جایگاه هاشم بن عتبه در تحولات دوران خلفای نخستین

ازشخصیت های شیعی صدر اسلام که تاکنون به طور جد در تحقیقات تاریخی به او پرداخته نشده، هاشم بن عتبة بن ابی وقاص است. او از خاندان بنو زهره قریش و برادرزاده سعد بن ابی وقاص، فاتح معروف قادسیه است؛ ولی برخلاف
جمعه، 7 شهريور 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جایگاه هاشم بن عتبه در تحولات دوران خلفای نخستین
جایگاه هاشم بن عتبه در تحولات دوران خلفای نخستین

 

نویسندگان: دکتر علی اکبر عباسی (1)
عبدالعلی ترابی (2)
منبع: راسخون




 

چکیده:

ازشخصیت های شیعی صدر اسلام که تاکنون به طور جد در تحقیقات تاریخی به او پرداخته نشده، هاشم بن عتبة بن ابی وقاص است. او از خاندان بنو زهره قریش و برادرزاده سعد بن ابی وقاص، فاتح معروف قادسیه است؛ ولی برخلاف عمویش، از یاران و شیعیان خاص علی (علیه السلام) بود. هاشم از زمان خلافت علی (علیه السلام) در یاری امام خویش درصحنه های مختلف حضور داشت تا اینکه در نبرد صفین به شهادت رسید. از خصوصیت - های بارز شخصیتی او، قدرت رزمی و فرماندهیش بود که در فتوحات دوران شیخین و جنگ های دوران علی (ع) نمودار بود تا جایی که به او لقب "مرقال" دادند؛ یعنی کسی که در جنگ و رزم، بسیار چابک و سریع عمل می کند.
کلمات کلیدی:
هاشم- تشیع- علی (علیه السلام)- فتوحات- مرقال- صفین

مقدمه:

یکی ازعواملی که در تداوم تاریخی تشیع و گسترش این مذهب در طول زمان به عنوان بازوان نظامی، سیاسی، فکری و فرهنگی ایمه (علیهم السلام)، نقش بارز و تأثیرگذاری داشته است، شخصیت های قدرتمند نظامی، سیاسی و فکری شیعی ای هستند که راه توسعه این مکتب متعالی را در بستر اجتماعی و تاریخی جامعه اسلامی فراهم نموده اند. در بررسی حیات این شخصیت های پرنفوذ، علاوه بر شناخت خط فکری و سیاسی این افراد، نوع بینش، اعتقاد و خط سیر سیاسی بخش خاص و یا اخص جامعه شیعی آن دوران و تأثیرپذیری آنان از نظام فکری امامان شیعه مشخص خواهد شد.
در بررسی تاریخ صدر اسلام و در بازه زمانی خلافت علی (علیه السلام)، از نمونه های بارز این شخصیت های پرنفوذ و تأثیرگذار شیعی، هاشم بن عتبة بن ابی وقاص است که در پیشبرد تشیع علوی و حمایت و یاری علی (علیه السلام) و خط ایشان، همت والایی نمود. بررسی شخصیت شیعی هاشم و شناخت ریشه های اعتقادی و فکری او از آنجا اهمیت بیشتری می یابد که بزرگان خاندان بنوزهره مانند پدرش عتبة بن ابی وقاص که اصلًا اسلام نیاورد یا سعد بن ابی وقاص و عمر بن سعد، عمو و پسرعموی هاشم، از مخالفان خط تشیع و امامان (علیهم السلام) بودند و در بقیه خاندان او نیزتشیع به صورت بسیار محدود و کم رنگ دیده می شود. او برخلاف اصول قبیله ای عرب و مسیر عقیدتی خاندانش، از پیروان علی (علیه السلام) گردید. در این مقاله برآنیم تا با گذری بر گزارشات تاریخی که از زندگانی هاشم بن عتبه وجود دارد، شخصیت نظامی، سیاسی و فکری او و چگونگی گرایشش به تشیع و در پی آن عملکرد او دربسترهای گوناگون را در حمایت از علی (علیه السلام) و خط تشیع و نقش تأثیرگذارش دراین زمینه را بررسی نماییم.

نسب، قبیله و خاندان هاشم

هاشم بن عتبة بن مالک بن وهیب بن عبدمناف بن زهره از خاندان بنو زهره و قبیله صاحب نفوذ قریش می باشد. نام وهیب در برخی منابع به صورت "أهیب" ذکر شده است. (3) مالک به "ابو وقاص"شهره بوده است لذا در منابع هاشم پسرعتبة بن ابی وقاص خوانده می شود. اینکه چرا مالک به "ابو وقاص" ملقب بوده مشخص نیست و او پسری با نام "وقاص" نداشته تا آن را کنیه او بدانیم. (4)
عبد مناف، جد سوم هاشم، فرزند دیگری به نام وهب نیزداشته است که آمنه مادر گرامی پیامبراعظم (ص)، فرزند ایشان می باشد.
مادر حضرت حمزه سیدالشهدا یعنی " هاله" نیز از این دودمان و خواهر "ابووقاص" بوده است. مالک یا همان "ابو وقاص" پنج فرزند به نامهای سعد، عمیر، عماره، عامر وعتبه داشته است که از میان آنان سعد، شهرت بیشتری دارد. (5)
سعد از مسلمانان نخستین و ازجهادگران و تیراندازان سرشناس دوران پیامبر (ص)، فاتح قادسیه و بناگر شهر کوفه بود. او در دوران خلافت عمرچند بار والی کوفه بود و در اوایل خلافت عثمان برکنار شد. پسرابی وقاص در زمان خلافت علی (ع) ازایشان دوری جست و در زمره قاعدین قرار گرفت و سرانجام معاویه در زمان خلافتش به سبب اینکه او را برای ولایتعهدی یزید مانع می دید، مسمومش کرد. (6)
عمیر فرزند دیگر "ابی وقاص" از مسلمانانی بود که در جنگ بدر شرکت داشت. چون عمیر تنها 16سال داشت پیامبر اکرم (ص) ابتدا او را ازشرکت در جنگ باز داشت ولی بر اثر گریه او پیامبر (ص) به شرکتش در جنگ راضی شد. عمیر در این جنگ به دست عمرو بن عبدود به شهادت رسید. (7)
"عامر از مهاجران به حبشه بود." (8) او کسی بود که خبر مرگ ابو بکر و به خلافت نشستن عمر را برای مسلمانان مستقر در شام برد. (9) از عماره درمنابع ذکری به میان نیامده است.
اما عتبة بن ابی وقاص بر خلاف دیگر برادرانش به اسلام نگروید واز دشمنان سر سخت پیامبر (ص) بود. او همان کسی است که در جنگ احد با عده ای بر قتل پیامبر (ص) پیمان بست. "عتبه با چهار سنگ دندان رباعی راست پیامبر (ص) را شکست و لب او را درید" (10) در این هنگام سعد ابی وقاص برادر او به همراه عده ای از صحابه از پیامبر (ص) دفاع می کردند.
"عتبه قبل از فتح مکه به حالت کفر از دنیا رفت و به سعد برادرش وصیت کرد." (11)
اینکه چرا عتبة سعد را مورد وصیت قرار می دهد با توجه به دو نکته می تواند مورد نظر قرار گیرد.

1- احتمالا فرزندان عتبه در سن نوجوانی و اوایل جوانی بوده اند و به سبب بزرگسال بودن سعد و بنابر اعتقادات قبیله ای عرب، عتبه به او وصیت می کند.
2- پس از نبرد احزاب، موقعیت رسول اکرم (ص) تثبیت فراوانی می یابد و شاید عتبه این نکته را در یافته که آینده ازآن مسلمانان است. درواقع او با وصیت به سعد که از مشاهیریاران پیامبر (ص) است برای فرزندان خود حامی می یابد.
با سیری در منابع تاریخی و نسب شناسی هفت فرزند برای عتبه شناخته می شود:
1- نافع: " او با پدرش عتبه در جنگ احد حاضر بود ..... و روز فتح مکه اسلام آورد." (12) نافع در سالهای آخر امارت سعید بن عاص بر کوفه که او با برادر نافع، هاشم بن عتبة اختلافاتی پیدا کرد و خانه هاشم را به آتش کشید ، با خواهرش ام حکم از کوفه به مدینه آمد وبه عمویش سعد بن ابی وقاص شکایت برد. (13) این واقعه نشان می دهد که نافع حداقل تا دهه چهل هجری زنده بوده ودر کوفه حضور داشته است.
2- سلیمان: تا جایی که جستجو گشت، به غیر از نام، مطلب دیگری ازاو درمنابع بیان نشده است. (14)
3- ام حکم: " خواهر هاشم ونافع پسران عتبة بن ابی وقاص و ازمهاجران بود." (15) همان گونه که ذکر شد، ام حکم در ماجرای اختلاف میان سعید بن عاص وهاشم حضور داشت.
4- خالده: در کتاب الاستیعاب در ذیل نام "جابر بن سمرة" ازکسی به نام "ابوخالد" یاد می کند که ازجابر روایت نقل کرده است ودر معرفی او می نویسد:"اباخالد پسر خواهر سعد بن ابی وقاص و مادرش خالده، دختر ابی وقاص می باشد." (16)
5- حمزه: او در صفین در صف یاران علی (ع) حضور داشته و در نبرد با عمرو بن عاص پس ازنبردی شجاعانه به شهادت می رسد. (17)
6- عمر: تنها درکتاب "الفتوح" ازاو نام برده می شود و در نبرد صفین او را در کناربرادرش هاشم به عنوان فرمانده جناح چپ پیادگان بصره بر می شمارد. (18) با توجه به اینکه در هیچ منبعی سخن از "عمر" نرفته است و در منابع مختلفی از جمله "وقعة صفین" نصر بن مزاحم منقری که قدیمیترین منبعی است که در باره نبرد صفین وجود دارد، از فرماندهان پیادگان بصره، هاشم و پسرش عنوان شده اند و نه هاشم و برادرش، می توان در وجود شخصی به نام "عمر بن عتبه" تردید کرد. (19)
7- هاشم

