نهضت ترجمه و تأليف آثار ايراني خصوصاً مکتوبات فلسفي به زبان عربي منجر به ايجاد روندي شد که بر مبناي آن موجب تحولات فرهنگي در زبان عربي نيز شد. يکي از مظاهر اين تحول، « سَره نويسي » بود که بر نهضت مقاومت زبان فارسي در برابر عربي دامن مي زد. سره نويسي نه تنها در لفظ بلکه در ساخت هاي صرفي و دستوري آثار ترجمه شده به زبان عربي راه يافت. مترجماني همچون ابن سينا، فارابي، بيروني و ... دست به ترجمه و تأليف آثار فلسفي زدند که علاوه بر علم و فرهنگ ايراني از ميراث يونان باستان بهره مند بودند. سهيل افنان، با وجود آن که اقرار مي کند که ابن سينا به زبان عربي مسلط بوده است مي گويد زبان او عربيِ فارسي زده است که به دليل استعمال هاي فارسي، غيرعرب ها به آساني آنرا مي فهمند اما هيچ عربي نمي خواهد که از آن تقليد کند. به نظر او ابن سينا مي خواهد به فارسي بينديشد و به عربي منتقل کند. او زبان فارابي را عربي تر از ابن سينا توصيف مي کند و مي گويد برخي از واژگان نظير « الزمانيه »، « المکانيه »، « العدديه »، « الشعوريه »، « الانوثيه » و ... در سبک ابن سينا به تدريج منسوخ شده اند و يا به اصطلاح شناسيِ فلسفي عرب درآميخته اند.
زبان عربي در انتقال مفاهيم فلسفي و موضوعات تمدن قوم ايراني از ناتوانايي و محدوديت هايي برخوردار بود که مترجمان ايراني را در اين امر دچار مشکل مي ساخت و مترجمان و مؤلفاني چون ابن سينا علاوه بر هدف ملي گرايي در زبان و مقاومت در برابر زبان عربي ناچار به استفاده از الفاظِ سره ي فارسي و کلمات خالص فارسي در تأليفات و ترجمه هاي خود به زبان عربي بودند. کاربرد اصطلاحات انتزاعي منشعب از اصطلاحات عيني راه سختي را در انتقال فرهنگ ايراني به زبان عربي پيش پاي مؤلفان و مترجمان قرار مي داد. (1)
سهيل افنان در اين خصوص، خانواده ي زبان هاي هند و اروپايي را داراي شيوه و پذيرش بهتري در ساخت اين اصطلاحات مي داند که در اين راستا زبان عربي با سازگاري توانست مجموعه اي از اصطلاحات فني و علمي را در خود جاي دهد. به اعتقاد او اين واژه ها در فرايند ترجمه از اصل خود جدا شده و به نحوي مناسب به عربي درآمده بودند مثلاً « گوهر » فارسي « جوهر » شده و « مايه » به « ماده » تبديل شد؛ « nomos » يوناني به « ناموس »؛ « Hyle » به « هيولي » و « stocheion » به « اُسطقس » تغيير يافت.
از سوي ديگر او شيوه ي تفکر ميان آرياييان و ساميان را در اين امر دخيل مي شمارد و بهترين نمونه ي ارتباط زبان و انديشه را در « شفاء » ابن سينا مي يابد. به نظر ايشان شيوه ي تفکر انتزاعي از مراحل پيشرفته ي يک فرهنگ است که در آثار فلسفي ملل غيرعرب وجود داشته و انتقال آن به زبان عربي به لحاظ زباني و ذهني از محدوديت برخوردار بوده است.
افنان بر آن است که شکل گيري واژه ي جديد در زبان سامي از طريق تضييق بوده اما اين مقوله، در ميان آرياييان از طريق توسيع مي باشد. در اين ميان او از « حلاج » به عنوان عارف غير عرب ياد مي کند که به دليل آزادي نامحدود زبان هاي هندي- اروپايي از جمله زبان ايراني او در ساخت ترکيبات از موهبتي برخوردار است که اين موهبت از زبان هاي سامي دريغ شده است.
بدين لحاظ، زبان عربي در نهضت ترجمه با روش تضمين، مجاز، معرب، مولد يا مجعول توانست واژگان جديدي را خلق کند. او در اين رهگذر با استناد به سخن فارابي، دانشمند بزرگ ايراني، به نقص زبان عربي از جمله نبودن فعل ربطي، ناتواني در ساختن کلمات مرکب، ناتواني در استفاده از پسوندها و پيشوندها، غياب مطلق اسم مصدر، ناتواني در کاربرد مصدر با يک حرف اضافه و ... که در زبان يوناني و فارسي به وفور کاربرد داشته است، برتري هاي زبان فارسي و يوناني را خاطرنشان مي سازد. او از ابن سينا و فارابي، در انتقال ساخت کلمات فارسي به عربي و پيدايش اصطلاحات منحوت و جعلي به عنوان کمکي بزرگ به زبان عربي ياد مي کند. (2)
تلاش شاعر و فيلسوف اسماعيلي، ناصرخسرو قبادياني (م 481) در نهضت سيره نويسي کمتر از خدمات ابن سينا نيست. افنان در معادل گذاري هاي فارسي ناصرخسرو مواردي را بر مي شمارد که در هيچ جاي ديگر ديده نشده است مانند: باشنده، باشاننده، بودني ها، بوده شده، نابوده شده، بودش و نبودش و ... (3)
آثاري که به گويش ها و لهجه هاي مختلف در حوزه هاي جغرافيايي زبان فارسي پس از اسلام نگارش يافته اند، در خصوص کاربرد کلمات اصيل فارسي، کلمات منسوخ، ابدال، کاربرد دال معجمه (ذ) و پاره اي از خصوصياتي که نشانه ي کهنگي زبان فارسي و تداوم روند اين زبان و در نتيجه مقاومت طبيعي زبان فارسي در برابر سلطه ي زبان قوم فاتح (عربي) مي باشد نمونه هاي ارزنده اي را به تصوير مي کشند:
« عصير و انگور و پانيذ و خرما و ترنگبين و سپاناخ (اسفناج) »
(اخويني بخاري، هداية المتعلمين في الطب، ص 157)
***
« دندان را سپيد کند و پيکان بياهنجد »
(همو، ص 173)
***
« ايمان آوردن به وي و پيغامبران و به فريشتگان »
(همو، ص 13)
***
« مشترک جنان شش بوذ که ياذ کرده آمذه است. »
(همو، ص 193)
***
« گواريدن طعام فزون از آرزو باشد »
(اسماعيل جرجاني، ذخيره ي خوارزمشاهي، ص 23)
***
« و بيني پاک کردن دشخوار بودي »
(همان، ص 37)
از ديگر مواردي که درخصوص نهضت مقاومت زبان فارسي بايد بدان اشاره داشت پيدايش « کلمات معرب » (فارسي عربي شده) در زبان عربي است که استاد محمدي آن را نماينده ي تحولات فرهنگي اين زبان تحت تأثير زبان فارسي مي داند. به نظر ايشان، اعراب اشياء و مفاهيمي را که نمي شناختند و براي آن لفظي مناسب نمي يافتند به صورت معرب به کار مي بردند. سهم عمده اي از اين کلمات و اصطلاحات به زعم ايشان مربوط به محيط اداري و زندگي اجتماعي و ادبيات عرب است که در اثر نقل و ترجمه و نيز از طريق زندگي اجتماعي و آميزش اعراب با ملل ديگر بدان نفوذ کرده است. (4)
در باب سوم مفاتيح العلوم خوارزمي که به طبقه بندي علوم و تعريف اصطلاحات علمي پرداخته شده، شماري از کلمات مُعَرب معرفي شده و معني آن توضيح داده شده است. از جمله ي اين موارد برخي از اصطلاحات و لغات دربردارنده ي مفاهيم اداري و ديواني هستند مانند کلمه « اَسکُدار » (ازکوداري) يعني از کجا داري؟ و آن مدرجي است که در آن تعداد خريطه ها و نامه هاي وارد و صادر و اسامي صاحبان آن نوشته مي شود. کلمه ي « اَساوِره » نيز جمع اَسوار به معني سوارکار دلاور و پهلوان آمده است. (5)
پي نوشت ها :
1- افنان، همان، ص 90-88.
2- همو، ص 108-105، 82، 74-59؛ افنان از اقدامات ابن سينا در اين راستا به « ادبيات فلسفي فارسي » تعبير مي کند و آن را امري متهورانه تا به حد سنت شکني مي داند که ادعاي انحصار طلبانه ي زبان عربي را به باد استهزاء مي گيرد و در اين قبال، وفاداري ابن سينا و بيروني به زبان فارسي و اين که قابليت هاي زباني خود را در ايراد تفکرات فلسفي و علمي خود به کارگرفته و جلوه گر ساخته اند يادآور مي شود. از سوي ديگر خواجه نصيرالدين طوسي (م. 672) و شيخ شهاب الدين سهروردي (م 587) را ايرانياني مي داند که بيشتر به زبان عربي گرايش داشته اند. (همان،ص 115)؛ کوشش هاي سره گرايانه ي ابن سينا و بيروني در منابع ديگري نيز خاطرنشان شده است. در اين باره ر.ک. دهخدا، مقدمه ي لغت نامه، معين، محمد، مقالات معين، ج2، ص 529؛ رواقي، علي، در مقدمه شاهنامه ي نسخه ي فلورانس، ص دوازده)؛ از معادل گذاري هاي ابن سينا مي توان به واژه ي « نگرش » (اسم مصدر) به جاي « نظر »؛ کاهش، نقصان؛ گشادن، حل؛ نيستي، عدم؛ خرد توانا، عقل فعال؛ علم انگارش، علم نظري؛ اندکي، اقليه ي؛ اندر رسيدن، تصور؛ اندريافت، ادراک؛ پذيرنده، قابل؛ آميزنده، الممزج؛ بهره پذير، متجزي؛ چه چيزي، ماهيه ي اشاره داشت. (افنان، همان، ص 122-118).
3- همو، ص 128-124؛ نظاير ديگري از نمونه هاي سره نويسي ناصرخسرو عبارتند از: کمال- آميختگي؛ ظهور- آشکارايي؛ ماهيت- چيستي؛ کارکرد- فعل؛ کارکن- فاعل؛ بازبستن- اضافه؛ برخاستن- فنا؛ فرازآمدگي- تقويم.
4- محمدي، محمد، همان، ص 137.
5- خوارزمي، مفاتيح العلوم، ص 111 و 57؛ موارد ديگر نيز همچون رُزنامِج ( روزنامه ) به معني يادداشت روزانه، فَرانِق ( پروانه ) به معني کسي که بسته هاي پستي را با خود حمل مي کند، اَوارِج ( آواره ) به معني منقول يا دفتر يادداشت است. (همان، ص 65، 57)
زمردي، حميرا؛ (1393)، تاريخ تحليلي زبان فارسي، تهران: مؤسسه ي انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم