زندگي و شخصيت علمي
سيد محسن طباطبائي معروف به آية الله حکيم (1) فرزند سيدمهدي در سال 1264 شمسي مصادف با 1306 قمري در « بنت جبيل » منطقه اي در لبنان کنوني ديده به جهان گشود. پرد ايشان از مراجعه تقليد شيعه زمان خود بود که به درخواست مردم لبنان، از عراق به آن ديار رفته و ارشاد و هدايت جامعه ي آن جا را برعهده گرفت. خانواده ي حکيم از خانواده هاي اهل علم معروف در نجف اشرف هستند که نَسَب شريف شان به امام حسن مجتبي (عليه السّلام) منتهي مي گردد و اين خانواده همواره بر مسلک علمي خودشان محافظت و مراقبت مي کنند و بسياري از آنان يا از اساتيد حوزه ي علميه و يا از طلبه هاي آن مي باشند. (2) آية الله حکيم در هفت سالگي پدرش را از دست داد و از همان سال قرائت قرآن و سپس صرف و نحو و علوم عربي را آغاز نمود. تربيت علمي او را برادر بزرگ ترش سيد محمود حکيم برعهده گرفت. مقدمات را تا قوانين نزد برادر فرا گرفت و سپس در شمار شاگردان شيخ صادق بن حاج مسعود بهبهاني و شيخ صادق جواهري قرار گرفت. و در ادامه نيز از محضر عالمان بزرگي نظير آخوند ملا محمد کاظم خراساني، آقا ضياء عراقي، ميرزا حسين نائيني و سيد محمد سعيد حبوبي استفاده برد. (3)وي از سال 1338 هـ. ق شروع به تدريس نمود. نخست کتاب رسائل و کفايه و سپس به تدريس دروس فقه و خارج کفاية الاصول پرداختند و در حين تدريس، شرح مکاسب و شرح کفايه را نوشتند. علايم و شواهد نبوغ و ذکاوت در او از ابتداي جواني کاملاً آشکار بود و همواره سيد حبوبي که استاد خاص دوران جواني حکيم بودند تأکيد مي کردند که وي در آينده شأن و منزلتي خواهد يافت. ايشان در سال 1331 هـ. ق که حدوداً 26 ساله بودند، کتابي به عنوان ارث زن تأليف کرده، به نظر آية الله سيد محمد سعيد حبوبي رساند و استاد بعداً چنين مي گويد: « من تاکنون ترا اين گونه نمي دانستم ( نمي شناختم ). با مطالعه ي اين کتاب، به مقام علمي و پايه نيروي فکري شما پي بردم و هم اکنون ترا شناختم ». (4)
مرحوم حکيم در توسعه و گسترش دانش پژوهان و مدارس علمي ديني سعي وافري داشته است. تعداد طلاب حوزه هاي علميه عراق 1200 نفر بود و در هنگام وفات ايشان فقط در حوزه علميه نجف اشرف بالغ بر 8000 طلبه وجود داشت و حوزه هاي کربلا، سامرّا و کاظمين نيز فعال بودند. ايشان با افزودن درس هاي اقتصاد، تفسير، فلسفه و عقايد به درس هاي حوزه، حوزه هاي علميه را تجهيز کرد، ضمن اين که با فرهنگ هاي وارداتي و يا الحادي مبارزه نمود و بر مجلّه هاي اضواء، ايمان، رسالة الاسلام، عهد النجف، النظافة الاسلامية، الثقافة الاسلامية و من هُدي النجف، اشرف و نظارت داشت. (5)
اخلاق و سلوک حکيم
عفت و حيا و دوري از کارهاي پست و کم ارزش، از خصوصيات بسيار معروف و مشهور حکيم بود. با وجود منزلت و مقام بالايي که داشت اثري از کبر و غرور در او نبود. با مخاطبش رودربايستي و کم رويي نداشت و مادامي که مخاطبش خود نمي خواست، مجالست با او را رها نمي کرد. جوياي احوال فقرا و ضعفاي از طلبه ها و غير طلبه ها بود. از تلاش و کوشش جوينده ي علم و دانش تقدير به عمل مي آورد و با گفتار و هدايا و بزرگواري ها تشجيع و تشويق شان مي کرد. (6)$ مرجعيت و خدمات ديني و علمي وي