اسلام هاشم

"هاشم در فتح مکه اسلام آورد." (20) تا قبل ازآن هیچ سخنی از هاشم بن عتبه وعملکرد او ذکر نگردیده است مگر در تاریخ الاسلام ذهبی که به زمان به دنیا آمدن هاشم اشاره کرده است. ذهبی معتقد است که او " در زمان حیات نبی مکرم اسلام (ص) به دنیا آمده است" (21)
به احتمال قریب به یقین، منظورازعبارت "حیاة النبی"، همان دوران پیغمبری نبی مکرم (ص) است، زیرا از یک طرف معنا ندارد که منظور، کل دوران زندگی پیامبر (ص) باشد که در این صورت کسان زیادی شامل این مسئله می شوند و ذکر آن لزومی ندارد.
از طرف دیگرذکر میلاد یک شخص نیاز به توجه زیاد دارد و این دقت در دوران رسالت رسول اکرم (ص) برای زندگی پیامبر (ص) و اصحاب ایشان ومسلمانان به صورت بارزی وجود داشته است.
واز وجه سوم، ذهبی در ادامه سخن خود آورده است که برای هاشم، صحابی بودن ممکن نگشت "لیست له صحبه" واین نتیجه را احتمالًا به سبب پایین بودن سن هاشم گرفته است.
اینکه تا قبل ازفتح مکه، ذکری ازهاشم در حوادث ورویدادها نیست، می تواند به سن پایین و نوجوان بودن او مربوط باشد.
درپایان این بخش ذکر این نکته لازم است که منابع تاریخی، حدیثی و نسب شناسی شیعه و سنی، برخلاف نظر ذهبی، هاشم را در زمره صحابی شناخته و آن هم جزء "فضلاء و برگزیدگان" (22) صحابه.

هاشم ازفتح مکه تا فتوحات

از فتح مکه تا شروع فتوحات در شام در سه واقعه می توان ردپایی از هاشم بن عتبه یافت.
الف) در حدیثی از قول نافع، برادر هاشم نقل شده است که پیامبر اکرم (ص) در سخنی وعده فتح کل جزیرةالعرب، ایران و روم را به ما داد. در ابتدای این حدیث اینگونه آمده است که: " در جنگی همراه رسول گرامی اسلام (ص) بودیم؛ سپس قومی از سمت مغرب که لباسی ازصوف برتن داشتند بر نبی مکرم (ص) وارد شدند." (23) و سخن مذکور را ایشان در آنجا بیان داشتند.
در برخی منابع، این حدبث از قول هاشم نیز نقل شده است؛ (24) اما صاحب اسدالغابه و الاصابه، این حدیث را از قول نافع صحیحتر می دانند و نهایتًا در الاصابه نتیجه می - گیرد که "مگر اینکه نافع و هاشم هر دواین حدیث را شنیده باشند." (25)
حال در صورت صحت این حدیث و اینکه ما حضور هاشم را در این جنگ بپذیریم، این سؤال پیش می آید که این جنگ، کدام جنگ بوده است؟ با توجه به اینکه هاشم ونافع در سال 8 ه.ق اسلام آورده اند وبا توجه به متن حدیث که ازقومی ازمغرب که صوف برتن داشتند یاد می کند واین ویژگی ها به سرزمینهای تحت سلطه روم تناسب بیشتری دارد، احتمالا بتوان این جنگ را غزوه تبوک دانست.
ب) داستانی در مورد یکی از کودکان هاشم با نام "سلیمان" نقل شده است که "رسول اکرم (ص) سلیمان بن هاشم بن عتبه را در آغوش گرفت و در همان حال سلیمان در دامان پیامبر اکرم (ص) ادرار کرد." (26) ابن حجر، پس از بیان این واقعه می نویسد که برخی معتقدند این فرزند سلیمان بن هاشم بن عتبة بن ربیعة بن عبد شمس بوده است، ولی با توجه به اینکه بخاری این حدیث را در مورد سلیمان بن هاشم بن عتبة بن ابی وقاص نقل کرده است واین حدیث از قول محمد بن اسماعیل بن سعد بن ابی وقاص، یعنی از خاندان ابی وقاص بیان گشته است وهمچنین با توجه به اینکه نسب شناسان در آل عتبة بن ربیعه شخصی بنام "سلیمان" بر نشمرده اند و در آل ابی وقاص چنین شخصی ذکر گردیده است، پس این فرزند سلیمان بن هاشم بن عتبة بن ابی وقاص بوده است.
باتوجه به اینکه هاشم در فتح مکه اسلام آورد، این روایت باید مربوط به سال8 تا11 ه.ق باشد. اگر این روایت که سلیمان بن هاشم را در دوران نوزادی نشان می دهد، به روایت ذهبی در مورد زمان به دنیا آمدن هاشم اضافه کنیم، می توان سن هاشم در زمان رحلت نبی اکرم (ص) را بین 18 تا 23 سالگی دانست.
ج)حضور هاشم در غدیر خم:
بنابرمنابع تاریخی وحدیثی اهل سنت و منابع حدیثی شیعه, هاشم بن عتبة در حادثه غدیر خم حضور داشته است.
حادثه تاریخی که حضور هاشم را در غدیر خم اثبات می کند، در دوران خلافت علی (ع) واقع شده است. علی (ع) روزی در کوفه رو به یارانش کرد و فرمود: " آیا در میان شما از اصحاب پیغمبر اکرم (ص)کسی هست؟ دوازده تن از جمله " قیس بن ثابت، هاشم بن عتبة و حبیب بن بدیل ورقاء" خود را معرفی کردند وگواهی دادند که از پیامبر (ص) شنیده اند که فرمود: "من کنت مولاه فعلی مولاه " (27)
سید بن طاووس مولف شیعی کتاب "الطرائف" نیزاز قول مولف سنی مذهب کتاب "حدیث الولایة" یعنی "ابن عقده" که مورد اعتماد پیروان چهارمذهب اهل سنت است، "هاشم بن عتبة" را از کسانی می داند که در غدیر خم حضور داشته وحدیث غدیر را نقل نموده است. (28)
با توجه به سه مطلب بیان شده چنین برمی آید که هاشم مدتی پس از فتح مکه در مدینه حضور یافته و یا حداقل اینکه به مدینه رفت و آمد داشته است. حضور او در مدینه موجب استفاده از محضر نبی مکرم اسلام (ص)، علی (ع) و سایر اصحاب ایشان می - شد و هم هاشم را در کنار سعد بن ابی وقاص بزرگ خاندانشان قرار می داده است.

هاشم در فتوحات دوران شیخین

از موضع، موقعیت وعملکرد هاشم در حوادث رحلت پیامبراکرم (ص), سقیفه بنی ساعدة و انتخاب ابوبکر، خبری در منابع نیست. اگرتشیع معتقدانه ای که از زمان به خلافت نشستن علی (ع) برای هاشم بیان می شود را در این وهله نیزبرای او قائل باشیم، شاید او از نظر سنی در جایگاهی نبوده که از عملکرد او سخنی آورده شود.

الف)هاشم در فتوحات شام

اولین حضور هاشم در فتوحات به زمان ابوبکر بر می گردد. وقتی در سال 13ه.ق ابوبکر، ابو عبیده جراح را به عنوان فرمانده کل به شام فرستاد، هرقل قیصر روم با سپاه فراوان از فلسطین به انطاکیه آمد. ابو عبیده در نامه ای از ابوبکر تکلیف خواست. خلیفه به او قول مددرسانی داد. ابوبکر، هاشم بن عتبة را فراخواند و ازاو خواست برای کمک به مسلمانان به شام برود. هاشم فرمان ابوبکر را اجابت کرد و "گروه بسیاری از قبیله همدان, اسلم, غفار, مزینه، مراد، ازد و قبایل دیگر" (29) به هاشم پیوستند. لشکری که برای هاشم فراهم گشت سه هزار نفر بود. سعد ابی وقاص به هاشم سفارش کرد که مغرور نشود و جز برای خدا نجنگد. هاشم در جواب او با تعجب گفت: ای عمو آیا فکر می کنی من برای خشنودی آدمیان می جنگم. "بر من چنین گمان مبر." (30)
بدین گونه لشکر هاشم, هم از اعراب جنوبی وهم اعراب شمالی نیرو داشت. اینکه چرا ابوبکر هاشم را در رأس سپاهی سه هزار نفری به سمت شام روان می کند، به چند مسأله برمی گردد:
● هاشم قدرت نظامی وفرماندهی بالایی داشته است واین قابلیت را باید قبلا به اثبات رسانده باشد. براین اساس محتمل است که او در برخی نبرد ها که بعد از فتح مکه رخ داده است، حضور تحسین برانگیزی داشته است؛ آن هم با توجه به اینکه در این زمان او سنی بیش از25 سال نداشته است.
● هاشم از یک طرف ازاعراب شمالی ومهمترازهمه قریشی است و جزء اشراف زادگان قریش هم محسوب می گردد و از طرف دیگر منتسب به سعد بن ابی وقاص است که هم وجهه قریشی واشرافی دارد وهم وجهه بالای اسلامی و این عوامل در گزینش او با توجه به نگرشهای قوی قبیله ای در اعراب وخلفای راشدین بی تأثیر نیست.
ابوعبیده ومسلمانان فتوحاتی در شام انجام می دهند ودر این نبردها، هاشم قدرت نظامی بالای خویش را به نمایش گذارده و به" مرقال"شهره می گردد؛ "زیرا او با چابکی وسرعت بالا درجنگ عمل می کرد." (31)
برای فتح شهر "حمص"، ابوعبیده سپاهش را به چهار دسته تقسیم کرد و هاشم بن عتبة را به عنوان فرمانده یکی از آن چهاردسته، مشخص کرد. (32) هرقل پس از آگاه شدن ازفتح حمص، بسیار نگران وترسان شده وبا ارسال نامه هایی به شهرهای مختلف سپاهی عظیم وچند صد هزار نفری فراهم آورده و"ماهان" نامی را به عنوان فرمانده این لشکر بزرگ بر می گزیند. سپاه روم وسپاه اسلام در منطقه "یرموک" در مقابل هم قرارمی گیرند.پس از مدتی که ابوبکر می بیند ابوعبیده حریف لشکر رومیان نیست، خالد بن ولید را ازعراق به شام فرا می خواند و فرماندهی کل مسلمین در فتوحات شام را به او می سپارد.
پس از مذاکرات خالد وماهان دو طرف تصمیم به جنگ می گیرند. خالد به تعبیه سپاه مسلمین می پردازد وپس از اینکه خود فرماندهی کل سواره نظام را به عهده می گیرد "می گوید: فرماندهی پیادگان را به کسی می سپارم که قبل از او برای مسلمانان چنین کسی نیامده است؛ پس هاشم بن عتبة بن ابی وقاص را فراخواند" (33) و فرماندهی کل پیادگان را به او سپرد. چنین جمله بلندی از شهسواری مانند خالد وگماشتن هاشم به عنوان فرمانده پیادگان سپاه اسلام نشان ازقدرت بسیاروشجاعت والای نظامی و فرماندهی هاشم و رشد سریع او در مناصب نظامی دارد. در یک مقطع ازیرموک خالد به همراه هاشم و زبیر بن عوام با حمله ای شدید تا سراپرده خیام ماهان می روند ولی ماهان می گریزد. (34)
نبرد یرموک ازنبردهای سخت وطاقت فرسا بود. درهمین جنگ هاشم با اصابت تیری، یک چشم خود را از دست می دهد وبه "اعور" شهره می گردد. (35) بالاخره مسلمانان بررومیان غلبه کرده و فاتح "یرموک" می شوند. نبرد یرموک در سال 13ه.ق واقع شد.
درهمین زمان ابوبکر مرد وعمر به سبب اختلافاتی که برسر مسایلی مانند ماجرای همسر مالک بن نویره (36) با خالد بن ولید داشت، او را ازفرماندهی کل سپاه شام برکنار کرد و ابوعبیده جراح را دوباره فرماندهی داد. درادامه فتوحات، ابوعبیده توانست "دمشق" را فتح نماید. از نقش هاشم در این فتح سخنی به میان نیامده است ولی قطعاً او دراین زمان در شام حضور داشته است.

ب)فتوحات در ایران

در این زمان سعد بن ابی وقاص فرمانده سپاه اسلام در ایران شده است و در قادسیه با سپاه ایران به فرماندهی رستم دست و پنجه نرم می کرد. سعد در جنگ اولیه ای که داشت، کوشک قادسیه را به تصرف در آورد ولی با توجه به فراوانی نفرات و ساز وبرگ نظامی ایرانیان وهمراه داشتن فیل در سواره نظامشان، غلبه بر ایرانیان را مشکل ساخته بود وحتی ممکن بود به شکست مسلمانان منجر شود. در این زمان سعد به واسطه دمل چرکینی که دررانش ایجاد شده بود قادر به حضور مستقیم در جنگ نبود. در این شرایط، نامه ای از عمر به ابوعبیده رسید که درآن نوشته بود: "سپاه خالد را به عراق بفرست (همان سپاهی که خالد از عراق به شام آورده بود) ولی در نامه خود از خالد نام نبرده بود وابوعبیده را دریغ آمد که خالد را از دست بدهد وسپاه او را با هاشم بن عتبة فرستاد." (37) ابوعبیده به جای کسانی که در شام از سپاه عراق کشته شده بودند، کسانی را جایگزین کرد که مالک اشتر نیز در میان آنان بود. (38) به نظر می رسد این انتخاب به خاطر قرابت هاشم با سعدبن ابی وقاص وعملکرد شجاعانه و تأثیرگذار هاشم در فتوحات شام بوده است.
سپاه هاشم شش هزار نفر بود. " پنج هزار ربیعه وحضروهزار نفر....از یمنیان اهل حجاز." (39) بیشتر سپاه مانند خود او ازاعراب شمالی بودند ودر مقدمه و پیشاپیش سپاه، "قعقاع بن عمرو" حرکت کرد.
قادسیه بیشتر از دو ماه طول کشید ولی سه روز آخرآن به سبب درگیری شدید وآمدن نیروی کمکی از شام که بالاخره به پیروزی مسلمین انجامید, دارای اهمیت بیشتری است. دردومین روز از این سه روز پایانی که به روز "اغواث" شهره شد، قعقاع بن عمرو به سپاه سعد پیوست. قعقاع سپاه خود را چندین دسته کرد و از آنها خواست از جایی دور صد تن صد تن حمله کنند. (40) تا همه فکرکنند که به صورت مداوم نیروی کمکی می رسد و بدین شکل مسلمانان تشجیع و در دل ایرانیان، رعب افکنده شود.
روز سوم که به روز"اعماس"شهره است سپاه هاشم سررسید. هاشم وقتی ازعملکرد قعقاع آگاه شد مانند او، "یارانش را در دسته های هفتاد نفری بیاراست." (41)
این عملکرد هاشم و قعقاع ، به جزتشجیع مسلمین وارعاب ایرانیان، در مقابل سپاه پرساز وبرگ ایران که سواره نظام آن ازفیل تدارک دیده شده بود بسیار مثمر ثمر بود. در واقع این نوعی نبرد چریکی و نامنظم بود و در نابرابری عده وساز وبرگ نظامی دو سپاه، بهترین نوع نبرد بود. هاشم که در میمنه سپاه سعد قرار داشت پس ازدسته بندی سپاهش چنین گفت: "نخستین مرحله جنگ, جنگ وگریز است وپس ازآن تیر اندازی است" (42) و به قلب دشمن می زد و برمی گشت. این همان جنگ چریکی ونامنظم است. مسلمانان با همین شکل نبرد "برفیلها حمله ور شدند, چشمهای آنها را شکافتند وخرطومها را بریدند" (43) و سپاه ایرانیان فلج شد. مسلمانان در روز چهارم به طور کامل غالب شدند و رستم را کشتند. به این ترتیب، رسیدن سپاه هاشم و طرح های نظامی او و قعقاع باعث پیروزی مسلمانان گردید. فتح قادسیه در سال 14ه.ق واقع شد. (44)
پس از چندین ماه ازاقامت سعد در قادسیه، او در ماه شوال به دستورعمر، به سمت مدائن تختگاه ساسانیان حرکت کرد. سعد, زهرة بن حویه را ازپیش فرستاد و به دنبال او عبدالله بن معتم، شرحبیل بن سمیط و سپس هاشم بن عتبة را روان کرد وخود در پشت آنها حرکت می کرد. مسلمانان در بین راه شهرهای "برس"، "بابل"، "کوثی" و "ساباط" را فتح کردند. (45)
درمحلی به نام "مظلم ساباط" جنگی مابین مسلمانان وایرانیان در گرفت. فرمانده ایرانیان زنی بنام "پوران" بود و در میان آنان پهلوانی نامور با نام "مقرط" بود که به "شیر بزرگ کسری" شهره بود. هاشم به جنگ او رفت و او را از میان برداشت. پس از این نبرد سعد سرهاشم را بوسید و هاشم به ایرانیان حمله آورد وهزیمتشان داد واین آیه را خواند که "اولم تکونو اقسمتم من قبل مالکم من زوال." (46) پس از آن مسلمانان به "نهر شیر" فرود آمدند و دو ماه در آنجا ساکن بودند. (47)
مسلمانان پس ازچند ماه اقامت در نهر شیر که دروازه غربی مدائن بود، در سال15 ه.ق به مداین وارد شدند و آنجا را فتح کردند. یزدگرد شاه ساسانیان قبلًا به جلولاء گریخته بود.
در سفر از قادسیه تا مدائن، سعد ابی وقاص، پسر برادر خود هاشم را کمی جلوتر از خود و در پشت بقیه سپاهیان حرکت می دهد تا شیرازه کلی سپاه را به کمک او از دست ندهد ودرمواقع حساس وسخت مانند جنگ در"مظلم ساباط" از او بهره ببرد. پس ازمدتی به سعد خبررسید که یزدگرد ازجلولاء به حلوان رفته و یکی از فرماندهانش به نام "مهران" را به همراه خزاین فراوان در جلولاء گذاشته و از شهرهای مختلف برای او نیرو اعزام می کند تا هم مانع پیشروی مسلمین شده و هم برای آنان دردسر بیافریند.
عمر، به سعد فرمان داد که هاشم بن عتبة را فرمانده سپاهی کند ودر پیشاپیش او قعقاع بن عمرو را به سمت جلولاء روان کند. "در صفرسال شانزدهم، هاشم بن عتبة با دوازده هزارنفر و از سران مهاجروانصار وبزرگان عرب... روان شد و چهارروزه ازمدائن به جلولاء رسید و ایرانیان را محاصره کرد." (48)
ایرانیان به دور خود خندق کنده بودند و بر راهها به جز راههای رفت وآمد خود مهره های خاردار ریخته بودند تا مانع مسلمین شوند. هاشم ومسلمانان هشتاد روزبه محاصره ادامه دادند و با کمکهایی که ازسعد می آمد ، هر روز حملاتی را ترتیب می دادند. براثر این عوامل و اختلافات داخلی میان ایرانیان، بالاخره آنان تصمیم به جنگ با مسلمین گرفتند. هاشم به سپاهیان خود رو کرد و گفت: "در راه خدا نیک بکوشید که پاداش وغنیمت شما را کامل دهد ؛ برای خدا عمل کنید." (49) و تفکر والای اسلامی خود را به نمایش گذاشت. سرانجام با گرد وغبار و طوفان شدیدی (50) که سرگرفت و به گونه ای بود که بیشتربه ضرر ایرانیان بود و سپاهشان را از هم پاشید وهمچنین با زیرکی قعقاع که راه نفوذ و گذر مسلمانان از خندق را فراهم کرد، مسلمین در جلولاء فاتح شدند. (51)
پس ازفتح جلولاء، قعقاع به تعقیب فراریان به سمت خانقین وازآنجا به طرف حلوان رفت واین دو شهررا فتح کرد. در این زمان یزدگرد از حلوان به سمت ری گریخته بود. (52) فتح جلولاء وحلوان در سال 16ه.ق واقع شد.
پس ازاین فتوحات، عمر، مسلمین را از پیشروی بیشتر بازداشت زیرا دوست نداشت در ادامه فتوحات درجبال مانعی بین مسلمین در مدینه و سواد با غازیان در جبال ایجاد شود. او گفت: " من سلامت مسلمانان را بر غنایم ترجیح می دهم و همین سواد برای ما بس است." (53)
هاشم مرقال، پس ازاین فتوحات از جلولاء به سوی مدائن آمد. (54) در این زمان سعد، پس ازبنای شهرکوفه خود به کوفه می آید وسلمان را برمدائن می گمارد. هاشم در مدائن می توانست از درخت معرفت ناب ترین صحابی نبی (ص) و شیعه علی (ع) میوه بچیند و تفکرات شیعی خود را تقویت بخشد.
هاشم پس ازمدت کوتاهی به کوفه آمده ودرآنجا منزل می گزیند. حوادثی مانند بیعت کوفیان به جلوداری هاشم با علی (ع) که درآینده به آن اشاره می کنیم، نشان از حضور بلند مدت و نفوذ فراوان او در کوفه دارد. در منبعی به وضوح آمده است که هاشم "در کوفه منزل کرد." (55)
حضور سعد وعمار، در منزل گزینی هاشم در کوفه بی تأثیر نبوده است و گفت و گوهای صمیمانه هاشم با عمار درصفین، نشان ازهم صحبتی ای دیرینه دارد. (درادامه مقاله به بخشی از این گفتگوها اشاره خواهد شد.)

هاشم در زمان عثمان

در دو مقطع، در این دوران ازهاشم سخن به میان می آید.

الف)نزاع سعد ابی وقاص وعبدالله بن مسعود

در ابتدای خلافت عثمان که سعدابی وقاص امارت کوفه رابرعهده داشت، بین او و عبدالله بن مسعود که خزانه دار بیت المال کوفه بود، نزاعی ایجاد شد که باعث عزل سعد ازامارت کوفه شد. این واقعه به سال 25 ه.ق به وقوع پیوست. علت این نزاع، این بود که سعد از بیت المال وامی گرفته بود و از بازگشت آن به بهانه های مختلف سربازمی زد، ولی عبدالله بن مسعود کوتاه نمی آمد. در جلسه ای که هاشم بن عتبه نیز حضور داشت، پس ازاینکه ابن مسعود، مال بیت المال را ازسعد خواست، پسر ابی وقاص نسب او را به تمسخر گرفت و پدراو را "بنده هذیل" خواند؛ ابن مسعود هم سعد را پسر"حمینه" خواند و او را به زنی نسبت داد. هاشم از مشاجره آنان ناراحت شد و گفت: "شما صحابی رسول اکرم (ص) هستید و ایشان به (عملکرد) شما می نگرند." (56) پس از این ماجرا و عزل سعد، عثمان، به سبب گرایشات قبیله ای و خویشاوندی، ولید بن عقبة بن ابی معیط اموی را به امارت کوفه گمارد.
این سخن، زوایایی از بصیرت دینی و سیاسی هاشم را به نمایش می گذارد.
● او ازتعصبات قبیله ای که زمینه بازگشت به فرهنگ جاهلی است، برحذر می دارد و به نگاه اسلامی که رسول خدا (ص) مد نظر داشت، فرا می خواند. هاشم براساس رسوم قبیله ای و جاهلی، به دفاع از عمویش به هرقیمتی نپرداخت.
● هاشم با نگاه بلند خود می دید که این اختلاف بین خواص جامعه اسلامی و صحابی طراز اول پیامبراکرم (ص)، آن هم برسریک مسأله مالی، فرهنگ جامعه اسلامی را به فساد می کشاند. شاهد این مطلب روایتی است که طبری از قول شعبی می نویسد. شعبی می گوید: "این اولین فتنه وآشوبی بود که بین مردم کوفه ایجاد شد." (57)
● هاشم، شاید می دید که اگراین دو صحابی از این اختلاف وفساد دست برندارند، راه برای کسانی باز می شود که هیچ نسبتی با اسلام و فرهنگ اسلامی ندارند و از آلودگی در فسادهای مختلف نمی هراسند، چنانچه شد و بعد از سعد، ولید بن عقبة وسعید بن عاص، امیر کوفه شدند.

ب)نزاع سعید بن عاص وهاشم

در کوفه با آمدن ولید وسپس سعید بن عاص وعملکرد آنان، مردم کوفه وبه خصوص کسانی که تمایلات شیعی داشتند، از این دو والی وخود عثمان خشمناک شده بودند. در ماه رمضان پنجمین سال امارت سعید بن عاص اموی، او از رؤیت هلال ماه شوال می پرسد وهاشم بن عتبة می گوید: من هلال را رؤیت کرده ام.
سعید با تمسخر گفت: با این چشم کورت دیده ای. هاشم جواب داد: چشمی که در راه خدا داده شده است ملامت شدن ندارد و از آن مجلس بیرون رفت. او فردای آن شب، در خانه خویش روزه می گشاید و مردم در پی او آن روز را عید می گیرند. این عمل مردم کوفه نشان از نفوذ دینی ومعنوی وسیع وعمیق هاشم درمیان آنان دارد که او را به عنوان مرجع دینی وفقهی خود می شناخته اند.
سعید عده ای را فرستاد تا هاشم را بزنند وسرایش را به آتش بکشند. ام حکم و نافع خواهر وبرادر هاشم، به مدینه رفتند ونزد عمویشان سعد شکایت بردند. سعد نزد عثمان رفت واز سعید شکایت برد. عثمان از این ماجرا ابراز بیزاری می کند. سعد، تصمیم گرفت به کوفه بیاید و خانه سعید را به آتش بکشد ولی به خواست عایشه از این امر خودداری کرد. (58)
جدال سعید با هاشم، برسرمسأله کوچکی مانند رؤیت هلال نشان ازآن دارد که سعید ازقبل با هاشم اختلاف داشته است. او با دیگر جهادگران نیز مشکل داشت و بارها با مجاهدانی چون مالک درگیر شد که این ضعف تدبیراو را می رساند. نفوذ فراوان هاشم در میان مردم کوفه برای سعید رعب آوربود. همچنین، نگاه ناب اسلامی و شیعی هاشم برای تفکر و عملکرد جاهلی، قبیله ای و فاسدانه سعید خطر ساز بود. به این موارد باید اختلاف این امیر اموی را با خاندان بنوهره که سعد، بزرگ آنان، زمانی حاکم کوفه بوده است و درآنجا جای پایی داشته اند را اضافه کرد.
در همین زمان است که کم کم بزرگان و شیعیان کوفه شورش خویش را شروع می کنند و عملکرد سعید در قبال هاشم، در این شورش نمی توانست بی تأثیرباشد.
در شورش برعلیه عثمان، تبعید سران شورشی کوفه ومحاصره خانه عثمان، ذکری از هاشم به میان نیامده است. با توجه به نگاه بلند اسلامی وفرا قبیله ای که ازاو قبلاً بیان شد، نمی توان آن را به یمانی بودن شورشیان و شمالی بودن هاشم، مرتبط دانست. شاید او با همان نگاه علی (ع)، نمی خواسته در این قضایا دخالت داشته باشد.

