خواجه ي فرزانگان و حکومت ها و عالمان (1)

خواجه ي نصيرالدين طوسي شخصيتي است که به لحاظ جامعيت علمي و عملي، کسي را در تاريخ اسلام همسنگ او نمي توان شمرد. در اين مقاله پاره اي از سخنان و آراي وي درباره ي ويژگي هاي حاکمان و عالمان دين آمده است.
سه‌شنبه، 8 مهر 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
خواجه ي فرزانگان و حکومت ها و عالمان (1)
 خواجه ي فرزانگان و حکومت ها و عالمان (1)

 

نويسنده: اکبر ثبوت (1)




 

چکيده

خواجه ي نصيرالدين طوسي شخصيتي است که به لحاظ جامعيت علمي و عملي، کسي را در تاريخ اسلام همسنگ او نمي توان شمرد. در اين مقاله پاره اي از سخنان و آراي وي درباره ي ويژگي هاي حاکمان و عالمان دين آمده است. برخي از محورهاي مهم اين جستار عبارتند از:
جايگاه خواجه و اخلاق ناصري، ويژگي هاي مدينه ي جاهله و مدينه هاي ديگر، بيماري جهان از حکومتِ مبتني بر قهر و غلبه، عوامل انحطاط دولت ها، شرايط لازم براي حاکم عادل: مساوات در تقسيم امتيازات ميان مردم، پرهيز از استبداد، عدم غفلت از خطاي خود، رفق و مدارا با خلق، تساوي حقوق و امتيازات پيشوايان جامعه با تنگدست ترين افراد در حکومت اسلامي، دنيا طلبي و آزمندي به عنوان سهمناک ترين خطر براي علماي دين.
خواجه نصير الدين طوسي شخصيتي است که به لحاظ جامعيت علمي و عملي- تبحر در دانش هاي گوناگون، کثرت و متانت تصنيفات، فضايل اخلاقي، نقش بسيار مهم و مثبت در صحنه ي سياست- هيچ کس را در تاريخ اسلام همسنگ او نمي توان شمرد. در ميان آثار وي که شماري از آنها شاهکارهايي بي بديل است، کتاب اخلاق ناصري جايگاهي ويژه دارد. اين کتاب که متقن ترين تصنيفات فرزانگان و دانايان مسلمان در حکمت عملي- به شيوه ي عقلي و استدلالي- و يکي از شاهکارهاي کم نظير نثر فارسي است، به لحاظ کثرت نسخه ها، و کارهايي که بر روي آن انجام گرفته، و نقشي که در نگارش و تکميل آثار گرانبهاي ديگر داشته نيز در خور آن است که موضوع مطالعات گسترده قرار گيرد. همچنين شايسته است که مباحث مطرح در آن- در کنار آنچه در ديگر آثار خواجه عرضه شده- با نگاه و زباني تازه به بحث نهاده شود. گفتار حاضر، با اقتباس از پاره اي فصول کتاب اخلاق ناصري و نيز ديگر تصنيف ارجدار خواجه اخلاق محتشمي فراهم آمده؛ و براي تکميل مطلب، از کتاب اخلاق جلالي نيز که به تصريح مؤلف دانشمند آن- جلال الدين دواني- با الهام از اخلاق ناصري نگارش يافته بهره برده ام.

ويژگي هاي حاکمانِ ناشايسته و عمّالشان

* خواجه ي طوسي يکي از جوامع و حکومت هايي را که از تمامي آنها با صفت « مدينه ي جاهله » ياد مي کند، بدين گونه مي شناساند:
رئيس اين مدينه، کسي باشد که خواهد که مدح و تعظيم او- به قول و فعل- شايع باشد؛ و امت هاي ديگر- در زمان او و پس از او- وي را به آن ياد کنند. و چنين رئيس، گاهي پندارد که بذل و بخشش هاي او نه براي هدفي که گفتيم، بل از روي کرم و حرّيت است. و مالي را که به نام خراج از قوم خود مي گيرد، يا با زور و فشار- از جماعتي که در آراي و افعال با او در تضادند و از ايشان کينه به دل دارد- مي ستاند و در خزانه ي خود گرد مي آورد، هزينه مي کند تا نام و آوازه اي به دست آورد، و از آن طريق مردمان را برده سازد؛ و پس از وي فرزندانش به ثروت رسند و فرمانروايي به آنان رسد. گاهي نيز اموالي را به خود اختصاص مي دهد و ديگران را محروم مي سازد؛ تا آن اموال وسيله ي مدح و تعظيم او گردد؛ يا آن را- به عنوان داد و ستد و براي جلب منافع- در اختيار فرمانروايان ديگر مي گذارد تا به هدف مذکور برسد.
چنين رئيسي خود را با تجملات و زينت هايي که لازمه ي جلالت و فخامت شأن خويش مي شمارد - از انواع پوشاک ها و فرش ها و خادمان و مرکب ها- آراسته مي دارد تا شوکت او بيشتر گردد؛ و با گماشتن دربانان و حاجبان براي خويش، مردم را از خود دور مي دارد تا بر هيبت او بيفزايد. و نزديک ترين مردم به او کسي باشد که وي را براي بزرگ نشان دادن خود، بيشتر کمک کند.
* درباره ي گونه اي ديگر از مدينه ي جاهله- مدينه ي مبتني بر قهر و غلبه- مي نويسد:

هدف از غلبه

برخي غلبه را براي خون ريختن خواهند؛ و برخي براي ربودن اموال؛ و برخي براي استيلاي بر جان هاي مردمان و برده ساختن ايشان. در آنجا هدف از اجتماع، غلبه براي تصرف عدواني در جان و مال و ناموس مردمان است و لذت در مغلوب و ذليل ساختن آنان؛ و به اين جهت، گاه باشد که بدون توسل به قهر و غلبه، به خواسته اي برسند، ولي به آن اعتنا نمي کنند و از آن مي گذرند. برخي توسل به قهر و غلبه را از طريق نيرنگ و فريب دوست تر دارند و برخي از طريق جنگ و ستيزه ي علني. برخي نيز از هر دو طريق وارد مي شوند. در بسياري از موارد، کساني که خواهند با توسل به قهر و غلبه بر جان و مال مردم مسلط شوند، قتل ديگري را در هنگامي که امکان مقاومت دارد مطلوب تر مي شمارند و آن گونه قهر برايشان لذت بخش تر است.
رئيس اين جماعت کسي تواند بود که تدبير او در فريبکاري و پيمان شکني کارسازتر باشد. و سيرت اين جماعت، دشمني با همه ي خلق؛ و رسوم و سننشان رسوم و سنني است که ايشان را به غلبه نزديک تر کند. تفاخر ايشان به کثرت غلبه و بزرگداشت آن باشد؛ و کسي را به تفاخر سزاوارتر دانند که شمار دفعاتي که غلبه با او بوده بيشتر باشد. و آلات غلبه، يا فکري است- مانند تدبير- يا جسماني- مانند نيروي بدن- يا بيرون از اين دو- مانند سلاح. و از خويهاي اين جماعت، جفا و سخت دلي و زود خشمي و تکبر و کينه ورزي و حرص بر شکمبارگي و آميزش با زنان و تعقيب اين خواسته ها از راهي است که به مقهور و خوار کردن ديگران انجامد.
در جامعه و مدينه اي که اين جماعت در آنند، گاهي عامل اصليِ قهر يک تن است و ديگران ابزارهاي اويند در عمليات قهرآميز؛ و با اين که خود آنان بالطبع خواهان آن گونه کارها نيستند، امّا چون عامل اصلي، معاش ايشان را تأمين مي کند، به او مدد مي رسانند و نسبت به او به منزله ي سگان و ديگر جانوران شکاري اند که در کار شکار، به صيادان کمک مي کنند. و بقيه ي مردمان اين جامعه نيز نسبت به آن فرد، به منزله ي بندگاني اند که در خدمت اويند و براي نفع رساندن به او به داد و ستد و کشت و زرع مي پردازند و با وجود او اختيار جان خود را ندارند و لذت رئيس ايشان در مذّلت ديگران است. از ويژگي هاي مدينه ي مبتني بر قهر و غلبه اين است که در آنجا تکبر و خوار داشتن ديگران و لاف زني و فخر فروشي و خودبيني و دلبستگي به مدّاحي رواج دارد. براي خود لقب هاي نيکو نهند، و خود را زيرک و پسنديده و ديگر مردمان را ابله و کژ طبع ببينند و همه ي خلق را نسبت به خود احمق دانند؛ و چون نخوت و کبر و خوي سلطه جويي در دماغشان ريشه دار شود در جرگه ي جبّاران در آيند. (2)