پس از وفات مرجع بزرگ سيد ابوالحسن اصفهاني در سال 1946 ميلادي، مرجعيت در عراق به مجموعه اي از علماي بزرگ تقسيم شد که بارزترين آن ها، آية الله حکيم بود و پس از وفات مرحوم بروجردي، مرجعيت وي قوّت بيشتري گرفت. (7) ايشان به امور مرجعيت خود نظم و سازمان خاصي داده بود و براي هر قسمت مسئول معيني انتخاب کرده، از افراد مطلع در اداره ي اين تشکيلات کمک گرفت و به همين دليل تشکيلات او با نظمي خاص و آبرومندانه اداره مي شد. (8)
آية الله حکيم از ابتداي مرجعيت بر دو محور اساسي اهتمام مي ورزيد: 1. پويايي و نشاط حرکتي علمي و حمايت از حوزه هاي علميه و فراهم آوردن راه هاي تحول و رشد آن و 2. گسترده ساختن مرجعيت به افق هاي وسيع تر در رفتار اجتماعي، خواه در زمينه ي مقابله با نظام هاي حاکم و ايستادگي در برابر قوانين و مقررات خلاف اسلام و يا در زمينه ي آگاه ساختن امت اسلامي. ايشان در هر دو محور به موفقيتي دست يافت که بر آگاهان پوشيده نيست. (9)
ايشان در دوره ي مرجعيت به تأسيس يا توسعه ي مساجد و مراکز مذهبي و علمي اهتمام ورزيدند که عبارت اند از: مسجد شيخ انصاري در نجف، مسجد هندي در نجف، مسجد محلّه نينوا در موصل؛ ساختمان حسينيه ها؛ تأسيس مدارس علوم ديني؛ ساخت ضريح حضرت ابوالفضل (عليه السّلام)؛ اعزام مبلّغ به نقاط مختلف؛ ارسال انجمن ارشادي در ايام حج به خانه ي خدا و تأسيس کتاب خانه. (10)
تأليفات، اساتيد و شاگردان حکيم
آية الله حکيم در زمينه هاي مختلف فقه و اصول اقدام به تأليف آثاري نمود که جهان تشيع و به ويژه حوزه هاي علميه از آن بهره وافري بردند که به طور خلاصه در ذيل معرفي مي گردد:1. حقايق الاصول:
اين کتاب در دو جلد و به صورت حاشيه و شرحي بر کفايه نگاشته شده است و کليه مباحث اصول فقه مطرح شده در کفايه را تبيين کرده است.2. مستمسک العروة الوثقي؛
اين کتاب معروف ترين کتاب فقهي آية الله حکيم است که طبق سيره ي فقها، بر عروة الوثقي سيد محمد کاظم يزدي شرحي همراه با مدارک آن نوشته و در چهارده مجلد، کليه ابواب فقهي را مورد بررسي قرار داده است.3. نهج الفقاهة:
اين کتاب، کتاب فقهي ويژه درس خارج آية الله حکيم است و به ظاهر در دو مجلد منتشر شده، ولي فقط يک جلد آن در دسترس بود و مورد بررسي قرار گرفت که در حوزه ي قلمروي اختيارات فقيه ( ولايت فقيه ) شرح و بسط زيادي داده است.4. منهاج الصالحين:
با حاشيه علاّمه شهيد محمدباقر صدر به صورت کتاب فقهي عرضه شده و جلد اول در بخش عبادات و جلد دوم در بخش معاملات، ابواب مربوطه را مطرح کرده است ( اين کتاب تحت عنوان تحرير المنهاج هم آمده است ).5. منهاج الناسکين:
حکيم در اين کتاب در مورد وظايف مکلف در حوزه حج و عمره و مناسک آن ها به اختصار مطالبي را بيان کرده است.6. دليل الناسک:
اين کتاب شرحي بر مناسک حج مرحوم نائيني است.7. حاشيه ي فقيه العصر.
8. رسالة في ارث زوجة من الزوج.9. تعليقه اي بر کتاب رياض.
10. شرح تبصرة المتعلمين علامه حلي ( در دو جلد ).
11. حاشيه بر رساله صلاتيه.
اساتيد
آية الله سيدمحسن حکيم از محضر اساتيد و دانشمنداني همچون آية الله سيد محمدکاظم يزدي، آية الله شيخ محمد کاظم خراساني، آية الله سيد ابوتراب خوانساري، آية الله ميرزا حسين نائيني، آية الله آقا ضياء الدين عراقي، آية الله شيخ الشريعة اصفهاني، آية الله سيد محمد سعيد حبوبي و آية الله شيخ علي باقر جواهري استفاده نموده است.شاگردان
برخي از کساني که در دوره حيات اين انديشوران از کرسي دانش و تدريس حکيم استفاده کرده اند، عبارت اند از:1. آية الله شيخ حسين وحيد خراساني؛ 2. آية الله شهيد سيد اسدالله مدني؛ 3. آية شهيدسيد محمد باقر صدر؛ 4. شيخ احمد فياض سدهي؛ 5. شيخ محمد تقي جعفري تبريزي؛ 6. شيخ نصرالله شبستري؛ 7. سيد ابراهيم مرتضوي ميانجي؛ 8. شيخ ابوالفضل نجفي؛ 9. شيخ رضا توحيدي؛ 10. شيخ علي نجفي توحيدي؛ 11. شيخ محمد علي مدرس افغاني؛ 12. شيخ محمد باقر محمودي؛ 13. شيخ عبداللطيف سماهي حائري معروف به تنکابني؛ 14. شيخ علي طسوجي؛ 15. شيخ قدير علي مميز؛ 16. سيدمحمد حسين فضل الله؛ 17. شيخ محمد مهدي شمس الدين؛ 18. شيخ محمد تقي فقيه عاملي؛ 19. سيد حسين مکي عاملي؛ 20. حاج سيد سعيد حکيم؛ 21. شيخ حسين مشکوري؛ 22. شيخ حسن بهبهاني؛ 23. شيخ حسين معقوق عاملي؛ 24. حاج سيد محمد علي حکيم؛ 25. حاج سيد يوسف حکيم و 26. حاج سيد محمد تقي حکيم.
مواضع سياسي - اجتماعي آية الله حکيم
موضع گيري هاي سياسي و فعاليت هاي علني آية الله حکيم از دوران جواني آغاز گرديد. هنگامي که نزديک 26 بهار از عمر شريف شان مي گذشت، آتش جنگ جهاني اول شعله ور شد و دولت هاي غربي و در رأس آن ها انگلستان، تعرّض و تجاوز به کشورهاي اسلامي تحتِ قلمروِ امپراتوري مسلمان عثماني را آغاز کردند و ارتش انگلستان از دهانه ي فاو وارد کشور عراق گرديد. دولت عثماني که موقعيت خود را در خطر مي ديد براي حفظ موجوديت خويش از سويي، در تمامي قلمروِ حکومت خويش و از جمله عراق اعلان بسيج عمومي داد و دستور صادر شد که همگان حتي محصلين علوم ديني براي عزيمت به ميدان جنگ آماده شوند. در سال 1332 افرادي از جمله آية الله حکيم جوان تعليمات نظامي ديده، به بغداد اعزام شدند.از سوي ديگر، دست به دامان علماي عراق به ويژه علماي نجف اشرف شده و از آنها تقاضاي همکاري نمود. از ميان علما، آية الله سيد محمد سعيد حبوبي اعلان جهاد داده و ساير علما نيز از موضع ايشان پشتيباني کردند. سپاهي تشکيل گرديد و ايشان آية الله حکيم را به عنوان فرماندهي سپاه مبارز تعيين کرد و در حکم خود چنين نوشت: « آقاي حکيم، امين و مورد اعتماد من است، از طرف من هر حکمي صادر کند نافذ و مجري است ».
در جريان اين قيام و مبارزه آزاديخواهانه و استقلال طلبانه علماي دين از جمله سيد محمد سعيد حبوبي، حکيم جوان در کنار استاد خويش بود و او را ياري مي داد و بسيار شجاعانه عمل مي کرد. در ايام جهاد، حقوق سپاهيان مجاهد مسلمانان و دولت عثماني در اختيار علامه حبوبي بود و به دست آية الله حکيم به مصرف مي رسيد. مُهر حبوبي نزد حکيم بود و وي نامه ها را مهر مي کرد و کليه امور سپاهيان بر عهده ي ايشان بود. (11) دراين دوران، فاجعه ي شکست سپاهيان مجاهد پيش آمد و بمب هاي آتش زا همانند تگرگ از آسمان مي باريد. همه ي سپاهيان مجاهد پا به فرار گذاشتند و تنها آية الله حکيم و استاد ايشان سيد حبوبي باقي ماندند. حتي زماني که عده اي برگشتند تا آن ها را از ميدان جنگ بيرون ببرند، به هيچ قيمت حاضر نشدند سنگر دفاع و جهاد را خالي کنند.
علامه حبوبي دستور داد که آقاي حکيم نزد فرمانده ي سپاه عثماني رفته، با او مذاکره کند. حکيم اسبي خواست، اما هيچ يک از مجاهدان حاضر نشدند اسب خود را به او بدهند، زيرا هر آن ممکن بود براي فرار از خطر، به اسب نياز داشته باشند. مرحوم حبوبي پياده شده و اسب خود را به حکيم داد و گفت: « اگر آقاي حکيم زنده بماند و من کشته شوم مهم نيست، زيرا وجود ايشان براي مسلمانان نافع تر و لازم تر از وجود من است. روزي خواهد آمد که حکيم رئيس عراق شود. » مُهر حبوبي نزد حکيم بود و به مجرد فوت ايشان، بزرگان را گرد آورده و مُهر را بيرون آورد و در هاون خُرد کرد. (12)
آية الله حکيم در سال 1333 هـ. ق به امر تدريس پرداخت و همواره براي اعتلاي اسلام و مسلمين در تلاش بود و در راستاي وحدت جامعه اسلامي، در مراسم ديني و سياسي علماي اهل سنت شرکت کرده و آنان را نيز به شرکت در مراسم علماي شيعه تشويق مي نمود و با عوامل ايجاد تفرقه در بين مسلمانان مبارزه مي کرد.
ايشان نژادپرستي عربي ( پان عربيسم ) را که حاکمان عراق تبليغ و ترويج مي کردند، به شدت محکوم کرد و هنگامي که رژيم نژادپرست عراق، گروهي از وعّاظ السلاطين را واداشت که بر جواز جنگ با کردهاي عراقي تحت عنوان مارقين فتوا دهند با بيانيه اي، فتواي حرمت جنگ با برادران مسلمان کُرد در شمال عراق را صادر کرد. (13) با روي کار آمدن عبدالکريم قاسم در سال 1358 م ( انقلاب ژوئيه عراق ) و اعلان حکومت کمونيستي و اشتراکي، وي شرکت در حزب کمونيستي را تحريم کرده، در اين باره چنين فتوا داد: « انتساب و تمايل به حزب کمونيستي ( الشيوعيه ) جايز نيست، زيرا مرام اين حزب، کفر و بي ديني است يا ترويج کفر و بي ديني است و ما در اين کفر و بي ديني به خدا پناه مي بريم. خداوند ايمان مسلمانان را محفوظ بدارد. » (14)
آية حکيم از سال 1968 م (1346 هـ. ش ) به بعد با حکومت بعثي هاي عفلقي به مخالفت برخاسته، به منظور تحريک احساسات مردم عليه آنان به بغداد کوچ نمود و با فتواي خود ضمن جلوگيري از عضويت مردم در اين حزب، مسلمانان را به کوچ وا داشت و در پاسخي به تلگرام آية الله روحاني در مورد نگراني از وضع قوانين ضد اسلامي در عراق، قوانين اشتراکي و کمونيستي را نامشروع خوانده، آن ها را محکوم کرد. (15)
در راستاي مبارزات ديني عليه وضع قوانين کمونيستي و غيراسلامي، آية الله حکيم درخواست عبدالکريم قاسم رئيس جمهور حکومت کمونيستي عراق را براي ملاقات به اين شرط مي پذيرد که وي قوانين سوسياليستي و خلاف اسلام را لغو، و حزب کمونيست را منحل کرده، در راديو سراسري عراق اعلام نمايد. (16)
مواضع اسلامي - بين المللي آية الله حکيم
موضع گيري سياسي آية الله حکيم به کشور عراق محدود نشده و در راستاي اعتقاد به امت جهاني اسلام، هر خدشه و تجاوز را به قلمروي کشورهاي اسلامي محکوم و مطرود مي داند، چنان که پس از جريان جنگ شش روزه اعراب و رژيم اشغالگر قدس، طي نامه اي به عبدالرحمان عارف رئيس جمهور عراق مسئله تجاوز به فلسطين را تجاوز به اسلام و مسلمين دانسته و ضمن دعا براي بازگشت فلسطين به دامن امت اسلامي، از سران دولت هاي اسلامي مي خواهد که به منظور مصالح عامه جهان اسلام، اختلافات خود را به کناري نهاده و در برابر تجاوزات رژيم صهيونيستي صفوف خود را يکي کنند و از مسلمانان مي خواهد بيش از پيش از اسلام و مردم فلسطين براي پيروزي بر دشمن حمايت نمايند. (17) در اين راستا براي پيشبرد اهداف اسلام به راهکارهايي متوسل شده که عبارت اند از :الف ) تشويق به کمک و پشتيباني از برادران فلسطيني؛
ب) صدور اعلاميه هايي مبني بر وحدت مسلمانان در مسئله ي فلسطين براي نجات مسجد الاقصي و محکوم نمودن به رسميت شناخت اسرائيل توسط برخي کشورها؛
ج) محکم کردن موضع دولت عراق در تظاهرات مردم در محکوميت تجاوزات اخير صهيونيست ها عليه مصر؛
د) امتناع از اقامه ي جماعت تا زمان عذرخواهي پادشاه وقت عراق. (18)
از طرف ديگر طي بيانيه هايي، به رسميت شناختن اسرائيل توسط دولت ايران را محکوم نموده و ديگران را به اتخاذ اين موضوع تشويق مي کند. (19)
آية الله حکميم نسبت به تحولات مرکزيت شيعه در ايران به ويژه قم عنايت بسياري داشته و موضع گيري هاي متعددي - به رغم اختلاف نظر با علما و رهبري انقلاب در برخي موارد - در قبال اعمال خلاف اسلام رژيم شاه در ايران داشته و همراهي با حرکت اسلامي مردم ايران را مي ستايد و تصويب لايحه انجمن هاي ايالتي را از سوي دولت ايران ( شاه )، خلاف اسلام داشته و جزء قوانين کافره شمرده است و بر ضرورت جلوگيري از اين اعمال تأکيد مي نمايد. (20)
پشتيباني بي دريغ آية الله حکيم از مردم مسلمان ايران پس از واقعه پانزده خرداد 1342 و حمله نظاميان رژيم شاه به مدرسه فيضيه، از مواضع شفاف ايشان در قبال حرکت ملت مسلمان است. وي طي تلگرافي به علماي ايران، آنان را به عراق دعوت مي کند تا در آن جا با هماهنگي بيشتر به اعلام مواضع خود بر ضد رژيم شاه بپردازند. ايشان اعمال زور و خشونت و ارعاب مردم توسط رژيم ايران را ناشي از عجز آن ها در اداره ي امور کشور تلقي مي کند و دستگيري امام خميني را در اين واقعه، مخالفت با مقدسات اسلام دانسته، بر عواقب وخيم چنين اعمالي به رژيم شاه هشدار مي دهد و در بيانيه هاي خويش بر لزوم آزاد سازي علما و روحانيون از زندان تأکيد مي کند. (21)