نقش هاشم در بیعت کوفیان با علی (ع)

وقتی خبر کشته شدن عثمان و بیعت مهاجر و انصار با علی (ع) به کوفه رسید، مردم نزد ابوموسی اشعری حاکم خود رفتند و گفتند: چرا مردم را به بیعت با علی (ع) نمی خوانی؟ ابوموسی گفت: باید توقف کنم و بنگرم چه باید کرد. هاشم بن عتبة او را سرزنش کرد وبی درنگ با دست راست، دست چپ خویش را گرفت وگفت: دست چپ از من است و دست راست از علی (ع)، با او بیعت کردم وبه خلافتش راضی شدم و اینگونه خواند:
"أُبایع غیرمکتتم علیًا *** ولا أخشی أمیرًا أشعریا
"أُبایعه واعلم أن سأُرضی *** بذالک الله حقًا و نبیًا " (59)
یعنی، با علی (ع)آشکارا بیعت می کنم و از امیراشعری نمی ترسم. می دانم که با این بیعت خدا و پیامبر اکرم (ص) راخشنود خواهم کرد.
پس از این اقدام هاشم، به واسطه نفوذ فراوان و وجهه بالای دینی ومعنوی که در کوفه داشت، تمامی اهل کوفه با علی (ع) بیعت کردند. (60)
شعری که او در حین بیعت خواند، علاقه هاشم به حضرت امیر (ع) و نگاه شیعی او را هویدا می سازد و اگر بگوییم که از آن رایحه "اعتقاد به نص" به مشام می رسد، شاید بی راهه نرفته باشیم؛ چون او خط علی (ع) را در امتداد با خط خداوند و نبی (ص) قرار می دهد.
در برخی منابع، اینگونه بیان شده که هاشم پس ازقتل عثمان، ابتدا قصد بیعت با سعد بن ابی وقاص، عموی خود را داشت و در پی خلافت او بود. (61) این کلام، کلام نابجایی است زیرا:
اولًا، هاشم درآن زمان در کوفه وسعد در مدینه اقامت داشت و بنا برآنچه نقل کردیم بلافاصله پس از رسیدن خبر قتل عثمان و بیعت مردم در مدینه با علی (ع)، هاشم خود و کوفیان را به بیعت با علی (ع) درمی آورد و اگر قرار بر نامه نگاری با مدینه بود، چندین روز این بیعت به تعویق افتاده و در منابع ذکرمی گردید.
ثانیًا، اگر هاشم دنباله رو تفکر عمویش بود به قاعدین می پیوست.
ثالثًا، در بیعت با علی (ع) چنان شور و فراگیری وجود داشت که اگرکسی صدای دیگری در آن فضا بلند می کرد، خود را به هلاکت می انداخت. طلحه و زبیر نیز در آن فضا، ابتدا مجبور به بیعت شدند.
رابعًا و مهمتر ازهمه، نگاه شیعی هاشم که در شعراو نیز هویداست، جایی برای سعد در خلافت نمی گذارد.

هاشم در جمل

پس ازاینکه طلحه وزبیربه بصره آمدند، علی (ع) خود را آماده رفتن به آنجا کرد. ایشان قصد داشت به سبب نزدیکی کوفه به بصره و امکانات و نیروی نظامی فراوان آنجا، از کوفیان بهره بگیرد؛ البته، جایی هم غیر از کوفه برای کمک گرفتن وجود نداشت؛ لذا, ابتدا محمد بن ابوبکر را نزد ابوموسی اشعری فرستاد تا سپاهی تجهیز کند. ابوموسی به بهانه اینکه این فتنه ای است که ما نباید در آن داخل شویم، ازاین کار سرباز زد. در این زمان هاشم در کوفه وشاهد ماجرا بود. او به "ربذه" نزد علی (ع) آمد و ایشان را ازخیانت ابوموسی اشعری آگاه کرد. علی (ع)، هاشم را به سوی کوفه فرستاد وبه ابوموسی نوشت: "من هاشم بن عتبة را نزد تو فرستادم تا کسانی را که در آنجا هستند حرکت دهد. مردم را روانه کن زیرا من این ولایت را به تو سپردم تا درکارحق، در زمره یاران من باشی." (62)
ابوموسی دوباره داد فتنه سرداد و "آنان را از فتنه برحذر داشت؛ کسی را با هاشم نفرستاد و به او وعده زندان داد." (63) بالاخره علی (ع) مجبوربه برکناری ابوموسی اشعری شد. او عمارو فرزندش حسن (ع) رابرای تدارک سپاه به کوفه فرستاد.
علی (ع) از همان اوائل خلافت خویش، هاشم را به عنوان یکی ازصحابی ویاران خاص خویش پذیرا می شود و قصد داشت ازنفوذ او درکوفه بهره گیرد. "هاشم درجمل همراه علی (ع) حضور داشت" (64) ولی از عملکرد او خبری روایت نگردیده است.در این نبرد، مناصب مهم سپاه، دردست عمار، مالک ومحمد حنفیه، فرزند امام قرار داشت.

هاشم درصفین

صفین، صحنه ای است که اوج دلدادگی هاشم بن عتبة مرقال به علی (ع)، بصیرت والا و بالای دینی و سیاسی او، شجاعت و قدرت نظامی و تاکتیک های رزمی و درنهایت جان دادن او پس از ایثارگری فراوانش را یکجا به نمایش می گذارد.
علی (ع)، معاویه را فتنه گری بزرگ در جهان اسلام می دانست که باید ریشه کن شود. ایشان وقتی قصدعزیمت به سمت شام کرد، مهاجر و انصار و یاران خویش را فراخواند و از آنان خواست رأی خویش را بازگویند. اولین فرد، هاشم بود که برخاست و گفت: " ای امیرمؤمنان من براحوال آن قوم آگاهی دارم. آنان با تو و شیعیان تو دشمنند و با کسی همراهند که دنیا را می طلبد. این قوم با تو می جنگند و ازهیچ کوششی فروگذار نباشند. برسردنیا مجادله می کنند .... آنان را هیچ دستاویزی نیست جز اینکه که نادانان را به بهانه خونخواهی عثمان بن عفان بفریبند. دروغ می گویند، انتقام خون او را نمی خواهند، بلکه طالب دنیایند. ما را به سوی ایشان به حرکت درآور." (65)
هاشم بسیاردقیق وعمیق خط معاویه وهمراهان شامیش را معرفی کرد و معتقدانه، برپای مسیرحق ماند.

مناصب نظامی هاشم

وقتی علی (ع) لشکر خویش را چینش کرد، هاشم را به عنوان پرچمداربزرگ خویش برگزید. پرچمداری در جنگها منصب نظامی بالایی بوده و یکی از شجاعترین وهوشمندترین افراد سپاه آن را به عهده می گرفتند، زیرا اگر پرچم سپاهی فرو می افتاد یا بیهوده حرکت می کرد، شیرازه لشکریان فرومی ریخت؛ روحیه نیروها صدمه شدید می دید و نشان ازشکست بود. علی (ع)، خود درزمان پیامبر (ص) دربرخی جنگ ها پرچمداربود. پس از اینکه آتش بس ماه محرم تمام گشت و درماه صفردور دوم جنگ آغازگشت، علی (ع) به جز پرچمداری کل، هاشم مرقال و پسرش را در کنار قیس بن سعد، برپیاگان بصره فرماندهی داد. (66)

هاشم وعمر وعاص

هاشم، از همان روز اول نبرد، در صف مبارزان لشکر علی (ع) بود و با پهلوانان لشکرمعاویه مانند ابوأعور اسلمی و دیگران نبردهای گوناگونی داشت. از مبارزات مهم هاشم، نبرد او باعمروعاص بود.
در یکی از روزهای جنگ، هاشم ازهمراهانش در مورد دسته های مختلف سپاه معاویه و فرمانده آنان می پرسید. در این میان نگاهش به موج مشخصی افتاد که در میان سپاه محافظ معاویه بود. وقتی به او گفتند که آن دسته عمروعاص و پسران او هستند، هاشم پرچم را بالا گرفت و به اهتزاز در آورد تا به آنان حمله کنند. (67) در این نبرد ضرب شصت سختی به معاویه وعمروعاص نشان داد.
هاشم دریافته بود که محوراصلی سپاه معاویه، فرماندهان و بزرگان نظامی و شجاعان آن نیستند، بلکه عمروعاص است. نحوه پایان یافتن جنگ این نگرش هاشم را به اثبات رساند.
عمروعاص هم از هاشم وشجاعت اوهراس داشت. او به سپاهیان خود می گفت: مواظب هاشم بن عتبة باشید. (68)
در جایی دیگروقتی عمار، هاشم را تحریک کرد تا پیش برود عمروعاص می گفت: "من امروز این پرچم سیاه را می نگرم که عرب را نابود خواهد کرد." (69) این جمله از شهسواری (70) چون عمروعاص، نشان از شجاعت مثال زدنی هاشم و ترس فراوان عمرو، ازاو دارد.
وقتی پس از شکست های پی درپی از سپاهیان و فرماندهان سپاه علی (ع)، کار بر معاویه سخت شد، تصمیم گرفت پهلوانان و شهسواران سپاه خود را در برابر شهسواران سپاه علی (ع) به جنگ بفرستد تا روحیه سپاهیانش التیام یابد و اگر توانست برخی از فرماندهان سپاه کوفه را از پای درآورد یا زمین گیر کند. برای عمروعاص، نبرد با هاشم مرقال را برگزید.
عمروعاص با سواران زبده خویش، در مقابل هاشم قرار گرفت و به حمله پرداخت. در مقابل، هاشم هم هجوم برد و اینگونه رجز خواند: "زندگی را شایسته نیست، اگر امروز عمرو را که رسم فریبکاری را بنا نهاد، به چنگ نیاورم. ای نفس، اگر خداوند امری را مقرر کرد بیتابی مکن و شکیبا باش.... (ای عمرو) ای کاش بهره ای که از این پیکار می بری گورت باشد." پس عمرو حمله کرد و پس از مدتی از میدان گریخت و برگشت. معاویه از شکست عمرو ازهاشم ناراحت گشت. (71)
رجز هاشم در این نبرد، شناخت عمیق هاشم از شخصیت حیله گر عمرو را می رساند و فرار شهسواری چون عمرو، شجاعت هاشم را.
ایمن بن حزیم اسدی، از شعرای شام بود که از جنگ کناره گرفته بود. او پس از شنیدن نقشه معاویه و شکست عمروعاص از هاشم چنین سرود: " در برابر مرقال، عمرو را علم کردی در حالیکه او ( در برابرعمرو) چون شیر بیشه است در برابر کفتار." (72) (73)

تاکتیک های نظامی هاشم

هاشم از شخصیت های نظامی ای بود که تنها به شجاعت تکیه نمی کرد، بلکه سعی می کرد تاکتیک های نظامی و حفاظتی را رعایت نماید؛ او بدون برنامه خاص خود حرکت نمی کرد و سعی داشت با حمله های با برنامه، نتیجه لازم را هر چند با سپری کردن زمان بیشتر، کسب نماید.
در نبردی که به شهادت عمار انجامید، او نزد هاشم بن عتبه آمد و به مزاح او را ترسو خواند و به پیشروی و حمله تحریکش نمود. هاشم به او گفت: " ای عمار تو جنگ را سبک می شماری، حال آنکه من باید پرچم را اندک اندک پیش برم به امید آنکه به اهداف خود برسم." (74)
هاشم به عنوان پرچمدار سپاه، خود را موظف می دانست که با تدبیر پیش رود تا هم بیهوده پرچم را به حرکت در نیاورد زیرا نگاه کل سپاه به اوست و هم اینکه پرچم به آسانی بر زمین نیفتد تا شیرازه سپاه از هم نپاشد و روحیه لشکریان به ضعف نگراید.
هاشم، در صفین دو زره پوشیده بود. علی (ع) به مزاح به او فرمود : "آیا نمی ترسی که ترسو شمرده شوی؟" هاشم در جواب مولایش گفت : "ای امیر مؤمنان به زودی خواهی دانست." و با نیزه ها چند دقیقه قدرت نمایی کرد. (75) پس از آن نبردی شجاعانه با شامیان کرد.
هاشم بن عتبه به علی (ع) مشاوره های دقیق نظامی نیز ارایه می کرد. او در آستانه شهادتش که بر زمین افتاده بود، مردی را فراخواند و به او گفت: به علی (ع) بگو که امشب پیکر کشتگان را جمع آوری کن و میدان نبرد را از آنان خالی کن، زیرا تعیین سرنوشت جنگ، دست کسی است که این کار را انجام دهد. علی (ع) به نظر هاشم عمل کردند و در روز بعد نتیجه جنگ به نفع آنان تمام شد. (76)
توجه هاشم به تاکتیک های جنگی و مواردی مانند پوشیدن دو زره را نباید حمل بر ترس و مرگ هراسی او کرد. او سعی داشت تا آنجا که می تواند تلفات سپاهیان کم باشد و نبرد به سود سپاه حق، رقم بخورد. مواردی که در صفحات پیشین از مبارزات هاشم بیان گشت، شجاعت و دلاوری او را به اثبات رسانده است تا جایی که در لحظاتی، به تنهایی در صفین، مقابل شامیان قرار گرفت ولی ترس به خود راه نداد و نگریخت.

شهادت هاشم و تأثیر آن بر دو سپاه

معاویه، ذوالکلاع را به همراه عده ای از قبایل مختلف از جمله قبیله تنوخ به میدان فرستاد. در این زمان عمار به شهادت رسیده بود. علی (ع)، هاشم را فراخواند و به او فرمود: " در برابر تو ذوالکلاع قرار دارد و مرگ سرخ (شهادت) نزد اوست." (77)
هاشم به میدان رفت و تا شب به جنگ ادامه داد. برخی از یارانش گریختند و او با گروهی از دلیران همراهش، پایداری کرد. در این هنگام حارث بن منذر تنوخی، به هاشم حمله کرد و با نیزه، ضربه ای کشنده به او وارد کرد ولی مرقال همچنان به نبرد ادامه داد. فرستاده ای از طرف علی (ع)، نزد هاشم آمد و پیام آورد که پرچم را به جلو ببرد. هاشم به او گفت که ببین چه بر سر من آمده است. فرستاده علی (ع) دید که شکم هاشم به شدت شکافته شده است. چیزی نگذشت که هاشم بر زمین افتاد و یارانش گریختند. با شهادت هاشم، پسرش عبدالله، پرچم را به دست گرفت. (78) مقاومت دلیرانه هاشم بن عتبه تا آخرین توان در مقابل شامیان، اعتقاد عمیق وی به حقانیت علی (ع) را به اثبات می رساند.
"علی (ع) بر جنازه عمار بن یاسر و هاشم بن عتبه، نماز خواند...سپس آنها را به خاک سپرد و عمار را جلوی هاشم قرار داد." (79) هاشم در سال 37 ه.ق به شهادت رسید و احتمالًا در این زمان بیش از پنجاه سال نداشته است.
شهادت هاشم، علی (ع) و یارا ن ایشان را اندوهگین کرد و ضربه ای بزرگ برای آنان بود.
با شهادت او، برخی از یاران علی (ع) سخت بیتابی کردند و گروهی از قاریان قبیله اسلم در کنار او به شهادت رسیدند. علی (ع)، برجنازه هاشم و اسلمیان گذشت و فرمود: "خداوند گروه اسلمیان را خیر دهد که با چهره ای تابناک گرداگرد هاشم به خاک افتادند... ستایش و یاد ایشان از خاطره ها نرود." (80)
عدی بن حاتم با نوحه سرایی برای هاشم، می گفت: " آیا بعد ازعمار و هاشم و پسر بدیل، شهسوار میدان های نبرد، رواست که مانند رؤیای خفتگان، امید بقاء داشته باشیم." (81)
اما در جبهه شام، شرایط متفاوت بود. معاویه و "اهل شام با کشته شدن هاشم، شادمان گردیدند. جریش سکونی از یاران علی (ع) (در این باره) چنین سرود:... (ای معاویه) اگر به (کشتن) بنی بدیل و هاشم فخر می فروشید، ما نیز ذوالکلاع و حوشب را کشتیم." (82) (83)
این نوحه سرایی کوفیان و از سوی دیگر شادمانی فراوان و تفاخر شامیان به کشتن هاشم بن عتبه، نشان از شخصیت تأثیرگذار نظامی، سیاسی و معنوی او در میان سپاه علی (ع) و ترس و نگرانی فراوان شامیان از او دارد.
علی (ع)، پس از اینکه لشکر عمرو عاص بر مصر تسلط یافت و محمد بن ابوبکر، عامل ایشان را به شهادت رساند، خطبه ای بیان داشت که قدرت نظامی فوق العاده و بصیرت سیاسی بالای هاشم را به نمایش می گذارد و خلأ بزرگی که در جبهه علی (ع) پس از شهادت او ایجاد گشت را به اثبات می رساند.
ایشان فرمودند: "من می خواستم هاشم بن عتبه را فرماندار مصر کنم. اگر او را بر آنجا می گماشتم، میدان را برای دشمنان خالی نمی کرد و به (عمروعاص و لشکریانش) فرصت نمی داد." (84)
علت نگماشتن هاشم به امارت مصر در آن مقطع این بود که علی (ع) به حضورهاشم و قابلیت های نظامی او در جنگ مهم صفین، احساس نیاز بیشتری می کرد.

تشیع هاشم

با توجه به وقایع بیان شده و حضور هاشم در کنار علی (ع) از بدو خلافت ایشان و شرکت او در جنگ های جمل و صفین که در نهایت به شهادتش انجامید، تشیع هاشم پذیرفتنی است. اما این نکته باید مورد بررسی قرار گیرد که آیا تشیع هاشم تشیع سیاسی بوده است؟ یعنی تنها به سبب اینکه علی (ع)، مرکز حکومت دولت اسلامی را به کوفه منتقل کرد و به سبب تقابل سیاسی کوفه با بصره و یا به سبب قریشی بودن، هاشم در کنار علی (ع) قرار گرفت؟ یا اینکه تشیع او، تشیعی اعتقادی بود و او خود با پشتوانه ای مکتبی و اعتقادی، علی (ع) را به عنوان امام مفترض الطاعه شناخته و به او می پیوندد. این مسأله از آنجایی دقت بیشتری را می طلبد که در منابع تاریخی و حدیثی شیعه و سنی تا قبل از به خلافت رسیدن علی (ع)، واقعه و سخنی نیست که شیعه بودن هاشم و حمایت او از علی (ع) را نشان دهد.
پاسخ این سؤال در دو بخش قابل ارایه است:
● علی (ع) پس از جنگ جمل به کوفه آمدند در حالیکه در همان بدو خلافت ایشان که در مدینه حضور داشتند، هاشم خود موجب بیعت کوفیان با علی (ع) گردید.
● سخنان، رجزها و دفاعیاتی که از هاشم در دفاع از علی (ع) و خط ایشان، پس از به خلافت نشستن امیرمؤمنان (ع) وجود دارد، همه نشان از بنیه اعتقادی قوی شیعی او دارد و هیچ گاه مناسبات صرف سیاسی و قبیله ای در آن دیده نمی شود. هاشم در جریان بیعت او با علی (ع) در کوفه، این بیعت را موجب خشنودی خدا و رسول خدا (ص) برشمرده بود. (85) از این جمله، حتی "اعتقاد به نص" هم قابل برداشت است.
در ابتدای جنگ صفین، هاشم به علی (ع) رو می کند و می گوید: "ای امیرمؤمنان، تو نزدیکترین کس از نظر خویشاوندی به پیامبر خدا (ص) و برترین مردمان از نظر تقدم در اسلام هستی... جانها برای تو آماده است... تا کار ولایت را به تو بسپاریم. به خدا دوست ندارم تمام آنچه که زمین در خود پنهان کرده و آسمان بر آن سایه افکنده به من دهند تا من دشمن تو را به دوستی گیرم و یا دوستت را دشمن شمارم." (86) در جایی دیگر در اثنای جنگ هاشم رو به یارانش می کند و می گوید: "از پایداری شامیان هراسی نداشته باشید؛ پایداری آنان فقط از روی تعصب عربیست. آنها ...گمراهند و ما راه حق را در پیش گرفته ایم." (87)
هاشم به علی (ع) و راه او به دید حقانیت می نگرد و تفکرات صرف سیاسی و قبیله ای در او راه ندارد. با دقت در این جملات، تفکرات شیعی او به چشم می خورد و یادآور احادیث نبوی درباره علی (ع)، خط علی (ع) و دوستی و دشمنی با ایشان است.
هاشم مباحثاتی نیز با مخالفان و منحرفان داشت تا آنان را با حقانیت علی (ع) آشنا سازد و شبهاتی را که دشمنان مطرح می کردند از ذهن آنان پاک نماید. در وهله ای از جنگ صفین، جوانی از سپاه معاویه در مقابل هاشم قرار گرفت و گفت: من به سبب اینکه شما و رهبرتان عثمان را کشته اید و اهل نماز نیستید به جنگ شما آمده ام. هاشم پس از اینکه او را به رعایت تقوا فراخواند، به او گفت: عثمان را یاران پیامبر (ص) و فرزندان آنها و قاریان قرآن کشتند زیرا که بدعت ها گذاشته بود و خلاف حکم قرآن عمل می کرد. قاتلان او همه اهل دین و به اندیشه در کار مسلمانان، از تو و یاران شامی تو سزاوار بودند. و سپس گفت: اما اینکه گفتی ما و رهبرمان نماز نمی خوانیم. بدان که رهبر ما نخستین کسی است که نماز به پا داشت و از همه مردمان، به دین آگاهتر و به پیامبر خدا (ص) نزدیکتر است. کسانی که همراه من می بینی همه قاری قرآنند که همه شب بیدار و به نماز مشغولند. مواظب باش این گمراهان و فریبکاران تو را از دینت گمراه نکنند. جوان وقتی سخنان هاشم را شنید و در صورت و کلام او صداقت دید، از معاویه جدا شد و به علی (ع) پیوست. (88)
با مطالب بیان شده، مشخص می گردد که تشیع هاشم، تشیعی اعتقادی بوده و بر اساس نگاه سیاسی و قبیله ای چنین موضعی نگرفته است. تنها این مسأله باقی می ماند که چرا با وجود این تفکر عمیق شیعی هاشم، تا قبل از خلافت علی (ع)، عملکرد و سخنی از او که رنگ شیعی بودن داشته باشد دیده نمی شود. شاید هاشم در اواخر خلافت عثمان به تشیع گرویده است و یا اینکه با توجه به سن پایینش و سابقه بد پدرش، تشیع او در دوران رحلت پیامبر (ص) به چشم نیامده است. در هر صورت در تشیع اعتقادی هاشم، شک و تردیدی نیست.
ریشه های تشیع هاشم را می توان از سال 8 ه.ق و از پس اسلام آوردن او جستجو کرد. او در سال های آخر عمر پیامبر (ص)، به مدینه رفت و آمد داشته و با تعالیم پیامبر (ص)، شخصیت علی (ع) و یاران خاص آن دو، آشنا شده بود. هاشم در غدیر خم حضور داشت و جملات رسول خدا (ص)، درباره علی (ع) را شنیده است. پس از رحلت نبی مکرم اسلام (ص) و فتوحات در عراق، در زمان فرمانداری سلمان در مداین و عمار در کوفه می توانست از خرمن اعتقادی آنان بهره برده باشد. در کوفه دسته ای از شیعیان علی (ع) مانند مالک اشتر، کمیل بن زیاد، صعصعه و زید بن صوحان، جندب و ... حضور داشتند و سالها هاشم در کوفه با آنان آشنایی داشت. هر چند پس از بنای کوفه، هاشم در این شهر منزل داشت، ولی برخی گزارشات نشان از آن دارد که به مدینه نیز رفت و آمد داشته است. در مدینه علی (ع) و یاران ایشان حضور داشتند و عملکرد و سخنان ایشان مورد نظر هاشم قرار می گرفت. در کتاب "سلیم بن قیس هلالی" که از قدیمیترین کتب حدیثی-تاریخی شیعه است، از مجلس مناظره و مفاخره ای که در زمان عثمان بین مهاجر و انصار در زمان عثمان بر پا شده بود، گزارشی داده شده است. در این مجلس که هاشم نیز حضور داشت، انصار و مهاجران، هرکدام مفاخرات خود در جهت یاری پیامبر (ص) و دین اسلام را بیان می داشتند. در نهایت از علی (ع) خواستند که تا ایشان نظر بدهند. علی (ع) فرمود: هر آنچه شما از فضایل برای خود برشمردید به واسطه پیامبر (ص) و ما اهل بیت به شما رسیده است. (89)
این جریانات، برخوردها و شخصیت هایی که بر شمردیم، در کنار ذهن و قلب سلیم و تلاشهای حق جویانه خود هاشم، در شکل گیری تفکر و شخصیت شیعی هاشم و باروری آن نقش داشته است.

فرزندان هاشم

با سیری در منابع نسب شناسی و تاریخی، هشت فرزند برای هاشم، شناخته می شود.

1- عبدالله: او با پدرش در جنگ صفین حضور داشت و پس از شهادت پدرش، پرچمدار سپاه علی (ع) شد زیرا مانند هاشم از شجاعت و فهم نظامی بالایی برخوردار بوده است.
پس از صلح امام حسن (ع)، معاویه که "از روز صفین، نسبت به هاشم بن عتبة بن ابی وقاص و پسرش عبدالله بن هاشم کینه داشت" (90) به زیاد بن ابیه، والیش در بصره فرمان نوشت که عبدالله را دستگیر کند و به دمشق بفرستد. در این زمان عبدالله به سبب جراحاتی که داشت، پیرزنی از قبیله بنی ناجیه از او مراقبت می کرد. پس از اینکه عبدالله به دمشق فرستاده شد، مباحثاتی با معاویه و عمروعاص داشت. عمروعاص به دلیل نفرت از هاشم، بر کشتن عبدالله مصر بود ولی معاویه به زندانی کردن او قناعت کرد. عمروعاص شعری سرود و معاویه را به سبب نکشتن عبدالله، مؤاخذه کرد. عبدالله با شنیدن آن شعر، بر همان وزن شعری سرود. او با ذکر اینکه کشتن اسیر، جوانمردانه نیست و با پیش کشیدن خویشاوندیشان و اینکه عفو برای خویشان نکوست، معاویه را به این سو کشاند که او را آزاد کند. (91) عبدالله در این شعر، پسرعاص را نیز هجو نموده بود. معاویه پس از آزادی عبدالله از زندان، او را صله داد و با احترام به بصره بازگرداند. (92)
2- هاشم: در کتب حدیثی، به عنوان راوی شناخته شده است. از جمله احادیثی که او در سلسله رواتش قرار دارد، حدیثی است که گفتگوی پیامبر (ص) با حضرت فاطمه (س) را در آخرین لحظات عمرگرامیشان بازگو می کند. (93) همچنین حدیث پیشگویی شهادت امام حسین (ع)، توسط پیامبر (ص) برای ام سلمه (94) و حدیثی در مورد پنج تن آل کسا از قول ام سلمه، (95) از او روایت شده است.
این احادیث رنگ و بوی شیعی دارد و با پشتوانه شیعی پدرش می تواند نشان از تشیع هاشم بن هاشم نیز داشته باشد. او پسری به نام "هاشم" داشته است. (96)
3-عبدالرحمان: حدیثی پیرامون معراج پیامبر (ص) از طریق انس بن مالک از او نقل شده است. (97)
4- حلیس: روایتی فقهی از قول زیاد مولی سعد ابی وقاص از او بیان شده است. (98)
5- حفص: حدیثی در مورد شیوه دعا کردن رسول خدا (ص) از طریق او روایت شده است. (99)
6- دُرّه: در الاصابه وقتی از "عمیر بن مساحق" نام برده می شود، همسر او "درة بن هاشم بن ابی وقاص" معرفی می شود. دره، فرزندی به نام "حمید" داشت که "در زمان معاویه شریف بود." (100)
7- اسحاق: او از افرادی بود که در واقعه حره کشته شدند؛ (101) پس در قیام مردم مدینه بر علیه یزید شرکت داشته است.
8- سلیمان: همان فرزندی است که در دوران نوزادیش، پیامبر (ص) او را در آغوش گرفت که در بخشهای نخستین به آن اشاره شد.

برخی گمان برده اند که همسر یزید بن معاویه، دختر هاشم بن عتبة بن ابی وقاص بوده است. این اشتباه شاید از آنجا پیدا شده است که در برخی منابع او را تنها دختر هاشم بن عتبه دانسته و از پدر عتبه مذکور، نام برده نشده است. (102) اما باید دانست هنگامی که در منابع معتبر تاریخی مانند طبری و الکامل، نام کاملتر او بیان می شود، همسر یزید، دختر "هاشم بن عتبة بن ربیعة بن عبد شمس" خوانده می شود. اضافه براین، نام کامل پدر او در کتب طبری و مسعودی، "ابی هاشم" ذکر شده است نه "هاشم". (103)
اگربه این مراجعات منبعی، کینه و دشمنی شدیدی که بین معاویه با هاشم و خاندان هاشم وجود داشت و در صفین به طور آشکار و شدیدی بروز عملی یافت را اضافه کنیم، رد این نظر سهل تر خواهد شد.

پي‌نوشت‌ها:

1. استادیار گروه تاریخ دانشگاه اصفهان
2. دانشجوی کارشناسی ارشد شیعه شناسی دانشگاه اصفهان
3. ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج 4، ص 601
4. بسیاری از کنیه های اعراب به واسطه مسایلی غیر از اسامی فرزندان بوده است.
5. ابن حزم، صص 128-129
6. مشهورترین پسر سعد، عمر بن سعد ، فرمانده سپاه کوفه در کربلاست. در کتب حدیثی اهل سنت فرزندان دیگر سعد به عنوان راویان حدیث معرفی شده اند و روایاتی که در فضایل سعد ابی وقاص وارد شده است عمدتًا از طریق آنان نقل شده است. رک: اسدالغابه، الاصابه، الاستیعاب و طبقات الکبری
7. ابن عبدالبر، ج3، ص1221
8. ابن حزم، پیشین، ص 129
9. واقد واقدی، فتوح الشام، ج1، ص88
10. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج2، ص155
11. -------، اسدالغابه، ج4، ص 528
12. ابن عبدالبر، پیشین، ج 4، ص 1490
13. کاتب واقدی، ج 5، صص 152-153.
14. ابن حزم، پیشین، ص 129
15. ابن عبدالبر، پیشین، ج 4، ص 1934
16. همان، ج1، ص 224
17. منقری، صص377-378.
18. ابن اعثم کوفی، ج3، ص25
19. نصر بن مزاحم، پیشین، ص208- ابن کثیر، ج7، ص260 - ابن جوزی، ج5، ص118.
20. ابن اثیر، اسدالغابه، ج4، ص 601
21. ذهبی، ج3، ص584.
22. ابن عبدالبر، پیشین، ج4، ص1546- سید بن طاووس، ج1، ص140.
23. ابن اثیر، پیشین، ج4، ص 528
24. ابن عبدالبر، پیشین، ج4، ص1547
25. ابن حجر عسقلانی، ج6، ص604 – ابن اثیر، پیشین، ج4، ص602
26. ابن حجر، پیشین، ج3، ص201
27. ابن اثیر، پیشین، ج1، ص441
28. سید بن طاووس، پیشین، ج1، صص139
29. ابن اعثم، پیشین، ج1، ص 86
30. همان، ج1، ص93
31. مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج2، ص 378.
32. ابن عمر واقدی، پیشین، ج1، ص 134
33. همان، ج1، ص181
34. ابن اعثم ، پیشین، ج1، صص 204-205
35. همان، ج3، ص118
36. مالک بن نویره، همسری زیبا داشت. در جریان جنگ های رده، با اینکه بزرگانی از جمله ابو قتاده انصاری گواهی به اقامه نماز توسط مالک و مسلمانی او دادند، خالد به بهانه نجنگیدن مالک با سجاح و اینکه اقامه نماز و زکات آنها ازترس است و در واقع برای تصاحب همسرش، او را مرتد دانست و کشت و همان شب برخلاف احکام اسلامی با همسر مالک، همبستر شد. عمر در این کار به ابوبکر اعتراض کرد و عزل خالد را خواست ولی ابوبکر توجه نکرد.
37. مسعودی، پیشین، ج2، ص313
38. ابن اثیر، الکامل، ج2، ص429
39. طبری، ج3، ص 543.
40. همان، ج3، ص551
41. ابن اثیر، پیشین، ج2، ص477
42. طبری، پیشین، ج3، ص552
43. یعقوبی، ج2، ص145.
44. در تواریخ الکامل و طبری، فتح قادسیه در حوادث سال 14 ه.ق ذکر شده است.
45. ابن اثیر، پیشین، ج2، صص505-508
46. آیا قسم نخورده بودید که برای شما زوال و نابودی نیست. (ابراهیم\44)
47. ابن کثیر، پیشین، ج7، ص61
48. طبری، پیشین، ج4، ص25
49. همان
50. باید این احتمال را داد که برخی، پیروزی مسلمانان را اتفاقی و بر اثر طوفان بدانند که صحیح نیست.
51. ابن خلدون، ج2، ص539.
52. همان
53. ابن اثیر، پیشین، ج2، ص521
54. ابن کثیر، پیشین، ج7، ص 72
55. ابن اثیر، اسدالغابه، ج4، ص251
56. --------، الکامل، ج3، ص 82
57. طبری، پیشین، ج4، ص251
58. ابن سعد واقدی، پیشین، ج 5، صص 152-153
59. ابن حجر، پیشین، ج 6، صص 405-406
60. ابن اعثم ، پیشین، ج2، ص 339
61. ابن اثیر، اسدالغابه، ج2، ص 216- ابن عبدالبر، پیشین، ج2، ص 609- ابن کثیر، پیشین، ج8، ص72
62. طبری، پیشین، ج 4، ص 499
63. بلاذری، ج2، ص234.
64. ابن عبدالبر، پیشین، ج4، ص 1547
65. نصربن مزاحم، پیشین، ص92
66. ابن جوزی، پیشین، ج5، ص 118
67. نصر بن مزاحم، پیشین، ص327
68. فسوی، ج2، صص810-811.
69. ثقفی کوفی، ص 507.
70. در منابع شیعی چون "وقعة صفین" نصر بن مزاحم منقری نیز از عمروعاص به عنوان شهسوار یاد می شود.
71. نصر بن مزاحم، پیشین، ص 428
72. همان، ص 431
73. در منابع شیعی چون "وقعة صفین" نصر بن مزاحم منقری نیز از عمروعاص به عنوان شهسوار یاد می شود.
74. ذهبی، پیشین، ج3، ص 582
75. نصر بن مزاحم، پیشین، ص 326
76. همان، ص 353
77. همان، ص 347
78. ابوحنیفه دینوری، صص183-184.
79. ذهبی، پیشین، ج 3، ص 585
80. نصر بن مزاحم، پیشین، ص 356
81. همان، ص 403
82. همان، ص 401
83. تعبئ للمرقال عمرا و إنه *** لليث لقي من دون غابته ضبعا
84. نهج البلاغه، خطبه 86
85. ابن حجر، پیشین، ج 6، صص 405-406
86. نصر بن مزاحم، پیشین، ص 112
87. ابن اثیر، الکامل، ج 3، ص 313
88. طبری، پیشین، ج 5، صص 43-44
89. سلیم بن قیس هلالی، صص637-640،
90. مسعودی، پیشین، ج 3، ص 8
91. نصر بن مزاحم، پیشین، صص 348-349
92. ابن اعثم ، پیشین، ج 3، ص 126
93. ابن اثیر، اسدالغابه، ج 6، ص 224
94. مقریزی، امتاع الأسماع، ج 12، ص 239.
95. ابن سعد واقدی، پیشین، ج 5، ص57
96. ابن حزم، پیشین، ص129
97. مقریزی، پیشین، ج 8، ص 255
98. ابن حجر، پیشین، ج 2، ص487
99. ابن اثیر، پیشین، ج 4، ص 714
100. ابن حجر، پیشین، ج 4، صص601-602
101. ابن خیاط ، ص 115.
102. ابوحنیفه دینوری، پیشین، ص 285
103. ابن اثیر، الکامل، ج 4، ص 125- طبری، پیشین، ج 5، ص 500- مسعودی، پیشین، ج3، ص 89

کتابنامه
نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، چاپ اول، قم، انتشارات پرهیزگار، 1379ش
ابن اثیر، عزالدین، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، بیروت، دارالفکر، 1409ق\1989م
ابن اثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر-دار بیروت، 1385ق\1965م
ابن اعثم کوفی، احمد، الفتوح، چاپ اول، بیروت، دارالأوضاء،1411ق\1991م
ابن جوزی، ابوالفرج عبدالرحمان بن علی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، چاپ اول، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1412ق\1992م.
ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابه فی تمییز الصحابه، چاپ اول، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415ق\1995م
ابن حزم، جمهرة انساب العرب، چاپ اول، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1403ق\1983م
ابن خلدون، عبدالرحمان بن محمد، تاریخ ابن خلدون، چاپ دوم، بیروت، دارالفکر، 1408ق \1988م
ابن خیاط، ابوعمرو خلیفه، تاریخ خلیفه، چاپ اول، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415ق\1995م.
ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، چاپ اول، بیروت، دارالجلیل، 1412ق\1992م
ابن کثیر، ابوالفداء اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، بیروت، دارالفکر، 1407ق \1986م
ابوحنیفه دینوری، احمد بن داوود، اخبار الطوال، قم، منشورات الرضی، 1368ش
بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، چاپ اول، بیروت، مؤسسة الأعلمی المطبوعات، 1394ق \1974م
ثقفی کوفی، ابواسحاق ابراهیم بن محمد، الغارات، ترجمه عزیز الله عطاردی، بی جا، انتشارات عطارد، 1373ش
ذهبی، شمس الدین محمد بن احمد، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، چاپ اول، بیروت، دارالکتب العربی، 1413ق\1993م.
سلیم بن قیس هلالی، کتاب سلیم بن قیس هلالی، چاپ اول، قم، انتشارات هادی، 1405ق
سید بن طاووس، الطرایف فی معرفة مذاهب الطوایف، چاپ اول، قم، انتشارات خیام، 1400ق
طبری، ابو جعفر محمد بن جریر، تاریخ طبری، چاپ دوم، بیروت، دارالتراث، 1387ق \1967م
فسوی، المعرفة و التاریخ، ابویوسف یعقوب بن سفیان، چاپ دوم، بیروت، دارالرساله،1401ق\1981م
کاتب واقدی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، انتشارات فرهنگ و اندیشه، 1374 ش.
مسعودی، ابوالحسن علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، چاپ دوم، قم، دارالهجره، 1409ق
مقریزی، تقی الدین احمد بن علی، امتاع الأسماع، چاپ اول، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1420ق\1999م
منقری، نصر بن مزاحم، وقعة صفین، چاپ دوم، قم، مکتبة آیت الله مرعشی نجفی، 1404 ق.
واقد واقدی، محمد بن عمر، فتوح الشام، چاپ اول، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1417ق\1997م
یعقوبی، احمد بن واضح، تاریخ یعقوبی، بیروت، دار صادر، بی تا

 



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط