسود يا ستمگر يا شتاب زده بيابيم، او را - مانند توپ - به بازي مي گيريم و اگر تمام اين صفات [زشت] در او يک جا باشد، او را شيطان مَريد مي ناميم.» (بحارالانوار، ج 14، ص 79).
36. حجر (15) آيه ي 37-38.
37. ذاريات (51) آيه ي 56.
38. حجر (15) آيه ي 42.
39. ابراهيم (14) آيه ي 22.
40. نهج البلاغه، خطبه ي 192.
41. امام صادق (عليه السلام): «فَکُن مَعَه [أَي مَع الشّيطان] کَالغَريبِ مَعَ کَلبِ الرّاعي»؛ با شيطان مانند غريبه اي که با سگ گله روبه رو شود، برخورد کن... (مستدرک، ج 1، ص 178).
42. ملک (67) آيه ي 2.
43. «... فَفيها اختُبِرتُم وَ لِغَيرِها خُلِقتُم...»؛ «در اين دنيا آزمايش مي شويد ولي براي غير دنيا (يعني عالم آخرت) آفريده شده ايد.» (نهج البلاغه، خطبه ي 202).
44. نجم (53) آيه ي 39.
45. معجم الفاظ غرر الحکم و درر الکلم، ص 1349.
46. امام خميني (ره)، شرح چهل حديث، ص 4.
47. به نقل از کتاب اخلاق اسلامي، ص 19.
48. «... فَأعطاهُ اللهُ النَّظرَةَ إستِحقاقاً لِلسُّخطَة وَ استِتماماً لِلبلِيّة و انجازاً لِلعِدة...»؛ پس خدا به او (شيطان) مهلت بخشيد تا خشم و غضب شامل حالش شود، و امتحان و آزمايش او تمام شود، و وعده اي که به او داده شده به سر رسد. (نهج البلاغه، خطبه ي 1).
49. (...اِنّا لِله وَ اِنّا اِليهِ راجِعُون) «ما از خداييم و به سوي او باز مي گرديم» (بقره (2) آيه ي 156).
50. «فَارتَحِلوا مِنها بِأحسَن ما بِحَضرَتِکم مِن الزّاد...» ؛ از دنيا با بهترين توشه اي که اندوخته ايد و در اختيار داريد، کوچ کنيد. (نهج البلاغه، خطبه ي 45)
51. بقره (2) آيه ي 197.
52. اميرمؤمنان، امام علي (عليه السلام) مي فرمايد: «وَ إنّما هِي نَفسي أروضُها بِالتّقوي لِتَأتِيَ أمَنَةً يَومَ الخَوفِ الأَکبَرِ»؛ من جان خود را با تقوا مي پرورانم تا در روزي که پر بيم ترين روزهاست، آسوده باشد (نهج البلاغه، نامه ي 45).
53. ناس (114) آيه هاي 1 - 4.
54. سباء (34) آيه ي 23.

منبع مقاله :
نجارزادگان، فتح الله؛ (1381)، مصاف بي پايان با شيطان، قم: مؤسسه بوستان کتاب (مرکز چاپ و نشر دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، چاپ پنجم.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.