چه کسي شايسته ي فرمانروايي است؟

شايسته ي فرمانروايي- به حقيقت- کسي است که چون جهان بيمار شود، بتواند آن را علاج کند؛ و چون سالم باشد، سلامت آن را حفظ تواند کرد؛ يعني صحت مزاج عالم را که اعتدال حقيقي خوانند نگاه دارد؛ و چون انحراف به آن راه يابد، به اعتدالش آرد؛ زيرا فرمانروا طبيب جهان است و بيماري جهان از دو چيز است: 1. حکومت مبتني بر قهر و غلبه 2. بي نظمي و آشوب. که اولي ذاتاً قبيح است و در نظر تبهکاران زيبا نمايد؛ و دومي ذاتاً دردآور است و در نظر بدکاران لذت بخش. حکومت مبتني بر قهر و غلبه، گر چه شبيه فرمانروايي است، امّا در حقيقت ضّد آن است؛ زيرا وحدت حقيقي که لازمه ي انتظام و الفت در اجتماع است با قهر و غلبه تحقق نيابد. و کسي که در امور فرمانروايي صاحب نظر است، مسلم مي دارد که مبادي دولت ها از اتّفاق آراي جماعتي حاصل شود که در تعاون و هم پشتيِ يکديگر، مانند اعضاي يک پيکر باشند. و علّت آنکه مبادي دولتها اتفاق است اين که: هر يک از افراد انسان نيروي محدودي دارد، و چون افراد بسياري فراهم آيند، نيروهاي ايشان- ضرورتاً - ده ها و صدها برابر نيروي يک فرد خواهد بود. پس چون افراد بسيار- با ائتلاف و اتحاد- مانند يک تن شوند، گويا در جهان شخصي ظهور کرده که نيروي او برابر با نيروي همه ي آنان است؛ و لذا هيچ فردي در برابر او مقاومت نتواند کرد. و چون جماعتي غالب شوند، اگر سيرت ايشان نظامي داشته باشد و مراعات عدالت را بنمايند، دولت ايشان مدتي بپايد و گر نه به زودي متلاشي شود؛ زيرا اختلاف انگيزه ها و خواسته ها، چون با عدم آنچه مقتضي اتّحاد بود جمع شود، کار به انحلال مي انجامد.
اکثر دولتها، تا وقتي کارگزاران آنها اراده هاي استوار داشته اند و شرايط اتحاد را رعايت مي کرده اند، و در مسير عدالت گام مي زده اند، رو به پيشرفت داشته اند.

عوامل رکود و انحطاط و زوال

سبب رکود و انحطاط و زوال دولتها، ستمگري و کينه ورزي و تمايل جماعت به اندوختن مال و کسب جاه و جلال با شيوه هاي نارواست؛ زيرا که قدرت و صولت، اين تمايل را تشديد مي کند، و چون در سست خردان، اين تمايل آشکار شد، سيرت ايشان به ديگران سرايت مي کند، تا روش پيشين را رها کنند و به رفاه زدگي و نعمت جوئي پردازند؛ و ملکاتي را که در مرحله ي مقاومت کسب کرده باشند فراموش کنند؛ و همت ها به سوي راحت و آسايش متمايل شود. پس اگر در اثناي اين حال، دشمني قوي قصد ايشان کند، به سادگي آنان را شکست مي دهد؛ و گرنه همان دست يابي به مال و جاه، آنان را به تکبر و پيروي از شيوه ي جبّاران وادارد؛ تا در ميانشان نزاع و مخالفت ظاهر شود و يکديگر را مقهور دارند؛ و همان گونه که در آغاز دولت، هر کس در برابر آنان بايستد مغلوب شود، در هنگام انحطاط، در برابر هر که مقاومت کنند شکست مي خورند. (3)

شرايط لازم براي عادل بودن حاکم

* از جمله شرايط لازم براي عادل بودن حاکم، مراعات مساوات و برابري در تقسيم امتيازاتي است که حق مشترک مردم شمرده مي شود- با رعايت استحقاق و استعداد آنها. و امتيازات مشترک، حفظ الصحه و ثروت و جاه و جلال و نظاير آن است؛ زيرا هر فردي را نصيبي از اين امتيازات هست که اگر کمتر يا بيشتر از حق وي به او رسد، ظلم است؛ اگر زيادتر باشد، ظلم در حق مدينه و جامعه است و اگر کمتر باشد ظلم در حق اوست- و شايد در حق مدينه و جامعه نيز- آري برتر انگاشتن فردي از همگنان وي، بي آنکه مزيتي بر آنان داشته باشد، ستم بر آنان است و فروتر گرفتن وي به ناروا نيز موجب دل شکستگي او و ديگر شايسته گان گردد و نظام جامعه را آسيب پذير مي نمايد. (4)
* رعايت عدالت وقتي تحقق يابد که حاکم شخصاً در صدد آگاهي از احوال توده بوده باشد؛ و هر کس را به حقوقي که در اموال و منصب ها دارد برساند. و اين ممکن نيست مگر آن که توده ها و مظلومان را- در هنگام حاجت- راه به حاکم باشد؛ و اگر هميشه اين امر ممکن نباشد، روزي معين نيازمندان را بار دهند تا بدون واسطه، آنچه لازم است با حاکم در ميان نهند؛ و شهرياران ايران در زمانهاي پيشين را وقتي معين بود که عموم گروه هاي مردم را بار عام مي دادند و به حضور مي پذيرفتند و حضرت رسالت (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: « هر کس خداي تعالي سرپرستي امري از امور مسلمانان را به او واگذاشته و او در به روي نيازمندان و ستمديدگان ببندد، وقتي حاجتمند و تهيدست باشد، حق تعالي درِ رحمت خود را به روي او خواهد بست. » و خليفه عمر چون سرپرستيِ ولايتي را به کسي تفويض مي نمود، سفارش مي کرد که در به روي نيازمندان نبندد و ميان خود و آنان حجاب قرار ندهد. (5)
* سوء مديريت و ياري به ستمگران و بيش از حق خود خواستن نيز براي همگان و خصوصاً حاکمان، ويژگي هاي منفي ديگري است که خواجه ي طوسي با زبان دعا يادآور مي شود تا نظر خود باب ضرورت التزام به نقطه ي مخالف اين ويژگي هاي را آشکار کند:
اللهم اني اعوذبک من... . سوء الولاية لمن تحت ايدينا... . و ان نعضد ظالما... . او نروم ماليس لنا بحق- بار خدايا! به تو پناه مي بريم از ... بدي مديريت نسبت به زيردستانمان... و از اينکه ظالمي را ياري کنيم... يا آنچه را حقّ ما نيست بخواهيم. (6)
* مشورت در کارها با افراد کارآزموده و خردمند، پرهيز از استبداد به رأي، غافل نبودن از خطاهاي خويش و رفق و مدارا با خلق، نه تنها بر حاکمان صالح، بلکه بر تمامي مردمان واجب است: مشاورت با اصحاب تجارب و خرد، سلاح و ذخيره و توشه اي کامل و ابهت و شوکتي تمام است و هر که از تفرق رأي ( تک روي ) و خطاي فعل خود حذر نکند و نينديشد، به تضييع سعي و ابطال طلب خود رضا داده باشد. (7)
پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در مقام دعا عرضه داشت: بار خدايا! هر کس متصدي امري از امور امت من شد، اگر با آنان به نرمي و رفق رفتار کرد، تو با او به نرمي و رفق رفتار کن، و اگر بر آنان سختگيري نمود، بر او سخت بگيرد. (8)

پي نوشت ها :

1. پژوهشگر حوزه هاي فلسفه و عرفان.
2. اخلاق ناصري، صص 291- 6.
3. همان، صص 4- 302؛ اخلاق جلالي، صص 9-268، 229.
4. اخلاق ناصري، صص 8-307؛ اخلاق جلالي، ص 275.
5. اخلاق جلالي، صص 8-277.
6. اخلاق محتشمي، صص 5- 254.
7. همان، ص 528.
8. اخلاق جلالي، ص 278.

منبع مقاله :
صلواتي، عبدالله؛ (1390) خواجه پژوهي (مجموعه مقالاتي به قلم گروهي از نويسندگان) تهران: خانه کتاب، چاپ اول



 

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.