نويسنده: بهاء الدين خرمشاهي
دائرة الفرائد فرهنگ دايرة المعارف گونه ي عظيمي است که به همت دکتر محمدباقر محقق - که تاکنون چندين اثر عالمانه از جمله حقوق مدني زوحين از نظر قرآن، و نمونه ي بينات در شأن نزول آيات از ايشان انتشار يافته - تدوين و سه مجلد آن جميعاً در نزديک به 2,000 صفحه ( از کلمه ي « ب » تا کلمه ي « بين » ) همراه با بحث تفصيلي بي سابقه اي راجع به اسماء و صفات خداوند در قرآن بيرون آمده، و چاپ و نشر باقي مجلدات آن ادامه دارد.
در اين معرفي و بررسي کوتاه، به نقد و نظر درباره ي صورت اين فرهنگ دايرة المعارف گونه که « انسيکلوپدي » بلکه « سيکلوپدي » ( « دايرة المعارف » تک موضوعي ) مفردات و اعلام قرآن و تا حدودي علوم قرآني است مي پردازيم نه به ماده و محتويات آن - مگر در يک مورد که آن هم بحث در موضوع اسماءالله است.
دائرة الفرائد از نظر عمق تحقيق و منابع و مستندات استوار است، ولي يک اشکال عمده در روش تحقيق و تدوين آن ديده مي شود که ذيلاً به گوشه اي از آن اشاره خواهيم کرد. هدف صميمانه ي نگارنده ي اين سطور، به عنوان يکي از دوستداران فرهنگ و معارف قرآني، از نوشتن اين يادداشت اين است که نکاتي را يادآور شود که ان شاء الله در طبع نهايي و منقّحي که از اين اثر عظيم به عمل مي آيد، به کار آيد.
طبع فعلي، هر چند از نظر صحافي خوب است، از نظر حروف چيني و چاپ ضعيف است ( چاپ از روي تايپ به عمل آمده که کيفيت آن حتي در حد چاپ هاي تايپي « آي.بي.ام » معروف نيست ). و اين شايد نشانه ي آن باشد که اين چاپ، چاپ نهايي اين اثر نيست.
اين طور که از حجم اين سه جلد بر مي آيد، قاعدتاً کل کتاب بالغ بر پانزده الي بيست مجلد خواهد شد. نکاتي که در اين بررسي طرح مي شود، در مجموع در جهت کاستن حجم اضافي آن و پيراستن آن از بعضي زوائد است که ان شاء الله باعث افزايش کارايي و فايده ي اين فرهنگ عظيم خواهد شد. به تعبيري صريحتر به نظر بنده مي توان اين فرهنگ را، بدون کاهش اساسي در اطلاعات آن، يا اطلاعات اساسي آن، در يک چهارم حجم فعلي از نو تدوين کرد. اينکه اشاره اي به چند مقاله ي بلند از اين دائرة المعارف:
- مقاله ي « اتي » حجم بسيار گزافي دارد: 78 صفحه. و علت اين حجم فوق العاده جز اين نيست که تمامي مشتقات تکراري آن، که احتمالاً برابر با فهرستي که در ابتداي مقاله داده شده، پانصد و پنجاه فقره در هفتاد و دو سوره ي قرآن است، با شرح و معني فارسي ياد شده است. حال آنکه طبق سنت فرهنگ نويسي و فرهنگ نويسان حق بود اصناف معاني يا به اصطلاح وجوه و نظاير آن را ياد مي کردند که حداکثر بيش از سه چهار صفحه جا نمي گرفت.
- مقاله ي « اجر » هم که 26 صفحه است، بر همين شيوه تدوين يافته و محصل آن را مي توان در دو سه صفحه به دست داد.
- مقاله ي « اخذ » هم که 45 صفحه است همين طور.
- مقاله ي « اخر » هم که 48 صفحه است همين طور.
- مقاله ي « ارض » هم که 40 صفحه است همين طور.
- مقاله ي « الله » يک بحث دو سه صفحه اي دارد، سپس موارد نحوي آن ذکر شده: « از تعداد [ 2,812 بار ] کلمه ي الله که مذکور گرديده، 980 عدد آن مرفوع با حالات مختلف است بدين شرح: 539 عدد آن به حالت فاعل بوده، 336 عدد آن به حالت مبتدا، 54 عدد آن به حالت اسم کان از افعال ناقصه و 14 عدد آن به حالت خبر مبتدا و... » ( ص 653 ). سپس در حدود 75 صفحه جدولهاي ساده اي که داراي عدد و نام سوره و شماره ي آيه است آمده که تفصيلاً نشان مي دهد که آن 336 مرتبه اي که الله به صورت مبتدا آمده کجا و در کدام سوره و آيه است.
به نظر نگارنده ي اين سطور، اولاً آن شرحي که درباره ي الله آمده بود ( کمتر از 3 صفحه ) با توجه به اهميت اسم جلاله و فرهنگي که به بار آورده کم است، و اين 75 صفحه جدول ساده با آن تناسب ندارد. و از عدم تناسب گذشته، فايده اي براي اين جداول متصور نيست. فرض مي کنيم دانستن اينکه در قرآن کريم 539 بار اسم جلاله به صورت فاعل آمده، در حد يک اطلاع خوب باشد. اما بيان مکرر و تفصيلي همين مطلب با 16 صفحه جدول، مبنا يا مفتاح چه تحقيقي قرار مي گيرد؟
اين کار توانفرسا که بي شک زحمت زيادي براي آن صرف شده در مورد اغلب مدخلهاي دائرةالفرائد به کار رفته، و تاکنون در فرهنگ نويسي و تحقيقات لغوي، اعم از قرآني و غير قرآني، سابقه ندارد، چرا که محل نياز و رجوع کسي نبوده است. ولي در عوض در مقاله ي « ا ل ي » و در کلمه ي « ايلا » بحث فقهي مبسوط و محققانه اي راجع به ايلاء آمده است که فايده بخش و پر اطلاع است و نظير آن در فرهنگهاي ديگر نيست. اصولاً نقطه ي قوت اين دائرة المعارف، بحثهاي فقهي آن است، که گاه همراه با جدولهاي دقيق براي مراتب ارث است.
مقاله ي « امر » هم خيلي مفصل است ( در حدود پنجاه صفحه ) و وجوه و مترادفاتي که براي امر شمرده مي شود، غالباً از فحواي جمله يا از کلمات قبل و بعد بر مي آيد، نه اينکه آن معنا در کلمه ي امر وجود داشته باشد. مؤلف محترم 17 معني متفاوت ( که هر يک خود به چندين معني يا مورد ديگر تقسيم مي شود ) براي کلمه ي امر شمرده. دامغاني هم در الوجوه و النظائر، 16 معني براي امر شمرده ولي سراپا در دو سه صفحه و در کمال ايجاز و روشني.
- مقاله ي « ام » با آنکه مفصل است سرشار از اطلاع است، از جمله بخشي که بحث فقهي راجع به مراتب ارث مادر است.
- مقاله ي « ايمان » هم خيلي مفصل است و بعضي بخشهاي آن صريحاً اضافي است. از جمله بحث شش هفت صفحه اي راجع به ويژگيهاي کساني که ايمان نياورده اند، يعني کافران، فاسقان، يهوديان، مشرکان، گمراهان، مجرمان، مفتريان، و غيره. حال آنکه بديهي است بحث کافران در کلمه ي کفر و کافر خواهد آمد و بحث فاسقان در کلمه ي فسق و فاسق و به همين ترتيب، ديگر آنکه ذکر دو تن از خلفاي عباسي يعني امين و مأمون، تحت عنوان اعلام مربوط به اين مقاله ( جمعاً سه صفحه ) چه سودي يا چه الزامي دارد؟ در عوض سخني درباره ي اينکه امين، لقب پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) بوده به ميان نيامده است. و به اين بحث مفصل 70 صفحه اي، در حدود سي صفحه جدول هم اضافه شده است، جدولي که في المثل همه ي « آمنوا » ها و « يا ايها الذين آمنوا » هاي قرآن را نشان مي دهد، و اين کاري است که المعجم المفهرس - که دستياب همه هم هست - به آساني انجام مي دهد.
- مقاله ي « امه » ( کنيز ) خوب مقاله اي است و احکام فقهي زناشويي با آنان ياد شده است. ولي در ذيل آن، بي آنکه معلوم باشد « امه » با « اميه » چه نسبتي دارد، اصل و نسب و اسامي و شرح احوال چهارده تن از بني اميه درج شده است ( 9 صفحه ). اين همه مطلب بي ارتباط درباره ي بني اميه که ذکري از آنان در قرآن نشده چه لزومي دارد؟ و اگر کساني بگويند شجره ي ملعونه که در قرآن ياد شد ( اسراء، 60 ) اشاره به بني اميه دارد، در پاسخ بايد گفت اولاً همين يک مطلب فايده بخش را مؤلف محترم در فرهنگ مفصل خود ذکر نکرده اند، ثانياً فقط ذکر همين يک مطلب و اشاره ي کوتاهي به بني اميه کافي بود.
- مقاله ي « اهل » ( اهل کتاب، اهل بيت و غيره ) جامع و خوش تدوين است.
- مقاله ي « آيه / آيات » هم خوب است الا اينکه 19 صفحه جدولهاي مربوط به آن بي فايده است.
- مقاله ي 20 صفحه اي « بعض » را که کمتر از نصف آن جدول است، مي توان در يک دو صفحه بازنويسي کرد به طوري که هيچ نکته ي مهمي از قلم نيفتد.
- در ذيل مقاله ي باب حديق « انا مدينة العلم و علي بابها » آمده است که بي مناسبت نيست، ولي در موارد مشابه متعرض اخبار و احاديث نشده اند. اما شرح حال ابن بابويه ( پدر ) و ابن بابويه ( پسر ) در اينجا بي مناسبت مي نمايد.
- مقاله ي بين ( بينه، بينک، بينهم، و غيره ) بسيار مفصل و در حدود 19 صفحه است که به راحتي مي توان به کمتر از يک صفحه تقليلش داد. براي شناساندن اين کلمه و حالات مختلف آن، نيازي به آن نيست که تمام آياتي که اين کلمه در آنها بکار رفته مفصلاً همراه با ترجمه و شرح فارسي بيايد. همچنين بحث فقهي راجع به حرمت « جمع بين اختين »، درست تر از آن است که در ذيل کلمه ي « اخت » يا نکاح، يا جمع بيايد، نه زير کلمه ي « بين » که هيچ کس حدس نمي زند و ردش را نمي گيرد.
باري راجع به « هو » و « هي » هم با اين روش مي توان دويست صفحه بحث کرد، ولي آن دويست صفحه به اندازه ي يک صفحه افاده ي مراد مي کند و بقيه اش راه دادن به معجم المفهرس است در فرهنگ لغات قرآن.
- در پايان جلد 3 ( ب ) بحثي راجع به اسماء الله آمده است. بخشي از اين بحث، مانند ساير بحثهايي است که در مورد اسماء و صفات الهي در کتب کلامي يا تفسير آمده است. اما آنچه غريب است، اسامي جديدي است که مؤلف با توجه به افاعيل الهي در قرآن، به نظر خود استنباط کرده. نگارنده ي اين سطور، صلاحيت علمي براي قضاوت در اين باب ندارد، اما تصور نمي کند تعداد اسماء يا صفات الهي برابر با تعداد افعال الهي يعني افعالي که در قرآن ياد شده، باشد.
مثلاً نمي توان از فَأَذَاقَهَا اللَّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ ( نحل، 112 ) المذيق ( = چشاننده ) را بيرون کشيد و اسم الهي ناميد. يا از لَعَنَهُمُ اللَّهُ ( بقره، 88: نساء، 46 و چند آيه ي ديگر ) اللاعن ساخت يا از غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ ( فتح، 6، و آيات ديگر ) الغاضب ساخت يا از اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ ( بقره، 15 ) المستهزي ساخت، يا از يعذبه اللهُ، و يعذبهم الله، که در آيات عديده آمده، المعذب ساخت، يا از وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَکَ وَ أَبْکَى ( نجم، 43 ) المضحک و المبکي ساخت. علي الاصول ترک اين کار - حتي اگر صريحاً هم در قرآن، و از ناحيه ي شارع نهي نشده باشد - اوليتر است. ولي مؤلف محترم دائرة الفرائد به اين کار پرداخته اند و في المثل از بَارَکْنَا فِيهَا و بارکنا عليه، المبارک و از تبارک الذي، يا تبارک الله، المتبارک بيرون کشيده اند، به طوري که براي فقط اين بخش ( ب ) بيست و يک اسم جديد، که در کتب کلام و تفسير فريقين سابقه ندارد، از قبيل بالي و مبالي ( آزماينده )، مبوء ( جاي دهنده )، باطش ( خشم آور )، مبطل، مبکي ( گرياننده ) و نظاير آن برساخته اند. حتي اگر توقيفي بودن اسماءالله را قبول نداشته باشيم ( و بعضي از محققين قديم و جديد قبول ندارند ) باز هم تصور نمي کنيم جوازي براي اينکه از هر فعل منسوب به خداوند يک اسم بسازيم، داشته باشيم.
باري چنان که گفته شد، جز در اين يک مسأله، باقي مسائلي که در اين بررسي کوتاه مطرح ساختيم، مربوط به ساخت و صورت و از آن ميان هم غالباً مربوط به حجم دائرة الفرائد است، و قطع نظر از اين يک مسأله، احاطه ي مؤلف به کليه ي مواد و شعب کار تحقيقي خود، از يکايک مدخلها و مقاله هاي دائرة الفرائد بر مي آيد، و بي شک چنين فرهنگي محل نياز همه ي قرآن پژوهان است.
منبع مقاله :
خرمشاهي، بهاء الدين؛ (1389)، قرآن پژوهي (1)، تهران: شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ چهارم