نماز پايگاهي است که مجموعه اي از تجهيزات را يک جا در خود فراهم آورده است؛ در نماز، دعا و تواضع و خوف از خدا و اعتصام به حق و ... تجلّي يافته است. رسول مکرم اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) مي فرمايد:
«بِالصّلاةِ يَبلُغُ العَبدُ إلي الدَّرَجَةِ العُليا؛ لِأَنَّ الصَّلاةَ تَسبيحٌ وَ تَهليلٌ وَ تَکبيرٌ وَ تَمجيدٌ وَ تَقديسٌ وَ قَولٌ وَ دَعوَة»؛ (1)
بنده با نماز به بالاترين درجه مي رسد؛ زيرا در نماز، تسبيح (ستايش خدا) و تهليل (لا الله الا الله) و تکبير (الله اکبر) و تمجيد (بزرگ شمردن خدا) و تقديس (پاک شمردن خدا از هر نوع عيب و نقص) و سخن و خواندن (خدا از سوي بنده) هست.
خداوند متعال مي فرمايد:
(... وَ أَقِمِ الصَّلاَةَ إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ ) (2)
... نماز را بر پا دارد که نماز از کار زشت و ناپسند باز مي دارد و به طور قطع، ياد خدا بالاتر است و خدا مي داند چه مي کنيد.
بنابراين، چه شگفتي است اگر بگوييم شيطان نقش عظيم و سازنده ي نماز را مي شناسد و براي بي رنگ کردن نماز در زندگي انسان، تمام توانش را به کار گرفته است. سرمايه گذاري هاي کلان مي کند تا اگر بتواند رفته رفته با انهدام اين پايگاه، کار را يکسره کند؛ از وسوسه گري هايش براي عدم برپايي نماز به صورت جماعت و در اوّل وقت گرفته تا حذف مستحبات ديگر و حذف روح و نشاط در نماز و تا منحرف کردن توجه قلبي انسان در نماز به اين سو و آن سو و آرام آرام به قضا کشاندن نماز و بالأخره تسخير سنگر آخر يعني انهدام پايگاهي نيرومند در زندگي معنوي انسان و در متن مبارزه با دشمن؛ در حديثي مي خوانيم:
«لا يَزالُ الشَّيطانُ يَرعَبُ مِن بَني آدَم، ما حافَظَ عَلي الصَّلواتِ الخَمسِ؛ فَإذا ضَيَّعَهُنَّ تَجرَءُ عَلَيه وَ أوقَعَه فيِ العَظائِم»؛ (3)
شيطان پيوسته از انساني که بر نمازهاي پنج گانه اش محافظت مي کند، در وحشت و هراس است؛ پس اگر نمازها را تباه کرد بر او يورش مي برد و او را به گناهان بزرگ مي اندازد.
شايد از همين روست که قرآن در شمارش اوصاف و ويژگي هاي مؤمنان، آنان را نگهبانان بر نماز مي شناسد؛
(وَالَّذِينَ هُمْ عَلَى صَلَوَاتِهِمْ يُحَافِظُونَ)(4)
آنان که بر نمازهايشان مواظبت مي کنند.
اين نگهباني، براي آن است که هر نماز به تناسب خود ممکن است با دستبرد و دسيسه هاي دشمن، حدود و آدابش و يا توجه و خشوع در آن و يا حتي خداي ناکرده، اصلش به خطر افتد. بنابراين، هم اصل نماز و هم حدود و ثغورش، به حراست نيازمند است.
در اينجا به برخي از نقش هاي کليدي نماز در مبارزه با دشمن اشاره مي کنيم:
1. ما همه جا نيازمند به آگاهي و يادآوري هستيم و نماز مايه بيداري و بالاترين يادهاست. (5)
2. ما نيازمند به حصاريم تا در پناه آن از حمله هاي بي امان دشمن، مصون بمانيم و نماز در همه جا قلعه و حصار ماست. (6)
3. ما نيازمند به پاک سازي و سالم سازي آفت هاي دروني هستيم تا نقطه ضعفي به دست دشمن نيفتد و نماز، شست و شوگر آلودگي هاي جان ماست. (7)
4. ما نيازمند به نور معرفتيم تا از روي جهل و بي خبري به دام هاي دشمن گرفتار نشويم و نماز، نور معرفت ماست. (8)
5. ما نيازمند به برپا کردن خيمه ي دين هستيم تا در سايه ي آن راه را يافته و به مقصد برسيم و نماز، برپاکننده خيمه ي دين ماست. (9)
6. ما نيازمند به آرامش و سکونيم تا عجول نشده و موقعيت مان را گم نکنيم، و نماز، آرام بخش روح ماست. (10)
7. ما از دردمند شدن به درد خطرناک دشمن يعني تکبر بيمناکيم و نماز، داروي اين درد و شفابخش همه ي دردهاي ماست. (11)
8. ما همواره نيازمند به تجديد قوا و نيروييم و نماز، نيروبخش، و مايه ي تجديد حيات ماست. (12)
9. ما هميشه نيازمند به اتّصال و ارتباط با معدن عظمت و قدرت مطلق هستيم و نماز، پل ارتباطي است. (13)
10. ما نيازمند به روحي سبک براي پروازيم و نماز، سبک کننده ي روح ماست. (14)
11. ما نيازمند به صعود و معراجيم تا از تيررس دشمن بيرون رويم و نماز، معراج ماست. (15)
12. ما هر چه به خدا - که صاحب اين سگ دست آموز يعني ابليس است - نزديک شويم، از حمله و گزند او مصون خواهيم ماند و نماز، نزديک کننده ي ما به خداست. (16)
اگر نماز برپا شد، تباهي ها و زشتي ها فرو مي نشيند و با فرو نشستن آن ها زمينه ي کار دشمن از دست رفته، بازارش سرد و راکد مي شود و اگر نماز، زمين گير شد فسادها و آلودگي ها برپا و فراگير مي شوند (17) و در اين صورت موقعيت بسيار مناسب و کارسازي براي دشمن فراهم مي آيد و بازارش گرم و پررونق خواهد شد. آمار سرسام آور و به دور از انتظار فساد و تباهي در جامعه هاي بي نماز، گواه بر رونق بازار دشمن و کمين هاي اوست.
افزون بر اين ها، همه ي آثار مثبت و پربرکتي که براي ذکر و ياد خدا هست، براي نماز به نحو بارزتر و شفاف تر خواهد بود؛ چون نماز، مايه ي ذکر و ياد خداست که برتر و الاتر است (18) و ذکر الله، يعني اصل الاصول و اصلي ترين ريشه شکست دادن دشمن است؛ چه اين که غفلت از خدا و فراموشي او نيز اصل الاصول شکست ماست.
بدين سان، در فرهنگ نماز مي توان تمام توانايي هاي رفتاري و تجهيزات و سلاح ها را جست و جو کرد، و از آن ها نشاني به دست داد؛ چه اين که از اين رهگذر تا حدي مي توان به اهميت توصيه ها و سفارش هاي فراوان قرآن و عترت درباره ي نماز پي برد؛ چون هر جا گلوگاه خطر است، نماز به فرياد انسان مي رسد، به طور نمونه به لحظه هاي بحراني جان دادن بينديشيم! لحظه هايي که براي دشمن، بسيار پرغنيمت و براي ما سخت و حساس است. دشمن مي خواهد در واپسين لحظه ها، کاري ترين ضربه هايش را وارد کند و در آن جا که انسان به شدّت، به آرامش و سکون نيازمند است تا از گردنه ي هولناک مرگ به سلامت عبور کند، نماز به فرياد او مي رسد.
از امام صادق (عليه السلام) نقل شده که فرمودند:
کسي که از نماز محافظت مي کند، ملک الموت [در لحظه ي جان دادن پوششي آرام بخش براي او فراهم مي آورد و] شيطان را از او دفع مي کند و بر او شهادتين را تلقين خواهد کرد [تا جانش در کمال آرامش و سلامت تسليم شود] (19).
با اين همه، جاي بسي تأسف است که ما از اين پايگاه نيرومند و منبع حيات و درياي بي کران محروميم؛ چون هر چند نماز را برگزار مي کنيم، اما آن را برپا نمي کنيم! چه گونه ممکن است انساني که در امور روزمره ي خود، به کلي از خود غافل و از پروردگارش بريده است، يک باره در نماز، خود را بيابد و رو به سوي معبود و محبوب کند؟ از همين روست که نماز ما، جز آزردن دوست ثمري نخواهد داشت:
مرا غرض زنماز آن بوَد که پنهاني *** حديث درد فراق تو با تو بگذارم
وگرنه اين چه نمازي بوَد که من با تو *** نشسته روي به محراب و دل بيازارم
نماز کُن، (20) به صفت چون فرشته ماند و من *** هنوز در صفت ديو و دد گرفتارم
کسي که جامه به سگ بر زند نمازي نيست *** نماز من به چه ارزد که در بغل دارم؟
اگر بخواهيم اين محروميت پايان پذيرد و به صف خاشعان در نماز درآييم، آيا راهي جز عمل به دستورالعمل هاي نجات بخش قرآن و عترت داريم؟ پس چند دستورالعمل را بنگريد؛ پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مي فرمايد:
«صَلِّ صَلاةَ مُوَدِّعٍ تَري أَنَّکَ لا تُصَلِّي بَعدَها صَلاةً اَبَداً»؛ (21)
آن چنان نمازگزار که گويي آخرين نماز توست و با آن وداع مي کني و ديگر هرگز نماز نمي خواني.
امير مؤمنان، امام علي (عليه السلام) مي فرمايد:
«تَعاهَدوُا أمرَ الصَّلاةِ، وَحافِظوُا عَلَيها، وَاستَکثِروا مِنها، وَتَقَرَّبُوا بِها... وَ کانَ رَسوُلُ اللهِ (صلي الله عليه و آله و سلم) نَصِبَاً بِالصَّلاةِ بَعدَ التَّبشير لَهُ بِالجَنَّةِ، ...» (22)
امر نماز را مراعات و از آن محافظت کنيد و آن را بسيار به جا آوريد و به وسيله ي آن خود را به خدا نزديک کنيد ... رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) براي نماز خود را به رنج مي انداختند با آن که مژده ي بهشت را شنيده بودند.
اين دستورالعمل هم از امام سجاد - عليه آلاف التحيّة و الثناء - است که گويي کليد اساسي براي خشوعِ قلب در نماز را، درک حضور بنده در پيشگاه خدا مي شناسند و آن را حق نماز تلقي مي کنند؛
حق نماز آن است که بداني آن سفري است به سوي خداي عزوجل و تو در حال نماز، در پيشگاه خداوند متعال ايستاده اي. پس هر گاه اين را دانستي، در جايگاه بنده اي خوار، کوچک، مشتاق، نگران، اميدوار، ترسان، بيچاره و نالان قرار مي گيري؛ بنده اي که با سکون و وقار، عظمت کسي را که در پيشگاهش ايستاده، پاس مي دارد و [با داشتن اين باور است که] با دل به نماز روي مي آوري و نماز را با تمام حدود و حقوق برپا مي داري. (23)
هم چنين، به ما سفارش کرده اند که در اوّل نماز استغفار کنيد (براي ترميم و پوشش دهي به لغزش ها، سالم سازي آلودگي ها و آفت هاي قبلي) و همين طور استعاذه کنيد (براي پناه بردن و پيش گيري وسوسه هاي بعدي در نماز) و در نماز به معناي ذکرها توجه داشته باشيد و در نظر آوريد که شايد اين آخرين نمازي است که در اين دنيا برپا مي کنيد و شايد عمر شما پايان پذيرد و فرصت ارتباط و اتصال با پروردگار از دست برود.
سفارش ها و نسخه هاي فراوان ديگري نيز متناسب با درجه ي درک و برخورد افراد با فرهنگ نماز رسيده است که بايد با دقت نگريسته و به کار گرفته شوند تا رفته رفته فرهنگ نماز، جايگاه واقعي اش را در زندگي ما بيابد.
پس با چنين نقش حساس و کليدي براي نماز، جا دارد که در نمازهايي که تاکنون به جا آورده ايم، بررسي کنيم؛ چون ممکن است عمري را نمازگزارده باشيم، بدون آن که بدانيم رگه هايي از ناخالصي و شرک در نماز ما ريشه دوانده است؛ رگه هايي که گاهي از مو باريکترند؛ اما اثر تخريبي آنها فوق العاده است و خداوند بايد عنايت فرمايد و نوري بر دل بتاباند تا اين رگه ها شناخته شوند. شهيد بزرگوار دستغيب نوشته است:
شخصي اهل مسجد و نماز بود و نماز جماعتش ترک نمي شد و به قدري مقيد بود که زودتر از ديگران به مسجد مي آمد و در صف اوّل جماعت قرار مي گرفت و آخرين نفري بود که از مسجد بيرون مي رفت؛ روشن است که چنين انساني بايد فردي خداترس و متدين و متعهد باشد. يکي از روزها، اموري باعث شد که اندکي دير به مسجد رسد و چون در صف اوّل جماعت جا نبود، مجبور شد در صف آخر بايستد؛ ولي پيش خود خجالت کشيد و آثار شرم در چهره اش پديدار شد و با خود گفت: چرا در صف آخر قرار گرفتم... ناگهان - با عنايت خدا - به خود آمد که اين چه فکر باطلي است که بر من چيره شده است؛ اگر خلوص - روح عبادت - باشد، صف اوّل و آخر ندارد. به خود گفت: عجب! معلوم مي شود سي سال نماز تو آلوده به ريا بوده وگرنه نمي بايد صف آخر شايبه اي در دل تو ايجاد کند. اين فکر، نوري در دلش به وجود آورد که بايد چاره جويي کرد و تا دير نشده غولِ ريا را از کشور تن بيرون کرد، به سوي خدا پناه برد و از شر شيطان به پناه الهي رفت و با صبر و حوصله توبه ي حقيقي کرد و خود را اصلاح کرد و تصميم گرفت که تمام نمازهاي سي ساله اش را قضا کند؛ زيرا دريافت، نمازهايي که در صف اوّل بوده در آن ها شايبه ي ريا وجود داشته است. آري، از خواب غفلت بيدار شد و با همتي قوي، روح و روان خود را با آب توبه ي حقيقي شست و شو داد و نمازهاي سي ساله اش را قضا کرد. (24)
حاصل آن که بيشتر تجهيزات و توانايي هاي ما، در نماز تجلّي مي يابد و نماز پايگاهي است که در اين مبارزه، نقش بسيار حساس و کليدي به عهده دارد و شيطان که از روي حسادت به شخص نمازگزار نگاه مي کند، چون مي بيند رحمت خداوند سرتاپاي او را فرا گرفته است. (25) از اين رو، براي انهدام اين پايگاه، سر از پا نمي شناسد.
7. امدادهاي ويژه
از جمله تجهيزات و امکاناتي که در اختيار ماست، تفضل هاي بي پايان و امدادهاي ويژه و غيبيِ خداوند است که تحت شرايطي به ما ارزاني مي شود. خداوند متعال بعد از آن که دستور مي دهد از گام هاي شيطان پيروي نکنيد، چنين فرمودند:( ... وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَكَا مِنكُم مِّنْ أَحَدٍ أَبَدًا وَلَكِنَّ اللَّهَ يُزَكِّي مَن يَشَاءُ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ) (26)
... اگر فضل خدا و رحمتش بر شما نبود، هرگز هيچ کس از شما پاک نمي شد؛ ولي [اين] خداست که هر کس را بخواهد پاک مي گرداند، و خدا شنواي داناست.
قرآن کريم در جاي ديگر فرمودند:
(... وَلَوْلاَ فَضْلُ اللّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَانَ إِلاَّ قَلِيلاً) (27)
اگر فضل خدا و رحمت او بر شما نبود، به طور مسلّم جز [شمارِ] اندکي، از شيطان پيروي مي کرديد.
پيام اين آيات، غير از آياتي است که در معادله هاي قطعي نشان مي دهد، اگر گامي در راه خدا برداشتيم، دست عنايت حق، ما را مي نوازد؛ مانند اين دو آيه ي کريمه:
(وَمَن يُؤْمِن بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ) (28)
... کسي که به ياد خدا ايمان آورد، خدا دلش را به راه آورد و خداست که به هر چيزي داناست.
(وَالَّذِينَ اهْتَدَوْا زَادَهُمْ هُدًى وَآتَاهُمْ تَقْواهُمْ) (29)
آنان که به هدايت گراييدند خدا آنان را هر چه بيشتر هدايت مي کند و [توفيق] پرهيزکاريشان مي دهد.
اين تفضل ها و عنايات پروردگار ماست که بدون شايستگي و استحقاق، به ما انسان ها ارزاني مي شود تا در اين مبارزه و در برابر حوادث بنيان کن به ما توانايي دهد. براي درک گوشه اي از اين الطاف نمونه اي ذکر شود:
شما مي دانيد، عبور کالايي گران بها از ميان جاده اي که با کمين ها و دست بردها مواجه است، کاري ساده نيست؛ کارهاي خوب ما نيز همين گونه اند؛ آن ها کالاهايي اند که بايد سالم به مقصد برسند و براي سفر ابدي ذخيره شوند. اکنون کار خيري مانند دست گيري از درمانده اي را در نظر بگيريد؛ همين که انسان بر انجام آن تصميم مي گيرد، چون اين تصميم نمونه اي از ره آورد نسيم رحمت خداست و فقير درمانده در واقع فرستاده ي اوست، (30) دسيسه ها و وسوسه هاي دشمن شروع مي شود تا او را منصرف کند؛ به طور مثال، او را از فقر مي ترساند؛
(الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ ... ) (31)
شيطان به شما وعده ي فقر مي دهد.
اگر انسان از اين وسوسه به سلامت بگذرد و دست گيري کند، نوبت به کمين ريا مي رسد؛ (32) اگر با هوشياري از آن هم بگذرد، او را به کمين بزرگ تري به نام عُجب گرفتار مي کند؛ باز هم اگر به عنايت و لطفِ حضرت حق آن را هم شناسايي کند و از آن عبور کند، کمين مِنت به سراغ او مي آيد تا بر سر آن بيچاره منّت نهد و اذيّتش کند (33) و ده ها دسيسه ي پنهان و آشکار ديگر ... تا آن که خدا عنايتي ديگر کند و آدمي کار خيرش را فراموش کند تا اين کالا براي هميشه از اين نوع خطرها و آفت ها مصون ماند. اين نمونه نشان مي دهد که يک کار خير هر چند کوچک از آغاز تا پايان، از تصور گرفته تا تصميم و انجامش و سپس حفظِ آن و سرانجام ثمره و نتيجه اش، همه و همه دست عنايت خدا آن را همراهي مي کند تا ذخيره اي براي خانه ي ابدي انسان شود؛ افزون بر همه ي اين ها - و با توجه به اين نکته که اگر کاري خير صورت گرفت، اصل نعمت از اوست (34) و توان قوه اش هم از اوست. (35)
- خداوند وعده ي پاداش هم داده است؛ آن هم پاداشي چندين برابر معرفت شخص و اخلاص عمل او. (36) اين گوشه اي از عنايات همه جانبه ي پروردگار به بنده است تا از گوهر جانش، که هر نوع کالاي آفت داري - چه در بُعد انديشه و چه رفتار - بر آن لايه ي ناخالصي مي نشاند و آن را به صورت رسوب مي پوشاند، حراست و درباني کند تا جانش رشد يابد و با سلامت به صحنه قيامت درآيد.
اين خداوند است که بنده ي مؤمنش را در برابر وسوسه هاي خنّاس با ارسال فرشته اي تأييد مي فرمايد؛ امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد:
«ما مِن مُؤمِنٍ إلاّ وَ لِقَلبِه أُذُنانِ في جَوفِهِ: أُذُنٌ يَنفَثُ فيها الوَسواسُ الخَنّاسِ، وَ أُذُنٌ يَنفَثُ فيها المَلِک، فَيُؤيِّدُ اللهُ المُؤمِنَ بِالمَلکِ فَذلِکَ قَولُه تَعالي: (وَ اَيَّدَهُم بّرُوحٍ مِنه)»؛ (37)
هيچ مؤمني نيست جز آن که درون دل او دو گوش است؛ گوشي که وسوسه گر خنّاس در آن مي دمد و گوشي که فرشته در آن مي دمد و [الهام مي کند]؛ پس خداوند، مؤمن را به وسيله ي فرشته تأييد مي کند [تا گرفتار وسوسه ي خنّاس نشود] و اين است معناي سخن خداوند که مي فرمايد: خداوند مؤمنان را با روحي از خود تأييد مي کند.
نمودي ديگر از اين لطف بي پايان اوست که در برابر هر قدمي که بنده به سوي او بر مي دارد، کار او را شکرگزاري مي کند و از ياري هاي خاص و راهنمايي هاي پاداشي، برخوردارش مي کند. امام باقرالعلوم (عليه السلام) از قول خداوند تبارک و تعالي مي فرمايد:
«وَ عِزّتي وَ جَلالي وَ عَظَمَتي وَ بَهائي وَ عُلوِّ ارتِفاعي لا يُؤثِرُ عَبدٌ مُؤمِنٌ هوايَ عَلي هَواهُ في شَيءٍ مِن أمرِ الدُّنيا إلا وَ جَعَلتُ غِناهُ في نَفسِه، وَ هِمَّتَه في آخِرَتِهِ وَ ضَمَّنتُ السَّماواتِ وَ الأرضَ رِزقَه، وَ کُنتُ لَهُ مِن وَراءِ تِجارَةِ کُلِّ تاجِرٍ؛ (38)
خداوند عزوجل مي فرمايد: به عزت و جلال و شرف و بلندي مقامم سوگند که هيچ بنده ي مؤمني، خواسته ي مرا بر خواست خود، در يکي از امور دنيا برنگزيند، جز آن که بي نيازيش را در وجود خودش قرار دهم و همتش را متوجه آخرت سازم و آسمان ها و زمين را عهده دار روزيش گردانم و خودم برايش در پس تجارت هر تاجري باشم.
گوشه ي ديگري از اين تفضل ها، دعوت حق تعالي از بندگانش براي بازگشت از ره گذر توبه ي خالص و تحول دروني است؛ بازگشتي که اساسش با نسيم خاص رحمت هاي اوست و در واقع، حالت توبه و انابه را در بنده اش به وجود مي آورد.
خداوندي که چون بنده گناه کرد، از توبه منعش نفرمود و در کيفر گناه شتاب نکرد و در بازگشت بنده او را سرزنش ننمود و آن جا که سزاوار بنده ي خيره سر رسوا کردن اوست، پرده ندريد و در پذيرفتن توبه سخت نگرفت و حساب از گناه نکشيد و از بخشايش نوميدش نگردانيد؛ بلکه بازگشتش را از گناه، حسنه شمرد (39) و به بنده اش نويد تبديل زشتي ها به حسنات و خوبي ها را داد (40) و براي او موقعيت هاي ويژه اي مانند شب هاي جمعه، سرزمين عرفات، ماه مبارک رمضان، شب قدر (که عمل در آن را به منزله هزار ماه قرار داد) و ... گشود؛ سپس او را به پناه گرفتن در پناه اَمن خويش دعوت کرد (41) تا با حضور بنده در اين پناهگاه، حيات پاکيزه (42) نور و رحمت (43) و بهترين پاداش ها و جايزه ها (44) را به بنده اش ارزاني مي فرمايد تا بدان جا که همه ي ابعاد وجودي بنده را از غير خودش بزدايد و آن قدر پاک و نوراني اش کند تا بنده ي ناچيزش پر کشد و در منزلگاه مخلَصان - پاک شدگان ناب - جاي گزيند؛ مخلَصاني که دشمن، در برابر درخشش نور توحيدي شان کور است و ناگزير ورشکسته و خود باخته، اظهار عجز و درماندگي مي کند.
تا اين جا معلوم شد که انسان چه سرمايه ها و سلاح ها و تجهيزاتي دارد و از چه توانمندي هايي برخوردار است و چه الطاف و امدادهايي ارزاني اوست؛ با اين همه، چقدر انسان، نادان و بي خبر باشد که از خدا روي گرداند و آن همه سرمايه را از کف بدهد و در کمال ذلت و خسارت تسليم نفس و دشمن شود! چقدر انسان کافر و ناسپاس است؛
(قُتِلَ الإنسانُ ما اَکفَرَه) (45)
کشته باد انسان؛ چقدر ناسپاس است!
پي نوشت ها :
1. جامع احاديث الشيعه، ج 4، ص 22.
2. عنکبوت (29) آيه ي 45.
3. ميزان الحکمه، ج 5، ص 404.
4. مؤمنون (23) آيه ي 9.
5. عنکبوت (29) آيه ي 45.
6. امير مومنان، امام علي (عليه السلام): «الصّلاةُ حِصنٌ مِن سَطَوات الشَّيطان.» (ميزان الحکمه، ج 5، ص 367).
7. هود (11) آيه ي 14.
8. «الصّلاة مِن شرائع الدّين ... وَ لِلمُصَلّي حُبّ الملائکة و هدي و إيمان و نور المعرفة.» (خصال صدوق، ج 2، ص 522.)
9. در اين باره در کتاب فروع کافي مي خوانيم: «نماز مانند ستون خيمه است؛ هرگاه ستون ثابت باشد، طناب ها و ميخ ها و چادر (خيمه) فايده مي بخشد، و آن گاه که ستون شکسته شد، طناب و ميخ و چادر (خيمه) سودي ندارد.» (فروع کافي، ج 2، ص 266، به نقل از: ميزان الحکمه، ج 5، ص 369).
10. رعد (13) آيه ي 28.
11. نهج البلاغه، حکمت 125.
12. بقره (2) آيه ي 45.
13. بحارالانوار، ج 82، ص 261؛ وسائل الشيعه، ج 3، ص 4.
14. اقتباس از اين حديث شريف است که فرموده است: «هر کس دو رکعت نماز گزارد و بداند چه مي گويد، از نماز فارغ مي شود در حالي که بين او و خداوند هيچ گناهي نخواهد بود.» (ميزان الحکمة، ج 5، ص 391). روشن است آن چه که وَبال ماست، گناه است که آدمي را سنگين مي کند و اجازه ي پرواز نمي دهد و با نماز اين سنگيني برداشته مي شود.
15. نهج البلاغه، خطبه ي 199، در آن خطبه آمده است: «... وَ تَقَرَّبُوا بِها...؛ ... به وسيله ي نماز به خدا نزديک شويد... .»
16. نهج البلاغه، حکمت 138، در اين حکمت نماز را به عنوان «قُربانُ کُلّ تَقّي» معرفي مي فرمايد؛ يعني نماز، مايه ي تقرب انسان هاي باتقواست.
17. عنکبوت (29) آيه ي 45، در اين آيه ي شريف آمده است: (... وَلَذِکرُ اللهِ أکبَرَ ...) «ياد خدا، از آن هم برتر و بالاتر است.»؛ ظاهر اين جمله که در متن فرمان به نماز آمده است، اين است که يکي ديگر از آثار و برکات مهم نماز، که حتي از نهي از فحشا و منکر نيز مهم تر است، آن است که انسان را به ياد خدا مي اندازد که ريشه و مايه ي اصلي هر خير و سعادت است و حتي عامل اصلي نهي از فحشا و منکر نيز همين ذکر الله مي باشد...؛ براي توضيح بيشتر به تفسير نمونه، ج 16، ص 287 رجوع کنيد.
18. همان.
19. جامع احاديث الشيعه، ج 4، ص 61؛ وسائل الشيعه، ج 3، ص 79؛ رسول مکرم اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) مي فرمايد: «الصَلاة شَفيعٌ بينَه وَ بَينَ مَلَک المَوت»؛ نماز واسطه ي نمازگزار، در نزد ملک الموت است.» (بحار الانوار، ج 82، ص 232).
20. اسم فاعل مرخم، به معناي نمازکننده، نمازگزار.
21. بحارالانوار، ج 84، ص 264.
22. نهج البلاغه، خطبه ي 199.
23. ميزان الحکمه، ج 5، ص 396؛ در کتاب فقه الرضا (عليه السلام) آمده است: «چون خواستي نماز بگزاري، با حالت کسالت و خواب آلودگي و شتاب و سرگرمي و بازي نايست؛ بلکه با آرامش و وقار نماز را به جاي آور. بر تو باد که (در نماز) خاشع و خاضع باشي و براي خدا تواضع کني و خشوع و خوف را بر خود هموار سازي با حال بيم و اميد و نگران...؛ مانند بنده اي گريخته و گناه کار که (برگشته و) در محضر مولايش ايستاده است، در پيشگاه خدا قرار گير؛ پاهاي خود را کنار هم قرار ده، و قامتت را راست نگه دار و به راست و چپ روي مگردان و چنين بدان که گويي خدا را مي بيني که اگر تو او را نمي بيني، او تو را مي بيند.» (مستدرک تفصيل مسائل الشيعة إلي تحصل مسائل الشريعه، کتاب الصلاة، باب 1، ج 7).
24. استعاذه، ص 143
25. خصال، ج 2، ص 632.
26. نور (24) آيه ي 21.
27. نساء (4) آيه ي 83.
28. تغابن (64) آيه ي 11.
29. محمد (47) آيه ي 17.
30. «المِسکينُ رَسولُ اللهِ».؛ مسکين، فرستاده ي خداست. (نهج البلاغه، حکمت 304).
31. بقره (2) آيه ي 268.
32. بقره (2) آيه ي 262.
33. بقره (2) آيه ي 262.
34. قرآن کريم در آيه ي 53 نحل (16) فرمودند: (وَ ما بِکُم مِن نِعمَةٍ فَمِنَ اللهِ ...)؛ «هر نعمتي که داريد از ناحيه ي خداست.»
35. «لاحَولَ وَ لا قُوَّةِ إِلاّ بِالله العَلي العَظيم.»
36. بقره (2) آيه هاي 261 ، 262 و 265.
37. کافي، ج 2، ص 267.
38. همان، ج 3، ص 206.
39. اقتباس از نهج البلاغه، نامه ي 31.
40. فرقان (25) آيه ي 70.
41. فلق و ناس
42. نحل (16) آيه ي 97.
43. انعام (6) آيه ي 122.
44. نمل (27) آيه ي 96.
45. عبس (80) آيه ي 17.
نجارزادگان، فتح الله؛ (1381)، مصاف بي پايان با شيطان، قم: مؤسسه بوستان کتاب (مرکز چاپ و نشر دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، چاپ پنجم.