سيدمحسن حکيم به هنگام ورود امام به عراق از ايشان استقبال نموده، ملاقات هايي بين آن دو رخ مي دهد و ايشان ضمن حمايت از حرکت امام و مردم مسلمان ايران، بر اساس منطق فکري خود، ورود جدي خود به عرصه ي مبارزه با رژيم شاه را مصلحت ندانسته و بر اساس تجربيات قبلي، زمينه را براي اين ورود، آماده نمي بيند. (22)
سرانجام، آية الله حکيم در ربيع الاول 1390ق ( 1348 ش ) يعني نُه سال قبل از پيروزي انقلاب اسلامي به علت بيماري سرطان دنياي فاني را وداع گفته، به جوار حق تعالي شتافت. تشييع جنازه ايشان به تظاهرات ميليوني مردم عراق تبديل شد و دو روز مداوم مردم عراق با شرکت در اين تظاهرات، عملکرد حکومت بر ضدمرجعيت ديني را محکوم کردند و بدن شريف ايشان را در نجف اشرف در کنار کتاب خانه اي که خود ايشان بنا نموده بود، دفن کردند. (23)
پينوشتها:
1. سيد عباس ميرزاده اهري، زندگاني پيشواي بزرگ عالم تشيع حضرت آية الله سيد محسن حکيم، [ کتابخانه عمومي دفتر تبليغات اسلامي حوزه ي علميه قم 8/9 ح / BP-5513 ]: « دودمان حکيم منتسب به امير سيد علي طباطبائي جدّ پنجم آية الله حکيم است. وي مردي فاضل و دانشمند بوده و گفته مي شود: وي طبيب مخصوص شاه عباس کبير بوده و به اين جهت او را حکيم گفته اند... روزي با شاه مذکور براي زيارت مرقد مطهر حضرت علي (عليه السّلام) به نجف اشرف مشرّف مي شود و شيفته رواق پر نور علوي شده، ديگر به اصفهان بر نمي گردد و نيز مي گويند: وقتي مردم نجف از قدوم اين مرد بزرگ آگاه شدند چون احتياج شديدي به طبيب حاذق داشتند از او خواهش کردند که در نجف بماند او درخواست آنها را پذيرفته و از مقام خود استعفا کرده، در نجف ماند.
2. محمد هادي، الامام الحکيم، ص 7 [ قم: کتاب خانه تخصصي تاريخ اسلام، تراجم تک نگاري، 1/3/38].
3. دائرة المعارف تشيع، نشر شهيد سعيد مجتبي، ج 6، ص 476.
4. سيد عباس ميرزاده اهري، همان.
5. مجله صف، سخنراني سيدمحمد باقر حکيم، ش 8، مرداد 1365، ص 16.
6. محمد هادي، الامام الحکيم، لمحة موجزة عن مرجعيته و جهاده، ص 1-5.
7. همان، ص 8.
8. همو، مجلّه مکتب الاسلام، سال 11، ش 7، مسلسل 127.
9. همو، الامام الحکيم، ص 10- 11.
10. سيد عباس ميرزاده اهري، همان، ص 37 به بعد.
11. همان، ص 24- 25.
12. همان، ص 28.
13. همان، ص 35- 37.
14. همان، ص 37 به بعد.
15. همان، ج1، تاريخ 1343/7/1.
16. محمد صالح الظالمي، پندهايي از رفتار علماي اسلام، ص 22.
17. سيد حميد روحاني، نهضت امام خميني، ج 2، ص 235.
18. عذرخواهي دولت عراق از اين که موضوع نامناسبي در مقابل تظاهرات مردم عراق عليه صهيونيست ها گرفته است.
19. سيد حميد روحاني، اسناد انقلاب اسلامي، ج 1، ص 17 و محمدهادي، الامام الحکيم، ص 35- 37.
20. سيد حميد روحاني، همان، ج 1، ص 22- 23.
21. سيد حميد روحاني، استاد انقلاب اسلامي، ج 1، ص 83 به بعد و ص 320.
22. همو، نهضت امام خميني، ج 2، ص 146.
23. مجله العالم، السبت، 29 تشرين الثاني، ص 37، 1986.
موسويان، سيدمحمدرضا، (1389)، انديشه سياسي آية الله سيد محسن طباطبائي ( حکيم )، قم: مؤسسه بوستان کتاب، چاپ اول.
/ج